یارغار

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  حقیقت خواه در 10 سال، 2 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 71)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #3859

    سيدنا عمر
    کاربر
    چند نکته ی دیگر نیز باید اشاره کنم که بنده حقیر به پیامبران توهین نکردم ایشان را هم ترسو خطاب نکردم {کافر همه را به کیش خود پندارد}بلکه ابوبکر را ترسو ان هم با دلیل خطاب کردم.در ضمن بنده هیچگاه نگفتم که یار غار ابوبکر نیست بلکه گفتم یار غار بودن فضیلتی برای او نیست بعد ان عمری مثلا از کتب شیعه روایت می اورد که یار غار ابوبکر است خطاب به ان عمری {پسرم کامنت هارو درست بخوان شایعه پراکنی هم نکن!!} جو بی خود هم درست نکن
    جواب:خدا را شكر كه اعتراف كردي كه ابوبكر همراه رسول الله به غار رفتند و خودش مي گويد((در ضمن بنده هیچگاه نگفتم که یار غار ابوبکر نیست))
    اما اينجا مي گويد((منظور ابوبکر میبود الله بصراحت آنرا اعلام میکرد. الله ای که ما میشناسیم به اندازه یک بال مگس برای دنیا و مافیها ارزش قایل نیست که سربسته سخن گوید . حال به همان دلیلی که شما اثبات می کنید ایه ی بالا برای ابوبکر {که هیچ اسمی از او در ایه نیست))
    1- اگر شما قرآن را بخوانيد در بسيارى از آيات خداوند رضايت خود را از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و سلم ذكر كرده است، پس چطور ميشود كه خداوند از آنها (مخصوصا ابوبكر كه از نزديكترين اشخاص به پيغمبر بودند) راضى باشد و آنها مؤمن نباشند؟آياتي كه در بالا عرض كردم.
    2- و از لحاظ منطق، چطور ممكن است كه خداوند دوست مسافرى را براى پيغمبرش پسند كند كه مؤمن نباشد و يا چطور پيغمبر راضى ميشود اسرار سفرش را با كسى در ميان نهد كه كافر و دشمن خدا باشد؟ اهل تشيع روايتى دارند در اصول كافى كلينى كه معتبر ترين كتاب آنها به شمار ميآيد كه ميگويد: تمام صحابه بعد از پيغمبر مرتد شدند مگر 3 و يا 4 نفر !” كه البته ابوبكر، عمر، و عثمان شامل آنها نيستند. آيا خود آنها هنگام سفر دور و طولانى بهترين دوست را براى خود انتخاب نميكنند؟ پس چطور ممكن است كه پيغمبر صلى الله عليه و سلم شخص نا صالحى را براى سفرش انتخاب كند؟
    3- اما در مورد آيه: “ثم انزل الله سکينته علي رسوله وعلي المومنين” ابوبكر سرور همه مؤمنان هست پس او نيز شامل است اما در آيه ” فانزل الله سکينته عيله” از كجا معلوم ميشود كه ضمير “عليه” به چه كسى بر ميگردد به ابوبكر و يا پيغمبر؟ اين مسئله محل خلاف است بين علماء، و بفرض رجوع ضمير به پيغمبر صلى الله عليه و سلم باز هم آنرا نميرساند كه ابوبكر مؤمن نيست زيرا در آيه قبل از آن خداوند سكينتش بر مؤمنان نيز نازل كرده كه ابوبكر سرور همه آنان هست كه همه صحابه و اهل سنت آنرا قبول دانسته اند.
    وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين
    #3863
    باسلام خدمت دوستان گرامی

    من هرقدر با این عمری بحث میکنم سلیقه جواب مرا میدهد از دوستان اهل سنت تقاضا دارم که جواب بنده را بدهند

    {{ایا فقط از قران میتوان اثبات نمود که مراد از یار غار ابوبکر است؟؟}}

    #3864
    با اطمینان می گوییم خیر هیچ اسمی از امیرالمومنین در ایات تطهیر ولایت …..نیامده است و ما از تفاسیر شان نزول روایات پیرامون ان ایه استفاده میکنیم حال میخواهم بدانم شما از کجا و چگونه یاغار را اثبات میکنید
    #3865

    سيدنا عمر
    کاربر
    من هرقدر با این عمری بحث میکنم سلیقه جواب مرا میدهد از دوستان اهل سنت تقاضا دارم که جواب بنده را بدهند
    {{ایا فقط از قران میتوان اثبات نمود که مراد از یار غار ابوبکر است؟؟}}
    جواب:جناب باطل خواه از دوستان اهل سنت تقاضا دارم که جواب بنده را بدهند
    مگر اهل سنت سيدنا عمر را دوست ندارند كه شما اين حرف را مي زنيد.همينجا مي گويم و تاكيد مي كنم كسي از اهل سنت وجود ندارد كه فاروق اعظم را دوست نداشته باشد.در پست هاي پايين تر جوابتان را دادم.
    مهم اين است كه خودتان اعتراف كرديد كه يار غار ابوبكر است و اين جوابه منه كه خودتان اعتراف كرديد كه مراد ابوبكر است.
    در اينجا:در ضمن بنده هیچگاه نگفتم که یار غار ابوبکر نیست بلکه گفتم یار غار بودن فضیلتی برای او نیست بعد ان عمری مثلا از کتب شیعه روایت می اورد که یار غار ابوبکر است.
    (مثلا كتب شيعه) كتب خودتان را قبول نداريد به من ربطي ندارد.
    اگر فضيلت دارد يا ندارد الله جل و جلاله در آيات ديگري ايشان را بهشتي معرفي مي كند.« مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا» (فتح 29).
    خداوند در آية 100 سورة توبه مي‌فرمايد: «پيشي‌گيرندگان اولين از مهاجرين و انصار و كساني كه از آن‌ها تبعيت در كارهاي نيك مي‌كنند، خدا از آن‌ها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند و خدا برايشان بهشت‌هايي كه از زير آن‌ها نهرها جاري است آماده كرده و هميشه در آن خواهند بود، و اينست رستگاري بزرگ».
    وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين
    #3866

    سيدنا عمر
    کاربر
    با اطمینان می گوییم خیر هیچ اسمی از امیرالمومنین در ایات تطهیر ولایت …..نیامده است و ما از تفاسیر شان نزول روایات پیرامون ان ایه استفاده میکنیم حال میخواهم بدانم شما از کجا و چگونه یاغار را اثبات میکنید.
    جواب:پس مهم ترين ركن مذهبتان را انكار مي كنيد؟؟
    در یکی از عنوان‌های الکافی این فصل آمده است: «امامت، عهد و پیمانی است از طرف خدا که از یکی به دیگری رسیده است»اصول کافی (1/227).
    امامت در نزد شیعه ی رافضه مقام دیگری دارد؛ در کافی روایت‌هایی وجود دارد که امامت را به عنوان بزرگترین ارکان اسلام قرار می‌دهد. کُلینی با سند خود از ابو جعفر روایت کرده که گفت: اسلام بر پنج پایه بنا نهاده شده است: «نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و هیچ چیزی مانند امامت موردتوجه و اهمیت قرار نگرفته است، مردم آن چهار پایه را برگرفته، و این یکی – یعنی ولایت – را ترک گفتند». اصول کافی (2/18)
    شما ملاحظه می‌کنید که آنها شهادتین را از ارکان اسلام ساقط کرده‏اند، و به جای آنها ولایت را قرار داده‏اند و آن را از جمله بزرگ‌ترین ارکان حساب کرده‏اند، همانگونه که از این سخن آنها چنین بر می‏آید که هیچ چیزی به ‏اندازهی امامت مورد توجه و اهمیت قرار نگرفته است، همانگونه که روایت دیگر آنها بر آن دلالت دارد و متن روایت فوق در آن ذکر شده و در آخر این مطلب را می‏افزاید: گفتم (یعنی راوی): در میان این پنج پایه کدامیک از همه برتر است؟ گفت: ولایت از همه برتر و افضل‌تر است.همان منبع (2/18).
    امامت از دیدگاه آنان همسان نبوّت یا از آن بالاتر است و امامت اصل دین و قاعده ی اساسی آن می‌باشد.
    من نمي دانم شما چطور آن را نمي پذيريد.شیخ طوسی می‌گوید: «دفع امامت کفر است همان‌گونه که دفع و عدم پذیرش نبوّت کفر است، چون جهل نسبت به هر دو یکسان است».تلخیص الشافی/طوسی، 4/131، بحارالانوار، 8/368.

    وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين

    #3872

    بیدار
    کاربر

    جناب سیدنا عمر بنده هنوز پاسخم را در مورد تفسیر قرآن نگرفتم. از صحیح البخاری نقل کردم وقتی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در اواخر عمرشان می خواستند نامه ای بنویسند که بعد از آن حضرت کسی گمراه نشود، و امر کردند که قلم و دواتی بیاورند که پیامبر نامه را بنویسند، این جا بود که عمر در مقابل امر پیامبر گفت : «حسبنا کتاب الله» یعنی کتاب خدا برای ما کافی است؛ جریان این گفتار عمر در صحیحین چند مرتبه نقل گردیده است، نکته این جاست که عمر بعد از امر صریح پیامبر ندای حسبنا کتاب الله را سر می دهد! و باعث می شود کسی به حرف پیامبر عمل نکند!! سپس پیامبر می فرمایند : برخیزید… آیا خواست خدا در مورد سخنان پیامبر از من و شما و عمر و همه ی مسلمانان این چنین بوده است؟! آیا بنا بر حکم عقل صحیح است پیامبر به من امری بفرمایند ولی من بگویم مریضی پیامبر را فراگرفته است و کتاب خدا ما را بس است!! پس از امر آن حضرت سرپیچی کنم؟! چرا این کار عمر را قرآنی می دانید وقتی خود قرآن، در آیه ی 7 سوره ی حشر می فرماید :

    «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» و آنچه پيامبر براى شما مى‏آورد، به كار بنديد و از آنچه نهى مى‏كند خوددارى نماييد.

    آیا عمر طبق شعار حسبنا کتاب الله خود اصلاً به حرف خودش عمل کرده است؟!!!! آیا آنچه پیامبر آورده (نامه) را گرفته است و به کار بسته است؟! و از آنچه پیامبر نهی کرده نهی کرده است؟! یا نه، آنچه را که پیامبر امر کرده نهی کرده است؟!!

    و در آیه ی 80 سوره ی نساء خداوند متعال می فرماید : «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظا» هر كه از پيامبر اطاعت كند، از خدا اطاعت كرده است. و آنان كه سرباز زنند، پس ما تو را به نگهبانى آنها نفرستاده‏ايم.

    آیا عمر از امر پیامبر که همان امر خداست اطاعت کرد؟! یا در جواب امر پیامبر، آن حضرت را بیمار خواند و خود را با داشتن قرآن بی نیاز از نامه ی پیامبر دانست؟!

    #3873

    بیدار
    کاربر
    حال چرا ما سراغ قرآنی که همه چیز را داراست می رویم و در آن جواب سؤال مان را نمی یابیم؟ خود قرآن جواب این سؤال را هم به ما داده است :
    وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون (نحل/44)‏ و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند.
    آری! طبق این آیه می توان گفت که با توضیح پیامبر است که مردم مراد آیات را می یابند. با توضیح و تبیین پیامبر است که آیات قرآن، احکام درون آیات و داستان های قرآنی را می فهمیم و سؤال های مان دیگر بی پاسخ نمی ماند! اگر به قرآن بچسبیم و پیامبر و اهل بیت را کنار بگذاریم، به آن چیزی که در قرآن هست دسترسی پیدا نخواهیم کرد. چرا؟ چون سوالاتی هست که جواب شان را ما به تنهایی نمی توانیم از قرآن استخراج کنیم. مثال هایش را آوردیم. ادعای عمر فقط این نبود که همه چیز در قرآن هست، حرف او در برابر امر پیامبر روشن می کند که او قرآن بدون توضیح و تبیین پیامبر را خواستار بود. او می خواست کسی قرآن را تفسیر و توضیح ندهد مگر اینکه طبق باب میلش می بود! (چون خودش بعضی آیات قرآن را توضیح می داد اما به امر پیامبر که رسید کتاب خدا را به تنهایی کافی دانست!)
    شما خود قبول داری که می توان از تفسیر ها و روایات استفاده کرد. ما هم همین را می گوییم ولی بخواهی و نخواهی عمر این را قبول نداشته است! بخواهی و نخواهی از دید حسبنا کتاب اللهی باید پیامبر را بی خیال شی و فقط به قرآن پیامبر اکتفا کنی!!!
    شمایی که عمری هستی و سعی دارید از روایات و تاریخ و… اثبات کنید ابوبکر در غار همراه پیامبر بوده است، اشکالی ندارد ولی بدانید یادتان رفته است که «حسبکم کتاب الله»! یعنی سراغ چیزی غیر از قرآن نباید بروید حتی کلام پیامبر!!! چه رسد به تاریخ و چه و چه. تنها دو راه دارید. یا به آیه اکتفا کنید و خود را بی نیاز از هر چیز دیگری بدانید! مثل آقاتون عمر. یا اینکه دیگر اسمتان را سیدنا عمر نگذارید! سید و مولای دیگری انتخاب کنید! و به همین نظری که رسیدید عمل کنید. منتظر انتخاب تان هستم.
    سید و مولای ما امیرالمؤمنین علی سلام الله است. همو که به امر پیامبر در خیبر را از جا کند و فاتح آن جنگ شد، همو که منزلتش نسبت به پیامبر، مثل هارون به موسی بوده است، همو که در وادی غدیر خم پیامبر دستش را بالا گرفتند و فرمودند : من کنت مولاه فعلی مولاه. یعنی هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. لذا ما که سید و مولای مان پیامبر است، به گفته ی خود پیامبر، امیرالمؤمنین علی سلام الله علیه هم سید و مولای ماست!
    #3874

    بیدار
    کاربر

    جواب خیلی سخت نیست! اگر بخواهیم پی دلیل و برهان را بگیریم و از تعصبات شخصی و … بگذریم و عقل، این حجت الهی را قاضی قرار دهیم می یابیم که هر کسی در مقابل امر هر پیامبری از جانب خدا بگوید کتاب او (آن پیامبر) برای ما کافی است و خود را بی نیاز از نامه ی آن حضرت بداند، خلاف سخن پیامبر (حجت دوم خدا) را انجام داده است و این کار منهیّ عقل و شرع الهی می باشد.

    شما در جواب آیه ی «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ء» را آوردید. دقت کنیم. آیا این آیه، که بیان می کند : ما چيزى را در اين كتاب از قلم نينداخته‏ايم، کار عمر را تأیید می کند؟ عمر امر پیامبر را کنار گذاشت و در مقابل امر پیامبر کتاب خدا را کافی دانست!! نه اینکه بگوید همه چیز در قرآن هست. آیا مقصود این آیه می تواند این باشد که چون همه چیز در قرآن هست دیگر سراغ پیامبر نرویم؟! اصلاً آیا این که همه چیز در قرآن هست را ما می توانیم حس کنیم؟! اگر می توانید، از قرآن برای من دلیل بیاورید که نماز صبح 2 رکعت است. از قرآن برای من بگویید که وقت نماز ظهر و عصر از کی تا کی است. بگویید دقیقاً چه چیز هایی نجس اند. و خیلی سؤالات دیگر که ما از قرآن جوابشان را نمی یابیم. و در قرآن به صورت کلی در موردشان آمده است. مثلاً این که باید حج به جا آوریم در قرآن هست ولی اینکه دقیقاً مراحل این کار چگونه است در قرآن نیامده است. اگر هست بیاورید!

    #3875

    بیدار
    کاربر

    با توجه به آیه ی « حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏» سؤال کردید که چرا فقط از خدا كمك نمي خواهيد و سراغ قبر ها مي رويد و از آن ها كمك مي خواهيد؟

    در اول باید بگویم که شما که این سؤال را کردید، آیا فقط از خدا کمک می خواهید؟؟؟

    مثلاً تا به حال از هیچ پزشکی کمک نگرفته اید؟ یعنی تا به حال از قرآن کمک نگرفته اید؟ شما در همین مقاله هم برای پاسخ از کیبُرد، آیات قرآن، شاید افراد دیگر و خیلی چیزها کمک گرفته اید. یا اینکه وقتی می خواهید تایپ کنید دست بلند می کنید و از خدا می خواهید خودش تایپ شود؟! اگر مثلاً از تایپیست کمک گرفتید چی؟

    ؟!

    آیا کار شما غلط بوده است؟ یعنی طبق این آیه فقط باید از خدا کمک بطلبید؟ حالا اگر خدا خودش خواست که از وسایل دیگری (با اذن خودش) استفاده کنیم چی؟ اگر خدا تشریع فرمود که موقع مریضی برویم پیش دکتر. آیا می توان این جا هم گفت که نه! ما فقط باید از خدا کمک بگیریم؟ این دیگه کاسه ی داغ تر از آش شدنه! خدایی که فرموده است حسبنا الله، اگر استفاده از وسایل و نعمات را مجاز کند، استفاده از نعمات هم جزء دستور الله می شود که شده است. یعنی ما به دکتر می رویم، اصحاب برای پاسخ سؤالات شان از پیامبر کمک می گرفتند و خیلی کارهایی که روزمره انجام می دهیم.

    در مورد کمک گرفتن و یا طلب استغفار از پیامبران و ائمه در قرآن کریم، مثال هایی هست : مثل برادران یوسف وقتی از کرده ی خود پشیمان می شوند به پدرشان حضرت یعقوب می گویند : قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئينَ (یوسف/97) ای پدر تو برای ما دعا کن که خداوند گناهان ما را ببخشد! قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (یوسف/98) حضرت یعقوب هم می فرمایند : «به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‏خواهم، كه او همانا آمرزنده مهربان است.

    حضرت یعقوب نفرمودند که برو خودت از خدا بخواه! بلکه خواسته ی آنان را پذیرفتند.

    #3876

    بیدار
    کاربر
    وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً (نساء/64) و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند، پيش تو مى‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏خواستند و پيامبر [نيز] براى آنان طلب آمرزش مى‏كرد، قطعاً خدا را توبه‏پذيرِ مهربان مى‏يافتند.‏

    باز این جا طلب استغفار از پیامبر ما هم جائز شمرده شده است.

    حال چطور پیامبر را و اهل بیتش را زنده می خوانیم؟!

    قرآن می فرماید : وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ (بقره/154) و كسانى را كه در راه خدا كشته مى‏شوند، مرده نخوانيد، بلكه زنده‏اند ولى شما نمى‏دانيد.

    و در جای دیگر می فرماید : وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (آل عمران/169) هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند، مرده مپندار، بلكه زنده‏اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.

    کسانی که در راه خدا کشته می شوند را باید زنده بپنداریم. اهل بیت پیامبر، ائمه سلام الله علیهم همه در راه خدا کشته شدند پس طبق صریح قرآن زنده اند. پیامبر اکرم هم که فضایل و خصال شان از همه ی مخلوقات اجل است، چطور می توان گفت مثل افراد غیر شهید مرده هستند؟! بلکه آن حضرت هم قطعاً دارای این فضیلت می باشند.

    حال چه اشکالی دارد اگر به سراغ آنان برویم و از ایشان طلب مغفرت کنیم؟! چه اشکالی دارد طبق دستور شرع از آنان کمک بخواهیم؟! مثل برادران یوسف و…

    #3877

    بیدار
    کاربر
    کتاب خدا را می خوانید و ذره ای در آن تدبر و تعقل نمی کنید. به راستی به قلب های تان قفل زده شده است!
    پسر جان چرا نمی تونی درست معنا کنی؟! و الذین معه … اگر معیت، معیت ظاهری و کنار پیامبر بودن باشد که یک منافق هم می تونه این طوری باشه! قرآن می فرماید : «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا… » (منافقون/1)
    چون منافقان نزد تو آيند …
    این آیه نشان می دهد منافقان هم پیش پیغمبر خدا می آمدند. اصلاً تفاوت منافق و کافر همینه. کافر ظاهر و باطنش کافره. اما منافق فقط در باطنش کفر داره و ظاهراً مسلمونه! در ظاهر میاد پیش پیغمبر خدا، در ظاهر دلسوز پیامبرش هست، ادای ایمان و انجام اعمال را در می آورد و…
    حالا اگر آیه ی وَ الَّذينَ مَعَه‏ُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّار… این گونه معنا شود که هر کس همراه (ظاهراً) پیامبر شد این نشانه های ایمان را دارد؛ پس منافقان هم جزو آیه قرار می گیرند! اولین آیه ی سوره منافقون بیان می فرماید که منافقان هم ممکن است همراه پیامبر شوند! پس معیت چه معیتی است؟!
    این معیت و همراهی نمی تواند ظاهری باشد. با کنار پیغمبر بودن که ایمان فرد معلوم نمیشه! این معیت باید معیت واقعی باشد. باید راستین و برخاسته از قلب انسان باشد. باید معتقد واقعی به پیامبرش باشد. نه اینکه مثل عمر در جواب امر پیامبرش که می خواستند نامه ای بنویسند، با نهایت بی ادبی بگوید کتاب خدا برای ما کافی است!
    این حرف عمر یعنی ای پیغمبر من حرف تو رو نمی خوام! من نیازی به نامه ات ندارم! همون کتاب خدا مرا بس است! 23 سال پیامبری آن حضرت را کنار می گذارد و به کتابی که بدون پیامبر چیزی از آن نمی فهمد را بچسبد!
    ابوبکری که در غار آنقدر ترس و حزن او را فرا می گیرد که حضرت او را نهی می کنند! همگی می دانیم که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از کار خوب و درست به هیچ وجه نهی نمی کنند. هر آنچه از آن نهی می کنند بی شک کار ناپسندی است. ابوبکر حزن مرضی رضای پیغمبر و خدایش را نداشته است که پیامبر به او فرمودند : لا تحزن. حزن او حزن دنیایی و بی ایمانی اش بوده است.
    #3878

    بیدار
    کاربر
    حالا جناب سیدنا عمر اگر موافقید بریم سراغ حدیثی که منصفانه معنا فرموده بودید (البته گفتید کپی کرده بودید!) همونی که ترجمه ی کپیه اشتباه بود!! من خواهش می کنم اگر ممکنه یا ترجمه ی درست رو کپی کنید یا اینکه سراغ احادیث عربی نروید. کسی نگفته حتماً حدیث معنا کنید. اگر لازم شد عربی حدیث رو در تالار بذارید من یا دوستان ترجمه می کنیم. این که چون از جای دیگری این حدیث را کپی کردید دلیل موجهی برای تغییر ترجمه ی حدیث نیست!
    معنای صحیح قسمت اول حدیث را نوشتم؛ به قسمت دوم حدیث استناد کردید و گفتید
    «اما شما حديث را با دقت نخوانده ايد يك بار ديگر بخوانيد سپس پیامبر رو به ابوبکر می کند و می پرسد ای ابوبکر آیا حاضری بامن در این سفر بیایی وهرچیزی که در پیش روی من است از اتفاقات وخطرات برای تو نیز باشد؟؟ابوبکر جواب می دهد ای رسول خدا اگر من عمر طولانی بکنم وتمام عمرم عذاب سخت وطاقت فرسا بکشم وهمه اینها بخاطر محبت تو باشد برای من راحت و گوارا است تا اینکه در عیش وراحتی زندگی کنم ومخالفت امر تورا کرده باشم تمام اموال وفرزندانم فدای تو باد ای رسول خدا.؟؟ همانطور كه گفتم در كتب شما نيز اعتراف كرده اند كه ابوبكر ياور رسول الله و بهشتي است.»
    پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از ابوبکر سؤال می کنند و او این طور جواب می دهد (البته به نظر می آید از جواب امیرالمؤمنین سلام الله علیها کپ زده بوده!) اما آیا این تعریف هایی که از خودش کرده درست است؟! من هم بلدم از خودم خیلی تعریف کنم و فضیلت تراشی کنم اما آیا این فضائل واقعاً از آن من می شوند؟! اتفاقاً پیامبر در جواب ابوبکر نفرمودند بله همین طوره. یا پاداش تو اینه. فرمودند : إِنِ اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِكَ وَ وَجَدَ مَا فِيهِ مُوَافِقاً لِمَا جَرَى عَلَى لِسَانِكَ … یعنی اگر خداوند آنچه بر زبانت جاری کردی را در قلبت یافت؛ (اون وقت) تو مثلاً بهشتی و هستی و این فضائل را داری! من نمی دانم جناب سیدنا عمر کلاً با ان ناصبه مشکل دارند و معنا نمی کنند. خب این هم سلیقه ایست! اما این جا دوباره ترکیب شرطی است. بله ابوبکر ادعا های خوبی بر زبان راند اما پیامبر آن پاداش ها را به شرط قلبی بودن آن ادعاها می فرمایند. حال چطور معنی می کنید ابوبکر بهشتی است طبق کتاب خودتون؟!!! اما پیامبر در جواب حضرت امیرالمؤمنین علی سلام الله علیه هیچ شرطی را بیان نمی کنند و یک راست فضائل آن حضرت را می فرمایند. این است فرق مؤمن و منافق!
    #3879

    سيدنا عمر
    کاربر
    قافيه چو تنگ آيد شاعر به جفنگ آيد
    پسر جان چرا نمی تونی درست معنا کنی؟ این حرف عمر یعنی ای پیغمبر من حرف تو رو نمی خوام! من نیازی به نامه ات ندارم! همون کتاب خدا مرا بس است! 23 سال پیامبری آن حضرت را کنار می گذارد و به کتابی که بدون پیامبر چیزی از آن نمی فهمد را بچسبد!
    جواب:ماشاالله خودت به اين نتيجه رسيدي؟
    در ضمن فقط پدرم اجازه دارد به من بگويد پسر
    ابوبکری که در غار آنقدر ترس و حزن او را فرا می گیرد که حضرت او را نهی می کنند! همگی می دانیم که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از کار خوب و درست به هیچ وجه نهی نمی کنند. هر آنچه از آن نهی می کنند بی شک کار ناپسندی است. ابوبکر حزن مرضی رضای پیغمبر و خدایش را نداشته است که پیامبر به او فرمودند : لا تحزن. حزن او حزن دنیایی و بی ایمانی اش بوده است.
    جواب:ايمان افراد دست شما نيست چيه كم آوردي بزرگترين ركن مذهبت را ثابت كني كه از پايه باطل است؟ثابت كن از قرآن ثابت كن من قرآن نمي دانم تو ميداني امامت را ثابت كن؟
    جناب سیدنا عمر بنده هنوز پاسخم را در مورد تفسیر قرآن نگرفتم. از صحیح البخاری نقل کردم وقتی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در اواخر عمرشان می خواستند نامه ای بنویسند که بعد از آن حضرت کسی گمراه نشود
    جواب:حديث را علماي ما اينگونه تفسير مي كنند
    «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَ حَدَّثَنِي ابْنُ وَهْبٍ قَالَ أَخْبَرَنِي يُونُسُ عَنْ ابْنِ شِهَابٍ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قَالَ ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ قَالَ قُومُوا عَنِّي وَلَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ كِتَابِهِ»[ رواه بخاري]
    (هنگامي كه بيماري رسول الله – صلي الله عليه و سلم- شدت پيدا كرد فرمود: برايم قلم و دوات بياوريد تا نوشته اي را برايتان املا كنم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر فرمود: همانا كه درد و شدت بيماري بر رسول الله – صلي الله عليه و سلم- غالب گشته است و ما كتاب الله را پيش خود داريم. برايمان كافي است. همينجا اختلاف بروز كرد و سر و صداها برخاست، آنگاه رسول الله – صلي الله عليه و سلم- فرمود: از پيش من برخيزيد كه در نزد من نزاع و اختلاف شايسته نيست، سپس ابن عباس خارج شد و مي گفت: به راستي كه مصيبت است و همة مصائب را در خود دارد وقتي كه بين رسول الله – صلي الله عليه و سلم- و كتابتش فاصله ايجاد كردند و مانع شدند.)
    #3880

    سيدنا عمر
    کاربر
    از خطابي – رحمه الله – نقل شده كه فرموده است: عمر -رضي الله عنه- اشكالي در كتابت رسول الله – صلي الله عليه و سلم- نمي بيند بلكه امتناعش به خاطر اين است كه رسول الله – صلي الله عليه و سلم- را در حالت شدت و نارحتي و مرگ مي ديدو مي ترسيد منافقان راهي براي ايرادگيري در آنچه مي نويسد پيدا كنند و اين نوشته را حمل بر آن حالاتي بنمايند كه عادتاً چيزهاي خلاف عادت در آن حالت روي مي دهد و همين امر سبب توقف وي مي گردد. بنابراين قصد عمر مخالفت با فرمودة رسول الله – صلي الله عليه و سلم- نبود و معتقد بر جايز بودن گفتار نادرست در آن حال نيز بر رسول الله – صلي الله عليه و سلم- نبود.(نعوذ بالله حاشا لله)باز از خطابي نقل مي كند كه فرموده است: عمر مي دانست كه اگر رسول الله – صلي الله عليه و سلم- بر مسائلي كه مورد اختلاف است به صورت قطعي اظهار نظر نمايد، فضيلت علما از بين خواهد رفت و اجتهاد ناممكن مي گشت و ابن جوزي در دنبالة اين امر مي آورد كه اگر رسول الله – صلي الله عليه و سلم- بر امورات نص قطعي هم مي گذشت، باز هم اجتهاد باقي مي ماند. چون ممكن نيست كه بتوان حوادث را در اموراتي حصر نمود، بنابراين ترس عمر -رضي الله عنه- همان احتمال طعنه زدن و خرده گيري منافقان در مورد كتابت بود كه در صورت تحقق، روي مي داد.اما آنچه كه بعضي را وادار به اعتراض نموده و باعث گرديده حديث را مورد طعن خويش قرار دهند موضع گيري عمر -رضي الله عنه- در بكارگيري عبارات خاصي در حضور رسول الله – صلي الله عليه و سلم- مي باشدكه با اندك تأمل و مراجعه به توضيح متخصصين، اين مسئله نيز حل مي گردد. هم اكنون به ترجمة آن توضيحات از فتح الباري در شرح صحيح بخاري مي پردازيم:در حديث115 مي آورد كه عمر -رضي الله عنه- فرمود:[غَلَبَهُ الْوَجَعُ] (شدت و درد بر او غالب شد). آري او اينگونه فهم كرد كه املا كردن آن نوشتار، طولاني خواهد بود و وضع و حال رسول الله – صلي الله عليه و سلم- نيز مناسب نيست.در حديث شماره 4431 فتح الباري، با اين عبارات، سخنان آن گروه را كه عمر -رضي الله عنه- جزء آنهاست، بازگو مي كند و مي آورد:[فَقَالُوا مَا شَأْنُهُ أَهَجَرَ] امام احمد در مسندش ضمن آوردن حديث از سفيان نقل مي كند كه فرمود:[قالوا سفيان يعني هذي] هجر را به هذيان گويي، معني كرده است. ابن حجر قول علما را در اين زمينه، پيش مي اندازد و مي گويد: قاضي عياض و ديگران اين موضوع را مفصل توضيح داده اند كه قرطبي آن را به صورت زيبايي خلاصه كرده است. آنگاه ابن حجر مي گويد: من نيز خلاصه اش را تقديم مي دارم. همزه(أ) حرف استفهام است و هجر، فعل ماضي است و معني آن چينين است كه: آيا هذيان گفت؟ چون هر آنچه مريض در حالت مريضي مي گويد و منظم و قابل اعتنا نيست و بي فايده است را هذيان گويند و وقوع اين امر نيز از رسول الله – صلي الله عليه و سلم- منتفي است، چون او در حال بيماري و سلامتي معصوم است. الله جل شأنه در موردش مي فرمايد: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى»[ نجم3] « او از روي هوا سخن نمي گويد.» و در حديث صحيح مي فرمايد: «إنّي لا أقُولُ فِي الغَضَبِ وَ الرِّضا إلّا حقّا» (من در حالت خشم و عادي جز حق نمي گويم.
    #3881

    سيدنا عمر
    کاربر
    بنابراين معلوم مي شود كه گوينده اين سخن كسي است كه موافق نوشتن بوده و با حالت انكار به آنهايي كه در امتثال امر رسول الله – صلي الله عليه و سلم- در مورد آوردن وسايل نوشتن، توقف كردند، مي گويد: چگونه خودداري مي كنيد؟ آيا گمان مي بريد او چون ديگران است و در حال بيماري هذيان مي گويد؟ امرش را اطاعت كنيد و هر چه را مي خواهند حاضر نماييد چون او غير از حق نمي گويد و اين بهترين جوابهاست.مارزي – رحمه الله – مي گويد: براي اصحاب رسول الله – صلي الله عليه و سلم- اختلاف در نوشتن اين امر جايز بود، هر چند كه رسول الله – صلي الله عليه و سلم- صراحتاً به آن امر كرده بود، چون گاهي اوامر با اموراتي مقارن مي گردند كه واجب بودنشان را منتفي مي كند. چنانكه مثلاً قرينه اي دال بر عدم وجوب موجود باشد و يا اينكه دستور اختياري بوده باشد كه همين امر موجب اختلاف در اجتهاد علما گرديده است. چنانكه عمر -رضي الله عنه- با توجه به وجود قرائني كه نزد وي معلوم بود مي دانست كه رسول الله – صلي الله عليه و سلم- بدون جزم قطعي بر انجام آن، دستور به كتابت صادر نموده است لذا تصميم به امتناع گرفت چون تصميم جدي رسول الله – صلي الله عليه و سلم- يا به واسطة وحي است و يا به واسطة اجتهاد. بنابراين ترك امرش اگر وحي باشد با وحي و اگر اجتهاد باشد با اجتهاد، ميسر است كه اين مورد دليل براي كساني است كه معتقد به رجوع در مسائل اجتهادي هستند، مسائلي كه در امورات شرعي جاري است.اما در مورد موضوعي كه قرار بود نوشته شود، دو نظر وجود دارد:اول اينكه: رسول الله – صلي الله عليه و سلم- مي خواست، چيزهايي بنويسد و در آن نص قطعي در مورد احكام بگذارد تا اختلاف از بين برود.دوم اينكه: رسول الله – صلي الله عليه و سلم- اسامي خلفاي بعد از خودش را نام ببرد تا اختلاف واقع نگردد، اين نظريه را سفيان بن عيينه اظهار داشته است و حديث صحيحي كه امام مسلم راوي آن است، مؤيد گفته خويش قرار داده است. در اوايل بيماري كه رسول الله – صلي الله عليه و سلم- در آن وفات نمود و آن دوران را در اطاق عائشه صديقه -رضي الله عنها- گذراند به ايشان مي فرمايد: «ادْعِي لِي أَبَا بَكْرٍ أَبَاكِ وَأَخَاكِ حَتَّى أَكْتُبَ كِتَابًا فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ يَتَمَنَّى مُتَمَنٍّ وَيَقُولُ قَائِلٌ أَنَا أَوْلَى وَيَأْبَى اللَّهُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَّا أَبَا بَكْرٍ»[ بخاري و مسلم] (پدرت ابوبكر و برادرت را برايم صدا بزن تا اينكه نوشته اي را بنويسم همانا من مي ترسم كه اهل آرزويي ميل كند و گوينده اي بگويد كه من بهترم در حاليكه الله تعالي و مؤمنان تنها به ابوبكر رضايت مي دهند).ولي به صورت كتابت صورت نگرفت و با توجه به گفتة عمر -رضي الله عنه- كه فرمود:[حَسبُنَا كِتابُ اللهِ] (كتاب الله براي ما را كفايت مي كند.) نظر او اظهر است هر چند نظريه دوم نيز داخل در نظريه اول است چون دومي نيز از جمله نصوص قطعي است كه در صورت تحقق اولي اين نيز تحقق مي يافت، با اين حساب رابطه بين اين دو نظريه عموم و خصوص مطلق است. و الله اعلم.
در حال نمایش 15 نوشته (از کل 71)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.