این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط عبدالله اهل سنت در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7159شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7165فرموده اید انصار ومهاجران یزید خبیث را تایید نکرده!
برادر پس ان همه که بزرگانتان میگویند خلافت یزید شرعی بوده و معایه برایش بیعت ستانده کجا رفت؟ایا دایی معاویه شما از اجنه بیعت ستاند یا همان صحابه بوده اند؟ پسر عمر که همه را از عدم اطاعت یزید خبیث منع می کرد والان هم اظهارات ابن مفتی کور به ظاهر وباطن خویش را بنگر وسعی کن دیگر بی سند لب به سخن باز نکنی اظهارات مفتي اعظم عربستان در مشروعيت بيعت يزيد و حرمت قيام امام حسين (ع)شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7166راز سکوت علی ع
1 – إنَّهُ سيكونُ بعدي اختلافٌ أو أمرٌ فإنِ استطعتَ أن ثتكونَ السِّلْمَ فافعلْ
الراوي: علي بن أبي طالب المحدث: أحمد شاكر_المصدر:مسند احمد_ الصفحه او الرقم:2/85
خلاصه حکم المحدث: اسناده صحیح
علی ع گوید:پیامبر فرمود:بعد من اختلاف خواهد بود اگر توانستی صلح کنی پس اقدام کنشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7167فرمودی ابا تا حالا کسی دبده یک فرستاده خدا به کسانی که خدا را قبول ندارند حکومت واگذار کند!
جواب بله هست هارون ع وقتی دید قدرت مقابله با گوساله پرستان را ندارد حکومت را بدانان سپرد____
قال يا هارون ما منعك إذ رأيتهم ضلوا (92) ألا تتبعن أ فعصيت أمري (93) قال يا بن أم لا تأخذ بلحيتي و لا برأسي إني خشيت أن تقول فرقت بين بني إسرائيل و لم ترقب قولي (94)
گفت: اي هارون وقتي ديدي كه ايشان گمراه شدند مانع تو چه بود؟ (92).كه از من متابعت كني؟ چرا فرمان مرا عصيان كردي؟ (93).
گفت: اي پسر مادرم! ريش و سر مرا مگير، من بيم داشتم بگويي ميان پسران اسرائيل تفرقه انداختي و رعايت گفتار من نكردي (94).
چشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7168فرمودی کسی که نتواند از ناموس خود دفاع کند لیاقت حکومت را ندارد
جواب:پس اقرار نمودی عثمان لیاقت حکومت ندارد زیرا دست زنش را بریده و به پشتش دست رده گفتن عجب پشت بزرگی دارد وشماها گویید عثمان جای دفاع از ناموی مشغول خواندن بقره بود !!!
ابراهیم ع رنش را جهت زنا برای حاکم فرستاد طبق صحیح بخاری
ایا ابراهیم نعذوبالله بی غیرت بود؟1 – قال النبيُّجچ صلى الله عليه وسلم: هاجرَ إبراهيمُ عليه السلامُ بسارةَ، فدخل بها قريةً فيها ملِكٌ من الملوكِ، أو جبارٌ من الجبابرةِ، فقيل: دخل إبراهيمُ بامرأةٍ هي من أحسنِ النساءِ، فأرسل إليه: أن يا إبراهيمُ من هذه التي معك؟ قال: أختي، ثم رجع إليها فقال: لا تُكذِّبي حديثي، فإني أخبرتُهم أنك أختي، واللهِ إن على الأرضِ مؤمنٌ غيري وغيرُك، فأرسل بها إليه فقام إليها، فقامت توضَّأُ وتصلي، فقالت: اللهم إن كنتُ آمنتُ بك وبرسولِك وأحصنتُ فرجي إلا على زوجي فلا تسلِّط عليَّ الكافرَ، فغُطَّ حتى ركضَ برجل
ابوهریره گوید:پیامبر فرمود :ابراهیم به همراه ساره به سرزمینی هجرت نمودند،پادشاه ان سرزمین شخصی ستمگر بود،به او خبر دادند یکی از زیباترین زنان همراه ابراهیم است،پادشاه از ابراهیم پرسید این زن که با توست کیست؟ابراهیم فرمود:او خواهر من است ،ابراهیم نزد همسرش بازگشت و به او گفت:من به پادشاه گفته ام تو خواهر من هستی تو نیز سخن مرا نزد پادشاه تکذیب نکن،بخدا سوگند روی زمین کسی جز من و تو به خدا ایمان ندارد.پس از این بود که ابراهیم همسر خود را نزد پادشاه فرستاد.هنگامی که پادشاه قصد همسر ابراهیم کرد او از جا برخواست و وضو گرفت و به نماز و دعا مشغول شد وچنین گفت:بارالها!به تو و پیامبرت ایمان اورده و میخواهم دامنم بجز برای همسرم محفوظ بماند
الراوي: أبو هريرة المحدث: البخاري
المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 2217
خلاصة حكم المحدث: [صحيح]شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7169حدیث از پبامبر خواستی راجب جهنمی خواندن معاویه و دارودسته اش :
همانطور که ثابت است عمار را ابوغادیه صحابی و از گروه معاویه به شهادت رساند و با انکه قاتل مستقیم عمار یک شخص است اما نبی ص از گروه سخن میکند که عمار را می کشند،نبی ص میخواهد مارا به ظلم و بغاوت گروهی و طایفه ای ارشاد و راهنمایی کند،ان گروه و طایفه کیستند؟طایفه ای که معاویه و لشکر گمراه کننده اش را بوجود اوردند برای جنگ با عمار– عن عِكرِمَةَ : قال لي ابنُ عباسٍ ولابنِه عليٍّ : انطَلِقا إلى أبي سعيدٍ، فاسمَعا من حديثِه، فانطلَقْنا، فإذا هو في حائطٍ يُصلِحُه، فأخَذ رِداءَه فاحتَبى، ثم أنشَأ يحدِّثُنا، حتى أتى ذِكرُ بِناءِ المسجدِ، فقال : كنا نحمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وعمَّارٌ لَبِنَتَينِ لَبِنَتَينِ، فرآه النبيُّ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، فيَنفُضُ الترابَ عنه، ويقولُ : وَيحَ عمَّارٍ، تقتُلُه الفئةُ الباغيةُ، يدعوهم إلى الجنةِ، ويدعونَه إلى النارِ . قال : يقولُ عمَّارٌ : أعوذُ باللهِ من الفتنِ .
هنگام ساختن مسجد مدینه،عمار یاسر برخلاف دیگران که یک خشت برمی داشتند،او دوتا دوتا می اورد،
پیامبر او را دید وبا دستش غبار از چهره عمار زدود سپس گفت:عمار را گروه ستمگر می کشند،او انان را به بهشت می خواند وانان او را به جهنمجالراوي: عبدالله بن مسعود المحدث: البخاري
– المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 447
خلاصة حكم المحدث: [صحيح]سوره القصص:
جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ41وَ أَتْبَعْناهُمْ فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ42
ما انان را پیشوایانی کردیم که مردم را بسوی اتش دعوت میکردند و روز قیامت از ان مردم یاوری نخواهند یافت-بعد از رفتنشان هم در دنیا لعنت و در قیامت زشت رویی نصیبشان کردیمسوره غافر ایه 41:
و يا قوم ما لي أدعوكم إلي النجاة و تدعونني إلي النار
و ای قوم من!چه می شود مرا که شما را بسوی نجات میخوانم در عوض شما مرا بسوی اتش دعوت می کنیدشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7175صحيحابن حجر در فتح الباری 7:108گوید: کان رای علی الاجتماع علی الطاعه و طلب اولیاء المقتول القصاص،ممن یثبت علیه القتل بشروطه
نظر علی ع ان بود که همه بر اطاعتش جمع شده انگاه اولیای مقتول طلب قصاص کنن .
سوال میکنم چرا معاویه نذآشت خواسته حق علی تحقق یابد !
واضح است زیرا اگر انطور می شد معاویه باید فاتحه حکومت شام را می خواند وثانیا حق بودن ادله قاتلان عثمان مشخص می شد لذا معاویه زیر حق نرفت.معاویه ولی خون عثمان وذیحق در خونخواهی او نبوده و خونخواهان شرعی وی فرزندانش بوده اند،اگر فرضا حق قصاص داشتند و از تحقق ان درمانده بودند باید از خلیفه وقت دادخواهی می نمودند تا وی یعنی علی ع به دعوای ایشان رسیدگی و قضاوت می کرد و او حکم خدا را به اجرا می گذآشت.اولین وظیفه معاویه این بود که در برابر بیعتی که به درستی انجام گرفته بود سر فرود اورد و به وحدت جامعه بپیوندد و سر از بیعت نپیچد و با این کار نظام جامعه را بر هم نزند و سپس به حاکم بیعت شده مراجعه کرده اگر دعوای جزایی دارد اقدام نماید و دادخواهی کند .طلحه و زبیر پیش از معاویه از پی همین منظور برامدند وهمسر نبی ص را از پرده بیرون اوردند و امام پس از اتمام حجت با انان جنگید.ایا این دلایل و اتمام حجت ها برای معاویه کافی نمی نمود؟
ایا معاویه ندید خودخواهی و فریبکاری و جاه طلبی و دنیا پرستی چه برسرسران سپاه جمل اورد و با اینکه هزاران انسان صالح و بیراه و اهل حق و باطل را بکشتن دادهیچ طرفی برنبستند؟
پس از چه روی شمشیر کشید تا هزاران انسان بی گناه و مرد و زن و کودک را به خاک و خون افکند آن در ازای کشته شدن یک تن که مجتهدان عادل و نیکرو امت محمد پس از اتمام حجت کشته بودنش،قتل عام مردم به بهانه خونخواهی یک تن کاری است حرام وبرخلاف شریعت،دستورات خلیفه وقت باید حتما پیروی و اطاعت شود وسرپیچی از ان روا نیست.مگر اطاعت ازفرمان علی ع برایش واجب نبود حال انکه ان جماعت روایتی را از پیامبرصحیح شمرده اند که به استنادش اطاعت از فرمان سران گمراهگری وحکام جور و بیدادگری از قماش یزید و معاویه را واجب میشمارد؟
ابن حجر در فتح الباری 7:108گوید: کان رای علی الاجتماع علی الطاعه و طلب اولیاء المقتول القصاص،ممن یثبت علیه القتل بشروطهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7176باز راجب سند نامه سکوت نموده و ردی هم بر بررسی سندی من نکردید و این یعنی قبول بررسی من!
و جز من من جوابی هم بر شروح من ندادی ،ضمنا اگر بادقت میخواندی عبارات بنده را باید متوجه میشدی که من همان محرابم وکورکورانه افترا نمی زدی اما مهم نیست عادت شماس خود را به ندیدن زدن،
وباز همان سخنان خود راتکرار نموده و به جهل خود پافشاری کرده ای، الله راجب امثال شما گوید:
و كان الإنسان أكثر شيء جدلا :
و انسان از همه چيز بيشتر مجادله ميكندو يجادل الذين كفروا بالباطل ليدحضوا به الحق:
كساني كه كافرند به باطل مجادله كنند كه حق را بدان باطل سازند …
و واضح است کسی که بعد روشن شدن ضعف قولی باز بدان استناد می کند قصدش گمراهی است.
گفته ای معصوم که نباید الزام کند مثل من !!! ایا الزام ابراهیم با قومش را ندیدی ؟ وقتی قومی خود را به راه شتر دیدی ندیدی زدن راهی جز ان نمی ماند که بر طریق خودشان با انها احتجاج کرد انطور که ابراهیم کرد و برادر سنی توهم کرده ای امام نمی تواند مثل من بگوید.
خواین قاعده الزام است و معنایش یکی کردن سخن تو با علی ع نمی شود.
واین که گفته ای شما فرق مسایل فردی با اجتماعی را نمی دانید وخواسته ای با این سفسطه عدم اطاعت معاویه را حق جلوه بدی اما زهی خیال باطل،
یا شما سنی نیستی یا دین جدیدی اورده ای زیرا در مذهب سنی خروج علیه حاکم ولو جهت حقوق فردی جایز نمی باشد جهت روشن شدن موضوع به این حدیث دقت کن:قلتُ : يا رسولَ اللهِ ! إنا كنا بشرٌ . فجاء اللهُ بخيرٍ . فنحن فيه . فهل من وراءِ هذا الخيرِ شرٌّ ؟ قال ( نعم ) قلتُ : هل من وراءِ ذلك الشرِّ خيرٌ ؟ قال ( نعم ) قلتُ : فهل من وراءِ ذلك الخيرِ شرٌّ ؟ قال ( نعم ) قلتُ : كيف ؟ قال ( يكون بعدي أئمةٌ لا يهتدون بهدايَ ، ولا يستنُّون بسُنَّتي . وسيقوم فيهم رجالٌ قلوبُهم قلوبُ الشياطينِ في جُثمانِ إنسٍ ) قال قلتُ : كيف أصنعُ ؟ يا رسولَ اللهِ ! إن أدركت ُذلك ؟ قال ( تسمعُ وتطيع للأميرِ . وإن ضَرَب ظهرَك .
پیامبر فرمود:بعد من پیشوایانی بر مسند قدرت خواهند نشست که از هدایت من بهره ای نبرده اند،به سنت من نیز عمل نمی کنند و در میان انها افرادی هستند که قلبهایشان قلب شیاطین در جسم ادمی زادست.عرض کردم ای رسول خدا!اگر ما انروز را درک کردیم وظیفه ما چیست؟فرمود:به سخنان انها گوش داده و از فرمانشان اطاعت کنید، اگر شمارا مورد ضرب و شتم قرار دادند و اموال شما را نیز غآرت کردند وظیفه شما اطاعت است
الراوي: حذيفة بن اليمان المحدث: مسلمشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7182در جواب اینکه فرموده اید (دقت کنید که الان بحث در مورد امیرالمومنین سلام الله علیه است.)
شما که حرف من را ثابت کرده اید .
در سوال اولیه من به صراحت بیان شده :
و حضرت علی که امام بلاغت و کلام بوده و کلماتی که در گفتار خود استفاده کرده می دانسته چه بار معنایی دارد.
و در جواب اینکه فرموده اید (دقت بیشتر کنید که آیا معاویه اصولا چیزی به نام امامت قبول دارد یا ندارد؟)
وقتی تمام مردم آنزمان قران را قبول داشتند و سنت پیامبر را قبول داشتند به راحتی حضرت علی اگر امام منصوص الهی می بودند حتما به آن استناد می کردند .
همانطوری که پیامبر اسلام نامه هایی که به پادشاهان کشورهای ایران و روم و حبشه فرستاد از کلمه محمد رسول الله استفاده کرد .
و همچنین هیچ یک از پیامبران الهی نگفته اند که نبوت از آب بینی بز در نزد ما کمتر است .
اگر حضرت علی منصوص الهی است و حاکم بر مردم از طرف خدا هست چرا مقام الهی خود را می گوید کمتر از آب بینی بز است ؟؟
و در جواب اینکه فرموده اید (همان قاعده الزامی که شما مطرحش کردید را امیرالمومنین به کار بسته و از چیزی که معاویه قبولش داشته استفاده کرده.)
شما هنوز فرق بین گفتار من و گفتار حضرت علی را نمی دانید ؟؟!!!
یا خود را به نفهمی زده اید ؟؟!!!
حرف حضرت علی برای پیروانش حجت است و واجب است .
ولی حرف من برای هیچ کسی واجب و حجت نیست .
و در جواب اینکه فرموده ای (همین ایرادی که دارید به پیامبر خدا ابراهیم علیه السلام نیز وارد است.)من از خوانندگان محترم می خواهم از ایه 76 تا 79 سوره انعام را بخوانند تا قضاوت کنند و ببینند چه کسی دروغگو و کذاب است و برای عقیده ی باطل خود به هر عمل نامشروع متوسل می شود !!
و خود حضرت ابراهیم در پایان چه گفته است و نتیجه چه شده است .
و آخر نامه 6 نهج البلاغه را نیز مطالعه کنند و ببینند که حضرت علی چه گفته است و نتیجه چه می باشد .(كانَ ذلِكَ لِلّهِ رِضًى)
و در جواب اینکه فرموده ای (به پیامبر هم وارد است. با یهود خائن اطراف مدینه بر اساس چه حکمی رفتار نمودند؟)
خواهشمندم به صراحت آدرس آن آیه را بده تا مثل موضوع حضرت ابراهیم تو را رسوا کنم .
و در جواب اینکه فرموده ای (الان جا دارد به مناسبت توهینی که به پیامبران الهی کردی مثل خودتان موعظه بنویسم.)
چرا دروغ می گویی ؟؟؟
من در کجا به پیامبران الهی توهین کرده ام ؟؟؟
اگر کذاب و فریب کار نیستی متن آن توهینی که من کرده ام را بگذار .
تا دروغگو و کذاب برای خوانندگان مشخص شود .
گفتم دوباره می گویم متن آن توهین را که به پیامبران الهی کرده ام را بگذار نه نتیجه گیری و تراوشات فاسد مغز خود را !!
از خوانندگان محترم تقاضامندم سوال اولیه من را به دقت بخوانند و در آن تدبر و تفکر کنند .
و در پایان صلواتی را که برادر abdollah1990 را یاد داده اید من هم عینا پیروی می کنم :
و صل الله علی نبینا محمد و علی آله و ازواجه و اصحابه اجمعین و لعنة الله علی اعدائهم و منکریهم اجمعین من الاولین و الآخرین.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7279فرموده ايد:
با سلام برادرم .
اولا : خداوند را سپاسگذارم که اعتراف نموده ای که به عقیده علی )رض( انتخاب امام به عهده شورای مهاجرین و انصار بوده است و نه الهیوعليكم السلام
عزيز بجاي سپاس خدا بر افترا بستن به عقيده من بهتر نيست سند خطبه را اثبات كني و رد كني با استدلال علمي سخن من را راجب سند نامه بعد راجب نامه شرح بدي؟
خدا مي فرمايد اي بشر هرگز بدانچه علم و يقين نداري دنبال مكن كه درپيش خدا چشم و گوش ودل مسوولند .ابراهيم ع پس از فراغ از احتجاج با پدر و قومش در باره اصنام ، شروع به پرسش خدايان آنها (ماه ، ستاره ، آفتاب و …( ميكند ، و اشاره به ستاره اي نموده ميگويد : هذا ربي و همچنين وقتي ميبيند ماه طلوع كرد ميگويد : هذا ربي روز كه ميشود و خورشيد طلوع ميكند ميگويد : هذا ربي هذا اكبر اين است پروردگار من ، چرا كه اين ، از آن دو بزرگتر است ،
الان يك ستاره پرست بياد بگه ابراهيم ع فرموده ستاره رب وخداي من است بعد مثل شما يك سپاس هم بكند ايا اين بحث عقلي ومنطقي شد؟
خود شما اعتراف به حكم الزام كرديد اما به علي ع وشيعه رسيد اين حكم حمل برحقيقت شد والزام حرام!اين چه منطقي است كه شما داريد؟شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7281فرموده ايد:
برادرم اولا :معاویه و اتباعش و تمام مردم آن زمان قرآن و گفتار صحیح السند پیامبر اسلام را قبول داشتند .
دوما : خود حضرت علی آنها را در نهج البلاغه برادر دینی خطاب می کند .عزيز سخن بي سند شما تبرئه نمي كند گروه معاوية و دارو دسته اش را كه نبي ص راجبشان فرموده:گروه متجاوزگري كه به جهنم دعوت مي كنند به سند صحيح ازبخاري.
مگرشما ان حديث كه منع كرده خروج عليه حاكم را و اية اطاعت ازاولي الامر را دادم نديدي؟
اري ديدي اما مثل معاوية عمل كردي(شتر ديدي نديدي)
عقيده حضرت علي ع راجب معاويه و اتباعش در
نهج البلاغه نامه 16:
فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوهُ.
سوگند به خدا كه دانه را شكافته،و جانداران را آفريده،كه اينان(معاوية واتباعش)اسلام نياوردند،بلكه تسليم شدند و كفر را در درون خود پنهان داشتند،وچون ياوراني بر كفر خويش يافتند انرا اشكار نمودند.بيشك بودن مسلمانان ساده لوحي كه فريب معاويه را خورده وبرابر خليفه واجب الاطاعة وكسي كه طبق عقيده اهل سنت دوستي اش را نبي ص واجب نمود برامت در غدير،ايستادند وحضرت ايشان را با لفظ مسلماني كه در فتنه وشبهه افتادند تأويل نموده است و برفرض معاويه را هم مسلمان خطاب نمود واضح است اين بخاطر اقرار زباني بر وحدانيت خدا و تشهد است انطور كه منافقان هم بظاهر در حكم مسلمان قرارمي گيريند بخاطر اقرارشان،
وخدا گويد:
ولا تقولوا امنا و لكن قولو اسلمنا
نگوئيد ايمان اورديم ليكن بگوئيد اسلام اورديمانطور كه ابن ابي سلول اسلام اورد جناب معاويه هم انطور اسلام اورد و لفظ مسلمان مدح نمي شود
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7282فرموده ايد:
سوما : اگر آنها قرآن و پیامبر را قبول نداشتندچطور امام حسن با آنها صلح کرد؟؟!!
و مهمتر از آن بیعت کرد !!اگر قران وپيامبر راقبول داشتند كه نبايد با علي وارد جنگ شده وازاطاعتش كه واجب بود روي گردانده واشوب به پا ساخته و اجماع امت را بهم بزنند بخاطر خواسته اي كه ظاهرش خون عثمان وباطنش فتنه وحكومت خواهي بود بنابه ادله روشن، واگر ذره اي تفكرمي كردي متوجه مي شدي اصلأ چرا بايد كاربه لشكركشي مي رسيد كه صلح شود؟معاوية طالب حكومت بود لشكريان امام حسن هم نفوذي دشمن وخيانت كار از اب درامدند لذا امام جهت حفظ جان خويش وشيعيانش مجبور به صلح شد وبيعت هم نكرد اين كذب را امويان ساختند ،
وخدا فرمايد:
مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِصلح حديبية را اگر نشنيدي بروبخوان انجا نبي ص با مشركان صلح مي كند انجا هم پيغمبرشما عمربن خطاب به رسالت شك مي كند زيرا مثل شما قوة تشخيص علت را نداشت
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7283فرموده ايد:
و اینکه گفته اید (واين سخن علي ع: إنما الشورى ،يعني شورا براي كسيكه بدان معتقد است وبدان احتجاج مي كند.)
برادرم دیگر از این استدلال های آبکی و کشکی نکن که باعث آبرو ریزی برای شما می شود .جواب:
اين همان مصداق قول ابراهيم ع است با ستاره و ماه پرستان كه راجب ستاره فرمود هذه ربي ،به اين ميگن قاعده الزام انچيزي كه شما براي خود قبول داريد اما براي شيعه حرام و ابروريزي مي دانيدفرموده ايد:
آیا حضرت علی که عرب بوده و افصح الکلام بوده و امام بلاغت و کلام بوده نمی دانسته کلمه انما حصر است ؟؟!!
ونباید انتخاب را برای شورای مهاجرین و انصار حصر کند؟؟!!
آیا هر جا در قران کلمه انماآمده برای کسی که بدان معتقد است می باشد ؟؟ و خطاب به دیگران نیست ؟؟جواب:به اين ميگن قاعده الزام ليكن اگر بازقبول نداريد بس جواب بدهيد ايا ابراهيم ع نمي دانست ستاره خدا نيست كه فرمود هذه ربي؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7284فرموده ايد:
و اینکه گفته ای (اين سخن أمير المؤمنين:فإن اجتمعوا على رجل وسمّوهُ إماماً كان ذلك لله رضا…،شكي درصحتش نيست,مهاجران وانصار و …..)
برادرم اولا :خدا را شاکر و سپاسگذارم که گفتید شکی در آن نیست و قبول کردید ، هر فردی که مهاجرین و انصار اجماع کردند و امامش خواندند رضای الله در آن است .
وبا این اقرار صریح و واضح که کرده اید ، امامت منصوص الهی نیست .
وبا انتخاب خدا نیست.
بلکه با انتخاب شورای مهاجرین و انصار است.
و من برای شما تبریک می گویم و این اقرار شما را به یاد شما می دهم تا خوانندگان قضاوت کنند .
و دوما : در زمان انتخاب حضرت ابوبکر و عمرامام حسن و حسین کودک بودند .
سوما : در تمام تصمیمات جمعی اکثریت ملاک است .
همینطور که در مجلس خبرگان رهبری عده ای مخالف انتخاب مقام معظم رهبری بودند .
چهارما و از همه مهمتراین اعتراف شما به اصل موضوع است که امامت پس از فوت پیامبر را الهی ندانسته ای .جواب:
عزيز خود را به انراه نزن واضح است علي ع وسرور زنان بهشت يعني فاطمه س وحسنين بركاري كه رضاي الله درآن نباشد اجماع نمي كنند و نظرماهم همانس علي ع با خلفا ديقه اي هم بيعت نكردند وصحيح بخاري شماهم امده بعد 6ماه بيعت نموده؟بعد انكه فاطمه شهيد شد يعني اكراه محض، همان نبي ص اين دو كودك را وارد درحكم شرعي مباهله كردند يعني انقدر مي فهميدند كه نبي ص وارد حكم شرعي بكندشان و شما راوي 4 ساله را قبول داريد اما بيعت سيدجوانان بهشت را نه به بهانه كودك بودن!اين منطق شماست براي خود آري براي ديگري ابدأ واصلأ وحرامما راجب جانشيني نبي ص حرف مي زنيم و شما ازمجلس خبرگان مي گوئيد!ايا طبق ادعاي شما و وهابيان كه برخلافت يزيد اجماع شد اين باعث رضاي خدا شد يا رضاي شيطان!نه بيشك فقط شيطان راضي شد, زيرا سرور جوانان بهشت مخالف بود با يزيد لعنة الله عليه و باخونش بني امية را رسوا ساخت
بس هراجماعي دال بر رضايت الله وحق نمي شود
بس ادعا نفرمائيد اجماع شد وقتي قبول كرديد لازم نيست همه جمع بشند وطبق نامه هم حرف از اجماع است نه انچه كه شما مدعي شديدوفرموده ايد:
و موضوعات دیگری که مطرح کرده ای ربطی به سوال اولیه من ندارد .جواب:
ربط دارند ولي شما قوه تشخيص ربط نداريدحرف اخر:اگربعد اين ادله روشن باز حق رانپذيريد ملالي نخواهد بود بس لطف نموده ثابت كنيد نامه ازنظرسندي صحيح است
تمامشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #7285فرموده ايد:
و اینکه گفته ای (اين سخن أمير المؤمنين:فإن اجتمعوا على رجل وسمّوهُ إماماً كان ذلك لله رضا…،شكي درصحتش نيست,مهاجران وانصار و …..)برادرم اولا :خدا را شاکر و سپاسگذارم که گفتید شکی در آن نیست و قبول کردید ، هر فردی که مهاجرین و انصار اجماع کردند و امامش خواندند رضای الله در آن است .وبا این اقرار صریح و واضح که کرده اید ، امامت منصوص الهی نیست .وبا انتخاب خدا نیست.بلکه با انتخاب شورای مهاجرین و انصار است.و من برای شما تبریک می گویم و این اقرار شما را به یاد شما می دهم تا خوانندگان قضاوت کنند .و دوما : در زمان انتخاب حضرت ابوبکر و عمرامام حسن و حسین کودک بودند .سوما : در تمام تصمیمات جمعی اکثریت ملاک است .همینطور که در مجلس خبرگان رهبری عده ای مخالف انتخاب مقام معظم رهبری بودند .چهارما و از همه مهمتراین اعتراف شما به اصل موضوع است که امامت پس از فوت پیامبر را الهی ندانسته ای .جواب:عزيز خود را به انراه نزن واضح است علي ع وسرور زنان بهشت يعني فاطمه س وحسنين بركاري كه رضاي الله درآن نباشد اجماع نمي كنند و نظرماهم همانس علي ع با خلفا ديقه اي هم بيعت نكردند وصحيح بخاري شماهم امده بعد 6ماه بيعت نموده؟بعد انكه فاطمه شهيد شد يعني اكراه محض، همان نبي ص اين دو كودك را وارد درحكم شرعي مباهله كردند يعني انقدر مي فهميدند كه نبي ص وارد حكم شرعي بكندشان و شما راوي 4 ساله را قبول داريد اما بيعت سيدجوانان بهشت را نه به بهانه كودك بودن!اين منطق شماست براي خود آري براي ديگري ابدأ واصلأ وحرام ما راجب جانشيني نبي ص حرف مي زنيم و شما ازمجلس خبرگان مي گوئيد!ايا طبق ادعاي شما و وهابيان كه برخلافت يزيد اجماع شد اين باعث رضاي خدا شد يا رضاي شيطان!نه بيشك فقط شيطان راضي شد, زيرا سرور جوانان بهشت مخالف بود با يزيد لعنة الله عليه و باخونش بني امية را رسوا ساخت بس هراجماعي دال بر رضايت الله وحق نمي شود,بس ادعا نفرمائيد اجماع شد وقتي قبول كرديد لازم نيست همه جمع بشند وطبق نامه هم حرف از اجماع است نه انچه كه شما مدعي شديد
وفرموده ايد:و موضوعات دیگری که مطرح کرده ای ربطی به سوال اولیه من ندارد .
جواب:ربط دارند ولي شما قوه تشخيص ربط نداريد حرف اخر:اگربعد اين ادله روشن باز حق رانپذيريد ملالي نخواهد بود بس لطف نموده ثابت كنيد نامه ازنظرسندي صحيح است تمام -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
و اینکه گفته ای (اين سخن أمير المؤمنين:فإن اجتمعوا على رجل وسمّوهُ إماماً كان ذلك لله رضا…،شكي درصحتش نيست,مهاجران وانصار و …..)
برادرم اولا : خدا را شاکر و سپاسگذارم که گفتید شکی در آن نیست و قبول کردید ، هر فردی که مهاجرین و انصار اجماع کردند و امامش خواندند رضای الله در آن است .
و با این اقرار صریح و واضح که کرده اید ، امامت منصوص الهی نیست .
و با انتخاب خدا نیست . بلکه با انتخاب شورای مهاجرین و انصار است .
و من برای شما تبریک می گویم و این اقرار شما را به یاد شما می دهم تا خوانندگان قضاوت کنند .
و دوما : در زمان انتخاب حضرت ابوبکر و عمر امام حسن و حسین کودک بودند .
سوما : در تمام تصمیمات جمعی اکثریت ملاک است .
همینطور که در مجلس خبرگان رهبری عده ای مخالف انتخاب مقام معظم رهبری بودند .
چهارما و از همه مهمتر این اعتراف شما به اصل موضوع است که امامت پس از فوت پیامبر را الهی ندانسته ای .
و موضوعات دیگری که مطرح کرده ای ربطی به سوال اولیه من ندارد .