متاسفانه عقاید غیرمنطقى مدعیان تشیع هیچگاه از قرآن ثابت شدنی نیست و نخواهد بود. و اما این شیاطین برای گمراه نمودن عوام می آیند و دست به دامان احادیث می شوند و جالب اینجاست که به احادیث کتب اهل سنت نیز استناد می کنند، در صورتیکه حتی در کتب خودشان هم احادیث متواتر و صحیحی ندارند، آنوقت خنده دار است که سرشان را کرده اند در کتب اهل سنت!!!
مشخص است که مراجع رافضی بر روایات تاکید بسیار دارند و از اثبات خلافت علی گرفته تا امام زمان و عزاداری و غیره… می آیند و دائم به احادیث و روایات اشاره می کنند. حال ما می گوییم آیا لااقل این احادیث نمی بایست در حد تواتر باشند تا برای مردم حجت شوند و آیا احادیث کتب اصلی و اربعه شیعه دارای تواتر هستند؟
برای پاسخ به این سوال به کتب خودتان استناد می کنیم، به کتابی که اتفاقا جناب قزوینی در مورد آن بسیار تعریف و تمجید می کند و آنرا یکی از بهترین کتب شیعه می داند، یعنی کتاب معجم رجال الحدیث تالیف خوئی. خوئی در کتاب معجم رجال الحدیث(چاپ دوم)(۱/۱۷-۱۸) میگوید:(براستی اصحاب و یاران ائمه علیهم السلام با اینکه غایت جهد و اهتمام خویش را در امر حدیث و حفظ نمودن آن از نابودی و کهنگی بر حَسَب دستورات أئمه علیهم السلام مبذول داشتند، امّا آنها در دوران تقیّه زندگی مینمودند و نشر احادیث در آن زمان بصورت علنی غیر ممکن بود، پس چطور این احادیث به حدّ تواتر یا چیزی قریب به آن رسیدهاند؟)
و باز در همان کتاب(۱/۱۹-۲۰) میگوید: (اما احادیثی که به دست آن سه محمّد (کلینی، ابن بابویه و طوسی) رسیده است اغلب آحاد هستند نه متواتر). تا بدانجا میرسد که سخنی را از صدّوق (۱/۲۰) روایت میکند که: (و امّا راههای دسترسی آنان به ارباب کتب برای ما نامعلوم است، و نمیدانیم که کدامین این احادیث صحیح و کدامینشان غیر صحیح است، با این وجود چطور ممکن است ادّعا نماییم که تمام این روایات از سوی معصومین علیهم السّلام صادر شده است).
سپس خویی ردیّهای را در مورد قطعیّت صدور روایات مذکور در کتابهای چهارگانه نگاشته است و در آن رابطه میگوید، (۱/۲۰): (خلاصه کلام: بحقیقت ادّعای قاطعیت بودن صدور جمیع روایات کتب اربعه از سوی معصومین علیهم السلام واضح البطلان است) و بعداً بطور مفصّل تمام روایات منقوله در کتب چهارگانه را بررسی کرده و در (۱/۸۰-۹۰) میگوید:(اگر پذیرفته شود که محمّد بن یعقوب کلینی بر صحّت جمیع روایات کتاب خود (الکافی) گواهی داده است، گواهی وی غیر مسموع است، چون اگر وی با این شیوه خواسته باشد که روایات منقول در کتاب خویش را یکی از شرایط حجیّت قرار دهد، کار وی قطعی البطلان است، زیرا در کتاب (الکافی) روایات مرسل و همچنین روایات مجهول الاسناد زیادی وجود دارد و بعلاوه برخی دیگر از روایات جعلی و مکذوب هستند).
و باز میگوید: (تمام اخبار و روایات منقول از شیخ صدوق از نظر صحت و حجّیت بودن آنها تنها به رأی و نظر وی برمیگردد و حجّیت آن روایات برای غیر او توجیه پذیر نیست). باز خویی در مورد روایات طوسی میگوید: (آنچه که در رابطه با صدوق بیان داشتیم درباره کتاب طوسی نیز جاری است). تا بدانجا میرسد که میگوید: صحت جمیع روایات کتب اربعه ثابت نیست و باید در مورد اسناد تمام روایات منقول در آنها نظر خواهی نمود، چنانکه در (المعجم)(۱/۹۰) آمده است.
و اما به جز جناب خوئی علمای دیگر شیعه نیز همین نظر را داشته اند، به عنوان مثال مجموعه احادیث کتاب الحجه از اصول کافی ۹۶۲ حدیث است و طبق تشخیص علامه شیعی یعنی جناب مجلسی در مراه العقول، مجموعه احادیث صحیح و حسن و موثق که از نظر سند معتبرند ۲۳۶ حدیث و مجموع احادیث ضعیف و مجهول و مرسل و مرفوع و موقوف و مختلف فیه که از نظر سند معتبر نیستند ۷۲۶ حدیث است، کتاب الحجه کتاب امام شناسی است که یعنی سه چهارم احادیث آن طبق نظر عالم خودتان سند معتبری ندارند(و تازه بررسی متن آنها نیز باید صورت بگیرد) و بطور کل مجلسی از ۱۶ هزار حدیث کافی، ۹ هزار حدیث آنرا ضعیف دانسته است(همینطور در لؤلؤه البحرین اثر یوسف بحرانی ص: ۱۹۵-۱۹۴ به تحقیق محمد صادق بحرالعلوم و الموضوعات فی الآثار و الاخبار اثر هاشم معروف حسینی ص ۴۴٫ بنگر به «مدخل الی فهم الاسلام» اثر یحیی محمد ص ۳۹۴٫)
و از دیگر علمای شیعه، حاج میرزا ابوالحسن شعرانی است که در مقدمه ای که بر شرح اصول کافی تالیف مولی صالح مازندرانی می باشد، اینگونه می نویسد:…..ان اکثر احادیث الاصول فی الکافی غیر صحیحه الاسناد….(مقدمه شرح اصول کافی،ص۱۲)یعنی بیشتر احادیث اصول در کافی سندشان صحیح نیست و یا شیخ صدوق، عالم مشهور شیعی که اسناد روایاتش را در من لایحضره الفقیه نیاورده و غالبا به ذکر راوی نخستین بسنده کرده است.
همچنین سید شریف مرتضی ملقب به علم الهدی (۴۳۶ هـ) که استاد شیخ مفید ـ استاد شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی ـ بوده است، میگوید: در سند اکثر احکام فقه، افراد مذهب واقفیه وجود دارد که یا در خبر اصل هستند یا اینکه فرع میباشند، از دیگری روایت کرده و از او روایت شده است و همچنین در سلسله سند افرادی از غلات، خطابیه، مخمسه، اصحاب حلول مانند فلانی و فلانی و کسانی که بیشمارند، وجود دارند، و به قمی متصل میشود که مشبه و اهل جبر است.
گفتنی است که همهی قمیها بدون استثناء جز ابوجعفر بن بابویه، همه شان مشبه و جبری هستند و کتابها و تصانیفشان بدین چیز گواهی میدهد. مرتضی در پایان، بحث را به این گفته مهم خلاصه میکند که: ای کاش میدانستم که چه روایتی سالم و عاری از این است که اصل یا فرعش، واقفی، غالی یا قمی مشبه و جبری نمیباشد، آزمایش در میان ما و جستجو در میان آنهاست ـ تا جایی که به صراحت میگوید: پس روایت خبر واحدی که نقل میکنند، چگونه برای ما صحیح است.
بلکه اصحاب حدیث را متهم میکند، طوری که مستقیم و به کلی اعتبار محدثین امامیه را از بین میبرد و میگوید: «ما را با اصحاب حدیث خودمان رها نماید، زیرا در میان آنان فردی استدلالی یافت نمیشود و همچنین شخصی پیدا نمیشود که استدلال را بشناسد و کتابهایشان نیز برای استدلال وضع نشدهاند!»(رسائل الشریف المرتضی/ ج۳ / ص۱۳۱-۱۳۰/ از کتاب مدخل الی فهم الاسلام/ ص۳۹۳- یحیی محمد که شیعه دوازده امامی است) همچنین هاشم معروف، دانشمند شیعی اثنیعشری معاصر میگوید: بعد از پیگیری و جستجو در احادیث منتشر شده در مجامع حدیث مانند کافی، وافی و غیره، غالیان و حسودانی را بر این ائمه هادی میبینیم که از هر دری برای فساد احادیث ائمه و بی ادبی به منزلت آنها داخل شدهاند، به دنبال آن به قرآن مراجعه کردهاند تا سموم و دسیسههایشان را بر آن بپاشند، زیرا قرآن تنها کلامی است که محتمل چیزهایی است که هیچ چیز دیگری محتمل آنها نمیباشد، لذا صدها آیه را طوری که خواستهاند، تفسیر کردند و با دروغ، دسیسه و گمراهسازی آنها را به ائمه چسباندند.
علی بن حسان و عمویش عبدالرحمن بن کثیر و علی بن ابوحمزه بطائنی کتابهایی را در تفسیر تألیف کردهاند که همگی آنها تحریف و خرافات و گمراهی است و با اسلوب، بلاغت و اهداف قرآن هماهنگی و همخوانی ندارد (الموضوعات فی الآثار و الاخبار-ص۱۵۳) و سید محمد صدر در مقدمهای که برای تاریخ غیبت صغری تحت عنوان (تمهید) نوشته است، از اسباب پیچیدگی در تاریخ اسلامی – یعنی شیعی – سخن میگوید و او چند عامل را برای این امر بر شمرده است که در پنجمین آن میگوید: (پنجم: اسناد روایات مؤلفین امامیه همه روایاتی که از ائمه یا از یارانشان برای آنها رسیده است را در کتابهایشان جمع کردهاند بدون آن که صحت یا ضعف این روایات را در نظر گرفته باشند.) خلاصه کلام اینکه اکثر روایات کتب اصلی شیعه خبر واحد بوده و آیا خبر واحد حجیت دارد یا خیر؟ آن هم در مورد اصول مهم مذهبی و آن هم اخباری که صدها خبر ضد در برابر خود داشته و مخالف عقل و اجماع و بسیاری از آیات قرآن نیز هست؟ آری آیا این چنین اخباری، می تواند جواز عقیده و عمل قرار گیرد؟(قضاوت با وجدان شما خواننده گرامی)