سوالی از اهل سنت در مورد بی بی فاطمه ( سلام الله علیها ) !

Home انجمن ها اهل بیت سوالی از اهل سنت در مورد بی بی فاطمه ( سلام الله علیها ) !

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  tanha در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 14 نوشته (از کل 29)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #2174

    hamshahri
    کاربر

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام

    جناب ابوبكر قشمي عزيز :

    از بابت تاخیر عذرخواهی می کنم ..  معمولا در روزهای تعطیل بنده در اینترنت نیستم

    اول
    حرف شما در تقدم جرح بر تعدیل صحیح است ولی کدام جرح ؟
    تنها جرحی مقبول است که مفسر باشد و نه هر حرجی !

    نووی در " المجموع " ج 2 ص 535 چنین می گوید :

    " ولا يقبل الجرح إلاّ مفسّرا ، وهو أن يذكر السبب الذى به جرح ولأنّ الناس يختلفون فيما يفسق به الإنسان ، ولعل من شهد بفسقه شهد على اعتقاده  "

    (المجموع ، اسم المؤلف:  النووي ، دار النشر : دار الفكر – بيروت – 1997م  )

    ابن حجر عسقلانی نیز در " فتح الباری " ص 453 بعد از نقل تضعیف دارقطنی در مورد " یزید بن ابی مریم " چنین می گوید :

    هذا جرح غير مفسّر فهو مردود  "

    (هدي الساري مقدمة فتح الباري شرح صحيح البخاري ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت – 1379 – ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي , محب الدين الخطيب  )

    دوم
    آلبانی روایت مذکور در مجمع الزوائد را اصلا بخاطر تضعیف راوی رد نکرده است … یعنی وی اصلا هیچ راوی را جرح نکرده است .

    سوم
    ابن حجر هيثمي  روايت (  فاطمة أحب إلى منك  ) را رد نکرده بلکه تنها در مورد 1 راوی می گوید که وی را نمی شناسد !

    گذشته از اينکه آلباني در مورد جهالت اين راوي نیز اصلا صحبت نکرده و کلام مناوي را از باب نفهمیدن منظور مناوی رد کرده است  ، بايد ديد که در اهل سنت آيا روايت راوي مجهول را مي توان قبول کرد يا خير !

    حافظ بدرالدين ابن بهادر در باب روايات مجاهيل به صراحت بيان مي کند که ر نزد حنفيه ، احاديث آنان کاملا مقبول است

    ( الحنفيّة فإنّهم لم يفصلوا بين من روى عنه واحد وبين من روى عنه أكثر من واحد بل قبلوا رواية المجهول على الإطلاق    )

     

    و سپس بيان مي کند که قول اکثر اهل حديث در قبول کردن روايات مجاهيل است :

    (اختلفت فيه أهل الحديث والفقهاء فذهب أكثر أهل الحديث إلى قبول رواياتهم والاحتجاج بها، منهم: البزار والدارقطني، فنصّ البزار في كتاب الأشربة له وفي فوائده وفي غيره موضع على أنّ من روى عنه ثقتان فقد ارتفعت جهالته وثبتت عدالته ونحو ذلك الدارقطني في الديات من سننه لمّا تكلّم على حديث خشف بن مالك عن ابن مسعود في الدية   )

    (النكت على مقدمة ابن الصلاح ج 3، ص 376، لبدر الدين أبي عبد اللّه محمد بن جمال الدين ابن بهادر، طبعة: أضواء السلف، الرياض، تحقيق: د. زين العابدين محمد بلافريج.  )

    چهارم
    روايت فوق نيز با روايت زير به لحاظ معنا تقويت مي شود که پيامبر فرمودند : احب اهلي الي فاطمه !

    حاکم اين روايت را صحيح مي داند و ذهبي آن را بخاطر " عمر بن ابي سلمه " ضعيف مي داند و اين در حالي است که خود ذهبي در مورد عمر بن ابي سلمه مي گويد :

    قَالَ أَبُو حَاتِمٍ: هُوَ عِنْدِي صَالِحٌ ؛ قُلْتُ: اسْتَشْهَدَ بِهِ البُخَارِيُّ ؛ وَرَوَى: أَحْمَدُ بنُ زُهَيْرٍ، عَنِ ابْنِ مَعِيْنٍ: لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ ؛

    خود ذهبي نام وي را در کتاب " ذکر اسماء من تکلم فيه و هو موثق " نيز بيان کرده است .

     

    تضعيف نسائي نيز مردود است زيرا وي بسيار سخت گير بوده تا جايي که ابوحنيفه را نيز تضعيف کرده است .

     لكنوى در الرفع و التكميل مى‌نويسد:

    " ولم يقبل جرح النسائي في أبي حنيفة وهو ممن له تعنت وتشدد في جرح الرجال المذكور في ميزان الاعتدال ضعفه النسائي من قبل حفظه. "

    آنچه كه نسائى در باره وارد كردن عيب بر ابوحنيفه گفته است،‌ مقبول نيست؛ زيرا وى در كتاب ميزان الإعتدال در وارد كردن عيب بر افراد سختگيرى كرده است.

    (اللكنوي الهندي، أبو الحسنات محمد عبد الحي (متوفاي1304هـ)، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ج 1، ص 121، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية – حلب، الطبعة: الثالثة، 1407هـ )

    بنابراين تضعيف نسائى با معيار سختگيرى در توثيق مردود خواهد بود.

    پنجم
    بد نيست که براي توجيه اين مطلب ، کلام کتاني را براي شما بيان کنم .

    وي در " نظم المتناثر في الحديث المتواتر " چنين مي گويد :

    " 234 أن أحب أهله إليه e فاطمة رضي الله عنها قال العزيزي في شرح الجامع ثبت ذلك في عدة أحاديث أفاد مجموعها التواتر المعنوي وقال في التيسير في شرح حديث أحب أهل بيتي إلي الحسن والحسين ما نصه والحق أن فاطمة لها الأحبية المطلقة ثبت ذلك في عدة أحاديث أفاد مجموعها التواتر المعنوي وما عداها فعلى معنى من أو اختلاف الجهة اه وقد أخرج الترمذي وحسنه والحاكم وصححه الطيالسي والطبراني والديلمي وغيرهم عن أسامة بن زيد مرفوعا أحب أهلي إلي فاطمة قال في التيسير إسناده صحيح    "

    (نظم المتناثر من الحديث المتواتر ، ص 195 – 196 ، اسم المؤلف:  محمد بن جعفر الكتاني أبو عبد الله ، دار النشر : دار الكتب السلفية – مصر ، تحقيق : شرف حجازي  )

    پس روایت تواتر معنایی دارد …

    فکر کنم همين اندک کفايت کند ….

    *************************************************************

    بحث در مورد تعداد احاديث صحيح و ضعيف کافي را بگذاريم براي تاپيکي جداگانه !!

    جالب است که تضعيفات بدون دليل آلباني را ناديده مي گيريد ولي چشم در تضعيفات مرحوم مجلسي يا جناب بهبودي بر روايات کافي داريد !!

    اگر به کتاب مرحوم محدث نوري مراجعه فرماييد ، براي شما تعداد احاديث صحيح و ضعيف و موثق اصول کافي را بيان کرده اند …

    شاید در آینده در مورد تناقضات خود  آلبانی در مورد احادیث کتب خودش صحبتی کردم !

    **************************************************************

    در ضمن در مورد نشان دادن اصول کافي به محضر امام زمان عج ، ما هيچ سند صحيحي در اين رابطه نداريم …

    همچنان که مرحوم محدث نوري در " خاتمه المستدرک " ج 3 ص 470 بيان کرده اند .

    *************************************************************

    در مورد کلام مرحوم کليني در باب صحت احاديث کتابشان نيز به مقدمه رجال مرحوم خويي مراجعه نماييد !!!

    *************************************************************

    در مورد حدیث : كان أحب النساء إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة و من الرجال علي 

    تناقض پشت تناقض !!

    مشابه این روایت در مسند احمد حنبل به سند صحیح آمده است ( مسند احمد ج 4 ص 275 به نقل از نعمان بن بشیر )

    ابن حجر در " فتح الباری " 7 ص 27 نیز می گوید : احرجه احمد و ابوداود و النسایی بسند صحیح عن النعمان البشیر

    این روایت را ذهبی متعصب تصحیح کرده است ( همچنان که قبلا بیان کردم ) … حال چگونه آلبانی آن را تضعیف می کند ؟؟!!

    بد نیست علل ضعف و غلط بودن کلام آلبانی را مطرح کنم :

    وی روایت را بخاطر " عبدالله بن عطا " رد کرده است !

    " عبدالله بن عطاء " از راویان صحیح مسلم و سنن اربعه است !

    یحیی بن ابن معین وی را توثیق کرده است ( تاریخ الدوری ج 2 ص 320 )

    ترمذی وی را در سنن خویش توثیق کرده است و می گوید : وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَطَاءٍ ثِقَةٌ عِنْدَ أَهْلِ الْحَدِيثِ ! ( سنن ترمذی – کتاب الزکاه – باب ما جاء فی المتصدق یرث صدقته )

    ابن حبان وی را در " الثقات " آورده است . ( الثقات ج 7 ص 41 )

    ذهبی وی را در " ذکر اسماء من تکلم فيه و هو موثق  " آورده  است ( شماره 189 )

    جالبتر از تمام این مطالب این است که خود آلبانی متعصب که در دشمنی با امیرالمومنین ( علیه السلام ) شهره است ، دقیقا روایتی را که در سند آن " عبدالله بن عطاء " وجود دارد را تصحیح کرده است .

    صحیح و ضعیف سنن ابن ماجه ج 5 ص 394 شماره 2394 :حدثنا علي بن محمد حدثنا وكيع عن سفيان عن عبد الله بن عطاء عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال جاءت امرأة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقالت يا رسول الله إني تصدقت على أمي بجارية وإنها ماتت فقال آجرك الله ورد عليك الميراث .
    تحقيق الألباني :صحيح .

    صحیح و ضعیف سنن الترمذی ج 2 ص 167 شماره 667 :حدثنا علي بن حجر حدثنا علي بن مسهر عن عبد الله بن عطاء عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال كنت جالسا عند النبي صلى الله عليه وسلم إذ أتته امرأة فقالت يا رسول الله إني كنت تصدقت على أمي بجارية وإنها ماتت قال وجب أجرك وردها عليك الميراث قالت يا رسول الله إنها كان عليها صوم شهر أفأصوم عنها قال صومي عنها قالت يا رسول الله إنها لم تحج قط أفأحج عنها قال نعم حجي عنها .
    تحقيق الألباني :صحيح .

    در مورد دیگر شبهات آلبانی بر این حدیث نیز سخن زیاد که از باب اختصار بیان نمی کنم .

    ***

    آلبانی این روایت را بخاطر " جعفر بن زیاد الاحمر  " نیز تضعیف کرده است ولی این حرف وی نیز مردود است .

    این شبهه وی را نیز به 2 طریق پاسخ می دهیم و تحقیقات در مورد شبهه اش را به بعد موکول می کنیم :

    1 – راوی مختلف فیه در اهل سنت ، حدیثش "حسن " می شود که مشابه حدیث صحیح در نزد اهل سنت مقبول است .

    2 – خود آلبانی روایتی را همین راوی در آن بوده است را نیز تصحیح کرده است و او را ثقه می داند .

    وی در " ارواء الغلیل " ج 7 ص 270 چنین می گوید : "  وهذا إسناد رجاله ثقات رجال مسلم غير جعفر وهو ابن زياد الأحمر وهو ثقة لكنه منقطع لأن مجاهدا لم يسمع من عمر  "

    پس روایت صحیح است ولی این تعصب آلبانی و پیروانش است که حق و حقیقت را کتمان می کنند !!!

     

    *************************************************************

    در باب سخن مناوي :

    اين حرف عالم سني را معيار عقيده شيعه و تضاد با آن قرار ندهيد ….

    اين حرف عالم شما مي باشد و صحت و سقم آن بر عهده شماست و نه بر عهده يا بر عليه شيعه !!

    البته در مورد کم لطفي شما در مورد " علم العراقي " نيز نمي دانم چه بگويم !!!

    چگونه مي شود که کسي که استاد ذهبي بوده است ، چنين هذياني بگويد ؟؟!!! ( تاريخ اسلام ج 42 ص 232 )

    اين را نيز شما جواب دهيد !!!

    **************************************************************

    در مورد خواستگاري از دختر ابي جهل دز کتاب علل الشرايع :

    اين روايت از جهت سندي ضعيف و غير قابل احتجاج است :
    اين روايت از دو جهت ضعيف مي‌باشد :
    1 . راوي مجهول الحال :
    أبو العباس احمد بن يحيى بن زكريا قطان ، مجهول الحال است همان گونه كه مرحوم مامقاني در مورد او مي‌نويسد :
    أحمد بن يحيى بن زكريا القطان أبوالعباس قد مر ظبط القطان في احمد ين الحسن و ليس للرجل ذكر في كتب الرجال و انما وقع في طريق الصدوق (ره) في الفقيه و حاله مجهول .
    مامقاني ، عبدالله ، تتنقيح المقال في احوال الرجال (سه جلدي ) ج 1ص 101 باب احمد ،

    2 . ارسال شديد
    همچنين در اين حديث ارسال و افتادگي شديدي به چشم مي‌خورد زيرا عمرو بن أبي المقدام كه از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام و متوفاي 172هـ مي‌باشد ، در روايت از اين دو امام عليهماالسلام ، در طبقه اول قرار داشته و بين او و شيخ صدوق (ره) ، پنج طبقه روايي وجود دارد به عنوان مثال به سندي كه شيخ صدوق (ره ) در كتاب امالي اش به صورت معمول به واسطه عمرو بن أبي المقدام از امام باقر (ع) ارائه مي‌نمايد ، دقت فرماييد :
    حدثنا الحسين بن أحمد بن إدريس ( رحمه الله ) ، قال : حدثنا أبي ، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب ، عن محمد بن أبي عمير ، عن جعفر الأزدي ، عن عمرو بن أبي المقدام ، قال : سمعت أبا جعفر الباقر ( عليه السلام ) يقول …
    الأمالي – الشيخ الصدوق – ص 158

    همان گونه كه ملاحظه نموديد در سند اين حديث بين شيخ صدوق (ره) كه مولف كتاب است و عمرو بن أبي المقدام ، پنچ طبقه روايي وجود دارد كه راويان آن در عبارت‌اند از: 
    1- حسين بن أحمد بن إدريس 2-  پدرحسين (أحمد بن إدريس) 3- محمد بن حسين بن أبي الخطاب 4- محمد بن أبي عمير 5-  جعفر الأزدي .

     در حالي كه در حديث محل بحث ، بين شيخ صدوق (ره) و عمرو بن أبي المقدام تنها دو طبقه فاصله افتاده كه راويان آن عبارت‌اند از 1- علي بن أحمد 2-  أبو العباس أحمد بن محمد بن يحيى ، يعني سه طبقه روايي در سند حديث محل بحث افتاده است لذا اين روايت قطعا مرسل است .

    گذشته از اينکه اگر بخواهيم اين روايت را در نزد اهل سنت نيز بررسي کنيم ، بسياري تناقضات معلوم مي گردد …. ان شاء الله براي بعد !

    ***************************************************************

    در مورد آيه : جاء بالصدق

    چرا از ميان کل حرفهاي من ، يکي را برگزيديد …

    ابن حجر دقيقا اين تفسيري که شما بيان مي فرماييد و آلوسي نيز آن را به اميرالمومنين ( عليه السلام ) نسبت مي دهد را رد مي کند :

    ابن حجر نيز در " فتح الباري " اين چنين روايت را رد مي کند :

    فتح الباري – ابن حجر – ج 13 – ص 413
    ومن طريق ليّن إلى علي بن أبي طالب الذي جاء بالصدق محمد صلى الله عليه وسلم والذي صدق به أبو بكر ..

    ابن حجر در همان صفحه مي گويد که به سند صحيح از قتاده آمده است که " صدق " در اين آيه يعني قرآن و کسي که آن را تصديق مي کنند مومنون هستند !!!!

    چرا شما خيلي اين عبارات را مطالعه نمي فرماييد !!!

    گذشته از اينکه از چه زماني وازه " جماعه " معناي اجماع به خود گرفته است ؟؟!!!

    و اگر معناي اجماع مي دهد ، پس اجماع علماي شما بر تفسير اين آيه در مورد اميرالمومنين ( عليه السلام ) نيز هست .

    تفسير البحر المحيط – أبي حيان الأندلسي – ج 7 – ص 412
     وقال أبو الأسود ، ومجاهد ، وجماعة : الذي صدق به وهو علي بن أبي طالب .

     

    ***************************************************************

    در مورد حاکم حسکاني نيز در تاپيکي ديگر بحث خواهيم کرد و همين کفايت مي کند وي ، حاکم را با الفاظي مانند : حاکم ، محدث ، شيخ متقن و غيره ستوده و توثيق کرده است !!!

     

    جالب است که با اين همه سند ، آيا اسناد ضعيف تقويت نمي شوند ؟؟؟

    چگونه شما روايت ( عليکم بسنتي و سنه خلفاء الراشدين من بعدي ) و ( حديث اقتداء به شيخين ) را يقوي بعضها بعض مي کنيد و مي رويد ولي در اين روايات عبد سند مي شويد ؟؟؟!!

     

    در مورد ليث هم بگذريم که وي از رجال مسلم است و بخاري از وي تعليقا روايت کرده است !!!

    *****************************************************************

    در مورد کلام بيضاوي هم تصميم گيري بماند بر عهده خواننده منصف !

    (( با سخنان قبلي من ، اين سخن بيضاوي قابل درک است ))

    *****************************************************************

    در مورد مدرک کشف الغمه :

    مرحوم اربلي اين روايت را از کتاب " صفوه الصفوه " ابن جوزي حنبلي نقل کرده است .

    پس اين سخن از منبع شيعي نيست …

    گذشته از اينکه اين مطلب را بدون سند بيان کرده است ، راوي اين قضيه يعني ( عروه بن عبدالله ) مهمل است !!!

    جالب است که خود ابن جوزي نيز اين قضيه را بدون سند نقل کرده است ( صفة الصفوة ،ج 2 ص 109 – 110 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن علي بن محمد أبو الفرج ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت – 1399 – 1979 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : محمود فاخوري – د.محمد رواس قلعه جي   )

    *******************************************************************

    در مورد کلام مرحوم مرعشي نجفي در شرح احقاق الحق :

    بهتر است تزوير و دروغ را کنار بگذاريد و مطالب را کامل بيان نماييد !!

     

    مطلب مذکور از کتاب شرح احقاق الحق ،دقيقا کلام قاضي فضل بن روزبهان است که ايشان نقل قول مي کنند …

    اگر به ضمابر جملات هم نگاه کنيد خواهيد فهميد که اين جملات را کسي غير از شيعه اماميه بيان مي کند :

    " هذه عبارة كشف الغمة وهو كتاب مشهور معتمد عند الإمامية وذكر أيضا في الكتاب المذكور : أن الإمام أبا عبد الله جعفر بن محمد الصادق قال ولدني أبو بكر الصديق مرتين وذلك لأن أم الإمام جعفر كانت أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق وكذا كانت إحدى جداته الأخرى من أولاد أبي بكر ، وذكر الإمام الحاكم أبو عبد الله النيسابوري المحدث الكبير والحافظ المتقن الفاضل النحرير في كتاب معرفة علوم الحديث بإسناده عن الإمام أبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليه وعلى آبائه السلام أنه قال : أبو بكر الصديق جدي وهل يسب أحد آبائه لا قدمني الله إن لا أقدمه " إنتهى " وقد اشتهر بين المحدثين والعلماء أن الحاكم أبا عبد الله المذكور كان مائلا إلى التشيع فمن عجبي كيف يجوز لهم ذكر المطاعن لذلك الإمام الحكيم الرشيد ، وقد ذكر الأئمة الذين يدعون الاقتداء بهم في مناقبهم : أمثال هذه المناقب ومع هذا يزعمون أنهم لهم مقتدون وبآثارهم مهتدون ، نسأل الله العصمة عن التعصب فإنه ساء الطريق وبئس الرقيق "

     

    بد نيست که کلام مرحوم مرعشي را نيز مشاهده نماييد :

    " نعم وإن كان الإربلي من أجلة أصحابنا ولكنه نقل الكلام المذكور في المتن عن كتاب صفة الصفوة لابن الجوزي ، والرجل معروف بالتسنن والتحامل في حق الشيعة ، وببالي إن عدة من علماء القوم ضعفوه بالوضع والتدليس في متون الأحاديث وأسانيدها .     "

     

    ايشان در مورد رمي به تشيع حاکم نيز مي گويند :

    هو محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه النيسابوري ، المعروف بالحاكم وابن البيع من أجلاء الشافعية فقها وأدبا وحديثا ، له تصانيف شهيرة . منها المستدرك على الصحيحين وتاريخ نيسابور وغيرهما ، توفي سنة 403 أو 405 وكتاب المستدرك من أحسن كتب القوم . وأبعدها عن الكذب ، وهو مشتمل على أحاديث في فضل آل الرسول ( ص ) كحديث الغدير وغيره ، ومن ثم نسب المؤلف إلى التشيع وليس كذلك فإن الرجل من العامة كما يفصح عنه بعض كلماته في المستدرك ومعرفة علوم الحديث وإن صح ، فكفى به فخرا عند من يرى نفسه مسلما تابعا للنبي الأكرم صلى الله عليه وآله .  "

    ************************************************************

    ولدني ابوبکر مرتين :

    اين مطلب را مرحوم اربلي از شخصي به نام : جنابنذي حنبلي نقل قول مي کند ….

    كشف الغمة – ابن أبي الفتح الإربلي – ج 2 – ص 374
    وقال الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنابذي رحمه الله أبو عبد الله جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام الصادق وأمه أم فروة واسمها قريبة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق رضي الله عنه وأمها أسماء بنت عبد الرحمن بن أبي بكر الصديق ولذلك قال جعفر عليه السلام ولقد ولدني أبو بكر مرتين ولد عام الجحاف سنة ثمانين ومات سنة ثمان وأربعين ومائة .

    کلام تبریزی در " اللمعه البیضاء " نیز نقل قول از " کشف الغمه " است که گفتیم آن نیز از منابع اهل سنت بیان کرده است .

    ***********************************************************

    در مورد روایت " یا ابابکر انت الصدیق " راوی آن یعنی " اباداود " مجهول است (  معجم رجال الحدیث ج 22 ص 161 ) ..

    گذشته از اینکه با احادیث صحیح شیعه می توان دریافت که " صدیق " لقب امیرالمومنین ( علیه السلام ) و این امر در کتب اهل سنت نیز ثابت است .

    بر اساس قاعده " تفکیک حجیت " نیز می توان فضیلت جناب عمار ( علیه الرحمه ) را از این روایت استخراج کرده و قسمت اول روایت را رد کرد .

    ***********************************************************

     در تایپک بعدی نیز به اصل سوال خواهیم رسید

    یا علی ع

    #2175

    hamshahri
    کاربر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    جناب ابوبکر قشمی عزیز :

    بعد از طرح کلی مطالب بی ربط به اصل سوال ، حال برسیم به کلام شما در جواب سوال ما

    اول
    دقت بفرمایید که ( اولا ، دوما ، سوما ) غلط است . یا بگویید ( اولا ، ثانیا ، ثالثا ) یا  ( اول – دوم – سوم ) !

    دوم
    فرمودید : حدیث:"لا نورث ما ترکناه" از خود عائشه هم نقل شده، پس خواهش میکنم از خواب بیدار شید.

    آن کسی که باید از خواب بیدار شود ، شما هستید دوست عزیز !

    روایت ابی بکر خبر واحد است که تنها خود ابی بکر آن را روایت کرده است و این امر را بزرگان شما به آن اعتراف کرده اند !

    در ضمن این کلام عایشه نیز تناقض دیگری از وی است … کسی که فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) را راستگوترین افراد می داند ، چگونه از وی در مقابل کلام ابی بکر دفاع نمی کند ؟؟

    گذشته از اینکه این اهل سنت هستند که باید این تناقض را روشن کنند که چگونه عایشه چنین می گوید و چنان عمل می کند !!!

    سوم
    فرمودید : مگر ابوبکر صدیق حضرت فاطمه رو دروغگو خواند که شما میگویید: ابوبکر حرف دخترش را که فرمود: از فاطمه راستگوتر ندیدیم!! عجب!!

    شما خوب هستید ؟؟

    ابوبکر کلام بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) را قبول نکرد یعنی کلام وی را راست نمی دانست و ایشان را این سخن دروغگو می دانست !!

    آیا کاذب دانستن دیگران شاخ و دم دارد ؟؟

    توجیه عمل اشتباه مولایتان را نفرمایید !!!

    چهارم
    فرمودید :ام المؤمنین عائشه، فاطمه را راستگوترین میداند و پیامبر خدا ابوبکر صدیق را راستگوترین! کدام یک والاتر است؟ سخن رسول صلی الله علیه وسلم یا سخن عائشه؟ ضمناً: این دو سخن تضادی با یکدیگر ندارند.

    کمی دقت بفرمایید !!

    پیامبر فرمودند : صدیق !!  عایشه گفته است : اصدق !!

    " اصدق "  افعل تقضیل است و به معنای راستگوترین در میان دیگران است !!
     پس بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) راستگوترین است حتی از ابوبکر صدیق (راستگو) !!

    حال چرا ابی بکر سخن دخترش را نقض کرد و کلام بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) را رد کرد ؟؟!!!

    **
    البته اگر بخواهیم حرف شما را قبول کنیم عملا می شود تناقض حرف عایشه با سخن پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) !!

    چه بسا ( و قطعا ) همان سخن عایشه در مورد روایت جعلی ( لا نورث ) که شما اشاره کردید نیز یکی از همین مخالفتهای عایشه با سخن نبوی باشد !!!

    ********************************************************

    پنجم

    فرمودید :ما حرف ائمۀ رو باور کنیم که میگویند: انبیا مال و ثروت به جا نمیزارن بلکه علما وارث انبیا هستند و….. یا اینکه میگویند: زن از زمین و ملک و خانه و باغ و مزرعه هیچ ارثی نمیبرد.. ما قول ائمه را قبول کنیم یا قول شما را؟؟ چرا فرار میکنید از این حقیقتی که نزد شیعه مسلّم است و آیات عظام شیعه و احادیث ائمه متفقند که زن از خانه و باغ و… ارث نمیبرد!!

    فعلا بحث این روایت را به بعد موکول می کنم تا شما به سوال اصلی ما پاسخ دهید !!

    برای این روایت نیز ادله ما بسیار است … فقط تذکر می دهم که کمی دفت نمایید که در این روایات که می فرمایید بحث از زن ( همسر ) است و نه فرزند دختر !!

    راقب الله !!!

    ******************************************************

    و هنوز سوال ما بی پاسخ مانده است که :

    روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟

     

     

    یا علی ع

     

    #2190

    دلیل برای اینکه بگیم: روایت فاطمه احب الی منک ضعیف است.

     

    1- اسلمی بن عقبه در میان روایان این حدیث وجود داره که هیچ کس او را نشناخته!

    2-عکرمه بن عمار در آن وجود داره که خود او ثقه است الا در مواردی که از از یحیی بن ابی کثیر نقل کرده و این روایت را نیز از یحیی بن ابی کثیر نقل کرده.

    قال عبد الله بن أحمد بن حنبل ، عن أبيه : عكرمة بن عمار : مضطرب الحديث عن يحيى بن أبى كثير.

    و قال أبو زرعة الدمشقى : سمعت أحمد بن حنبل يضعف رواية أيوب بن عتبة ، و عكرمة ابن عمار عن يحيى بن أبى كثير

    و قال البخارى : مضطرب فى حديث يحيى بن أبى كثير ، و لم يكن عنده كتاب .

    و قال أبو عبيد الآجرى : سألت أبا داود عن عكرمة بن عمار ، فقال : ثقة ، و فى حديثه عن يحيى بن أبى كثير اضطراب

    و قال النسائى : ليس به بأس إلا فى حديثه عن يحيى بن أبى كثير

    و قال أبو حاتم : كان صدوقا ، و ربما وهم فى حديثه ، و ربما دلس ، و فى حديثه عن يحيى بن أبى كثير بعض الأغاليط

    ابن حبان : فى روايته عن يحيى بن أبى كثير اضطراب

    3- با حدیث صحیحی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلّم میفرماید: عایشه و پدرش محبوبترین اشخاص نزد من هستند ، در خلاف است.

    اما روایتی که برای تقویت روایت قبلی نقل کردید: "احب اهلی الی فاطمه" که ضعف آن مشخص است و در سلسله رجال آن عمر بن ابی سلمه وجود دارد و او ضعیف است و شما اومدید این متن رو در مورد او درج کردید:«قَالَ أَبُو حَاتِمٍ: هُوَ عِنْدِي صَالِحٌ ؛ قُلْتُ: اسْتَشْهَدَ بِهِ البُخَارِيُّ ؛ وَرَوَى: أَحْمَدُ بنُ زُهَيْرٍ، عَنِ ابْنِ مَعِيْنٍ: لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ»

    خب ابتدا جرح ها را در مورد عمر بن ابی سلمه ببینید:

    ذكره محمد بن سعد فى الطبقة الرابعة من أهل المدينة ، قال : و لم تسم لنا أمه ، و كان كثير الحديث ، و ليس يحتج بحديثه .

    و قال على ابن المدينى ، عن يحيى بن سعيد : كان شعبة يضعف عمر بن أبى سلمة .

    و قال إسحاق بن الهياج ، عن أبى قدامة : قلت لعبد الرحمن بن مهدى : شعبة أدرك عمر بن أبى سلمة ، و لم يحمل عنه ؟ قال : أحاديثه واهية .

    و قال أبو الحسن بن البراء ، عن على ابن المدينى : تركه شعبة ، و ليس بذاك .

    و قال إبراهيم بن يعقوب الجوزجانى : ليس بقوى فى الحديث .

    و قال النسائى : ليس بالقوى .

    و قال أبو بكر بن خزيمة : لا يحتج بحديثه .

     

    اما قول ابوحاتم در مورد او : و قال أبو حاتم : هو عندى ، صالح صدوق فى الأصل ، ليس بذاك القوى يكتب حديثه ، و لا يحتج به ، يخالف فى بعض الشىء .

    چرا قول او را قیچی کردید؟

    اما از یحیی بن معین در مورد او: و قال أبو بكر بن أبى خيثمة ، عن يحيى بن معين : ليس به بأس .

    و قال مرة أخرى : ضعيف الحديث .(تهذیب الکمال المزی)

    یا به این شکل: و حكى ابن أبى خيثمة أن ابن معين ضعفه(تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی)

    یا به این شکل: عَنِ ابْنِ مَعِيْنٍ: لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ.وَقَالَ ابْنُ مَعِيْنٍ أَيْضاً: هُوَ ضَعِيْفٌ.(سیر اعلام النبلاء ذهبی)

    ابتدا او را با کمترین درجه توثیق کرده ولی بعد او را ضعیف الحدیث دانسته ولی بی شرمی شما حدی ندارد!

    و تنها کسانی که او را تضعیف کرده اند "نسائی" نبوده که بخوایم در موردش صحبت کنیم.

    و در مورد ذهبی هم بد نبود به کتاب سیر اعلام النبلاء نگاهی میکردید که در تذکرۀ او اقوال را جمع کرده. و همینطور به کتاب میزان الاعتدال او در تذکرۀ راوی شماره 6127 و کتاب "ذکر اسماء من تکلم فيه و هو موثق" چنین کتابی از ذهبی در دسترس ندارم و همین بس که به سه کتاب میزان الاعتدال و سیر اعلام و تعلیق او بر مستدرک نگاهی بیاندازیم.

    و نشانۀ بی شرمی شما این است که خودتون دارید اعتراف میکنید که ذهبی روایت فوق را به خاطر وجود عمر بن ابی سلمه تضعیف کرده بعد باز از اون طرف میگی او عمر بن ابی سلمه رو ثقه دونسته؟؟

    و اما قول کتانی نیز در این مقام ارزشی ندارد و همانطور که تضعیف روایتی بدون دلیل مقبول نیست تصحیح روایت در صورتی که راوی آن ضعیف است و مخالف حدیث صحیح است به طریق اولی مقبول نیست و کسانی که این روایت را ضعیف میدانند ادلّه هم دارند که در بالا گذشت و مراجعه کنید به :

    ("السلسلة الضعيفة و الموضوعة" ، "آلبانی" ج 4 ص 322)

    در مورد اینکه جرح باید توضیح داده شود،این در مواردی صدق میکند که در مورد راوی تردید وجود داشته باشد ولی در این مورد باز هم همانطور که ابن صلاح(در "مقدمه") میفرمایند: «هرچند که ما نتوانيم به جرح راوي با توجه به اين الفاظ("فلان ضعيف" و "فلان ليس بشيء") اعتماد کرده و بر آن حکم کنيم ولي حداقل ديدن اين الفاظ ما را از پذيرش حديث او باز ميدارد. ….» و در نهایت در همین صفحه میفرماید: «وقتي شخصيت کسي را هم جرح و هم تعديل کرده باشند جرح بر تعديل مقدم است چون کسي که او را تعديل کرده با توجه به ظاهر راوي او را تعديل کرده است اما جرحکننده با توجه به مسائلي غير آشکار و پوشيده، او را مجروح دانسته است.»

    اما در مورد راویان مجهول و پذیرش روایت از آنها؛ هر چند با ذکری که گذشت لازم به گفتن این موضوع نیست ولی بد نیست بدانید که راویان مجهول خود به سه دسته تقسیم میشوند: 1- راوی که هم عدالت باطنی و هم ظاهریش مجهول باشد.. که به قول ابن صلاح نزد جمهور روایتش پذیرفته نمیشود. …2- راوی که ظاهراً عادل است ولی عدالت باطنی او مجهول است که به این روایان "مستور" گفته میشود… در موارد بسیاری به روایات چنین راویانی عمل میشود. 3- راوی "مجهول العین": معمولاً به راوی گفته میشود که تنها یکنفر از او روایت نقل کرده باشد!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    در مورد تضعیفات بهبودی و مجلسی سخن من واضح و مشخص بود.. من گفتم: اولین باب کتاب الکافی یعنی باب "العقل و الجهل " روایت چهارم و پنجم ..بهبودی در"صحیح الکافی" هر دو را تضعیف کرده ولی مجلسی در "مرآت العقول ج1 صص 33و34" در مورد آن دو روایت میگوید: «موثق ولا يقصر عن الصحيح»

    به صورت کلّی مجلسی حدود 9 هزار حدیث این کتاب را تضعیف کرده و بهبودی 11693 حدیث را ضعیف یا مرسل یا مجهول یا… دانسته یعنی این دو عالم حداقل در 3 هزار حدیث با هم مخالف هستند. و حال هم که پای محدث نوری رو هم به وسط کشیدید که دیگه قوز بالا قوز شد!

    در خاتمة المستدرك ، الميرزا النوري  ج 3  ص 497 : «وقال المولى محمد تقي المجلسي في الفائدة الحادية عشر من فوائد مقدمات شرحه على الفقيه بالفارسية ما لفظه : «وهم جنين أحاديث مرسلهء محمد بن يعقوب كليني ، ومحمد بن بابويه قمي ، بلكه جميع أحاديث إيشان كه در كافى ومن لا يحضر است همه را صحيح ميتوان كفت ، چون شهادت أين دو شيخ بزركوار كمتر از شهادت أصحاب رجال نيست ، يقينا ، بلكه بهتر است . . إلى آخره !!!!!»

    آقای خوئی در کتاب معجم رجال حدیث، از قول استادش " نائینی"، مناقشه در اسناد روایات کافی را حرفه و ترفند عاجزان وناتوانان خوانده‌است!! (معجم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۹۹.)

    اما قول:"الکافی کاف لشیعتنا" بررسی و تصدیق آن (با ادلّه!) توسط یکی از شیعیان در سایت زیر! :

    http://askdin.com/showthread.php?t=2696

    *خلاصه : در مورد اینکه کلینی روایتش را موثق میدانسته یا خیر و یا اینکه این کتاب به امام زمانتان عرضه شده یا خیر … این اختلافی است که بین شیعیان است نه ما و سوال من هم در همین مورد است که شما شیعه ها به وقت اختلاف از چه قاعده ای پیروی میکنید؟

    یعنی در وقت اختلاف بین علمای شیعه کدام قول را قبول میکنید؟ قول مجلسی یا بهبودی یا قول ابوالحسن عاملی که میگوید کلینی احادیث کتابش را موثق میدانسته یا قول آن دسته از شیعیان که میگویند کتاب "الکافی" را امام زمان تایید کرده؟؟

    خواهشمندم که به این سوالم، جواب بدید تا ما کمی با اصول اهل تشیع در رد یا قبولی احادیث آشنا شویم!

    _________________________

    حدیث:« كان أحب النساء إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة و من الرجال علي »

    اما در مورد عبدالله بن عطا که به قول ابن حجر شیعه مذهب بوده است. و " قال النسائي : ليس بالقوي " .و قال الحافظ في " التقريب " :" صدوق يخطىء و يدلس " … و قال الحافظ في " التقريب " :" صدوق يتشيع " . قلت : فمثله لا يطمئن القلب لحديثه ، لا سيما و هو في فضل علي رضي الله عنه ! فإن من المعلوم غلو الشيعة فيه ، و إكثارهم الحديث في مناقبه مما لم يثبت !

    با توجه به اینکه این روای شیعه مذهب است پس وقتی که او روایتی نقل کرد که به نفع مذهب اوست باید به او شک کرد … ولی در احادیثی که مربوط به فقه است (خصوصاً روایتی که نقل کردید) از او به عنوان شاهد استفاده میشود.

    ضمناً: هر راوی که بخاری و مسلم از اونها روایت نقل کردند به این معنی نیست که آنها اصدق الناس هستند و میبینیم که بخاری و مسلم حتی ازکسانی چون مروان هم حدیث نقل کرده اند و آن هم فقط به خاطر تقویت حدیثی دیگر وگرنه نظر اهل سنت در مورد مروان مشخص است.

    علامه ابن وزیر در همین مورد در  "الروض الباسم" در جواب به معترضی چنین مینویسد: «معترض فکر می‌کند که مروان بن حکم در نزد محدثین از جمله پرهیزکاران و صالحان است، و به روایت محدثین از او استدلال می‌کند که محدثین فاسقان، و «جرح شده‌ها» را قبول دارند، و چون احادیث وی را در صحاح آورده‌اند باور به عدالت وی داشته‌اند، و اصلا این طور نیست، محدثین از کردار شنیع و گناهان مهلک و بزرگ وی جاهل و بی‌خبر نیستند.و ذهبی می‌گوید(سیر اعلام النبلاء ج3 ص476): «مروان در واقعه جمل حضور داشت و طلحه را به قتل رساند، و خودش نجات یافت ای کاش به هلاکت می‌رسید»….محدثین پس از تکیه بر روایت دیگران از او بعنوان شاهد و تابع روایت کرده‌اند، زیرا گاهی روایت فاسق مفید ظنّ است، و هرگاه ظن فایده داشته باشد ذکر آن زیبا و لازم است تا در هنگام تعارض به عنوان ترجیح بکار رود.»

    روایت عبدالله بن عطا نیز از این دست روایات است و شما دانسته خود را به خواب میزنید که شاید چند روزی بیشتر دووم بیارید و روایتی که در راویان آن عبدالله بن عطا وجود دارد و در صحیح مسلم نیز آمده است ، به همین طریق است و امام مسلم نیز در باب" قضاء الصيام عن الميت" 5 حدیث نقل کرده و یکی از آن 5 حدیث، حدیث عبدالله بن عطا می باشد و تنها 2 حدیث از عبدالله بن عطا در صحیح مسلم آمده است و حدیثی دیگر از او در این کتاب نیست!

    حدیثی که از صحیح و ضعیف ترمذی نقل کردید همان حدیثی است که با همین سند در صحیح مسلم آمده است و در باب فقه است نه در باب فضایل و عقاید!

    و امثال عبدالله بن عطا زیاد هستند .. مانند:"حمزه بن حبیب"(یکی از قاریان هفتگانه) که به جز در قرائت بر چیز دیگر او ایراد وارد نشده یا مطر بن طهمان الوراق ، بقية بن الوليد، محمد بن إسحاق بن يسار،عبد الله بن عمر بن حفص، النعمان بن راشد الجزرى ، شهر بن حوشب الأشعرى…. اینها همه راویان مسلم یا بخاری بودند و بیش از 60 راوی در بخاری و مسلم وجود دارند که وضعیتی شبیه عبدالله یا کمی بهتر و یا بدتر دارند!

    و اشخاصی نیز هستند که ضعف آنها بعدها آشکار شده یعنی … در جوانی دارای قوه حفظ خوبی بودند ولی بعدها بر اثر بالا رفتن سن حافظه آنها نیز تضعیف شده و علما احادیثی که آنها در زمان صحت حافظه از آنها روایت شده را با دوران کم حافظگیشان جدا کرده اند. مانند: «احمد بن عبدالرحمن بن وهب، سعید بن ابی عروبه، و عبدالرزاق، و … در اواخر عمر اختلال فکری پیدا کردند، و این اختلال در صحت احادیثی که از آنان در «صحیحین» پیش از اختلال روایت شده است مانعی ایجاد نمی‌کند»

    امام نووی میفرماید: هر گاه حافظان حدیثی را از برخی راویان ضعیف روایت نمایند و با شواهد و توابع مدعی صحت آن باشند اعتراضی بر آنان وارد نیست، شناخت این نکته بسیار ریز است، و به جز برای امامان حافظ و برجسته و متبحر ممکن نیست. (شرح مسلم ج2 ص516)

    و به همین سبب است که کسانی چون ابن صلاح و ابن قیم و… بر بعضی از احادیث این دو کتاب خورده گرفته اند و حتی اشخاصی در این مورد کتاب نوشته اند؛ مثلاً: دارقطنی کتاب «الاستدراکات والتتبع»، و ابو مسعود دمشقی کتاب «اطراف الصحیحین»، و ابو علی غسانی جیانی کتاب «تقیید المهمل و تمییز المشکل». در این باره نوشته اند.

    خلاصه اینکه بحث بر سر تضعیف و یا تصدیق یک راوی و تصحیح و تضعیف یک حدیث یا روایت خیلی مفصل و طولانی است و شیخ آلبانی و علامه ذهبی و… کسانی نیستند که به وسیلۀ اشخاصی مانند شما آن هم با دلایلی اینچنینی مورد انتقاد قرار گیرند و :

    هزار نکته باریکتر ز موست اینجا … نه هر که سر تراشید قلندری داند!

    اما این قول شما: این روایت را ذهبی متعصب تصحیح کرده است ( همچنان که قبلا بیان کردم ) … حال چگونه آلبانی آن را تضعیف می کند ؟؟!!

    من در عجبم : اگر ذهبی متعصب است چرا حدیث را تصحیح کرده!! اگر متعصب بود باید هر چه روایت در مدح علی بود را میگفت.. کذب است! چرا چنین نکرده؟؟ خواهشاً دفعات بعد از این کلمات بچه گانه(تعصب) استفاده نکنید که من هم مجبور بشم که بگم: کافر همه را به کیش خویش میپندارد!

    جعفر بن زیاد الاحمر…. او هم شیعه مذهب است و در باب عقاید و در نقل فضایل نمیتوان به یک شیعه اعتماد کرد ولی اگر روایت من باب فقه یا … بود میتوان به او اعتماد کرد.

    از اینها که بگذریم: شما که لالایی بلدید چرا خودتون خوابتون نمیبره؟ در نقد کتب ما و بررسی کتب ما این همه استادی نشون میدید، ولی چرا کتب خود شما مورد بررسی قرار نگرفته؟ چرا ضعیف و صحیح کتب خودتون رو مشخص نمیکنید؟این همه عمامه به سر ، این لشکر میلیونی حجة الاسلام! و آیت الله و آیت العظمی! پس به چه دردی میخورند؟ بیاید مثل ما کتابهای خودتون رو غربال کنید.. کج رو از مستقیم جدا کنید .. دروغ رو از راست جدا کنید تا همه تکلیف خودشون رو بدونند. بعد از اون بیاید به اهل سنت علم حدیث یاد بدید!!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    در مورد فتح الباری ؛ این حدیث در آن وجود داشت:

    وَأَخْرَجَ أَحْمَد وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِيّ بِسَنَدٍ صَحِيح عَنْ النُّعْمَان بْن بَشِير قَالَ : " اِسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْر عَلَى النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَسَمِعَ صَوْت عَائِشَة عَالِيًا وَهِيَ تَقُول : وَاَللَّه لَقَدْ عَلِمْت أَنَّ عَلِيًّا أَحَبّ إِلَيْك مِنْ أَبِي "

    کار به سند آن نداریم…بلکه من در عجبم از شجاعت و دلاوری شما در استناد به محلی که صد در صد به ضرر شماست و به قول شاعر: چه دلاور است دزدی .. که به کف فانوس دارد!

    اگر فقط چند خط بالاتر از این حدیث را میخواندید میدانستید که ابن حجر در شرح حدیث زیر من باب توضیح حدیث فوق را نیز نقل میکند:

    عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَهُ عَلَى جَيْشِ ذَاتِ السُّلَاسِلِ فَأَتَيْتُهُ فَقُلْتُ أَيُّ النَّاسِ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ عَائِشَةُ فَقُلْتُ مِنْ الرِّجَالِ فَقَالَ أَبُوهَا قُلْتُ ثُمَّ مَنْ قَالَ ثُمَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَعَدَّ رِجَالًا (شبیه به همین از انس بن مالک نیز وارد شده است.)

     

    و ضمناً خود ابن حجر عسقلانی در مورد این دو حدیث میفرماید: فَيَكُون فِي حَقّ أَبِي بَكْر عَلَى عُمُومه بِخِلَافِ عَلِيّ

    اما ما این احادیث صحیحه را در کتب خود میبینیم و این است عقیدۀ ما:

    1-حدثنا زمعة قال : سمعت أم سلمة الصرخة على عائشة ، فأرسلت جاريتها : انظري ما صنعت ، فجاءت فقالت : قد قضت ، فقالت :

    يرحمها الله ، والذي نفسي بيده ، قد كانت أحب الناس كلهم إلى رسول الله

    صلى الله عليه وسلم ، إلا أباها " …. و هذا الإسناد لا بأس به في الشواهد .

     

    2-از قول ابن عمر نقل است که فرمود: «كُنَّا فِي زَمَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا نَعْدِلُ بِأَبِي بَكْرٍ أَحَدًا ثُمَّ عُمَرَ ثُمَّ عُثْمَانَ ثُمَّ نَتْرُكُ أَصْحَابَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا نُفَاضِلُ بَيْنَهُمْ» (صحیح بخاری ح3421)

    یعنی: در حیات رسول خدا بعد هيچ كسي را با ابوبكر برابر قرار نمي داديم، و سپس عمر و سپس عثمان را از همه برتر مي دانستيم، و بقيه اصحاب پيامبر را از يكديگر برتر نمي شمرديم.

    (بخاري کتاب فضائل الصحابه – باب مناقب عثمان حديث 3697 )

    3- بخاری: «محمد ابن الحنفية قلت لأبي يعني عليا رضي الله عنهما أي الناس خير بعد رسول الله فقال أبو بكر فقلت ثم من قال عمر وخشيت أن يقول عثمان قلت ثم أنت قال ما أنا إلا واحد من المسلمين»

    =محمد بن الحنفیه (پسر علی بن ابی طالب) روایت شده که گفت: به پدرم (علی بن ابی طالب) گفتم: بهترین مردم بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم چه کسی است؟ او گفت: ابوبکر. گفتم: بعد چه کسی است؟ او گفت: عمر. و ترسیدم که بعد از او عثمان را بگوید پس گفتم: بعد از عمر شما هستید؟ او گفت: من کسی نیستم مگر یکی از مسلمانان.

    4- عن عبد الله بن شقيق ، قال : قلت لعائشة : أي الناس كان أحب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم ؟ قالت : عائشة ، قلت : فمن الرجال ؟قالت : أبوها " …. و هذا إسناد صحيح رجاله كلهم ثقات رجال الصحيح .

     

    و از روایات متعدد و بسیاری ثابت است که حضرت علی علیه السلام حضرت ابوبکر و عمر رضی الله عنه را افضل میدانسته و از 80 طریق از حضرت علی(ع) نقل است که میفرمود: هر کس مرا بر ابوبکر و عمر برتری دهد بر او حد مفتری اجرا میکنم.  (مجموع الفتاوي 35/184-185)

    و ابن تیمیه در منهاج السنه خود و ابالقاسم نصر بن الصباح البلخي در کتاب «النقض علي ابن الراوندي» مینویسند:

    از شريک ابن عبدالله سؤال شد که : «کداميک افضل است، ابوبکر يا علي؟» و او جواب داد : ابوبکر. «شخص دوباره پرسيد : با اينکه شيعه هستي اين حرف را مي زني؟ و او جواب داد : «آري. اگر اين را نگويم، شيعه نيستم!! بخدا سوگند که علي از اين منبر بالا رفته و گفت: «همانا بهترين افراد اين امت پس از رسول خدا- صلى الله عليه وسلم – ابوبکر و سپس عمر مي باشند». پس آيا من حرف او را زير پا گذشته و او را دروغگو بخوانم؟ بخدا که او دروغگو نبود. (منهاج السنه ج1 ص 13)

    و شیخ الاسلام در جامع الفتاوی میفرماید: «قَدْ اتَّفَقَ أَهْلُ السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ عَلَى مَا تَوَاتَرَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – أَنَّهُ قَالَ : خَيْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا أَبُو بَكْرٍ ثُمَّ عُمَرُ»

    و باز هم از قول حضرت علی اینچنین نقل است که در نامه ای به معاویه نوشت: «و كان أفضلهم فى الإسلام كما زعمت و أنصحهم للّه و رسوله الخليفة الصديق و خليفة الفاروق و لعمرى إن مكانهما فى الإسلام لعظيم و إن المصاب بهما لجرح فى الإسلام شديد فيرحمهما اللّه و جزاهما بأحسن ما عملا»

    (شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحرانى، جزء 31، ص 488، چاپ ايران.)

    «در اسلام – همانگونه كه مى پندارى – از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص تر، خلیفه صديق و خلیفه فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»

    اما در مورد مناوی و نقل او از علم الدین عراقی و اینکه چگونه میتواند استاد ذهبی هذیان بگوید.

    امام مالک علیه السّلام میفرمایند: «لیس أحد بعد النبّی صلی الله علیه وسلّم إلاّ و یؤخذ من قوله و یترک إلاّ النّبی» = به جز شخص پیامبر صلی الله علیه وسلم، کسی دیگری از انسان‌ها چنین نیست که حتماً سخنش پذیرفته شود، بلکه می‌توان سخنش را پذیرفت یا ترک کرد.»

    امام شافعی میفرمایند: «کلّ مسألةٍ صحّ فیها الخبر عن رسول‌الله صلی الله علیه وسلّم عند أهل النّقل بخلاف ما قلت؛ فأنا راجع عنها فی حیاتی و بعد مماتی» = در هر مسئله‌ای که حدیثی از رسول‌الله صلی الله علیه وسلم بر خلاف آنچه که من گفته بودم نقل گردید، خواه در حیات من باشد یا بعد از مرگم، من از سخن خود همین حالا رجوع می‌کنم!!»

    تا جایی که امام شافعی میفرمایند که اگر حرفی خلاف حدیث صحیح پیامبر صلی الله علیه وسلّم گفتم بدانید که: «أنّ عقلی قد ذهب» = عقلم را از دست داده ام!

    حال با این حساب و بعد از نقل آن اقوال در مورد اجماع اهل سنت در مورد برتری سیدنا ابوبکر الصدّیق ؛ من بدون هیچ دغدغه ای میگویم، بله ! حرف علم الدین عراقی به هذیان میماند و حتّی اگر امام شافعی نیز چنین گفته بود من همین را میگفتم.

    در مورد خواستگاري از دختر ابي جهل در کتاب علل الشرایع :

    اولاً بررسی سند آن هم از طرف یک شیعه خیلی جالب و حیرت انگیز است ، ای کاش کل کتب حدیثیتون مورد نقد قرار میگرفت .. فکر نکنم اون موقع کتابی براتون باقی میموند! کتاب الکافی که اون همه روایت جعلی و ضعیف و مرسل داره در مورد این کتب دیگه معلومه چطورین!

    شیعه فرقه ای است که کتاب نهج البلاغه را با اینکه هیچ سندی نداره تماماً صحیح دانسته و آن را بر سر مینهند! (نگا: مستدرک نهج البلاغه… هادی کاشف الغطا) بعد چگونه یک دفعه شیر میدان جرح و تعدیل شده اید و روایت نقد میکنید؟ مگر همین شما نیستید که خطبۀ شقشقیه را که تنها از طریق عکرمه غلام ابن عباس نقل شده قبول میکنید و نقل مجالستان است؟ مگر عکرمه ضعیف و بلکه کذاب نیست در نزد اهل تشیع؟

    پس خواهش میکنم اول بروید تکلیف اصلی ترین کتب خودتون رو معین کنید بعد بیاید در مورد سند کتابی چون علل الشرائع بحث کنید!

    دوماً: حدیث صحیح بخاری با سندی کاملاً صحیح آمده که مو لای درزش نمیره!

    آیه جاء بالصدق:

    من یک بار معنی اجماع رو به شما نشون دادم ولی باز شما درس نگرفتید!!!

    ابن حیان در تفسیر بحر المحیط اینگونه مینویسد: وقال عليّ ، وأبو العالية ، والكلبي ، وجماعة : الذي جاء بالصدق هو الرسول ، والذي صدق به هو أبو بكر.

    وقال أبو الأسود ، ومجاهد ، وجماعة : الذي صدق به وهو عليّ بن أبي طالب.

    ای کاش کامل مینوشتید!! از مجاهد نیز چنین قولی ثابت نشده و همه کذب هستند!

    مفسرین اهل سنت این آیه را در شان حضرت صدیق رضی الله عنه میدانند.

    فخر رازی مینویسد: أن المراد شخص واحد فالذي جاء بالصدق محمد ، والذي صدق به هو أبو بكر ، وهذا القول مروي عن علي بن أبي طالب عليه السلام وجماعة من المفسرين رضي الله عنهم

    آلوسی: وقال علية . وأبو العالية . والكلبي . وجماعة { الذى جَاء * بالصدق } هو الرسول صلى الله عليه وسلم والذي صدق به هو أبو بكر رضي الله تعالى عنه

    ابن عطیه: والذي صدق به هو محمد صلى الله عليه وسلم . وقال علي بن أبي طالب وأبو العالية والكلبي وجماعة « الذي جاء » هو محمد عليه السلام ، والذي صدق هو أبو بكر .

    ثعالبی: وهذا أَصْوَبُ الأقْوالِ ، وذَهَبَ قومٌ إلى أن الذي صدَّقَ به أبو بكرٍ

    سیوطی و دیگر مفسرین.

    ولی شما خیانت میکنید و هر قولی که به نفعتان بود را نقل میکنید هر چند که اجماع را میدانید مثل این است که من بگویم: طبرسی در مجمع البیان خود میگوید:وقيل: الذي جاء بالصدق رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وصدق به أبو بكر، عن أبي العالية، والكلبي

    و مثل شما فقط همین جمله را نقل کنم و علیه شما به کار ببندم!!

    در مورد حسکانی حق همان بود که گفتم و نظر اون رو در مورد آیه:"فان حزب الله هم الغالبون" بخونید!

    حدیث " اقتدا به خلفا" کاملاً صحیح است، و طرق بسیار مختلفی دارد که هم طریق صحیح دارد و هم طریق ضعیف.

    الليث بن أبى سليم : بخاری از او تعلیقاً حدیث نقل کرده و مسلم نیز به عنوان شاهد….هم ضعیف الحدیث است و هم توسط بعضی از علما ترک شده و ضمناً حافظه ضعیفی نیز داشته است.

    در مورد بیضاوی نیز حرفم همان بود که گفتم و پیشنهاد میکنم به تفسیر مجمع البیان طبرسی و نظر او نیز مراجعه کنید!

    اما  روایت منقول در: (كشف الغمة – ابن أبي الفتح الإربلي – ج 2 – ص 360 و فضائل صحابه دار قطني ص: 62 ح61 و فضائل الصحابه امام احمد بن حنبل ح628 با سند صحیح و در تاریخ دمشق با سندی دیگر ج5 ص455)

    وعن عروة بن عبد الله قال سألت أبا جعفر محمد بن علي عليهما السلام عن حلية السيوف فقال لا بأس به قد حلى أبو بكر الصديق رضي الله عنه سيفه قلت فتقول الصديق قال فوثب وثبة واستقبل القبلة وقال نعم الصديق نعم الصديق نعم الصديق فمن لم يقل له الصديق فلا صدق الله له قولا في الدنيا ولا في الآخرة

    یعنی:عروه بن عبدالله گوید: از اباجعفر محمد بن علي در مورد آراستن شمشير سؤال كردم؟ فرمود: اشكال ندارد، ابوبكر صديق هم شمشيرش را تزيين مي کرد. عروه گفت: مي گويي صديق.  ابا جعفر از جايش پريد و روي به قبله ايستاد سپس فرمود: بله صديق، بله صديق! هر كس او را صديق نگويد؛ الله سبحانه و تعالي هيچ گفتۀ او را در دنيا و آخرت تصديق نكند.»

    اربلی به هیچ وجه نگفته که من این روایت را از کتابی نقل کرده ام بلکه این وهم شماست و چون نمیتوانید از این مسئله فرار کنید خواستید یه چیزی گفته باشید!!

    در مورد راوی آن هم نمیدانم که شما رای مهمل را از کجا آورده اید! در کتب رجال هیچ ذمی در مورد او ندیدم!

    بله خوئی در موردش میگوید:

    عروة بن عبد الله :ابن بشير ( قشير ) : أبو مهمل الجعفي الكوفي ، من أصحاب الصادق عليه السلام ، رجال الشيخ ( 669 ) .

    او از اصحاب امام صادق علیه السّلام بوده است! باز هم میگویی مهمل است!

    ضمناً کنیۀ صحیح این راوی "ابومَهَل" است نه ابو مهمل!!(شاید همین شما را به اشتباه انداخته!)

    سبط بن جوزی نیز از علمای اهل سنت نیست.

    #2191

    اما روایت: یا ابابکر انت الصدیق.

     

    گفتید راوی آن" ابو داود مجهول است! …. و به کتاب معجم رجال خوئی ارجاع داده اید ولی من چنین رای و نظری در تذکرۀ او ندیدم!!! معجم رجال الحدیث خوئی ج1 ص158

    و خود خوئی در ج 13 صص 285-286 این روایت را به صورت کامل در تذکرۀ عمار بن یاسر ح3 نقل کرده است!

     

    و قاعدۀ تفکیک حجیتتان را به عنوان شوخی میپذیریم واز آن میگذرم!

    #2192

    اما اصل بحث:

     

    در مورد اولاً ؛ دوماً؛ سوماً … ممنون از تذکرتون ولی همینطوری راحت ترم!

    در مورد اینکه گفتید حدیث "لانورث ما ترکناه" خبر واحد است!!!!!

    ابن تیمیه در "منهاج السنة" در مورد این ادعا میفرماید: «کذب محض است، زيرا حديث «از ما پيغمبران کسي ارث نمي برد، آنچه از خود بجا مي گذاريم صدقه است» را ابوبکر، عمر، عثمان، علي، طلحه، زبير، سعد، عبدالرحمن بن عوف، عباس بن عبدالمطلب، همسران پيغمبر صلی الله علیه وسلم، و ابوهريره روايت کرده اند و روايت اين افراد در صحاح و مسانيد ثبت بوده و در نزد علماي حديث مشهور و شناخته شده است. بنابراين ادعاي انفراد ابوبکر در روايت اين حديث، يا از فرط جهالت است و يا از تعمد در دروغ و افتراء.»

     

    علامه دهلوی در "تحفه اثنا عشری" در جواب چنین ایرادی میگوید: اين خبر در كتب اهل سنت به روايه حذيفه بن اليمان و زبير بن العوام و ابوالدرداء و ابوهريره و عباس و علي و عثمان و عبدالرحمن بن عوف و سعد ابن ابي وقاص… آمده است.

    پس حداقل این حدیث از 12 نفر از صحابه روایت شده ، بعد از آن میبینیم که ائمه اهل تشیع نیز آن را نقل میکنند و این خبر در کتاب الکافی و دیگر کتب شیعه ثبت است که قبلاً ذکر شد.

    اما حدیثی که از ام المؤمنین عائشه در این مورد نقل شده در مسند امام احمد حدیث شماره 25059 ثبت است و شعيب الأرنؤوط در مورد سندش مینویسد: إسناده صحيح على شرط مسلم

    ضمناً: هیچ کس سیده فاطمه را تکذیب نکرده است و این شما هستید که چنین فکر میکنید و ابوبکر صدیق رضی الله عنه به فاطمه رضی الله عنها چیزی را گفتند که حق بود و نه ابوبکر فاطمه را تکذیب کرد و نه فاطمه ابوبکر را… بلکه این شمایید که الم شنگه به راه انداخته اید!

    * حرف حضرت فاطمه چه بود که ابوبکر آن را تکذیب کرد؟؟؟ فاطمه چه فرمود؟ گفت پدرم تمام فدک را به من داده ولی یه دونه خرما از اون رو واسه خواهرام و همسراش نداده؟؟؟ اینو گفت فاطمه؟

    عجبااااا !!! تنها حرفی که این میان رد و بدل شد این بود که، فاطمه خواهان تقسیم شدن ارث بود و ابوبکر گفت انبیاء ارث به جا نمیگزارند و این در کتب اهل تشیع نیز ثبت و ضبط است!

    ضمناً: مولای ما اشتباهی نکرده اند و در نهایت اگر کسی اشتباه کرده باشد این سیده فاطمه هستند نه سیدنا ابوبکر … که درود خدا بر هر دوی آنها باد.

    اما برتری صدیق، طبق آیۀ قرآن

    وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا (النساء:69) = و هر کس اطاعت الله و رسولش را بنمايد پس آنها با کساني خواهند بود که الله به آنها نعمت داده است؛ يعني، انبياء و صدقين و شهيدان وصالحين و آنها چه خوب دوستاني هستند.

    و صدیق تنها به معنی راستگو نیست بلکه صدیق مقامی است که بعد از پیامبران بالاترین مقام است و این است مقام حضرت صدیق اکبر!

    و در مورد روایاتی که در کتب شیعه آمده نیز توضیح دهید، شدیداً مشتاقم و ضمناً در احادیثی که میگوید: زن از زمین و ملک و… ارث نمیبرد با کلمۀ "نساء" ذکر شده که در عرف عرب به جنس مونث اطلاق میشود و اگر منظور همسر بود حداقل با کلمۀ"زوجه" یا"امراة" نقل میشد! پس اینکه میگویید منظور از اینکه گفته شده زن از ملک ارث نمیبرد، منظور از زن همسر است؛ عذر بدتر از گناه است!

    «النساء لا يرثن من الأرض و لا من العقار شيئا» = «زنها، چيزى از زمين(العقار= ملك، مزرعه، خانه و اثاث منزل.. "المنجد") و مزرعه و خانه و اثاث منزل، ارث نمى‏برند».. 

    (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج‏4، ص‏347.)

    و خدا را شکر ، شبهۀ زنگ زدۀ شما قرنهاست که به آن جواب داده شده.

     

    #2193

    در جواب شبهه ای که در سایت ولیعصر در مورد لقب صدیق و فاروق مطرح شده… مراجعه کنید به:

     

    آیا لقب صدیق و فاروق از القاب حضرت علی رضى الله عنه می باشد؟

    #2199

    hamshahri
    کاربر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    جناب ابوبکر قشمی عزیز :

     اول :

    در مورد روایات ( فاطمه احب الی منک ) و دیگر مطالب وابسته آن ، ما تصحیح این روایت و روایات مشابه و اینکه این روایت تواتر معنایی دارد را توسط کتانی بیان کردیم …

    این ضد و نقیض را شما باید جواب بدهید و نه ما !!! و عملا بر اساس قواعد مناظره ، همین که مطلبی را ما بیان کردیم که از علمای شما آن را را بر حسب کلام ما تایید کرده است ، کفایت می کند !!

    گذشته از اینکه نمی دانم چطور شده است که روایتی را که ذهبی تصحیح کرده است را به کناری وا می نهید و روایات دیگر را می پذیرید !!

     

    دوم  :

    راوی را که ذهبی در یک جا جرح می کند و در جای دیگر توثیق می کند را شما باید جوابگوی این عملکرد باشید و نه ما !!!

    راوی را که ذهبی ، بخاطر این روای ، روایش را رد کرده و همین راوی را در جای دیگر توثیق کرده است ، تناقضی است که باید شما جواب دهید و نه ما !!!!

    و اینکه شما کتابی را در اختیار ندارید دلیل بر رد کلام ذهبی نمی شود !!!

     

    البته آلبانی نیز از همین نوع تضعیفات دارد که راوی را در جایی جرح می کند و در جای دیگر روایتش را تصحیح می کند !!!

     

    سوم :

     كان أحب النساء إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة و من الرجال علي 

    این روایت را ابن حجر تصحیح کرده است ، مشکل شما با وی چیست ؟ آیا او هم شیعه بوده است ؟؟؟!!!

     

    چهارم :

    نمی دانم چگونه است که راوی را که بخاری به آن استشهاد کرده است را رد می کنید !!!!

    یکی ادله توثیق رجال  در اهل سنت این است که شیخین از آنها روایت کرده باشند !!!! اگر قرار است که راویان صحیح بخاری را نیز جرح نمایید ، پس بسم الله !!!

    بیایید تمامی صحیح بخاری را بررسی رجالی کنیم تا ببنیم چند حدیث واقعا صحیح می ماند !!!

     

    پنجم :

    ( الکافی کاف لشیعتنا ) این امری است که میان علما اختلاف است …

    برخی این جمله را صحیح می دانند و برخی دیگر ضعیف !!!

    صحت روایات کافی را می توان با مقایسه متن آن با دیگر روایات به دست آورد !!

    گذشته از اینکه رجالیون متاخر ، فائل به بررسی اسناد روایات کافی هستند همچنان که مرحوم خویی در مقدمه رجال خود توضیح داده است !!!

     

    ششم :

    در مورد روایت علل الشرایع :

    روایات مرسله همراه با مشتی راوی جاهل که به لحاظ متن با روایات دیگر در تعارض است را نمی توان قبول کرد !!!

    حال اصرار شما برای چیست !! ( گذشته از فرافکنی شما برای تغافل از عدم صحت روایت مذکور ) !!!

     

    گذشته از اینکه روایت بخاری و امثال آن ، در مورد راوی ان ( مسور بن مخرمه ) کلی بحث است !!! ( بماند به جایش ) !!!

    و همین عملکرد امیرالمومنین ( ازدواج با دختر کفار ) در مورد عثمان نیر صادق است که اهل سنت از توجیه آن فرار می کنند !!!

     

    هفتم :

    در مرود جاء بالصدق :

    بیان کردیم که ابن حجر روایت منسوب به امیرالمومنین ( علیه السلام ) را تضعیف کرده و سندش را " لیّن " می داند !

    معنای اجماع را گویا شما با واژه " جماعه " خلط کرده اید !!

    به شما گفتم که اگر واژه " جماعه " معنای اجماع می دهد ، ابوحیان اندلسی نیز می گوید که جماعه ( یعنی اجماع مزعوم ذهن شما ) نیز این روایت را در مورد امیرالمومنین علیه السلام می داند !!!

     

    هشتم :

    در مورد حاکم حسکانی حق همان است که ذهبی وی را با آنچنا الفاظی ستوده و توثیق کرده است که جای فرار ندارد !!!

     

    نهم :

    در مورد روایت " قد حلى أبو بكر الصديق رضي الله عنه سيفه  "
     

    رفیق عزیز :

    این روایت از مصادر اهل سنت بیان شده است و اصلا برای شیعه ارزش ندارد !!!

    صفوه الصفه کتاب اهل سنت و متعلق به سبط ابن جوزی حنفی است و توثیقات وی در کتب رجالی اهل سنت موجود است … گذشته از نقل قول های فراوان ذهبی از تاریخ " مرآه الزمان " وی در تاریخ اسلامش !!!!

    مرحوم اربلی نیز این روایت را از کتاب سبط ابن جوزی نقل کرده است که بهتر است بجای کپی ، متن کتاب را دقیقا بخوانید :
     

    " كشف الغمة – ابن أبي الفتح الإربلي – ج 2 – ص 359 – 360
    وقال الشيخ أبو الفرج عبد الرحمان بن علي بن محمد بن الجوزي رحمه الله في كتاب صفوة الصفوة أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليه السلام أمه أم عبد الله بنت الحسن بن علي بن أبي طالب واسم ولده جعفر وعبد الله وأمهما أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق رضي الله عنه وإبراهيم وعلى وزينب وأم سلمة

    وعن سفيان الثوري قال سمعت منصورا يقول سمعت محمد بن علي يقول الغناء والعز يجولان في قلب المؤمن فإذا وصلا إلى مكان فيه التوكل أوطناه وقال ما دخل قلب امرئ شئ من الكبر إلا نقص من عقله مثل ما دخله من ذلك قل أو كثر

    وعن خالد بن أبي الهيثم عن محمد بن علي بن الحسين عليهم السلام قال ما اغرورقت عين بمائها ألا حرم الله وجه صاحبها على النار فان سالت على الخدين لم يرهق وجهه قتر ولا ذلة وما من شئ إلا له جزاء إلا الدمعة فان الله يكفر بها بحور الخطايا ولو أن باكيا بكى في أمة لحرم الله تلك الأمة على النار

    وعنه عليه السلام أنه قال لابنه يا بنى إياك والكسل والضجر فإنهما مفتاح كل شر انك ان كسلت لم تؤد حقا وان ضجرت لم تصبر على حق

    وعن عروة بن عبد الله قال سألت أبا جعفر محمد بن علي عليهما السلام عن حلية السيوف فقال لا بأس به قد حلى أبو بكر الصديق رضي الله عنه سيفه قلت فتقول الصديق قال فوثب وثبة واستقبل القبلة وقال نعم الصديق نعم الصديق نعم الصديق فمن لم يقل له الصديق فلا صدق الله له قولا في الدنيا ولا في الآخرة   "

    گذشته از اینکه اگر از کتاب سبط ابن جوزی نقل نکرده بودند ، باز هم روایت بدون سند اصلا ارزش ندارد !!!

    #2200

    hamshahri
    کاربر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    جناب ابوبکر قشمی عزیز :

    در مورد سوال اصلی :

    اول :

    اینکه اصرار بر تکرار اشتباه واضح خود مورد ( اولا ، دوما ، سوما ) دارید نشان از میزان منطق شما در قبول مطالب صحیح است !!!

    از نشان دادن میزان منطق خود ، سپاسگزارم !

     

    دوم :

    روایت ( معاشر الانبیاء لانورث ) به شهادت علمای خود شما خبر واحد است ..

    بله ! فردی ناصبی همانند ابن تیمیه و فردی همتای او ( یعنی دهلوی ) برای دفاع از مقام مولایشان ، دروغهایی را پشت سر هم می نویسند تا تنقیض مقام ابی بکر و اشتباه وی نشود !!!

    فعلا 1 منبع را معرفی می کنم ، مابقی بماند طبلتان !!!

    ان شاء الله بعد از بحث در مورد سوال اصلی این تاپیک ، در مورد این روایت جعلی و خبر واحد بحث خواهیم کرد .

     

    سمعانی در کتاب " قواطع الادله فی الاصول " ج 1 ص337 – 338  چنین می گوید :

    ويدل على ما ذكرناه إجماع الصحابة رضى الله عنهم فإنه من المشهور عنهم أنهم قبلوا أخبار الآحاد فى الشرعيات واستعملوها وذلك مثل قبول أبى بكر الصديق رضى الله عنه خبر المغيرة بن شعبة ومحمد بن مسلمة فى توريث الجدة السدس 
    وقبول الصحابة عن أبى بكر رضى الله عنه خبره عن النبي  إنا معاشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة ولقبول عمر رضى الله عنه خبر عبد الرحمن بن عوف رضى الله عنه فى أخذ الجزية من المجوس وخبر الضحاك بن سفيان فى توريث المرأة من دية زوجها وخبر حمل بن مالك بن النابغة فى دية الجنين وكقبوله خبر أبى موسى وأبى سعيد فى الاستئذان  "

     

    گذشته از اینکه دهلوی نیز مطالب کتاب " الصواقع " تالیف کابلی را کپی کاری کرده و به نام " تحفه الاثنی عشریه " دست خلق الله داد و بیسوادی و تناقض و بی خبری وی در این کتاب کاملا مشهود است !!!!

     

    و البته این روایت جعلی اصلا جایگاهی در شیعه ندارد و روایتی را که شما به زعم خود برداشت سوء از آن می فرمایید ، اصلا ارتباطی به عمل غاصبانه ابی بکر ندارد !!!

     

    سوم :

    بی بی مظلومه سلام الله علیها ، ابتدا با تمسک به اینکه فدک هبه بوده است و سپس به مدعای ارث فدک ( وقتی ابی بکر حق ایشان را غصب کرد ) از ابی بکر خواستند که حق ایشان را بدهد !!!

    ابی بکر نیز با قبول نکردن کلام بی بی مظلومه سلام الله علیها ، عملا کلام ایشان را تکذیب کردند !!!! دیدید چه راحت !!!

    قبلا گفتم که تکذیب دیگران اصلا شاخ و دم ندارد !!!

     

    چهارم :

    ابی بکر با قبول نکردن کلام بی بی مطلومه سلام الله علیها ، عملا حرف عایشه را رد کرد زیرا عایشه مدعی بود که بی بی مظلومه سلم الله علیها راستگوترین افراد بعد از پیامبر هستند ولی ابی بکر با قبول نکردن کلام بی بی مظلومه سلام الله علیها ، مهر بطلان بر کلام عایشه زد !!!

    حال یا عایشه دروغ می گوید یا ابی بکر غلط عمل کرده است !!

     

    پنجم :

    از اینکه میزان دشمنی و نصب خود را در مورد بی بی مظلومه سلام الله علیها ( یعنی کسی که مشمول آیه تطهیر است ) را نشان دادید و عمل غلط و غاصبانه ابی بکر را بر ایشان حق دانستید ، ممنونم !!!

    خوانندگان باید میزان دشمنی فعالان این سایت را با اهل بیت علیهم السلام بشناسند !!!

    البته ابی بکر نیز مشمول آیه ( یا ایها الذین امنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی " می باشد !!!!

     

    ششم :

    شاید بد نباشد که شما روایات دیگر را هم ببینید :

    " أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنْ تَرِكَةِ زَوْجِهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْض‏ "

    ولی آن مطلبی که وهابیت از پذیرش آن فراری است آن است که فرق بین " نساء و المراه " و " بنت " را نمی دانند !!

    فرق ارث زن از همسرش با ارث دختر از پدرش را نمی دانند !!!

    روایات مذکور در کافی و تهذیب و غیره در مورد ارث زن از شوهرش می باشد و نه ارث دختر از پدرش !!

    خلط کلمه " نساء " با واژه عمومی زن در این روایات کار اهل علم نیست !!!

     

    بد نیست که مدارک خودتان را هم کمی مطالعه نمایید :

    بخاری در صحيح البخاري ، كتاب الفرائض ، بابی دارد به نام ( ميراث المرأة والزوج مع الولد وغيره ) ج 8 ، ص 556 ، طبع دار القلم .

     و در همین کتاب خود باب جداگانه ای دارد به نام  ( ميراث البنات ) ج 8 ، ص 554 ، طبع دار القلم .

    پس  فرق است میان " المراه یعنی همسر " و " بنت یعنی دختر " !!! برای همین است که بخاری بابی جداگانه وضع کرده است .

     

    مرحوم مجلسی نیز در " مرآه العقول " نیز این روایات را در مورد همسر و زوجه شرح کرده است ..

    "و قال في المسالك: اتفق علماؤنا إلا ابن الجنيد على حرمان " الزوجة " في الجملة من شي ء من أعيان التركة  "  مرآه العقول ج 23 ص 187

     

    تمامی این مطالب به کنار ، فدک بعنوان هبه بوده است و در زمان حیات پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) به ایشان بخشیده شد !!

     

    وقتی بی بی مظلومه سلام الله علیها این حقیقت را بیان کردند ، ابی بکر با کمال جسارت کلام ایشان را رد کرد ( و عملا سخن عایشه – دخترش – را نیز تکذیب کرد ) و سپس بی بی مظلومه سلام الله علیها ادعای ارث کردند که باز هم ابی بکر ، ایشان را از ابتدایی ترین حق خود محروم کردند !!!!

    *********************************************************************************

    با تمام این صحبتها ، هنوز سوال ما را کسی جواب نداده است که :

    روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟
     

     

    #2211
    مختصر جواب شما همین چند سطر است و بس

    در مورد حسکانی و اختلاف علما و راویان بخاری و مسلم و… مفصل صحبت شد.

    در مورد حدیث لانورث…. واقعاً که شما پیرو هوا و هوس هستید نه حق و حقیقت!!

    من میگویم: ابن تیمیه و دهلوی گفتند: این حدیث را عده ای از اصحاب نقل کردند به نامهای فلان و فلان و…. بعد شما قول یک شخص را نقل میکنی که میگوید این خبر ازاخبار آحاد است؟؟!! چرا در صورتی که میدونید این خبر از آحاد نیست به قول این شخص استناد میکنید؟؟ مگر این همه حدیث در کتب از اصحاب در این مورد نمیبینید؟

    من برای نمونه حدیث ام المؤمنین رو براتون نقل کردم که همین روایت ثابت میکرد که اون حدیث خبر آحاد نیست… ولی شما چون پیرو هوا و هوسید چشاتون رو بستید و گفتید: عالم خودتون میگه …. و من هم برای بار هزارم میگم.. اگه عالم ما گفته اشتباه کرده … و اشتباه او واضح و مشخصه و نفهم اونه که بر اشتباهات دیگران استناد بکنه!

    از ابوهریره با این لفظ اومده: أبي هريرة أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال : لا تقسم ورثتي دينارا ما تركت بعد نفقة نسائي ومؤونة عاملي فهو صدقة

    (الموطا ج3 ص 103 ح 725 امام مالک علیه السّلام باب: النبي صلى الله عليه و سلم هل يورث؟)

    باز هم .. عن الأعرج عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم "إنا معاشر الأنبياء لا نورث ما تركنا فهو صدقة بعد نفقة نسائي ومؤنة عاملي" (التمهيد لما في الموطأ ج8 ص105 )

    عن مالك بن أوس بن الحدثان قال :

     ( دخلت على عمر فدخل عليه عبد الرحمن بن عوف وطلحة وسعد وجاء علي والعباس يختصمان فقال لهم عمر : أنشدكم بالذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال :

     ( لا نورث ما تركناه صدقة ) ؟ فقالوا : اللهم نعم

    (مختصر الشمائل ترمذی ح 341)

    اما در مورد اینکه فرمودید: ابتدا حضرت فاطمه گفت: پدرم فدک را به عنوان هبه به من بخشیده است و وقتی دید ابوبکر آن را نمی پذیرد سپس بی بی مظلومه سلام الله علیها ادعای ارث کردند.

    اینجا یک توهین بزرگ در کلام شیعه نسبت به سیده فاطمه نهفته است.

    در ابتدا میگویید: فاطمه گفت: پدرم فدک را به من داده است… و پس از آن گفت: پدرم فدک را به عنون ارث به من بخشیده است.

    خواه نا خواه یکی از این دو قول دروغ است . اگه ادعای شما راست باشه.. پس حضرت فاطمه(زبان لال مدعیانش لال) در یکی از این دو موضع دروغ گفته! … مگه میشه اول بگه فدک به اون بزرگی به عنوان هبه به من داده شد و بعد از آن بگه نه بابام به عنوان ارث بهم داده!

    اگر بگید: نه دفعۀ اول حقیقت را گفت و بعد از آن حق شرعی خود را خواست .. جواب این خواهد بود که :

    اگر حق شرعی خود را میخواست ، حق او نمیتوانست کل منطقۀ فدک باشد که او چنین در خواستی دارد! به جز او امهات المؤمنین نیز آن سهم میبرند.

    پس این ادعا که فاطمه در مرحلۀ اول گفت فدک را به من بخشیده است و در دفعه بعد فدک را به عنوان ارث پدری طلب کرد ادعایی ناموزون و در ترازوی منطق بی اعتبار است.

    2- اگه فدک ملک فاطمه بوده که رسول الله در حیات خودشون اون رو بهشون بخشیده چند سؤال پیش میاد.

    اولاً: آیا این ظلم نیست که پیامبر مالی را به فاطمه بدهد ولی به دیگر فرزندانش از آن مال.. به اندازۀ دانۀ خردلی هم ندهد؟

    صحیح مسلم است:  بشير بن سعد نزد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آمد و گفت: اي پيامبر خدا من به پسرم باغي را هديه كرده ام و ميخواهم تو را بر آن گواه بگيرم.
    پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: آيا به همۀ فرزندانت داده اي؟ بشیر گفت: نه.
    پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: برو که من بر ظلم و ستم گواهي نميدهم(صحیح مسلم ح1623)

    خداوند میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ*كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف:2و3) = اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد*نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.

    مگر میشود پیامبر تبعیض را ظلم و ستم بداند ولی خودشان این ستم را در حق فرزندان خود روا بدارد؟؟ !! (آیۀ فوق)

    ضمناً:زينب دختر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در سال هشت هجري (سیر اعلام النبلاء ذهبی ج2 ص 250) وفات يافت، و دختر ديگرش ام كلثوم در سال نهم هجرت در گذشت(سیر اعلام النبلاء ج2 ص 252)، پس چگونه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فدک را به فاطمه هديه ميكند. و هیچ سهمی برای زينب و ام كلثوم و همسرانش در نظر نمی گیرد؟ آیا این تبعیض و ظلم نیست؟

    دوماً: اگر فدک ملک شخصی سیده فاطمه بوده … فاطمه به چه علّت برای طلب ملکشخصی خود به نزد خلیفه می آید؟؟ مگر استفاده از ملک شخصی هم اجازه میخواهد؟!!

    در مورد این روایت: «النساء لا يرثن من الأرض و لا من العقار شيئا» = «زنها، چيزى از زمين(العقار= ملك، مزرعه، خانه و اثاث منزل.. "المنجد") و مزرعه و خانه و اثاث منزل، ارث نمى‏برند».. 

    (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج‏4، ص‏347.)

    خودتان هم میدانید که تا به حال کسی به همسران خود نگفته النساء!!!! بلکه این کلمه عموماً بر جنس مونث اطلاق میشود.

    و اینکه شما این را قبول ندارید به این دلیل است که اگر قبول کنید دیگر وای فدکایی در کار نخواهد بود!

     

    #2218

    hamshahri
    کاربر

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام

    جناب ابوبكر قشمي عزیز :

    در مورد حاکم حسکانی و اختلاف علمایتان تا حدی بحث شد … تصمیم گیری بر عهده خواننده منصف !

    در مورد روایت جعلی " لا نورث "

    اینکه ایادی عمر بن خطاب و بنی امیه برای سرپوش نهادن بر خبر جعلی ابی بکر ، همه تلاش خود را می کنند ، قطعا صحیح است .

    نه تنها سمعانی ، بلکه بسیاری دیگر از علمایتان نیز گفته اند که این روایت خبر واحد است ….

    وكلام من ينكر خبر الواحد ولا يجعله حجة في غاية الضعف ولذلك ترك توريث فاطمة رضي الله عنها بقول أبي بكر نحن معاشر الأنبياء لا نورث

    ( المستصفی – غزالی ص 249 )

    البته منابع این سخن علمای شما بسیار است ….

    **********************************

    در مورد هبه بودن فدک :

    توهین را کسانی به بی بی مظلومه سلام الله علیها می کنند که پیروان غاصبان اند .

    فدک به دستور خداوند متعال از جانب پیامبر به بی بی مظلومه سلام الله علیها داده شد ….

    این امر ، دستوری الهی بود و نه عملی از جانب پیامبر !!

    گذشته از اینکه پیامبر بواسطه مقام عصمتی که دارد ، هر عملی که انجام دهد حجت است و لذا اگر خود ایشان نیز ابن امر را انجام داده بودند ، باز هم عمل ایشان حجت بود …

    هبه فدک به بی بی مظلومه سلام الله علیها ، اصلا ربطی به ظلم نمودن به دیگر دختران پیامبر نداشته است زیرا هبه فدک ، دستوری الهی بوده است و قطعا خداوند ظالم نیست .

    ****

    نکته دیگر این است که ابتدا بی بی مظلومه سلام الله علیها بیان نمودند که فدک هبه می باشد و حی خود پیامبر نیز نمی توانند آن را پس بگیرند …. ولی وقتی ابی بکر قبول نکرد ، بی بی مظلومه سلام الله علیها ادعای ارث کردند …

    پس عملکرد بی بی مظلومه سلام الله علیها غلط نبوده است ، بلکه غصب ابی بکر و اتباع وی غلط بوده است .

     

    **************************************************************************

    در مورد روایت مورد نظر شما :

    ما قبلا لفظ دیگری از روایت را که مشتمل بر " المراه " بود را به شما نشان دادیم ولی گویا به مذاق شما سازگار نیامد !!!

    نکته دیگر این است که اگر کمی اهل دقت باشید ، این روایت در بابی آمده است که مربوط است به ارث همسر از شوهرش و نه دختر از پدرش !!!

    سخن مرحوم مجلسی در شرح این روایت و مشابه آن را نیز بیان کردیم که روایت در مورد ارث همسر از شوهر است و نه ارث دختر از پدرش !!!!

    #2234

    همشهری جان

    این بار سومه که بهت میگم: « برای نمونه حدیث ام المؤمنین رو براتون نقل کردم که همین روایت ثابت میکرد که اون حدیث خبر آحاد نیست… ولی شما چون پیرو هوا و هوسید چشاتون رو بستید و گفتید: عالم خودتون میگه …. و من هم برای بار هزارم میگم.. اگه عالم ما گفته اشتباه کرده … و اشتباه او واضح و مشخصه و نفهم اونه که به اشتباهات دیگران استناد بکنه!

    از ابوهریره با این لفظ اومده: أبي هريرة أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال : لا تقسم ورثتي دينارا ما تركت بعد نفقة نسائي ومؤونة عاملي فهو صدقة

    (الموطا ج3 ص 103 ح 725 امام مالک علیه السّلام باب: النبي صلى الله عليه و سلم هل يورث؟)

    باز هم .. عن الأعرج عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم "إنا معاشر الأنبياء لا نورث ما تركنا فهو صدقة بعد نفقة نسائي ومؤنة عاملي" (التمهيد لما في الموطأ ج8 ص105 )

    عن مالك بن أوس بن الحدثان قال :

     ( دخلت على عمر فدخل عليه عبد الرحمن بن عوف وطلحة وسعد وجاء علي والعباس يختصمان فقال لهم عمر : أنشدكم بالذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال :

     ( لا نورث ما تركناه صدقة ) ؟ فقالوا : اللهم نعم (مختصر الشمائل ترمذی ح 341)»

    آیا متن فوق کافی نیست که یه شخص منطقی و آگاه … قانع بشه که حدیث "لانورث" خبر واحد نیست؟؟؟

    عجبا!!!!!

    خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی!!!

    خودت میگی دستور الهی بوده خودت فتوا میدی خودت محکوم میکنی ….!!

    عزیز من .. کی گفته خدا فدک رو به فاطمه داده؟؟؟؟ این قول رو از کجا آوردید؟ دیدید تناقض پشت تناقض داره دامان شما رو میگیره یه چیز جدید اختراع کردید؟

    آیا پیامبر وقتی خطاب به ام المؤمنین عائشه میگفت: امروز غذا چی داریم؟ این هم وحی الهی بود؟

    *اگر حضرت فاطمه در حیات رسول خدا صلی الله علیه وسلّم چنین ثروت عظیمی داشتند دیگه چه لزومی داشت که به خاطر کنیز به نزد پدرشون برن؟؟ چرا باید گشنگی رو تحمل کنن؟ چرا حضرت علی باید بره به خاطر چند مشت خرما برای یهودیان کار کنه؟؟؟ و چرا حضرت علی برای حضرت فاطمه کنیز نگرفت ؟؟ و هزار چرای دیگه

    من تک تک این نوشته های شما رو در پست قبلی جواب دادم… گفتم:

    در ابتدا میگویید: فاطمه گفت: پدرم فدک را به من داده است… و پس از آن گفت: پدرم فدک را به عنون ارث به من بخشیده است.

    خواه نا خواه یکی از این دو قول دروغ است . اگه ادعای شما راست باشه.. پس حضرت فاطمه(زبان لال مدعیانش لال) در یکی از این دو موضع دروغ گفته! … مگه میشه اول بگه فدک به اون بزرگی به عنوان هبه به من داده شد و بعد از آن بگه نه بابام به عنوان ارث بهم داده!

    اگر بگید: نه دفعۀ اول حقیقت را گفت و بعد از آن حق شرعی خود را خواست .. جواب این خواهد بود که :

    اگر حق شرعی خود را میخواست ، حق او نمیتوانست کل منطقۀ فدک باشد که او چنین در خواستی دارد! به جز او امهات المؤمنین نیز آن سهم میبرند.

    پس این ادعا که فاطمه در مرحلۀ اول گفت فدک را به من بخشیده است و در دفعه بعد فدک را به عنوان ارث پدری طلب کرد ادعایی ناموزون و در ترازوی منطق بی اعتبار است.

    ………………

    در یه پست دچار یه سرگردانی عجیبی شدید …

    یه جا گفتید: « پیامبر بواسطه مقام عصمتی که دارد ، هر عملی که انجام دهد حجت است»

    و حدود سه خط پایینتر نوشتید: «ابتدا بی بی مظلومه سلام الله علیها بیان نمودند که فدک هبه می باشد و حی خود پیامبر نیز نمی توانند آن را پس بگیرند»

    حالا ما موندیم …. آیا پیامبر همۀ اعمالش حجته … یا خیر … یعنی اگه دوباره فدک رو از فاطمه میگرفت آیا کارش اشتباه بود؟؟؟ یا خیر.

    شما (به گونه ای) میگید … هر چند کار حضرت رسول صلی الله علیه وسلّم مخالف باقول خودشونه که فرمودند: بین فرزندانتون تبعیض قائل نشید .. هر چی به این یکی دادی به اون یکی هم بده … ولی خود پیامبر مستثنی است!!!

    خداوند میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ*كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف:2و3) = اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد*نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.

    مگه میشه پیامبر به مردم بگه: بین فرزندانتان به عدالت رفتار کنید و اگه به یکیشون چیزی دادید به اون یکی هم بدید ولی خودش عکس همون رو رفتار کنه و به یکی چیزی بده که از با ارزشترین غنایم بوده ولی به دیگر دخترانش هیچ چیزی نده!

    ادعای ما کاملاً موزون و منطقی و موافق با کلام خود رسول خداست که فرمودند: به عدالت رفتار کنید.. … و ما میگیم غیر ممکنه که رسول خدا خلاف حرف خودش عمل کنه مگر اینکه دستور صریح خدا در اون مورد نازل بشه که در قرآن هم درج شده باشه یا بهش اشاره شده باشه … ولی کو؟؟؟؟ اگه اینجوریه که هر کسی میتونه ادعا کنه که عقیدش همون چیزیه که خدا به رسولش وحی کرده … ولی دلیل کو؟؟؟ دلیل از قرآن

     دست بردارید از تهمت بزدن به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

    #2244

    hamshahri
    کاربر

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام

    جناب ابوبكر قشمي عزيز :

    اول : هنوز سوال اصلي بنده را پاسخ نداديد …

    چگونه است كه عايشه ادعا مي كند بي بي مظلومه سلام الله عليها ، راستگوترين فرد بعد از پيامبر است ، ولي ابوبكر سخن دخترش عايشه را نقض كرده و حرف بي بي مظلومه سلام الله عليها را تكذيب كرده و قبول نمي كند ؟

    ***************************************************************

    دوم : اينكه شما در حديث قطعا تسلطي نداريد لااقل براي حقير بسيار روشن شد …

    دوست گرامي : بنده از كلام سمعاني و غزالي براي شما دليل مي آورم كه روايت جعلي ابي بكر ، خبر واحد است ولي شما هنوز در پي اثبات مطالب ديگر هستيد ؟

    قطعا اتباع ابي بكر همچون عمر و عايشه و عثمان و ديگر شركاي وي در غصب خلافت ، براي اثبات سخن دروغين وي ، اين حديث را به سند خودشان بيان مي كنند … ولي جالب است كه در آن زمان ، حتي اميرالمومنين عليه السلام و ديگر صحابه كرام كه همراه پيامبر بوده اند اصلا چنين حرفي را نشنيده اند ، ولي به ناگه ابي بكر در هنگام غصب فدك و خلافت ؛ اين حديث را رونمايي مي كند !!

    منابع بسياري از كلام بزرگان شما در اثبات خبر واحد بودن كلام ابي بكر در دست ما مي باشد كه فعلا همان دو منبع براي شما كافي است … ما بقي بماند طلبتان !

    ******************************************************************

    سوم : شخصيت شما در مورد پيامبر دقيقا همان شخصيتي است كه محمد بن عبدالوهاب به آن قائل بود يعني طارش !!! يعني پيامبر فقط مانند ضبط صوت برخي مطالب را به نام وحي بيان مي كرد و در بقيه امور هم مانند بنده و شماي گناهكار مي باشد …

    شايد براي همين است كه شخصيت وي را خيلي " آبگوشتي " تعريف كرده ايد و احاديث منقبت عايشه را دز نزد ايشان همچون آبگوشت در ميان ديگر غذاها بيان كرده ايد !!

    *******************************************************************

    چهارم : هيچ تناقض و تضادي در ميان نيست …. بلكه عدم آگاهي عامدانه يا جاهلانه شما بر تاريخ صحيح ، سبب شده است كه حقايق را منكر شويد …

    بعد از نزول " و آت ذي القربي حقه " پيامبر مامور شدند از جانب خداوند ، كه فدك را به بي بي مظلومه سلام الله عليها هبه نمايند … دقت بفرماييد : هبه !! يعني بخشيدند … اگر خواستبد لفظ هبه و لفظي را كه پيامبر بكار برده اند را بر اساس فقه اهل سنت براي شما تبيين و روشن كنم !!!

    بعد از شهادت پيامبر بزرگوار اسلام ، ابي بكر و رفيقش عمر ، دست بر روي فدك گذاشتند و آن را قبضه كردند .

    بي بي مظلومه سلام الله عليها ابتدا بيان فرمودند كه فدك در دست ايشان بوده و در مالكيت ايشان است ولي ابوبكر براي اثبات مالكيت چيزي كه متعلق به صاحبش ( بي بي مظلومه ) مي باشد ، شاهد خواست !!! ( اوج تفقّه خليفه را ببينيد ) !!

    بي بي مظلومه سلام الله عليها ، شاهدان خود را آوردند ولي ابي بكر سر باز زد …

    در اينجا بود كه بي بي مظلومه ( سلام الله عليها ) نظر به اينكه ابي بكر اين چنين كمر همت بر غصب فدك بسته بود ، ادعا ارث نمودند !!! يعني طبيعي ترين ادعاي يك انسان !

    باز ابي بكر با بيان روايت جعلي و خبر واحد ( لا نورث ) و البته تاييد تيم شركايش ( يعني عمر و عثمان و ديگران ) فدك را غصب كرد و ادله بي بي مظلومه سلام الله عليها را پشت سر نهاد !!!

    البته حتي در برخي منابع شما آمده است كه ابي بكر تصميم گرفت كه فدك را برگرداند ، ولي عمر نگذاشت و قباله آن را پاره كرد ( سرخسي صراحت بر اين قضيه دارد ) …

    ******************************************************************

    پنجم : سخن عمر بن خطاب در روايت صحيح مسلم ، كه مي گويد عباس و اميرالمومنين عليه السلام ، ابي بكر را  " دروغگو، گنهكار ، حيله گر و خائن  " مي دانند ، دليل بر اين است كه اميرالمومنين عليه السلام اين روايت جعلي را قبول نداشته اند !!!

    براي همين است كه بخاري ناصبي ، در راه دفاع از مواليانش ، اين روايت مسلم بن حجاج را در 4 جاي صحيحش آورده است ولي در همه آنها الفاظ مبارك مطرح شده ( كاذباً آثماً غادراً خائناً  ) را يا سانسور كرده با يا ( كذا و كذا ) لا پوشاني كرده است …

    *******************************************************************

    ششم : وقتي شما عصمت پيامبر را قبول نداريد و حقايق و تبعات آن را ني دانيد ، قطعا چنين سخنان نامربوطي را هم بيان خواهيد نمود ..

    وقتي پيامبر ، به دستور خداوند ، چيزي را به فرزندش هبه نموده باشد شرعا نمي تواند كه آن چيز را پس بگيرد .. اين كلام مستلزم اين نيست كه پيامبر چنين كاري را انجام بدهد …

    وقتي در شرع مقدس براي فلان گناه ( مثلا شرب خمر يا دزدي ) حد آن مشخص شده است ، يعني پيامبر مكرم نيز متدين به همين شرع و دين خويش مي باشد … ولي اين امر مستلزم آن نيست كه پيامبر مرتكب چنين گناهاني بشود !!!

    مخاطب آيه ( وقضى ربك ألا تعبدوا إلا إياه وبالوالدين إحسانا إما يبلغن عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلا تقل لهما أف ولا تنهرهما وقل لهما قولا كريما  ) ظاهرا همانا پيامبر است ولي قول خداوند عام است و از باب " اياك اعني ، واسمعي يا جاره " خداوند ديگران را مخاطب قرار داده است … وگرنه پدر و مادر پيامبر در دوران خردسالي ايشان به رحمت ايزدي پيوستند .

    *******************************************************************

    هفتم : وقتي خداوند دستور مي دهد كه فدك را به فاطمه ( سلام الله عليها ) ببخش ، آيا اين ظلم است در حق ديگر دختران پيامبر ؟

    آيا پيامبر ، سر خود ، چنين عملي را انجام داده و يا از روي دستور الهي ؟

    حتي اگر وحي هم نبود ، نظر به عصمت پيامبر ، عمل وي حجت مي بود و قطعا درست مي بود …

    (( البته صحبت در مورد عصمت پيامبر براي كساني كه ابتدايي ترين مباني عصمت را بلد نيستند ، كار دشواري است …. شايد اگر عمري باقي بود ، در مورد عصمت پيامبر از ديدگاه علماي خودتان هم كمي صحبت كردم )) 

    #2290
    جناب همشهری

    شدیداً پیشنهاد میکنم خود را به یک چشم پزشک معرفی کنید.

    من بارها بار یک سؤال شما را جواب گفته ام ولی باز هم بی شرمانه آن را تکرار میکنید که لا اقل یک چیزی گفته باشید!!

    اولین بند از شبهات شما .. جوابش که در پستهای قبلی آمد… اینچنین بود:

    «هیچ کس سیده فاطمه را تکذیب نکرده است و این شما هستید که چنین فکر میکنید و ابوبکر صدیق رضی الله عنه به فاطمه رضی الله عنها چیزی را گفتند که حق بود و نه ابوبکر فاطمه را تکذیب کرد و نه فاطمه ابوبکر را… بلکه این شمایید که الم شنگه به راه انداخته اید!

    * حرف حضرت فاطمه چه بود که ابوبکر آن را تکذیب کرد؟؟؟ فاطمه چه فرمود؟ گفت پدرم تمام فدک را به من داده ولی یه دونه خرما از اون رو واسه خواهرام و همسراش نداده؟؟؟ اینو گفت فاطمه؟

    عجبااااا !!! تنها حرفی که این میان رد و بدل شد این بود که، فاطمه خواهان تقسیم شدن ارث بود و ابوبکر گفت انبیاء ارث به جا نمیگزارند و این در کتب اهل تشیع نیز ثبت و ضبط است!

    ضمناً: مولای ما اشتباهی نکرده اند و در نهایت اگر کسی اشتباه کرده باشد این سیده فاطمه هستند نه سیدنا ابوبکر … که درود خدا بر هر دوی آنها باد.»

    ______________________________

    بله من در برابر شما!!!! پروانه ای هستم در برابر شتر ! لطف کنید و این همه به خاکی نروید!

    در مورد خبر آحاد بودن این قول … من بارها جواب منطقی و علمی به شما دادم ولی چون اهل هوی و هوس هستید آن را ندیده گرفتید. پس لازم میدانم از ابتدا شروع کنم تا بدانید که معنی خبر آحاد چیست و چه اخباری را اخبار آحاد مینامند.

    (مختصراً): این اخبار بر سه قسم هستند: مشهور(راویان آن در تمام مقاطع از سه نفر کمتر نباشد) ، عزیز (راویانش از دو نفر کمتر نباشند) و غریب ( فقط یک راوی داشته باشد)

    حال ببینید که این تعاریف با حدیث " لانورث" مطابقت دارد یا خیر.

    من برای ثابت کردن خلاف این ادعا چندین طریق از این احادیث را نقل کردم و الان به یکی از احادیث کتاب صحیح مسلم اشاره میکنم که بسیار مورد استفادۀ شیعیان قرار میگیرد.

    «….فجاء ‏يرفا ‏،فقال: هل لك يا أمير المؤمنين في ‏عثمان ‏ ‏وعبد الرحمن بن عوف ‏ ‏والزبير ‏ ‏وسعد ‏ ‏فقال ‏عمر: ‏نعم فأذن لهم فدخلوا ثم جاء فقال: هل لك في ‏‏عباس ‏ ‏وعلي ‏ ‏، قال: نعم ، فأذن لهما فقال عباس: يا أمير المؤمنين اقض بيني وبين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن ، فقال القوم أجل يا أمير المؤمنين فاقض بينهم وأرحهم ‏ ، ‏فقال ‏‏مالك بن أوس: ‏يخيل إلي أنهم قد كانوا قدموهم لذلك.

    فقال ‏عمر ‏: اتئد ‏أنشدكم بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون أن رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏قال ‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة قالوا نعم ثم أقبل على ‏ ‏العباس ‏ ‏وعلي ‏‏فقال: أنشدكما بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمان أنّ رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏قال: لا نورث ما تركناه صدقة ، قالا: نعم…»

    یعنی: «یرفا آمد و گفت: ای امیر المؤمنین آیا به عثمان و عبدالرحمن بن عوف و زبیر و سعد اجازه دخول میدهید؟ فرمود :بله پس آنها داخل شدند.بعد دوباره  آمد که آیا به عباس و علی اجازه دخول میدهید؟ گفت بله. و آن دو داخل شدند و عباس فوراً گفت: ای امیر المومنین بین من و این دروغگو، گناهکار،پیمان شکن،و خائن قضاوت کن (منظورش علی بود)

    حاضرین در مجلس(سعد و زبیر و….) گفتند: بسیار خوب ای امیرالمومنین بین آنها قضاوت کن و به آنها رحم کن!…..سیدنا عمر به حاضرین گفت: قسم میدهم شما را به الله که با اجازۀ او آسمانها و زمین پا برجاست. آیا اطلاع دارید که رسول الله فرمود:«ما انبیاء از خودمان ارث باقی نمیگذاریم و چیزی که از ما ماند جزء صدقات است؟»گفتند: بله.

    پس رو به عباس و علی کرد و گفت: قسم میدهم شما را به الله ی که با اجازه او آسمانها و زمین پا برجاست. آیا اطلاع دارید که رسول الله فرمود:«ما انبیاءاز خودمان ارث باقی نمیگذاریم و چیزی که از ما ماند جزء صدقات است»؟ آندو گفتند: بله.»

    برای اطلاع بیشتر در مورد این حدیث به دو مقالۀ زیر مراجعه کنید.

    رد بر شبهه‌ی: «فرأیتماه کاذبا آثما غادرا»

    آیا حضرت علی رابطه دوستانه با حضرت عمر نداشت؟

    اکنون ملاحظه کردید که خود حضرت علی و حضرت عباس هم آن حدیث را شنیده بودند.

    ضمناً: در کتب شیعه نیز این خبر نقل است، چنانکه در اولین پست ها به آن اشاره شد:

    در الکافی اینچنین نقل است:

    امام صادق فرمود که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده اند:

    «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ ». 

    «رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود: برترى عالم به عابد، همچون برترى ماه بر ساير ستاره‏هاى شب بدر است، و همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و پيامبران هرگز نه دينارى و نه درهمى از خود به ارث نمى‏گذارند، بلكه علم را بر جاى مى‏گذارند. پس هركس از آن گرفت، استفاده فراوانى برده است»

    (االكافى، كلينى، ج‏1، ص‏34، كتاب فضل العلم، بَابُ ثَوَابِ الْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّمِ دار الكتب الاسلامية )

    و باز از وی نقل شده که فرمود : « إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ …».  

    «همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و اينكه آنها، هرگز درهم و دينار را بر جاى نمى‏گذارند، بلكه احاديثى از احاديث خود را به ارث وامى‏گذارند»..

    (الکافی ، بَابُ صِفَةِ الْعِلْمِ وَ فَضْلِهِ وَ فَضْلِ الْعُلَمَاءِ (ح2) ج1 ص 32 )

    یک نکتۀ ضروری: اقوال علمای ما وحی منزل نیستند و مذهب ما همان است که امام مالک علیه السلام فرمودند: « حرف تمام اشخاص قابل رد و توجیه است الا سخن حضرت رسول صلی الله علیه و سلّم»

    ——————————————-

    سوماً: ما اینجا نیامدیم که در مورد شخصیت من بحث کنیم … لطف کنید از چین به ماچین نپرید .

    ——————————————–

    چهارماً: در مورد آیۀ « و آت ذی القربی حقه » که گفتید: (بعد از این آیه) پيامبر مامور شدند از جانب خداوند ، كه فدك را به بي بي مظلومه سلام الله عليها هبه نمايند.

    قبلاً در همین بحث در جواب آقای سلمان به آن پرداخته ام.

    مختصرش:

    «ابن کثیر در تفسیرش در این مورد میفرماید: «وهذا الحديث مشكل – لو صح إسناده  -، لأن الآية مكية، و ( فدك ) إنما فتحت مع خيبر سنة سبع من الهجرة، فكيف يلتئم هذا مع هذا؟ »

    یعنی: و این قول هیچ سند صحیحی ندارد و یقیناً این آیه مکی است ولی فدک در فتح خیبر در سال7 هجری به دست امده .. پس چگونه این دو تا با هم جمع میشن؟

    (تفسير القرآن العظيم، ابن کثیر زیر آیۀ 26 سورۀ اسراء ج5 ص 69 _ دار طيبة للنشر والتوزيع)

    و آلبانی بعد از بررسی اسناد و اثبات ضعف آن میفرماید:«فهو إذن حديث منكر، والأشبه أنه من وضع الرافضة. والله أعلم.»

    (سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة،آلبانی ج 14 ص 157 ح6570 _ الرياض )

    و مویّد قول ابن کثیر … سخن طباطبایی در تفسیر المیزان است که زیر این آیه مینویسد:

    «تقدم الكلام فيه في نظائره، و بالآية يظهر أن إيتاء ذي القربى و المسكين و ابن السبيل مما شرع قبل الهجرة لأنها آية مكية من سورة مكية. » (الميزان في تفسير القرآن، ج‏13 ص 82_قم) = «در مباحث گذشته در نظائر اين آيه شريفه مطالب مربوط به آن گذشت، و از همين آيه معلوم مى‏شود كه انفاق به ذى القربى و مسكينان و در راه ماندگان از احكامى است كه قبل از هجرت واجب شده است، براى اينكه اين آيه مكى است و در سوره مكى قرار دارد» (ترجمه الميزان، ج‏13 ص 112_قم)

    پس پوچ بودن این شأن نزول بر همه آشکار است چون همه میدانیم که این سوره وآیه مکی هستند پس این خود به این معنی است که روایاتی که در این مورد نقل شده همه ساختۀ راویان و جعالان شیعی است که اقوال آنها در کتب اهل سنت نیز راه پیدا کرده.

    ضمناً:زينب دختر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در سال هشت هجري (سیر اعلام النبلاء ذهبی ج2 ص 250) وفات يافت، و دختر ديگرش ام كلثوم در سال نهم هجرت در گذشت(سیر اعلام النبلاء ج2 ص 252)، پس چگونه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فدک را به فاطمه هديه ميكند. و هیچ سهمی برای زينب و ام كلثوم و همسرانش در نظر نمی گیرد؟ آیا این تبعیض نیست؟

    پس اين اتهامي است كه به پيامبر ميزنند كه او ميان فرزندانش فرق ميگذاشته.

    و در صحیح مسلم است که؛ بشير بن سعد نزد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آمد و گفت: اي پيامبر خدا من به پسرم باغي را هديه كرده ام و ميخواهم تو را بر آن گواه بگيرم.
    پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: آيا به همۀ فرزندانت داده اي؟ بشیر گفت: نه.
    پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: برو که من بر ظلم و ستم گواهي نميدهم(صحیح مسلم ح1623)

    اگه باز بگید که نه پیامبر چنین کاری کرده و هیچ مشکلی نیست که به فاطمه داده و به زینب و ام کلثوم و امهات المومنین نداده .. میگم: آیا شما روتون میشه این آیه رو بخونید و باز هم این حرف رو تکرار کنید؟

    خداوند میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ*كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف:2و3) = اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد*نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.

    مگه میشه پیامبر به مردم بگه: بین فرزندانتان به عدالت رفتار کنید و اگه به یکیشون چیزی دادید به اون یکی هم بدید ولی خودش عکس همون رو رفتار کنه و به یکی چیزی بده که از با ارزشترین غنایم بوده ولی به دیگر دخترانش هیچ چیزی نده!

    وانگهی: خود شما از فاطمه نقل میکنید که از ابوبکر صدیق رضی الله عنه ارث پدرش را طلب کرد.. بعد استناد کردنتان به این روایات در مورد آیۀ قرآن چه بود؟؟؟ اگر پیامبر در حیات خود فدک را به فاطمه داده که دیگه نمیشه به اون گفت"ارث" و این جزء اموال شخصی سیده فاطمه محسوب میشد و اگه چنین باشه چرا نزد ابوبکر آمده و باغ را طلب مي کنند؟»

    شما گفتید:« بعد از شهادت پيامبر بزرگوار اسلام»

    هر دم از این باغ بری میرسد … تازه تر از تازه تری میرسد.

    تا دیروز که حضرت فاطمه فوت شده بود الان شهید شدند … حالا پیامبر هم چطور شد که شهید شد؟

    در ادمه گفتید که «چون ابوبکر فدک رو نداد فاطمه گفت باشه پس ارث بوده .. فدک رو بهم بده» که جوابتون رو به این شک قبلاً هم نوشتم:

    «در ابتدا میگویید: فاطمه گفت: پدرم فدک را به من داده است… و پس از آن گفت: پدرم فدک را به عنون ارث به من بخشیده است.

    خواه نا خواه یکی از این دو قول دروغ است . اگه ادعای شما راست باشه.. پس حضرت فاطمه(زبان لال مدعیانش لال) در یکی از این دو موضع دروغ گفته! … مگه میشه اول بگه فدک به اون بزرگی به عنوان هبه به من داده شد و بعد از آن بگه نه بابام به عنوان ارث بهم داده!

    اگر بگید: نه دفعۀ اول حقیقت را گفت و بعد از آن حق شرعی خود را خواست .. جواب این خواهد بود که :

    اگر حق شرعی خود را میخواست ، حق او نمیتوانست کل منطقۀ فدک باشد که او چنین در خواستی دارد! به جز او امهات المؤمنین نیز آن سهم میبرند.

    پس این ادعا که فاطمه در مرحلۀ اول گفت فدک را به من بخشیده است و در دفعه بعد فدک را به عنوان ارث پدری طلب کرد ادعایی ناموزون و در ترازوی منطق بی اعتبار است.»

    —————————————-

    پنجم:

    چه تصادفی همین چند خط بالاتر من به همین حدیث استناد کردم علیه شما!! مراجعه کنید … ضمناً : بخاری ناصبی!!! در کتابش بابهایی دارد به نام :

    مَنَاقِبِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الْقُرَشِيِّ الْهَاشِمِيِّ أَبِي الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ

    بَاب مَنَاقِبِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَام

    بَاب مَنَاقِبِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا

    چه ناصبی است که از اهل بیت تعریف میکند!!!!!!!!

    و در متن حدیث مسلم … حضرت علی و عباس هر دو حدیث لانورث را تایید میکنند.

    ثم أقبل على ‏ ‏العباس ‏ ‏وعلي ‏‏فقال: أنشدكما بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمان أنّ رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏قال: لا نورث ما تركناه صدقة ، قالا: نعم

    ———————————-

    ششم:

    جناب همشهری: ما اصلاً قبول نداریم که هبه ای در کار بوده باشد که حالا بخواهیم بگوییم که پیامبر از آن برگشته یا خیر!!! گرفتید؟

    ضمناً: جالب است که شما قبول میکنید که خدا به اصحاب محمد بهشت بدهد ولی بعد پشیمان شود!! (نعوذ بالله) ولی در مورد حضرت رسول این را قبول نمیکنید!!! عجب

    باز هم … همین پیامبر که متدین به دین و شرع اسلام است آیا مسؤل حرف خویش هست یا خیر؟

    خود ایشان میفرمایند: میان فرزندان خود به عدالت رفتار کنید… اگر چیزی به این یکی دادی به اون یکی هم بده …. پس چطور این پیامبر صلی الله علیه و سلّم بدون هیچ امری از جانب خدا بین فرزندانش این همه فرق گذاشت و به یکی باغی از خرما داد ولی به دیگری حتی یک دانه خرما هم نداد!!!

    ——————————

    هفتم:

    خسته نباشید … به این بند شما مفصلاً جواب داده شد. اضافه بر آن اینکه:

    وقتی میبینیم رسول خدا بر خلاف همه بیش از 4 زن دارد و بر خلاف همه همسران او حق ندارند بعد از وی ازدواج کنند …. تمام اینها از سوی خدا به وی وحی شده که در قرآن نیز درج شده.

    ولی ادعای شما چه؟؟ فقط میگویید: خدا در قرآن گفته ولی دریغ از یک آیه!!

    در پایان:

    به شما پیشنهاد میکنم که کمی خونسردی خود را حفظ کنید!!! (این پیشنهاد رو از شاگرد خودتون قبول کنید!!)

    «قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يفْلِحُونَ(يونس:69) = بگو در حقيقت کساني که به خدا دروغ مي‏بندند رستگار نمي‏شوند»

     

    #2302

    hamshahri
    کاربر

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام

    جناب ابوبكر قشمي عزیز :

    با اینکه صراحتا جواب سوال ما را ندادید ، ولی به نحوی که خیلی دامن شما لکه دارد نشود ، عملا بیان کردید که بی بی مظلومه سلام الله علیها اشتباه کرده اند زیرا فرمودید  :  ضمناً: مولای ما اشتباهی نکرده اند و در نهایت اگر کسی اشتباه کرده باشد این سیده فاطمه هستند نه سیدنا ابوبکر … که درود خدا بر هر دوی آنها باد  !!!

    پس شما هم می فرمایید که ابی بکر اشتباه نکرده است ، یعنی کلام وی صحیح بوده و کلام بی بی مظلومه سلام الله علیها صحیح نبوده است و ادعای ایشان بر اساس صدق و راستی نبوده است …

    حال چگونه حرف عایشه را قبول می کنید که راستگوترین افراد بعد از پیامبر را فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) تعریف می کند ولی ابی بکر اصلا حرف عایشه را قبول نمی کند و مدعیات این راستگوترین فرد ( یعنی فاطمه زهرا س ) را رد کرده و او را تکذیب می کند ؟؟؟!!!!!

    این امر تناقضی است که تنها راه فرار آن همین است که بدون منطق ، ابی بکر را محق بدانید !!!

    ****

    یاد می آید وقتی در سایت مسلمان بودم ، یکی از وهابی ها ( که هنوز نمی دانست اصول کافی برای شیخ کلینی است و نه شیخ مفید ) جریان بحث خود را با یک شیعه در مورد فدک را بیان کرد و وقتی صحبت از ناراحتی بی بی مظلومه سلام الله علیها شد ، اینگونه سخن گفت : به درک که ناراحت بود !!!!!

    وی به راحتی ، نصب و دشمنی خود با اهل بیت را بیان کرد ..

    شما هم ( البته نه به صراحت وی ) با کمی زرنگی این مطلب را بیان کردید که  بی بی مظلومه سلام الله علیها اشتباه کرده و نه ابی بکر !!!!

    ****

    در مورد روایت واحد و جعلی : نحن معاشر الانبیاء لا نورث !!

    قبلا نام دو تن از علمای اهل سنت را بیان کردیم که صراحت داشتند این روایت خبر واحد است … البته تعداد آنها خیلی بیشتر است ولی فعلا همین اندک کفایت می کند .

    از میان اهل حدیث نیز بد نیست مطلبی را بیان کنیم .

    این حجر مکی در " الصواعق المحرقه " چنین می گوید :

    واختلفوا في ميراثه فما وجدنا عند أحد في ذلك علما فقال أبو بكر سمعت رسول الله e يقول ( إنا معشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة )   "

    مسلمانان درباره ميراثِ پيامبر صلى اللَّه عليه وآله به اختلاف افتادند و نزد هيچ كدام سخنى در اين باره يافت نشد.
    ابوبكر گفت: من از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله شنيده‏ام كه فرمود: إنّا معاشر الأنبياء لا نورث ما ترکناه صدقه 
    )

    الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ،ج 1 ص 85 ، اسم المؤلف:  أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة – لبنان – 1417هـ – 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي – كامل محمد الخراط  )

    وی صراحت دارد که هیچکس نمی دانست تکلیف ارث پیامبر چیست و فقط ابی بکر پیدا شد و این روایت را بیان کرد …

    حال کجا بودند آن عمر بن خطاب و عایشه و دیگر اتباع آنان که این روایت را بیان کنند ؟؟؟!!!

    ************************************************

    در مورد اینکه آیه " و آت ذی القربی حقه " مکی است و جریان فدک مدنی است !!!!

    قطعا آنقدر اهل فضل هستید که بدانید در بسیاری از سوره های قرآن کریم ، با وجود اینکه سوره مکی یا مدنی است ولی آیاتی از آنان بر عکس سوره هستند ..

    یعنی مثلا فلان سوره مدنی است ولی چند آیه از آن مکی است .و بالعکس !!!

    این آیه و سوره آن نیز از همین گروه هستند ..

    سوره " اسراء " سوره ای مدنی ولی چند آیه از آن در مکه نازل شده است .همچنان که سمعانی در تفسیر خود ج 3 ص 212 در مورد سوره الاسراء چنین می گوید :

    و هی مکیه الا خمس ایات  "

     

    از شیعه :

    امین الاسلام طبرسی در " مجمع البیان " ج 6 ص 213 در مورد سوره الاسراء چنین می گوید :

    " هي مكية كلها و قيل مكية إلا خمس آيات «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ» الآية «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏» الآية «أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ» الآية «أَقِمِ الصَّلاةَ» الآية «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» الآية عن الحسن و قيل مكية إلا ثماني آيات «وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ» إلى قوله «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ» الآية عن قتادة و المعدل عن ابن عباس.  "

     

    از اهل سنت :

    فخر رازی در " مفاتیح الغیب " ج 20 ص 145 چنین می گوید :

    " سو ره الاسراء – هی مکیه – الا الایات : 26 ، 32 ، 33 ، 57 و من آیه 73 الی غایه . آیه  80 فمدنیه .   "

    همچنان که می دانید آیه " وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيرا   " آیه 26 سوره اسراء می باشد .

     

    پس تکلیف آن معلوم شد .

    گذشته از اینکه روایات شیعه و اهل سنت نیز بیان می کنند که فدک در ابتدا هبه شد .

    شهرستانی شافعی در " الملل و النحل " نیز چنین صراحت دارد :

    الخلاف السادس فى أمر فدك والتوارث عن النبى عليه الصلاة والسلام ودعوى فاطمة عليها السلام وراثة تارة وتمليكا أخرى "

     اختلاف ششم درباره فدك و ارث بردن از پيامبر صلى اللَّه عليه وآله و ادّعاى ارث بردن فاطمه عليها السلام و تمليك شدن آن در ادّعاى ديگر اوست )

    (الملل والنحل ،ج 1 ص 25 ، اسم المؤلف:  محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد الشهرستاني الوفاة: 548 ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت – 1404 ، تحقيق : محمد سيد كيلاني   )

    یعنی بی بی مظلومه سلام الله علیها در ابتدا مدعی بودند که فدک در تملیک ایشان است و بعد از مخالفت ابی بکر و رد نمودن شهود ایشان ( شهودی برای اثبات آنچه که در تملیک ایشان بوده !!!! ) ایشان ادعای ارث نمودند .

    *******************************************************

    در مورد کلام صحیح مسلم نیز همین کفایت می کند که عمر بن خطاب به صراحت بیان می کند که ابی بکر در نزد امیرالمومنین علیه السلام بعنوان دروغگو بوده است ….

    یکی از ادله ای که بخاری این روایت را به صورت تحریف شده بیان کرده است دقیقا همین است که روایت مذکور نشان می دهد که روایت جعلی ابی بکر مورد قبول امیرالمومنین علیه السلام نبوده است .و برای همین است که لفظ " کاذبا " را حذف کرده است !

     

    احمد بن حنبل در مسند خود به سند صحیح چنین می گوید :

    لَمَّا قُبِضَ رسول اللَّهِ e وَاسْتُخْلِفَ أبو بَكْرٍ خَاصَمَ الْعَبَّاسُ عَلِياًّ في أَشْيَاءَ تَرَكَهَا رسول اللَّهِ …..  "

    هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله از دنيا رفت و ابوبكر جانشين وى شد، عبّاس و على عليه السلام درباره آن چه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله از خود به جا گذاشته بود اختلاف پيدا كردند و …  )

    مسند الإمام أحمد بن حنبل ، ج 1 ص 13 ،اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر  )

    این روایت بیان می کند که امیرالمومنین علیه السلام در مورد ما ترک پیامبر با عباس اختلاف پیدا کردند … پس چیزی از پیامبر به ارث ماند بود که آنان در آن اختلاف کردند .

    و همچنین روایت نشان می دهد که این دو نفر اصلا روایت ( نحن معاشر الانبیاء لا نورث ) را نشنیده بودند و برای همین در مورد ما ترک پیامبر اختلاف کردند .

     

    **********************************************************

    در مورد روایت شما از کافی :

    بدانید که هیچ ربطی میان روایت جعلی ( نحن معاشر الا نبیاء لا نورث ) و روایت ( إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً   ) نیست چرا که فرق است بین ( لا نورث ) و ( لم یورثوا ) !!!

    و عبارت ( لو یورثوا ) دقیقا دال بر این است که فدک در زمان حیات پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) هبه شده بود . و این روایت با دیگر روایات اهل سنت در مورد هبه شدن فدک در زمان پیامبر کاملا همسو می شود .

     

    بحث بر سر معنای این روایت و آنچه که از فحوای ان برداشت می شود بماند برای بعد …

    **********************************************************

    نصب بخاری و دشمنی او با اهل بیت علیهم السلام با بیان چند روایت ( آنهم با سانسور و تحریف ) اصلا نفی نمی شود .

    ابن قیم در " زاد المعاد " در " فصل فی نسبه صلی الله علیه وسلم " می گوید که ابوسفیان ( که از دشمنان پیامبر بود – قبل از اسلام ظاهری ) در دربار ملک روم از پیامبر تعریف و تمجید کرد ..

    آیا اینها دلیل می شود که ابوسفیان باپیامبر دشمنی نداشته است ؟؟؟

    جالب است که وی از شاگردان امام صادق علیه السلام روایت کرده ولی از خود امام صادق علیه السلام روایت نکرده است !!!!

    ***********************************************************

    بحث در مورد شهادت پیامبر و ما بقی کلام نیز بماند برای بعد … زیرا نمی خواهم بحث منحرف شود .

    **********************************************************

    راستی !

    کلام شما در مورد رعایت خونسردی از جانب حقیر خیلی زیبا و مضحک بود …

    فرار  کردن به جلو ، گویا از سیره اهل سنت و وهابیت است !!

در حال نمایش 14 نوشته (از کل 29)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.