پشیمانی ابوبکر از هجوم به خانه ی وحی

Home انجمن ها خلفای راشدین پشیمانی ابوبکر از هجوم به خانه ی وحی

این جستار شامل 11 پاسخ ، و دارای 2 کاربر است ، و آخرین بار توسط  noor.haq در 9 سال، 2 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 12 نوشته (از کل 12)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #22719

    salman110
    مشارکت کننده

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خب در این پست میخواهیم روایت پشیمانی ابی بکر را بررسی کنیم.

    متن حدیث را مشاهده کنیم:

    ﺣﺪﺛﻨﺎ ﺃﺑﻮ ﺍﻟﺰﻧﺒﺎﻉ ﺭﻭﺡ ﺑﻦ ﺍﻟﻔﺮﺝ ﺍﻟﻤﺼﺮﻱ ، ﺛﻨﺎ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ
    ﻋﻔﻴﺮ ، ﺣﺪﺛﻨﻲ ﻋﻠﻮﺍﻥ ﺑﻦ ﺩﺍﻭﺩ ﺍﻟﺒﺠﻠﻲ ، ﻋﻦ ﺣﻤﻴﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ
    ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺣﻤﻴﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻋﻮﻑ ، ﻋﻦ ﺻﺎﻟﺢ ﺑﻦ
    ﻛﻴﺴﺎﻥ ، ﻋﻦ ﺣﻤﻴﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻋﻮﻑ ، ﻋﻦ ﺃﺑﻴﻪ قال:…
    ﺃﺟﻞ ﺇﻧﻲ ﻻ ﺁﺳﻰ ﻣﻦ ﺍﻟﺪﻧﻴﺎ ﺇﻻ ﻋﻠﻰ ﺛَﻼﺙٍ ﻓَﻌَﻠْﺘُﻬُﻦَّ ﻭَﺩِﺩْﺕُ
    ﺃَﻧِّﻲ ﺗَﺮَﻛْﺘُﻬُﻦَّ، ﻭﺛﻼﺙ ﺗﺮﻛﺘﻬﻦ ﻭﺩﺩﺕ ﺃﻧﻲ ﻓﻌﻠﺘﻬﻦ، ﻭﺛﻼﺙ
    ﻭﺩﺩﺕ ﺃﻧﻲ ﺳﺄﻟﺖ ﻋﻨﻬﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ‏( ﺹ‏) ، ﺃﻣﺎ ﺍﻟﻼﺗﻲ
    ﻭﺩﺩﺕ ﺃﻧﻲ ﺗﺮﻛﺘﻬﻦ، ﻓﻮﺩﺩﺕ ﺃﻧﻲ ﻟﻢ ﺃَﻛُﻦْ ﻛَﺸَﻔْﺖُ ﺑﻴﺖَ
    ﻓﺎﻃِﻤَﺔَ ﻋﻦ ﺷﻲﺀ، ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ … .
    ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺑﺮ ﺳﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﻛﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩﺍﻡ
    ﺗﺄﺳﻒ ﻣﻰﺧﻮﺭﻡ ، ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ،
    ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﻫﺠﻮﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻮﺩ ، ﺩﻭﺳﺖ
    ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﺍ ﻫﺘﻚ ﺣﺮﻣﺖ ﻧﻤﻰﻛﺮﺩﻡ؛ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺁﻥ
    ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺟﻨﮓ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ … .

    ﺍﻟﻤﻌﺠﻢ ﺍﻟﮑﺒﯿﺮ ﻟﻠﻄﺒﺮﺍﻧﯽ – ﺝ 1 ﺹ 62 ﺡ 43

    تمام رجال این حدیث مورد اعتماد هستند.تنها بعضی از دوستان بر علوان بن داود البجلی ایراد گرفتند و میگویند که بخاری گفته علوان بن داود منکر الحدیث است.که این گفته را بررسی میکنیم:

    ابتدا نظر سه عالم اهلسنت را در مورد علوان بن داود بجلی بیان میکنیم:

    علوان بن داود البجلی:

    ابن حبان نام او را در الثقات اورده است:

    14829 – ﻋﻠﻮﺍﻥ ﺑﻦ ﺩَﺍﻭُﺩ ﺍﻟﺒَﺠﻠِﻲّ ﻣﻦ ﺃﻫﻞ ﺍﻟْﻜُﻮﻓَﺔ.

    الثقات ابن حبان جلد 8 صفحه 526 .

    و همچنین ﺍﺑﻮﺑﮑﺮ ﺧﻼﻝ ﺩﺭ مورد علوان بن داود میگوید:

    “” ﻻﺑﺄﺱ ﺑﻪ ﻓﯽ ﻧﻔﺴﻪ.
    ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﯿﺴﺖ .””

    ﺍﻟﻤﻨﺘﺨﺐ ﻣﻦ ﻋﻠﻞ ﺍﻟﺨﻼﻝ جلد 1 صفحه 297 شماره 196

    و دارالقطنی که به سختگیری مشهور بوده نیز علوان بن داود البجلی را تضعیف نمیکند بلکه میگوید شیخ مصر بوده و مختلف فیه هست.

    “”ﻫﻮ ﺣﺪﻳﺚ ﻳﺮﻭﻳﻪ ﺷﻴﺦ ﻷﻫﻞ ﻣﺼﺮ ، ﻳﻘﺎﻝ ﻟﻪ : ﻋﻠﻮﺍﻥ ﺑﻦ
    ﺩﺍﻭﺩ ﻭﺍﺧﺘﻠﻒ ﻋﻠﻴﻪ ﻓﻴﻪ.

    ﺍﻟﻌﻠﻞ ﺍﻟﻮﺍﺭﺩﺓ ﻓﯽ ﺍﻷﺣﺎﺩﯾﺚ ﺍﻟﻨﺒﻮﯾﺔ – حدیث 11 .””

    میبینید که دارقطنی او را تضعیف نمیکند و حداکثر میگوید مختلف فیه هست.

    بنابراین بهتر است در مورد وضعیت شخص مختلف فیه صحبت کنم و ثابت کنیم که حدیث چنین شخصی حسن الحدیث است:

    مختلف فیه یعنی کسی که عده ای توثیقش کردند و عده ای تضعیفش کردند.

    طبق نظر علمای اهلسنت حدیث چنین شخصی از درجه ی حسن است:

    مثلا ابن حجر عسقلانی ﺩﺭ ﺗﻬﺬﻳﺐ ﺍﻟﺘﻬﺬﻳﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺻﺎﻟﺢ که مختلف فیه هست می ﻧﻮﻳﺴﺪ چون مختلف فیه هست پس حدیثش حسن است :

    “”ﻭﻗﺎﻝ ﺍﺑﻦ ﺍﻟﻘﻄﺎﻥ ﻫﻮ ﺻﺪﻭﻕ ﻭﻟﻢ ﻳﺜﺒﺖ ﻋﻠﻴﻪ ﻣﺎ ﻳﺴﻘﻂ ﻟﻪ
    ﺣﺪﻳﺜﻪ ﺇﻻ ﺃﻧﻪ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻓﻴﻪ ﻓﺤﺪﻳﺜﻪ ﺣﺴﻦ .

    ﺗﻬﺬﻳﺐ ﺍﻟﺘﻬﺬﻳﺐ ابن حجر عسقلانی جلد 5 صفحه 228 .

    ﺍﺑﻦ ﻗﻄﺎﻥ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺻﺎﻟﺢ ﺭﺍ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ :
    ﭼﻴﺰﻯ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻛﻨﺎﺭﻧﻬﺎﺩﻥ ﺣﺪﻳﺜﺶ ﺷﻮﺩ، ﺛﺎﺑﺖ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ؛ بنابراین ﺣﺪﻳﺜﺶ ﺣﺴﻦ ﺍﺳﺖ .””

    و به عنوان مثال دیگر:

    ﺯﺭﻛﺸﻰ ﺩﺭ ﺍﻟﻶﻟﺊ ﺍﻟﻤﻨﺜﻮﺭﻩ ﻣﻰﻧﻮﻳﺴﺪ :

    “”ﻭﻗﺪ ﺃﺧﺮﺟﻪ ﺍﺑﻦ ﻣﺎﺟﺔ ﻓﻲ ﺳﻨﻨﻪ ﻋﻦ ﻛﺜﻴﺮ ﺑﻦ ﺷﻨﻈﻴﺮ ﻋﻦ
    ﻣﺤﻤﺪ ﺳﻴﺮﻳﻦ … ﻭﻛﺜﻴﺮ ﺑﻦ ﺷﻨﻈﻴﺮ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻓﻴﻪ ﻓﺎﻟﺤﺪﻳﺚ
    ﺣﺴﻦ .

    ﺍﻟﻶﻟﺊ ﺍﻟﻤﻨﺜﻮﺭﺓ ﻓﻲ ﺍﻷﺣﺎﺩﻳﺚ الزرکشی ﺍﻟﻤﺸﻬﻮﺭﺓ ﺍﻟﻤﻌﺮﻭﻑ ﺑـ ‏( ﺍﻟﺘﺬﻛﺮﺓ ﻓﻲ ﺍﻷﺣﺎﺩﻳﺚ ﺍﻟﻤﺸﺘﻬﺮﺓ ‏) جلد 1 صفحه 42 .

    ﺍﺑﻦ ﻣﺎﺟﻪ ﺩﺭ ﺳﻨﻨﺶ ﺣﺪﻳﺚ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺻﺎﻟﺢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ
    ﻛﺜﻴﺮ ﺑﻦ ﺷﻨﻄﻴﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺳﻴﺮﻳﻦ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ
    ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﻛﺜﻴﺮ ﺑﻦ ﺷﻨﻄﻴﺮ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺍﺳﺖ بنابراین ﺣﺪﻳﺜﺶ حسن است .””

    همچنین البانی نیز احادیث افراد مختلف فیه را از مرتبه ی حسن میداند:

    “”ﻗﻠﺖ : ﻭﻫﺬﺍ ﺇﺳﻨﺎﺩ ﺣﺴﻦ، ﺭﺟﺎﻟﻪ ﻛﻠﻬﻢ ﺛﻘﺎﺕ ﺭﺟﺎﻝ
    ﺍﻟﺒﺨﺎﺭﻱ ﻏﻴﺮ ﺍﺑﻦ ﺛﻮﺑﺎﻥ ﻭﺍﺳﻤﻪ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﻭﻫﻮ
    ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻓﻴﻪ .

    ﺳﻠﺴﻠﺔ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﺍﻟﺼﺤﻴﺤﺔ الالبانی حدیث 115 ﻃﺒﻖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﻜﺘﺒﺔ ﺍﻟﺸﺎﻣﻠﺔ .

    ﺳﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺣﺴﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﭼﻮﻥ ﺭﺟﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ، ﻫﻤﮕﻰ ﺍﺯ ﺭﺟﺎﻝ ﺑﺨﺎﺭﻯ ﻭ ﻫﻤﮕﻰ ﺛﻘﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﺛﻮﺑﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .””

    اما شبهه ی منکر الحدیث بودن علوان بن داود البجلی توسط بخاری را بررسی میکنیم:

    این نظر بخاری به اثبات نرسیده زیرا توسط شخصی با نام ادم بن موسی نقل شده که طبق نظر شیخ البانی مجهول الحال است:

    “”ﺣَﺪَّﺛَﻨِﻲ ﺁﺩَﻡُ ﺑْﻦُ ﻣُﻮﺳَﻰ ، ﻗَﺎﻝَ : ﺳَﻤِﻌْﺖُ ﺍﻟْﺒُﺨَﺎﺭِﻱَّ ، ﻗَﺎﻝَ :
    ﻋُﻠْﻮَﺍﻥُ ﺑْﻦُ ﺩَﺍﻭُﺩَ ﺍﻟْﺒَﺠَﻠِﻲُّ ، ﻭَﻳُﻘَﺎﻝُ : ﻋُﻠْﻮَﺍﻥُ ﺑْﻦُ ﺻَﺎﻟِﺢٍ ، ﻣُﻨْﻜَﺮُ
    ﺍﻟْﺤَﺪِﻳﺚِ .

    ﺍﻟﻀﻌﻔﺎﺀ ﺍﻟﻜﺒﻴﺮ ﻟﻠﻌﻘﻴﻠﻲ ‏- ﺑَﺎﺏُ ﺍﻟْﻌَﻴْﻦِ ‏- ﺑَﺎﺏُ ﻋَﻤْﺮٍﻭ ‏- ﻋُﻠْﻮَﺍﻥُ ﺑْﻦُ ﺩَﺍﻭُﺩَ ﺍﻟْﺒَﺠَﻠِﻲ””

    و شیخ البانی در مورد ادم بن موسی میگوید:

    “”ﺁﺩﻡ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻰ ﻟﻢ ﺃﺟﺪ ﻟﻪ ﺗﺮﺟﻤﺔ ﺍﻵﻥ “”

    ﺍﺭﻭﺍﺀ ﺍﻟﻐﻠﻴﻞ ﻓﻲ ﺗﺨﺮﻳﺞ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﻣﻨﺎﺭ
    ﺍﻟﺴﺒﻴﻞ-ﻧﺎﺻﺮ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺍﻷﻟﺒﺎﻧﻲ ﺟﻠﺪ 5
    ﺻﻔﺤﻪ 242 .

    پس نظر بخاری که علوان منکر الحدیث هست توسط ادم بن موسی مجهول الحال رسیده بنابراین باطل است.

    اما حتی بر فرض محال قبول کنیم که علوان منکر الحدیث هست باز تضعیف نمیشود زیرا منکر الحدیث بودن باعث تضعیف نمیشود:

    ابن حجر عسقلانی مینویسد:
    ﻓﻠﻮ ﻛﺎﻥ ﻛﻞ ﻣﻦ ﺭﻭﻯ ﺷﻴﺌﺎً ﻣﻨﻜﺮﺍً ﺍﺳﺘﺤﻖ ﺃﻥ ﻳﺬﻛﺮ ﻓﻲ ﺍﻟﻀﻌﻔﺎﺀ ﻟﻤﺎ ﺳﻠﻢ ﻣﻦ ﺍﻟﻤﺤﺪﺛﻴﻦ ﺃﺣﺪ .
    ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻤﻴﺰﺍﻥ ، ﺝ 2 ، ﺹ 308 .
    ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﻫﺮ ﮐﺴﻲ ﮐﻪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻣﻨﮑﺮﻱ ﺭﺍ ﻧﻘﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺿﻌﻔﺎ ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﻢ ﻫﻴﭻ
    ﻳﮏ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ .

    اما نکته ی دیگر که سخن اینجانب را تایید میکند این است که بخاری خودش کتاب ضعفا دارد ولی نام علوان بن داود البجلی در ان نیاورده است پس از نظر بخاری،علوان بن داود البجلی ضعیف نبوده.

    گذشته بر این موارد مقدسی حنبلی میگوید این حدیث حسن هست:

    “”ﻗﻠﺖ ﻭﻫﺬﺍ ﺣﺪﻳﺚ ﺣﺴﻦ ﻋﻦ ﺃﺑﻲ ﺑﻜﺮ.ﺇﻻ ﺃﻧﻪ ﻟﻴﺲ ﻓﻴﻪ ﺷﻲﺀ ﻣﻦ ﻗﻮﻝ ﺍﻟﻨﺒﻲ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺳﻠﻢ ﻭﻗﺪ ﺭﻭﻯ ﺍﻟﺒﺨﺎﺭﻱ ﻓﻲ ﻛﺘﺎﺑﻪ ﻏﻴﺮ ﺷﻲﺀ ﻣﻦ ﻛﻼﻡ ﺍﻟﺼﺤﺎﺑﺔ .

    ﺍﻷﺣﺎﺩﻳﺚ ﺍﻟﻤﺨﺘﺎﺭﺓ- ﺍﻟﻀﻴﺎﺀ ﺍﻟﻤﻘﺪﺳﻲ- جلد 1 صفحه 88 حدیث 12 .

    ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ: ﺍﯾﻦ ﺣﺪﯾﺜﯽ ﺣﺴﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺑﻮﺑﮑﺮ، ﺍﻻ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺨﻨﯽ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ‏(ﺻﻠّﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ‏)ﻧﯿﺴﺖ . ﺑﺨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﮐﻼﻡﺻﺤﺎﺑﻪ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩﻩ
    ﺍﺳﺖ .””

    اما ببینیم که مقدسی حنبلی چه شخصیت بزرگی در بین اهلسنت دارد.

    برای شرح حال مقدسی حنبلی به کتب علامه ذهبی مراجعه کردیم.علامه ذهبی از مقدسی حنبلی تعبیر به امام و شیخ و حجت و… میکند:

    ﺍﻟﻀﻴﺎﺀ ﺍﻟﻤﻘﺪﺳﻲ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻮﺍﺣﺪ ﺑﻦ ﺃﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺇﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺑﻦ ﻣﻨﺼﻮﺭ، ﺍﻟﺸﻴﺦ ﺍﻻﻣﺎﻡ ﺍﻟﺤﺎﻓﻆ ﺍﻟﻘﺪﻭﺓ ﺍﻟﻤﺤﻘﻖ ﺍﻟﻤﺠﻮﺩ ﺍﻟﺤﺠﺔ ﺑﻘﻴﺔ ﺍﻟﺴﻠﻒ ﺿﻴﺎﺀ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺃﺑﻮ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺴﻌﺪﻱ ﺍﻟﻤﻘﺪﺳﻲ ﺍﻟﺠﻤﺎﻋﻴﻠﻲ ﺛﻢ ﺍﻟﺪﻣﺸﻘﻲ ﺍﻟﺼﺎﻟﺤﻲ ﺍﻟﺤﻨﺒﻠﻲ
    ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺘﺼﺎﻧﻴﻒ ﻭﺍﻟﺮﺣﻠﺔ ﺍﻟﻮﺍﺳﻌﺔ .
    ﺣﺼﻞ ﺍﻻﺻﻮﻝ ﺍﻟﻜﺜﻴﺮﺓ، ﻭﺟﺮﺡ ﻭﻋﺪﻝ، ﻭﺻﺤﺢ ﻭﻋﻠﻞ، ﻭﻗﻴﺪ ﻭﺃﻫﻤﻞ، ﻣﻊ ﺍﻟﺪﻳﺎﻧﺔ ﻭﺍﻻﻣﺎﻧﺔ، ﻭﺍﻟﺘﻘﻮﻯ ﻭﺍﻟﺼﻴﺎﻧﺔ، ﻭﺍﻟﻮﺭﻉ ﻭﺍﻟﺘﻮﺍﺿﻊ ﻭﺍﻟﺼﺪﻕ ﻭﺍﻻﺧﻼﺹ ﻭﺻﺤﺔ ﺍﻟﻨﻘﻞ . ﻭﻟﻢ ﻳﺰﻝ ﻣﻼﺯﻣﺎ ﻟﻠﻌﻠﻢ ﻭﺍﻟﺮﻭﺍﻳﺔ ﻭﺍﻟﺘﺄﻟﻴﻒ ﺇﻟﻰ ﺃﻥ ﻣﺎﺕ، ﻭﺗﺼﺎﻧﻴﻔﻪ ﻧﺎﻓﻌﺔ ﻣﻬﺬﺑﺔ .

    ﺳﻴﺮ ﺃﻋﻼﻡ ﺍﻟﻨﺒﻼﺀ،ﺍﻟﺬﻫﺒﻲ، ﺝ 23 ﺹ
    126 – 130 ، ﺭﻗﻢ97

    ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ. تذکرة الحفاظ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺍﻭ ﻣﯽ
    ﻧﻮﯾﺴﺪ :

    ﺍﻟﻀﻴﺎﺀ ﺍﻹﻣﺎﻡ ﺍﻟﻌﺎﻟﻢ ﺍﻟﺤﺎﻓﻆ ﺍﻟﺤﺠﺔ ﻣﺤﺪﺙ ﺍﻟﺸﺎﻡ ﺷﻴﺦﺍﻟﺴﻨﺔ.ﻧﺴﺦ ﻭﺻﻨﻒ ﻭﺻﺤﺢ ﻭﻟﻴﻦ ﻭﺟﺮﺡ ﻭﻋﺪﻝ ﻭﻛﺎﻥ ﺍﻟﻤﺮﺟﻮﻉ ﺇﻟﻴﻪ ﻓﻲ
    ﻫﺬﺍ ﺍﻟﺸﺄﻥ .

    ﺗﺬﻛﺮﺓ ﺍﻟﺤﻔﺎﻅ،ﺍﻟﺬﻫﺒﻲ، ﺝ 4 ﺹ133 .

    پس چنین عالمی این حدیث را از درجه ی حسن میداند.

    همچنین خطیب تبریزی نیز تصریح میکند که این حدیث حسن هست:

    “” ﻭﻗﺎﻝ ﺍﻟﻄﺒﺮﺍﻧﻲ : ﺣﺪﺛﻨﺎ ﺃﺑﻮ ﺍﻟﺰﻧﺒﺎﻉ ﺭﻭﺡ ﺑﻦ
    ﺍﻟﻔﺮﺝ ﺍﻟﻤﺼﺮﻱ، ﺛﻨﺎ ﺳﻌﻴﺪ ﺍﺑﻦ ﻋﻔﻴﺮ، ﺣﺪﺛﻨﻲ ﻋﻠﻮﺍﻥ ﺑﻦ ﺩﺍﻭﺩ
    ﺍﻟﺒﺠﻠﻲ، ﻋﻦ ﺣﻤﻴﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ، ﻋﻦ ﺃﺑﻴﻪ ﻗﺎﻝ : ﺩﺧﻠﺖ
    ﻋﻠﻲ ﺃﺑﻲ ﺑﻜﺮ ﺃﻋﻮﺩﻩ ﻓﻲ ﻣﺮﺿﻪ ﺍﻟﺬﻱ ﺗﻮﻓﻲ ﻓﻴﻪ…
    ﻓﺄﻣﺎ ﺍﻟﺜﻼﺙ ﺍﻟﻼﺗﻲ ﻭﺩﺩﺕ ﺃﻧﻲ ﻟﻢ ﺃﻓﻌﻠﻬﻦ، ﻓﻮﺩﺩﺕ ﺃﻧﻲ ﻟﻢ
    ﺃﻛﻦ ﻛﺸﻔﺖ ﺑﻴﺖ ﻓﺎﻃﻤﺔ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻭﺗﺮﻛﺘﻪ، ﻭﺇﻥ
    ﺃﻏﻠﻖ ﻋﻠﻲ ﺍﻟﺤﺮﺏ… ﻭﺍﻟﺨﺒﺮ ﺣﺴﻦ .

    ﺍﻹﻛﻤﺎﻝ ﻓﻲ ﺃﺳﻤﺎﺀ ﺍﻟﺮﺟﺎﻝ – ﺍﻟﺨﻄﻴﺐ ﺍﻟﺘﺒﺮﻳﺰﻱ – ﺍﻟﺼﻔﺤﺔ 174 .

    …این خبر حسن است.””

    بنابراین رجال این حدیث مورد اعتماد هستند و حدیث نیز از مرتبه ی حسن است.

    حال فکری برای پشیمانی خلیفه ی اول ابی بکر بکنید که میگوید از هجوم به خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها پشیمان هستم.

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

    #22854

    noor.haq
    مشارکت کننده

    بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان چرا اصرار داری نشان بدی امامان شما ذلیل وخوار وتوسری خور بودند؟چرا اصرار داری با این مظلوم نمایی ها نشان بدی اصحاب نبی بد بودند وقاتل دخترش ومثل مداح های کذاب ومشرکتان با احساسی کردن ملت وخوار نشان دادن اهلبیت انان را تحریک کنید وغرض پلید خود را پیاده کنید؟چرا در قیچی کردن آیات قران مثل33احزاب و….واحادیث می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید؟لطف کن کذاب و قیچی کن نباشی وحدیث را کامل بدی. فرض محال ابوبکر حمله کرد مثل حربن ریاحی و زمانی پشیمان شد که طرف مقابل زنده بود اما کار از کار گذشته بود خب ایا ابوبکر پشیمان شده بود یا ن؟ از کجا میدانی فاطمه الله ان را نخشیده؟در متن اومده گمان به ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ حرب و اغتشاش بوده و کار ابوبکر صحیح بوده در خواباندن فتنه افرادی که دور علی جمع شده بودندجهت بلند کردن فتنه یا به زعم خودشان دفاع از حق علی یا بنی هاشم گرچه قاعدتا علی باید با کمک انان از حق الهی خودش دفاع میکرد اما برعکس دفاع نکرد وجلو انان ایستاد .پس کار ابوبکر جهت خواباندن اختلاف ان اشخاص و تفرقه صحیح بوده و هدف ابوبکر دفع فتنه انان بود ن ازار و اذیت فاطمه وعلی وافضل بود ابوبکر پشیمان از قتل فاطمه میشد و رک میگفت یا غصب خلافت وبرای ارامش بعد خودش علی را معرفی میکرد. اما همه این حرفا با فرض اثبات صحت حدیث است. به استناد استاد سجودی میپردازم :علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند. مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
    با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
    درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
    اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
    حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
    شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
    روايت اين است:
    عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوال‌پرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
    ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
    و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
    سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد …. الي اخر داستان
    حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
    يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
    مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
    خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
    حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
    اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
    اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
    اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
    حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
    شيعه اگر جواب دارد بگويد.
    اما نقد سند روايت :
    نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
    اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، …….صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
    دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
    آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
    البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
    سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
    نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
    رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليه

    اين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
    و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
    قال البخاري: علوان بن داود – ويقال ابن صالح منكر الحديث.
    وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
    وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
    امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
    و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
    و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
    اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
    اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند. اما جناب سلمان ظاهرا شما کاسه داغ تر از آش هستید>به قولی شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. ما آیا فاطمه از ابوبکر ناراحت شده و غضب گرفته است و با این غضب و کدورت از دنیا رفته است؟ صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
    «هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه ديد فاطمه از وی رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمی کند اين موضوع بر وی دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وی رفت و گفت: ای دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستی، ولی رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم می کرد. زهرا رضی الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم می کرد (ابوبکر رضی الله عنه ) گفت: خداوند را گواه می گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت می کرد. (حضرت زهرا رضی الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين می کنی؟ ابوبکر رضی الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضی الله عنها بدان راضی گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضی الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين می کرد و الباقی را بين فقرا و مسافران تقسيم می نمود.

    و ابن میثم بهرانی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
    ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمی‌داشت و ما بقی را در راه خدا تقسيم می‌کرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضی شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107

    ملاحضه میکنیم که فاطمه از ابوبکر با رضایت کامل فوت کردند و استدلال شیعه از حدیثی که قبل از هر کس متوجه سیدنا علی میباشد باطل است. خداوند از همه ی آنها راضی باشد و این را نیز بدانید که خداوند می فرماید: ‏ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏(بقره 134 و 141)
    معنی: ‏ (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ايشان قومی بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آورده‌ايد، از آن شما است، و درباره آنچه می‌كرده‌اند از شما پرسيده نمی‌شود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگری نيست و كسی را به گناه ديگری نمي‌گيرند). ‏ اما اگر استباط کنی به این حدیث:«فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت …………»
    الراوي: عائشة المحدث: البخاري – المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 4240‏
    خلاصة الدرجة: “صحيح” جواب سایت:قبل از جواب بهتره نگاهي به متن حديث بزنيم(البته ترجمه اش)‏
    حضرت عايشه مي فرمايد: حضرت فاطمه رضي الله عنها، دختر گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نزد ابوبكر قاصد فرستاد و ميراث رسول الله صلي الله عليه وسلم را از وي جويا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضي الله عنه مربوط مي شد به اموال “فيء” كه در مدينه بدست رسول الله صلي الله عليه وسلم افتاده بود و زمين فدك و آنچه از خمس خيبر باقي مانده بود. حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرموده است: (لانورث ما تركناه صدقه‎]‎1‎[‎‏ ما پيامبران براي كسي ميراث نمي گذاريم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. فرمود: اولاد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم از اين اموال براي نفقه خود هزينه كنند. و من به خدا سوگند اندكي در صدقه رسول الله صلي الله عليه وسلم تغيير ايجاد نمي كنم همانطور كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين اموال عمل كرد، من نيز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدين ترتيب حضرت ابوبكر رضي الله عنه انكار كرد از اينكه چيزي از آن اموال به فاطمه رضي الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در اين باره از حضرت ابوبكر رضي الله عنه ناخشنود گرديد، صحبت و حرف زدن را با وي تا دم وفات ترك كرد. …….‏‎]‎2‎] ‎

    اهل تشيع با استناد به اين حديث و با پشتيباني حديث “فاطمه بضعه مني فمن أبغضها أبغضني” فاطمه پاره تن من است هر کس او را غضبناک کند گويا من را غضبناک کرده.‏‎‎3 ]‎]ميخواهند حضرت صديق رضي الله عنه را مجرم جلوه دهند.
    شيعه ميگويد: ابوبکربا خشمگين کردن فاطمه پدر فاطمه صلي الله عليه را ناراحت کرده و چون باعث خشم محمد(ص) شد پس خدا را هم به خشم آورده است!!
    بر هيچ کسي پوشيده نيست که اين روايت (فاطمه پاره تن …) شان بياني دارد و آن هم خواستگاري حضرت علي رضي الله عنه از دختر ابي جهل است..که امام بخاري و کتب شيعه نيز آن را نقل کرده اند ..

    ‏”إبن‏بابويه قمى از امام صادق روايت مى‏كند كه فرمود ….: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيده‏اى كه على دختر أبى‏جهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مى‏گويى؟! گفت: راست مى‏گويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است… امام صادق مى‏گويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشه‏اى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ ام‏كلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّه‏اش بيشتر شد، على نمى‏دانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسه‏هاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفس‏هاى بلندى مى‏كشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و ام‏كلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كرده‏اى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانه‏شان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمى‏دانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!”.‏‎[‎4‎]‎‏
    طبق اين روايت و استدلال شيعيان بايد حضرت علي رضي الله عنه را نيز (نعوذ بالله) مجرم شناخت چون ايشان ،فاطمه را و هم پدر فاطمه را به خشم آورد!!! پس در نتيجه خدا را خشمگين کرده است!!
    ———————————————————————‏
    اما اين قسمت از حديث که فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر صديق رضي الله عنه صحبت نکرد…
    جواب اين است که منظور از سخن گفتن اين است که در مورد فدک سخني نگفت نه اينکه به کل با او قهر کرد.. چون:
    اولا: قهر کردن مسلمان از مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و فاطمه رضي الله عنها کسي نبود که اين موضوع را نداند.
    دوما: امام بيهقي از طريق شعبي روايت كرده است كه حضرت ابوبكر رضي الله عنه به عيادت حضرت فاطمه رضي الله عنها رفت و حضرت علي خطاب به فاطمهفرمود:(هذا ابوبكر يستاذن عليك) اين ابوبكر رضي الله عنه است، مي خواهد تو را عيادت كند. قالت:(اتحب ان آذن له) فاطمه گفت: تو دوست داري او مرا عيادت كند؟ حضرت علي رضي الله عنه گفت: آري. فاطمه او را اجازه داد. حضرت ابوبكر رضي الله عنه نزد فاطمه رفت و از او دلجويي كرد و حضرت فاطمه رضي الله عنها نيز از حضرت ابوبكر رضي الله عنه اعلام رضايت كرد. [5]

    از اين روايت اينگونه استفاده ميشود که ابوبکر صديق و سيدة النساء با همديگر صحبت کردند و اينکه تا آخر عمر با ابوبکر صحبت نکرد به آن معنيست که ايشان در مورد فدک صحبتي نکردند.
    چون حضرت ابوبکر صديق رضي الله عنه فاطمه را راضي کرده بود و اين از روايت شيعه به خوبي مشخص است ..
    إبن‏ميثم بحرانى و دنبلى آورده‏اند: “أبوبكر به فاطمه گفت: همانا آنچه را كه براى پدرت است، براى توست. رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) از فدك، مايحتاج شما را برمى‏داشت و مابقى را در راه خدا تقسيم مى‏كرد، و شايسته است كه تو نيز همين كار را بكنى كه او كرد.. پس فاطمه به آن راضى شد و به أبوبكر عهد داد كه همين كار را بكند”.‏‎[6]
    يا در روايتى ديگر آورده‏اند: “پس أبوبكر بعد از آن نزد فاطمه رفت و براى عمر نيز وساطت كرد، پس فاطمه راضى شد”.[7]‎‏

    ‏ ——————————————————————————————————————————————————————————–

    حواشي:
    1 ‎‏- اين حديث ( لا نورث ما ترکناه) را شيعيان نيز نقل کرده اند.. اصول كافى، كلينى، ج‏1، ص‏34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم. و خميني در مورد اين حديث ميگويد: (الحديث صحيح) و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث/ الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص (93).‏
    2 ‎‏- صحيح البخاري ـ كتاب المغازي ـ باب غزوه خيبر (3997). مسلم كتاب الجهاد و السير (1759)..‏
    3 ‎‏- صحيح بخاري كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته في الغيره و الانصاف (4932).
    4‏ – علل الشرايع، إبن‏بابويه، ص‏186-185، چاپ نجف – همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است. ‏
    5 ‎‏- الفتح ج6 ص 333. اين حديث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبي صحيح است. و با اين حديث، اشكال داير بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر زائل مي گردد. سيوطي، مرسلات شعبي را صحيح قرار داده است. عجلي مي گويد: مرسلات شعبي حكم حديث صحيح را دارند، زيرا او مرسل نمي كند مگر حديثي را كه صحيح باشد.
    مسند فاطمه زهرا تاليف جلال الدين سيوطي تحقيق فواز احمد زمرلي ص (69). ‏
    6‏ – شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، ج‏5، ص‏107،چاپ تهران – الدرةالنجفيّة، شرح دنبلى، ص‏332-331، چاپ تهران. ‏
    7‏ – شرح نهج‏البلاغة، إبن‏أبى‏الحديد، ج‏1، ص‏57، چاپ بيروت – شرح إبن‏ميثم، ج‏5، ص‏507 – شرح دنبلى، ص‏331 – حق اليقين، مجلسى، ص‏180، چاپ تهران. ‏ ضمنا اول جواب ها را بخوان بعد برو سراغ کذب بافتن و سفسطه گری واینکه بگی جوابم ندادی یاکذب بافتی یاانشا نوشتی یابین دو امر یکی انتخاب کن یاسوادت کپی پیست هست. بجای این مزخرفات وحرفای لا یعنی وفرار از جواب منطقی واثبات فلان راوی .کمی بشین تعقل کن تا اینقدر با این یاوه سرایی ها آبروی خودتان ومذهبتان نبرید.

    #22857

    salman110
    مشارکت کننده

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اولا شما حدیث.بنده را جواب ندادید.

    ثانیا گفتید چرا شیعه اصرار دارد امامانش ذلسل و خوار باشد??!!

    جناب عزیز عزت در دست خداست و مشکلات زندگی نشان خواری نیست بلکه دور بودن از خدا علت خواری است که برای خلفای شما بسیار صدق میکند!!!!

    بلکه کسی که بعد از رحلت پیامبرش میرود و ثختر پیامبر را میکشد ذلیل است…

    ثالثا چند حدیث از کتب شیعع بر ادعایت دادی که نه رجالش را دادی نه صحتش را از نظر علما!!!!

    پس به جای مغلطه و فرار اول جواب حدیث.من را بده بعد رجال تک تک احادیثی که از کتب شیعه دادی را همینجا جلوی همه بررسی کن تا همه مطمئن شوند که اهل فرار نیستید و برای اثبات مذهبتان به احادیث ضعیف استناد نمیکنید.

    و لطفا انشا ننویس…..مختصر و مفید جواب دهید

    والسلام

    #22865

    noor.haq
    مشارکت کننده

    بسم الله الرحمن الرحیم . بخدا قسم جای تاسف برای شما و مراجع شماست . جناب سلمان حتما تشریف ببرید به چشم پزشکی .اگر چشمت باز کنی قشنگ جواب حدیثی که دادی و رد آن در بالا داده شده پس شما فرار نکن از جواب ن بنده. بله خوار واقعی کسی است که پیش خدا خوار باشد و منظور بنده در مسائل دنیوی بود و اینم خوب میدانی پس خودتو به کوچه علی چپ نزن. میدانی خوار وذلیل واقعی کیست؟ کسی است که سعی در بد نام کردن اصحاب وناموس رسول دارد وگفتی:جناب عزیز عزت در دست خداست و مشکلات زندگی نشان خواری نیست بلکه دور بودن از خدا علت خواری است که برای خلفای شما بسیار صدق میکند!!!!

    بلکه کسی که بعد از رحلت پیامبرش میرود و ثختر پیامبر را میکشد ذلیل است… جواب:اولا ادب رافضی و مکتب یهودی بودنت در اهانت وجسارت به اصحاب رسول واضح است و اینکه نتوانستی جواب به رد بحثت بدی رو اوردی به چرندیات . اگر حرفت صحیح باشد خوار واقعی نعوذ بالله علی ع و امامان شما هستن که با قاتلان زنان خود وغاصبان خلافت وکافران همکاری داشتند و مثل منافقان ومحافظه کاران در پشت سر حرفشان میزدند. البته اهلسنت مثل شما روافض هتاک نیست ودرود الله بر علی ع و امامان 11گانه (ازعلی تا حسن عسکری) . فرمودی اثبات روایت اولا از این همه جواب بنده طفره رفتی وفرار حالا گیر کردی پشت مثلا فلان روایت ثانیا تو فرق روایت و نظر عالم را می دانی؟ مثلا ابن تیمیه در فلان کتابش راجع قضیه غدیر نظر خودش داده بعد میای میگی رجال سخن ابن تیمیه در کتابش بررسی شود؟ فرمودی:پس به جای مغلطه و فرار اول جواب حدیث.من را بده بعد رجال تک تک احادیثی که از کتب شیعه دادی را همینجا جلوی همه بررسی کن تا همه مطمئن شوند که اهل فرار نیستید و برای اثبات مذهبتان به احادیث ضعیف استناد نمیکنید.

    و لطفا انشا ننویس…..مختصر و مفید جواب دهید جواب:خنده ام گرفت از ساده لوح بودنتان .اهلسنت برای اثبات عقایدش دست به احادیث ضعیف میزند یا شیعه ومراجع شما برای اثبات امامت ومظلوم نشان دادن امامان هزار حدیث ضعیف را استناد میکند؟ بازم عرض میکنم: ‏ ضمنا اول جواب ها را بخوان بعد برو سراغ کذب بافتن و سفسطه گری واینکه بگی جوابم ندادی یاکذب بافتی یاانشا نوشتی یابین دو امر یکی انتخاب کن یاسوادت کپی پیست هست. بجای این مزخرفات وحرفای لا یعنی وفرار از جواب منطقی واثبات فلان راوی .کمی بشین تعقل کن تا اینقدر با این یاوه سرایی ها آبروی خودتان ومذهبتان نبرید.

    #22866

    noor.haq
    مشارکت کننده

    بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان چرا اصرار داری نشان بدی امامان شما ذلیل وخوار وتوسری خور بودند؟چرا اصرار داری با این مظلوم نمایی ها نشان بدی اصحاب نبی بد بودند وقاتل دخترش ومثل مداح های کذاب ومشرکتان با احساسی کردن ملت وخوار نشان دادن اهلبیت انان را تحریک کنید وغرض پلید خود را پیاده کنید؟چرا در قیچی کردن آیات قران مثل33احزاب و….واحادیث می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید؟لطف کن کذاب و قیچی کن نباشی وحدیث را کامل بدی. فرض محال ابوبکر حمله کرد مثل حربن ریاحی و زمانی پشیمان شد که طرف مقابل زنده بود اما کار از کار گذشته بود خب ایا ابوبکر پشیمان شده بود یا ن؟ از کجا میدانی فاطمه الله ان را نخشیده؟در متن اومده گمان به ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ حرب و اغتشاش بوده و کار ابوبکر صحیح بوده در خواباندن فتنه افرادی که دور علی جمع شده بودندجهت بلند کردن فتنه یا به زعم خودشان دفاع از حق علی یا بنی هاشم گرچه قاعدتا علی باید با کمک انان از حق الهی خودش دفاع میکرد اما برعکس دفاع نکرد وجلو انان ایستاد .پس کار ابوبکر جهت خواباندن اختلاف ان اشخاص و تفرقه صحیح بوده و هدف ابوبکر دفع فتنه انان بود ن ازار و اذیت فاطمه وعلی وافضل بود ابوبکر پشیمان از قتل فاطمه میشد و رک میگفت یا غصب خلافت وبرای ارامش بعد خودش علی را معرفی میکرد. اما همه این حرفا با فرض اثبات صحت حدیث است. به استناد استاد سجودی میپردازم :علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند. مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
    با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
    درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
    اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
    حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
    شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
    روايت اين است:
    عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوال‌پرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
    ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
    و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
    سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد …. الي اخر داستان
    حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
    يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
    مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
    خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
    حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
    اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
    اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
    اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
    حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
    شيعه اگر جواب دارد بگويد.
    اما نقد سند روايت :
    نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
    اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، …….صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
    دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
    آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
    البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
    سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
    نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
    رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليه

    اين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
    و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
    قال البخاري: علوان بن داود – ويقال ابن صالح منكر الحديث.
    وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
    وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
    امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
    و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
    و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
    اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
    اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند. اما جناب سلمان ظاهرا شما کاسه داغ تر از آش هستید>به قولی شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. ما آیا فاطمه از ابوبکر ناراحت شده و غضب گرفته است و با این غضب و کدورت از دنیا رفته است؟ صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
    «هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه ديد فاطمه از وی رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمی کند اين موضوع بر وی دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وی رفت و گفت: ای دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستی، ولی رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم می کرد. زهرا رضی الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم می کرد (ابوبکر رضی الله عنه ) گفت: خداوند را گواه می گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت می کرد. (حضرت زهرا رضی الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين می کنی؟ ابوبکر رضی الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضی الله عنها بدان راضی گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضی الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين می کرد و الباقی را بين فقرا و مسافران تقسيم می نمود.

    و ابن میثم بهرانی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
    ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمی‌داشت و ما بقی را در راه خدا تقسيم می‌کرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضی شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107

    ملاحضه میکنیم که فاطمه از ابوبکر با رضایت کامل فوت کردند و استدلال شیعه از حدیثی که قبل از هر کس متوجه سیدنا علی میباشد باطل است. خداوند از همه ی آنها راضی باشد و این را نیز بدانید که خداوند می فرماید: ‏ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏(بقره 134 و 141)
    معنی: ‏ (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ايشان قومی بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آورده‌ايد، از آن شما است، و درباره آنچه می‌كرده‌اند از شما پرسيده نمی‌شود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگری نيست و كسی را به گناه ديگری نمي‌گيرند). ‏ اما اگر استباط کنی به این حدیث:«فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت …………»
    الراوي: عائشة المحدث: البخاري – المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 4240‏
    خلاصة الدرجة: “صحيح” جواب سایت:قبل از جواب بهتره نگاهي به متن حديث بزنيم(البته ترجمه اش)‏
    حضرت عايشه مي فرمايد: حضرت فاطمه رضي الله عنها، دختر گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نزد ابوبكر قاصد فرستاد و ميراث رسول الله صلي الله عليه وسلم را از وي جويا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضي الله عنه مربوط مي شد به اموال “فيء” كه در مدينه بدست رسول الله صلي الله عليه وسلم افتاده بود و زمين فدك و آنچه از خمس خيبر باقي مانده بود. حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرموده است: (لانورث ما تركناه صدقه‎]‎1‎[‎‏ ما پيامبران براي كسي ميراث نمي گذاريم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. فرمود: اولاد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم از اين اموال براي نفقه خود هزينه كنند. و من به خدا سوگند اندكي در صدقه رسول الله صلي الله عليه وسلم تغيير ايجاد نمي كنم همانطور كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين اموال عمل كرد، من نيز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدين ترتيب حضرت ابوبكر رضي الله عنه انكار كرد از اينكه چيزي از آن اموال به فاطمه رضي الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در اين باره از حضرت ابوبكر رضي الله عنه ناخشنود گرديد، صحبت و حرف زدن را با وي تا دم وفات ترك كرد. …….‏‎]‎2‎] ‎

    اهل تشيع با استناد به اين حديث و با پشتيباني حديث “فاطمه بضعه مني فمن أبغضها أبغضني” فاطمه پاره تن من است هر کس او را غضبناک کند گويا من را غضبناک کرده.‏‎‎3 ]‎]ميخواهند حضرت صديق رضي الله عنه را مجرم جلوه دهند.
    شيعه ميگويد: ابوبکربا خشمگين کردن فاطمه پدر فاطمه صلي الله عليه را ناراحت کرده و چون باعث خشم محمد(ص) شد پس خدا را هم به خشم آورده است!!
    بر هيچ کسي پوشيده نيست که اين روايت (فاطمه پاره تن …) شان بياني دارد و آن هم خواستگاري حضرت علي رضي الله عنه از دختر ابي جهل است..که امام بخاري و کتب شيعه نيز آن را نقل کرده اند ..

    ‏”إبن‏بابويه قمى از امام صادق روايت مى‏كند كه فرمود ….: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيده‏اى كه على دختر أبى‏جهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مى‏گويى؟! گفت: راست مى‏گويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است… امام صادق مى‏گويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشه‏اى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ ام‏كلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّه‏اش بيشتر شد، على نمى‏دانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسه‏هاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفس‏هاى بلندى مى‏كشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و ام‏كلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كرده‏اى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانه‏شان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمى‏دانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!”.‏‎[‎4‎]‎‏
    طبق اين روايت و استدلال شيعيان بايد حضرت علي رضي الله عنه را نيز (نعوذ بالله) مجرم شناخت چون ايشان ،فاطمه را و هم پدر فاطمه را به خشم آورد!!! پس در نتيجه خدا را خشمگين کرده است!!
    ———————————————————————‏
    اما اين قسمت از حديث که فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر صديق رضي الله عنه صحبت نکرد…
    جواب اين است که منظور از سخن گفتن اين است که در مورد فدک سخني نگفت نه اينکه به کل با او قهر کرد.. چون:
    اولا: قهر کردن مسلمان از مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و فاطمه رضي الله عنها کسي نبود که اين موضوع را نداند.
    دوما: امام بيهقي از طريق شعبي روايت كرده است كه حضرت ابوبكر رضي الله عنه به عيادت حضرت فاطمه رضي الله عنها رفت و حضرت علي خطاب به فاطمهفرمود:(هذا ابوبكر يستاذن عليك) اين ابوبكر رضي الله عنه است، مي خواهد تو را عيادت كند. قالت:(اتحب ان آذن له) فاطمه گفت: تو دوست داري او مرا عيادت كند؟ حضرت علي رضي الله عنه گفت: آري. فاطمه او را اجازه داد. حضرت ابوبكر رضي الله عنه نزد فاطمه رفت و از او دلجويي كرد و حضرت فاطمه رضي الله عنها نيز از حضرت ابوبكر رضي الله عنه اعلام رضايت كرد. [5]

    از اين روايت اينگونه استفاده ميشود که ابوبکر صديق و سيدة النساء با همديگر صحبت کردند و اينکه تا آخر عمر با ابوبکر صحبت نکرد به آن معنيست که ايشان در مورد فدک صحبتي نکردند.
    چون حضرت ابوبکر صديق رضي الله عنه فاطمه را راضي کرده بود و اين از روايت شيعه به خوبي مشخص است ..
    إبن‏ميثم بحرانى و دنبلى آورده‏اند: “أبوبكر به فاطمه گفت: همانا آنچه را كه براى پدرت است، براى توست. رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) از فدك، مايحتاج شما را برمى‏داشت و مابقى را در راه خدا تقسيم مى‏كرد، و شايسته است كه تو نيز همين كار را بكنى كه او كرد.. پس فاطمه به آن راضى شد و به أبوبكر عهد داد كه همين كار را بكند”.‏‎[6]
    يا در روايتى ديگر آورده‏اند: “پس أبوبكر بعد از آن نزد فاطمه رفت و براى عمر نيز وساطت كرد، پس فاطمه راضى شد”.[7]‎‏

    ‏ ——————————————————————————————————————————————————————————–

    حواشي:
    1 ‎‏- اين حديث ( لا نورث ما ترکناه) را شيعيان نيز نقل کرده اند.. اصول كافى، كلينى، ج‏1، ص‏34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم. و خميني در مورد اين حديث ميگويد: (الحديث صحيح) و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث/ الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص (93).‏
    2 ‎‏- صحيح البخاري ـ كتاب المغازي ـ باب غزوه خيبر (3997). مسلم كتاب الجهاد و السير (1759)..‏
    3 ‎‏- صحيح بخاري كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته في الغيره و الانصاف (4932).
    4‏ – علل الشرايع، إبن‏بابويه، ص‏186-185، چاپ نجف – همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است. ‏
    5 ‎‏- الفتح ج6 ص 333. اين حديث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبي صحيح است. و با اين حديث، اشكال داير بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر زائل مي گردد. سيوطي، مرسلات شعبي را صحيح قرار داده است. عجلي مي گويد: مرسلات شعبي حكم حديث صحيح را دارند، زيرا او مرسل نمي كند مگر حديثي را كه صحيح باشد.
    مسند فاطمه زهرا تاليف جلال الدين سيوطي تحقيق فواز احمد زمرلي ص (69). ‏
    6‏ – شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، ج‏5، ص‏107،چاپ تهران – الدرةالنجفيّة، شرح دنبلى، ص‏332-331، چاپ تهران. ‏
    7‏ – شرح نهج‏البلاغة، إبن‏أبى‏الحديد، ج‏1، ص‏57، چاپ بيروت – شرح إبن‏ميثم، ج‏5، ص‏507 – شرح دنبلى، ص‏331 – حق اليقين، مجلسى، ص‏180، چاپ تهران

    #22867

    salman110
    مشارکت کننده

    به جای منحرف کردن بحث

    فقط جواب من را بده.

    اولا حدیث من را رد کن اگر نمیتوانی سکوت کن.

    ثانیا رجال احادیثی که از کتب شیعه اوردی را بیان کن تا ثابت شود احادیثی که استناد کردید کذب محض هستند…..زود باش وگرنه سکوت کن

    #22871

    noor.haq
    مشارکت کننده

    بسم الله الرحمن الرحیم. ن واقعا کور تشریف داری وخدا شفات بده.

    بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان چرا اصرار داری نشان بدی امامان شما ذلیل وخوار وتوسری خور بودند؟چرا اصرار داری با این مظلوم نمایی ها نشان بدی اصحاب نبی بد بودند وقاتل دخترش ومثل مداح های کذاب ومشرکتان با احساسی کردن ملت وخوار نشان دادن اهلبیت انان را تحریک کنید وغرض پلید خود را پیاده کنید؟چرا در قیچی کردن آیات قران مثل33احزاب و….واحادیث می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید؟لطف کن کذاب و قیچی کن نباشی وحدیث را کامل بدی. فرض محال ابوبکر حمله کرد مثل حربن ریاحی و زمانی پشیمان شد که طرف مقابل زنده بود اما کار از کار گذشته بود خب ایا ابوبکر پشیمان شده بود یا ن؟ از کجا میدانی فاطمه الله ان را نخشیده؟در متن اومده گمان به ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ حرب و اغتشاش بوده و کار ابوبکر صحیح بوده در خواباندن فتنه افرادی که دور علی جمع شده بودندجهت بلند کردن فتنه یا به زعم خودشان دفاع از حق علی یا بنی هاشم گرچه قاعدتا علی باید با کمک انان از حق الهی خودش دفاع میکرد اما برعکس دفاع نکرد وجلو انان ایستاد .پس کار ابوبکر جهت خواباندن اختلاف ان اشخاص و تفرقه صحیح بوده و هدف ابوبکر دفع فتنه انان بود ن ازار و اذیت فاطمه وعلی وافضل بود ابوبکر پشیمان از قتل فاطمه میشد و رک میگفت یا غصب خلافت وبرای ارامش بعد خودش علی را معرفی میکرد. اما همه این حرفا با فرض اثبات صحت حدیث است. به استناد استاد سجودی میپردازم :علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند. مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
    با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
    درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
    اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
    حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
    شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
    روايت اين است:
    عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوال‌پرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
    ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
    و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
    سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد …. الي اخر داستان
    حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
    يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
    مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
    خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
    حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
    اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
    اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
    اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
    حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
    شيعه اگر جواب دارد بگويد.
    اما نقد سند روايت :
    نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
    اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، …….صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
    دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
    آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
    البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
    سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
    نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
    رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليه

    اين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
    و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
    قال البخاري: علوان بن داود – ويقال ابن صالح منكر الحديث.
    وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
    وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
    امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
    و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
    و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
    اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
    اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند. اما جناب سلمان ظاهرا شما کاسه داغ تر از آش هستید>به قولی شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. ما آیا فاطمه از ابوبکر ناراحت شده و غضب گرفته است و با این غضب و کدورت از دنیا رفته است؟ صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
    «هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه ديد فاطمه از وی رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمی کند اين موضوع بر وی دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وی رفت و گفت: ای دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستی، ولی رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم می کرد. زهرا رضی الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم می کرد (ابوبکر رضی الله عنه ) گفت: خداوند را گواه می گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت می کرد. (حضرت زهرا رضی الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين می کنی؟ ابوبکر رضی الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضی الله عنها بدان راضی گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضی الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين می کرد و الباقی را بين فقرا و مسافران تقسيم می نمود.

    و ابن میثم بهرانی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
    ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمی‌داشت و ما بقی را در راه خدا تقسيم می‌کرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضی شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107

    ملاحضه میکنیم که فاطمه از ابوبکر با رضایت کامل فوت کردند و استدلال شیعه از حدیثی که قبل از هر کس متوجه سیدنا علی میباشد باطل است. خداوند از همه ی آنها راضی باشد و این را نیز بدانید که خداوند می فرماید: ‏ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏(بقره 134 و 141)
    معنی: ‏ (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ايشان قومی بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آورده‌ايد، از آن شما است، و درباره آنچه می‌كرده‌اند از شما پرسيده نمی‌شود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگری نيست و كسی را به گناه ديگری نمي‌گيرند). ‏ اما اگر استباط کنی به این حدیث:«فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت …………»
    الراوي: عائشة المحدث: البخاري – المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 4240‏
    خلاصة الدرجة: “صحيح” جواب سایت:قبل از جواب بهتره نگاهي به متن حديث بزنيم(البته ترجمه اش)‏
    حضرت عايشه مي فرمايد: حضرت فاطمه رضي الله عنها، دختر گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نزد ابوبكر قاصد فرستاد و ميراث رسول الله صلي الله عليه وسلم را از وي جويا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضي الله عنه مربوط مي شد به اموال “فيء” كه در مدينه بدست رسول الله صلي الله عليه وسلم افتاده بود و زمين فدك و آنچه از خمس خيبر باقي مانده بود. حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرموده است: (لانورث ما تركناه صدقه‎]‎1‎[‎‏ ما پيامبران براي كسي ميراث نمي گذاريم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. فرمود: اولاد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم از اين اموال براي نفقه خود هزينه كنند. و من به خدا سوگند اندكي در صدقه رسول الله صلي الله عليه وسلم تغيير ايجاد نمي كنم همانطور كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين اموال عمل كرد، من نيز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدين ترتيب حضرت ابوبكر رضي الله عنه انكار كرد از اينكه چيزي از آن اموال به فاطمه رضي الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در اين باره از حضرت ابوبكر رضي الله عنه ناخشنود گرديد، صحبت و حرف زدن را با وي تا دم وفات ترك كرد. …….‏‎]‎2‎] ‎

    اهل تشيع با استناد به اين حديث و با پشتيباني حديث “فاطمه بضعه مني فمن أبغضها أبغضني” فاطمه پاره تن من است هر کس او را غضبناک کند گويا من را غضبناک کرده.‏‎‎3 ]‎]ميخواهند حضرت صديق رضي الله عنه را مجرم جلوه دهند.
    شيعه ميگويد: ابوبکربا خشمگين کردن فاطمه پدر فاطمه صلي الله عليه را ناراحت کرده و چون باعث خشم محمد(ص) شد پس خدا را هم به خشم آورده است!!
    بر هيچ کسي پوشيده نيست که اين روايت (فاطمه پاره تن …) شان بياني دارد و آن هم خواستگاري حضرت علي رضي الله عنه از دختر ابي جهل است..که امام بخاري و کتب شيعه نيز آن را نقل کرده اند ..

    ‏”إبن‏بابويه قمى از امام صادق روايت مى‏كند كه فرمود ….: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيده‏اى كه على دختر أبى‏جهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مى‏گويى؟! گفت: راست مى‏گويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است… امام صادق مى‏گويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشه‏اى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ ام‏كلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّه‏اش بيشتر شد، على نمى‏دانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسه‏هاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفس‏هاى بلندى مى‏كشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و ام‏كلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كرده‏اى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانه‏شان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمى‏دانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!”.‏‎[‎4‎]‎‏
    طبق اين روايت و استدلال شيعيان بايد حضرت علي رضي الله عنه را نيز (نعوذ بالله) مجرم شناخت چون ايشان ،فاطمه را و هم پدر فاطمه را به خشم آورد!!! پس در نتيجه خدا را خشمگين کرده است!!
    ———————————————————————‏
    اما اين قسمت از حديث که فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر صديق رضي الله عنه صحبت نکرد…
    جواب اين است که منظور از سخن گفتن اين است که در مورد فدک سخني نگفت نه اينکه به کل با او قهر کرد.. چون:
    اولا: قهر کردن مسلمان از مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و فاطمه رضي الله عنها کسي نبود که اين موضوع را نداند.
    دوما: امام بيهقي از طريق شعبي روايت كرده است كه حضرت ابوبكر رضي الله عنه به عيادت حضرت فاطمه رضي الله عنها رفت و حضرت علي خطاب به فاطمهفرمود:(هذا ابوبكر يستاذن عليك) اين ابوبكر رضي الله عنه است، مي خواهد تو را عيادت كند. قالت:(اتحب ان آذن له) فاطمه گفت: تو دوست داري او مرا عيادت كند؟ حضرت علي رضي الله عنه گفت: آري. فاطمه او را اجازه داد. حضرت ابوبكر رضي الله عنه نزد فاطمه رفت و از او دلجويي كرد و حضرت فاطمه رضي الله عنها نيز از حضرت ابوبكر رضي الله عنه اعلام رضايت كرد. [5]

    از اين روايت اينگونه استفاده ميشود که ابوبکر صديق و سيدة النساء با همديگر صحبت کردند و اينکه تا آخر عمر با ابوبکر صحبت نکرد به آن معنيست که ايشان در مورد فدک صحبتي نکردند.
    چون حضرت ابوبکر صديق رضي الله عنه فاطمه را راضي کرده بود و اين از روايت شيعه به خوبي مشخص است ..
    إبن‏ميثم بحرانى و دنبلى آورده‏اند: “أبوبكر به فاطمه گفت: همانا آنچه را كه براى پدرت است، براى توست. رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) از فدك، مايحتاج شما را برمى‏داشت و مابقى را در راه خدا تقسيم مى‏كرد، و شايسته است كه تو نيز همين كار را بكنى كه او كرد.. پس فاطمه به آن راضى شد و به أبوبكر عهد داد كه همين كار را بكند”.‏‎[6]
    يا در روايتى ديگر آورده‏اند: “پس أبوبكر بعد از آن نزد فاطمه رفت و براى عمر نيز وساطت كرد، پس فاطمه راضى شد”.[7]‎‏

    ‏ ——————————————————————————————————————————————————————————–

    حواشي:
    1 ‎‏- اين حديث ( لا نورث ما ترکناه) را شيعيان نيز نقل کرده اند.. اصول كافى، كلينى، ج‏1، ص‏34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم. و خميني در مورد اين حديث ميگويد: (الحديث صحيح) و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث/ الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص (93).‏
    2 ‎‏- صحيح البخاري ـ كتاب المغازي ـ باب غزوه خيبر (3997). مسلم كتاب الجهاد و السير (1759)..‏
    3 ‎‏- صحيح بخاري كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته في الغيره و الانصاف (4932).
    4‏ – علل الشرايع، إبن‏بابويه، ص‏186-185، چاپ نجف – همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است. ‏
    5 ‎‏- الفتح ج6 ص 333. اين حديث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبي صحيح است. و با اين حديث، اشكال داير بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر زائل مي گردد. سيوطي، مرسلات شعبي را صحيح قرار داده است. عجلي مي گويد: مرسلات شعبي حكم حديث صحيح را دارند، زيرا او مرسل نمي كند مگر حديثي را كه صحيح باشد.
    مسند فاطمه زهرا تاليف جلال الدين سيوطي تحقيق فواز احمد زمرلي ص (69). ‏
    6‏ – شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، ج‏5، ص‏107،چاپ تهران – الدرةالنجفيّة، شرح دنبلى، ص‏332-331، چاپ تهران. ‏
    7‏ – شرح نهج‏البلاغة، إبن‏أبى‏الحديد، ج‏1، ص‏57، چاپ بيروت – شرح إبن‏ميثم، ج‏5، ص‏507 – شرح دنبلى، ص‏331 – حق اليقين، مجلسى، ص‏180، چاپ تهران

    #22876

    salman110
    مشارکت کننده

    جناب عزیز….شما فارس یا کرد یا عرب یا ترک یا لر یا بلوچ یا….هستید????کدام یک!???لطفا بگو تا با همان زبان با شما صحبت کنم.

    اولا اگر میتوانید حدیث من را رد کردید

    ثانیا حدیث بدون رجال بررسی شده ندهید….این هزاربار…لطفا هرحدیثی را میدهی رجالش را هم بده و بررسی کن تا متهم به کذب نشی.

    #22884

    noor.haq
    مشارکت کننده

    …………../….

    بسم الله الرحمن الرحیم. ن واقعا کور تشریف داری وخدا شفات بده.

    بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان چرا اصرار داری نشان بدی امامان شما ذلیل وخوار وتوسری خور بودند؟چرا اصرار داری با این مظلوم نمایی ها نشان بدی اصحاب نبی بد بودند وقاتل دخترش ومثل مداح های کذاب ومشرکتان با احساسی کردن ملت وخوار نشان دادن اهلبیت انان را تحریک کنید وغرض پلید خود را پیاده کنید؟چرا در قیچی کردن آیات قران مثل33احزاب و….واحادیث می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید؟لطف کن کذاب و قیچی کن نباشی وحدیث را کامل بدی. فرض محال ابوبکر حمله کرد مثل حربن ریاحی و زمانی پشیمان شد که طرف مقابل زنده بود اما کار از کار گذشته بود خب ایا ابوبکر پشیمان شده بود یا ن؟ از کجا میدانی فاطمه الله ان را نخشیده؟در متن اومده گمان به ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ حرب و اغتشاش بوده و کار ابوبکر صحیح بوده در خواباندن فتنه افرادی که دور علی جمع شده بودندجهت بلند کردن فتنه یا به زعم خودشان دفاع از حق علی یا بنی هاشم گرچه قاعدتا علی باید با کمک انان از حق الهی خودش دفاع میکرد اما برعکس دفاع نکرد وجلو انان ایستاد .پس کار ابوبکر جهت خواباندن اختلاف ان اشخاص و تفرقه صحیح بوده و هدف ابوبکر دفع فتنه انان بود ن ازار و اذیت فاطمه وعلی وافضل بود ابوبکر پشیمان از قتل فاطمه میشد و رک میگفت یا غصب خلافت وبرای ارامش بعد خودش علی را معرفی میکرد. اما همه این حرفا با فرض اثبات صحت حدیث است. به استناد استاد سجودی میپردازم :علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند. مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
    با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
    درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
    اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
    حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
    شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
    روايت اين است:
    عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوال‌پرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
    ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
    و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
    سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد …. الي اخر داستان
    حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
    يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
    مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
    خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
    حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
    اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
    اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
    اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
    حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
    شيعه اگر جواب دارد بگويد.
    اما نقد سند روايت :
    نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
    اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، …….صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
    دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
    آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
    البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
    سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
    نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
    رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليه

    اين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
    و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
    قال البخاري: علوان بن داود – ويقال ابن صالح منكر الحديث.
    وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
    وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
    امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
    و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
    و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
    اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
    اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند. اما جناب سلمان ظاهرا شما کاسه داغ تر از آش هستید>به قولی شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. ما آیا فاطمه از ابوبکر ناراحت شده و غضب گرفته است و با این غضب و کدورت از دنیا رفته است؟ صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
    «هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه ديد فاطمه از وی رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمی کند اين موضوع بر وی دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وی رفت و گفت: ای دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستی، ولی رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم می کرد. زهرا رضی الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم می کرد (ابوبکر رضی الله عنه ) گفت: خداوند را گواه می گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت می کرد. (حضرت زهرا رضی الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين می کنی؟ ابوبکر رضی الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضی الله عنها بدان راضی گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضی الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين می کرد و الباقی را بين فقرا و مسافران تقسيم می نمود.

    و ابن میثم بهرانی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
    ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمی‌داشت و ما بقی را در راه خدا تقسيم می‌کرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضی شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107

    ملاحضه میکنیم که فاطمه از ابوبکر با رضایت کامل فوت کردند و استدلال شیعه از حدیثی که قبل از هر کس متوجه سیدنا علی میباشد باطل است. خداوند از همه ی آنها راضی باشد و این را نیز بدانید که خداوند می فرماید: ‏ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏(بقره 134 و 141)
    معنی: ‏ (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ايشان قومی بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آورده‌ايد، از آن شما است، و درباره آنچه می‌كرده‌اند از شما پرسيده نمی‌شود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگری نيست و كسی را به گناه ديگری نمي‌گيرند). ‏ اما اگر استباط کنی به این حدیث:«فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت …………»
    الراوي: عائشة المحدث: البخاري – المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 4240‏
    خلاصة الدرجة: “صحيح” جواب سایت:قبل از جواب بهتره نگاهي به متن حديث بزنيم(البته ترجمه اش)‏
    حضرت عايشه مي فرمايد: حضرت فاطمه رضي الله عنها، دختر گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نزد ابوبكر قاصد فرستاد و ميراث رسول الله صلي الله عليه وسلم را از وي جويا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضي الله عنه مربوط مي شد به اموال “فيء” كه در مدينه بدست رسول الله صلي الله عليه وسلم افتاده بود و زمين فدك و آنچه از خمس خيبر باقي مانده بود. حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرموده است: (لانورث ما تركناه صدقه‎]‎1‎[‎‏ ما پيامبران براي كسي ميراث نمي گذاريم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. فرمود: اولاد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم از اين اموال براي نفقه خود هزينه كنند. و من به خدا سوگند اندكي در صدقه رسول الله صلي الله عليه وسلم تغيير ايجاد نمي كنم همانطور كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين اموال عمل كرد، من نيز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدين ترتيب حضرت ابوبكر رضي الله عنه انكار كرد از اينكه چيزي از آن اموال به فاطمه رضي الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در اين باره از حضرت ابوبكر رضي الله عنه ناخشنود گرديد، صحبت و حرف زدن را با وي تا دم وفات ترك كرد. …….‏‎]‎2‎] ‎

    اهل تشيع با استناد به اين حديث و با پشتيباني حديث “فاطمه بضعه مني فمن أبغضها أبغضني” فاطمه پاره تن من است هر کس او را غضبناک کند گويا من را غضبناک کرده.‏‎‎3 ]‎]ميخواهند حضرت صديق رضي الله عنه را مجرم جلوه دهند.
    شيعه ميگويد: ابوبکربا خشمگين کردن فاطمه پدر فاطمه صلي الله عليه را ناراحت کرده و چون باعث خشم محمد(ص) شد پس خدا را هم به خشم آورده است!!
    بر هيچ کسي پوشيده نيست که اين روايت (فاطمه پاره تن …) شان بياني دارد و آن هم خواستگاري حضرت علي رضي الله عنه از دختر ابي جهل است..که امام بخاري و کتب شيعه نيز آن را نقل کرده اند ..

    ‏”إبن‏بابويه قمى از امام صادق روايت مى‏كند كه فرمود ….: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيده‏اى كه على دختر أبى‏جهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مى‏گويى؟! گفت: راست مى‏گويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است… امام صادق مى‏گويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشه‏اى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ ام‏كلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّه‏اش بيشتر شد، على نمى‏دانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسه‏هاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفس‏هاى بلندى مى‏كشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و ام‏كلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كرده‏اى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانه‏شان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمى‏دانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!”.‏‎[‎4‎]‎‏
    طبق اين روايت و استدلال شيعيان بايد حضرت علي رضي الله عنه را نيز (نعوذ بالله) مجرم شناخت چون ايشان ،فاطمه را و هم پدر فاطمه را به خشم آورد!!! پس در نتيجه خدا را خشمگين کرده است!!
    ———————————————————————‏
    اما اين قسمت از حديث که فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر صديق رضي الله عنه صحبت نکرد…
    جواب اين است که منظور از سخن گفتن اين است که در مورد فدک سخني نگفت نه اينکه به کل با او قهر کرد.. چون:
    اولا: قهر کردن مسلمان از مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و فاطمه رضي الله عنها کسي نبود که اين موضوع را نداند.
    دوما: امام بيهقي از طريق شعبي روايت كرده است كه حضرت ابوبكر رضي الله عنه به عيادت حضرت فاطمه رضي الله عنها رفت و حضرت علي خطاب به فاطمهفرمود:(هذا ابوبكر يستاذن عليك) اين ابوبكر رضي الله عنه است، مي خواهد تو را عيادت كند. قالت:(اتحب ان آذن له) فاطمه گفت: تو دوست داري او مرا عيادت كند؟ حضرت علي رضي الله عنه گفت: آري. فاطمه او را اجازه داد. حضرت ابوبكر رضي الله عنه نزد فاطمه رفت و از او دلجويي كرد و حضرت فاطمه رضي الله عنها نيز از حضرت ابوبكر رضي الله عنه اعلام رضايت كرد. [5]

    از اين روايت اينگونه استفاده ميشود که ابوبکر صديق و سيدة النساء با همديگر صحبت کردند و اينکه تا آخر عمر با ابوبکر صحبت نکرد به آن معنيست که ايشان در مورد فدک صحبتي نکردند.
    چون حضرت ابوبکر صديق رضي الله عنه فاطمه را راضي کرده بود و اين از روايت شيعه به خوبي مشخص است ..
    إبن‏ميثم بحرانى و دنبلى آورده‏اند: “أبوبكر به فاطمه گفت: همانا آنچه را كه براى پدرت است، براى توست. رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) از فدك، مايحتاج شما را برمى‏داشت و مابقى را در راه خدا تقسيم مى‏كرد، و شايسته است كه تو نيز همين كار را بكنى كه او كرد.. پس فاطمه به آن راضى شد و به أبوبكر عهد داد كه همين كار را بكند”.‏‎[6]
    يا در روايتى ديگر آورده‏اند: “پس أبوبكر بعد از آن نزد فاطمه رفت و براى عمر نيز وساطت كرد، پس فاطمه راضى شد”.[7]‎‏

    ‏ ——————————————————————————————————————————————————————————–

    حواشي:
    1 ‎‏- اين حديث ( لا نورث ما ترکناه) را شيعيان نيز نقل کرده اند.. اصول كافى، كلينى، ج‏1، ص‏34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم. و خميني در مورد اين حديث ميگويد: (الحديث صحيح) و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث/ الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص (93).‏
    2 ‎‏- صحيح البخاري ـ كتاب المغازي ـ باب غزوه خيبر (3997). مسلم كتاب الجهاد و السير (1759)..‏
    3 ‎‏- صحيح بخاري كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته في الغيره و الانصاف (4932).
    4‏ – علل الشرايع، إبن‏بابويه، ص‏186-185، چاپ نجف – همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است. ‏
    5 ‎‏- الفتح ج6 ص 333. اين حديث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبي صحيح است. و با اين حديث، اشكال داير بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر زائل مي گردد. سيوطي، مرسلات شعبي را صحيح قرار داده است. عجلي مي گويد: مرسلات شعبي حكم حديث صحيح را دارند، زيرا او مرسل نمي كند مگر حديثي را كه صحيح باشد.
    مسند فاطمه زهرا تاليف جلال الدين سيوطي تحقيق فواز احمد زمرلي ص (69). ‏
    6‏ – شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، ج‏5، ص‏107،چاپ تهران – الدرةالنجفيّة، شرح دنبلى، ص‏332-331، چاپ تهران. ‏
    7‏ – شرح نهج‏البلاغة، إبن‏أبى‏الحديد، ج‏1، ص‏57، چاپ بيروت – شرح إبن‏ميثم، ج‏5، ص‏507 – شرح دنبلى، ص‏331 – حق اليقين، مجلسى، ص‏180، چاپ تهران

    #22890

    salman110
    مشارکت کننده

    ﺟﻨﺎﺏ
    ﻋﺰﯾﺰ .… ﺷﻤﺎ ﻓﺎﺭﺱ
    ﯾﺎ ﮐﺮﺩ ﯾﺎ ﻋﺮﺏ ﯾﺎ
    ﺗﺮﮎ ﯾﺎ ﻟﺮ ﯾﺎ ﺑﻠﻮﭺ
    ﯾﺎ .… ﻫﺴﺘﯿﺪ????
    ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ???! ﻟﻄﻔﺎ
    ﺑﮕﻮ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ
    ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺻﺤﺒﺖ
    ﮐﻨﻢ .
    ﺍﻭﻻ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﺪ
    ﺣﺪﯾﺚ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺭﺩ
    ﮐﺮﺩﯾﺪ
    ﺛﺎﻧﯿﺎ ﺣﺪﯾﺚ ﺑﺪﻭﻥ
    ﺭﺟﺎﻝ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﺷﺪﻩ
    ﻧﺪﻫﯿﺪ .…ﺍﯾﻦ
    ﻫﺰﺍﺭﺑﺎﺭ… ﻟﻄﻔﺎ
    ﻫﺮﺣﺪﯾﺜﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﻫﯽ
    ﺭﺟﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺪﻩ
    ﻭ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﮐﻦ ﺗﺎ
    ﻣﺘﻬﻢ ﺑﻪ ﮐﺬﺏ
    ﻧﺸﯽ

    #22899

    noor.haq
    مشارکت کننده

    ……../////بسم الله الرحمن الرحیم. ن واقعا کور تشریف داری وخدا شفات بده.

    بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان چرا اصرار داری نشان بدی امامان شما ذلیل وخوار وتوسری خور بودند؟چرا اصرار داری با این مظلوم نمایی ها نشان بدی اصحاب نبی بد بودند وقاتل دخترش ومثل مداح های کذاب ومشرکتان با احساسی کردن ملت وخوار نشان دادن اهلبیت انان را تحریک کنید وغرض پلید خود را پیاده کنید؟چرا در قیچی کردن آیات قران مثل33احزاب و….واحادیث می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید؟لطف کن کذاب و قیچی کن نباشی وحدیث را کامل بدی. فرض محال ابوبکر حمله کرد مثل حربن ریاحی و زمانی پشیمان شد که طرف مقابل زنده بود اما کار از کار گذشته بود خب ایا ابوبکر پشیمان شده بود یا ن؟ از کجا میدانی فاطمه الله ان را نخشیده؟در متن اومده گمان به ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ حرب و اغتشاش بوده و کار ابوبکر صحیح بوده در خواباندن فتنه افرادی که دور علی جمع شده بودندجهت بلند کردن فتنه یا به زعم خودشان دفاع از حق علی یا بنی هاشم گرچه قاعدتا علی باید با کمک انان از حق الهی خودش دفاع میکرد اما برعکس دفاع نکرد وجلو انان ایستاد .پس کار ابوبکر جهت خواباندن اختلاف ان اشخاص و تفرقه صحیح بوده و هدف ابوبکر دفع فتنه انان بود ن ازار و اذیت فاطمه وعلی وافضل بود ابوبکر پشیمان از قتل فاطمه میشد و رک میگفت یا غصب خلافت وبرای ارامش بعد خودش علی را معرفی میکرد. اما همه این حرفا با فرض اثبات صحت حدیث است. به استناد استاد سجودی میپردازم :علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند. مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
    با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
    درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
    اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
    حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
    شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
    روايت اين است:
    عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوال‌پرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
    ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
    و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
    سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد …. الي اخر داستان
    حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
    يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
    مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
    خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
    حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
    اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
    اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
    اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
    حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
    شيعه اگر جواب دارد بگويد.
    اما نقد سند روايت :
    نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
    اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، …….صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
    دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
    آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
    البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
    سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
    نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
    رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليه

    اين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
    و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
    قال البخاري: علوان بن داود – ويقال ابن صالح منكر الحديث.
    وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
    وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
    امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
    و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
    و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
    اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
    اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند. اما جناب سلمان ظاهرا شما کاسه داغ تر از آش هستید>به قولی شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. ما آیا فاطمه از ابوبکر ناراحت شده و غضب گرفته است و با این غضب و کدورت از دنیا رفته است؟ صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
    «هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه ديد فاطمه از وی رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمی کند اين موضوع بر وی دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وی رفت و گفت: ای دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستی، ولی رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم می کرد. زهرا رضی الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم می کرد (ابوبکر رضی الله عنه ) گفت: خداوند را گواه می گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت می کرد. (حضرت زهرا رضی الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين می کنی؟ ابوبکر رضی الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضی الله عنها بدان راضی گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضی الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين می کرد و الباقی را بين فقرا و مسافران تقسيم می نمود.

    و ابن میثم بهرانی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
    ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمی‌داشت و ما بقی را در راه خدا تقسيم می‌کرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضی شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107

    ملاحضه میکنیم که فاطمه از ابوبکر با رضایت کامل فوت کردند و استدلال شیعه از حدیثی که قبل از هر کس متوجه سیدنا علی میباشد باطل است. خداوند از همه ی آنها راضی باشد و این را نیز بدانید که خداوند می فرماید: ‏ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏(بقره 134 و 141)
    معنی: ‏ (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ايشان قومی بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آورده‌ايد، از آن شما است، و درباره آنچه می‌كرده‌اند از شما پرسيده نمی‌شود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگری نيست و كسی را به گناه ديگری نمي‌گيرند). ‏ اما اگر استباط کنی به این حدیث:«فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت …………»
    الراوي: عائشة المحدث: البخاري – المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 4240‏
    خلاصة الدرجة: “صحيح” جواب سایت:قبل از جواب بهتره نگاهي به متن حديث بزنيم(البته ترجمه اش)‏
    حضرت عايشه مي فرمايد: حضرت فاطمه رضي الله عنها، دختر گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نزد ابوبكر قاصد فرستاد و ميراث رسول الله صلي الله عليه وسلم را از وي جويا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضي الله عنه مربوط مي شد به اموال “فيء” كه در مدينه بدست رسول الله صلي الله عليه وسلم افتاده بود و زمين فدك و آنچه از خمس خيبر باقي مانده بود. حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرموده است: (لانورث ما تركناه صدقه‎]‎1‎[‎‏ ما پيامبران براي كسي ميراث نمي گذاريم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. فرمود: اولاد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم از اين اموال براي نفقه خود هزينه كنند. و من به خدا سوگند اندكي در صدقه رسول الله صلي الله عليه وسلم تغيير ايجاد نمي كنم همانطور كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين اموال عمل كرد، من نيز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدين ترتيب حضرت ابوبكر رضي الله عنه انكار كرد از اينكه چيزي از آن اموال به فاطمه رضي الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در اين باره از حضرت ابوبكر رضي الله عنه ناخشنود گرديد، صحبت و حرف زدن را با وي تا دم وفات ترك كرد. …….‏‎]‎2‎] ‎

    اهل تشيع با استناد به اين حديث و با پشتيباني حديث “فاطمه بضعه مني فمن أبغضها أبغضني” فاطمه پاره تن من است هر کس او را غضبناک کند گويا من را غضبناک کرده.‏‎‎3 ]‎]ميخواهند حضرت صديق رضي الله عنه را مجرم جلوه دهند.
    شيعه ميگويد: ابوبکربا خشمگين کردن فاطمه پدر فاطمه صلي الله عليه را ناراحت کرده و چون باعث خشم محمد(ص) شد پس خدا را هم به خشم آورده است!!
    بر هيچ کسي پوشيده نيست که اين روايت (فاطمه پاره تن …) شان بياني دارد و آن هم خواستگاري حضرت علي رضي الله عنه از دختر ابي جهل است..که امام بخاري و کتب شيعه نيز آن را نقل کرده اند ..

    ‏”إبن‏بابويه قمى از امام صادق روايت مى‏كند كه فرمود ….: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيده‏اى كه على دختر أبى‏جهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مى‏گويى؟! گفت: راست مى‏گويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است… امام صادق مى‏گويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشه‏اى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ ام‏كلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّه‏اش بيشتر شد، على نمى‏دانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسه‏هاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفس‏هاى بلندى مى‏كشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و ام‏كلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كرده‏اى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانه‏شان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمى‏دانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!”.‏‎[‎4‎]‎‏
    طبق اين روايت و استدلال شيعيان بايد حضرت علي رضي الله عنه را نيز (نعوذ بالله) مجرم شناخت چون ايشان ،فاطمه را و هم پدر فاطمه را به خشم آورد!!! پس در نتيجه خدا را خشمگين کرده است!!
    ———————————————————————‏
    اما اين قسمت از حديث که فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر صديق رضي الله عنه صحبت نکرد…
    جواب اين است که منظور از سخن گفتن اين است که در مورد فدک سخني نگفت نه اينکه به کل با او قهر کرد.. چون:
    اولا: قهر کردن مسلمان از مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و فاطمه رضي الله عنها کسي نبود که اين موضوع را نداند.
    دوما: امام بيهقي از طريق شعبي روايت كرده است كه حضرت ابوبكر رضي الله عنه به عيادت حضرت فاطمه رضي الله عنها رفت و حضرت علي خطاب به فاطمهفرمود:(هذا ابوبكر يستاذن عليك) اين ابوبكر رضي الله عنه است، مي خواهد تو را عيادت كند. قالت:(اتحب ان آذن له) فاطمه گفت: تو دوست داري او مرا عيادت كند؟ حضرت علي رضي الله عنه گفت: آري. فاطمه او را اجازه داد. حضرت ابوبكر رضي الله عنه نزد فاطمه رفت و از او دلجويي كرد و حضرت فاطمه رضي الله عنها نيز از حضرت ابوبكر رضي الله عنه اعلام رضايت كرد. [5]

    از اين روايت اينگونه استفاده ميشود که ابوبکر صديق و سيدة النساء با همديگر صحبت کردند و اينکه تا آخر عمر با ابوبکر صحبت نکرد به آن معنيست که ايشان در مورد فدک صحبتي نکردند.
    چون حضرت ابوبکر صديق رضي الله عنه فاطمه را راضي کرده بود و اين از روايت شيعه به خوبي مشخص است ..
    إبن‏ميثم بحرانى و دنبلى آورده‏اند: “أبوبكر به فاطمه گفت: همانا آنچه را كه براى پدرت است، براى توست. رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) از فدك، مايحتاج شما را برمى‏داشت و مابقى را در راه خدا تقسيم مى‏كرد، و شايسته است كه تو نيز همين كار را بكنى كه او كرد.. پس فاطمه به آن راضى شد و به أبوبكر عهد داد كه همين كار را بكند”.‏‎[6]
    يا در روايتى ديگر آورده‏اند: “پس أبوبكر بعد از آن نزد فاطمه رفت و براى عمر نيز وساطت كرد، پس فاطمه راضى شد”.[7]‎‏

    ‏ ——————————————————————————————————————————————————————————–

    حواشي:
    1 ‎‏- اين حديث ( لا نورث ما ترکناه) را شيعيان نيز نقل کرده اند.. اصول كافى، كلينى، ج‏1، ص‏34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم. و خميني در مورد اين حديث ميگويد: (الحديث صحيح) و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث/ الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص (93).‏
    2 ‎‏- صحيح البخاري ـ كتاب المغازي ـ باب غزوه خيبر (3997). مسلم كتاب الجهاد و السير (1759)..‏
    3 ‎‏- صحيح بخاري كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته في الغيره و الانصاف (4932).
    4‏ – علل الشرايع، إبن‏بابويه، ص‏186-185، چاپ نجف – همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است. ‏
    5 ‎‏- الفتح ج6 ص 333. اين حديث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبي صحيح است. و با اين حديث، اشكال داير بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر زائل مي گردد. سيوطي، مرسلات شعبي را صحيح قرار داده است. عجلي مي گويد: مرسلات شعبي حكم حديث صحيح را دارند، زيرا او مرسل نمي كند مگر حديثي را كه صحيح باشد.
    مسند فاطمه زهرا تاليف جلال الدين سيوطي تحقيق فواز احمد زمرلي ص (69). ‏
    6‏ – شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، ج‏5، ص‏107،چاپ تهران – الدرةالنجفيّة، شرح دنبلى، ص‏332-331، چاپ تهران. ‏
    7‏ – شرح نهج‏البلاغة، إبن‏أبى‏الحديد، ج‏1، ص‏57، چاپ بيروت – شرح إبن‏ميثم، ج‏5، ص‏507 – شرح دنبلى، ص‏331 – حق اليقين، مجلسى، ص‏180، چاپ تهران

    #23958

    noor.haq
    مشارکت کننده

    السلام علیکم. درود ورحمت الله بر انبیا و رسولان الهی واولیا واصحابشان وخصوصا اصحاب وشاگردان جان بر کف ومخلص ومومن رسول الله وبر آل بیت ایشان خصوصا امهات المومنین که یاور وهمسر وناموس وهمدم واهلبیت رسول بودند وبر ائمه 11نفر آل بیت وبر علما وتابعین وسلف صالح امت بر شیخ السلام ابن تیمیه و امام محمدبن عبدالوهاب وائمه 4مذهب فقهی اهلسنت وپیروانشان ومجاهدان اسلام وبرتمام موحدان ومجاهدان راه حق و مبلغان دین اسلام در دنیای حقیقی و مجازی در تمام ادوار تاریخ بشریت.

در حال نمایش 12 نوشته (از کل 12)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.