گرگی در پوستین میش…

دخترکی جوان گول پسری را می‌خورد، به او قول داده بود بعد از تمام شدن درس دانشگاه با او ازدواج می‌کند، به او گفته که دیوانه عشق و محبت اوست. این یکی از دامهای رائج و دوست داشتنی در بین جوانان است. خیلی تلاش کرد از او وعده‌ای بگیرد، ولی دخترک زرنگی کرده خودش را به سادگی به دام او نینداخته، به او فهمانده که تنها راه رسیدن به مرادش ازدواج است. پسر قبول می‌کند، ولی می‌گوید وضع و حال فعلا اجازه نمی‌دهد ازدواج دائم صورت گیرد، بهتر است ازدواج موقت کنیم تا وضعیت زندگیمان روبراه شود. دختر زیر بار نمی‌رود. پسر قسم می‌خورد که پس از ازدواج موقت و درست شدن کارها فورا برنامه ازدواج دائم را برگذار کند. باز هم دختر زیر بار نمی‌رود. در نهایت پسر به حیله‌ای بسیار موذیانه دست می‌زند، به او می‌گوید به کتابهای فتوا در این زمینه رجوع کند.

دختر به دام می‌افتد، با ترس و لرز و وحشت شروع می کند به خواندن فتواهای صیغه، تنشی بسیار حاد در درونش بین فطرت و سرشت و حیا و ناموسش و بین آن همه تأکید و اصراری که بر حلال بودن ازدواج موقت در کتابها می‌خواند براه می‌افتد. بدتر از اینها همه دهها فتوا با آب و تاب از اجر و ثواب بسیار بزرگی سخن می‌گویند که صیغه کننده بدان می‌رسد. در نهایت تسلیم کتابهای فتوا شده. بعد از چند ماه متوجه می‌شود که آبستن است. فورا نزد جوانی که ناموسش را با فتواهای صیغه بدو فروخته بود می‌رود، تا او را از موضوع مطلع سازد. جوان با کمال خونسردی به دختر جوان می‌گوید: از کجا بفهمم این بچه از من است؟!
شاید بگویی؛ خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می‌رود دیوار کج! دخترک بسیار احمق بوده که از اول با پسر بیگانه پنجره دوستی باز کرده، و بسیار ابله بوده که حرفهای او را قبول کرده، و دیوانه بوده که عقل و شرف و ناموسش را دو دستی جلوی کتابهای فتوا گذاشته. ولی این دختر به تنهایی خودش را به چاه نینداخته، بلکه آخوندها و علمایی که چنین فتواهایی صادر کرده‌اند او را از پشت هل داده‌اند، آنها در این گناه بزرگ شریکند.

جامعه سرد بی‌احساس نیز که در مقابل این فتنه و نیرنگ شوم سکوت اختیار کرده، و از آن فتواهای ضد اخلاق و بی‌ناموس دفاع کرده، آنها را مقدس شمرده، در این گناه شریک است!
این گناه تلخ بر گردن همه است، همه در این جنایت نقشی داشته‌اند، ولی چرا همه خود را کنار کشیده، از صحنه فرار کرده‌اند و دختر بیچاره را تنها گذاشته‌اند تا در عذاب وجدان بدور خود بپیچد، و او همه مسئولیت را به تنهایی حمل کند. آن گرگ بز دل گرسنه شهوت آرام خود را کنار کشیده است و انگار نه انگار که کوچکترین مسئولیتی متوجه اوست؟! شاید تا حالا پرده دومی و سومی و شاید هم دهمی را پاره کرده، و دهها خانه دیگر را با میمنت و همراهی آخوندها به خاک پست بی‌ناموسی مالیده، و ضمیر دهها انسان بیچاره را چنان سر بریده که با آروزی مرگ هر شب سر به بالین می‌گذارند!…
این است گلی که این آخوندها با آن فتواهای خود به آب داده‌اند! واقعا اینها پاسداران ناموس جامعه‌اند؟!..
تمامی چشمها به آن دختر نگونبخت خیره می‌شود، و تمامی انگشتان به او اشاره می‌کنند، و تمامی ننگ و عار متوجه اوست، گویا تنها او مرتکب این جنایت شده است. تا روزی که به آرزوی خود می‌رسد و مرگ او را از این درماندگی و پستی نجات می‌دهد او به تنهایی بهای سنگین جنایت مشترک را تحمل می‌کند. و کسی به این توجه نمی‌کند که این فاجعه درد آور که زندگی انسانی را دگرگون کرد چگونه صورت گرفت؟!
آیا همه دست در دست هم نگذاشته بودند، و به او تلقین نکردند؛ آنچه می‌کند حلال است، و نه تنها هیچ اشکالی ندارد بلکه اجر و پاداشهایی خیالی نیز در آخرت دارد!

آخوندهای خودخواه در کاخهای مجلل، و زندگی آرام خود، غرق باده شهوت، می‌گویند و می‌رقصند و می‌خندند و سوارند و هیچ از پیاده خبر ندارند، و این دختر نگونبخت سرشکسته و حیران است که به تنهایی زیر بار ننگ کمر خم کرده است. جامعه نه تنها حد و مرزی برای این مشکل خانمانسوز نمی‌گذارد، بلکه با آب و تاب شایعات رنگین در مورد این دختر بر زبانهای خاص و عام می‌گذارد، دختری که هیچ گناهی نداشت مگر باور کردن فتواهای براقی که همه آنها را مقدس می‌شمارند، و حاضرند زبان کسانی که کوچکترین اعتراضی به آنها بکنند را از حلقوم بدر آرند!
بار مصیبت تنها کمر این دختر را نمی‌شکند! گناه آن نوزادی که بی پدر به دنیا می‌آید چیست؟!
فرزندی که قبل از اینکه چشم به جهان بگشاید در چشمان همه خوار و ذلیل و مایه ننگ است، چون گناهی زائیده می‌شود، و چون میکروبی در جامعه رشد می‌کند و همه با اشاره و کنایه به او می‌نگرند. و لحظه‌ای سعادت را نخواهد چشید… گر چه او در جامعه لول می‌خورد، و به ظاهر زنده است، ولی از همان لحظه‌ای که احساس در او بیدار گشته آرزوی مرگ دارد و برای به دست آوردن آن لحظه شماری می‌کند…

به خدا سوگند تمامی این بچه‌های ننگ و عاری که از کارخانه ازدواج موقت یا صیغه تولید شده‌اند در روز قیامت گردن همه آخوندهای شهوترانی که چنین فتوای ننگ و بی‌ناموسی داده‌اند را خواهند گرفت، و از پروردگارشان خواهند خواست تا آنها را به سزای عمل ننگینشان برساند.
پروردگار یکتا می‌فرمایند:” إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ  وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ” (النور/۱۹)
{کسانی که دوست دارند کارهای بسیار زشت در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت، و خدا [آنان را] می شناسد و شما نمی شناسید. }

وای خدای من!… تنها به مجرد اینکه کسی بخواهد فاحشه پخش شود… تنها به خاطر محبت و عشق به نشر فاحشه و روسپیگری عذابی بسیار دردناک برایشان خواهد بود، حال خود تصور کن حال کسی که فاحشه را نشر می‌کند چه خواهد بود؟ خود بنگر حال کسی که با فتواهای خود مهر تأیید بر این جنایت می‌زند و به آن تشویق می‌کند چگونه خواهد بود؟!…
یکی از خویشانم برایم تعریف می‌کرد؛ بیوه زنی که شوهرش چند سال پیش وفات کرده، و چند بچه دارد در همسایگیش زندگی می‌کند، مصدر رزقی هم ندارد. رفته بود نزد یکی از آخوندها تا از صندوق زکات و خیرات چیزی به او کمک کند تا چرخ زندگیش را بچرخاند و شکم بچه‌های یتیمش را سیر کند. ولی آخوند خدا نترس به او گفته بود تنها در صورتی که اجازه ‌دهد با او متعه کند به او کمک خواهد کرد! آن زن باحیا باشدت با آخوند شهوتران برخورد کرده، زیر بار نرفته است. البته هیچ انسان باشرفی تن به چنین رذالتی نمی‌دهد. و عربها از قدیم گفته‌اند؛ زن آزاده از گرسنگی می‌میرد ولی از پستانش نمی‌خورد!

وقتی خبر به یکی از برادران آن آخوند رسید، آمد تا او را سرزنش کند. آخوند بی‌مروت چون یخی سرد بی‌عاطفه در کمال بی‌شرمی گفت: من کار خلافی نکرده‌ام، تنها از او خواستم اجازه دهد با او متعه کنم تا به او کمک کنم. اینکه خدای ناخواسته کار حرامی نیست! بلکه خیلی هم ثواب دارد!
بله!…

در نظر این ددان شهوتران سوء استفاده از فقر و ناداری و حاجت مردم، و دریدن ناموس مردم به لقمه نانی، گناه نیست هیچ، بلکه ثواب هم دارد! گویا در دین و مرام و ایده این روباه صفتان حرام تنها آن چیزی است که دستت به آن نرسد، و حلال آن است که به دستت آید..
چرا اینها این چنین زن را خوار و ذلیل و بی‌مایه می‌پندارند؟! آیا زن را هیچ مقام و منزلتی نزد آنها نیست؟!
چرا چون آدمهای عصر جهالت و قرون وسطایی به زن نگاه می‌کنند؟! آیا زن تنها بخاطر سیر کردن شهوتهای گرسنه آنها آفریده شده است؟! شما را به خدا، چه فرقی است بین زندگی حیوانی و هرزه گری جنسی و اباحیت و روسپیگری اروپا با صیغه یا ازدواج موقت این آقایان؟!..
جوان اروپایی دوست دختری را انتخاب می‌کند و مدتی را با او خوش می‌گذراند، وقتی از او خسته شد رهایش می‌کند و دنبال دختر دیگری می‌گردد، و قصه همینطور ادامه دارد. در صیغه جوان از دختر آنچه می‌خواهد را می‌گیرد سپس چون آدامسی که جویده تفش می‌کند و بیرون می‌اندازدش!
چرا اینها زن را چون متاعی بی‌ارزش در بازارها می‌فروشند؟! آیا زن موجودی زنده با احساسات و عواطف بشری و کرامت انسانی نیست؟!
اگر واقعا زن از جنس بشر است؛ پس باید او را آنچنان که خالق و پروردگارش با عزت و شرف و کرامت آفریده، بها دهیم و قدر و منزلتش را بشناسیم…

مقاله پیشنهادی

هنگام اختلاف با پدر چگونه با وی صحبت کنم؟

سوال: در اسلام هنگامی که سوء تفاهمی میان پدر و پسر رخ می‌دهد چگونه می‌توان …