پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: مقایسه نمودن عایشه با زنان اطراف یوسف توسط رسول خدا #5501
سني مظلوم نما مي دانم ميخ در سنگ فرو نمي رود ولي بگذار يک طور ديکر هم بگوبم.
مگر معناي قرآني واژه مولي، سرپرست نيست؟ فطعا چنين است
آيا مي شود رسول خدا از اين واقعيت بي اطلاع باشد وآن را نداند؟ قطعاخير. ايشان ازهرکسي بهتر مي داند که اين واژه در قرآن به معناي سرپرستي آمده است
مگر معناي اصلي واژه مولي در ادبيات عرب ، سرپرست نيست؟ قطعا چنين است
آيا رسول خدا به عنوان فصيح ترين بشر، به اين موضوع واقف نبود که معناي اول و اصلي مولي، سرپرست است؟ قطعا خير . وايشان حتما مي دانست که اين واژه به معناي سرپرستي است.
پس ديگر چرا ما بايد سراغ اوهام خومان برويم. مي گوييد دلايلي داريد که معناي اين واژه را در غدير به دوستي متمايل مي کند. عزيز من، خوب ما هم شواهد وقراين قوي ديگري داريم که معناي اين واژه به سرپرستي را قطعيت مي بخشد، بنده آنها را نياوردم چون وقتي قرآن موضوعي را تاييد کرد، آوردن دليل ديگر لازم نيست. اما در اينجا برخي از دلايل ديگر را مي آورم.
1- استدلال به سخنان خود خلفاء:
با مطالعه خطبهها ، سخنان و نامههاي مردم عصر رسول خدا و قرون نخستين اسلامي ، درمييابيم كه آنها همواره از واژه «ولي» و مشتقات آن امامت ، خلافت ، سرپرستي و أولويت را اراده ميكردهاند . خليفه اول و دوم در خطبههاي متعددي ، خود را «ولي امر مسلمين» ، «ولي رسول خدا» و … ميدانستهاند . و نيز وقتي جانشين خود را انتخاب و يا شخصي را به حكومت يك منطقهاي نصب ميكردند ، به او عنوان «والي» داده و در حكم او از كلمه «ولي» استفاده ميكردند .
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا ….
پس از وفات رسول خدا ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زادهات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را ….
صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757
نه تنها خليفه اول براي انتصاب عمر از واژه «ولي» استفاده ميكند ؛ بلكه صحابه نيز در اعتراضي كه به ابوبكر داشتند ، از دو كلمه «ولي» و «خليفه» در كنارهم استفاده كردهاند :
ابن تيميه مينويسد :
لما استخلفه أبو بكر كره خلافته طائفة حتى قال طلحة ماذا تقول لربك إذا وليت علينا فظا غليظا .
زماني كه ابوبكر ، عمر را به جانشيني انتخاب كرد ، برخي از اين انتخاب ناراحت شدند ، طلحه گفت : جواب خدا را بر جانشين قرار دادن عمر چگونه خواهى داد ، آن هنگامي كه به ملاقات او بروي و از تو سؤال شود كه چرا فردي خشن و بد اخلاق را بر مردم مسلط كردي ؟ .منهاج السنة النبوية ، ج7 ، ص 461
2-استدلال به حديث رسول خدا:
جَابِرِ بن سَمُرَةَ قال: دَخَلْتُ مع أبي على النبي صلى الله عليه وسلم فَسَمِعْتُهُ يقول: إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حتى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً….
جابر بن سمره مىگويد: همراه پدرم بر رسول خدا (ص) وارد شديم، شنيديم كه حضرت مىفرمود: امر خلافت اسلامى به پايان نخواهد رسيد مادامی که دوازده جانشين در ميان آنها حكومت كند. صحيح مسلم، ج3، ص1452، ح1821
اين حديث به الفاظ مختلف آمده است.از جمله:
… لَا يَزَالُ أَمْرُ الناس مَاضِيًا ما وَلِيَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا.
كار مردم پيوسته پيش مىرود مادامى كه دوازده نفر بر آنها حكومت نمايد
صحيح مسلم، ج3، ص1452
دقت کرديد در معتبر ترين کتاب اهل سنت از کلمه ولي عينا به جاي خليفه استفاده شده است.
3- در جنگ بدر مسلمانان براي تخريب روحيه کفار شعار مي دادند الله مولانا ولا مولا لکم.آيا ايشان مي خواستند بگويند ماخداوند را دوست داريم يا اينکه خداوند در اين جنگ مالک، صاحب اختيار وپشتيبان ماست.
4- اهل سنت به آخوند ها و روحاني هاي درجه يک خود مولانا مي گويند.آيا اين بدين معناست که آنها به درجه اي رسيده اند که دوست مردم شوند يا به درجه اي رسيده اند که مي توانند رهبري وهدايت عامه را عهده دارباشند.
5- آغاز سخن رسول خدا در غدير با اين جمله «ألست أولي بكم» و در واقع اشاره ايشان به آيه «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم (احزاب/6) تاکیدی بود بر ولایت خود و زمینه چینی برای ابلاغ ولایت علی”من کنت مولاه فهذا علی مولاه”
6- نزول آيه ابلاغ قبل از واقعه غدبر و آيه اکمال بعد ازآن.
7- با وجود سختي سفر و گرماي زياد ،عقلانی نبودن اینکه بپذیریم این ابلاغ صرفا برای دوستی با علی بود.
8- مورخان نوشته اند در پایان خطبه غدیر مردم از جمله عمر به علی تبریک گفته اند. آیا دوستی نیازی به تبریک داشت.
براء بن عازب مىگويد: در حجة الوداع همراه رسول خدا بوديم، زير درختها را تميز كردند، فرمان اقامه نماز جماعت صادر شد، سپس رسول خدا دست على را گرفت وسمت راستش قرار داد و فرمود: آيا من نسبت به مؤمنان از جان آنان به خودشان برتر نيستم؟ گفتند: آري، فرمود: آيا همسران من مادران شما نيستند؟ گفتند: آري، فرمود: هرکه من مولايش هستم علي مولاي اوست، خداوندا دوست بدار آنكه على را دوست بدارد و دشمن بدار دشمن او را، عمرگفت: مبارك باشد بر تو اى علي، تو اكنون مولا ي من و تمام مؤمنان هستي.
مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 281به فعل “اصبحت” يعني “شدن” دقت کنيد.یعنی قبل از غدیر نه عمر با علی دوست بود نه هیچ مومن دیگری.
9- اينکه هرگز فاطمه با ابوبکر بيعت نکرد ، و علي نيز با ابوبکر بيعت نکرد مگر با زور و بعد از شش ماه ، نعوذ بالله، بخاطر جاه طلبي ايشان که نبود، بلکه بخاطر اجراي دستور رسول خدا بود که متاسفانه، کودتاچيان مانع شدند.
اما مهمترين دليل تو براي اينکه مولي در غدير به معناي دوستي است اين بود که پيامبر در پايان خطبه دعاکردند ” اللّهمّ والِ من والاهُ و عادِ من عاداه” پس موضوع خطبه دوستي با علي است.
پاسخ:
1- هر سخنوري قبل از اعلام مطلبي مهم، مقدمه چيني مي کند و هميشه براي بيان موضوع، مقدمه چيني به مراتب از دعاي آخر مهم تر است. رسول خدا مقدمه چيني خود را با جمله اي آغاز کردندکه اتفاقا آن هم از مشتقات” ولي” است و فرمودند: «ألست أولي بكم» و در واقع اشاره داشتند به آيه «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم . لذا هيچ ترديدي نمي گذارد که جمله بعدي ، نيز موضوعش سرپرستي برمومنين است . واين جمله بسيار قوي تر از دعاي پاياني است که پیامبر(ص) بعد از فارغ شدن از خطبه فرموده است .
2- چون “جمله من کنت مولاه” صدر حديث است و به معنای سرپرستی است. پس معنای دعا اینگونه می شود:بار خدایا!هرکس که ولایت او را پذیرفت دوست بدار و هر کس که از ولایت او سرباز زد و دشمنی کرد اورا دشمن دار.
3- در برخی روایات جمله “وال من والاه” همراه با جمله” احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه” آمده که نشانگر این است که اللهم وال من والاه معنای محبت نمی دهد. چرا که تکرار صورت مي گيرد. مانند روایت ابن کثیر(البدایه و النهایه ج 7 ص 347): من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه…..
4- در برخی روایات کلمه بعدی آمده است. مانند روایت ابن کثیر که از براء ابن عازب نقل کرده: من کنت مولاه فانّ علیا بعدی مولاه… . اگر پیامبر(ص) از کلمه مولی اراده محبت کرده بود وجهی برای ذکر کلمه بعدی وجود نداشت.زیرا معنا ندارد پیامبربگوید:علی بعد از من محبّ و دوستدار شماست نه قبل از من.
جناب سني مظلوم نما بنده با بعضي از مطالبي که در مورد وضعيت اهل سنت گفتي موافقم ولي مشابه اين وضعيت را شيعيان نيز در اغلب کشورهاي سني نشين دارند. همين اوضاع شيعيان بحرين و يمن را ببين. در اين دو کشور که اصلا شيعه اکثريت است، ولي گروهي اقليتي سني بر آنها حاکم اند که شيعيان را از ابتدايي ترين حقوق محروم نموده. در هرصورت حداقل نحوه سخن گفتن تو شبيه مظلومين نيست.
اما بحث اصلي. دوست عزيز والله قسم خودت هم مي داني اين مناظره تمام شده است و اگر نبود لجاجت تو واگر نبود اين واقعيت که قبول حقيقت غدير، تمامي مذهب تو را ويران مي کند، اينقدر در مقابل حقيقت مقاومت نمي کردي. حداقل شبهه جديد بگو و دلايل بي ربط و تکراري، کپي پيست نکن.
خوانندگان محترم بنده در آخر هفته نيستم و ممکن است نتوانم پاسخ دهم. از همگي از اين بابت عذر خواهي مي کنم.
نمي دانم اين پست خواننده شيعه هم دارد يا نه؟ اگر در اين مدت دوست شيعي زحمت پاسخ دادن را تقبل نمايد، بر من منت گذاشته.
پاسخت را در مقاله اي موجود در همين سايت دريافت کن.به ادرس زير:جنابKonar نوشته اي:” میشه بگی معنی ولی تو این جمله چیه؟ اشهد ان علی ولی الله
اینطور که شما به خیال خودت از قران معنی ولی رو در اوردی . پس علی سرپرست خداست دیگه (نعوذ بلله)”
پاسخ:
دوست عزيز لطفا سخنان عجيب و سخيف نفرماييد. (علي ولي الله) يعني علي سرپرستي و امامي است که توسط خداوند منصوب شده است . در صحيح مسلم آمده:
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ
آيا اين جمله يعني اينکه ابويکر گفت: من سرپرست رسول خدا هستم!!!
تو را خدا اول فکر کن بعد اظهار نظر کن.
اما در مورد ادعاهاي سني مظلوم نما.
ببين وهابي . تو واقعا آداب مناظره را نمي داني يا خود را به ناداني زده اي. تو از علماي نادان تر از خودت مي آوري که آنها مثلا آيه 40 انفال را ياور معني کرده اند . خوب که چه؟ اگر آنها عقل داشتند که سني نمي شدند!! استدلال تو شبيه اين است که من بگويم ، مفسرين شيعه اين آيه را سرپرست معني کرده اند و تو بايد آنرا بپذيري!!
اما از ناداني و جهالت اين علامه هاي شما اينکه اولا: اگر مولي را در اين آيه، ياور معني کنند ،چون معناي نصير هم ياور است ، معني (اللّهَ مَوْلاَكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ )مي شود خداوند مولاي شماست، چه خوب ياوري وچه خوب ياوري است!! يعني تکرار صورت مي گيرد. هيچ ابلهي چنين سخن نمي گويد، چه رسد به ذات اقدس الهي.
ثانيا: علامه هاي شما کور بودند که نديدند خداوند درآيه قبلي فرمان جهاد با کفار را صادر مي کند (قطعا به عنوان فرمانده نه دوست و ياور) و در آيه 40 باز بر همان فرماندهي و ياري رساني خود تاکيد مي کند.لذا بي ترديد اولين معنايي که از خواندن اين آيه در ذهن متبادر مي شود فرمانده وامير است.
در مورد آيه 11محمد نوشته اي: تفسیر انواراالقرآن میگوید: «اين» نصرت دادن مؤمنان و فرجام ناميمون براي كفار «به سبب آن است كه خدا مولاي مؤمنان است» يعني: او ياور و كارساز آنان است «ولي كافران مولايي ندارند»…و تفسیر معارف القرآن میگه: این بخاطر آن است که الله رفیق کسانی است که یقین کردند و برای منکران هیچ رفیقی نیست
پاسخ:
اولا: واضح است که تفسير معارف القرآن از اين آيه ، ناداني محض است. چراکه مگر کفار بتها را دوست تداشتند، پس آنچه کفار نداشتند، مولي به معناي فرمانده و سرپرست و کمک کننده بود نه دوست و رفيق.
ثانيا:برخلاف تفسير انوارالقرآن ،مولي در اين آيه به معناي ياور وکارساز ساده نيامده است.چراکه در آيه قبل آن، خداوند از نصرت خويش براي نابودي کفار ودر آيه بعد ، از وارد کردن مومنين به بهشت مي گويد. لذا قطعا در اين آيه “مولي” به معناي متولي گري وصاحب اختياري است.
نوشته اي:” تحريم4: إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ .
ترجمه1: اگر شما دو نفر توبه کنید به سوی خدا که دلهایتان منحرف شده و اگر علیه او یکدیگر را مدد کنید پس محققاً خدا خودش دوستدار اوست و جبریل و شایستة مؤمنین و فرشتگان پس از این یاری مددکارند.
ترجمه2:(شما ای دو همسر پیامبر) اگر به درگاه خداوند توبه کنید (برایتان بهتر است)، بیگمان دلهایتان منحرف گشته است و اگر بر ضد او همدست شوید (بدانید) که خداوند کارساز اوست و (نیز) جبرئیل و درستکاران مؤمن و فرشتگان پشتیبان او هستند”
پاسخ:
اولا: بنده در همين پست، تمامي معاني واژه مولي را آوردم و در ميان آنها (کارساز )وجود نداشت!! لذا بطور قطع منظور مترجم ، همان پشتيبان بوده است. به اين ترتيب مولي و ظهير در اين آيه هر دو به پشتيبان معني شده اند.اگر اين توهم درست باشد، ديگر چه لزومي داشت خداوند آن را در دو جمله بيان کند. ، آن وقت مي گفت خدا و جبرئيل و درستکار مومن و ملائکه ظهير يا ( مولي) رسولند .چرا دو جمله آورد. و خدا را جدا نمايد.
آخر چرا خود را به ناداني زده ايد. خداوند در اين آيه ،جبرئيل ومومنان صالح و فرشتگان را عطف بر الله و مولي هاي پيامبر ندانست چراکه مولي در اين آيه سرپرست است وسرپرست پيامبر ، فقط خداوند است نه کسي ديگر. اما در ادامه از جبرئيل ومومنان صالح و فرشتگان به عنوان ظهير ( پشتيبان ودوست ) نام برد
اما آن کسي که مولي را در اين آيه دوستدار معني کرده نيز يا ابله است يا مغرض. خداوند در اين آيه دارد اين دو زن را توبيخ و تشر مي کند و به آنها مي گويد که مراقب ياشيد وگرنه با من طرف هستيد. آن وقت اين آقا واژه مولي را دوستدار معني کرده. مثل اينکه فردي کودک شما را اذيت و آزار دهد، و شما به او بگوييد ديگر اذيت نکن من او را دوست دارم!! در حاليکه چنين نمي کنيد بلکه شما قوي در شکم او مي رويد و مي گوييد مراقب خودت باش برزگتر اين کودک من هستم با من طرفي. ( پس تعبير مولي در اين آيه به دوستدار،يا کج فهمي است يا غرض ورزي)
البته بنده مي دانم علماي اهل سنت اينقدر هم احمق نيستند که چنين معاني نچسبي را خود قبول داشته باشند( حتي سني مظلوم نماي ماهم ايقدر احمق نيست)ولي چه کنند که بايد دست و پا بزنند تا يزرگان مذهب خود را از غصب خلافت تبرئه کنند.
اما گفته بودي اگر معناي يک واژه را هم براي قرآن و هم براي يک حديث يکسان بدانيم ،غلط است .
اين را از شکم خود گفته اي يا دليلي داري؟ جناب سني مظلوم نما ،مگر قاموس قرآن با قاموس پيامبر فرق مي کند. اگر ما سخن پيامبر را مطايق سخن قرآن ، و مطابق همان ادبيات ندانيم، واي برما و واي براسلام ما. خداوند مي فرمايد: و ما اءرسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم . هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان قومش ، تا (بتواند پيام خدا را) براي مردم بيان كند.
.
و همچنين فرمود: يسرناه بلسانك . ما قرآن را به زبان تو آسان وجاري کرديم. يعني اينکه ادبيات و قاموس رسول عينا همان ادبيات و قاموس قرآن است. لذا لطفا به رسول خدا توهين نکنيد. آيا تو متوجه نيستي که اگر بگويي پيامبر از واژه اي براي دوستي علي استفاده کرده که معناي قرآني آن و معناي اصلي آن در ادبيات عرب سرپرستي است ، به رسول خدا توهين کرده اي. آيا از پيامبر خدا شرم نمي کني که چنين بي شرمانه به ايشان توهين مي کني. آيا رسول خدا معناي واژه ها را نمي دانست.
ببين وهابي، اصولا براي درک معني يک حديث دو اصل اساسي وجود دارد. يکي تبادر وديگري عرضه برقرآن.
تبادر يعني اينکه در اولين قدم ببينيم از آن عبارت و واژه، چه چيزي به ذهن متبادر مي شود. با توجه به معاني واژه مولي و اينکه بيش از 80درصد معاني آن ، سرپرستي است، عقل حکم مي کند اين واژه را به سرپرستي معني کنيم. به واقع اولين معني که در ذهن متبادر مي شود، سرپرستي است. البته اگر اهل سنت بگويد اولين معنايي که از اين واژه به ذهنشان متبادر مي شود، دوستي است، بخاطر اين است که علماي مغرض آنها در گوش آنها چنين خوانده اند، وگرنه مشاهده معاني مولي شکي نمي گذارد که معناي اول واصلي آن سرپرست است.
اما قدم دوم براي درک يک حديث ،عرضه بر قرآن است. در اينجا هم در همان نگاه اول مشخص است، مولي در قرآن به سرپرستي بکار رفته است.
حال ممکن است که ايراد بگيريد عرضه به قرآن فقط لفظي نيست بلکه در سيره قرآني نيز بايد سابقه اي وجود داشته باشد.
پاسخ اين است که بله اتفاقا وجود دارد. قرآن جانشينان انبياء را جعل الهي و انتصابي از طرف خدا مي داند. آنجا که موسي فرمود” اجعل لی وزیرا من اهلی” يا آنجا که حتي قوم خيره سر بني اسراييل هم مي دانستند که فرمانده لشکر سپاه انبياء مي بايست انتصابي از طرف خدا و نبي باشد لذا مي گويند” …. ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً . و در جواب پيامبر بني اسراييل نيز فرمود : إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً يعني ايشان نصب طالوت به عنوان فرمانده سپاه را به خدا نسبت داد و انتخابي بشري ندانست.
پس انتصاب جانشينان انبياء در قرآن جعل الهي و انتصابي از طرف او و رسول است. لذا اين شبهه نيز راه بجايي ندارد.
ببين وهابي ، باور کن بي جهت دست وپا مي زني. ولي حال که نمي تواني سکوت کني ،لااقل مطالب خود را خلاصه کپي پيست کن !
جناب zehken خوشحال مي شوم بفرماييد که بنده کدام بخش از سخنان اوربان را پاسخ نداده ام. اگر فحاشي نشانه برحق بودن است زنان فاحشه خياباني از اوربان برحق ترند.مگر سخنان اوربان تکرار شبهاتي نيست که من در همين نوشته پاسخ داده ام.
ابتدا از دوستان عدر خواهي مي کنم که مدتي است بخاطر مشغله زياد کمتر به اين سايت سر مي زنم.
جناب مجاهد دين نوشته اي: .” در آیه به طور استمراری تا قیام قیامت خداوند فرموده که پیامبر بر همه مومنان گذشته و در آینده اولویت دارد و همسران اونیز مادران مومنان گذشته و آینده هستند. ولی آیا در حال حاضر امکان ازدواج وجود دارد؟ اگر منظور شما درست میبود باید خداوند استمرار این مادر بودن را ذکر نمیکرد.”
پاسخ:
دوست عزيز اينکه فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ منحصراً درباره حرمت نكاح است به قرينه اينكه در ادامه در همين سوره فرمود: ﴿وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ اتفاقا در اين آيه نه تنها از فعل استمراري استفاده شده بلکه قيد زمان(ابدا) نيز بکار رفته. حال مگر ما اکنون مي توانيم با اين زنان ازدواج کنيم، پس چرا استمراري آورده است؟ لذا لطفا براي ادعاي خود دليل بهتري بياور!!
واقعيت اين است که برخى از صحابه زنان رسول خدا را قبل از وفات آن حضرت بين خود تقسيم كرده بودند و هر كدام يكى از همسران آن حضرت را انتخاب كرده بود و مىگفتند كه اگر رسول خدا از دنيا برود، ما با اين همسرش ازدواج خواهيم كرد. اين سخنان به گوش پيامبر خدا رسيد و آن حضرت را ناراحت و غمگين كرد، خداوند به خاطر حفظ حرمت و تسكين قلب نازنينش اين حكم را نازل كرد و به همه صحابه گوشزد نمود كه هرگز حق ازدواج با همسران آن حضرت بعد از وفات ايشان را نداريد.
طلحة بن عبيد الله قرشى از بنى تيم گفت: محمد ما را از اين كه به نزد دختر عمويمان يعنى عائشه رويم ! – طلحه و عائشه هر دو از بنىتيم بودند- سپس در دل خويش گفت: قسم بهخدا اگر محمد بميرد و من زنده باشم، با عائشه ازدواج مىكنم.
به همين سبب خداوند اين آيه را نازل كرد كه «شما حق نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و حق نداريد كه بعد از او با همسرانش ازدواج كنيد كه اين كار در نزد خداوند (گناه) بزرگى است».
زيرا خداوند همسران رسول خدا (ص) را در حرمت ازدواج مانند مادرانشان قرار داده است و به همين سبب خدا ازدواج با آنان را گناه كبيره براى مومنان دانسته است.
الأزدي البلخي، تفسير مقاتل بن سليمان، ج3، ص 53
جالب اينکه حتي خود عايشه نيز برداشتي غير از حرمت ازدواج از اين آيه نداشته است.
به عائشه گفت: اى مادر. عائشه جواب داد: من مادر تو نيستم، من مادر مردان شما هستم.
عن عامر عن مسروق أن امرأة قالت لعائشة يا أمة فقالت لست بأمك أنا أم رجالكم.
الزهري، الطبقات الكبرى، ج8، ص65 و 68
پس اين آيه يك شرافت ذاتي براي زنان رسول خدا نيست. و دليل ديگر اينکه فرمود اگر كسي از شما گناه بكند دو گناه دارد يكي اينكه خود گناه را مرتكب شده يكي اينكه حرمت بيت نبوي را حفظ نكرده است.
بياد داشته باشيد که پيامبر بعضي از زنان خود را بخاطر اخلاق و صفات بدشان، طلاق داد مثل غزی بنت دودان، اسماء بنت نعمان، قتيله که اين آخري حتي مرتد شد . حال آيا کسي حق داشت با اين زنان ازدواج کند ، قطعا بخاطر همين آيه چنين حقي نداشت. ولي آيا کسي بخاطر اين آيه اين زنان را داري مقام و جايگاهي مي داند ،بي شک هرگز.
پس اين زنان به واقع هيچ جايگاه ذاتي نداشته و حرمت ازدواج و تمامي احترام خود را از رسول خدا دارند. اصلا اين آيه نيز در مقام رسول خدا نازل شده نه تبيين جايگاه زنان ايشان. همانند اينکه کسي بگويد همسايه مثل برادر توست ، به ماشينش خط نکش. آيا اين جمله بيانگر جايگاه ذاتي ماشين همسايه است!؟
متاسفانه بنده بخاطر مشغله زياد ، خيلي نمي توانم به اين سايت سر بزنم. ليکن اين پست نظرم را خيلي جلب کرد.
جناب شريعتي ،برادرمان سيد حسن و عبدالحسين مطلب را به خوبي روشن کرده و پاسخ دادند. ليکن بنده هم چند جمله عرض مي کنم. جنابعالي که ادرار را تجزيه کرده اي و مضرات آن را مي داني، بيا و آب جسد ابن تيميه و ريسمان دفع شپش او را هم تجزيه کن و بگو چگونه آنها شفا بخش است تا ما هم ياد بگيريم.
ابن كثير دمشقى، در شرح حال استادش ابن تيميه حرانى مىنويسد كه در تشييع جنازه ابن تيميه، مردم كارهاى خارق العادهاى كردند؛ از جمله اين كه تعدادى از مردم آب باقى مانده از غسل ابن تيميه را نوش جان كردند:
وحضَرها نساءٌ كثيرات بحيثُ حُزِرْنَ بخَمْسَةَ عَشَرَ ألفا (امرأة غير اللاتي كن على الاسطحة وغيرهن الجميع يترحمن ويبكين عليه فيما قيل) وأما الرجال فحُزِرُوا بستين ألفا وأكثر إلى مائتي ألفٍ وشَرِبَ جماعةٌ الماءَ الذي فَضَلَ من غَسْلِه واقْتَسَمَ جماعةٌ بَقِيَّةِ السِّدرِ الذي غُسِّلَ به وقيل: إن الطاقِيّةِ التي كانت على رأسه دُفِعَ فيها خَمْسُمائةِ درهمٍ وقيل: أن الخَيْطِ الذي كان فيه الزَّئْبَقُ الذي كان في عُنُقِه بسبب القَمْلِ مائة وخمسونَ درهماً..
در تشييع جنازه ابن تيميه زنان زيادى شركت كرده بودند؛ به طورى كه پانزده هزار نفر تخمين زده مىشدند؛ غير از آنها كه از بالاى بامها نگاه مىكردند، همه آنها براى ابن تيميه گريه مىكردند و براى او طلب رحمت مىكردند. اما مردها شصت تا دويست هزار نفر تخمين زده مىشدند. گروهى از تشييع كنندگان، باقى مانده آب غسل ابن تيميه را نوش جان كردند، گروه ديگرى باقى مانده سدر او را بين خود تقسيم كردند. گفته شده كه گلاهى را كه او بر سر داشت به پانصد درهم خريدند و همچنين گفته شده كه ريسمانى را كه به جيوه آغشته كردند و براى دفع شپشهاى او روى جنازه انداخته بودند، شخصى به صد و پنجاه درهم خريد….
البداية والنهاية، ج14، ص136
حال شايد بگويي آنها براي تبرک چنين مي کردند. پس بيا و آزمايش کن و بگو در بال مگس چه شفا بخشي وجود دارد!!؟بال مگس که همانند آب جنازه ابن تيميه ،متبرک نيست! اين روايت در صحيح بخاري شما آمده.
َبَا هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، يَقُولُ: قَالَ النَّبِيُّ (ص): ” إِذَا وَقَعَ الذُّبَابُ فِي شَرَابِ أَحَدِكُمْ فَلْيَغْمِسْهُ، ثُمَّ لِيَنْزِعْهُ فَإِنَّ فِي إِحْدَى جَنَاحَيْهِ دَاءً وَالْأُخْرَى شِفَاءً ”
اباهريره از رسول خدا روايت كرده است: هرگاه مگس در نوشيدنى شما افتاد، آن را در نوشيدنى خود غرق كنيد ، بعد از آن خارج كنيد، پس به درستيكه در يك بال آن مرض و در يك بال آن شفاست.[شايد بالي كه در آن مرض است در نوشيدني شما فرو رفته باشد]
صحيح البخاري، ج5ص 2180
-
نویسندهنوشته ها
اوربان نوشته: العیاذ بالله خدا هم حیله گر است .ابتدا مفهوم کید را بدان . کید طرح و نقشه هم هست . کید نیرنگ برای رسیدن به هدفی هم هست . تو چرا نیرنگ میکنی ؟؟چون میخواهی به هدفی باب میلت برسی
ایا این ایه را نخوانده ای ؟؟ وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِين ایا با توجه به این ایه الله هم نیرنگ باز است العیاذبالله؟؟
پاسخ:
لطفا سخنان احمقانه نگو . مغلوم است که کيد طرح ونقشه است حتي مکر نيز چنين است. و حتي خداوند خود را متصف به مکر نيز نموده است، ولي مکر داريم تا مکر. حضرت ابراهيم نيز براي اثبات بطلان عقايد کفار ومشرکين، چه در تظاهر به خورشيد و ستاره پرستي، و چه در شکستن بتها وگذاشتن تبر بر دوش يکي از بتها، نقشه وکيد بکار برد. ولي اين نقشه الهي کجا و نقشه هاي خائنانه زليخا کجا. اين دو کيد و نقشه اصلا در يک مسير و شبيه هم نيستند.حتما رسول خدا هم از نقشه و کيد ابراهيم باخبر بود ، هم از نقشه و کيد زليخا، ولي عايشه را با ابراهيم مقايسه نکرد بلکه با زنان بد نام و خائن اطراف يوسف مقايسه نمود. آيا اين فرق را متوجه نمي شوي.
نوشته اي:” الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ
پاسخ:
اولا : اين آيه مي فرمايد زنان پليد لايق مردان پليد هستند و مردان پاک لايق مردان پاک. نه اينکه اگر زني پليد بود حتما شوهرش هم پليد است وبرعکس. در خود قرآن آمده است كه همسر نوح و همسر لوط زنان بدى بودند و به آنها خيانت كردند (سوره تحريم آيه 10) و در مقابل ، همسر فرعون از زنان با ايمان و پاكدامنى بود كه گرفتار چنگال آن طاغوت بى ايمان گشته بود (سوره تحريم آيه 11). به اين ترتيب آيا نوح بد وفرعون خوب بود.
ثانيا:منظور اصلى از ((خباثت ))درآيه خـبـيـثـات للخـبـيثين و الخبيثون للخبيثات و الطيبات للطيبين و الطيبون للطيبات(سوره نورآيه26) آلودگى به اعمال منافى عفت است و ((طيب )) بودن نقطه مقابل آن مى باشد. شرح آيات قبلي اين آيه نيز مويد همين است . اين آيه همانند ((الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة )) مى باشد.
در واقع هيچيك از همسران پيامبران به طور قطع انحراف و آلودگى جنسى نداشتند، اصولا اين عيب از عيوب تنفر آميز محسوب مى شود و مى دانيم محيط زندگى شخصى پيامبران بايد از اوصافى كه موجب نفرت مردم است پاك باشد تا هدف نبوت كه جذب مردم به آئين خدا است عقيم نماند. عايشه قطعا از اتهام فحشا مبرا بود .ولي اين آيه متعرض نيرنگ وحيله گري اين زنان نشده.