noor.haq

پاسخ های ارسال شده در انجمن

در حال نمایش 13 نوشته (از کل 103)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • در پاسخ به: ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبروتناقض باغیبت مهدی موهوم #22815

    noor.haq
    مشارکت کننده

    فرض کنيم خداوند واقعاً امامان معصومي را به عنوان جانشينان پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و هاديان امت نصب کرده و دوازدهمين آنها نيز در حدود هزار و دويست سال پيش غايب شده و تاکنون زنده ولي پنهان از ديده‌هاست و روزي به فرمان خدا براي تحقق وعدة الهي ظهور خواهد کرد. اما سؤال مهم اين است که اين اعتقاد حتي اگر درست باشد براي امروز مسلمين به چه کاري مي‌آيد و کدام مشکل را حل مي‌کند؟ از آن طرف، عدم اعتقاد به امامت و عصمتِ علي بن ابي طالب عليه السلام و فرزندانش، امت اسلامي را از کدام نعمت محروم و به کدام مشکلات گرفتار مي‌کند و چه کمبودهايي را باعث مي‌شود؟.
    قبل از ورود به بحث اصلي، تذکر يک نکته واجب است و آن اينکه هيچ انساني به خاطر خطاهاي فکري و اعتقادي به جهنم نمي‌رود مگر اينکه اين خطاها، عمدي و به عبارت ديگر نوعي عناد آگاهانه با حق باشد. و گرنه اگر کسي با تحقيق و مطالعه و با دليل و برهان به اعتقادي دست يابد، حتي اگر خطا هم کرده باشد، مادام که خودش آن را حق مي‌داند، همان براي او حجت است و روز قيامت به او نمي‌گويند که چرا اشتباه کرده. زيرا اشتباهِ او عمدي و آگاهانه و از روي عناد و لجبازي نبوده و نه تنها معذور بلکه مأجور هم خواهد بود. بنابراين اگر کسي با مطالعه و تحقيق و تفکر و تأمل در ادلة امامت و عصمت، به اين نتيجه رسيد که اين اعتقادات باطل‌اند و پشتوانة محکمي ندارند، حتي اگر اشتباه هم کرده باشد، به خاطر انکار اين عقايد گرفتار مجازات آخرت نمي‌شود چرا که قصد او انکار آگاهانه و عامدانة حق نبوده است بلکه برعکس در پي يافتن حق و حقيقت بوده – که البته اين کار اساس مسلماني و دينداري حقيقي است اما در تشخيص حقيقت دچار اشتباه شده است. پس با فرض بر اينکه عقيدة شيعه در مورد امامت و عصمت درست باشد، منکران امامت و عصمت، چنانکه ادلة شيعه را ناکافي يافته باشند و عنادي با حق و حقيقت نداشته باشند، معذور و بلکه مأجورند اما اگر به خاطر مسائل دنيايي و نفساني و از روي غرور و تکبر و خودخواهي و با آنکه به حقانيت شيعه پي برده‌اند، چشمِ خود را به روي حقيقت ببندند و سرپوش روي آن بگذارند و از درِ عناد و لجاجت و تعصب‌هاي کور و کر، در آيند، البته با کفر فاصله‌اي نخواهد داشت. کما اينکه شيعه نيز اگر چنين باشد فرقي با کافر ندارد. اما برويم بر سر اصل مطلب يعني کاربر عملي تئوري امامت در عصر حاضر. به ادعاي عالمان شيعه، به دليل منصوب بودنِ امامان دوازده‌گانه از طرف خدا و عصمت آن بزرگواران از هر گونه خطا و لغزش و گناه، و همين طور به دليل ارتباطي که آن بزرگان با عالم غيب داشتند و علمشان به حقايق دين و احکام الهي، موهبتي و لدني بود نه اکتسابي، لذا قول، فعل و تقرير آنها براي هر مسلماني حجت است و براي فهم درست دين و گام زدن در طريق هدايت، زانو زدن در محضر ايشان شرط لازم و ضروري است و با وجود اين ستارگان هدايت، نبايد به دنبال ديگران رفت. اکنون نيز اگر چه امامان معصوم حضور ندارند اما تعاليم به جاي مانده از آنها مي‌تواند چراغ هدايت انسان‌ها بسوي سعادت و کمال باشد و با جود اين تعاليم، رجوع به تعاليم ديگران که معصوم نيستند – مانند مالک، شافعي و … – دور شدن از مسير هدايت است. آب را بايد از سرچشمه برداشت و سرچشمه در اينجا تعاليمي است که از امامان معصوم به يادگار مانده است. اسلام ناب را بايد از مکتب اهل بيت (يعني امامان دوازدگانه) آموخت.
    در سخنان فوق، حق و باطل به هم آميخته‌اند. آري اگر ما کسي را معصوم و منصوب از طرف خداوند بدانيم، قول، فعل و تقرير او براي ما حجت مي‌شود اما به شرط حضور او در جامعه و دسترسي مستقيم و بلاواسطة ما با او. اگر در زمان ما امام معصومي در جامعه وجود داشت، ديگر نيازي به شافعي و مالک و .. نداشتيم اما چه کنيم که امام معصومي در ميان نيست و سرمايه ما اکنون دو چيز است : 1. قرآن 2. احاديث و روايات. در حجيت قرآن سخني نيست اما آيا تمامي احاديث و روايات مي‌توانند براي ما حجت باشند؟ و آيا ادعاي شيعه مبني بر اينکه به دليل رجوع به احاديث امامان معصوم و مرجع قرار دادن اين احاديث، به اسلام ناب دست يافته، قابل دفاع است؟ پاسخ ما به اين سؤالات، منفي است و معتقديم که ادعاي شيعه مبني بر دسترسي به سرچشمه، خواب و خيالي بيش نيست. زيرا تعاليم به جاي مانده از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و امامان که اکنون در کتابهاي ما داخل شده اند، لزوما صحت ندارند، چرا که بسياري از آن روايتها درغ و ساختگي هستند که افراد جاهل و نادان آگاهانه يا جاهلانه آن روايات را جعل کرده و به ائمه نسبت داده اند، و يا بسياري از آن روايات داراي سند مخدوش هستند که اگر بر اساس قواعد حديث شناسي مورد معاينه و بازبيني قرار بگيرند، از حجت و اعتبار ساقط خواهند شد. و از طرفي تقريبا تمام کتابهاي روايي شيعي – بر خلاف کتب اهل سنت – بررسي و معاينه نشده اند تا مشخص شود کدام روايت صحيح است و کدام دروغ و يا ضعيف، با اين حساب چگونه مي توان به اين روايتها اعتماد نمود درحاليکه صحت يا ضعف آنها براي ما مشخص نيست، آيا مي توان تنها بر مبناي ظن و گمان عقيده را از اين روايات مشکوک اخذ کرد و سپس يک ميليار مخالف خود را به گمراهي و انحراف متهم ساخت؟!

    در پاسخ به: شیعیان از قرآن نترسید! #22813

    noor.haq
    مشارکت کننده

    لفظ “ولی” و معنای آن:
    ولی در لغت به معنای مختلفی می آید. هم به معنی سرپرست و هم به معنی یاری رسان و ناصر، هم به معنای دوست. لذا این کلمه بین چندین معنی مشترک است. و زمانی که یک کلمه دارای چندین معنا باشد، اختصاص دادن آن به یک معنی نیاز به دلیل و قرینه دارد. و اگر قرینه یکی از معنی را بر دیگری ترجیح داد، آن معنی را می پذیریم. برای مثال: «دست دزدی که در دزدی دست داشت قطع کردند.» در این جمله “قطع کردن” قرینه ای است که به “دست” اولی معنای دست حقیقی می دهد و فعل “داشتن” قرینه ای است برای اینکه “دست” دومی به معنای دخالت داشتن است.
    لذا لفظ “ولی” نیز باید همراه با قرینه ای باشد تا دلالت بر یکی از معنای آن داشته باشد. اما در قرآن چند مشتق از این کلمه وجود دارد.
    اول: لفظ ” مولی” که جمع آن می شود، ” موالیکم” این لفظ هم بصورت مفرد و هم بصورت جمع در قرآن بکار برده شده که در هر دو مورد به معنای دوست و یاور است.
    الف: فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آَبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ [الأحزاب/5]
    يعني : «اگر پدران ايشان را نشناختيد آنها را برادران ديني و موالي خويش بدانيد»
    ب: فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ [التحريم/4]
    يعني:«خدا مولاي پيامبر است و نيز جبرئيل و مؤمنان شايسته».
    آيا (مولي) به معني سرپرست آمده و مؤمنان سرپرست پيامبراند؟ مسلما در این آیه منظور از مولی یعنی دوست است چرا که مومنان نمی توانند سرپرست رسول الله باشند، و همین قرینه مشخص می کند که معنی مولی یعنی دوستی و نصرت است.
    البته آیاتی دیگر نیز وجود دارد که کلمه “مولی” در آن بکار برده شده و همگی معنای دوستی و یاری رسان را دارد. برای مثال:
    يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ [الدخان/41]
    یعنی: روزی که هیچ یاری رسانی توانایی یاری رساندن دیگری را ندارد و آنها نصرت داده نمی شوند.
    و آیاتی دیگر…

    دوم:” اولیاء” اولیاء جمع “ولی” است و به معنی دوست و یاری رسان بکار برده شده.
    در قرآن این کلمه بگونه های مختلفی بکار برده شده.
    الف: رابطه دوستی بین خدا و بندگان مؤمن:
    وَمَا كَانُوا أَوْلِيَاءَهُ إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ [الأنفال/34]
    أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (62) الَّذِينَ آَمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ [يونس/62، 63]
    قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا [الرعد/16]
    وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ [الشورى/46]

    لفظ مفرد این کلمه نیز دلالت بر همین معنا دارد، مانند:

    اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ [البقرة/257]
    وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ( [آل عمران/68]
    اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ [الجاثية/19]

    از بررسی تمام این آیات و دیگر آیات به چند نکته می رسیم
    1- اولیاء( جمع ولی) و ولی در قرآن به معنای دوست و یاری رساندن است. و در هیچ جای قرآن این کلمه به معنی سرپرست و جانشین بکار برده نشده است.
    2- کسانی اولیاء هستند که به الله ایمان آوردند( الذین امنوا ) و به دستورات او عمل کرده و از منهیات او دوری کردند( و کانوا یتقون).
    3- و الله نیز ولی کسانی است که ایمان آوردند( المومنین) و تقوا را پیشه کردند( المتقین)

    ب: ارتباط مؤمنین با مؤمنان:
    بعضی از آیات برای رابطه بین مؤمنین و مؤمنین بکار برده شده است که باز هم به معنای دوستی و یاری رساندن است.
    وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ [التوبة/71]
    إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آَوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ [الأنفال/72]
    از بررسی این آیات نیز چنان بر می آید که:
    1- مومنین نیز در رفتارشان نسبت به هم دیگر ولایت دارند بدین معنی که دوست و یاور همدیگر هستند و نسبت به همدیگر نصح و دلسوزی دارند.
    2- اصحاب رسول الله در بالاترین درجه از ولایت نسبت به همدیگر قرار داشتند. (آیه دوم) چرا که رابطه دوستی و نصرت یکدیگر در حد اعلی بین آنها تحقق یافت. که خداوند از آنان تمجید نمود.

    ج: ارتباط شیطان با کفار:
    لفظ اولیاء در ارتباط شیطان و کفار نیز بکار برده شده است.
    إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ [آل عمران/175]
    فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ [النساء/76]
    إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ [الأعراف/27]
    از آیات بالا چینین نتیجه گرفته می شود که:
    1- شیطان نیز دوستانی دارد که برنامه های او را دنبال می کنند.
    2- کسانی که ولایت و دوستی الله را نپذیرفتند، شیطان دوست و یاور آنان خواهد شد.
    3- “اولیاء” هم معنی ایجابی دارد ( ارتباط خدا و مومنین با مومنین) و هم معنی سلبی یعنی ( ارتباط شیطان و کفار با کفار) لذا کلمه اطلاق کلمه اطلاق بر فردی دلالت به بزرگی نیست بلکه با پسوند اولیاء الله یا اولیاء المؤمنین دلالت بر عظمت دارد. که شامل هر مؤمنی است.

    د: ارتباط کفار با کفار
    وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ [الجاثية/19]
    وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ [الأنفال/73]
    با توجه به آیاتی که ذکر شد مشخص شد که معنای ولی و اولیاء ( جمع ولی) دوستی و نصرت دادن است.
    در برخی از آیات قرآن خداوند مؤمنان را منع کرده از اینکه با غیر مؤمنان رابطه دوستی و یاری رساندن داشته باشند. مانند؛
    وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا [النساء/89]
    کافران را به دوستی و نصرت گیرندگان خود نگیرید.
    مسلما: در اینجا ولی به عنوان سرپرست نیست چرا که اصلا سیاق جمله ارتباطی به خلافت و جانشینی و سرپرستی ندارد.
    فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ [النساء/89]
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ [النساء/144]
    ای کسانی که ایمان آوردید کفار را به دوستی و یار و یاوری نگیرید.
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ [المائدة/51]
    ای کسانی که ایمان آوردید یهود و نصاری را به دوستی نگیرید، آنها بعضی دوستان و یاوران بعضی دیگر هستند. و هر یک از شما که آنها را به عنوان دوست و یاور بگیرد از خود آنان است. خداوند ظالمان را هدایت نمی دهد. اما بر می گردیم به آیه مورد نظر:
    إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (55) وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ [المائدة/55، 56]
    حال بین آیه 51 و این دو آیه مقایسه می کنیم
    1- در آیه اول خداوند به مومنین می فرماید:
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَی …
    یهود و نصاری را بدوستی و یاوری نگیرید.
    در آیه دوم می فرماید:
    إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا….
    چرا که یقینا دوستان و یاوران شما خدا و رسول او و مؤمنین هستند.
    2- در آیه اول خداوند می فرماید:
    وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم…….
    کسی که آنها ( یهود و نصاری) را بدوستی می گیرند از آنان هستند.
    در آیه دوم می فرماید:
    وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ …
    کسانی که خدا و رسول او و کسانی که ایمان آوردند را به دوستی بگیرند آنان گروه خدایند و گروه خداوند همیشه غالب هستند.

    با بررسی این آیات مشخص شد که:
    اولا: ولی به معنای سرپرستی و جانشینی نمی آید بلکه خصوصا در آیه مورد نظر به معنای دوستی و یاوری است. چرا که در آیه قبل خداوند مسلمانان را از دوستی با اهل کتاب منع می کند و در این آیه دوستان واقعی را برای آنها مشخص می کند که همانا دوستان واقعی الله و رسول او و مؤمنین هستند.
    ثانیا: ” الذین امنوا” جمع است و مراد مؤمنین هستند همه مؤمنین منظور است چنان که خداوند در سوره توبه می فرماید:
    وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ [التوبة/71]
    وصف مؤمنین اقامه نماز و ادای زکات است.
    شاید بعضی از تشیع بگویند. ممکن است لفظ جمع بکار برده شود اما سبب آن علی بن ابی طالب بوده لذا این آیه در مورد علی بن ابی طالب نازل شده است.
    می گوییم:
    اولا: اگر چنین بود که شما می گویید. یعنی سبب نزول خاص بوده اما لفظ عام بکار برده شده است، این دلالت بر این دارد که معنی آیه مختص یکنفر نیست بلکه شامل همه مؤمنان است. چون ممکن است یک آیه ای در مورد یک نفر نازل شده باشد اما وقتی خداوند صیغه ی عام بکار برد دلالت بر عموم دارد آنچنان که علمای قرآن می گویند؛ اعتبار به عموم لفظ است نه به خصوص سبب. برای اینکه واضح تر شود به این مثال توجه کنید:
    فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ ﴿٥﴾ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ﴿٦﴾ الیل
    همه مفسرین معتقدند که این آیه در باره ابوبکر صدیق نازل شده. اما لفظ آیه ( من = هر کسی) دلالت بر عموم دارد. سوال این است که: آیا اگر غیر از ابوبکر صدیق از جمله سایر اصحاب یا امروزه کسی چنین ظرفیتی را در خودش ایجاد کرد آیا این آیه شامل او می شود یا نه؟ که جواب بله است.
    لذا اگر چه هم بپذیریم این آیه در مورد علی کرم الله وجه نازل شده باشد، باز هم سایر مؤمنین از آن خارج نیستند. و این آیه مرادش همه مؤمنین هستند. همانطور که ذکر شد.( فراموش نکنید ما هنوز بحث روایت نمی کنیم. این مساله فرضی است. )
    ثانیا: علی کرم الله از بزرگترین اولیاءست و او بطور اولی زیر این آیه وارد می شود. لذا هم او ولی الله است و همه سایر مؤمنین از اصحاب رسول الله هم کسانی که بعد از آنها آمدند تا به حال.
    ممکن است برخی دیگر از تشیع بگویند: این آیه با کلمه “انما” شروع شده پس دلالت بر حصر دارد. و کسی دیگر شامل این آیه نمی شود.
    در جواب می گوییم:
    اولا: “انما” اگر چه بسیاری از علمای تفسیر آن را برای حصر گرفته اند اما خیلی از محققین این رای را نپذیرفتند بدلایل زیر:
    الف: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ ..[البقرة/173]
    مسلما محرمات خداوند محصور در این چند مورد نیست.
    ب: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ [النساء/17]
    مسلما توبه منحصر بر کسانی که از روی نادانی کاری انجام دادند نیست بلکه بر هر کسی که عمدی یا غیر عمدی انجام دهد توبه وجود دارد.
    ج: إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ [النساء/171]
    مطمئنا عیسی فقط رسول الله نیست بلکه ایشان اوصاف دیگری نیز دارد یا رسول الله فقط عیسی علیه السلام نیست کسانی دیگر نیز رسول الله هستند.
    مانند این آیات زیاد هستند که دلالت بر حصر در آنها نیست. لذا خیلی از محققین “انما” را کلمه حصر نمی دانند گر چه که در برخی از مکانها دلالت بر حصر دارد. و این نیاز به قرینه دارد.
    ثانیا: اگر چنین باشد و ” انما” برای حصر باشد معنی چنین است فقط خدا، و رسولش و مؤمنین ولی و دوست ویاور شما هستتد. نه اینکه فقط علی مؤمن است و ولی شما است.

    آیا مگر جمله “هم راکعون” آیه دلالت بر رکوع نماز نیست.؟
    برای جواب به این سؤال باید عرض کنیم
    اولا: اگر چنین باشد باز هم مشکل حل است چرا که گفتیم سبب نزول خاص است و لفظ آیه عام است و هر کسی که اینکار کرد ولی و دوست مؤمنان خواهد بود. گر چه که کمی دور از ذهن به نظر می رسد چون مؤمنان بدون زکات در رکوع نیز ولی هستند. و هیچ یک از فقها نگفته اند زکات دادن در رکوع سنت است یا امری پسندیده است بلکه به اتفاق علمای اسلام نماز جای توجه به غیر الله نیست. چه رسد به اینکه دیگران را صدا بزنید که بیا زکات بگیرید!!!!!!!
    ثانیا: برای فهم معنای کلمات قرآن باید به خود قرآن مراجعه کرد. خداوند در جاهای مختلفی از این کلمه استفاده کرده است. که همه آنها معنای کرنش در برابر خداوند است. ما بدانها اشاره نمی کنیم و فقط به آیه ای اشاره می کنیم که در جایی دیگر خداوند در وصف اصحاب پیامبر( مومنان مورد خطاب آیه مورد نظر) بیان فرموده است.
    مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا [الفتح/29]
    حالت اصحاب محمد چنین است که دایم آنها را در رکوع و سجود می بینی!
    این ایه دقیقا از نظر معنی با آیه مورد نظر یکی است هر دو دلالتشان این است که اصحاب محمد حالتشان رکوع( کرنش در مقابل پروردگار ) است.
    ثالثا: دلیل دیگر که مشخص می کند این هم راکعون منظور رکوع نماز نیست خود آیه است.

    چرا که اگر ما بخواهیم بر اساس داستان آیه را تفسیر کنیم باید چنین بود؛
    ولی شما خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان اوردند و نماز خواندند و زکات را در حالی که در رکوع بودند، دادند ( لفظ عربی آن چنین بود: الذین اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و کانوا راکعین )
    در این ترجمه استمرار نیست یعنی یکبار اینکار صورت گرفته و سپس تمام شده است. و حکم سرپرستی به شخص مورد نظر داده شده است و کسی دیگر با انجام اینکار نمی تواند سرپرست شود.
    اما ترجمه آیه چنین است.
    ولی شما خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آوردند و همواره نماز می خوانند( فعل مضارع دلالت بر استمرار می دهد) و زکات می دهند و آنان همواره( جمله اسمیه دلالت بر استمرار دارد) در رکوعند.
    این ترجمه برای هر مؤمنی قابل تطبیق است و هر کسی می تواند مانند علی بن ابی طالب(اگر چه که ما هنوز بحث روایی را مطرح نکردیم فرضا می گوییم) چنین کاری انجام دهد. و ادعای سرپرستی کند. طبق آیه حق اوست. آنچنان که شیعه می گوید. اما ما می گوییم بله او با انجام اینکارها یعنی اقامه نماز، و ادای زکات، و کرنش در مقابل پرودگار ولی هر مؤمنی است و دوستی و موالات او بر هر مؤمنی واجب است.

    در پاسخ به: شیعیان از قرآن نترسید! #22809

    noor.haq
    مشارکت کننده

    شأن نزول آيه را بسياري از مفسران و اهل حديث چنين نقل کرده‌اند: سائلي وارد مسجد شد و درخواست کمک کرد، کسي به او چيزي نداد، امام علي عليه السلام در حالي که در رکوع بود، با انگشت کوچک خود که انگشتري در آن بود، به فقير اشاره کرد تا انگشتري را از دست او در آورد، او نيز انگشتري را از دست امام در آورد و به دنبال کار خود رفت. در اين موقع خبر به پيامبر رسيد. وي از خدا اين چنين درخواست کرد:
    همانطور که براي موسي از خاندان خودش وزيري معين نمودي، پروردگارا براي من نيز از اهل بيتم وزيري معين بفرما.
    در اين لحظه فرشتة وحي فرود آمد و آية ياد شده را براي پيامبر خواند. شأن نزول آيه را به صورتي که نقل گرديد، شخصيت‌هاي برجسته‌اي مانند: خود امام، ابن عباس، عمار، جابر، ابو رافع، انس بن مالک و عبدا… بن سلام نقل کرده‌اند. شيوة استدلال [به اين آيه نيز] بسيار روشن است؛ زيرا مقصود از «ولي» در اينجا همان متصرف و سرپرست و اولي است. چرا که اگر مقصود، دوست و کمک بود، ولايت اختصاص به گروهي نداشت؛ زيرا ولايت به اين معني مربوط به تمام افراد با ايمان است». ” سبحاني جعفر: پيشوايي در اسلام” ص 169. ‏
    به عبارت ديگر: «هر گاه مقصود از «ولي»، غير از ولايت و زعامت ديني و مقام سرپرستي باشد منحصر کردن مقام به سه نفر، بي‌جهت و بي‌مورد خواهد بود. زيرا چنانکه گفته شد، همة افراد با ايمان محبّ و دوست و ناصر و يار يکديگرند و [اين امر] اختصاص به اين سه نفر ندارد». ” سبحاني جعفر: پيشوايي در اسلام” ص 169. ‏

    نقد دليل
    1. پايه و اساس استدلال فوق، داستان اعطاي انگشتري به سائل توسط امام علي عليه السلام و آن هم در ميانة نماز و در حال رکوع، و بعد نزول آية ولايت در شأن آن حضرت است. اما اين داستان نه تنها سند و مدرک معتبري ندارد، بلکه آثار جعل در آن نمايان است. توضيح اين دو مطلب به قرار ذيل است:
    1-1. همانطور که در متن استدلال ديديم، عالمان شيعه وقتي مي‌خواهند با استناد به آية ولايت، امامت علي عليه السلام را اثبات کنند، ابتدا مدعي مي‌شوند که به اتفاق اکثر مفسران اهل حديث، اين آيه در شأن امام علي عليه السلام نازل شده و زمينه نزول آن هم داستان اعطاي انگشتري در حال نماز بوده است. اما معلوم نيست که اين ادعا از کجا آمده است؛ زيرا اکثريت قاطع عالمان اهل سنت (چه در گذشته و چه در حال) اين داستان را ساختگي و جعلي مي‌دانند. خوب است به جاي اينکه ادعا کنيم اکثر مفسران و اهل حديث در اين مورد اتفاق نظر دارند، يک سند صحيح و معتبر در اثبات صحت و اعتبار اين شأن نزول بياوريم؛ کاري که عالمان شيعه هرگز نکرده‌اند. گاهي مي‌گويند اين داستان در بعضي از کتب اهل سنت (مانند تفسر ثعلبي) آمده است و با اين کار به خيال خود گمان مي‌کنند که چون به کتابي از اهل سنت استناد کرده‌اند پس در اينجا قاعدة جدل (يعني استفاده از مقبولات خصم براي قانع کردن او) رعايت شده و مي‌توان به راحتي گفت که اهل سنت نيز اين داستان را قبول دارند. در حالي که اين يک مغالطة بزرگ و نابخشودني است. آري بعضي از مفسران اهل سنت (مانند ثعلبي) در تفسير خود، اين داستان را آورده اما سند معتبري براي آن ذکر نکرده‌اند و براي همين، اکثريت عالمان و مفسران اهل سنت، نظر آنها را قبول ندارند. اگر قرار بر اين باشد که وجود يک روايت در بعضي منابع اهل سنت را دليل بر اين بگيريم که اهل سنت به آن روايت اعتقاد دارند، با همين روش مي‌توان گفت که شيعه قائل به تحريف قرآن است. چرا که در بعضي کتب حديث شيعه (و اتفاقاً در معتبرترين آنها يعني اصول کافي) رواياتي از امامان نقل شده که در آنها صراحتاً قرآن را تحريف شده معرفي کرده‌اند. حال آيا وجود اين احاديث در بعضي کتب شيعه را مي‌توان دليل بر اين گرفت که شيعه واقعاً معتقد به تحريف قرآن است؟ هرگز! چرا که اکثريت قاطع عالمان شيعه اين احاديث را از نظر سند و متن مخدوش مي‌دانند. اگر با موازين پذيرفته شده در بين اکثريت قاطع عالمان و حديث‌شناسان شيعه، اين احاديث بررسي شوند، معلوم خواهد شد که همة آنها هم از نظر سند و هم از نظر متن، ضعيف و بلکه مخدوش هستند و اشتباه بزرگ کليني و معدودي از عالمان شيعه در پذيرش اين احاديث را نبايد به پاي شيعه نوشت. همينطور است داستان ده‌ها هزار حديث و روايات جعلي که مشتمل بر مطالب خرافي و ضد عقل و قرآن هستند و در کتاب‌هاي شيعه (مانند بحار الأنوار) آمده‌اند. اينها را نيز نبايد به پاي شيعه گذاشت. داستان اعطاي انگشتري در حال نماز هم اگر چه در معدودي از منابع اهل سنت آمده، اما قاطبة عالمان و فقيهان و مفسران بزرگ اهل سنت معتقدند که سند آن فوق‌العاده ضعيف و مخدوش و متن آن نيز مضطرب و نشانه‌هاي جعل در آن واضح و آشکار است. حال بر عالمان شيعه فرض است که ابتدا سند اين داستان را ارائه نموده و موثق بودن سلسلة راويان آن – از ديدگاه اهل سنت – را با استناد به منابع معتبرِ رجالي اهل سنت نشان دهند (نه اينکه نام يک يا چند مفسر اهل سنت را بياورند و بگويند که اين lفسران، داستان مذکور را در تفسير خود آورده‌اند) و بعد از اثبات صحت سند، تازه نوبت به بررسي متن آن مي‌رسد. در اين مرحله بايد به سؤالات و تشکيکات اهل سنت در مورد متن اين داستان و ارتباط آن با آية ولايت، پاسخ داد.
    2-1. ابهامات فراواني در متن اين داستان و شأن نزول وجود دارد که در اينجا به چند مورد اشاره مي‌کنيم:
    الف. بر طبق اين داستان، عمل امام علي عليه السلام (يعني اعطاي انگشتري در حال نماز) مورد مدح قرآن قرار گرفته است و مي‌دانيم که اگر عملي مورد مدح قرآن قرار گيرد، يا واجب است يا مستحب. اما اولاً نه وجوب و نه استحباب آن، در هيچ آيه يا روايتي نيامده است (مگر اينکه همين آيه را دليل بر وجوب يا استحباب اين عمل بگيريم که البته تاکنون هيچ مفسري چنين ادعايي نکرده است) ثانياً اين عمل – بنا به ادعاي سازندگان اين داستان – فقط از علي عليه السلام سرزده است، در حالي که اگر واجب يا مستحب بود، پيش از اين واقعه يا بعد از آن، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و اصحاب بزرگ او حداقل يک بار چنين کاري را مي‌کردند و حال آنکه هرگز چنين عملي از آنها نقل نشده است. ثالثاً هيچ فقيهي (چه شيعه و چه سني) فتوا به وجوب يا استحباب اين عمل نداده است (و لذا هيچ کس چنين عملي را انجام نمي‌دهد). اين تناقض چگونه حل مي‌شود؟
    ب. بر طبق اين داستان، گويا امام علي عليه السلام با بخشش انگشتري خود در حال نماز، چنان عمل زيبا و ايثارگرانه‌اي کرده است که ارزش آن حتي از تمام اعمال واجب و مستحبي که تا آن موقع انجام داده (مانند فداکاري ايشان در ليلة المبيت (شبي که علي رضي الله عنه در بستر پيامبر صلي الله عليه وسلم خوابيد) يا شرکت داوطلبانه در جهادهاي مهمي چون بدر واحد و حماسه‌ها و دلاوري‌هايي که از خود نشان داده بود) بيشتر بوده و لذا در همان زمان به پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم (و در خطاب به مردم) وحي مي‌شود که ولي شما فقط خدا و رسول و آن کس است که چنين عمل عظيمي را انجام داده است. اما آيا بخشش يک انگشتر در حال نماز (چه واجب باشد چه مستحب) آنقدر ارزش و اهميت دارد که وقتي کسي چنين کاري مي‌کند، خداوند با نزول آيه‌اي او را به مقام امامت و ولايت نصب کند؟ ممکن است بگوييد که نصب امام علي عليه السلام به امامت و ولايت، به خاطر انجام اين عمل نبوده بلکه خداوند در اين آيه با اشاره به عمل آن حضرت مي‌خواهد آدرس بدهد و بگويد که ولي و سرپرست خدا و رسول و همان کسي است که انگشترش را در حال نماز به سائل داد اما اين توجيه مورد قبول نيست؛ زيرا اگر قرار بر آدرس دادن بود، باز هم آدرس‌هاي مهمتر و حساس‌تر و با ارزش‌تر (و البته شناخته شده تر) مانند واقعة ليلة المبيت و يا حماسه‌هاي بزرگي مانند نبرد با عمرو بن عبدود (در جنگ خندق) هم بود. چرا خداوند چنين آدرس‌هايي نداد که هم با ارزش‌تر و هم براي امت، شناخته شده‌تر باشد؟
    ج. وقوع چنين حادثه‌اي، بسيار بعيد و غريب است آيا اجابت درخواستِ سائل، آنقدر واجب يا مستحب بوده که علي عليه السلام نتوانسته حتي دقيقه‌اي صبر کند تا نمازش تمام شود و بعد از آن انگشترش را به عنوان زکات به او بدهد؟
    د. در متن آيه براي همة افعال، صيغة مضارع بکار برده شده است. و صيغة مضارع دلالت بر تکرار دارد. در حالي که اين عمل – به زعم سازندگان داستان – فقط يک بار انجام شده است. آيا همين نشان نمي‌دهد که آية مذکور، ربطي به اين داستان (حتي اگر واقعي باشد) ندارد؟
    2. افعال و ضماير بکار رفته در اين آيه همگي جمع هستند و اطلاق جمع بر واحد، نوعي مجاز است و مجاز نياز به قرينه دارد. اين قرينه کدام است؟ به عبارت ديگر ما مدعي نيستيم که محال است فعل يا ضمير جمع براي مفرد بکار رود، اما مي‌گوييم اگر کسي مدعي شود که در فلان آيه، فعل يا ضمير جمع براي فرد خاصي بکار رفته است، بايد قرينه و بينه‌اي بياورد که ادعاي او را ثابت کند. حال سؤال ما اينست که با کدام قرينه متوجه شده‌ايم که منظور از «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (المائده: 55).
    فرد خاصي مثلاً امام علي عليه السلام است؟
    3. اگر خداوند مي‌خواسته با اين آيه، امامت و ولايت علي عليه السلام را اعلام کند، اولاً چرا صريحاً و با ذکر نام آن حضرت اين کار را نکرده تا دهان مخالفان و بهانه‌گيران را ببندد. ثانياً اگر به هر دليل يا علتي ذکر صريح نام امام علي عليه السلام، به صلاح نبوده، چرا حداقل از بکار بردن ضماير جمع و صيغه مضارع (که هر دو مورد، استنباط امامت علي عليه السلام از اين آيه را دچار مشکل جدي مي‌کند) احتراز نکرده است؟ چه ضرورتي داشت که براي اشاره به فرد خاص، از فعل و ضمير جمع استفاده کند و براي بيان عملي که فقط يک بار و آن هم در گذشته اتفاق افتاده، صيغة مضارع بکار برد و با اين دو کار، استنباط نام امام علي عليه السلام از آيه مذکور را دچار مشکل کند وعدة زيادي از مسلمين (در اينجا اهل سنت) را به اشتباه و گمراهي بيندازد؟
    4. واژة «ولي» که در اين آيه بکار رفته است، معاني مختلفي دارد که براي رسيدن به معناي مورد نظر خداوند در آيه مذکور، بايد به آيات قبل و بعد رجوع کنيم. خداوند در آيات قبل، مؤمنان را از دوستي با يهود و نصاري (به خاطر بعضي مصالح دنيوي که ممکن است داشته باشد) نهي کرده و گفته است که اگر با آنها دوستي کنيد، شما هم از آنها محسوب مي‌شويد و اين باعث محروميت شما از هدايت الهي مي‌شود. حال در اين آيه مي‌خواهد بگويد که دوست و ياور حقيقي شما فقط خدا و رسول او و کساني هستند که ايمان آورده‌اند و نماز مي‌خوانند و زکات مي‌پردازند و اين عبادات را در کمال خضوع و فروتني و خشوع انجام مي‌دهند. بعد از اين آيه (درست مانند آيات قبل، که در آن، نتيجة دوستي با کفار را بيان مي‌کند) نتيجة دوستي با خدا و رسول و مؤمنان حقيقي را بيان مي‌کند و مي‌گويد اگر خدا و رسول و مؤمنان را به دوستي بگيريد و آنان را ياري کنيد، پيروزي و نصرت الهي نصيب شما مي‌شود، چرا که حزب خدا هميشه پيروز است مي‌بينيم که اگر معناي «ولي» را دوست و ياور بگيريم، ارتباط و هماهنگي آيات حفظ مي‌شود. اما اگر به معناي «سرپرست» يا «اولي به تصرف» يا «امام مفترض الطاعة» بگيريم، نظم منطقي آيات به هم مي‌خورد و در بين آيات گسستگي بوجود مي‌آيد. پاسخ عالمان شيعه به اين استدلال، اين است که در ابتداي آيه، کلمة «إنما» آمده که از ادات حصر است و اگر معناي «ولي» را دوست بگيريم، حصر، بي‌معنا مي‌شود؛ زيرا همة ما مي‌دانيم که دوست حقيقي ما فقط خدا و رسول او و امام علي نيست. اما اين پاسخ از سه شکل عمده رنج مي‌برد:
    1-4. در اين پاسخ، داستان اعطاي انگشتري توسط امام علي عليه السلام و نزول آيه در شأن آن حضرت، مسلّم گرفته شده است. در حالي که چنين داستان و شأن نزولي اساساً ساختگي است. قبل از اثبات صحت و قطعيت اين داستان، چنين توجيهي غيرمنطقي است.
    2-4. حتي اگر داستان مذکور حقيقت داشته و آيه در شأن امام علي عليه السلام نازل شده باشد، باز هم مي‌توان گفلت که معناي «ولي» در اين آيه «دوست و ياور» است و منظور خداوند از: ‏«الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (المائده: 55)‏
    فقط آن حضرت نبوده، بلکه ايشان مصداقي از آن مفهوم کلي است و اين آيه مي‌خواهد بگويد که دوستان حقيقي شما چنين انسانهايي هستند (که يک نمونه‌اش علي عليه السلام است).
    3-4. اگر وجود «إنّما» در ابتداي آيه، مانع از بکار بردن واژة «ولي» در معناي «دوست» شود، آنگاه مانع بکار رفتن اين واژه در معناي «امام و اولي به تصرف» هم مي‌شود. براي توضيح مطلب فرض مي‌کنيم آيه در شأن امام علي عليه السلام آمده و معناي «ولي» هم، همان است که شيعه مي‌گويد، يعني «أولي به تصرف». بسيار خوب. اما با همان استدلالي که شيعه مي‌کند، بايد بگوييم که بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فقط يک امام داريم (يعني علي ابن ابي طالب عليه السلام و بعد از ايشان، ديگر هيچ کس امام مفترض الطاعه يا اولي به تصرف نيست. و بدين ترتيب اگر چه امامتِ علي عليه السلام اثبات مي‌شود اما جايي براي امام فرزندانش (يا هر کس ديگر) نمي‌ماند. آيا شيعه اين را مي‌پذيرد؟ به اين سؤال تاکنون دو پاسخ داده شده است:
    الف. آيه فقط مي‌خواهد به امامت و ولايت علي عليه السلام اشاره کند و در مورد بقية امامان، هر چند سکوت کرده است اما با توجه به اين قاعده که «اثبات شيئي، نفي ما عدا نمي‌کند» نمي‌توان گفت که خداوند با اين آيه امامت ديگران را نفي کرده است. اما اين پاسخ قانع‌کننده نيست. چرا که عين همين سخن را مي‌توان در مورد بکار بردن واژة ولي در معناي دوستي و محبت هم گفت و مدعي شد که خداوند در اين آيه مي‌خواهد به وجوب دوستي خدا و رسول و امام علي عليه السلام اشاره کند و هر چند در مورد دوستي با بقيه مؤمنين سکوت کرده، اما به همان دليلي که آمد، نمي‌توان گفت که وجوب دوستي با مؤمنان ديگر نفي شده است. حال اگر وجود «إنما» در ابتداي جمله را مانع از اين معني بدانيد، خود به خود بايد در مورد امامت نيز همين موضع را بگيريد و امامت بقيه امامان را نفي کنيد. چرا که اين حصر، به هر حال به واژه «ولي» بر مي‌گردد و مي‌گويد ولي شما فقط خدا و رسول و [به قول شيعه] علي بن ابي طالب است.
    ب. پاسخ دوم اينست که وقتي قبول کرديم علي عليه السلام، امام و ولي مؤمنان و نسبت به آنها «اولي به تصرف» است، در حقيقت ايشان را مفترض الطاعه دانسته‌ايم و قبول کرده‌ايم که هر چه او بگويد حق است و چون ايشان براي بعد از خود، فرزندش حسن را به عنوان جانشين خودش در امر امامت معرفي کرده است، پس ما هم بايد حسن بن علي عليه السلام را امام و ولي خود بدانيم و همين‌طور چون هر امامي، امام بعد از خود را معرفي کرده است پس ما هم بايد همة آنها را امام و ولي خود بدانيم. چرا که اولي به تصرف بودنِ امام علي عليه السلام را از پيش (و به دليل اين آيه) پذيرفته‌ايم. اما اين پاسخ نيز دردي را دوا نمي‌کند. اگر اين استدلال درست باشد، ديگر نيازي به بيان امامت و ولايت علي عليه السلام در آيه هم نمي‌ماند و بيان آن لغو و بيهوده خواهد بود. چون با قبول امامت و ولايت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم، در حقيقت پذيرفته‌ايم که اگر ايشان کسي را به عنوان جانشين خود و امام و ولي مسلمين تعيين کند، مردم موظف به پذيرش آن هستند و ضرورتي براي بيان امامت فردِ بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نيست. از اين گذشته در اين پاسخ، باز هم معناي حصر فراموش شده است. اگر پاسخِ مذکور درست باشد، چه نيازي به استفاده از واژة «إنما» وجود دارد؟ و اصلاً آيا بکار بردن اين کلمه، بي‌مورد نخواهد بود؟

    در پاسخ به: فریبی به نام عدالت صحابه #22808

    noor.haq
    مشارکت کننده

    ما اهل سنت، هرگاه روایتی را از رسول الله نقل کنیم،هرگز در مورد صادق بودن راوی اول ( یعنی صحابی) شکی نداریم و این قرار بین ماست که راوی اول را در نقل حدیث صادق میدانیم،و هرگز نمیگوییم در بین حلقه راویان، فلان صحابی است پس ضعیف است، اما بعد از صحابی، در راویان بعدی دقیق میشویم

    که آیا مردم خوبی بوده اند یا نه. شیعه به این طرز تلقی ما ایراد دارد.
    ببینیم انتقاد آنها را:
    شبهه شیعه:
    تعریف صحابه طبق نظر همه مذاهب اسلامی این است که هر کس در زمان پیامبر زندگی کرده باشد و آن حضرت را دیده و درک کرده باشد و اسلام آورده، جزء صحابه است (که به چند هزار تن میرسند)آیا اعتقاد به عدالت همه آنها امری معقول و قابل پذیرش است؟
    اگر همه صحابه عادل بودند پس آیات مربوط به منافقین در شان چه کسانی نازل می شد؟
    اگر همه صحابه عادل بودند پس آیه: (ان جاءکم فاسق بنباءفتبینوا) هرگاه فاسقی برای شما خبر آورد جستجو کنید که راست میگوید یا نه . این أیه در شان چه کسی نازل شده است؟ آیا آن فاسق، از اصحاب پیامبر نبود؟

    پاسخ اهل سنت:
    خلاصه حرف شیعه این است که شما از کجا میدانید در بین صحابه شخص منافقی خود را پنهان نکرده باشد؟
    ما میگوییم ای شیعه منظورت از این سخن چیست؟
    میخواهی ما را به همه بدبین کنی؟ خب چاره چیست؟ فرض کنیم حرفت درست باشد و منافقی خود را در بین صحابه پنهان کرده و ناشناخته مانده ! خب تو میخواهی ما چه کنیم ؟ میخواهی به همه بدبین باشیم و هیچ حدیثی را قبول نکنیم ؟
    با این روش نتیجه گیری، باید به حضرت علی هم مشکوک شویم !
    قبول داری؟
    نه قبول نداری و میگویی رسول الله، علی را جداگانه مدح کرده!
    خب عمر را هم ستوده! ابوبکر را عثمان را و همه اصحاب خود را با کلماتی مدح کرده اند، پس ما هم مثل تو به احادیث واضح عمل میکنیم، پس این شک و شبهه ایجاد برای چیست؟
    ای شیعه میدانم که چه میگویی!
    میگویی آن احادیث در مدح آنها جعلی است، خودشان در مدح خود ساخته اند و دروغ است!!
    میگوییم با همین استدلال، میتوانم ساکتت کنم و میتوانیم بگویم که احادیث در مدح علی ابوذر و مقداد و بلال و عمار نیز جعلی است، خودشان در مدح خود ساخته اند و دروغ است!!

    میگویی که ولی در تقوای علی و در مدح علی همه متفقیم و شیعه و سنی اختلافی ندارند، پس این روایات از شک و شبهه بالاتر است، اما روایات در مدح عمر متفق علیه نیست.
    میگوییم در پیش اهل سنت روایات در مدح عمر متفق علیه است و اینکه شیعه منکر است و با ما مخالف است این از ارزش احادیث ما نمیکاهد.

    مثال:
    ما و نصارا در تقوا و پاکی و راستگویی عیسی علیه سلام متفقیم، اما در پاکی و راستگویی حضرت محمد, آنها با ما مخالفند و قبول ندارند، قبول نداشتن آنها مگر از مقام پیامبر ما میکاهد که قبول نداشتن شیعه به مقام عمر لطمه بزند؟
    شیعه میگوید: بسیار خوب عشره مبشره وبقیه اصحابی که رسول الله مستقیما از آنها تعریف کرده را حالا کاری نداریم، اما شما همه صحابه را در نقل روایت عادل میدانید، در حالیکه سند از رسول الله ندارید.
    میگوییم رسول الله بصورت عمومی تمام صحاب خود را ستودند و بالاتر از آن، قرآن اصحاب محمد را میستاید،
    اما حرف شما این است که در این مجموعه یکی دونفر منافق یا فاسق بَر خورده اند، خب بفرض برَ خورده باشند این که باعث نمیشود با همه را بدور بریزیم، ما تا انجا که توانستیم منافقین را شناسایی کردیم و کافران نیز بر ما معلومند.
    و ما نمیگویم که همه صحابه، جملگی به بهشت میروند این بر ما معلوم نیست ( اما با توجه به تعریف قرآن از آنها ) امید دارم همه به بهشت بروند اما بطور قطع نمیتوانیم بگوییم
    و هرکس به دروغ به پیامبر حدیثی نسبت دهد کافر میشود، پس صحابی هر گناهی بکند محال است که شرک بورزد یا حدیث دروغین نقل کند، برای همین همه را در نقل حدیث صادق میدانیم اما این به این معنی نیست که آنها را معصوم و از پاک از گناه میدانیم ، و دروغ بستن بر رسول الله و بطور عمدی سخن دروغ از زبان ایشان گفتن، جایگاهش جهنم هست.
    اما شیعه هنوز امید دارد که با یک منافق نفوذی همه اصحاب پیامبر را بدنام کند!!

    ما میگوییم اولا منافقین شناخته شده بودند، دوما بفرض یک نفوذی یا دو نفوذی بوده باشند، اینکه دلیل نمیشود به خاطر دو نفر همه صحابه را بدنام کنیم و به همه شک کنیم این غرض ورزی است.

    در زمانی که مدیر مدرسه ای در تهران بودم، روزی مردی بنام جلال زینعلی حکم بدست آمد مدرسه ما !
    در حکم نوشته بود که او را بعنوان معلم امور تربیتی مقرر کنید،مدتی بعد با هم دوست شدیم و او سرگذشت خود را گفت
    گفت:
    در بیت امام خمینی پاسدار بودم، این آن زمانی بود که مجاهدین خلق رهبران دولتی را میکشتند، روزی برای خمینی بمبی گذاشتند اما منفجر نکردند فقط برویش نوشتند رویت را کم نکنی ترا هم به هوا میفرستیم!
    خمینی نمیتوانست ۷۰۰ پاسدار را عوض کنند، چون فقط یک نفر مجرم بود، نمیتوانست همه را مجازات کند خصوصا که ۶۹۹ نفر دیگر مخلص بودند،
    حالا اگر کسی به خمینی بگوید که همه این ۷۰۰ نفر را طرد کن و نیازی هم نیست که پاسدار نگه داری!! آیا مخلص به خمینی است؟
    آیا اگر کسی این ۷۰۰ را لعنت کند، بخاطر جرم یک نفر بخاطر نفاق یک نفر!! آیا او مخلص به نظام است؟
    آیا کسی که بخاطر جرم یک نفر، نه فقط این ۷۰۰ نفر را ناسزا بگوید که همه دوستان خمینی را در همه شهرها را فحش بدهد، میتوانیم بگوییم او دوستدار خمینی است ؟!!
    چه ربطی دارد جرم یک نفر، به همه صحابه؟!!!

    خمینی عاقلانه ترین کار را کرد، این ۷۰۰ نفر را در ۷۰۰ جای جدید، اما مناسب تعیین کرد و ۷۰۰ تا پاسدار جدید برای خود تعیین نمود و بخاطر یک نفر ۶۹۹ نفر دیگر را فدا نکرد.
    اما شیعه بما میگوید بخاطر یک منافق که آیا باشد یا نباشد، هیچ حدیثی را قبول نکنیم و به همه مشکوک باشیم و از خیر کثیر خود را محروم کنیم!!!
    طبعا او دوستدار اسلام نیست که چنین میگوید و سعی میکند با سفسطه ما را به همه مشکوک کند،

    بعد این آقای شیعه دلسوز؟!! که حرف اصیلیش این نیست
    او همه صحابه را از کوچک بزرگ منافق میداند او با هر ۷۰۰ پاسدار بد است بزرگ نمایی جرم یک نفر بخاطر دلسوزی به اسلام نیست هدف ضربه زدن به همه است.
    ای شیعه محترم اگر قرار باشد که ما به صحابه؛که ممدوح قرآن و حدیث هستند؛ شک کنیم بعد از آن به هیچکس اعتماد نمیکنیم و تو اولی تری که با دیده تردید به تو بنگریم ممدوح قران که قابل اعتماد نباشد، تو را چگونه معتمد خود بدانیم؟
    پس بازی کلامی شیعه برایش فایده ندارد زیرا ما اینقدر که او فکر میکند ساده نیستیم!
    و حرف آخر اینکه اگر منافقان حدیث های ما را میساختند باید روایات ما از شرکیات و کفریات پر میبود، ما در احادیث صحیح یک مورد سخن خلاف قرآن نداریم.

    در پاسخ به: فریبی به نام عدالت صحابه #22807

    noor.haq
    مشارکت کننده

    برخی اعتقاد به عدالت صحابه پیامبر صلى الله علیه وسلم را مبالغه آمیز می‌خوانند وپاره‌ای از شبهات را مطرح می‌نمایند تا این اعتقاد را مخدوش و نادرست جلوه دهند؛ در حالیکه اگر این گونه ادعاها مورد تحقیق و بررسی قرارگیرند بی‌اساس بودنشان کاملاً به اثبات می‌رسد و هیچ گونه تردیدی در اعتقاد به عدالت صحابه باقی نخواهد ماند…

    اولاً: اگر مسأله عدالت صحابه پیامبر صلى الله علیه وسلم از دیدگاه عقل سلیم و منطقی مورد بررسی قرارگیرد، مشخص می‌گردد که از وظایف مهم بعثت رسول‌اکرم صلى الله علیه وسلم آن بود که همه جهانیان را به دین ابدی اسلام فراخواند و در این راستا وظیفه داشت تا در جهت اصلاح و تزکیه آنان سعی نماید. چنانکه خداوند می‌فرماید :
    «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» (جمعه :۲) (اوست که در میان مردم بی سواد، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را [از آلودگی های فکری و روحی] پاکشان کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد، و آنان به یقین پیش از این در گمراهی آشکاری بودند)
    حال اگر کسی بگوید پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم در مدت ۲۳ سال ازبعثت خویش موفق شد تا افراد معدودی را به اعتقاد راستین و ایمان کامل دعوت دهد؛ و در حقیقت اهداف بعثت رسول اکرم صلى الله علیه وسلم عقیم مانده و رسول اکرم صلى الله علیه وسلم در دعوت خویش ناموفق بوده‌است مسلماً چنین ادعایی برخلاف واقعیت امر است.

    ثانیاً : رسول اکرم صلى الله علیه وسلم در حالی وفات نمودند که دین اسلام، فراتر از شبه جزیره‌ عربستان گسترش نیافته بود و با وفات آن حضرت صلى الله علیه وسلم تعداد انبوهی از قبایل تازه مسلمان عرب، مرتد شدند و اوضاع چنان وخیم شد که بیم آن می‌رفت که بساط اسلام بکلی برچیده شود، اما در چنان وضعیت جانشین به حق پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و سایراصحاب پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم اعم از مهاجرین و انصار شمشیر به دست گرفتند و برای پیشبرد اهداف دین اسلام و مقاصد بعثت رسول اکرم صلى الله علیه وسلم با مرتدین به مبارزه پرداختند؛ از آن پس نیز همواره در فکر جهاد و گسترش اسلام بودند تا آنکه جانشین دوم رسول اکرم صلى الله علیه وسلم ؛ عمر فاروق رضی الله عنه دو امپراطوری بزرگ ایران و روم را شکست داد و اصحاب موفق شدند تا دعوت پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم را به اقصی نقاط جهان برسانند آیا بجاست که کسانی را که تمام وجودشان را در راه اسلام فدا نمودند، متهم نماییم که پس از وفات رسول اکرم صلى الله علیه وسلم به فرامین الهی پشت کردند و به خاطر منافع دنیوی و اغراض شخصی دستورات رسول اکرم صلى الله علیه وسلم را به هیچ انگاشتند و به ظلم و خیانت روی آوردند !؟

    ثالثاً : در مدینه منوره دسته‌ای بودند که ظاهراً تسلیم اسلام شده بودند و در جرگه مسلمانان قرارگرفته بودند، اما با فتنه‌انگیزی و سر پیچی از پیامبر صلى الله علیه وسلم و با عدم حضور در جهاد و سازشکاری با دشمنان، منافق خوانده می‌شدند؛ خداوند عزوجل در آیات متعددی از قرآن کریم نقاب از چهره‌ی کریح و دوروی منافقان بر می‌دارد و حقایق اسرار و اهداف شوم آنان را برملا می‌سازد چنانکه می‌فرماید:
    « وَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُم مِّنکُمْ وَلَٰکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ ﴿۵۶﴾ لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَّوَلَّوْا إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ ﴿۵٧﴾ » (توبه:۵۶-۵۸) «به خدا سوگند می‌خورند که آنان ازشمایند، در حالی که از شما نیستند و گروهی هستند که می‌ترسند. اگر پناهگاهی یا غارهائی پیداکنند شتابان بدانجا می‌روند، در میان آنان افرادی هستند که در تقسیم زکات از تو عیبجوئی می‌کنند و ایراد می‌گیرند، اگر به آنان چیزی از غنائم داده شود خشنود می‌شوند و اگر چیزی به آنان داده‌نشود ناگاه خشم ‌می‌گیرند».

    « یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ ۚ قُل لَّا تَعْتَذِرُوا لَن نُّؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ ۚ » (توبه/ ۹۴)
    «وقتی به سوی آنان برگردید، ایشان شروع به عذرآوری می‌کنند. بگو عذرخواهی نکنید ما هرگز گفته‌های شما را باور نخواهیم کرد خداوند ما را از خبرهایشان آگاه ساخته‌است»
    برخی با مورد استفاده از عدم آگاهی عموم مردم به تحریف شأن نزول و معانی و مصداق این نوع آیات قرآنی می پردازند و چنین وانمود می‌کنند که این آیات درباره‌ی اصحاب پیامبر صلى الله علیه وسلم نازل شده‌اند. چنین روشی اگر به غیر عمد انجام می‌گیرد ناآگاهی از تفسیرو مفهوم قرآن است که هیچ گونه ارزش علمی و تحقیقی ندارد. اما اگر کسی مصداق آیاتی را که در مورد منافقان نازل شده‌اند، اصحاب پیامبر صلى الله علیه وسلم می‌داند و از روی عمد چنین کاری را انجام می‌دهد بدون تردید عینک تعصب و غرض ورزی بر چشم دارد و نمی‌خواهد در مقابل حقیقت تسلیم شود که چنین روشی ستمی آشکارا و اجحافی عظیم در حق اصحاب پیامبر اسلام محسوب می‌شود. برای داوری و بطلان قضاوت یکطرفه به آیات ذیل توجه نمایید: خداوند در سوره‌ی توبه در مورد ماهیت مؤمنان و منافقان می‌فرماید:
    (وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١٠٠﴾ وَمِمَّنْ حَوْلَکُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ ۖ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ ۖ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ ۖ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِیمٍ ﴿١٠١﴾ وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿١٠٢﴾ (سوره توبه)
    «پیشگامان نخستین مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند، خداوند از آنان خوشنود است و ایشان هم از خدا خشنودند و خداوند برای آنان بهشت را مهیا ساخته است که در زیر ( درختان وکاخهای ) آن رودخانه‌ها جاری است و جاودانه در آنجا می‌مانند این است پیروزی بزرگ؛ در میان عربهای بادیه نشین اطراف شما و در میان خود اهل مدینه، منافقانی هستند که تمرین نفاق کرده‌اند و در آن مهارت پیدا نموده‌اند تو ایشان را نمی‌شناسی و بلکه ما آنان را می‌شناسیم اینان را دوبار عذاب خواهیم ‌داد و سپس در آخرت روانه‌ی عذاب بزرگی می‌کردند، مردمان دیگری هم هستند که) نه از پیشگامان نخستین و نه از منافقین بشمارمی‌آیند) و به گناهان خود اعتراف می‌کنند و کارهای خوب را با کار بد درآمیخته‌اند، امید است که خداوند توبه آنان را بپذیرد، همانا خداوند دارای مغفرت فراوان و رحمت بی‌کران است»
    براستی پیشگامان اسلام در هجرت، انفاق، شرکت در جهاد، نصرت و یاری پیامبر صلى الله علیه وسلم چه کسانی‌بوده‌اند هر توجیه و تأویلی که ما بکنیم نمی‌توانیم بزرگان صحابه از جمله حضرت ابوبکر،حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، حضرت طلحه، حضرت زبیر، حضرت ابوعبیده، حضرت عبدالرحمن بن عوف، حضرت سعد، حضرت سعید رضی الله عنهم اجمعین و ازواج مطهرات و تعداد کثیری را که در غزوه‌ی بدر، احد،احزاب، صلح حدیبیه و غزوه‌ی تبوک شرکت جستند از لیست مهاجرین و انصاری که پیشگامان دین اسلام محسوب می‌شوند خارج کنیم.

    منافقان مدینه به سرکردگی عبدالله بن ابی که افرادی سودجو، اخلالگر و دشمنان اسلام بودند، کاملاً مشخص‌اند این افراد در هیچ جنگی همراه پیامبر نمی‌شدند و حاضر نبودند به خاطر اسلام حتی عرقی بریزند، یکبار که عبدالله بن ابی با سیصد و اندی نفر در غزوه‌ی احد شرکت جست از نصف راه برگشت از این رو حساب اینان با حساب اصحاب فداکار و ایثار گر پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم جدا است.
    در ادامه‌ی آیه نیز خداوند به افرادی اشاره می‌‍فرماید که در اواخر، اسلام آوردند و از آن پس به یاری اسلام روی آوردند گر چه این افراد پرونده‌های سنگین داشتند اما پیامبر صلی الله علیه وسلم اسلام آنان را پذیرفت و خداوند نیز آنان را مورد بخشش قراداد.
    رابعاً : بدون تردید اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم معصوم نبودند و بنابر تقاضای فطری و بشری گاهی اوقات دچار اشتباه و یا ارتکاب گناه می‌شدند اما این مساله باعث نمی‌شود که آنان برای همیشه از رحمتهای الهی طرد شوند و هرگز بخشوده نشوند. از دیدگاه قرآن سبب کفاره‌ی گناهان آنان شده و توبه‌شان به درگاه الهی پذیرفته شده‌است.
    (لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَهِ الْعُسْرَهِ مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿١١٧﴾ وَعَلَى الثَّلَاثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿١١٨﴾ ». ( توبه : ۱۱۷-۱۱۸)
    «خداوند توبه پیامبر و مهاجرین و انصار را پذیرفت آنانی که در روزگار سختی از پیامبر پیروی کردند بعد از آنکه دلهای دسته‌ای از آنان اندکی مانده بود که منحرف شود بازهم خداوند توبه‌ی آنان را پذیرفت چرا که او بسیار رئوف و مهربان است خداوند توبه‌ی آن سه نفر را که واپس نهاده شدند نیز می‌پذیرد. تا بدانجا که زمین با همه‌ی فراخی برآنان تنگ شد و دلهایشان بهم آمد. و دانستند که هیچ پناهگاهی‌ از خدا جز بسوی او وجودندارد. آنگاه خداوند بر آنان رجوع کرد بیگمان خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است».
    مولانا مفتی محمد شفیع عثمانی ( رحمه‌الله) در تشریح آیه‌ی مزبور می‌فرماید:
    مفهوم این آیه، آن است که قرآن نصیحت کرده اگر احیاناً فردی از صحابه اعم از سابقین و متأخرین در طول زندگی، مرتکب گناهی‌ شود بر جرم گناهش پایدار نخواهد ماند بلکه او توفیق توبه می‌یابد و به طفیل ارادت و محبت به پیامبراسلام صلی الله علیه وسلم و خدمات ارزنده‌ای که در راستای یاری اسلام انجام داده و به برکت حسناتش، خداوند او را معاف خواهدنمود.
    «وفات هیچ یک از آنان فرا نخواهد رسید مگر اینکه خداوند گناهانش را آمرزیده باشد به همین دلیل کسی حق ندارد تا آنان را فاسق یا ساقط العداله بخواند، با آنکه در هنگام ارتکاب گناه، احکام و حدود اسلامی برآنان اجرا می‌شود و آن عمل در نوع خود نیز فسق تلقی می‌گردد چنانکه در آیه شریفه « ان جاءکم فاسق بنبأ»آمده است، اما از آنجائی که توبه و آمرزش آنان از نص قرآن مفهوم می‌گردد، فاسق خواندن آنان در هیچ صورتی جایز نیست.» 1
    در غزوه احد نیز که برخی برای نقض قضیه‌ عدالت صحابه از نافرمانی صحابه استناد می‌کنند، خداوند عزوجل می‌فرماید:
    « إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا ۖ وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ » (آل عمران/۱۵۵)
    « آنان که در روز رویاروئی دو گروه ( مسلمانان و کافران در جنگ احد) فرارکردند. بیگمان شیطان به سبب برخی از عملکرد شان آنان را به لغزش انداخت و همانا خداوند آنان را بخشید چرا که خداوند آمرزنده و بردبار است».

    پرواضح است که خداوند در این آیه آمرزش و مغرفت خویش را نسبت به عملکرد برخی از اصحاب پیامبر اعلام می‌دارد. لذا تأویل و تحریف این مسأله و اثبات جرم برای اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم کاملاً غیر عقلانی است.
    عامه اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه وسلم که در لیست مهاجرین و انصار رضی الله عنهم و شرکت کنندگان در غزوات مختلف داخل اند به بشارت‌های قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم برای همیشه مورد رضایت و آمرزش خداوند قرار گرفته‌اند. از جمله طالب بن ابی بلتعه که بخاطر پاره‌ای از مصالح فردی خویش نامه‌ای به سوی مشرکان مکه فرستاد که آنان را از تهاجم پیامبر به مکه آگاه می‌ساخت اما پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم از طریق وی با خبر شد و حضرت علی را همراه با تعدادی از صحابه برای دستگیری حامل نامه فرستاد آنگاه حضرت عمربن خطاب گفت: ای رسول خدا ! اجازه بدهید گردنش را بزنم. وی به خدا و پیامبرش خیانت کرده و نفاق ورزیده، رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند « انت قد شهد بدرا و مایدریک یا عمر؟ لعل الله قد اطلح علی اهل بدر فقال: اعملو ماشتتم فقد غفرت لکم» 1وی در جنگ بدر شرکت داشته است و چه می‌دانی ای عمر؟ شاید خداوند به اهل بدر اظهار لطفی کرده‌باشد که فرموده : «هر چه می خواهید انجام دهید. من شما را آمرزیده‌ام.

    در روایت دیگر آمده است :
    « ان عبدا لحاطب جاء رسول‌الله یشکورحاطباً فقال : یا رسول الله لیدخلن حاطب النار، فقال رسول الله: «کذبت لایدخلها، فانه قد ظهر بدراً و الحدیبیه ».
    «برده‌ی حاطب از او نزد پیامبر شکایت کرد و گفت : ای رسول خدا ، یقیناً حاطب به آتش (جهنم) داخل خواهدشد؛ رسول خدا فرمود : « دروغ گفتی او به آتش داخل نخواهدشد، زیرا در جنگ بدر و صلح حدیبیه حضور داشته‌است «
    برخی ایراداتی را درباره عدالت ولید بن عقبه مطرح می‌نمایند و ادعا می‌نمایند که آیه‌ی : (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ) ﴿الحجرات: ۶﴾ «در مورد وی نازل شده‌است و اگر او عادل است چرا فاسق خوانده شده ‌است »

    در پاسخ به این ایراد باید بگوییم :
    اولاً : در مجموعه آیات قرآنی و احادیث رسول‌اکرم صلی الله علیه وسلم فقط در یک مورد، تصریح به «فسق» وجود دارد. و در مقابل آیات متعدد و احادیث بیشماری درباره‌ی فضائل و مناقب اصحاب نیز است و به خاطر همین یک مورد مشخص نمی‌توان عدالت همه اصحاب را زیر سئوال برد؟!
    با توجه به اینکه اعتقاد اهل سنت و جماعت به عدالت صحابه از قرآن و احادیث مستنبط می‌گردد می‌توان به یک مورد از کسانی را که بعد از فتح مکه ایمان آوردند و تا آن هنگام تحت تأثیر کامل ایمان و مصاحبت پیامبرصلی الله علیه وسلم قرارگرفته و بود از دیدگاه قرآن فاسق خواند؛ اما با این اعتقاد که بعدها این صحابی بزرگوار با رشادتها و خدماتی که در راه شکوفایی اسلام انجام داد مورد عفو و بخشش خداوند عزوجل قرارگرفت. چنانکه امام شمس‌الدین،احمد ذهبی در این باره می‌فرماید‌: « و کان مع فسقه ـ و الله یسامحه ـ شجاعاً قائما بامر الجهاد».
    « او با آنکه مرتکب فسق شده‌ بود – و خداوند از او در گذرد- شجاع بود و به امر جهاد می‌پرداخت » حافظ بن حجر عقلانی ( رحمه الله ) می‌فرماید :
    « کانت ولایه الولید الکوفه سنه خمس و عشرین ، و کان فی سنه ثمان و عشرین غزا أذر، و هو امیر القوم و عزل سنه تسع و عشرین ». 2
    « ولایت ولید بر کوفه در سال بیست و پنجم هجری بود و در سال بیست و هشتم با اهل آذربایجان جنگید، در حالی که او امیر لشکر (مسلمانان) بود و در سال بیست و نهم عزل شد»
    این روایات بیانگر آن است که ولید مورد اعتماد صحابه قرارگرفت چنانکه در ادامه آن می‌آید حضرت عمر ( روز ) در زمان خلافت خویش او را بر جمع‌آوری صدقات النبی گماشت ؛ در هر حال این حجابی در شما کسانی قرارگرفت که خداوند درباره ایشان می‌فرماید : وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿التوبه: ١٠٢﴾ افراد دیگری هم هستند که ) نه از پیشگامان نخستین و نه از منافقین‌اند) و به گناهان خود اعتراف می‌کنند و کار خوب را به کار بد می‌آمیزند، امید است که خداوند توبه‌ی آنان را بپذیرد بیگمان خداوند دارای مغفرت و رحمت فراوان است». خداوند تهمت زنندگان را نیز فاسق می‌خواند اما آنان را از رحمتهای خویش طرد نمی‌نماید، چنانکه می‌فرماید:
    (وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَهً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَهً أَبَدًا وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ) ﴿النور: ۴﴾ « کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا می‌دهند، سپس چهار گواه نمی‌آورند، به آنان هشتاد تازیانه بزنید و هرگز گواهی دادن آنان را نپذیرید و چنین کسانی فاسق هستند مگر کسانی که توبه کنند چرا که خداوند آمرزگار و مهربان است. »

    ثانیاً : خداوند در سوره حجرات می‌فرماید : « اگر فاسقی برایتان خبری آورد آن را تحقیق و تبیین نمایید: «فَتَبَیَّنُوا » و نمی فرماید :«فلا تقبلوه » آن را هرگز قبول نکنید ؛ جمعی از علمای علم اصول برای حجیت خبر نیز به این آیه استدلال کرده‌اند چرا که آیه می‌گوید تحقیق و تبیین در خبر « فاسق » لازم است و مفهوم آن این است که اگر شخصی « عادل » خبری دهد، بدون تحقیق می‌توان پذیرفت ؛ با وجود این از « ولیدبن عقبه » هیچ حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم روایت نشده ؛ فقط دو روایت ( وجود دارد که آنهم در مورد خودش است.
    ولید بن عقبه روایت می‌کند که پس از فتح مکه، کودکان را نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم می آوردند و آن حضرت بر سر آنان دست می‌گشید و بر ایشان دعا می‌کرد ؛ مرا که (کودکی بودم) نزد آن حضرت آوردند و به خاطر این که با نوعی عطر (خلوق) معطر کرده بودند، حضرت دست بر من نکشید؛ که این روایت بخاطر ضعف سند و وجود عبدالله ابو موسی همدانی در اسناد و تناقض آن با روایت فرستادن ولید بن عقبه برای جمع‌آوری صدقات بنی المصطلق ضعیف و نادرست است.
    در روایت آمده است که ولید بن عقبه می‌گوید : پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم مرا برای جمع‌آوری صدقات بنی مصطلق فرستاد …
    از این نظر عملکرد فسق ولید بن عقبه تأثیری در اخذ احکام و شرایع اسلامی از طریق صحابه پیامبر صلی الله علیه وسلم ندارد و همه شان در مقام عدالت قرار دارند.

    در پاسخ به: فریبی به نام عدالت صحابه #22806

    noor.haq
    مشارکت کننده

    یکی از آیاتی که اهل سنت برای اثبات عدالت و خوب بودن صحابه به آن استناد می‌کنند، آیه ۱۸ سوره فتح است که خداوند در این آیه می‌فرماید: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا . الفتح / ۱۸ .به راستى خدا هنگامى که مؤمنان، زیر آن درخت با تو بیعت مى‏کردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دل هایشان ) از اخلاص بود را دانست و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزى نزدیکى به آن ها پاداش داد .
    جالا ای خواننده محترم بیا و ببین شیعه چگونه دشمنی خود را با صحابه قدم بقدم نشان میدهد:

    شبهه شیعه:
    جواب اول: این آیه شامل تمامی صحابه نمی‌شود؛ بلکه حد اکثر شامل کسانی می‌شود که در زمان بیعت رضوان حضور داشته‌اند و تعداد آن‌ها آن طور که علمای اهل سنت نقل کرده‌اند، ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ نفر بوده‌اند؛ چنانچه محمد بن اسماعیل بخاری می‌نویسد:
    ۴۴۶۳، عَنْ جَابِرٍ قَالَ کُنَّا یَوْمَ الْحُدَیْبِیَهِ أَلْفًا وَأَرْبَعَ مِائَهٍ .
    صحیح البخاری، ج۶، ص۴۵ .
    از جابر روایت شده است که گفت: ما در روز حدیبیه، هزار و چهار صد نفر بودیم .
    و این در مقابل تمامی صحابه رسول خدا که در زمان رحلت آن حضرت بیش از یک صد و بیست هزار نفر بوده‌اند، یک و نیم یا حد اکثر دو درصد خواهند شد. پس نمی‌توان از این آیه، عدالت تمامی صحابه و یا رضایت خداوند را از تمامی آن‌ها استفاده کرد؛ چرا که دلیل اخص از مدعا است.
    پاسخ اهل سنت:
    این جواب شیعه درست نیست، یعنی اگر من بگویم از همکلاسی های خود در مدرسه راضیم این به این معنی نیست که شیعه نتیجه بگیرد من از همکارانم در اداره راضی نیستم. شیعه خودش این را میداند، اما دشمنی با صحابه باعث شده تا به هر خس و خاشاکی چنگ بزند تا شاید یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم را بد معرفی کند.
    وانگهی حتی، همین ۱۴۰۰ نفر را اگر شما مشمول آیه بدانید معنیش این میشود که نوشته های شیخ مفید و صدوق و مجلسی و کلینی و خمینی کشک است و مذهب شیعه باطل است…
    اما شیعه برای این ۱۴۰۰ نفر هم تاویل دارد!! بخوانید:

    دنباله پاسخ رافضی:
    جواب دوم: رضایت خداوند، شامل تمامی کسانی که در آن روز بیعت کرده‌اند، نخواهد شد؛ بلکه فقط شامل کسانی می‌شود که با ایمان قلبی بیعت کرده‌اند؛ زیرا خداوند رضایت خود را مشروط به داشتن ایمان کرده است« رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ » و با انتفاء شرط، مشروط نیز به خودی خود منتفی خواهد شد .
    اگر قرار بود که ایمان حقیقی شرط رضایت نباشد، خداوند می‌فرمود: « لقد رضی الله عن الذین یبایعونک … »
    به عبارت دیگر: حد اکثر چیزی که از این آیه استفاده می شود، این است که خداوند از تمامی «مؤمنینی» که بیعت کردند راضی شده است؛ اما هرگز ثابت نمی‌کند که تمامی کسانی که بیعت کرده‌اند، مؤمن حقیقی نیز بوده‌اند؛ پس خداوند با قید « عَنِ الْمُؤْمِنِینَ » منافقینی همچون عبد الله بن أبی و … و یا کسانی در ایمان خود شک داشته‌ و حقیقتا بیعت نکرده‌اند، خارج می‌کند و رضایت خداوند شامل حال آن‌ها نخواهد شد؛ چنانچه شامل مؤمنینی که در این بیعت حضور نداشته‌اند نیز نمی‌شود .
    از این رو، این‌ آیه شامل کسانی همچون عمر بن الخطاب که در همان زمان و یا بعد از آن در نبوت پیامبر اسلام شک داشته‌ و از روی ایمان بیعت نکرده‌اند، نخواهد شد . قضیه شک عمر در نبوت رسول خدا، در بسیاری از کتاب‌های اهل سنت به صورت مفصل آمده است
    «… والله لقد دخلنی یومئذٍ من الشک حتى قلت فی نفسی: لو کنا مائه رجلٍ على مثل رأیی ما دخلنا فیه أبداً ! . »
    کتاب المغازی، الواقدی، ج ۱، ص ۱۴۴، باب غزوه الحدیبیه، طبق برنامه المکتبه الشامله، الإصدار الثانی، این کتاب را در این سایت نیز می‌توانید پیدا کنید . http://www.alwaraq.net/Core/index.jsp?option=1 .
    قسم به خدا چنان شک کرده بودم که با خودم می گفتم: اگر صد نفر با من هم نظر بود، هرگز این معاهده را نمی‌پذیرفتم
    آیا خداوند می‌تواند از چنین کسی رضایت دائمی خود را اعلام نماید ؟ آیا عدم ایمان قلبی به نبوت رسول خدا و شک در آن با رضایت خداوند از آن شخص قابل جمع است ؟!

    پاسخ اهل سنت:
    اما اینکه گفتی الله فرموده:
    « رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ » .
    و نفرموده: « لقد رضی الله عن الذین یبایعونک … »
    هم دلیل بر قلب بیمار توست، آیه را درست بخوان. چرا آیه را زیر چاقوی قصابی تکه تکه میکنی؟ آیه این است:
    لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشجره
    معنی ایه این است که الله از همه مومنان که زیر شجره بیعت کردند راضی است،
    الله عموما ا ز همه مومنان راضی است اما اینجا مومنان صفت برجسته ای دارند و از مومنان عادی برترند چون ((زیر درخت با رسول الله پیمان بستند))، و تو ی عالم شیعه آخر چی داری میگویی ؟ آیا آیمان بقیامت نداری ؟!

    بعد در آیه بصراحت ذکر شده که الله دارد از قلب های آنها تعریف میکند آیه را خوب بخوان !!
    لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا . الفتح / ۱۸ .
    به راستى خدا هنگامى که مؤمنان، زیر آن درخت با تو بیعت مى‏کردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دل هایشان ( اخلاص) بود را،دانست پس (برای همین کار ها یعنی بیعت با قلب پاک و اخلاص )بر آنها آرامش را نازل کرد و پیروزی سریعی را پاداش داد
    الله قلب های آنها را تزکیه شده میداند و شیعه اگر و مگر میگوید!!
    اما در مورد گفته عمر رضی الله عنه:
    بفرض درست بودن حرف تو در تهمت به عمر رضی الله عنه ، پس معلوم میشود عمر رضی الله عنه ۱۰۰ نفر هم نداشته و بقیه مومن بودند ای بی انصاف اگر حرف عمر رضی الله عنه را شاهد میاری پس اقلا قبول کن ۱۳۰۰ نفر بقیه مومن بودند اما مرض قلب تو کی بتو این اجازه میدهد؟
    و در مورد شک عمر مفصل نوشتیم اینجا را بخوانید
    http://www.islamtxt.net/question/16

    دنباله شبهه رافضی:
    جواب سوم: این رضایت نمی‌تواند دائمی و ابدی باشد و یا عاقبت به خیر شدن تمامی کسانی که آن‌جا حضور داشتند را تضمین نماید؛ زیرا حداکثر چیزی که آیه ثابت می‌کند این است که خداوند از آن‌ها در زمانی که بیعت کرده‌اند، راضی شده است و علت رضایت نیز پیمانی است که در آن روز بسته‌اند .
    به عبارت دیگر: این رضایت تا زمانی باقی خواهد بود که علت آن؛ یعنی بیعت و عهد و پیمان نیز به حال خود باقی باشد و تغییر و تبدیلی در آن ایجاد نشود؛ زیرا وجود معلول بدون علت، محال است .

    پاسخ اهل سنت:
    این گفته شیعه درست است، یعنی ما اهل سنت هرگز غلو نمیکیم و نمیگوییم که همه صحابه،صد درصد بهشتی هستند.
    ما مثل علمای شیعه نیستیم که؛ قبل از آنکه قیامت بپا شود؛ خمینی را قبل از انکه به الله حساب پس بدهد؛بهشتی کردند و برایش زیارتگاه ساختند!! و میروند او را شفیع میکنند پیش الله!!
    یعنی قبل از آنکه قیامت بپا شود، در کارنامه خمینی و امثال خمینی نمره بیست نوشته اند و بردندشان فردوس اعلی و مقام شفاعت هم به آنها دادند!!!!! پس قضاوت الله چی شد ؟ قاضی روز قیامت شمایید یا الله ؟ مالک یوم الدین شمایید یا الله؟
    نه ما این را نمیگوییم !
    ما میگوییم مدار کار به پایان آن است زیرا پیامبر فرمود:
    إِنَّ الرَّجُلَ لَیَعْمَلُ فِیمَا یَرَى النَّاسُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَإِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، وَإِنَّهُ لَیَعْمَلُ فِیمَا یَرَى النَّاسُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ وَإِنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ، وإِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالْخَوَاتِیمِ”. المعجم الکبیر لطبرانی
    بدرستیکه مرد،کارهای نیکی میکند تا آنجا که مردم فکر میکنند دارد کار بهشتی ها را میکند در حالیکه او از اهل جهنم است و هست مردی که کارهایش را مردم اینطور میبینند که او جهنمی است در حالیکه او بهشتی است ( دلیل این است که ) نتیجه و آخر کار مهم است.
    پس این است عقیده اهل سنت!
    برای همین سنی امام زاده ندارد چون نمیداند فلان آدم صالح، بهشتی هستند.
    حالا شیعه جواب بدهد که چرا سر قبر خمینی و مجلسی زیارتگاه ساخته ؟ از کجا میداند اونها از اهل بهشتند آیا اخبار روز قیامت را در روزنامه کیهان نوشته اند

    اما یک نکته مهم …
    بله ما نمیدانیم کی بهشتی است کی جهنمی
    البته رسول الله صلى الله علیه وسلم افرادی را بنام اسم و رسم صدا کردند، که اینها از اهل بهشتند مثل عایشه، ابوبکر، عمر؛ عثمان؛ علی، طلحه، زبیر، بلال، عکرمه رضى الله عنهم و….ایشان البته جانب از الله این خبر را بما دادند
    و این را هم باید بدانیم که به هر حال الله از کسانیکه در زیر درخت برای حمله فدایی با رسولش ، بیعت کرده بودند راضی شد.
    حالا فرض کنید، اشخاصی، از کلاس اول تا کلاس دوازده شاگرد اول بوده اند الله گواهی داده که اونها شاگرد اولند، کدام نادان حاضر است شرط ببندد که هیچکدام از اونها در کنگور قبول نمیشوند ؟!
    ممکن است یکی به هر دلیلی قبول نشود، اما این ممکن نیست که هزار شاگرد ممتاز قبول نشوند و تنبل های کلاس( خمینی و سیستانی) قبول شوند و شفیع باشند .
    آیا دانا قرآن را رها میکند و میرود دنبال گفته های بی دلیل مغرضان ؟!!

    در پاسخ به: توسل اهلسنت #22804

    noor.haq
    مشارکت کننده

    أَيُّ تَغْيِيرٍ أَعْظَمُ مِنِ انْتِقَالِ الْجَسَدِ مِنَ الْمَوْتِ إِلَى الْحَيَاةِ؟
    وَمَعْلُومٌ بِالْحِسِّ وَالْعَقْلِ الْفَرْقُ بَيْنَ الْحَيِّ وَالْمَيِّتِ، كَمَا قَالَ تَعَالَى: {وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ} [فاطر: 22] وَالْجَسَدُ إِذَا لَمْ يُنْفَخْ فِيهِ الرُّوحُ، فَهُوَ مَوَاتٌ لَيْسَ لَهُ حِسٌّ وَلَا حَرَكَةٌ إِرَادِيَّةٌ، وَلَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ، وَلَا يَنْطِقُ وَلَا يَعْقِلُ، وَلَا يَبْطِشُ وَلَا يَأْكُلُ این روایات به این معنا نیست که میت از اهل دنیا با خبر هستند، بلکه هر وقت خداوند بخواهد آنها را با خبر میسازد، زیرا در حدیث طولانی که از پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد زندگانی بعد از مرگ وارد شده است پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: ” …فیأتون به أرواح المؤمنین – یعنی الذین ماتوا قبله – فلهُم أشدُّ فرحاً به من أحدکم بغائبه یقدم علیه، فیسألونه: ماذا فعل فلان؟ ماذا فعل فلان؟ فیقولون: دعوه، فإنه کان فی غمِّ الدنیا، فإذا قال: أما أتاکم؟ قالوا: ذُهب به إلی أمه الهاویة… (صحیح – روایت منسائی و حاکم)، یعنی: ” … پس (ارواح مردگان مؤمن پس از مرگشان) میآیند نزد ارواح مؤمنان (که قبلا مرده اند) و آنها (در این ملاقات) خیلی خوشحالتر از کسانی میشوند که یک مسافر به اهلش برگردد، و به این مرده میگویند: فلان و فلان چکار کردند (یعنی حال و احوال زندگان را از این تازه مرده میپرسند)، سپس میگویند: او را رها کنید زیرا تازه از هم و غم دنیا نجات یافته، تا آنجاییکه از شخصی سؤال میکنند، و این میت میگوید که او قبلا مرده مگر نزد شما نیامد؟ ملائکه در پاسخ میگویند: او را به دوزخ بردند (لذا با ارواح مؤمنان نتوانست ملاقات کند) …”، و این روایت و برخی روایات دیگر نشاندهنده اینست که میت از حال و احوال زنده ها خبر ندارد مگر اینکه خداوند متعال آنها را با خبر کند.

    گذشته از این، اگر خداوند متعال میت را از حال و احوال زنده ها با خبر کند، معنایش این نیست که او آزادانه میتواند برای شخص زنده شفاعت کند و یا واسطه شود تا دعای زنده قبول گردد، زیرا میت عملش منقطع شده و دیگر کاری از دستش ساخته نیست، چه پیامبر باشد و چه کسی دیگر، و اگر کسی از میت چیزی طلب کند و به او متوسل شود که مشکلاتش حل کند از شرک اکبر به شمار میرود یعنی آن شخص از دائره اسلام خارج میشود زیرا هیچ فرقی با طلب کردن از بت را ندارد زیرا هم بت و هم میت هیچ کاری از دستشان بر آورده نیست.

    و اینکه در گاهی اوقات آنها میگویند که پس از متوسل شدن به امام مرده مشکلاتشان حل میشود چیزی بوده که نزد خداوند مقدر بوده، و حتی هندو نیز این ادعا را دارد، زیرا میگویند نزد بت دعاء کرده و مشکلاتشان حل شده، پس بت بر حق است ! ولی این مسائل از ازل مقدر بوده، یعنی حتی اگر دعاء نمیکردند نیز مشکلاتشان حل میشد.

    و اینکه شما میگویید (آیا این با حکمت خدا سازگار است که زمینه مشرک شدن آنها را فراهم کند؟) اینچنین نیست زیرا خداوند متعال در قرآن کریم آیاتش را بوضوح روشن کرده و حق را از باطل آشکار ساخته، و توحد و یگانگیش را بیان فرموده، ولی این اشخاص فقط جزیی از آنها را میگیرند و معظم آیات را نادیده میگیرند، و خداوند ابتدا راه هدایت را به بندگانش نشان میدهد ولی اگر کسی پس از روشن شدن حجت و دلایل عناد ورزد خداوند نیز آنها را گمراهتر میکند، خداوند متعال میفرماید:

    ” وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا “﴿ اسراء : 15﴾

    ” ما تا پیامبری برنینگیزیم به عذاب نمی‏پردازیم ”

    و میفرماید:

    ” ذَلِکَ أَن لَّمْ یَکُن رَّبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ ” ﴿انعام : 131﴾

    ” این [اتمام حجت] بدان سبب است که پروردگار تو هیچ گاه شهرها را به ستم نابوده نکرده در حالی که مردم آن غافل باشند ” در جایی دیگر می گوید: «زمانی که هنوز حجره پیامبر صلی الله علیه وسلم از مسجد النبی جدا بود تا زمان ولید بن عبد الملک در سال 93 هجری، هیچ کدام از صحابه و تابعین داخل حجره نشدند تا درآنجا نماز بخوانند یا دعا کنند و یا قبر را مسح کنند»( مجموع الفتاوی 27/190.).

    در پاسخ به: توسل اهلسنت #22803

    noor.haq
    مشارکت کننده

    امام ابوحنیفه می‌گوید: (برای هیچ شخصی جایز نیست که برای خواستن از خداوند به غیر خدا توسل جوید، بلکه باید از ذات اقدس الهی بخواهد و دعایی که به آن اجازه داده شده و انسان به انجام آن مأمور گردیده این دعایی است که از این فرموده خداوند استنباط می‏شود: (و بهترین و زیباترین نامها فقط شایسته خداوند است، پس به این نامها او را بخوانید و از کسانی که در نامهای خدا دچار انحراف و سرگردانی می‏شوند، دوری کنید و آنها را ترک نمایید، به زودی سزا و کیفر اعمالشان را خواهند دید.. (اعراف/180)). الدر المختار مع حاشیة رد المختار، 6/396-397.

    باز امام ابوحنیفه می‏گوید: « یکره أن یقول الداعی : أسألک بحق فلان أو بحق أنبیائک ورسلک وبحق البیت الحرام والمشعر الحرام» «مکروه است در دعا بگوییم: خداوندا! از تو بحق فلان کس، یا بحق پیامبران و رسولانت و یا بحق بیت الحرام و مشعر الحرام، می‌خواهم مشکلم را حل کنی ویا..‌.» (ر. ک. به شرح العقیدة الطحاوی/234 و اتحاف السادة 2/285 و شرح الفقه الاکبر/198).

    و این دلیل بر عدم جواز به توسل هر شخصی حتی رسول خدا صلی الله علیه وسلم نزد امام ابوحنیفه است.

    و باز امام ابوحنیفه می‌گوید: «لا ینبغی لأحد أن یدعوا الله إلا به ، وأکره أن یقول بمعاقد العز من عرشک ، أو بحق خلقک» برای کسی شایسته نیست خداوند را بجز با خود او (اسمها، صفات و همان روشی که مشروع قرار داده) بخواند و مکروه می دانم که بگوید از تو می‌خواهم به تکیه‌گاههای عزتِ عرشت یا بحق مخلوقاتت..[ التوسل والوسیلة ص82 , و نگاه کنید به: شرح الفقه الأکبرص198[.

    امام بزازی حنفی رحمة الله علیه متوفی 827 هجری قمری، که حدود 300 سال پیش از شیخ محمد ابن عبدالوهاب می زیسته ، در «فتاوای بزازیه» میفرماید: «هر کس بگوید ارواح مشایخ حاضر است و احوال مردم را می داند ، کافر می شود».

    و همچنین شیخ قاسم ابن قطلو بغای حنفی رحمة الله علیه متوفی 879 هجری قمری که حدود 250 سال پیش از شیخ محمد ابن عبدالوهاب می زیسته در «شرح دررالبحار»، می فرماید :

    « نذری که بسیاری از مردم انجاه می دهند، طوری که نزد قبر بعضی از صالحین رفته و می گویند: ای سرورم گمشده ام را برگردان، یا مریضم را شفا بده، یا حاجتم را بر آورده کن و در مقابل، فلان قدر طلا یا غذا یا شمع و غیره برایت می دهم ، این گونه نذر به اجماع باطل است، به چند دلیل از جمله این که: نذر برای مخلوق جایر نیست و این که او گمان می کند که مرده در امور مردم دخل و تصرف دارد ، در حالی که این اعتقاد ، کفر است. و مردم به این کار مبتلا شده اند بخصوص در مراسم میلاد شیخ احمد بدوی».

    و نیز شیخ صنع الله حلبی حنفی رحمة الله علیه ، متوفی 1120 هجری قمری ، در کتابش به اسم «سیف الله علی من کذب علی اولیاء الله» میفرماید: «امروزه بین مسلمین ، جماعاتی ظاهر شده ، که ادعا می کنند ، اولیاء در حیات و بعد وفاتشان ، تصرفاتی دارند و در شدائد و بلاها میتوان از آنها کمک گرفت و مشکلات به وسیله آنها حل میشود . نزد قبرهایشان رفته ، و برای بر آورده شدن حاجاتشان آنها را ندا می کنند …. و شیخ ادامه می دهد تا آنجا که می گوید:

    «این سخن ، پر از افراط و تفریط است ، بلکه در آن هلاکت ابدی و عذاب سرمدی است ، بخاطر آنکه در آن نسیم شرک محقق و تصادم با قرآن است و مخالف عقائد ائمه و اجماع امت می باشد».

    علمای مذهب شافعی :

    امام فخرالدین رازی شافعی (544 – 606هـ) ، فقیه ، اصولی ، متکلم ، مفسر ، و از فقهای بزرگ شافعیه ، متوفی 606 هجری قمری ، که در قرن ششم هجری قمری، که او قبل از شیخ الاسلام ابن تیمیه بوده و حتی بیش از500 سال پیش از شیخ محمد ابن عبدالوهاب (1115 – 1206) می زیسته، در تفسیر کبیرش، در تفسیر سوره یونس آیه 18می فرماید: « أنهم وضعوا هذه الأصنام والأوثان علی صور أنبیائهم وأکابرهم ، وزعموا أنهم متی اشتغلوا بعبادة هذه التماثیل ، فإن أولئک الأکابر تکون شفعاء لهم عند الله تعالی ، ونظیره فی هذا الزمان اشتغال کثیر من الخلق بتعظیم قبور الأکابر ، علی اعتقاد أنهم إذا عظموا قبورهم فإنهم یکونون شفعاء لهم عند الله ».

    «نوع چهارم بت پرستی : مشرکین بت ها را بر اساس چهره پیامبران و بزرگانشان ساخته بودند و گمان می کردند که اگر به پرستش این مجسمه ها مشغول باشند ، آن بزرگان شفیع اینان نزد خداوند متعال خواهند بود و نظیر آن بت پرستی در این زمان ، مشغول شدن بسیاری از مردم به بزرگداشت قبور بزرگان است. بر اساس این اعتقادشان، که اگر قبورشان را احترام و بزرگداشت کنند ، آن بزرگان شفیع اینان نزد الله خواهند بود».

    محدث شام و فقیه شافعیّه امام ابو شامه رحمة الله علیه متوفی 650 هجری قمری که در قرن 7 هجری، یعنی قبل از ابن تیمیه و حتی حدود 500 سال پیش از شیخ محمد ابن عبدالوهاب می زیسته است ، در کتابش به «اسم الباعث علی انکار البدع والحوادث» بعد از ذکر مثال هایی از افعال جاهلانه و شرک آلود عده ای از مردم جاهل زمانش ، می فرماید :

    «کفر و بت پرستی با امثال همین امور شروع شده است و از جمله این امور همین کارهایی است که بسیاری ازمردم بدان گرفتار شده اند و شیطان آن اعمال را در نظرشان آراسته است مانند: عطر آگین کردن دیوارها وستونها و قرار دادن چراغ در مکان هایی مخصوص که در هر شهری رواج دارد. راوی برای مردم حکایتی می کند که خوابی برای شخصی که مشهور به تقوا و درستکاری است دیده ، بعد از آن اهمیت این اماکن در قلوب شان بیشتر می شود و با نذر کردن برای این اماکن ، شفای بیماران و برآورده شدن حاجاتشان را ازاین مکانها امید دارند و این مکان ها معمولا چشمه یا درخت یا دیواری می باشد و در شهر دمشق که خدا آن را از این اعمال مصون کند مواضع متعددی از این قبیل است». علامه مقریزی رحمة الله علیه می فرماید : و مردم در باره زیارت قبور سه دسته اند : عده ای مردگان را زیارت کرده و برای آنها دعا می کنند و این زیارت شرعی است و عده ای آنها را زیارت کرده ، و با وسیله و واسطه قرار دادن آنها ، دعا می کنند . ( یعنی از آنها شفاعت و واسطه گری طلب می کنند ) و اینان مشرکین در الوهیت و محبت هستندو عده ای آنها را زیارت کرده و خود آنها را ،به کمک میخوانند و پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده اند ( الهم لا تجعل قبری و ثناً یعبد) یعنی : خداوندا ، مگذار قبرم بتی شده و ، پرستیده شود و اینان مشرکین در ربوبیت هستند. امام ابوالوفاء علی ابن عقیل حنبلی رحمة الله علیه ، متوفی 513 هجری قمری که در قرن پنجم و ششم هجری قمری ، یعنی قبل از ابن تیمیه و حتی 600 سال پیش از شیخ محمد ابن عبدالوهاب می زیسته، در کتابش به اسم الفنون میفرماید:

    «وقتی تکالیف بر جاهلان و اراذل مشکل آمد ، از قوانین و رسومات شرع ، به رسوماتی که خود برای خوشان وضع کرده بودند، روی آوردند و این کار برایشان آسان آمد، چرا که دیگر تحت امر دیگری نبودند و اینان در نظر من، کافر هستند بخاطر ساختن چنین رسوماتی، مثل بزرگداشت قبور و اکرام آنها، با روش هایی که شریعت از آن نهی کرده است. مانند آتش روشن کردن و بوسیدن و بنا ساختن روی آن و خطاب قرار دادن مردگان برای برآورده شدن حوائج و نوشتن نامه هایی مه در آن می نویسند:

    ای سرور و مولای من ، چنین و چنان برای من انجام بده ، یا خاک برداشتن برای تبرک و ریختن عطر بر روی قبور و بار سفر بستن بر روی آنها ، و پارچه آویزان کردن از درختان ، که در واقع ، اقتدا به کسانی است که لات و عزی را می پرستیدند».

    و همچنین در کتاب «الاقناع»، که از کتب معروف فقه حنبلی می باشد و حدود 150 سال پیش از شیخ محمد ابن عبدالوهاب تالیف شده در باب حکم مرتد ، چنین آمده است : «هر کس بین خود و الله واسطه هایی قرار داده و آنها را به کمک بخواند ، به اجماع علما ، کافر می شود».

    أَخْبَرَنَا مُسْلِمُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ وَأَبُو هِشَامٍ الْمَخْزُومِيُّ قَالا: أَخْبَرَنَا أَبُو عَوَانَةَ عَنْ هِلالِ بْنِ أَبِي حُمَيْدٍ الْوَزَّانِ عَنْ عُرْوَةَ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – فِي مَرَضِهِ الَّذِي لَمْ يَقُمْ مِنْهُ: لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى! فَإِنَّهُمُ اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ فَلَوْلا ذَلِكَ لَمْ يَزُورُوا قَبْرَهُ. وَلَكِنَّهُ خَشِيَ أَنْ يُتَّخَذَ مَسْجِدًا] «2» .
    [أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ عَطَاءٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَوْفٌ عَنِ الْحَسَنِ قَالَ: ائْتَمَرُوا أَنْ يَدْفِنُوهُ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَتْ عَائِشَةُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – كَانَ وَاضِعًا رَأْسَهُ فِي حِجْرِي إِذْ قَالَ: قَاتَلَ اللَّهُ أَقْوَامًا اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ. وَاجْتَمَعَ رَأْيُهُمْ أَنْ يَدْفِنُوهُ حَيْثُ قُبِضَ فِي بَيْتِ عَائِشَةَ] .
    [أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يُونُسَ. أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ عَنْ أَبِي الْمُهَلَّبِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زَحْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي أُمَامَةَ عَنْ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: إِنَّ أَحْدَثَ عَهْدِي بِنَبِيِّكُمْ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – قَبْلَ وَفَاتِهِ بِخَمْسٍ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّهُ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ اتَّخَذُوا بُيُوتَهُمْ قُبُورًا. أَلا وَإِنِّي أَنْهَاكُمْ عَنْ ذَلِكَ! أَلا هَلْ بَلَّغْتُ؟ اللَّهُمَّ اشْهَدْ.
    اللَّهُمَّ اشْهَدْ!] .
    [أَخْبَرَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى عَنْ شَيْبَانَ عَنِ الأَعْمَشِ عَنْ جَامِعِ بْنِ شَدَّادٍ عَنْ كُلْثُومٍ عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – نَعُودُهُ وَهُوَ مَرِيضٌ فَوَجَدْنَاهُ قَائِمًا قَدْ غَطَّى وَجْهَهُ بِبُرْدٍ عَدَنِيٍّ فَكَشَفَ عَنْ وَجْهِهِ فَقَالَ: لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ! يُحَرِّمُونَ الشُّحُومَ وَيَأْكُلُونَ أَثْمَانَهَا] .
    [أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ. أَخْبَرَنَا سُفْيَانُ. يَعْنِي ابْنَ عُيَيْنَةَ. أَخْبَرَنَا حَمْزَةُ بْنُ الْمُغِيرَةِ عَنْ سُهَيْلِ بْنِ أَبِي صَالِحٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ. ص: اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْرِي وَثَنًا! لَعَنَ اللَّهُ قوما اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد] .
    __________
    (1) انظر: [مسند أحمد (2/ 246) ، ومشكاة المصابيح (750) ، والشفا (2/ 197، 206) ، ومصنف عبد الرزاق (1587) ، ومسند الحميدي (1025) ] .
    (2) انظر: [صحيح البخاري (1/ 116) ، (2/ 111، 128) ، (6/ 13) ، وصحيح مسلم، الباب (3) ، حديث (19) ، (21) من المساجد، ومسند أحمد (1/ 218، 518) ، (5/ 204) ، (6/ 34) ، 121، 255) ، ودلائل النبوة (7/ 264) ، وفتح الباري (8/ 140) ] . 5815 – حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، أَنَّ عَائِشَةَ، وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالاَ: لَمَّا نَزَلَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، طَفِقَ يَطْرَحُ خَمِيصَةً لَهُ عَلَى وَجْهِهِ، فَإِذَا اغْتَمَّ كَشَفَهَا عَنْ وَجْهِهِ، فَقَالَ وَهُوَ كَذَلِكَ: «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى اليَهُودِ وَالنَّصَارَى، اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ» يُحَذِّرُ مَا صَنَعُوا
    __________

    [تعليق مصطفى البغا]
    5478 (5/2190) -[ر 425] ازکی تاحالا اهلسنت وبزرگانشان شده اند طرفدار توسل؟

    در پاسخ به: توسل اهلسنت #22802

    noor.haq
    مشارکت کننده

    بسم الله الرحمن الرحیم . اما بعد: اولا آن مرد که چنین خوابی دیده است مجهول است.و در روایت موضوعی آمده است که سیف بن عمر التمیمی میگوید آن شخص بلال بن حارث بوده است. اما این روایت بدون سند ذکر شده است و سیف نیز کذاب است حدیث وضع میکرد و از زنادقه بود(تهذيب التهذيب 4/295) و (الجرح والتعديل 4/278).
    دوما آن مرد در خواب چنین دیده است و خواب مردم ملاک تشریع نیست و هیچ حکم شرعیی از خواب دیدن گرفته نمیشود.
    سوما بیننده ی خواب ،خواب را برای عمر تعریف کرده نه توسل به قبر را. و از روایت اینطور برداشت میشود که اصلا عمر بن خطاب رضی الله عنه خبر از روفتن آن شخص نزد قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ندارد و تنها آن مرد خوابش را برای عمر تعریف کرده است که پیامبر عمر را وصیت به گشایش و فراخ دستی میکند.
    چهارما مالک الدار راوی حدیث در وثوقش اختلاف هست هر چند مولی عمربن خطاب بوده
    پنجما سند روایت نیز مرسل است. خلیلی در الارشاد جلد1 ص316 میگوید: «إن أبا صالح سمع مالك الدار هذا الحديث، والباقون أرسلوه». حدیث مرسل نیز ضعیف است.
    ششما روایت متواتر نیست. و حدیث آحاد نزد شیعه در عقیده مقبول نیست.
    هفتما این روایت با عمل اصحاب و قران و سنت مخالف است همین برای رد این روایت کافی است. اصحاب پیامبر هیچ کدام به قبر پیامبر متوسل نمیشدند و مشهور است که در هنگام قحطی باران به عباس متوسل میشدند نه به قبر پیامبر.
    پس روایتی که قبر پرستان به آن استناد میکنند بسیار شدید ضعیف میباشد و نمیتواند شرک آنان را توجیه کند.این روایت را بخاری در تاریخ الکبیر جلد 7 ص304 شماره 1295 بدون ذکر کردن آن شخص که نزد قبر میرود آورده است. « مالك بن عياض الدار أن عمر قال في قحط يا رب لا آلو إلا ما عجزت عنه»
    پس زیاده ی وارد شده در روایات دیگر منکر است و در تعارض است با روایت موثق و صحیح تر از خودش مبنی بر توسل مردم به عباس در قحطی به جای توسل به قبر پیامبر.
    در نهج البلاغه نیز از توسل به مردگان و قبر ها نهی شده است
    سیدنا علی در نهج البلاغه درباره ی مردگان چنین میگوید:
    «فَهُمْ جِيرَةٌ لا يُجِيبُونَ دَاعِيا، وَ لا يَمْنَعُونَ ضَيْما، وَ لاَ يُبَالُونَ مَنْدَبَةً؛ إ نْ جِيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا، وَ إ نْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا، جَمِيعٌ وَ هُمْ آحَادٌ، وَ جِيرَةٌ وَ هُمْ اءَبْعَادٌ، مُتَدانُونَ لا يَتَزاوَرُونَ.» خطبه 11 نهج البلاغه
    یعنی: رفتگان همسايگاني هستند كه هرگاه آنان را بخوانند پاسخي نمي‌دهند و ظلم و ستمي را دفع نمي كنند، و متوجه نوحه سرايي و مداحي نمي شوند، اگر در حق ايشان نيكي شود شاد نگردند، ‌و اگر قحطي شود نااميد نمي شوند، با هم هستند در حالي كه تنها هستند و همسايه‌اند در حالي كه از هم دورند، به زيارت يكديگر نمي‌روند
    «أصبحتْ مساكنهم أجداثاً، وأموالهم ميراثاً، لا يعرفون من أتاهم، ولا يحفلون من بكاهم، ولا يجيبون من دعاهم.» خطبه 235
    یعنی: رفتگان گورشان خانه‌هايشان گشت و اموالشان به ميراث رفت، كسي را كه بر سرگورشان مي آيد نمي‌شناسند و به كسي كه برايشان گريه ميكند توجهي ندارند و هر كس كه ايشان را بخواند جواب نميدهند
    در خطبه ای دیگر اشاره میکند که مردگان به زائران خود هیچ جوابی نمیدهند و از کسانی که بر سر قبر انها امده اند نیز بی خبر هستند:
    «فَعَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَالاجْتِهَادِ، وَالتَّأَهُّبِ وَالاسْتِعْدَادِ، وَالتَّزَوُّدِ فِي مَنْزِلِ الزَّادِ. وَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الدُّنْيَا كَمَا غَرَّتْ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنَ الاُْمَمِ الْمَاضِيَةِ، وَالْقُرُونِ الْخَالِيَةِ، الَّذِينَ احْتَلَبُوا دِرَّتَهَا، وَأصَابُوا غِرَّتَهَا، وَأَفْنَوْا عِدَّتَهَا، وَأَخْلَقُوا ِدَّتَهَا، أَصْبَحَتْ مَسَاكِنُهُمْ أَجْدَاثاً، وَأَمْوَالُهُمْ مِيرَاثاً، لاَ يَعْرِفُونَ مَنْ أَتَاهُمْ، وَلاَ يَحْفِلُونَ مَنْ بَكَاهُمْ، وَلاَ يُجِيبُونَ مَنْ دَعَاهُمْ.» خطبه 230
    یعنی: بر شما باد به تلاش و كوشش و آمادگى و مهيا شدن و از منزلى كه توشه توان برداشت، توشه اى برگرفتن. آنسان كه دنيا شما را نفريبد امتهاى پيش از شما را فريفت و از ميان رفتند، آنان كه دنيا را دوشيدند و دستخوش غفلت و فريب آن شدند، زمان را فنا نمودند، تازه ى آن را كهنه كردند. مساكنشان گورهايشان و اموالشان ميراث ديگران گرديد، چنان بى خردند كه نمى دانند چه كسى بر سر گورشان آمده، يا چه كسى برايشان زارى مى كند، كسى كه آنها را آواز در دهد پاسخ نخواهند داد . والسلام علي من اتبع الهدی

    در پاسخ به: توسل ام المومنین عایشه با سند صحیح #22801

    noor.haq
    مشارکت کننده

    شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در کتاب “الرد علی البکری” (ص 68) گفته: « وما روی عن عائشة رضی الله عنها من فتح الکوة من قبره إلی السماء لینزل المطر لیس بصحیح ولا یثبت إسناده.. ومما یبین کذب هذا أنه فی مدة حیاة عائشة لم یکن للبیت کوة بل کان بعضه باقیا کما کان علی عهد النبی صلی الله علیه وسلم بعضه مسقوف وبعضه مکشوف وکانت الشمس تنزل فیه کما ثبت فی الصحیحین عنها أن النبی صلی الله علیه وسلم کان یصلی العصر والشمس فی حجرتها لم یظهر الفئ بعد، ولم تزل الحجرة کذلک حتی زاد الولید بن عبد الملک فی المسجد فی إمارته لما زاد الحجر فی مسجد الرسول صلی الله علیه وسلم . . ومن حینئذ دخلت الحجرة النبویة فی المسجد ثم إنه بنی حول حجرة عائشة التی فیها القبر جدار عال وبعد ذلک جعلت الکوة لینزل منها من ینزل إذا احتیج إلی ذلک لأجل کنس أو تنظیف . وأما وجود الکوة فی حیاة عائشة فکذب بین ولو صح ذلک لکان حجة ودلیلا علی أن القوم لم یکونوا یقسمون علی الله بمخلوق ولا یتوسلون فی دعائهم بمیت ولا یسألون الله به وإنما فتحو علی القبر لتنزل الرحمة علیه ولم یکن هناک دعاء یقسمون به علیه فأین هذا من هذا ؟ ‏..».

    «و آنچه که از عایشه رضی الله عنها روایت شده که (گفته باشد) دریچه ای از (سقف) قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم به سوی آسمان باز کنید تا باران ببارد، صحیح نیست و اسناد آن ثابت نشده است.. و آنچه که دروغ بودن این داستان را روشن می کند اینست که در مدت زمان حیات عایشه، آن خانه (حجره عایشه که قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز در آنجا بود) هیچ دریچه و سوراخی نداشته، بلکه قسمتی از آن خانه همچنان بمانند عهد پیامبر صلی الله علیه وسلم باقی مانده بود که (بمانند سابق) قسمتی از سقف آن پوشیده و قسمتی باز بوده است بگونه ایکه نور خورشید به داخل حجره می تابید؛ چنانکه در صحیحین (بخاری و مسلم) از عایشه روایت شده که پیامبر صلی الله علیه وسلم زمانی نماز عصر را می خواندند که نور خورشید داخل حجره او میشد و سایه (دیوار آن از حجره اش) بالا نرفته بود. بعد از آن، حجره همواره برهمان شکل بود تا آنکه ولید بن عبد الملک در وقت امارت خود مسجد را فراخ ساخت و در آنزمان حجره نبوی داخل مسجد شد، بعد از آن به دور حجره عائشه که قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم در آن هست دیوار بلندی بنا کرد وبعد از آن بالای حجره روزنه ای ساختند تا کسی جهت جارو کردن وتنظیف آن از طرف بالای حجره داخل آن شود.

    و اما وجود دریچه برسقف حجره در زمان حیات عائشه دروغ آشکاری است، و اگر صحت هم داشته باشد دلیل بر این می شود که اصحاب کرام در دعای خود توسل به مرده ها نمی کردند و مخلوقی را دردعای خود برای الله تعالی وسیله نمی گردانیدند و بامرده ها ازخداوند تعالی چیزی نمی خواستند، و آنها قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم را بخاطر این بسوی آسمان گشودند تا رحمت خداوند تعالی بروی نازل شود واین کارشان باین معنی نیست که دردعای خویش برای الله تعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم را وسیله گردانیده باشند پس درمیان این دو امر فرق است».

    امام نووی رحمه الله نیز در “شرح صحیح مسلم” در توضیح حدیث « کَانَ یُصَلِّی الْعَصْر وَالشَّمْس فِی حُجْرَتهَا قَبْل أَنْ تَظْهَر» می گوید: «مَعْنَاهُ: التَّبْکِیر بِالْعَصْرِ فِی أَوَّل وَقْتهَا وَهُوَ حِین یَصِیر ظِلّ کُلّ شَیْء مِثْله، وَکَانَتْ الْحُجْرَة ضَیِّقَة الْعَرْصَة، قَصِیرَة الْجِدَار بِحَیْثُ یَکُون طُول جِدَارهَا أَقَلّ مِنْ مِسَاحَة الْعَرْصَة بِشَیْءٍ یَسِیر، فَإِذَا صَارَ ظِلّ الْجِدَار مِثْله دَخَلَ وَقْت الْعَصْر ، وَتَکُون الشَّمْس بَعْدُ فِی أَوَاخِر الْعَرْصَة لَمْ یَقَع الْفَیْء فِی الْجِدَار الشَّرْقِیّ». «مراد از حدیث؛ (استحباب) خواندن نماز در اول وقت آن است؛ یعنی وقتی که سایه هر چیز به اندازه خودش شده باشد، و حجره (عایشه) پهنای کمی داشت، و دیوار آن نیز کوتاه بود بگونه ایکه طول دیوار آن اندکی از مساحت سطح حجره کمتر بود، و هرگاه سایه دیوار (غربی) به اندازه خودش می شد وقت نماز عصر می رسید، و نور خورشید در انتهای سطح حجره می تابید و سایه دیوار (غربی) بر روی دیوار شرقی نمی افتاد» و مراد از این حدیث آنست که حجره عایشه رضی الله عنها – که قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز در آنجا بود – در طول حیات عایشه رضی الله عنها، همواره قسمتی از سقف آن باز بوده و قسمتی از آن پوشیده بود، و برای همین نور خورشید داخل حجره می شد بگونه ایکه سایه دیوار داخل حجره قرار می گرفت، و از این واقعیت مشخص می گردد که آن حدیث – مورد استناد قبوریون – صحت ندارد، که در آن گفته شده: سقف حجره باز شود تا بین قبر و آسمان مانعی نباشد! چرا که نیازی به این عمل نبوده!

    بنابراین استناد به این حدیث بعلت عدم صحت آن نمی تواند عقیده شرک آمیز اهل قبور را توجیه کند، هرچند که خود این حدیث و ماجرا – بالفرض صحت – ربطی به جواز توسل ندارد!
    امابحث راویان حدیث: سعید بن زیددر جرح سعید آمده است:
    قال أبو حاتم ، والنسائي ، والبيهقي: ليس بالقوي قوی نیست. معجم الجرح والتعديل ص 65وقال الدارقطني ، وابن حزم ضعيف . الجرح والتعديل عند ابن حزم الظاهري ص 118وقال البزار : لين. سستی دارد.وقال الجوزجاني : سمعتهم يضعفون أحاديث فليس بحجة. شندیم که ضعیفش میدانند . حجت نیستوقال ابن حبان : كان يخطئ في الاخبار ويهم حتى لا يحتج به إذا انفرد. در اخبار خطا میکند و توهم دارد و اگر خبری را تنهایی نقل کند خبرش حجت نیست.
    وذكره ابن الجوزي في كتاب والضعفاء والمتروكين ، وذكره الذهبي في المغنى في الضعفاء .
    ابن جوزی در کتاب ضعفا و متروکین اسمش را آورده و ذهبی هم در المغنی او را ضعیف میداند.
    راوی سوم:3-عمرو بن مالك النكري ذكره ابن حبان في الثقات وقال : يغرب ويخطئ. اسمش را در ثقات ذکر کرده و میگوید غریب الحدیث و خطا دارد. ص 487 / 8قال ابن عدي في الكامل وقال : منكر الحديث عن الثقات ويسرق الحديث سمعت أبا يعلى يقول عمرو بن مالك النكري كان ضعيفا. ص 150 / 5 ابن عدی میگوید از ثقات منکر الحدیث است و حدیث میدزدد و شنیدم که ابا یعلی میگفت عمرو بن مالک ضعیف استوقال محمد بن طاهر المقدسي : ضعيف جداً ذخيرة الحافظ ص 1991 / 4 وقال الحافظ فی التقریب:صدوق له أوهام(درصداقت او شک است) وذکر الذهبی فی الکاشف لم یوثقه. گرچه شیخ آلبانی نظر خوبی دارد راجع به النکری. قال ابن حجر فی التقریب:ضعیف و قال ابن معین :ضعیف و قال النسائی مثله و قال العقیلی : لا یتابع علی الحدیثه و قال احمدبن حنبل:لیس هذا بشی (تهذیب التهذیب)11/524 و مجموع روایتهایی که از این شخص نقل شده اگر چشمت باز کنی خواهی دید محدثین روایت را به تعلیق در آورده اند بخاطر آمدن نام این شخص به عنوان یکی از روات حدیث

    همچنین انقطاع بین عایشه رضی الله عنها و ابی الجوزاء وجود داردخود ابو الجوزاء(قال ابن حنبل عن یحیی بن سعید قتل ابوالجوزاء سنة83 وقال خلیفة بن خیاط یوم الزینة سنة82) هم مورد بحث است.اسم او اوس بن عبد الله الربیعی البصری است و بخاری در تاریخ الکبیر میگوید: في إسناده نظر. تاریخ کبیر ص 16 / 2 چون به نظر بشار بن عوادبخاطرنقل ابوالجوزاء ازعمرو بن مالک النکری (المیزان1/409) بوده که بخاری فرموده در اسنادش نظر هست. و السلام علی من إتبع الهدی

    در پاسخ به: توسل ام المومنین عایشه با سند صحیح #22800

    noor.haq
    مشارکت کننده

    اما بحث حدیثی که توسل ام المومنین عایشه رضی الله عنها ذکر فرمودید. باید یادآورشد که اهل قبور( ازشیعه وصوفیان) عادت دارند برای اثبات عقایدشرک آلود خود به آیات متشابهات وروایات موضوع یا خواب و داستان و غیره استناد کنند؛هیچگاه نتوانستید حتی یک آیه صریح و یک حدیث سالم برای توجیه شرکیات خودتان ذکر کنید و هرگز هم نخواهید توانست و حدیث فوق که ذکرشد هرچند ربطی به توسل ندارد و صراحتا نیامده که عایشه فرموده باشد جهت آمدن باران بروید و سقف را باز کنید؛ مگر باز شدن یانشدن سقف در توسل و باران و شنیدن رسول و اموات نقش دارد؟ یعنی اگر سقف سوراخ نمیشد رسول نمیشنید و باران نمی آمد؟ عایشه نمیتوانست بگوید طلب باران از رسول کنید و ملت را به زحمت نیندازند جهت سوراخ کردن سقف؟ اگرطلب باران از اموات صحیح بود پس چرا ملت سمت عایشه رفتند و مستقیم سراغ قبر رسول نرفتند؟ ملت نمیدانستند که توسل به صاحبان قبور جایز است؟ نمیشد ملت در خانه بنشینند و از همان جا بدون سوراخ کردن سقف دعا کنند؟ ملت نمیدانستند به استسقا بروند؟یعنی به محض باز شدن سوراخ سقف فورا باران آمد و دعا و روزه و استسقا قبلش نبود؟ بعد برای اتمام باران سقف را بستند تاباران قطع شود؟آیا ملت قبلش برای دعا روزه و استسقا و طلب باران نرفتند ؟ فرضا سند حدیث صحیح باشد گرچه که نیست بازم ابدا حجت نخواهد بود،اهلسنت عقاید خود را از قرآن کریم و سنت رسول الله(گفتار و اعمال و عقاید) ایشان میگیرند ن از آراء و اجتهادصحابه که معصوم از خطا و گناه نبوده اند و در کتب معتبر و حتی قرآن بارها شده که از نظرات و اعمال اشتباه آنان یادشده. و آراء اجتهادی صحابی که اجماع نظر اصحاب و فقها بر آن نباشد ملزم به پیروی و قبول آن نمی باشیم. ثانیا پیرو سوالت که مرتب تکرار میکنی آیا عایشه با توسلش مشرک شد یا خیر؟ اما جوابت: ابدا و هرگز، اولا لفظ حدیث صریح نیست که عایشه ملت را دستور به سوراخ کردن سقف دهد صرفا جهت نزول باران و بحث توسل به رسول وثانیا اعمال و گفتار عایشه در طول مدت حیاتشان با این عمل در تناقض است و اگر چنین بود احادیث صحیح بیشتری مبنی بر توسل های پیاپی عایشه و دعوت ایشان به ملت جهت توسل به قبر رسول و ایشان برای رفع حاجات و مشکلاتشان ، ثالثا فرضا عایشه چنین دستوری داده باشد قیاس کار عایشه بخاطر اجتهادش و نیت پاکش با اجتهاد باطل و نیت بد مراجع شما جهت سوق افراد به بارگاههای و نفع تیلیاردی هزاران بار تفاوت است. یوسف علیه السلام برای آزاد شدن از زندان از فرعون کمک خواست وخدا بر زندان شدنش افزود و شما برای آزادشدن ورفع حاجت به امامان یا سران مملکت متوسل میشید(سوتفاهم نشود که توسل انواع دارد وباید تفکیک شود)، کار یوسف یا ادعای خدایی خورشید از طرف ابراهیم یامشت موسی در قتل قبطی و یا کارهای انبیا و اولیا را با کار شرکی و نیت دار خودتان قیاس نکنید. مثل دختری هستید که از راه بد بچه دار شده و بعد با زبان درازی ادعا دارد وهمچون مریم مقدس بدون لمس بشری بچه دار شده . به قول جناب مولانا: کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گرچه باشد در نبشتن شیر و شیر . گرچه قیاس در فقه آزاد است و در عقاید باطل ، اما شما شیعیان مهمترین اصول اعتقادی خود را با قیاس اثبات میکنید و بر قیاس بر فقه ایراد میگیرید. مثلا چون یحیی در کودکی رسول شد که نشده پس امام زمان ما هم در کودکی امام شده ؛یا چون فلان پیامبر فلان انجام داد پس امامان ما هم میتوانند و امثال این قیاس های باطل اعتقادی. ضمنا در جایی از ابن حبان و بزرگان ما نقل میکنید و کسانی که مدنظر شما سخن گفته اند با القاب و عناوین بلند خطابشان میکنید تا نشان دهید اینان بزرگان ما و کلامشان در حد کلام خلفا و اصحاب و حتی رسول نزد ما است اما هرگاه از نظر و سخن آنان راضی نباشید به فحاشی و هتاکی و جسارت به ام المومنین و خلفا و اصحاب و بزرگان ما آنان را بد و تحقیر و بی سواد و غیره نشان میدهید گرچه همین روش در سرکوب مخالفان خود در عرصه سیاست و دنیا و دینی مثل علما و سرانتان در پیش گرفته اید و راه بجایی نبرده اید. لازم به ذکر است اگر قرار باشد کسی خساف و متهور و فحاش و لعان وتهمت زن و فریبکار باشد قطعا شما و سران اعتقادی مذهبتان هستندو کتب شما از شرک و خرافات و فحاشی ها الی ما شاء الله مملو است ن بزرگان ما که همچون ابن حبان بزرگوار باشد

    در پاسخ به: توسل ام المومنین عایشه با سند صحیح #22799

    noor.haq
    مشارکت کننده

    بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم ورحمة الله و برکاته. فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه(17 و 18 زمر) . جناب سلمان بابت انشاء نویسی و سخنرانی کردن و اثبات عقاید شرکی و خرافی واصول دینت از لابلای کتب واسناد سایر ادیان و مذاهب و فلسفه بازی و بازی با کلمات که حق الانصاف شگرد شما و مراجع شما در طول تاریخ بوده و هست یک ساعت بشینید و با تعقل و تأمل در آیات قرآن کریم عقاید خودتان را بررسی کنید. بنده واقعا نمیدانم آیا رسول الله یا سایر انبیای کرام و مبلغان دین برای دعوت انسان ها به طرف حق به کتب بخاری و مسلم و اصول کافی و بحار الانوار و … استناد میکردند یا با لفظ آسان و راحت و دعوت افراد به تعقل و کشاندن آنان به سمت قرآن. آیا رسول الله مبعوث شد که به ملت بگوید تا دیروز یا هبل یا مناة یالات میگفتید و از امروز بگویید یامحمد و یاعلی و یا ابالفضل. جناب سلمان شما برا بلند شدن از زمین و هل دادن ماشین و غیره میگید یاعلی ویامهدی و از آنان بزرگواران در امور خود استعانت میطلبید. آیا علی ع برای بلند شدن از زمین یا هل دادن چیزی میگفت یامهدی ویاعلی؟ جناب سلمان پیرو و شیعه واقعی امامان بزرگوار آل بیت و رسول الله کسانی هستندکه در افعال و عقاید و گفتارشان همان کاری و حرفی بزنند و انجام دهند که رسول و امامان انجام دادند ن اینکه از خود اموری را بسازد و آن را به انبیا و امامان نسبت دهد .
    و در هر نماز حد اقل دو بار مي گوييد اياک نعبد و اياک نستعين: *تنها* تو را مي پرستيم و *تنها* از تو مدد مي جوييم. اما واي به حال آنکه *تنها* را فراموش کرده است!!
    و در نماز جلوي الله مي گويید يا الله تنها از تو مددمیجوییم اما پس ازاتمام نماز برای بلند شدن از جایتان و یا دعاهایتان مي گویيد يا علي مدد يا ابوالفضل يا حسين و يا مولا مدد! آيا اينگونه به عهد خود توسط آيات خدا وفادار مي مانيد؟
    والذین تدعون من دون الله عباد امثالکم فادعوهم فلیستجیبوا لکم إن کنتم صادقین
    (اعراف 194 )= همانا هر کس می خوانند غیر از خداوند را آنان بندگانی چون شما هستند از آنها بخواهید تا مشکلات و حوائج شما را اجابت کنند، اگر در دعوی خود راستگویید
    والذین یدعون من دون الله لا یخلقون شیئا و هم یخلقون(نحل20) = آنچه را غیر از خدا میخوانید او چیزی خلق نکرده اند و خود نیز مخلوق اند.
    و لا تدع من دون الله ما لا ینفعک و لا یضرک فإن فعلت فإنک إذا من الضالمین (یونس 106) = و غیر از خدای یکتا را که به حال تو نفع و ضرری ندارند مخوان وگرنه از ستمکاران خواهی بود. پس جناب سلمان بهتر است بجای تعصب و خودنمایی و فکر شکست دیگران در بحث و بردن در مسابقه جدل ،ی نمه فکر دستیابی به حق و حقیقت باشید حالا چه در جدل ها پیروز بشید یا چه به ظاهر شکست بخورید، مهم این است که دنبال حق باشید ن گشتن لابلای اسناد ضعیف و کتب ها تا شاید ی سخن از فلان عالم مطابق نظر شما باشد و آن دلیلی باشد برای نپذیرفتن یا سر در برف فرو کردن. بدان دين هر امر الله به طريقه نوراني رسول الله ص را می گويند. آيا اين بود طريقه ي رسول الله؟ قبرها و بارگاه هاي تريلياردي بسازد و ملت را در سختي بيندازد وبجای مساجد به سمت قبور وبارگاهها و حسینه و مهدیه های ساختگی با کلاه شرعی و خودزنی وجیغ و داد وفریاد و قمه زنی بکشاند
    و بيت المال زندگان را صرف مردگان کند؟ مردم اياک نستعين را فراموش کنند و دامن گير چيزي شوند که هيچ نمي شنوند؟ پس با بت چه فرقي دارند؟
    مگر آيات قرآن را نمي خوانند که الله چگونه از اين اعمال اعراض دارد؟ اگر از ملت هند و بودایی ها بپرسی چرا گاو و بت بودا و غیره به استعانت میطلبید مطمئن باش جواب خواهند داد که فلان فرد و فلانی بوده اند که زنش نازا بوده و پیش صد پزشک برده و شفا نیافته اما پیش بودا و گاو رفت و فلان کار و نذر انجام داد و شفا یافت. شاید بپرسی این حرفا چه ربطی به اصل توسل به صاحبان قبور دارد؟ جواب ساده است همه ادعاها و اسناد شما به آنجا ختم میشود که ملت را به سمت 12 هزار امامزاده که سندشان مشخص نیست وباکدام سند ملت را به سمت آنان تحریک میکنید و شفا میدهند الله أعلم بکشانید و به زعم خود مایه شادی امامان والله فراهم کنید. حاشا و کلا که چنین باشد.
    هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ‏(158 أنعام)
    ‏ ( دلائل متقن بر وجوب ايمان بيان گرديده‌است . پس چرا ايمان نمي‌آورند ؟ ) آيا انتظار دارند كه فرشتگان ( قبض ارواح ) به سراغشان بيايند ؟ يا اين كه پروردگارت ( خودش ) به سوي آنان بيايد ؟ يا پاره‌اي از نشانه‌هاي پروردگارت كه ( دالّ بر شروع رستاخيز باشد ) براي آنان نمودار شود ؟ روزي پاره‌اي از نشانه‌هاي پرودگارت فرا مي‌رسد ( و آنان را به ايمان اجباري وادار مي‌نمايد ) امّا ايمان آوردن افرادي كه قبل از آن ايمان نياورده‌اند ، يا اين كه با وجود داشتن ايمان ( كارهاي پسنديده نكرده‌اند و ) خيري نيندوخته‌اند ، سودي به حالشان نخواهد داشت . بگو : منتظر ( يكي از اين امور سه‌گانه ) باشيد و ما هم منتظر ( نتيجه‌ي وعده‌ي خدا درباره‌ي خود و وعيد او درباره شما ) هستيم . ‏ ‏ من أضل ممن یدعو من دون الله من لایستجیب له إلی یوم القیامة و هم عن دعائهم غافلون.(5 أحقاف). از الله متعال ابتدا هدایت روزافزون خود و اطرافیانم خواستارم و سپس هدایت شما و سایر امت. آمین

    در پاسخ به: فریبی به نام عدالت صحابه #22785

    noor.haq
    مشارکت کننده

    سلام

در حال نمایش 13 نوشته (از کل 103)