گفتهاند: خداوند متعال علی رضی الله عنه را بعنوان جانشین و پیشوا میان خود و میان انسانها قرار داده است و هر کس که او را بشناسند مؤمن و هر کس او را انکار کند، کافر میباشد، هر کس نسبت به او جاهل باشد، گمراه خواهد بود و هر کس چیزی را همراه با او مدنظر قرار دهد، ….
مشرک است، هر کس ولایت او را داشته باشد، وارد بهشت میشود[۱]..
گفته اند: هر کس ولایت ما را بپذیرد و از دنیا برود، نماز، روزه، زکات، و حج او مورد قبول واقع خواهد شد، و کسی که به ولایت ما در حضور خداوند اقرار نکند، خداوند متعال هیچ یک از اعمالش را قبول نخواهد کرد.[۲].
همچنین به گمان و ادعای شیعه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت: ای محمد سلام بر تو باد، پروردگارت بر تو سلام میفرستد و می?فرماید: آسمانهای هفتگانه و موجودات آنها، و هفت زمین و موجودات روی آنها را آفریدم، و هیچ جایی را برتر از رکن کعبه و مقام ابراهیم نیافریدم. و اگر بندهای از روزی که آسمانها و زمینها را آفریدهام، با من به راز و نیاز بپردازد، امّا در حالیکه ولایت علی را انکار نموده باشد، پیش من بیاید، او را در دوزخ میاندازم.
جواب:
روایتها در این باره فراوان هستند و هیچ یک از آنها صحیح نمیباشند[۳]. هیچکدام از این روایتها در اسلام دارای ارزش نیستند، زیرا کتاب خداوند متعال در دسترش و مقابل ما قرار دارد که هیچ یک از ادعاهای آنها در آن وجود ندارد. قرآن داور نهایی است و در همه اختلافات ترجیح دهندهی اوّل است. قرآن کریم در بیان اصل قبول اعمال همان توحید و یکتاپرستی را ذکر کرده و علّت محرومیت را شرک ورزیدن به خداوند معرفی میکند، همانگونه که می فرماید:
(إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللَّـهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّـهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ) (مائده / ۷۲)
بیگمان هر کس شریک و انبازی برای خدا قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام کرده است (و هرگز به بهشت گام نمینهد) و جایگاه او آتش (دوزخ) است.
آیات قرآن کریم همه اغراقها و زیادهگوییهای شیعیان را تکذیب مینماید، زیرا می فرماید: (مَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ) (مائده/۶۹). آنان که به خدا و قیامت ایمان داشته باشند و کار شایسته انجام دهند (اهل نجات هستند و) خوف و هراسی (از عذاب دوزخ در جهان جاویدان) بر آنها نیست.
آنها چنین میپندارند که ولایت امامیه از نماز و سایر ارکان اسلام برتر و مهم تر است، در حالی که نماز بطور صریح و روشن هشتاد مرتبه در قرآن ذکر شده است، ولی ولایت آنها حتی یک بار هم ذکر نشده است. پس آیا خداوند متعال خواسته بندگانش را به بیراهه بکشاند، یا راه رسیدن به خود را برای آنان روشن نکند؟! پاک ومنزه است خداوند متعال که? این بهتان و تهمتی عظیم میباشد، خود می فرماید:
(وَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ إِنَّ اللَّـهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ) (توبه/۱۱۵) خداوند (به سبب عدالت و حکمتی که دارد) هیچ وقت قومی را که هدایت بخشیده است گمراه نمیسازد (و در برابر اشتباه و لغزش ناشی از اجتهادی که میکنند به عقاب و عذابشان نمیگیرد) مگر زمانی که چیزهائی را که باید از آنها بپرهیزند روشن و آشکار (و بیشبهه و اشکال، توسّط پیغمبر) برای آنان بیان کند.
در روایتهای آنها چیزهای ذکر شده که گفتههای آنها را نقض میکند، اگرچه تأویلات و تقیهکاریهای آنها در مقابل این نصوص معتدل و میانی حرفی برای گفتن ندارند، امّا این مورد را هم بیان نماییم تا شاید عاقلی پند گیرد، یا غافلی آگاه شود یا خفتهای بیدار شود و تا برای کسانی که اهل عناد و سرکشی هستند با استدلال به کتابهای خودشان اقامه حجّت شود و تبیین گردد که نصوص آنها تا چهاندازه سرشار از تناقضگویی میباشد…
در تفسیر فرات آمده است: علی بن ابی طالب گوید: وقتی که ایه ی: (قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى) (شوری/۲۳)
بگو: در برابر آن (همه نعمت که در پرتو دعوت اسلام به شما خواهد رسید) از شما پاداش و مزدی نمیخواهم جز عشق و علاقه نزدیکی (به خدا) را (که سود آن هم عاید خودتان میگردد).
وقتی این آیه نازل شد، از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیدم که میفرمود: جبرئیل گفت: ای محمّد هر دینی دارای اصل و ستون و فرع و بنیانی میباشد، و اصل این دین و ستون آن، لااله الا الله، و فرع و بنیان آن محبّت و مهروزی شما نسبت به اهل بیت و موالات و طرفداری شما در آنچه که مطابق حق و حقگویی است، میباشد.[۴]
این عبارت با اعتقادی که روایتهای آنها بدست میدهند، مغایرت دارد، چون این عبارت، اصل دین را شهادت به توحید قرار میدهد، نه به ولایت و محبّت اهل بیت را بعنوان یکی از مسائل فرعی قرار میدهد و این محبت را به حقگویی و حقپویی و حقگستری مشروط میکند.[۵]
**********************************
۱- اصول کافی (۱/۴۳۷).
۲- امالی صدوق ص ۱۵۴-۱۵۵٫
۳- امالی صدوق، ص ۱۵۴-۱۵۵٫
۴- تفسیر فرات ص ۱۴۸-۱۴۹، بحارالانور (۲۳/۲۴۷).
۵- اصول شیعه الامامیه(۲/۵۳۵).