Home › انجمن ها › گفتگوی ازاد › پاسخ دوم به مقاله” شبهه شناخت امام زمان و مرگ جاهلیت”
این جستار شامل 33 پاسخ ، و دارای 4 کاربر است ، و آخرین بار توسط mohammadsd در 9 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4523شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4524طبعا اگر “اولی الامر” همچون آنان عمل کنند، اطاعت از آنها نیز مشمول نهی مطلق آیات مذکور خواهد بود؛قید دیگر اطاعت از “اولی الامر” کلمه “منکم” است.یعنی “اولی الامر” باید از مومنینکه مخاطب آیه به شمار می روند، باشد زیرا آیه با “یا ایها الذین آمنوا” آغاز شده است و البته پرواضح است که مومنین، غیر از منافقین و اهل کتاب و کفارند و در بسیاری از آیات قرآن وصف ایشان آمده است و با توجه به آیات مذکور معلوم می شودنباید از هر فاسق و فاجری اطاعت کرد و یا ولایت امر را به ایشان سپرد و چنین کسانی از مقصود آیه خارج اند.
از اینها مهمتر اینکه خداوند منان معنای “منکم” را صریحا بیان نموده و فرموده:”الذین آمنوا…و هاجروا و جاهدو.ا معکم و فاولئک منکم=کسانی که ایمان آوردند…و هجرت کردند و همراه شما جهاد کردند، آنان از شما مومنان اند”)الانفاقل/75(
پس منافقین و اهل کتاب و کفار از مومنان نیستند بلکه کسی می تواند “ولی امر” شود که مومن و مجاهد باشد.
در ذیل آیه نیز قید “فان تنازعتم=اگر نزاع و اختلاف کردید” آمده است که اثبات می کند امکان اختلاف وتنازع با “اولی الامر” منتفی نیستو در اینمورد برای حل اختلاف و تنازع با “اولی الامر” بهکتاب خدا و سنتغیر مفرقه پیامبر رجوع شود. از این رو آیه نفرمودد؛که اختلاف را به “اولی الامر” برگردانید و یا با او تنازع نکنید در حالیکه اگر مصداق “اولی الامر” امام معصوم و محدث و منصوب من عند الله بودو تنازع با او همچن تنازع با پیامبر)ص( کفر و حرام بود.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4525بدین ترتیب “اولی الامر” خود مانند سایر مومنین داخل در مخاطبین “ان تنازعتم” بوده و بر خلاف خدا و رسول خدا، مرجع حل اختلاف نیستند.
کلمه “اولی الامر” یک بار دیگر در آیه 83 سوره نساء تکرار شده و فرموده: “و چون ایشان را خبری از ایمنی و یا ترس و )نا امنی( برسد، آن را نشر و پخش می کنند و حال آنکه اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خویش بازگردانند)و آنان را اگاه سازند( کسانی از انان که توان در حقیقت )ماجرا( را دارند، آن را خواهند دانست”در این آیه خداوند از کسانی که اخبار هراس انگیز یا موجب آرامش و اطمینان را قبل از مراجعه به”اولی الامر”)به صیغه جمع(پخش و نشر کرده اند، مذمت فرموده است.پس معلوم می شود که در زمان رسول خدا)ص( بیش از یک نفر مصداق “اولی الامر” بوده اند و “اولی الامر” زمان آن حضرت، همان منصوبین از جانب پیامبر)ص( به مناصب مختلف و فرمانداران کشوری و لشکری می باشند که البته معصوم نبوده، بلکه قابل عزل نیز بوده اند،در حالیکه معصوم قابل عزل نیست.
دلیل دیگری که اثبات می کند منظور از “اولی الامر” ائمه اثنی عشر نیستند، آن است که در زمان نزول آیه جز حضرت علی)ع( مصداق دیگری نداشته، در حالیکه خطاب آیه و اسم جمع “اولی” لااقل باید مومنین زمان رسول خدا را شامل گردد و ایشان در شمول آیه، نسبت به سایرین حق تقدم دارند و اگر مشمول چنین خطایی نباشند،شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4526خطاب به ایشان لغو خواهد بود؛لاجرم مخاطب لفظ “منکم” همان مومنین معاصر پیامبر بوده اند که مامور بودند از “اولی الامر”)به صیغه جمع( خودشان در صورت عدم تخطی از کتاب و سنت اطاعت کنند و طبعا “اولی الامر” یک تن و یا ائمه آینده ناموجود در زمان خطاب و یا علماء و سلاطین پس از رسول اکرم)ص(نمی تواند بود و باید در زمان نزول آیه، اولی الامری از خود مومنین، موجود باشد که آنان جز همان اولیای امور و فرمانداران کشوری و لشکری نیستند.
با توجه به مطالب بالا مخاطب “تنازعتم” و “فردوه” نیز در درجه اول، مومنین و اولی الامر زمان پیامبر بوده اند و اولی الامر از خطاب آیه خارج نبوده اند، به دلیل آنکه لفظ “اولی الامر” در مقطع آیه پس از رسول ذکر نشده و چنانچه ایشان مشمول خطاب “تنازعتم” و “ردوا” نبودند، آیه قطعا می فرمود: “فردوه الی الله و الرسول و اولی الامر” و آنها را نیز مرجع حل اختلاف قرار می داد و همین عدم ذکر ایشان، دلیل آن است که معصوم نیستند؛به هنگام نزول آیه نیز، هیچ یک از ائمه اثنی عشری به عنوان مرجع واجب الاطاعه در جمیع شوون دین و دنیا برای مسلمین، شناخته نبودند و بعدها نیز به گواهی تاریخ، امارت و حکومت در اختیارشان قرار نگرفت و حتی پس از پیامبر)ص( نیز مسلمانان بالاترین مقام بلاد اسلام یعنی خلیفه از جمله خلفای راشدین را مقامی مطلقا واجب الطاعه و تنازع ناپذیر و فوق مرتبه جوابگویی به مردم نمی دانستند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4527مشکل دیگر آن است که چنانچه مقصود از “اولی الامر” را ائمه معصومین دوازده گانه بدانیم در نتیجه آیه شریفه قرآن پس از امام حسن عسکری)ع( صرف نظر از اینکه آن بزرگوار و اجدادش به جز حضرت علی حکومت و امارت نداشتند تا ظهور و قیام امام دوازدهم، بلاموضوع خواهد شد!!
در این صورت می پرسیم تا زمان ظهور امام، تکلیف ما با این آیه چیست؟؟
و به چه دلیل باید از اوامر کسی غیر از دوازده تن مذکور، اطاعت کرد؟
علاوه بر این می پرسیم آیا فرمانداران کشوری و لشکری زمان رسول خدا)ص( در صورت عدم تخطی از کتاب و سنت واجب الطاعه بودند یا خیر؟
اگر مسلمین عصر پیامبر اطاعت از فرمانداران خود را واجب نمی دانستند آيا هرج و مرج ایجاد می شد یا خیر؟شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4528و چنانچه بگوییم اطاعت از آنها واجب بود؛یا خیر؟
و چنانچه بگوییم اطاعت از آنها واجب بود می پرسیم به چه عنوان غیر از “ولی امر” و “والی” بودن از آنها اطاعت می شد؟
آیا مردم آنها را معصوم و قولشان را حجت و مرجع حل اختلاف می دانستند؟؟
بعضي ها هم خيال كرده اند كه اين امر منظور امر دين است!!در صورتيكه اگر چنين بود اختلاف با ولي امر حرام مي شود! همانطور كه مي بينيم خداوند فرموده وامر هم شوري…وشاورهم في الامر…اين امر امر دين نيست كه در امردين شوراي لازم نيست بلكه اطاعت محض است! پس بنابراين امر امرغير دين بوده وهمانطور كه در ادامه آيات خداوند درباره جنگ موته فرموده فرمانداران لشگري كه از جانب پيامبر امر داشته اند را بايد اطاعت مي كردندآن هم در چارچوب كتاب الله وسنت رسول الله! چرا كه در صورت اختلاف با هم مرجع را خداوند آن دو معرفي فرموده… وسلامشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4554واقعا که شما در جهالت عمیقی به سر می برید و در خواب سنگینی هستید و یا اینکه مردم را خیلی احمق فرض کرده اید. نزد شما داشتن مقام خلافت و نداشتن آن یکی شده و فقط حرفتان این است که علی خلیفه است، علی خلیفه است!!!! شما در جایی خلافت او را غصب شده اعلام می کنید ولی ناگهان در اینجا او را مشمول لفظ اولی الامر می دانید و می گویید نیازی نیست حتما این مقام را داشته باشد!!! اگر اینگونه باشد پس هیاهوی شما برای چیست و علی بالاخره خلیفه بوده(در کنج خانه اش) و اگر هم شکایت دارید و مدعی خلافت واقعی او بر مردم هستید و دائم می گویید چرا او 25 سال خانه نشین بوده؟!! پس خودتان معترف شده اید که خلیفه یعنی داشتن منصب خلافت بر مردم. متاسفانه سواد اسلامی شما در حد صفر است. در اسلام هر منصبی شرایط و خصوصیات خودش را دارد. مثلا قاضی شرایط خود را دارد و اینگونه نیست که هر چیزی بی قانون و مسخره و من درآوردی باشد. در آیه نیز صحبت از نزاع با اولی الامر است نه با کسی که کنج خانه اش نشسته و به زعم خودتان خلافتش توسط دیگری غصب شده است(یعنی در واقع خلافت ندارد) و البته از این تناقضات در مذهب سرتاسر گمراهی و ضاله رافضی بسیار وجود دارد و خوشبختانه مسلمانان و پیروان واقعی اسلام همیشه عاقل و زیرک بوده و فریب این ادله پوچ و مضحک شما را نمی خورند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4556جناب Mamadzakerدوبخش اول نوشته ات که از خودت بود ومملو از اغلاط املايي است و بايد چند بار خواند تا فهميد منظورت چيست ،که ارزش پاسخ گويي ندارد ولي بخش سوم نوشته ات که تماما کپي پيست بود را پاسخ مي دهم.البته چون بخش عمده آن تکراري بود پاسخ من هم بعضا تکراري است.نوشته ايد:” اگر ملا حضه بفرمائید خداوند متعال اطاعت خود و اطاعت رسولش را بر اطاعت اولی الامر مقدم داشته و علاوه بر این، فعل امر “اطیعوا” را درباره خود و پیامبرش تکرار فرموده ولی درباره “اولی الامر” به عطف آن به اطاعت از رسول اکتفا نموده است.”
پاسخ:
مگر بنده پاسخ اين سوال را ندادم.دوست عزيز اگر خداوند مي فرمود اطيعوا الله و الرسول و اطيعوا اولوالامر عقيده شما درست بود وخداوند خود وپيامبرش را از( اولوالامر ) جداکرده بود . ولي در اينجا فقط خود را از جداکرده وفرموده (اطيعوا الله )و در ادامه رسول و اولوالامررا باهم نام برده وفرموده(أَطيعُوا الرَّسُولَ و اولوالامر منکم).
به عبارتي هرگاه معطوف ومعطوف عليه به يک رتبه نباشند، بيان آنها در يک جمله ، نشان دهنده تاکيد روي معطوف و بيان آنها در دو جمله نشان دهنده تاکيد روي معطوف عليه است.
به عبارتي اگرآيه مي فرمود « اطيعوا الله و الرسول» تاکيد و اکرام مضاعف رسول بود وحال که فرمود﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ﴾ بيان و تاکيد روي سلسله مراتب الله و سپس رسول است .
ولي جالب اينکه در ادامه فرمود “و أَطيعُوا الرَّسُولَ و اولوالامر منکم” يعني ( اولوالامر) و(الرسول) را با يک فعل به هم عطف کرد و اين براي اکرام بيشتر و نشان دادن جايگاه ( اولوالامر) است.
بگذار طوري ديگر بگويم. خداوند در اين آيه ،از ميان اين سه واجب الاطاعة ، خود را براي تکريم بيشتر،از دو ديگري متمايز بيان کرده نه اينکه ( اولوالامر) را براي تحقير نسبي از دو ديگري ، جدا نموده است.
يک جور ديگر هم بگويم. اين آيه شامل دو جمله دستوري است. يک (أَطيعُوا اللّهَ) دوم(و أَطيعُوا الرَّسُولَ و اولوالامر منکم) و يعني اينکه براي الله يک دستور اطاعت داده و براي رسول و اولوالامر نيزدستوري ديگر.(دستوري نظير هم)
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4557نوشته ايد:” به عبارت دیگر، چون اطاعت از رسول خدا را از حیث حرمت تنازع، عین اطاعت از خدا می داند و فرموده “هر که پیامبر را اطاعتکند به راستی خدا را اطاعت کرده است” لذا برای رسول خود فعل “اطیعوا را تکرار کرده ولی چون اطاعت “اولی الامر” را قابل تنازع می داند، از ذکر فعل”اطیعوا” اجتناب می کند و الااگر “اولی الامر” معصوم بودند و اطاعت از ایشان مانند اطاعت از رسول می بود،:
پاسخ:
قبلا هم گفتم همچنانکه در اول آيه آمده است، خطاب اين آيه ، مؤمنين اند نه خود سه واجب الاطاعة (الله – الرسول- اولوالامر) و اصلا مراد از تنازع هم، تنازع مؤمنين در بين خودشان است، نه تنازعى كه فرضا بين آنها با يکي از اين سه واجب الاطاعة اتفاق بيفتد، چون فرض تنازع مؤمنين با يکي از آنهابا مضمون آيه سازگار نيست .كه اطاعت اين سه را بر آنان واجب كرده.
اما چرا فرموده هنگام تنازع به الله و رسول و اولوالامر رجوع کنيد و اولوالامر را نگفته.
چون اولا: ابزار کار خود اولى الامر نيز کتاب وسنت است . ثانيا: اساسا اولين و مهمترين تنازعي كه بعد از وفات رسول خدا بين امت اسلامي رخ داده و تا قيامت هم شايد وجود داشته باشد ، اين است كه اصلا مصاديق اولوا الامر (يعني سومين واجب الاطاعه)چه كساني هستند. لذا خداوند نفرمود اگر تنازع كرديد به اولوا الامر مراجعه كنيد، براي آنكه اگر ما در مصاديق اولوا الامر نزاع كرديم که نمي توانيم به خود اولوا الامر مراجعه كنيم.
پس مرجع اصلي و کامل حل نزاع قرآن و سنت است و آيه به آن اشاره کرده است. قرآن وسنتي که حتي مصاديق اولوا الامر را مشخص مي کند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4558نوشته ايد:” دلیل دیگری که اثبات می کند منظور از “اولی الامر” ائمه اثنی عشر نیستند، آن است که در زمان نزول آیه (نساء83)جز حضرت علی مصداق دیگری نداشته، در حالیکه خطاب آیه و اسم جمع “اولی” لااقل باید مومنین زمان رسول خدا را شامل گردد و ایشان در شمول آیه، نسبت به سایرین حق تقدم دارند و اگر مشمول چنین خطایی نباشند،
پاسخ:
اولا:مگر اهل سنت آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «نور» را به ابوبکر تطبيق نميكند ﴿وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ﴾ آنها ميگويند منظور از اين ﴿أُولُوا الْفَضْلِ﴾ ابي بكر استدقت کرديد ( أُولُوا الْفَضْلِ )جمع است كه يك مصداق پيدا كرده است . پس اصولاً لفظ در مصداق استعمال نميشود لفظ در مفهوم و معنا استعمال ميشود و آن معنا بر خارج منطبق ميشود.
چه اينكه در آيه 8 سورهٴ «منافقون» است كه ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَي الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْهَا اْلأَذَلَّ﴾ اين ﴿يَقُولُونَ﴾ گفتند گويندهاش عبدالله ابن ابي است با اينكه فعل جمع آورد.
پس چه در فضيلت چه در رذيلت آياتي هستند كه به صورت جمعاند و مصداقشان يكي است و اين هيچ مشكلي ندارد براي اينكه اين لفظ در خارج و در مصداق استعمال نميشود تا كسي بگويد مجاز است لفظ در مفهوم استعمال ميشود.
در آيه مورد اشاره هم لفظ در مفهوم استعمال شده منتها عندالتطبيق غير از حضرت امير كس ديگر نبود.
ثانيا: مطابق رأى امامیه «اولى الأمر» همان دوازده امام معصوم است و اطلاق جمع بر آن ها نه به اعتبار آن است که در یک زمان همه آن ها وجود دارند، بلکه به این اعتبار است که هیچ زمانى از این دوازده نفر خالى نیست. و به تعبیر دیگر: اطلاق جمع بر آن ها به لحاظ وجود طولى آن ها است نه عرضى، و این اطلاق نیز حقیقى است نه مجازى، و در قرآن نیز زیاد به کار رفته است.
خداوند متعال مى فرماید: ( فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ) «از دروغگویان اطاعت مکن.» آیا مقصود از آن فقط دروغگویان در یک زمان است؟ یا این که اگر در هر زمان یک دروغگویی بود، تو نباید از او اطاعت کنى.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4559نوشته ايد:” به هنگام نزول آیه نیز، هیچ یک از ائمه اثنی عشری به عنوان مرجع واجب الاطاعه در جمیع شوون دین و دنیا برای مسلمین، شناخته نبودند و بعدها نیز به گواهی تاریخ، امارت و حکومت در اختیارشان قرار نگرفت و حتی پس از پیامبر)ص( نیز مسلمانان بالاترین مقام بلاد اسلام یعنی خلیفه از جمله خلفای راشدین را مقامی مطلقا واجب الطاعه و تنازع ناپذیر و فوق مرتبه جوابگویی به مردم نمی دانستند.”
پاسخ:
“أولی الأمر” تنها کسانی را شامل می شودکه واقعا و به طور طبیعی شایستگی سرپرستی امور و صاحب اختیاری را دارا هستند و خداوند که بالذات صاحب اختیار و دارای سرپرستی در همه چیز است این سرپرستی را به آنان داده است؛ گرچه آنان را به ظاهر از این مقام برکنار ساخته باشند. نه آنان که با زور و بدون حق تسلط پیدا کرده و حکمران مردم قرار گرفته باشند. چنانکه صاحب خانه کسی است که واقعا مالک آن باشد گرچه خانه او را غصب کرده باشند؛ نه کسی که آنرا بوسیله زور یا مکر و حیله بدست آورده، بر آن سلطه پیدا کرده باشد.
نوشته ايد:” در این صورت می پرسیم تا زمان ظهور امام، تکلیف ما با این آیه چیست؟؟
پاسخ:
اولواالأمر بالاصاله معصومين(عليهم السلام)اند و در غيبت آنها، فقهايي كه جانشينان آنها باشند و ادامهدهندههاي راه آنها باشند خواهند بود.
نوشته ايد:” علاوه بر این می پرسیم آیا فرمانداران کشوری و لشکری زمان رسول خدا)ص( در صورت عدم تخطی از کتاب و سنت واجب الطاعه بودند یا خیر؟
اگر مسلمین عصر پیامبر اطاعت از فرمانداران خود را واجب نمی دانستند آيا هرج و مرج ایجاد می شد یا خیر؟…”پاسخ:
دوست عزيز به اين ليست ، اطاعت از والدين هم اضافه کن که واجب است!!
اما بدان که قرآن كريم اطاعت را گاهي مطلقا واجب ميكند، گاهي مقيد و مشروط. مثلا اطاعت فرزند از پدر و مادر، يا اطاعت سربازان از فرماندهان لشکر، هرچند واجب است ولي اطاعتي مشروط و محدود است . در حاليکه در اين آيه دستور اطاعت انسان از خداوند و پيغمبر و اولي الامر مطلق گفته شده است. نه قرينه متصلهاي در اين آيه هست نه قرينه منفصلهاي در آيات ديگر. در هيچ آيه نيامده است كه شما وقتي از اولواالامر اطاعت كنيد كه حرفشان مخالف شرع نباشد، محدود نكرد مقيد نفرمود. معلوم ميشود كه اطاعت اولواالامر بالقولالمطلق واجب است، نظير اطاعت رسول الله .(واصلا بدون قيدي به پيامبر عطف شده است)
حال باز هم خيره سري نکنيد که پس تنازع با اولي الامر يعني چه؟ همانطر که گفتم اين تنازع ، تنازع ميان مردم و اولي ا لامر نيست .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4560اما جناب zzz
نوشته ايد:”مطالب شما برای خنداندن اهل سنت بسیار مفید هستند. علی که پس از رحلت نبی اکرم(ص) هنوز اولی الامر نبوده و خلافتش به زعم شما غصب شده است، او که خلیفه نبوده تا کسی بخواهد با او نزاع کند. هیچ کدام از ائمه شیعه نیز(به جز امام حسن) خلافت نداشته اند تا کسی بخواهد با ایشان نزاع کند”
پاسخ:
دوست عزيز يکبار ديگر در مقاله خلفاي اثني عشر چه کساني هستند، گفتم (اتفاقا تو نيز آن را خوانده اي ولي انگار به گوش تو ياسين خوانده باشم)
خليفه جانشين برحق هر فرد است چه با حاکميت همرا باشد چه نباشد. مثلا اگر فرضا تو يکي از پسران خود را جانشين وصاحب اختيار اموال خود کني ولي افرادي مانع تسلط او بر املاک تو شوند، او ديگر جانشين تو نيست!!!
نوشته ايد:” فکرش را بکنید مقصود آیه این است که اگر با خود اولی الامر بر سر خودش نزاع کردید به قرآن و سنت بازگردید!! خوب اگر مردم سخن امام معصوم و بدون خطا را قبول نکنند و با وی نزاع کنند مثلا رجوع ایشان به قرآن و سنت چه دردی را دوا می کند؟؟؟ اصلا مگر علی قرآن ناطق نیست؟؟ خوب طبق تفسیر شما یعنی در اختلاف با قرآن دوباره به خود همان قرآن رجوع کنیم”
پاسخ:
لطفا سخنان ابلهانه نگو. حرف من ناظر به اين بود که اگر مردم نمي توانند اولي الامر خود را بشناسند به قرآن وسنت مراجعه کنند . وگرنه پس از شناخت او که در مطاع بودن ايشان ترديدي وجود ندارد.
نوشته ايد:” از همه مهمتر اینکه چنانچه کسی با اولی الامر مورد نظر شیعه پیرامون خودش نزاع داشت و برای روشن شدن موضوع خواست به قرآن رجوع کند، متاسفانه آیه ای پیرامون خلافت نمی یابد تا آگاه و روشن شود و لابد پس از آن باید برود و به انجیل رجوع کند؟”
پاسخ:
خوشبختانه هم در قرآن وهم در سنت ، آيات وروايات براي شناختن اولي الامر و امام کم نيست. فقط يک جو عقل مي خواهد و کنار گذاشتن جمود فکري.
گمان مي کنم اين پاسخها کافي باشد .قضا وت با خوانندگان.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4562نیم آیه صریح هم در قرآن در مورد خلافت علی وجود ندارد و همین کافیست تا خوانندگان گرامی متوجه شوند چه کسی ابله است.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4572دست و پا زدن مدعیان تشیع تنها به این خاطر است که این تعداد اندک طرفدار احمق خود را از دست ندهند، حتی در ایران هم حزب اللهیان و مدعیان دو آتیشه دیگر طرفداری ندارند و مردم از ایشان بیزار هستند و بسیاری از مردم ایران پذیرای صحبتهای منطقی می باشند و چرندیات آخوندها دیگر خریداری ندارد و این موضوع را از اینجا می توان فهمید که ایشان به اهل سنت اجازه تبلیغ نمی دهند و حتی اجازه داشتن یک مسجد در شهرهای بزرگ و حتی اجازه داشتن یک شبکه و حتی اجازه داشتن یک سایت باز و فیلتر نشده، پس با نگاه به این موارد می توان فهمید که این مذهب بر حق چقدر دستش پر است و چقدر ادله آن محکم و کوبنده است و هر انسانی را هدایت می کند!!!!!!!شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4573جناب zzz متاسفم که واضح ترين مطالب را نيز بايد براي شما توضيح داد. يک بار ديگر و براي آخرين بار در اين پست ،پاسخت را مي دهم .هرچند بعيد مي دانم باز در مغز قفل شده تو فرو رود.
اينکه خليفه به معناي فرمانروا وحاکم شده است، به اين سبب است که حاکمان بلاد اسلامي، براي تظاهر به دين داري خود را خليفه (جانشين) رسول خدا معرفي مي کردند. وگرنه خليفه به معناي جانشين است نه حاکم .
اينکه خداوند ، انسان را خليفه خود کرد به اين معنا نيست که فقط حاکمان به خليفة اللهي مي رسند بلکه حتي يک چوپان ساده نيز مي تواند به اين مقام برسد و خليفة الله گردد.
وقتي خداوند يوسف را پيامبرخود کرد .اوهم در زندان وهم زماني که عزيز مصر شد ،پيامبر خدا بود و به اين مقامش خدشه اي وارد نبود.
وقتي رسول خدا به رسالت مبعوث شد، ايشان چه در زماني که در شعب ابي طالب ،تحت فشار وسختي بودند وچه در زماني که در مدينه حکومت تشکيل دادند، همواره پيامبر خدا وخليفة الله بودند
وقتي رسول خدا علي را نيز جانشين خود کرد ،ايشان چه در هنگامي که حاکم وچه در هنگامي که خانه نشين بودند ، جانشين رسول خدا و اولي الامر مردم بودند. ولي واضح است که جانشين رسول خدا لايق ترين فرد براي حاکميت است. وهمچنانکه خود رسول خدا حکومت تشکيل داد جانشين او نيز مي بايست حکومت تشکيل مي داد. لذا غصب حاکميت و کوتاه کردن دست جانشين رسول خدا، از حاکميت، ظلم تاريخي هم به علي بود و هم به تمامي مسلمين در طول تاريخ .
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
بدین ترتیب میتوان فهمید که اگر امری از جانب “اولی الامر” مغایر اطاعت خدا و رسول باشد، اجرایش لازم نخواهد بود، زیرا مستلزم تناقض است که خدا از یک سو از عصیان نهی فرماید و از سوی دیگر به اطاعت از فرمان مخالف امر الهی فرمان دهد و تناقض از خداوند حکیم علیم محتمل نیست.
اطاعت از “اولی الامر” تابع اطاعت خدا و رسول و در طول آن است علاوه بر این در آیات دیگر مطلقا از اطاعت کسانی که عملشان بر خلاف رضای خداست، نهی شده است