قزوینی در شبکه ماهوارهای ولایت(شما بخوانید ضلالت)[۱]، مورخ۹/۹/۱۳۸۹ ساعت۱۹ سخنرانی داشتند پیرامون اثبات امامت از قرآن و اشاره کردند به سوره بقره آیه ۱۲۴ و گفتند که حضرت ابراهیم در جوانی پیامبر بوده و نبوت داشته و سپس در پیری و زمانیکه کهنسال شده تازه به مقام امام رسیده است و این دلیلی بر بالاتر بودن امامت از نبوت است و همینطور دلیلی بر اثبات امامت از قرآن میباشد!! [۲] در پاسخ به سخنان گهربار! جناب قزوینی مطالبی را شرح میدهیم: باید گفت همین استدلال، باعث رد و بطلان عقاید شماست، چون به قول خودتان حضرت ابراهیم در ابتدا نبوت داشته و سپس امام شده است، چون اگر شما معتقد به این استدلال هستید پس باید قوانین آن را نیز رعایت کنید و نمیتوانید یک تکه از آن را به نفع خود گزینش کنید.
ما طبق همین استدلال از شما میپرسیم: مگر حضرت علی نیز مانند حضرت ابراهیم، ابتدا نبوت داشته که بعد از آن امام شده باشد؟ پس چطور این دو نفر را با هم قیاس میکنید؟ آن هم قیاسی مع الفارق؟ چونکه نبی را با غیر نبی قیاس میکنید(تازه شیعه که منکر قیاس نیز هست)[۳]
چنانچه بگویید ما مقام امامت این دو را با هم قیاس میکنیم، باید گفت باز سخنی بیربط زده اید چون: امامت حضرت ابراهیم دنباله رو نبوت وی بوده و پس از آن اهدا شده است و خود شما نیز این امر را دلیلی بر بالاتر بودن امامت از نبوت میدانید و در حقیقت امامت حضرت ابراهیم متصل به نبوت او بوده است و نبوت وی برای این امر الزامیبوده است، ولی حضرت علی سالها نبوتی نداشته تا بعد از آن امام شود، پس شما دارید امامت حضرت علی را با نبوت و امامت حضرت ابراهیم قیاس میکنید، نه اینکه تنها با امامت او قیاس کرده باشید، و نمیتوانید یک تکه را (طبق معمول همیشه) به نفع خود گزینش کنید.
مسلما برخی از پیامبران هم نبوت داشتهاند و هم امامت، ولی این چه ربطی به خلافت حضرت علی دارد؟ شما که مقام امامت علی را از نبوت کل پیامبران الهی بالاتر میدانید، نه اینکه امامت ابراهیم را بالاتر بدانید، شما شخصی غیر نبی را که خودتان برایش امامتی تراشیده اید از پیامبران الهی و نبوتشان بالاتر میدانید، شخصی که ذرهای نبوت در زندگانی خویش نداشته است، خوب این شخص چه ربطی به ابراهیم پیامبر(و دارای نبوت) دارد؟! آن امامت ابراهیم، ادامه و دنباله رو و چسبیده به نبوتش بوده و در واقع با هم بوده است نه اینکه امامت به تنهایی بوده باشد، ولی شما با یک تکه گزینشی از هر موضوعی میخواهید عقاید خرافی خود را ثابت کنید.
آیا معقول است که ختم نبوت اعلام شود و به جایش چیزی بالاتر از آن، یعنی امامت گذاشته شود؟! یعنی خاتمیت اعلام شده و چیزی بالاتر از آن گذاشته شده است؟! (یک طنز عجیب دیگر از ذهنهای توهم زده مالیخولیایی!!) شما که امام را دارای وحی نمیدانید؟ پس یعنی نبوت و وحی خاتمه یافته و امامت بدون وحی و بالاتر از آن گذاشته شده است؟ وحی نبوت بالاترین نحوه ارتباط خدا با بنده خویش است و الهام قلبی و خواب دیدن و…. ارتباطی مادون وحی نبوت است. پس چگونه ممکن است در مقامی بالاتر از نبوت، وحی در کار نباشد؟ و قدمای شیعه نیز چنین اعتقادی نداشتهاند، چنانکه عبدالجلیل قزوینی میگوید: به اتفاق علما درجه نبوت رفیعتر است از درجه امامت (النقض،صفحه۵۷) تازه آن خاتمیت و نبوت که پایین تر است در قرآن بیان گردیده، ولی امامت علی که به قول شما بالاتر و بعد از آن است، بیان نشده است؟!! اصلا همین امامتی که قرآن آن را بیان نموده، ادعای شما را نقض خواهد کرد.[۴] چون به قول خودتان خداوند در این آیه حضرت ابراهیم را امام قرار داده است، خوب میشود بفرمایید خداوند در کجای قرآن حضرت علی را امام قرار داده است؟
چطور خداوند امامت ابراهیم که متعلق به چندین هزار سال قبل از زمان پیامبر اسلام بوده است را بیان کرده، ولی امامی که پس از پیامبرصلی الله علیه وسلم و پس از خاتمیت و متعلق به همان زمان بوده را بیان نکرده است؟!
در انتهای آیه نکته بسیار زیبایی وجود دارد که مشت دروغگویان را باز میکند، خداوند در انتهای آیه میفرماید: (لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ) "عهد من به ظالمین نمیرسد"، یعنی اینکه امامت(امامت مومنین، وگرنه امام کفر نیز داریم) در سیاق قرآن عهد و رابطه ای است بین خداوند و شخص امام. در صورتیکه خلافت، عهد و بیعتی است میان امام (شخص) و مردم (ناس) و همین کلمه عهد خدا که به ظالمین نمیرسد، بیانگر این است که منظور از امام نه خلافت و حکومت بر مردم، بلکه هدایت معنوی آنها توسط پیامبر به سوی الله است، هدایتی که بدون قدرت سیاسی نیز امکان پذیر است.
مثلا هم اکنون کشورهای مسلمانی چون اندونزی و مالزی وجود دارند و شاید بسیاری فکر میکنند که حکومت آنجا اسلامی است، در حالیکه مردم آنها مسلمان ولی حکومتشان لائیک است!! ضمنا کجای تاریخ نوشته شده که حضرت ابراهیم علیه السلام یا فرزندان ایشان (به جز چند پیامبر) به مقامات حکومتی و سیاسی رسیده باشند؟ معنای امام یعنی کسی که چشم عده زیادی به دنبال وی باشد و البته در قرآن ائمه کفر نیز داریم و نیازی نیست چنین شخصی حتما خلیفه باشد (و یا ممکن است باشد، همچون: فرعون) و چنانچه شما امام را رهبری معنوی و دینی میدانید که ما با شما مشکلی نداریم، ولی اگر آن را تواماً و همراه با خلافت و حکومت سیاسی میدانید، این مطرود و باطل است. براستی تکلیف زمان حال چیست؟
چون طبق قول خودتان کسی معصوم نیست، پس تکلیف این سالهای زیادی که گذشته چه بوده است؟ امام پرهیزکاران دارای خصوصیاتی میباشد که اتفاقا همین خصوصیات نیز مخالف با عقایده شماست. امام، بیشتر از مستضعفین است و فراموش نکنید این گفته و استدلال خود شما نیز میباشد و دائما به سوره قصص آیه۵ استناد میکنید که مستضعفین در زمین پیشوا میشوند.[۵] خوب طبق این آیه حضرت علی بیشتر مستضعف بوده یا حضرت ابوبکر و عمر؟!! همه میدانند که حضرت علی از قبیله بنی هاشم بوده و قبیله بنی هاشم (و همینطور بنی امیه) از قبایل مهم و قوی و مطرح بودهاند، بر خلاف قبایل ابوبکر و عمر، خوب این یک امتیاز به نفع حضرت ابوبکر و عمر (از لحاظ مستضعف بودن در سیاق قرآن) و اما از لحاظ قدرت بدنی نیز حضرت علی شیر خدا و دارای شمشیر ذوالفقار و فاتح خیبر و پرچمدار جنگها بوده و شما نیز دائما به این موارد اشاره میکنید و حضرت علی که به قول خودتان انگشتری بسیار گرانبها داشته که آن را به فقیری زکات داده است، پس چنین شخصی نه از لحاظ مادی و نه از لحاظ بدنی و نه از لحاظ قبیلهای ضعیف به حساب نمیآید، پس حضرت ابوبکر و حضرت عمر مستحق خلافت بودهاند (وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِین) [القصص: ۵]
و اما چنانچه کسی بگوید پس مگر امام باید ضعیف و ناتوان باشد و این با عقل سازگاری ندارد، در پاسخ میگوئیم که شخص ضعیف با تلاش و مجاهدت میتواند خود را تکامل دهد و اصلا همین امر باعث تحسین است، وگرنه چنانچه براحتی و از همان ابتدا دارای عصمت و قدرت و کرامات و امکانات عالی باشی که هنر نیست!! (رسیدن به چیزی بدون تلاش!! مانند امامان شیعه که میبینیم از بدو تولد به سجده می روند و قرآن میخوانند و عصمت دارند و غیره…)[۶]
و اما دلیل و نکته مهم و اساسی در آیه مورد نظر این است که خداوند در همان ابتدا میفرماید: [وَنُرِیدُ]، یعنی ما خواستیم، یعنی هرآنچه خداوند بخواهد صورت میگیرد نه آنچه بعضی ها خیال میکنند، یعنی همه چیز در دست خداست نه من و شما، از دید و عقل من و شما میبایست قبایل قوی و مطرحی همچون بنی هاشم یا بنی امیه خلیفه میشدهاند نه قبایل ضعیف ابابکر و عمر! ولی خداوند همیشه در چنین لحظاتی قدرت و ارادهاش را به رخ انسانها میکشد.
و اما سخن دوم جناب قزوینی که در همان جلسه ایراد نمودند این بود: در انتهای آیه ۱۲۴ سوره بقره خداوند میفرماید: عهد من به ظالمین نمیرسد و در واقع خداوند در اینجا یک مصداق کلی برای تشخیص امام را نشان ما داده است. که یکی از آنها شرک است، چون در قرآن آمده: (إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ) [لقمان: ۱۳]، و این مسئله کل شیرازه و اعتقادات شما وهابیون[۷] را به هم میریزد، چون لااقل خودتان معترفید که ابوبکر و عمر قبل از اسلام آوردن مشرک بودهاند!!
در پاسخ به جناب قزوینی میگویم: اولا: شیخین خلیفه بودهاند و همانطور که قبلا نیز اشاره شد، خلیفه میتواند با امام تفاوتهایی داشته باشد و لازم نیست هر امامی حتما خلیفه باشد، ثانیا: در آیات قرآنی به مسئله توبه اشاره شده است و حتی توبه گنهکاران مسلمان بخشیده و پذیرفته میشود، چه برسد به گناهان قبل از مسلمان شدن، پس درد شما چیست؟!
ثالثا: با اسلام آوردن، اعمال گذشته محو و پاک و نابود میشوند، حتی جنگ کردن با اسلام و مسلمین و شخص پیامبر صلی الله علیه وسلم تا قبل از مسلمان شدن گناه بوده است و کفار و مشرکین پس از مسلمان شدن، بخشیده میشدهاند که نمونه آن بسیار بوده است و میبینیم که اسلام آوردن و توبه خالد بن ولید که حتی پس از جنگ احد بوده است پذیرفته میشود،
رابعا: طبق این استدلال شما پس چرا حضرت علی فرموده: هر جامعهای ناچار به داشتن امیریست حتی ظالم؟[۸]
و اگر بگویید منظور حضرت علی این است که بودن یک رهبر بهتر از نبودنش میباشد، در جواب میگویم: بطور حتم شخص معصوم (به زعم شما) سخنی مخالف با مصداق کلی کلام خداوند نمیزند، چون خداوند فرموده که عهد من به ظالمین نمیرسد و خود جناب قزوینی نیز تاکید داشتند که در اینجا خداوند یک مصداق کلی را نشان ما داده است و البته در پی آن نیز طعنه به ابوبکر و عمر را وارد نمودند.
پس این سخن حضرت علی با عقاید و استدلالات شما در تضاد کامل است. در ضمن افترا بستن به خدا ، ظلم و در واقع همان شرک محسوب میشود و جناب قزوینی باید کمیبیشتر تحقیق کند تا بفهمد چه کسی ظالم و مشرک است؟ (توصیه میکنم آقای قزوینی از کتب اهل سنت و صفحات آن بیشتر استفاده کنند!) اینکه در قرآن آمده عهد من به ظالمین نمیرسد در حقیقت یک سرنخ به دست ما میدهد که انسانهای عادل میتوانند امام شوند و شرایط امام معنوی مردم را بیان کرده است و میبینید که نام کسی برده نشده و نگفته این امام، علی یا حسن یا نقی است و حتی نگفته است که این امام همان جانشین خاتم الانبیاء و فرزندان او هستند، بلکه تنها مصداق کلی را ارائه داده و همین مسئله نشان میدهد که امر امامت، انحصاری و در دست چند نفر خاص نمیباشد.
اقتباس : آخرین سُرخاب و سفیدآب (مراجع شیعه، پاسخ نمیدهند)
پی نوشت ———————————————————————————–
۱- شبکه ماهوارهای نور، متعلق به اهل سنت و موحدین است ولی جناب قزوینی و مقلدین نادان ایشان، این شبکه را ظلمت میخوانند!! خوب ما هم در اینجا بجای شبکه ولایت، میگوییم شبکه ضلالت یا جهالت یا حماقت یا لجاجت یا شقاوت یا رذالت و بقیه القابی که برازنده خودتان است، تا متوجه شوید که توهین و بی احترامی چه طعم و مزه ای دارد. جالب است که در ایام محرم به مناسبت شهادت امام حسین بیشتر طراحی داخلی و در و دیوار شبکه ولایت با رنگ سیاه پوشیده شده بود و مجری برنامه و جناب قزوینی در حال نشان دادن کلیپی از شبکه نور و نقد آن بودند که اتفاقا طراحی شبکه اهل سنت بسیار نورانی بود، ولی جناب قزوینی باز میگفت: شبکه ظلمت!! من با خودم گفتم معلوم است چه کسی در تاریکی و ظلمت قرار گرفته و حتی چنانچه شخصی بیخبر از راه برسد و یک نگاه به هردو شبکه بیندازد، براحتی می فهمد که کدامیک در ظلمت و تاریکی غوطه ور هستند. آری، این شما هستید که تمام افکارتان سیاه است و به رنگ سیاه نیز خیلی علاقه مند هستید.
۲- وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ [البقره: ۱۲۴] "و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید (خدا به او) فرمود: من تو را پیشواى مردم قرار دادم (ابراهیم) پرسید: از دودمانم (چطور؟) فرمود: پیمان من به بیدادگران نمىرسد.
۳- و چنانچه طبق معمول بگویید که ما در اصول عقاید قیاس داریم و در فروع قیاس نداریم!!! میگوئیم پس چطور وقتی میگوئیم چرا این امامت شما در قرآن نیست؟ فوری میگویید که تعداد رکعات نماز نیز در قرآن نیست؟ چطور آنجا با فروع دین قیاس میکنید؟! و مگر در احادیث شما نیامده که دین با قیاس به دست نیاید؟ مگر اصول عقاید شما جزء دین شما نیست؟ آن هم چنین اصلی که به زعم شما بسیار مهم میباشد.
۴- فراموش نکنید مقام امامتی که مد نظر قرآن است صحیح میباشد و مثلا در مورد حضرت ابراهیم به وی اعطا شده است و البته این در تضادهای متعددی با امامت و عقاید مورد نظر شیعیان است که با خاتمیت و موارد دیگر نیز در تعارض قرار میگیرد.
۵- (وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِین) [القصص: ۵] "و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دستشده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان (مردم) گردانیم و ایشان را وارث (زمین) کنیم".(به مراجع شیعه که این آیه را در خصوص امام زمان میدانند باید گفت: آیا امام زمان شما مستضعف و ضعیف است؟ بطور حتم شما ایشان را نه از نظر مادی و نه از نظر معنوی مستضعف نمیدانید، شما قائل به ولایت تکوینی امام زمان بر جهان و به خصوص ایران هستید، کسی که انواع کرامات یا معجزات و علم غیب و غیره…. را دارد و در جاهای مختلف به فریاد پیروانش میرسد و مانند آفتابی از پشت ابر به همه کمک میکند، به چنین کسی که نمیتوان گفت: مستضعف!!! و فراموش نکنید که امام معصوم از بدو تولد به سجده میرود و قرآن میخواند و غیره… و در واقع از همان ابتدا بطور ذاتی معصوم و دارای کرامات و قدرت بوده، نه اینکه با تلاش آنها را به دست آورده باشد.)
۶- فیلسوف شیعی، علامه جعفری میگوید: هر فرد و اجتماعی که بدون فعالیت و صرف نیروهای عضلانی و فکری، انتظار نتیجه مفید داشته باشد، توقع ضد حقیقت در مغز خود می پروراند و میگوید: برای به ثمر رساندن شخصیت آدمی، هیچ راهی جز کوشش و تکاپو وجود ندارد و میگوید: بهترین و ارزنده ترین حیات آن است که کار و کوشش در آن موجب به ثمر رسیدن شخصیت انسانی شود.
۷- جالب است جناب قزوینی تمامی اعتقادات اهل سنت و جماعت را به طعنه گرفته و مسخره میکند و یا با لحنی اهانت آمیز در موردش صحبت میکند و سپس آن را خطاب به وهابیون بکار میبرد، هر مسئله و اعتقادی از اهل سنت که در نظر ایشان شبهه باشد از اعتقادات وهابیون به شمار میرود نه از اعتقادات اهل سنت، البته علت آن روشن است، چون مخالفت ایشان تنها با همان قرآن و سنت است و بکارگیری کلمه وهابیت تنها برای فریب مردم ساده لوح و گمراهی اذهان ایشان است.
۸- البته ممکن است جناب قزوینی این سخن حضرت علی را نیز ضعیف بدانند، همچون آنجا که حضرت علی میفرماید: از گفتن سخن حق یا مشورت دادن به عدالت دست نگاه ندارید، من بالاتر از آن نیستم که اشتباه نکنم و کارهایم از خطا و اشتباه مصون نیستند، مگر آن که خداوند مرا حفاظت کند.(نهج البلاغه ص ۴۸۵) و ایشان آن را ضعیف قلمداد کردند!!! ما می ترسیم اینگونه که جناب قزوینی به پیش می روند تا چندی دیگر چیزی از نهج البلاغه باقی نماند.