پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: پاسخ به مقاله(شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت) #44601- جناب مجاهد دين مگر خودت در روايت مسلم(832) نياوردي که رسول خدا مرحله اي از طلوع خورسيد(در شرق) و مرحله اي از غروب خورشيد(در غرب) را شاخ شيطان برشمرده اند. وهمچنين در روايتي ديکر، فتنه نجد را نيز شاخ شيطان ناميده اند. ( اين سه تا قطعا يکي نيستند.)
پس بايد بپذيريم که سخن رسول خدا سخني کلي است ، وايشان اساسا بروز فتنه وقوت گرفتن افکار شيطاني را به شاخ شيطان تشبيه کرده اند .به واقع هرجايي که حضور قوي فتنه محسوس باشد، شاخ شيطان هم هست.
پس دليلي وجود ندارداگر ايشان جايي ديگر(خانه عايشه) را نيز شاخ شيطان ناميد، ما آن را بزور به يکي از سه مورد فوق مرتبط کنيم.
2- دوست عزيز اگرفرضا در حديث آمده بود (فأشار نحو مسكن ام سلمه) شايد توجيه کردن روايت بخاطر نبودن دلالت، جا داشت. ليکن متاسفانه در مرکز فتنه بودن خانه عايشه و راه اندازي دو دستگي تاريخي ميان مسلمين، ترديدي وجود ندارد. اصلا بخش عمده اي از فتنه نجد نيز مولود فتنه هاي عايشه بوده است. چه بسا هم راستايي ظاهري خانه عايشه و نجد هم اتفاقي نبوده باشد.
3- نوشته ايد:” راوی گفته است: «أشار نحو مسکن عائشه» و نگفته است: «إلی جهة مسکن عائشه» و فرق میان این دو تعبیر روشن و آشکار است…”
پاسخ:
دوست عزيز شايد گفتن (نحو) به جاي(الي جهة) قدري سوال بر انگيز باشد ولي گفتن (مسکن عائشه) به جاي (الشرق) ناداني محض است. به عبارتي بسيار محتمل است کسي منظورش (الي جهة) باشد ولي بگويد، (نحو) ولي محال است کسي منظورش (الشرق) باشد بگويد(مسکن عائشه).
اين عقيده شبيه اين مي ماند که کسي بگويد جناب مجاهد دين رو به درخت نماز خواند، در حاليکه درخت فقط در فاصله ميان شما و قبله بوده است، !!
4- همانطور که قبلا گفتم بخاري اين روايت را در باب(ما جاء في بيوت أزواج النبي ) آورده است . بدين ترتيب ،او خود پذيرفته که اين حديث در مورد خانه عايشه است، ( يا شايد او هم شيعه رافضي است!!!)
5- از همه مهمتر چطور توجيه مي کنيد رسول خدا در يک مکان بسته ،رو به خانه عايشه از ضمير اشاره نزديک استفاده کرده ،ولي منظورشان اشاره به دور باشد. آيا نعوذ بالله ايشان کاربرد واژها را نمي دانستند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: پاسخ دوم به مقاله” شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت” #4490.اخيرا مقاله”دوازده خليفه يا 12 امام چه کسانی هستند؟؟” به قلم جناب علی حسین امیری ، در صفحه اول سايت ،قرار گرفته است .
به اين مناسبت بد نديدم خوانندگان محترم پاسخ اين شبهات و ديگر شبهات را در مقاله “خلفاي اثني عشر چه کساني هستند”مطالعه فرمايند.(بنده مقاله فوق را در سال 90 در تالار گفتمان قرار داده ام)
البته يک جمله هم براي جناب علی حسین امیری دارم. جناب علی حسین امیری اميدوارم تو که یزید بن معاویه را خليفه رسول خدا و يکي از جانشينان او مي داني که باعث فخر وعزت مسلمين شده است!! در قيامت با او محشور شوي.
جنابMamadzaker
نوشته ايد:” نمیدانستیم خلیفه هم میتواند اینطوری که ذکرکردی بشه”
پاسخ:
اگر قرآن را درست مي خوانديد ، درک اين موضوع مشکل نبود چون همه اين مثالها از قرآن بود.
نوشته ايد:” یه سوال دارم قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا …..و سر برادر خود هارون را گرفت )و با عصبانیت( به سوی خود کشید؛ هارون گفت: » يا فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزدیک بود مرا بکشند، پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستمکاران يكسان قرار مده به من جواب بده ایا امامان شمامیتوانن این اشتباه موسی رامرتکب بشن.
پاسخ:
هرچند اين سوال شما کاملا خارج از بحث است. ولي پاسخ آنرا مي دهم.
امامان ما مرتکب اشتباه نمي شوند. موسي هم در آن واقعه مرتکب اشتباهي نشده بودند.
دوست عزيز گرچه درجریان مراجعت موسای کلیم از میعاد الهی، ظاهرا ايشان تندرویهايي نسبت به هارون (ع)روا داشته اند لکن شرایط حالی و مقالی عقلی و نقلی مهمي تأمین کننده هدف نهایی اين رفتار است.
1- وجود مبارک موسای کلیم از انبیای اولوالعزم است و خداوند برای انبیاء مخصوصا اولوالعزم آنها مقام منیعی قائل است از طرفي توجه داشته باشيد که ايشان تازه از اربعین برگشته بود. اربعین گیری باعث آن است که چشمه های حکمت از قلب انسان ظهور کند «من اخلص لله اربعین صباحا» یا «من اصبح اربعین صباحا تنفجر ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه»
در واقع در آن روزها که ايشان مهمان ذات اقدس اله بودند، نه خوابی داشت و نه خوراکی و در حد یک فرشته زندگی میکرد.تازه پس از آن چهل روز تورات آن تجلی الهی نصیبش شده بود.لذا باور تندروي هاي ظاهري ايشان با هارون قطعا ساده انگارانه خواهد بود.
2- در آيه 85 سوره طه تصريح شده خداوند در کوه طور به موسى گوسالهپرستى قومش را خبر داده بود. حتي در اين آيه مقصر اصلي(سامري) را به اسم نام مي برد.حال باور کردني است موسي گناهکار وبي گناه را نمي شناخت.
3- حقيقت اين است که واکنش حضرت موسي(ع) از یک سو روشنگر حال درونى ايشان و ناراحتى شدید او در برابر بت پرستى و انحرافات بود، و از سوى دیگر وسیله مؤثرى براى تکان دادن مغزهاى خفته بنى اسرائیل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان.
به عبارت ديگر ايشان براي ایجاد شوک در جامعه منحرف، اين حرکت توبیخى چشمگیر و به یاد ماندنى را کرد «القى الالواح و أخذ برأس أخیه یجرّه» چنانکه در نهجالبلاغه نيز مىخوانیم: حضرت على براى ایجاد تحرّک در شنوندگان بىتفاوت، گاهى سیلى به صورت مبارک خود مىزد. «ثمّ ضرب على لحیته الکریمة»4- در واقع این دو برادر میدانند که چگونه رفتار بکنند و هارون (ع) هم میداند که موسی (ع) نمیخواهد او را تحقیر کند بلکه میخواهد غضبش را نسبت به قوم نشان بدهد و این هم که گفت” فلا تشمت بی الاعدا” برای آن است که آنها خیال میکنند که تو داری مرا تحقیر میکنی و خوشحال میشوند وگرنه هر دوی آنها از حقيقت امر باخبر بودند.
5- بايد بدانيم هر پرسشي بخاطر بي اطلاعي نيست. مثلا اگر فقط چند آيه قبل تر را مي خواندي در آيه 83 همين سوره طه خداوند از موسي(ع) سوال مي کند”و ما اعجللك عن قومك ياموسى.اى موسى ! براى چه با شتاب از قوم خود جلو افتادى ؟” آيا نعوذبالله خداوند سبب عجله موسي را نمي دانست يا مي خواست با طرح آن سوال موضوعي مهم را مطرح نمايد.
6- برخي از بزرگان نيز تعبير عارفانه اي از اين واقعه دارند ، وآن اينکه موسي با برخورد خود ،همچنانکه در عالم ظاهر مي خواستند قبح گوساله پرستي قوم خود را نشان دهند وبد بختي وهلاکت وشقاوت ايشان را ثابت کنند، در باطن نيز مي خواستند ديده توحيدي هارون را تقويت نموده و او را به مقام توحيد افعالي سوق داده که در پس پرده همه حوادث دست الهي را مشاهده نمايد وبداند که عبادت تکويني فقط مال خداوند است وهمه موجودات مقهور او مي باشند(حتي اگر براثر ناآگاهي وجهل ،انسان به گوساله پرستي اقدام کند).
7- با همه اين توضيحات فرض کنيم حضرت موسي که اخلاق تندتري نسبت به هارون داشت، بخاطر ملايمت هارون با مشرکان،او را سرزنش يا حتي تنبيه نموده باشد. موسى (ع ) مى خواسته برادر خود را در يك امر ارشادى تاديب كرده باشد نه در يك حكمى از احكام پروردگار. در واقع ادله عصمت انبياء اين سنخ رفتارها را كه در حقيقت اختلاف در سليقه و مشى است نفى نمى كند، تنها امورى را نفى مى كند كه مربوط به حكم خداى سبحان باشد، نه چيزهائى كه مربوط به زندگى و مشى در زندگى است.
دوست عزيز چنانچه باز هم خارج از موضوع شبهه يا سوالي مطرح کني ، بنده پاسخ نخواهم داد.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: پاسخ دوم به مقاله” شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت” #4502متاسفانه جناب علی حسین امیری پاسخ ها را در پست خود نمي دهند بلکه در صفحه اول سايت قرار مي دهند. لذا از آنجاييکه همچنان دو مقاله ” شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت” و همچنين پاسخ رديه آن ،در صفحه اول سايت قرار دارد ، با اجازه دوستان بنده مجددا پاسخ دوم خود را در صفحه اول قرار مي دهم. تا امکان قضاوت براي خوانندگان وجود داشته باشد.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: پاسخ دوم به مقاله” شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت” #4512جنابzzz توقع نداشته باش بنده براي همه نوشته هاي سخيف شما وقت بگذارم و پاسخ دهم. مثل اينکه من مي گويم پيروي به معناي عين هم عمل کردن نيست و تو مي گويي(( پس لابد باید ضد امامان عمل کنیم؟؟؟؟))يا مي گويي مگر پيامبر نفرمود: یا علی لایعرفک الا الله و انا . ..با اين اوصاف فاطمه چگونه می بایست امام زمان خویش را می شناخته؟
در هرصورت اين سخنان روزنامه اي وسخيف ارزش پاسخ ندارد. ولي تنها شبهه اي که مطرح کردي و ارزش پاسخ دارد ، آخرين آن ،يعني در مورد آيه اطاعت است. وچون موضوعي کليدي است پاسخ مي دهم.
نوشته ايد:” شما علی را قرآن ناطق می دانید، شما اولی الامر را معصوم از خطا می دانید و اطاعت وی را واجب می دانید، و اینکه او بهره ای از وحی ندارد ربطی به موضوع بحث ندارد، بلکه مهم این است که او معصوم از خطاست و دارای علم والای امامت و علم غیب و دیگر علوم است، امامتی که حتی نزد شما از نبوت هم بالاتر است، پس بنابراین باید طبق این عقاید در آیه می فرمود هنگام تنازع به اولی الامر معصوم رجوع کنید تا اختلاف بین شما را حل کند”
پاسخ:
اساسا اولين و مهمترين تنازعي كه بعد از وفات رسول خدا بين امت اسلامي رخ داده و تا قيامت هم شايد وجود داشته باشد ، اين است كه اصلا مصاديق اولوا الامر (يعني سومين واجب الاطاعه)چه كساني هستند. لذا خداوند نفرمود اگر تنازع كرديد به اولوا الامر مراجعه كنيد، براي آنكه اگر ما در مصاديق اولوا الامر نزاع كرديم که نمي توانيم به خود اولوا الامر مراجعه كنيم.
پس مرجع اصلي و کامل حل نزاع قرآن و سنت است و آيه به آن اشاره کرده است. قرآن وسنتي که حتي مصاديق اولوا الامر را مشخص مي کند.
نوشته ايد:” آیا اولی الامر معصوم نزد شیعه وقتی حکمی را صادر می کند تنها به نظرش آن حکم صحیح بوده؟؟؟ مثلا چنانچه امام علی حکمی می داده از صحت و سقم آن اطمینان نداشته و نمی دانسته که الزاما این حکم صحیح و کاملا مطابق با قرآن و سنت است؟؟؟ خوب پس امام معصوم چه شد و کجا رفت؟”
پاسخ:
دوست عزيز اينکه بنده عرض کردم كار اولوا الامر صادر نمودن آرايى است كه به نظرشان صحيح و مطابق قرآن وسنت است ، به اين معناست که اعمال ودستورات ايشان در محدوده ومطابق قرآن وسنت است نه اينکه مثلا نمي دانند و به کتب مراجعه مي کنند و سنت را استخراج مي نمايند. (البته شايدبنده هم خوب ننوشته بودم .شما هم که از غلط املايي بنده نمي گذريد چه برسد به اين جمله محاوره اي و قدر مبهم من)
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اوربان: رد محکم بر لغت مولی دال برامامت علی در غدیر-ار ار دبیلو و آخونددن جهت محاکمه تشریف بیاورند #4544بنده منتظر بودم مطلبت زا کامل کني بعد جوابت را بدهم، ولي چون خيلي طول کشيد ،فعلا پاسخ بخش اول را مي دهم تا بخش دوم يعني “قرآن واژه مولي را به معناي دوست بکار برده يا سرپرست ؟” را تکميل کني.
نوشته ايد:” دوست عزیز شیعه اصلا مستند نداره ….گفتی شبهات اهل سنت .ههههه.جای خندهاست والله شما مذهبتون خودشون افسانه ابن سبایی و امام زمانی است بس بدان جقیقت محض صداقت اهل سنت اسمش شبهه نیست بلکه کج فهمی شماها شبهه است
پاسخ:
گويا حالت خوب نيست. بنده بيش از يازده مستند مهم از جمله تاييد قرآن به اينکه واژه مولي به معناي سرپرست است آوردم . از طرفي زماني که اثبات شد معني اول و نزديک مولي سرپرستي است و قرآن هم تاييد کرد که معني مولي در قرآن سرپرستي آمده است. هر سخني در رد آن فقط شبهه است . شبهه اي بي ارزش.
نوشته اي:”این چه منطقی است که میگی به احتمال 80درصد مولی سربرست بوده.تفسیر باطنی و شانسی میکنی در اصل امامت مورد ادعا؟؟؟؟عجب منطق سبایی داری.اصل امامت روبا فرضیات بوچ میخواهی ثابت کنی ؟
پاسخ:
اوربان، لطفا خود را به جهالت نزن .اين جمله من به اين معنا نيست که ما احتمال بيشتري مي دهيم که مولي در غدير به معناي سرپرستي است. اين استدلال را بنده براي تو مي گويم.
دوست نادان من ،هر واژه اي بالاخره معنايي دارد. يکي معناي نزديک و اصلي و چندين معني فرعي ودور. بنده مي گويم ، معني اول و اصلي مولي سرپرست است نه دوست .
اگر در سرت عقلي بود متوجه مي شدي که بنده سوال را چنين مطرح کردم که ((فارغ از ذهنيات خود)) ما بايد مولي را سرپرست معني کنيم يا دوست. بگذار براي شير فهم شدنت طور ديگري بگويم. اگر ما از يک ملحد که ذهنيتي از تاريخ اسلام ندارد بپرسيم معني اول مولي دوست است يا سرپرست، او چه پاسخ مي دهد؟ واضح است که او اگر معناي مولي را بررسي کند به اين مي رسد که معني اول مولي سرپرست است.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: پاسخ دوم به مقاله” شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت” #4556جناب Mamadzakerدوبخش اول نوشته ات که از خودت بود ومملو از اغلاط املايي است و بايد چند بار خواند تا فهميد منظورت چيست ،که ارزش پاسخ گويي ندارد ولي بخش سوم نوشته ات که تماما کپي پيست بود را پاسخ مي دهم.البته چون بخش عمده آن تکراري بود پاسخ من هم بعضا تکراري است.نوشته ايد:” اگر ملا حضه بفرمائید خداوند متعال اطاعت خود و اطاعت رسولش را بر اطاعت اولی الامر مقدم داشته و علاوه بر این، فعل امر “اطیعوا” را درباره خود و پیامبرش تکرار فرموده ولی درباره “اولی الامر” به عطف آن به اطاعت از رسول اکتفا نموده است.”
پاسخ:
مگر بنده پاسخ اين سوال را ندادم.دوست عزيز اگر خداوند مي فرمود اطيعوا الله و الرسول و اطيعوا اولوالامر عقيده شما درست بود وخداوند خود وپيامبرش را از( اولوالامر ) جداکرده بود . ولي در اينجا فقط خود را از جداکرده وفرموده (اطيعوا الله )و در ادامه رسول و اولوالامررا باهم نام برده وفرموده(أَطيعُوا الرَّسُولَ و اولوالامر منکم).
به عبارتي هرگاه معطوف ومعطوف عليه به يک رتبه نباشند، بيان آنها در يک جمله ، نشان دهنده تاکيد روي معطوف و بيان آنها در دو جمله نشان دهنده تاکيد روي معطوف عليه است.
به عبارتي اگرآيه مي فرمود « اطيعوا الله و الرسول» تاکيد و اکرام مضاعف رسول بود وحال که فرمود﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ﴾ بيان و تاکيد روي سلسله مراتب الله و سپس رسول است .
ولي جالب اينکه در ادامه فرمود “و أَطيعُوا الرَّسُولَ و اولوالامر منکم” يعني ( اولوالامر) و(الرسول) را با يک فعل به هم عطف کرد و اين براي اکرام بيشتر و نشان دادن جايگاه ( اولوالامر) است.
بگذار طوري ديگر بگويم. خداوند در اين آيه ،از ميان اين سه واجب الاطاعة ، خود را براي تکريم بيشتر،از دو ديگري متمايز بيان کرده نه اينکه ( اولوالامر) را براي تحقير نسبي از دو ديگري ، جدا نموده است.
يک جور ديگر هم بگويم. اين آيه شامل دو جمله دستوري است. يک (أَطيعُوا اللّهَ) دوم(و أَطيعُوا الرَّسُولَ و اولوالامر منکم) و يعني اينکه براي الله يک دستور اطاعت داده و براي رسول و اولوالامر نيزدستوري ديگر.(دستوري نظير هم)
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: پاسخ دوم به مقاله” شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت” #4557نوشته ايد:” به عبارت دیگر، چون اطاعت از رسول خدا را از حیث حرمت تنازع، عین اطاعت از خدا می داند و فرموده “هر که پیامبر را اطاعتکند به راستی خدا را اطاعت کرده است” لذا برای رسول خود فعل “اطیعوا را تکرار کرده ولی چون اطاعت “اولی الامر” را قابل تنازع می داند، از ذکر فعل”اطیعوا” اجتناب می کند و الااگر “اولی الامر” معصوم بودند و اطاعت از ایشان مانند اطاعت از رسول می بود،:
پاسخ:
قبلا هم گفتم همچنانکه در اول آيه آمده است، خطاب اين آيه ، مؤمنين اند نه خود سه واجب الاطاعة (الله – الرسول- اولوالامر) و اصلا مراد از تنازع هم، تنازع مؤمنين در بين خودشان است، نه تنازعى كه فرضا بين آنها با يکي از اين سه واجب الاطاعة اتفاق بيفتد، چون فرض تنازع مؤمنين با يکي از آنهابا مضمون آيه سازگار نيست .كه اطاعت اين سه را بر آنان واجب كرده.
اما چرا فرموده هنگام تنازع به الله و رسول و اولوالامر رجوع کنيد و اولوالامر را نگفته.
چون اولا: ابزار کار خود اولى الامر نيز کتاب وسنت است . ثانيا: اساسا اولين و مهمترين تنازعي كه بعد از وفات رسول خدا بين امت اسلامي رخ داده و تا قيامت هم شايد وجود داشته باشد ، اين است كه اصلا مصاديق اولوا الامر (يعني سومين واجب الاطاعه)چه كساني هستند. لذا خداوند نفرمود اگر تنازع كرديد به اولوا الامر مراجعه كنيد، براي آنكه اگر ما در مصاديق اولوا الامر نزاع كرديم که نمي توانيم به خود اولوا الامر مراجعه كنيم.
پس مرجع اصلي و کامل حل نزاع قرآن و سنت است و آيه به آن اشاره کرده است. قرآن وسنتي که حتي مصاديق اولوا الامر را مشخص مي کند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: پاسخ دوم به مقاله” شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت” #4558نوشته ايد:” دلیل دیگری که اثبات می کند منظور از “اولی الامر” ائمه اثنی عشر نیستند، آن است که در زمان نزول آیه (نساء83)جز حضرت علی مصداق دیگری نداشته، در حالیکه خطاب آیه و اسم جمع “اولی” لااقل باید مومنین زمان رسول خدا را شامل گردد و ایشان در شمول آیه، نسبت به سایرین حق تقدم دارند و اگر مشمول چنین خطایی نباشند،
پاسخ:
اولا:مگر اهل سنت آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «نور» را به ابوبکر تطبيق نميكند ﴿وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ﴾ آنها ميگويند منظور از اين ﴿أُولُوا الْفَضْلِ﴾ ابي بكر استدقت کرديد ( أُولُوا الْفَضْلِ )جمع است كه يك مصداق پيدا كرده است . پس اصولاً لفظ در مصداق استعمال نميشود لفظ در مفهوم و معنا استعمال ميشود و آن معنا بر خارج منطبق ميشود.
چه اينكه در آيه 8 سورهٴ «منافقون» است كه ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَي الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْهَا اْلأَذَلَّ﴾ اين ﴿يَقُولُونَ﴾ گفتند گويندهاش عبدالله ابن ابي است با اينكه فعل جمع آورد.
پس چه در فضيلت چه در رذيلت آياتي هستند كه به صورت جمعاند و مصداقشان يكي است و اين هيچ مشكلي ندارد براي اينكه اين لفظ در خارج و در مصداق استعمال نميشود تا كسي بگويد مجاز است لفظ در مفهوم استعمال ميشود.
در آيه مورد اشاره هم لفظ در مفهوم استعمال شده منتها عندالتطبيق غير از حضرت امير كس ديگر نبود.
ثانيا: مطابق رأى امامیه «اولى الأمر» همان دوازده امام معصوم است و اطلاق جمع بر آن ها نه به اعتبار آن است که در یک زمان همه آن ها وجود دارند، بلکه به این اعتبار است که هیچ زمانى از این دوازده نفر خالى نیست. و به تعبیر دیگر: اطلاق جمع بر آن ها به لحاظ وجود طولى آن ها است نه عرضى، و این اطلاق نیز حقیقى است نه مجازى، و در قرآن نیز زیاد به کار رفته است.
خداوند متعال مى فرماید: ( فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ) «از دروغگویان اطاعت مکن.» آیا مقصود از آن فقط دروغگویان در یک زمان است؟ یا این که اگر در هر زمان یک دروغگویی بود، تو نباید از او اطاعت کنى.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: پاسخ دوم به مقاله” شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت” #4559نوشته ايد:” به هنگام نزول آیه نیز، هیچ یک از ائمه اثنی عشری به عنوان مرجع واجب الاطاعه در جمیع شوون دین و دنیا برای مسلمین، شناخته نبودند و بعدها نیز به گواهی تاریخ، امارت و حکومت در اختیارشان قرار نگرفت و حتی پس از پیامبر)ص( نیز مسلمانان بالاترین مقام بلاد اسلام یعنی خلیفه از جمله خلفای راشدین را مقامی مطلقا واجب الطاعه و تنازع ناپذیر و فوق مرتبه جوابگویی به مردم نمی دانستند.”
پاسخ:
“أولی الأمر” تنها کسانی را شامل می شودکه واقعا و به طور طبیعی شایستگی سرپرستی امور و صاحب اختیاری را دارا هستند و خداوند که بالذات صاحب اختیار و دارای سرپرستی در همه چیز است این سرپرستی را به آنان داده است؛ گرچه آنان را به ظاهر از این مقام برکنار ساخته باشند. نه آنان که با زور و بدون حق تسلط پیدا کرده و حکمران مردم قرار گرفته باشند. چنانکه صاحب خانه کسی است که واقعا مالک آن باشد گرچه خانه او را غصب کرده باشند؛ نه کسی که آنرا بوسیله زور یا مکر و حیله بدست آورده، بر آن سلطه پیدا کرده باشد.
نوشته ايد:” در این صورت می پرسیم تا زمان ظهور امام، تکلیف ما با این آیه چیست؟؟
پاسخ:
اولواالأمر بالاصاله معصومين(عليهم السلام)اند و در غيبت آنها، فقهايي كه جانشينان آنها باشند و ادامهدهندههاي راه آنها باشند خواهند بود.
نوشته ايد:” علاوه بر این می پرسیم آیا فرمانداران کشوری و لشکری زمان رسول خدا)ص( در صورت عدم تخطی از کتاب و سنت واجب الطاعه بودند یا خیر؟
اگر مسلمین عصر پیامبر اطاعت از فرمانداران خود را واجب نمی دانستند آيا هرج و مرج ایجاد می شد یا خیر؟…”پاسخ:
دوست عزيز به اين ليست ، اطاعت از والدين هم اضافه کن که واجب است!!
اما بدان که قرآن كريم اطاعت را گاهي مطلقا واجب ميكند، گاهي مقيد و مشروط. مثلا اطاعت فرزند از پدر و مادر، يا اطاعت سربازان از فرماندهان لشکر، هرچند واجب است ولي اطاعتي مشروط و محدود است . در حاليکه در اين آيه دستور اطاعت انسان از خداوند و پيغمبر و اولي الامر مطلق گفته شده است. نه قرينه متصلهاي در اين آيه هست نه قرينه منفصلهاي در آيات ديگر. در هيچ آيه نيامده است كه شما وقتي از اولواالامر اطاعت كنيد كه حرفشان مخالف شرع نباشد، محدود نكرد مقيد نفرمود. معلوم ميشود كه اطاعت اولواالامر بالقولالمطلق واجب است، نظير اطاعت رسول الله .(واصلا بدون قيدي به پيامبر عطف شده است)
حال باز هم خيره سري نکنيد که پس تنازع با اولي الامر يعني چه؟ همانطر که گفتم اين تنازع ، تنازع ميان مردم و اولي ا لامر نيست .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: پاسخ دوم به مقاله” شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت” #4560اما جناب zzz
نوشته ايد:”مطالب شما برای خنداندن اهل سنت بسیار مفید هستند. علی که پس از رحلت نبی اکرم(ص) هنوز اولی الامر نبوده و خلافتش به زعم شما غصب شده است، او که خلیفه نبوده تا کسی بخواهد با او نزاع کند. هیچ کدام از ائمه شیعه نیز(به جز امام حسن) خلافت نداشته اند تا کسی بخواهد با ایشان نزاع کند”
پاسخ:
دوست عزيز يکبار ديگر در مقاله خلفاي اثني عشر چه کساني هستند، گفتم (اتفاقا تو نيز آن را خوانده اي ولي انگار به گوش تو ياسين خوانده باشم)
خليفه جانشين برحق هر فرد است چه با حاکميت همرا باشد چه نباشد. مثلا اگر فرضا تو يکي از پسران خود را جانشين وصاحب اختيار اموال خود کني ولي افرادي مانع تسلط او بر املاک تو شوند، او ديگر جانشين تو نيست!!!
نوشته ايد:” فکرش را بکنید مقصود آیه این است که اگر با خود اولی الامر بر سر خودش نزاع کردید به قرآن و سنت بازگردید!! خوب اگر مردم سخن امام معصوم و بدون خطا را قبول نکنند و با وی نزاع کنند مثلا رجوع ایشان به قرآن و سنت چه دردی را دوا می کند؟؟؟ اصلا مگر علی قرآن ناطق نیست؟؟ خوب طبق تفسیر شما یعنی در اختلاف با قرآن دوباره به خود همان قرآن رجوع کنیم”
پاسخ:
لطفا سخنان ابلهانه نگو. حرف من ناظر به اين بود که اگر مردم نمي توانند اولي الامر خود را بشناسند به قرآن وسنت مراجعه کنند . وگرنه پس از شناخت او که در مطاع بودن ايشان ترديدي وجود ندارد.
نوشته ايد:” از همه مهمتر اینکه چنانچه کسی با اولی الامر مورد نظر شیعه پیرامون خودش نزاع داشت و برای روشن شدن موضوع خواست به قرآن رجوع کند، متاسفانه آیه ای پیرامون خلافت نمی یابد تا آگاه و روشن شود و لابد پس از آن باید برود و به انجیل رجوع کند؟”
پاسخ:
خوشبختانه هم در قرآن وهم در سنت ، آيات وروايات براي شناختن اولي الامر و امام کم نيست. فقط يک جو عقل مي خواهد و کنار گذاشتن جمود فکري.
گمان مي کنم اين پاسخها کافي باشد .قضا وت با خوانندگان.
بنده اين مقاله را در سال90 نوشته بودم .اين مقاله بيش از 3300 بار خوانده شد وجوابي نداشت. تا اينکه بالاخره نابقه قرن جناب Mamadzaker طلسم را شکست وپاسخ آن را داد.!!! حتما اهل سنت به وجودMamadzaker افتخار مي کنند!! بنده در مقابل اين پاسخ مستدل و علمي فقط مي توانم سکوت کنم!! بنده مطمئن هستم ايشان چنان قوي و سطح بالا نوشته اند که کمتر کسي متوجه مي شود چه گفته اند!!
-
نویسندهنوشته ها
(از خوانندگان محترم عذر خواهي مي کنم که آخرين خط نوشته ام کامل ارسال نشد.)
نوشته ايد: بدترین بیسواد، بیسواد سیاسی است، وی کور و کر است، درک سیاسی ندارد……”
پاسخ:
جنابعالي نشان دادي که چقدر درک وشعور سياسي وديني داريد !!!(خصوصا در بند دوم نوشته ات!!) پس خواهشا ديگران را متهم نفرماييد.