پاسخ به مقاله” چرا ابوبکر، عمر را به جانشینی خود کرد”

Home انجمن ها جانشینی پاسخ به مقاله” چرا ابوبکر، عمر را به جانشینی خود کرد”

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  ناشناس در 9 سال، 6 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 2 نوشته (از کل 2)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1518

    ناشناس
    اخيرا مقاله اي با عنوان ” چرا ابوبکر، عمر را به جانشینی خود کرد” به قلم جناب سجودي در سايت قرار گرفته در اينجا سعي خواهم کرد نکاتي را در همين موضوع ارائه نمايم.
    1- برخي روايات تصريح مي کند که اکثر مردم از انتخاب عمر به عنوان جانشين ابوبکر ناراضي بودند.
    لما استخلف أبو بكر عمر رضي اللّه عنهما قال لمعيقيب الدوسي : ما يقول الناس في استخلاف عمر ؟
    قال : كرهه قوم ورضيه قوم آخرون .
    قال : الذين كرهوه أكثر أم الذين رضوه ؟
    قال : بل الذين كرهوه …
    الآداب الشرعيّة ،‌ ج1 ، ص71 ـ بيروت ، 1417 هـ .
    ابوبكر ، عمر را به عنوان جانشين خود انتخاب كرد ، از معيقيب دوسي سؤال كردند : مردم در باره انتخاب عمر چه نظري داشتند ؟ گفت : گروهي راضي و گروهي ناراضي بودند . سؤال كردند : آن‌ها كه ناراضي بودند ،‌ بيشتر بود ، يا آن‌ها كه راضي بودند ؟
    جواب داد : آن‌ها كه ناراضي بودند .
    2- در برخي روايات نيز عباراتي بکار رفته که به خوبي دلالت بر نارضايتي جمعي كثير از عمر دارد.
    به عبارت فقال الناس… در روايت زير دقت کنيد
    عن وكيع ، وابن إدريس ، عن إسماعيل بن أبي خالد ، عن زبيد بن الحرث ، أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلى عمر يستخلفه فقال الناس : تستخلف علينا فظاً غليظاً ، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ ، فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر
    المصنف ، ابن أبي شيبة ، ج8 ، ص574 ،
    از زيد بن حارث نقل شده است كه : وقتي در حال احتضار قرار گرفت ، كسي را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشيني خود كند ، مردم گفتند : كسي را بر ما مسلط مي‌كني كه خشن و بد اخلاق است ، اگر او حكومت را به دست گيرد ، سخت‌گيرتر و خشن‌تر خواهد شد ، جواب خدا را چه خواهي داد هنگامي كه او را ملاقات كني از بابت اين كه شخص بد اخلاق و خشني مثل عمر را بر ما مسلط مي‌كني ؟

    3- رواياتي نيز داريم که تصريح مي کند هم مهاجرين ، هم انصار و هم اهل شام از انتخاب عمر ناخوشنود بودند:
    فدخل عليه المهاجرون والأنصار حين بلغهم أنه استخلف عمر ، فقالوا : نراك استخلفت علينا عمر ، وقد عرفته ، وعلمت بواثقه فينا وأنت بين أظهرنا ، فكيف إذا وليت عنا وأنت لاق الله عز وجل فسائلك ، فما أنت قائل ؟ … .
    الإمامة والسياسة با تحقيق شيري ، ج1 ، ص37
    وقتي که خبر به مهاجرين و انصار رسيد که او عمر را به جانشيني انتخاب کرده است به نزد او رفتند و گفتند : مي بينيم که عمر را بر ما خليفه گردانيده اي ؟ با اينکه او را مي شناسي ؟
    و مي داني که چگونه با وجود تو در ميان ما او سخت گيري مي کند ؛ پس چگونه خواهد بود وقتي که تو از ميان ما بروي و اين در حالي است که تو مي خواهي به ديدار خداوند عز و جل بروي ؛ چه پاسخي داري ؟
    وكان أهل الشام قد بلغهم مرض أبي بكر ، واستبطؤ الخبر فقالوا : إنا لنخاف أن يكون خليفة رسول الله قد مات ، وولى بعده عمر ، فإن كان عمر هو الوالي فليس لنا بصاحب ، وإنا لنرى خلعه.
    الامامة والسياسة ، با تحقيق زيني ،‌ ج1 ، ص25
    خبر مريضي ابو بکر رسيد به اهل شام رسيد اما ايشان گمان کردند که خبر دير به ايشان رسيده است ، پس گفتند : ما مي ترسيم که خليفه رسول خدا مرده باشد وعمر را به جاي خويش گمارده باشد ؛ پس اگر او حاکم شده باشد با ما همراهي نخواهد کرد و ما چنين نظر داريم که او را بر کنار کنيم !!!
    4- پس جناب سجودي لطفا حقيقت را کتمان نکنيد .چراکه آنچه مسلم است عمر با انتخاب ابوبکر به خلافت رسيد نه به خواست مردم.
    5- تمکين وسکوت مردم نيز ،نه از روي رضايت بلکه بخاطر ترس بود .(آنها ماجراي خالد و نويره را از ياد نبرده بودند)

    6- حال سوال اين است كه اگر انتخاب خليفه و جانشين بعد از رسول خدا به عهده مردم است و در اين باره نه دستوري از جانب خداوند صادر شده است و نه پيامبر اسلام وصيتي كرده است، چرا انتخاب عمر بر مبناي اجماع صحابه صورت نگرفت بلکه انتخاب او توسط أبي بكر انجام شد.
    7- در جواب اين سوال احتمالا جناب سجودي مي فرمايند اگر پيامبر فردي را منصوب مي کرد ديگر کسي نمي توانست او و اولادش را از خلافت بردارد ولي در مورد ابوبکر وجانشين او عمر اين اتفاق نمي افتاد.
    پاسخ:
    اولا: مجوز مصلحت تراشي و اجتهاد در مقابل نص را چه کسي به خليفه اول داده است . آيا خليفه اول مجوزي شرعي براي اين كار داشت يا خير؟ اگر داشت چه بود .
    ثانيا:مگر نه اينکه بعد از وفات پيامبر ، اصحاب با خير وخوشي و توسط شورا بهترين فرد را انتخاب کردند ، پس چرابعد از ابوبکر نتوانند توسط همان شورا بهترين فرد را که لابد عمر بود انتخاب کنند.
    ثالثا: مگر خود اهل سنت نمي‌گويند كه پيامبر فرمود اصحاب من مانند ستارگانند از هر كدام پيروي نماييد هدايت يافته‌ايد.پس چرا ابوبكر با اين كه مي‌دانست اكثر مردم از انتخاب عمر ناراضي هستند ؛ وي را بر مردم تحميل كرده و آزادي مردم را در انتخاب حاكم سلب نمود ؟
    8- در مورد نحوه نوشتن وصيت ابوبکر براي جانشيني عمر چنين آمده:
    عن زيد بن أسلم ، عن أبيه ، قال : « كتب عثمان بن عفان عهد الخليفة من بعد أبي بكر ، فأمره أن لا يسمي أحدا ، وترك اسم الرجل ، فأغمي على أبي بكر إغماءة ، فأخذ عثمان العهد فكتب فيه اسم عمر . قال : فأفاق أبو بكر فقال : أرنا العهد ، فإذا فيه اسم عمر ، فقال : من كتب هذا ؟ فقال عثمان : أنا . فقال : رحمك الله وجزاك خيرا ، فوالله لو كتبت نفسك لكنت لذلك أهلا .
    شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة ، طبري الرازي الشافعي اللالكائي (418 هـ) ، ج 6 ،‌ ص 106
    از زيد بن اسلم از پدرش روايت شده است که گفت: عثمان پيمان نامه خليفه بعد از ابو بکر را مي نوشت ؛ پس ابو بکر به او دستور داد که نام کسي را ننويسد و جاي اسم را خالي بگذارد ؛ پس ابو بکر بيهوش شده ، عثمان نامه را برداشت و در آن نام عمر را نوشت ؛ پس وقتي که ابو بکر به هوش آمد گفت : پيمان نامه را به من نشان بده ؛ و در آن نام عمر را ديد !!!
    پس گفت : چه کسي اين را نوشته است ؟ عثمان پاسخ داد : من ؛ ابو بکر گفت : خدا تو را ببخشايد و جزاي خير دهد ؛ قسم به خدا که اگر خودت را نيز مي نوشتي سزاوار بودي !!!
    چگونه است كه وصيت ابوبكر در حال اغماء ، نافذ است و سخن او هذيان گويي به حساب نمي‌آيد ؛ اما وقتي رسول خدا كه طبق نص صريح قرآن كريم سخني جز وحي نمي‌گويد ، مي‌خواهد وصيت كند ، عمر به بهانه مريضي آن حضرت ، تهمت هذيان گويي به آن حضرت مي‌زنند و با اين عمل زشت ، مانع نوشتن وصيت نامه مي‌شوند ؟
    9- دوستان، حقيقت اين است که ابوبکر براي به خلافت رسيدنش مديون و وامدار عمر بود،همچنانکه عمر نيز براي به خلافت رسيدنش وامدار عثمان بود (در روايت قبل آمد) لذا جاي تعجب نيست که ابوبکر، عمر را جانشين خود کند وعمر نيز در شوراي شش نفره شروطي بگذارد که حتما عثمان جانشينش گردد.
    10- در خلافت حضرت علي هيچ گاه مخالفان، مجبور به بيعت نشدند؛ مانند: سعد بن ابي وقاص، عبدالله بن عمر و خيلي ديگر. و حکم به اعدام کسي که با خليفه بيعت نکند، در مکتب خلفا از زمان ابوبکر تا عثمان وجود داشته است و در زمان خلافت امام علي (ع) و امام حسن (ع) متوقف و دوباره در عصر معاويه بن ابي سفيان به جريان افتاد . خليفه رسول خدا الگويش رسول خداست.

    #3286

    حمید رضا
    کاربر
    نکته جالب در این مقاله جناب سجودی نقلی است که آورده است و در آن چندی از صحابه به اعتراض به ابوبکر گویند فلانی را ولی ما قرار دادی :
    لما استخلفه أبو بكر كره خلافته طایفة حتی قال طلحة ماذا تقول لربك إذا ((((ولیت ))))علینا فظا غلیظا. »منهاج السنة، ج7، ص 461.

    از کلمه ولی به معنای خلافت و جانشینی استفاده شده است حال انسان می فهمد منظور رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از اینکه گفتند :« أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة » . (الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله ، المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ص143ح4652، ( متوفاي 405هـ) ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – 1411هـ – 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا)

در حال نمایش 2 نوشته (از کل 2)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.