سوالی از اهل سنت در مورد بی بی فاطمه ( سلام الله علیها ) !

Home انجمن ها اهل بیت سوالی از اهل سنت در مورد بی بی فاطمه ( سلام الله علیها ) !

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  tanha در 9 سال، 6 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 29)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1263

    tanha
    کاربر
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام
    سوالی از اهل سنت دارم که امیدوارم بسیار منطقی به این سوال پاسخ دهند :
    صديقه طاهره ( سلام الله علیها ) تنها كسي كه است كه رسول اكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به صراحت درباره او فرمود ، سيدة نساء اهل الجنة ؛ خانم و بانوي زنان بهشتيان است .
    صحيح بخاري ، ج4 ، ص183 .
    همچنين روايتي را هيثمي از عائشه ام المؤمنين نقل مي كند كه :
    ما رأيت افضل من فاطمة غير أبيها .
    جز رسول اكرم ، كسي در فضيلت به حضرت صديقه طاهره نمي رسد .
    يا :
    ما رأيت احدا اصدق من فاطمة .
    راستگوتر از فاطمه در كره زمين نبود.
    هيثمي در مجمع الزوائد مي آورد و رجالش را هم تصيحح مي كند .
    مجمع الزوائد ، ج9 ، ص201.
    ابن حجر هم در كتاب الإصابة ، ج8 ، ص264 مي گويد اين روايت سندش به شرط شيخين صحيح است .
    همچنين روايات متعددي كه محبوبترين زنها در نزد پيامبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها بوده است.
    مسند احمد ، ج4 ، ص275 و باز هيثمي در مجمع الزوائد ، ج9 ، 202 مي گويد روايت صحيح است .
    حتي ابن حجر عسقلاني نقل مي كند از سبكي ( از استوانه هاي علمي اهل سنت ) كه حضرت صديقه طاهره از خديجه و از عائشه فضيلتش بالاتر بوده است .
    فتح الباري ، ج7 ، ص105 .
    و همچنين مناوي نقل مي كند كه فاطمه زهرا از خلفاي اربعه ، به اتفاق علماي اهل سنت افضل بوده است .
    فيض القدير ، ج4 ، ص556 .
    نكته ديگر ما مي بينيم كه در كتاب هاي معتبر اهل سنت غضب فاطمه زهرا( سلام الله علیها ) و رضاي فاطمه زهرا ( سلام الله علیها )  معادل با رضاي خداي عالم و غضب خداي عالم قرار گرفته است .
    المستدرك ، با سند صحيح ، ج3 ، ص153 :
    ان الله يغضب لغضبك يا فاطمه و يرضي لرضاك .
    همچنين خود بخاري در صحيحش آورده :
    فاطمة بضعة مني ، فمن اغضبها اغضبني.
    فاطمه پاره تن من است ، هركس او را به غضب بياورد ، مرا به غضب آورده .
    يا مسلم می گوید :
    فاطمة بضعة مني ،  يؤذيني ما آذاها .
    هر آن چه كه زهرا را اذيت كند ، مرا اذيت كرده است .
    اين ها نشان مي دهد كه فاطمه زهرا سلام الله عليها جايگاه ويژه اي در نزد رسول اكرم و خداي عالم داشته است .
    حال سؤال من از اهل سنت اين است :

    روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟
    *******************
    منتظر جواب منطقی دوستان هستم  .


    #2018

    tanha
    کاربر

    بسم  الله الرحمن الرحیم

    سلام
    جناب هابیل عزیز :
    توجیه برای 1 غلط ، می شود 2 غلط !

    اگر کمی دقت بفرمایید و از عصبانیت خود کم کنید و جملات بنده را دقیق مطالعه بفرمایید ، خواهید دید که بنده چه گفته ام .
    بنده در متن ، اینچنین نوشته ام :
    " نكته ديگر ما مي بينيم كه در كتاب هاي معتبر اهل سنت غضب فاطمه زهرا( سلام الله علیها ) و رضاي فاطمه زهرا ( سلام الله علیها )  معادل با رضاي خداي عالم و غضب خداي عالم قرار گرفته است    "
    شما که اصلا متن بنده را نخوانده اید ، چگونه می خواهید جواب صحیح به من بدهید !!
    ************************************************************
    در مورد پیامبر ( صلی الله علیه و آله وسلم ) :

    شما می خواهید حس پدری پیامبر را طوری تعمیم بدهید که ایشان بر اساس این حس ، کلامی بگوید که خلاف واقع باشد !!!
    پیامبر به صراحت می فرماید که هر کس فاطمه را غضبناک نماید ، مرا غضبناک نموده است .
    اگر پیامبری که شما قبول دارید معصوم است ، پس عصبانیت وی نیز باید برای خدا باشد !
    پس وقتی عصبانیت وی برای خدا باشد ، و از جانب دیگر معصوم هم می باشد ، پس وی بواسطه عصمت خود ( و عدم بیان چرت و پرت – نعوذبالله ) عصبانیت خود را منوط به عصبانیت بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) نموده است !!
    پس یعنی عصبانیت بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) دقیقا همان عصبانیت پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) می باشد .
    از طرفی دیگر در روایات شما آمده است که پیامبر ( همو که در نزد شما معصوم است ) فرمودند : آزار نمودن بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) یعنی آزار نمودن خداوند !!!
    (( فيض القدير شرح الجامع الصغير – المناوي – ج 6 – ص 24
    فاطمة بضعة مني ، فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى الله   ))
    آیا پیامبر معصوم ( صلوات الله علیه و آله ) از روی احساسات می گوید که فلان عمل ( آزار فاطمه ) سبب آزار خداوند است ، ولی ابن در حالی است که اصلا چنین نیست ؟؟؟؟؟
    آیا چنین پیامبری لیاقت پیروی دارد ؟؟؟  شما اهل سنت در کجا سیر می کنید ….
    *************************************************************

    مناوی در شرح این روایت در " فتح القدیر " ج 4 ص 554 چنین می گوید :
    "  (فمن أغضبها ) بفعل لا يرضيها فقد ( أغضبني ) "
    ( هر کس فاطمه ( سلام الله علیها ) را با عملی که ایشان از آن ناراضی است ، عصبانی و غضبناک کند ، همانا مرا غضبناک کرده است )

     
    حتی سهیلی ( عالم بزرگ شما ) بر اساس این حدیث گفته است :
    " هر کس فاطمه را سب کند ، کافر شده است   "
    یعنی وی بر اساس همین روایت ( که شما فکر می کنید بر اساس حس پدری و هوا و هوس پدری بیان شده است ) فتوای فقهی می دهد !!!
    راغب الله !

     *******************************************************
    در ضمن ، 1 بام و 2 هوا وجود ندارد !!!
    گویا شما با اصول ابتدایی مناظره آشنا نیستید !!
    پسر خوب ! اگر از اصول کافی برای شما دلیل بیاورم که شما قبول نمی کنید ! پس باید از منبعی دلیل بیاورم که شما آن را قبول دارید !!
    البته با بحث با شما فهمیدم که تنها چیزی که قبول ندارید کتب خود و احادیث صحیح السند خودتان است !!!

    ********************************************************
    در ضمن ، سوال من بیشتر بر روی کلام عایشه است .
    هنوز منتظر جواب سوال خودم هستم :
    روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟

    #2019

     

    فاطمة سيدة نساء أهل الجنة ، إلا ما كان من مريم بنت عمران = فاطمه، سرور بانوان اهل بهشت است به استثناي مريم بنت عمران.

    مستدرک علی الصحیحن للحاکم النیسابوری .. ح 4716 و قال: هذا حديث صحيح الإسناد ، ولم يخرجاه

    و سنن ترمذی ح 3893 .. و آلبانی گوید: صحیح است.

    اما این حدیث: فاطمة أحب إلى منك= محبوبترين زنها در نزد پيامبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها بوده است.

    آلبانی با توجه به قول هیثمی و نقد آن، میگوید: ضعیف است… برای تفصیل رجوع کنید به:

    (سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة،شیخ آلبانی، ج 8 ص 465 .. رقم: 4000 _ دار المعارف، ریاض)

    و از احادیث صحیح ثابت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از زنان عائشه را از همه بیشتر دوست میداشت و از مردان پدر ایشان را :

    «أنس قال قيل يا رسول الله من أحب الناس إليك قال عائشة قيل من الرجال قال أبوها»(ترمذی)

    و از عمرو بن غالب نقل است که عدّه ای نزد عمار بن یاسر از سیده عائشه بدگویی کردند .. عمار فرمود: أتؤذي حبيبة رسول الله صلى الله عليه وسلم؟

    و اما این ادعا که میگوید: «مناوی گفته:« به اجماع اهل سنت فاطمه از خلفا برتر بوده!!!»

    این یک هذیانی بیش نیست و من چنین قولی در فیض القدیر ندیدم.. (خواهشاً متن عربی را نقل کنید)

    امّا ، افضل الاصحاب ابوبکر الصدیق رضی الله عنه ثم عمر ثم عثمان و این بلا نزاع عقیده کل اهل سنت است و عقیدۀ جماعت اصحاب پاک محمد صلی الله علیه و سلم نیز اینگونه بوده است.

    ابو عمر قرطبی میفرماید: فأفضلهم أبو بكر وعمر على هذا جماعة علماء المسلمين إلا من شذ وقد قالت طائفة كثيرة من أهل العلم إن أفضل أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أبو بكر وعمر لم يستثنوا من مات قبله ممن مات بعده …(التمهيد لما في الموطأ ج21 ص 228 _ مؤسسة القرطبه)

    این فقط یک نمونه بود که اگر لازم بود .. بگید تا بالغ بر 30 قول اینچنینی رو براتون نقل کنم تا معنی اجماع رو به خوبی درک کنید!

    ضمناً : از حضرت علی به تواتر ثابت است که فرمود: «خير هذه الأمة بعد نبيها أبو بكر ثم عمر»

    و حرف در این باب بسیار است ولی «عاقل را اشارتی کافیست»

    * اما این روایت: يا فاطمة إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك

    شیخ الاسلام ابن تیمه در مورد این روایت میفرماید: فهذا كذب = دروغ است.(منهاج السنة النبوية ج 4 ص248) و قول حاکم نیز به هیچ وجه حجت نیست .. زیرا در تلخیص مستدرک، امام ذهبی در رد حاکم میگوید:بل حسين بن زيد منكر الحديث = خیر.. بلکه حسین بن زید که راوی حدیث است منکر الحدیث است.

    _________________

    اما اصل شبهۀ زنگ زدۀ شما:

    «روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟»

    والا چقدر شما شجاعید و دل شیر دارید.. یعنی اومدید تو خونۀ شیر و اونو تهدید میکنید؟

    گرامی؛ اگه ام المؤمنین عائشه گفته: راستگوتر از سیده فاطمه ندیدم.

    ابوبکر صدیق را خدا و پیامبر و جبرئیل و حضرت علی و …. صدیق نامیده اند:

    قال الله تعالی: «وَالَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بهِ  (زمر: 33) = و آن كس که با راستی آمد و کسی که آن را تصدیق کرد»

    چنانکه علامه آلوسی ، ابوحیّان، فخر رازی،ابن عطیّه ، سیوطی و… میفرمایند: «قال علي بن أبي طالب وأبو العالية والكلبي وجماعة « الذي جاء » هو محمد عليه السلام ، والذي صدق هو أبو بكر .= علی بن ابیطالب و ابوالعالیه و کلبی و جماعت علما بر این هستند که ….. تصدیق کننده ابوبکر صدیق است»

    و از حضرت رسول صلی الله علیه و سلم نیز همین بس که اشاره کنیم به ماجرای کوه احد که حضرت فرمودند : اثبت أحد فإنما عليك نبي وصديق وشهيدان = آرام‌ شو اي‌ احد‌ كه‌ پيغمبر خدا و صديق(ابوبکر)‌ و دو شهيد(عمر و عثمان) بالاي‌ تو هستند.(متفق علیه)

    و این حدیث از انس ، بریده ، ابن عبّاس ، سعید بن زید، ابوهریره، سیدنا عثمان ذی النّورین و عبدالله بن سعد بن ابی سرح نقل شده است.

    و در نهایت اینکه سیوطی در تاریخ الخلفا از حاکم نقل میکند که:

    «النزال بن سبرة قال: قلنا لعلي يا أمير المؤمنين أخبرنا عن أبي بكر قال ذاك امرؤ سماه الله الصديق على لسان جبريل وعلى لسان محمد …  إسناده جيد. = النزال میگوید به علی علیه السلام گفتم: ای امیرالمؤمنین مرا خبر بده از ابوبکر، گفت: خدا او را صدیق نامید و آن را بر زبان جبرئیل علیه السلام و بر زبان محمد صلی الله علیه و سلم قرار داد…. اسناد آن نیکوست»

    (تاریخ الخلفا سیوطی : فصل في اسمه ولقبه .. سخن از اسم و لقب ابوبکر رضی الله عنه)

    پس اگه دلیل شما برای برحق نبودن حضرت ابوبکر صدیق در ماجرای فدک راستگو بودن حضرت فاطمه است ؛ باید بگویم: همانطور که در راستگویی حضرت فاطمه شکی نیست در راستگویی ابوبکر صدیق نیز هیچ شکی نیست.

    ولی جریان چیز دیگری است و شما طبق عادت همیشگیتون خودتون رو به کوچۀ علی دایی اینا میزنید.

    اولاً: حدیث«فاطمه پارۀ تن من است» شأن بیانی دارد که آن هم خواستگاری حضرت علی از دختر ابوجهل است ،(بخاری ح3729 و در کتب شیعه: علل الشرايع، إبن‏بابويه، ص‏186-185، چاپ نجف) پس اگر ذمّی بر کسی وارد شود در درجۀ اوّل حضرت علی مذموم است.

    دوماً:حضرت فاطمه نفرمود که: ای ابوبکر .. پدرم وصیت کرده که باغ فدک به من برسد، یا ای ابوبکر فدک مال من است… بلکه فاطمه گفت: ای ابوبکر ارث پدرم رو تقسیم کن.

    و حضرت صدیق رضی الله عنه نیز فرمود: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ (بخاری ح 2862) = رسول خدا فرمود: کسی از ما ارث نمیبرد و هر چه از ما بماند صدقه است.

    و این حدیث(لا نورث) از حذیفه ، ابوبکر، عمر، علی،عثمان،عبّاس، عبدالرحمن بن عوف، زبیر،طلحه،ابی هریره،عائشه،سعد .. به اثبات رسیده است.

    و در کتب شیعه نیز با الفاظ متفاوت موجود است چنانکه کلینی در الکافی مینویسد:

    «قال رسول الله (صلی الله علیه و سلم): فضل العالم على العابد كفضل القمر على سائر النجوم ليلة البدر، و إن العلماء ورثة الأنبياء لم يورثوا دينارا و لا درهما، ولكن أورثوا العلم، فمن أخذ منه أخذ بحظ وافر». 

    «رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود: برترى عالم به عابد، همچون برترى ماه بر ساير ستاره‏هاى شب بدر است، و همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و پيامبران هرگز نه دينارى و نه درهمى از خود به ارث نمى‏گذارند، بلكه علم را بر جاى مى‏گذارند. پس هركس از آن گرفت، استفاده فراوانى برده است»

    (اصول كافى، كلينى، ج‏1، ص‏34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم.)

    و شبيه اين روايت: «إن العلماء ورثة الأنبياء، و ذاك أن الأنبياء لم يورثوا دينارا و لا درهما، و إنما أورثوا أحاديث من أحاديثهم».  =«همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و اينكه آنها، هرگز درهم و دينار را بر جاى نمى‏گذارند، بلكه احاديثى از احاديث خود را به ارث وامى‏گذارند»..

    (الکافی، ج‏1، ص‏32، باب صفة العلم وفضله و فضل العلماء)

    و خمینی در كتاب "الحكومه الإسلاميه" مي گويد: =«الحديث صحيح و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث» (الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص 93 ). يعني حديث صحيح است حتي ابوعلي بن ابراهيم كه از راويان بسيار ثقه است، آن را نقل كرده است.

    و در کل در مذهب شیعه زن به هیچ وجه از زمین و مزرعه و خانه و ملک ارث نمیبرد چنانکه از زين‏العابدين رضی الله عنه روايت شده كه فرمود: «النساء لا يرثن من الأرض و لا من العقار شيئا» = «زنها، چيزى از زمين(العقار= ملك، مزرعه، خانه و اثاث منزل.. "المنجد") و مزرعه و خانه و اثاث منزل، ارث نمى‏برند».. 

    (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج‏4، ص‏347.)

    يا : «ميسّر مى‏گويد: از أبى‏عبداللّه جعفر در مورد زنان كه چه چيزى را به ارث مى‏برند پرسيدم، فرمود: «فأما الأرض و العقارات فلا ميراث لهن فيه»= «در زمين و مزارع و املاك، هيچ ميراثى بدانان نمى‏رسد» 

    (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج‏4، ص‏347.)

    پس طبق فقه شیعه ، سیده فاطمه به هیچ وجه حق نداشته فدک را مطالبه کند.

    و به اعتقاد ما اهل سنت پیامبران از خود ارث به جا نمیگذارند و فاطمه هم معصوم نبوده .

    وانگهی کسی به جز فاطمه نزد ابوبکر نمی آید که ای ابوبکر ارث مرا بده .. در صورتی که اگر قرار بود ارثی به کسی برسد ، امهات المؤمنین هم از آن سهم میبردند که بین آنها عائشه صدیقه دختر ابوبکر صدیق و حفصه دختر عمر هم بودند. و این ثابت است که ابوبکر صدیق قبل از اسلام از بزرگترین تجار قریش بود ولی زمانی که در سن 63 سالگی از دنیا رفت ار فقیرترین افراد قریش بود و به اتفاق دوست و دشمن ابوبکر صدیق اموال خود را در راه اسلام صرف کرد چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مدح ایشان فرمودند:

    « مَا نَفَعَنِي مَالٌ قَطُّ مَا نَفَعَنِي مَالُ أَبِي بَكْرٍ فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ وَقَالَ هَلْ أَنَا وَمَالِي إِلَّا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ = هيچ وقت مالي به مانند مال ابوبکر به من نفع نرسانده است، ابوبکر گریست و فرمود: آیا من و ثروتم به جز آنیم که از آن شما باشیم، ای رسول خدا؟ »(ابن ماجه ح 91 و آلبانی گوید صحیح است)

    و در صحیح بخاری ح 466 نقل است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود:

    «يا أبا بكر لا تبك، إنَّ من أمَنَّ الناسِ عَليّ في صحبته وماله أبوبكر = «اي ابوبكر گريه نكن» و افزود: كسى كه بيش از همۀ مردم بر من منت دارد و با مال و جانش مرا همراهى كرد، ابوبكر است.

    پس واقعاً هذیان و دیوانگی است که بگوییم ابوبکر که کلّ ثروتش را در راه خدا انفاق کرد، مال کسی را خورده است!

    مگر میشود تمام مال واموال خود را بدهد و 23 سال زجر بکشد و راضی به فقر شود ولی در دو سال پایانی عمر، مال مردم را غصب کند، و به هیچ وجه از آن استفاده نکند!!!

    در پایان این متن را از کتاب تلبیس ابلیس ابن جوزی بخوانید:

    «آورده اند که روزی «السفاح» خليفه عباسی بر منبر خطبه می خواند که مردی از خانواده حضرت علی برخواست وبانگ برآورد که: ای امير مؤمنان, بداد من برس که بر من ظلم شده است. خليفه گفت: «وچه کسی بتو ظلم ورزيده؟» آنمرد جوابداد: من از فرزندان حضرت علی رضی الله عنه هستم. وابوبکر با گرفتن فدک از فاطمه به من ظلم کرده است. سفاح با اظهار تعجب پرسيد: «وتا آخر عمر بر ظلمش ماند وحقتان را نداد؟» مرد در پاسخ گفت: آری. سفاح پرسيد: «وچه کسی پس از او خليفه شد؟» مرد گفت: عمر . سفاح پرسيد: «واو نيز حقتان را به شما باز پس نداد؟» مرد در جواب گفت: آری. سفاح پرسيد: «پس از او چه کسی روی کار آمد؟» مرد جوابداد: عثمان . سفاح پرسيد: «و او نيز حقتان را به شما نداد وهمچنان بر ظلم اصرار ورزيد؟» مرد در جواب گفت: آری. سفاح پرسيد: «وپس از او چه کسی به خلافت رسيد؟» مرد با شنيدن اين سؤال دست وپايش را گم کرده, چپ وراستش را نگاه می کرد شايد راهی برای فرار از آنجا پيدا کند.»

    و جواب سؤال آخر سفاح را همه میدانیم و این حضرت علی بود که بعد از سیدنا عثمان امیر مؤمنان شد.. و لابد حضرت علی نیز به خود و خانوادۀ خود ظلم کرده است!!!!!!!!!

    التماس دعا

    #2080

    salman
    کاربر

    با سلام

    جناب قشمی:

    در مورد غصب فدک از حضرت صدیقه کبری توسط خلیفه اول ابوبکر با پشتیبانی عمر نکات ذیل به اطلاع میرسد:

    الف-حضرت صدیقه کبری میفرمایند این ملک توسط پیامبر به ایشان بخشیده شده است مدارک ذیل از اهل سنت تقدیم میگردد

    1-شواهد التنزیل ج 1 ص 24  حافظ ابوالقاسم حسکانی از ابو سعید خدری روایت میکند هنگامی که ایه شریفه و آت ذی القربی حقه نازل شد رسول خدا (ص) فاطمه (ع) را طلبید فدک و عوالی را به او بخشیده و فرمود این سهمی است که خداوند برای تو و فرزندانت مشخص کرده است

    2-حافظ عبد الرحمن جلال الدین سیوطی گوید:بزاز و ابویعلی وابن ابی حاتم و ابن مردویه از ابو سعید خدری روایت میکنند که هنگامی که این ایه نازل شد و آت ذی القربی حقه رسول خدا فدک را به فاطمه بخشید( الدر المنثور ج5 ص 272)

    3-نظریه استاد عبدالفتاح عبد المقصودانجا (فدک) ملک خالص رسول خدا بود که میتوانست تا هنگام وفاتش به همان ملکیت خالص باقی مانده باشد ومی توان گفت پیش از وفات انرا به دخترش بخشید

    4-یاقوت حموینی گوید در فدک چشمه ای جوشان و درختان خرمای فراوان است که فاطمه فرمود رسول خدا انرا بمن بخشیده است(معجم البلدان ماده فدک)

    5-نامه مامون به فرماندارش در مدینه چنین اورده است:پیامبر فدک را به فاطمه بخشید و انجا را بدو ارزنی داشت ای مطلب امر مهمی است که برای همگان روشن واشکار میباشد و در این امر بین افراد خاندان پیامبر اختلافی نیست ( فتو ح البلدان ص 46)

    ب- راجع به روایت نحن معاشر النبیائ لا نورث  جماعت اهل سنت به همان متن استدلال حضرت صدیقه کبری در مقابل ابوبکر پاسخ بدهید    چیزیکه خود ابوبکر از ارائه ان عاجز بود

    ایشان در فراز 17 از خطبه فدک خطاب به ابوبکر و اصحاب کودتای سقیفه میفرمایند:سبحان الله رسول خدا هیچ گاه از کتاب خدا روی گردان و نسبت به احکام او مخالف نبود بلکه پیرو قران و سوره های ان بود ایا شما بر نیرنگ و فریب اجماع کرده و بر رسول خدا دروغ بسته اید این کار شما بعد از رحلت ایشان مانند فتنه هایی است که در زمان حیات او برای هلاکتش انجام میشدو این کتاب خداست که داوری دادگر است و بیان ان اثبات میکند ادعای ما را: زکریا از خداوند فرزندی خواست که یزثنی و یرث من آل یعقوب ودر جای دیگر میفرماید و ورث سلیمان داو د خداوند در بیان خود سهم دختران و پسران را در ارث مشخص کرد و بهانه جویی یاوه سرایان را ابطال فرمود اینطو ر نیست که شما میگویید

    عین بیانات حضرت فاطمه بیان گردید و ان روایت جعلی ضد کتاب خدا  ارزیابی شد 

    ج-عثمان خلیفه سوم نیز نسبت به جعلی بودن روایت اعتراف کرده است از انجاییکه حقوق عایشه و حفصه را از بیت المال قطع کرد

    (ابوبکر و عمر بر خلاف ظاهر مقدسی که برای خود ساخته بودند برای عایشه 160000 دینار طلا و برای حفصه120000 دینار طلا که ارزش بسیار زیادی داشته است تعیین کرده بودند) ایندو زن که مخاطب سوره تحریم نیز هستند از عثمان مطالبه ارث خود از رسول خدا را کردند و عثمان گفت که روایت ارث انبیا که توسط ابو بکر جعل شد و توسط عمر تایید گردید هر چند که جعلی است میتواند در مورد این دو زن اجرا شود

    امروز هنوز فریاد مظلو مانه حضرت فاطمه زهرا از فرا سوی قرنها به گوش میرسد ایا گوش شنوایی هست  ؟

    #2081

    salman
    کاربر

    جناب قابیل:

    سبک استد لال شما را میشناسم نوع تفکر شما اصلا به مرحوم برادر شهید تان ارتباطی ندارد

    فرمودید شما شیعیان به روایاتی که در کتب ما به نفع خودتان است استناد میکنیدلازم است نکات ذیا را منظور نظر مبارک قرار دهید

    1-صحیح فرمودید اما این کار ما نه به این دلیل است که به وثاقت منابع اهل سنت اعتقادی داریم هرگز بلکه اعتراف خصم است بر فضیلت حضرت صدیقه که لابلای منابع شما امدهاست

    2-ارای متشتت و متناقض در کتب اهل سنت انقدر زیاد است که هر کس هر چه بخواهد علیه و یا له خودتان

    به راحتی در ان یافت میشود 

    4-استناد ما به این کتب من باب استدلال نقضی علیه معتقدان به انها میباشد ولی صادقانه بگویم این دو کتاب نمیتوانند منبع صحیح برای اعتفادات مسلمانان باشد

    5-گفتید پیامبر از روی احساس سخن میگوید خطا رفتید خداوند در مورد ایشان میفرماید ما ینطق عن الهوی این نظر شما نیز مانند سایر  نوشته های شما ضد نظر خداوند است

    ایاتی که شما به انها استناد کردید گویای مدعای شما نیست بلکه بیانگر دفاع مقام الوهیت از رسول و فرستاده خود میباشد چرا که این رسول برای هدایت خلق خود را به مشقات زیادی می انداخت و بر هدایت مردم ولع و اسرار بسیار داشت و خداوند از او میخواهد که خود را به این شدت به مشقت نیاندازد طه ما انزلنا علیک القران لتشقی

    میدانم که به این حرفها گوش نمیکنید ولی از شما یک خواهش دارم حداقل برای یکبار قران را بدون تعصبات فرقه ای و فارغ از روایات دروغی که متعصبین وهابی مسلک بدانها استناد میکنند فقط با تکیه بر عقل مستقل و وجدان الهی که خداوند در وجود همه به ودیعت نهاده بخوانید و بگذارید نور هدایت ان در وجودتان بتابد انوقت میفهمید که نمیشود به این راحتی علیه عصاره نجابت فرزند ایمان فطرت حضرت فاطمه زهرا(ع) قلمفرسایی کرد از خشم الهی بهراسید     

    #2086

    gharibe-ashena
    کاربر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    چگونه می توان متصور بود که سرور زنان عالم و کسی که خشم و رضای خدا در خشم و رضای اوست، دروغگو باشد؟! البته شاید بتوان راه هائی برای فرار اهل سنت قرار داد:

    – این احادیث همگی دروغند!! و لذا بنیان رجال و درایه ی اهل سنت از هم خواهد پاشید!

    – آن کسی که این سخنان از او صادر شده معصوم نیست و از روی هوا سخنی گفته است! (نعوذ و نستجیر بالله من هذه الاباطیل)

    اما شیعه می گوید: این احادیث نه تنها صحیحند، بلکه از رسول صادق مصدّق صادر شده اند و چه بسا این سخنان را از آن رو فرموده که می دانسته به زودی حق دخترش را غصب خواهند کرد. لذا پیشاپیش حجتی به دست دختر داده است و برای تمام امت در طول تاریخ میزانی برپا داشته تا حق را از باطل و سره را از ناسره تشخیص دهند. اما افسوس …

    #2100

    هابیل
    کاربر


    ما معتقدیم که بعد از پیامبر هیچ کسی معصوم وعاری از خطا نیست
    نه حضرت  ابوبکر ونه حضرت فاطمه هیچکدام معصوم نبوده اند در مسئله ای اگر اختلاف داشته اند بر اساس اجتهاد خود ونیت خیر اقدام کرده اند و نباید سرزنش کرد
    اختلاف  اجتهادی واستنباطی در بعضی مسائل شرعی حتی  امروزه در بین مجتهدین یک خیابان از شهری چون قم وجود دارد

    ( خیابانی که اکثر مجتهدان قم در آن دفتر دارند!)
    ابوبکرحتی  اگر هم به فرض  بادختر پیامبر اختلاف کرده باشد بر اساس   اجتهاد شرعی بوده است واغراض دنیوی نداشته است
    و اعتقاد داشته که طبق قرآن مجید  حسب ونسب در پیشگاه خداوند به خودی خود  امتیاز ویژه ای نیست و طبق آیات قرآن باید عمل کرد
     در ضمن سخنانی از پیامبر هم که در وصف دختر گرامیشان آورده اید هم یک قانون عمومی وطبیعی برای تمام پدران است نه فقط پیامبر
    آن چه پدری است که فرزند خود را دوست نداشته باشد  ؟
    آن چه پدری است که از آزرده شدن  فرزندش آزرده نشود ؟
    شما خودتان اگر فرزند داشته باشید آیا با ازرده شدن فرزند احساستان  آزرده نمی شود ؟
    پیامبر هم بشر بوده واحساس پدری داشته است
    و علاوه بر این شاید هم  این سخنان رادر مواردی دیگر گفته که شما  آن را به این بحث ربط داده اید
    کار شمادر آوردن  این سخنان پیامبر  در اینجا  فقط تحریک احساسات است  ومسئله ی  شرعی را نمی توان با احساسات پدری اثبات کرد
     در ضمن شما می گویید  حضرت فاطمه سرور زنان عالم است ؟؟؟ کدام آیه از قرآن این حرف شما را تایید می کند؟؟ بیاورید
     شما می گویید که خشم وغضب خدا در خشم وغصب فاطمه است   ؟ برچه اساسی  وآیه ای این حرف را می زنید؟

    منبع شما مستدرک است که خود آقای خمینی آنرا زیر سوال برده است
    غالب كتاب هاي روايي محدث نوري مانند مستدرك الوسايل نه فايده علمي دارد و نه فايده عملي و مملو از احاديث ضعيفي است كه علماي شيعه از آنها رويگردانند و صاحب نظران از بزرگان شيعه مانند كليني و صدوق و طوسي به آنها وقعي نمي‌نهند.
    و از كتاب هاي غير روايي او نپرس كه پر است از داستان‌ها و حكايات عجيب كه اكثر آنها به شوخي شبيه‌تر است. البته او ـ كه خدا رحمتش كندـ فرد صالح و محققي بود لكن علاقه‌اش به جمع آوري منقولات ضعيف و عجيب و غريب و چيزهايي كه عقل سليم و نظر صائب آنها را نمي پذيرد بيشتر بود تا گردآوري مطالب نافع…»
    حضرت آیت ا…عابدی حفظه ا…هم درمورد کتاب مستدرک الوسایل محدث نوری فرموده اند:من هرچه گشتم نتوانستم حتی یک روایت صحیح از اوپیداکنم

    مگر  شما دیده اید که خدا به خاطر فاطمه خشمگین شده باشد  ؟ چرا به خدا دروغ  می بندید؟؟؟ چرا؟
     انْظُرْ كَيفَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَكَفَى بِهِ إِثْمًا مُبِينًا(النساء/50)
    ببين چگونه بر خدا دروغ مي‏بندند و بس است که اين يک گناه آشکار باشد

     قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يفْلِحُونَ(يونس/69)
    بگو در حقيقت کساني که بر خدا دروغ مي‏بندند رستگار نمي‏شوند

     

    #2102

    tanha
    کاربر

     بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام
    جناب هابیل عزیز :
    اگر جوابی ننویسید ، هرگز کسی به شما ایراد نمی گیرد . ولی وقتی جوابی می نویسید و حرفهایی می زنید که اعتقادات خودتان را زیر سوال می برد ، عملا در مقابل هم کیشان خودت مسوولی !
    حال برویم بر سر بررسی حرفهای علمی (!) شما :

    اول:
    حتی 1 جواب هم نتوانستید در رد سخنان بنده بیاورید . زیرا من با سند صحیح از کتب خود شما صحبت کردم ولی شما بدون سند برای من سخنرانی کردی !
    دوم :

    کتاب مستدرک که بنده برای شما مدرکش را بیان کردم از " حاکم نیشابوری " است .  نام کامل آنهم این است : المستدرک علی الصحیحین !
    آن کتابی که به زعم خودت برای ما نقد کردی و از آیت الله خمینی برای من منبع آوردی ، کتاب دیگری است به نام " مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل " تالیف میرزا حسین نوری طبرسی  – که یکی از علمای شیعه است .
    پس چی شد :
    مستدرک علی الصحیحین – تالیف ابوعبدالله حاکم نیشابوری – عالم سنی  ( که من از این کتاب سند دادم )
    مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل – تالیف میرزا حسین نوری طبرسی – عالم شیعه ( که بنده اصلا از آن حرفی نزدم )

    سوم :
    در اول کلامتان فرمودید : ما معتقدیم که بعد از پیامبر هیچ کسی معصوم وعاری از خطا نیست !
    گذشته از اینکه این کلام شما دقیقا تناقض با عقاید خود شما دارد زیرا برخی از شما اهل سنت اصلا پیامبر را معصوم نمی دانید و فقط وی را در رساندن وحی معصوم می دانید ( مانند ضبط صوت ) ؛ برخی دیگر شما مانند ذهبی می گوید که ملائکه و همه پیامبران نیز معصومند ( سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 402 – ترجمه امام باقر علیه السلام )  ؛ برخی هم زنان پیامبر را داخل در عصمت می دانند ( عِکرِمه و ادعای وی در نزول آیه تطهیر در شان زنان پیامبر ) !
     و از طرف دیگر می گویید :
    در ضمن سخنانی از پیامبر هم که در وصف دختر گرامیشان آورده اید هم یک قانون عمومی وطبیعی برای تمام پدران است نه فقط پیامبر
    آن چه پدری است که فرزند خود را دوست نداشته باشد  ؟
    آن چه پدری است که از آزرده شدن  فرزندش آزرده نشود ؟
    شما خودتان اگر فرزند داشته باشید آیا با ازرده شدن فرزند احساستان  آزرده نمی شود ؟
    پیامبر هم بشر بوده واحساس پدری داشته است
    آیا این سخنان شما دقیقا این معنا را نمی دهد که پیامبر از روی هوا و هوس و احساسات پدرانه ، برای خودش حالا حرفی هم زده است و خیلی نباید آنها را جدی گرفت ؟؟؟؟

    چهارم :
    این عملکرد ابی بکر ( قبول نکردن کلام بی بی مظلومه) یعنی عملا رد کردن کلام عایشه !
    زیرا عایشه صراحت دارد که بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) راستگو بودن .

    پنجم :
    این عملکرد وی یعنی رد کردن سخنان پیامبر وقتی فرمودند : " فاطمه بضعه منی ، من اغضبها فقد اغضبنی    "
    چون ابی بکر ، بی بی مظلومه را ناراحت کردند و این عمل یعنی نقض کلام پیامبر !!

    ششم:
    به سوال بنده هنوز پاسخ ندادید :
    روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟
     

    #2118

    هابیل
    کاربر

    اولا مقصر خود شمایین که شبه افکنی می کنین

     از کجا معلوم که شما عمدا مستدرک خالی وبدون دنباله ننوشته باشین   که جای مانور دادن داشته باشین که اگه بگوییم مثلا مستدرک وسایل اشتباه است  شما بگویین که نه منظور ما مستدرک حاکم است ( همانطوریکه گفته اید)

    واگر ما بگوییم مستدرک حاکم ایراد دارد شما بگویید نه منظور ما مستدرک وسایل بوده است !  این زرنگ بازیها دیگه بیرنگ شده آقایون !

    جواب سوال شما رو هم  در اول نوشته ام آورده ام  اگه با حوصله بیشتری میخوندین !

     در ضمن

    مواردی بوده که پیامبر ازروی احساس حرفی زده وبعد آیه ای بر خلاف احساس پیامبر  نازل شده وبه پیامبر گفته که درمسائل شرعی ودینی  احسا سی نشود !

    من سه نمونه برای شما میآورم تا شاید تفکر کنین( اگه متوجه نشدین شان نزول را برین بخونین)

    اول: لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(التحريم/1)
    اي پيامبر چرا براي خشنودي همسرانت آنچه را خدا براي تو حلال گردانيده حرام مي‏کني خدا[ست که] آمرزنده مهربان است
      قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ(التحريم/2)
    قطعا خدا براي شما [راه] گشودن سوگندهايتان را مقرر داشته است و خدا سرپرست‏شماست و اوست داناي حکيم

    دوم

    اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ(التوبة/80)
    چه براي آنان آمرزش بخواهي يا برايشان آمرزش نخواهي [يکسان است‏ حتي] اگر هفتاد بار برايشان آمرزش طلب کني هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد چرا که آنان به خدا و فرستاده‏اش کفر ورزيدند و خدا گروه فاسقان را هدايت نمي‏کند

    سوم

     وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيرٌ لِلصَّابِرِينَ(النحل/126)
    و اگر عقوبت کرديد همان گونه که مورد عقوبت قرار گرفته‏ايد [متجاوز را ] به عقوبت رسانيد و اگر صبر کنيد البته آن براي شکيبايان بهتر است

    پس حالا متوجه بشین که پیامبر هم گاهی به مقتضای بشر بودن از روی احساسات مثلا احساس پدری حرفی زده است وکدام پدر است که فرزند خودش را نخواهد در منتهی درجه ی بهشت ورفاه ببیند؟

    سخن پایانی

    در ضمن برای ما جای خیلی سوال است که چطور شما شیعه ها هر وقتی سخنی باب میلتون  در منابع اهل سنت وجود دارد سریع آن را بزرگ نمایی کرده وبیان می کنید ( حتی اگر چه خود  گوینده سخن  را مانند عایشه هم قبول نداشته باشین )

    ولی اگر کوچکترین حرفی را همان شخص در منابع اهل سنت بر خلاف ذهنیات شما  گفته باشد آنر قبول نکرده وجعلی وضعیف می شماریید ؟/؟؟؟؟؟

    خیلی خیلی این یک بام ودو هوا برای ما جالب است !  پس شما تابع منافع خودتان هستین نه تابع سخن حق

    #2141

    tanha
    کاربر

     بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    آخر سر کسی پیدا نشد که جواب سوال ما را بدهد ….

    ما باید حرف عایشه را قبول کنیم یا ابی بکر را ؟؟؟

    آیا پدر حرف دخترش را نقض کرده است ؟

    آیا ابی بکر سخن پیامبر را تکذیب می کند ؟

    باز تکرار می کنم :

    روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟

    #2150

    hamshahri
    کاربر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    بنده همان کاربر " tanha " هستم

    جناب ابوبکر قشمی :

    اول روایت ( فاطمه سیده نساء اهل الجنه ) در صحیح بخاری آمده است …

    مشکل شما کجاست که این روایت را ترک کرده و روایت مستدرک را برای ما بیان می کنید ؟

    وجود این روایت در صحیح بخاری برای شما کفایت می کند !

     

    دوم

    روایت  ( فاطمه احب الی منک  ) نیز صحیح است .

    مناوی در " فیض القدیر " ج 4 ص 556 ( فيض القدير شرح الجامع الصغير ، المناوي ، تصحيح أحمد عبد السلام ، الأولى ، 1415 – 1994 م ، دار الكتب العلمية – بيروت  )چنین می گوید :

    " قال الهيثمي : رجاله رجال الصحيح   "

    مناوی در کتاب دیگرش به نام " التیسیر بشرح الجامع الصغیر " ج 2 ص 166 ( التيسير بشرح الجامع الصغير ، اسم المؤلف:  الإمام الحافظ زين الدين عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031هـ ، دار النشر : مكتبة الإمام الشافعي – الرياض – 1408هـ – 1988م ، الطبعة : الثالثة  ) نیز می گوید :

    " ( فاطمة أحب إلي منك ) يا علي ( وأنت أعز علي منها ) وقوله ( قاله لعلى ) مدرج للبيان من الصحابي أو المؤلف ( طس عن أبي هريرة ) ورجاله رجال الصحيح    "

    اینکه تناقض در گفتار مناوی و آلبانی وجود دارد ، امری است که اهل سنت باید پاسخگو باشند و نه شیعه !

    محبوبترین افراد در نزد پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم) همانا امیرالمومنین و فاطمه زهرا ( علیهما السلام ) بودند !

    حاکم نیشابوری در مستدرک ج 3 ص 155 چنین می گوید :

    كان أحب النساء إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة و من الرجال علي   "

    ( محبوب ترین زنان در نزد پیامبر همانا فاطمه بود و از مردان علی بن ابیطالب ( علیه السلام ) بود )

    حاکم بعد از نقل این روایت می گوید :

    هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه   " ( سند این روایت صحیح است ولی شیخین آن را بیان نکرده اند )

    ذهبی نیز در ذیل این روایت می گوید : صحیح !

    در مورد سخن مناوی :

    اینکه برخی از حرفها برای شما جدید است ، مشکل شماست و نه ما !

    البته شما هم همانند مولایتان عمر بن خطاب ، به واژه " هذیان " علاقه بسیار دارید !!!

    مناوی در " فیض القدیر " چنین می گوید :

    وذكر العلم العراقي أن فاطمة وأخاها إبراهيم أفضل من الخلفاء الأربعة بالاتفاق    "

    (فيض القدير شرح الجامع الصغير ، ج 4  ص 422  ، اسم المؤلف:  عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ ، دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى – مصر – 1356هـ ، الطبعة : الأولى  )

    ( فيض القدير شرح الجامع الصغير|المناوي ، ج 4 ص 555 ، اسم المؤلف:  عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ  ، تصحيح : أحمد عبد السلام ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت ،  الطبعة : الأولى   1415 – 1994 م )

    روایت ( فاطمه بضعه منی ) با سندی که اصلا اشاره ای به خواستگاری جعلی دختر ابوجهل نداشته باشد ، نیز آمده است ….

    صحيح البخاري – البخاري – ج 4 – ص 210
    حدثنا أبو الوليد حدثنا ابن عيينة عن عمر و ابن دينار عن ابن أبي مليكة عن المسور بن مخرمة ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال فاطمة بضعة منى فمن أغضبها أغضبني

    صحيح البخاري – البخاري – ج 4 – ص 219
    حدثنا أبو الوليد حدثنا ابن عيينة عن عمر وبن دينار عن ابن أبي مليكة عن المسور بن مخرمة ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال فاطمة بضعة منى فمن أغضبها أغضبني

    صحيح مسلم – مسلم النيسابوري – ج 7 – ص 141
     ( حدثني ) أبو معمر إسماعيل بن إبراهيم الهذلي حدثنا سفيان عن عمرو عن ابن أبي مليكة عن المسور بن مخرمة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إنما فاطمة بضعة منى يؤذيني ما آذاها

    شما از همه چیز و همه کس حرف می زنید ، مگر سوال ما !!!

    چرا از بررسی روایت صحیح عایشه که گفته است : بعد از پیامبر ، راستگوتر از فاطمه ندیدم !!!   فرار می کنید ؟؟!!!!

    آیه مذکور :نمی دانم چرا شما عایشه ( مادرتان ) مشکل دارید ..

    وی صراحت دارد که در شان خانواده وی هیچ آیه نازل نشده است :

    مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا شَيْئًا مِنَ الْقُرْآنِ .صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 .

    هیثمی در مورد روایتی که در آن از " صدق " تفسیر به ابی بکر کرده می گوید :

    مجمع الزوائد – الهيثمي – ج 9 – ص 48
     رواه البزار وفيه عمر ابن إبراهيم وهو كذاب  

    ان حجر نیز در " فتح الباری " این چنین روایت را رد می کند :

    فتح الباري – ابن حجر – ج 13 – ص 413
    ومن طريق ليّن إلى علي بن أبي طالب الذي جاء بالصدق محمد صلى الله عليه وسلم والذي صدق به أبو بكر ..

    از طرف ديگر ، روايات فراواني در كتاب‌هاي اهل سنت وجود دارد كه اين آيه از قرآن كريم در حق امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . از آن جايي كه در اين باره روايات بسياري وجود دارد که برخی از آنان چنین است :

    آلوسي ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسيرش مي‌نويسد :

    وقال أبو الأسود . ومجاهد في رواية . وجماعة من أهل البيت . وغيرهم : الذي صدق به هو علي كرم الله تعالى وجهه .

    تفسير الآلوسي – الآلوسي – ج 24 – ص 3 .

    ابو اسود و مجاهد در روايتي ، جماعتي از اهل بيت (عليهم السلام) و غير آن‌ها گفته‌اند : مراد از «الذي صدق به» علي (عليه السلام) است .

    و سيوطي در الدر المنثور مي‌نويسد :

    وأخرج ابن مردويه عن أبي هريرة والذي جاء بالصدق قال رسول الله صلى الله عليه وسلم وصدق به قال علي بن أبي طالب رضي الله عنه .

    الدر المنثور – جلال الدين السيوطي – ج 5 – ص 328 .

    و حاكم حسكاني در شواهد التنزيل شش روايت در اين باره نقل مي كند كه ما به سه تاي از آن‌ها اكتفا مي‌كنيم :

    810 – حدثنا السيد أبو منصور ظفر بن محمد الحسيني رحمه الله حدثنا أبو الحسين علي بن عبد الرحمان بن عيسى بن مأتي بالكوفة ، حدثنا الحبري حدثنا الحسن بن الحسين العرني حدثنا علي بن القاسم ، عن عبد الوهاب بن مجاهد ، عن أبيه في قول الله تعالى : ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) قال : ( الذي ) جاء بالصدق رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، و ( الذي ) صدق به علي .

    شواهد التنزيل – الحاكم الحسكاني – ج 2 – ص 178 .

    813 – في ( التفسير ) العتيق : وسعيد بن أبي سعيد التغلبي عن أبيه ، عن مقاتل بن سليمان ، عن الضحاك : عن ابن عباس ( في تفسير قوله تعالى : ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) ) قال : هو النبي جاء بالصدق ، و ( الذي ) صدق به علي بن أبي طالب .

    شواهد التنزيل – الحاكم الحسكاني – ج 2 – ص 180 .

    812 – أخبرناه أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد القاضي ب الريوند ) أخبرنا أبو محمد الحسن بن محمد بن أحمد بن أيوب الزوري بالري أخبرنا أبو بكر الجعابي حدثنا الحسين بن علي السلولي بالكوفة ( أخبرنا ) محمد بن الحسن السلولي حدثنا عمر بن سعد ( الأسدي ) البصري عن ليث : عن مجاهد ( في قوله تعالى ) ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) قال : ( جاء بالصدق ) رسول الله . و ( صدق به ) علي بن أبي طالب . ( رواه أيضا ) أبو بكر السبيعي عن الحسين به .

    شواهد التنزيل – الحاكم الحسكاني – ج 2 – ص 179 – 180 .

    و ابن مردويه اصفهاني در مناقبش اين سه روايت را نقل مي‌كند :

    عن أبي هريرة : ( والذي جآء بالصدق ) قال : رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) ، ( وصدق به ) قال : علي بن أبي طالب ( رضي الله عنه ) .

    عن مجاهد في الآية قال : ( وصدق به ) علي بن أبي طالب .

    عن أبي جعفر ( عليه السلام ) : ( الذي جآء بالصدق ) محمد ( صلى الله عليه وآله ) . والذي ( وصدق به ) علي بن أبي طالب .

    مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) – أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني – ص 314 – 315 .

    و ابن عساكر نيز روايات فراواني را نقل مي‌كند كه ما فقط يكي از آن‌ها را ذكر مي‌كنيم :

    عن ابن مجاهد عن أبيه في قوله عز وجل " والذي جاء بالصدق وصدق به " قال الذي جاء بالصدق رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) وصدق به علي بن أبي طالب .

    تاريخ مدينة دمشق – ابن عساكر – ج 42 – ص 360 .

    مفسرین شما نظرات جالب دیگری نیز دارند .

    بیضاوی اصلا این گونه تفسیر را رد می کند :

    تفسير البيضاوي – البيضاوي – ج 5 – ص 67
    وقيل الجائي هو الرسول والمصدق أبو بكر رضي الله عنه وذلك يقتضي إضمار الذي هو غير جائز وقرئ وصدق به بالتخفيف أي صدق به الناس فأداه إليهم كما نزل من غير تحريف أو صار صادقا بسببه لأنه معجز يدل على صدقه وصدق به على البناء للمفعول .

    پس معلوم شد که آیه مذکور نیز در شان ابی بکر نیست ….

    بگذریم … چرا از جواب دادن به کلام عایشه فرار می کنید ؟

    حرف عایشه را قبول کنیم یا حرف ابی بکر را ؟ ( پدری که حرف دخترش را نقض کرد و دختری که بر خلاف پدرش حرف می زند ! )

    در مورد حرفهای شما برای فدک و روایت جعلی ابی بکر و غیره هم حرف زیاد دارم …

    فعلا شما جواب ما در مورد کلام عایشه و نقض ان توسط ابی بکر را بدهید تا بعد !

    حال سؤال من از اهل سنت اين است 

    روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟
     

    #2154

    hamshahri
    کاربر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    جالب است که در این سایت نه تنها افرادی را که برخی حقایق مخفی اهل سنت را بیان می کنند ، مسدود کرده و کاربری شان را می بندند ؛ بلکه در جوابها نیز دخل وتصرف شده و ویرایش می شود !!!!

    بنده در جواب ابوبکر قشمی نوشته بودم که : بنده همان کاربر " tanha " هستم  ، کاربری بنده بخاطر بیان برخی از جزئیات اهل سنت بسته شد .

    ( با همین مضمون )

    ولی هم اکنون تنها عبارت اول باقیمانده و جریان مسدود شدن کاربری بنده ، ویرایش شده است !!!!بگذریم که در تاپیک فقه نیز ، 2 تاپیک و 2 نظر بنده را پاک کردند !!!!

    ولی این امر نیز ویرایش شده است !!!

    چقدر مدیران این سایت به فکر نظم مطالب هستند !!!

    #2158

    سولماز
    کاربر

    آقای همشهری حتما شوخی می کنید من فکر نمی کنم که یک مسلمان در امانت خیانت کند و این کاری را که شما گفتید انجام دهد.

    شما مطمئن هستید؟

    در ضمن من از مدیران سوال می کنم آیا چنین کاری انجام گرفته است؟

    #2169

    در جواب ، سلمان گرامی

    در جواب بند"الف" شما باید بگویم: تمام روایاتی که در این مورد آمده همه وضع شده و جعلی هستند و راویان آن کسانی چون:

    عطیه :از شیعیان کوفه بوده و او اقوال استادش"کلبی" را به ابی سعید نسبت میداده. و آلبانی او را به این شکل معرفی میکند: "ضعيف مدلس تدليساً خبيثاً "

    یا ابویحیی: او هم شیعه است و بر ضعف او اجماع شده .

    و ابن کثیر در تفسیرش در این مورد میفرماید: «وهذا الحديث مشكل – لو صح إسناده  -، لأن الآية مكية، و ( فدك ) إنما فتحت مع خيبر سنة سبع من الهجرة، فكيف يلتئم هذا مع هذا؟ »

    یعنی: و این قول هیچ سند صحیحی ندارد و یقیناً این آیه مکی است ولی فدک در فتح خیبر در سال7 هجری به دست امده .. پس چگونه این دو تا با هم جمع میشن؟

    (تفسير القرآن العظيم، ابن کثیر زیر آیۀ 26 سورۀ اسراء ج5 ص 69 _ دار طيبة للنشر والتوزيع)

    و آلبانی بعد از بررسی اسناد و اثبات ضعف آن میفرماید:«فهو إذن حديث منكر، والأشبه أنه من وضع الرافضة. والله أعلم.»

    (سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة،آلبانی ج 14 ص 157 ح6570 _ الرياض )

    و مویّد قول ابن کثیر … سخن طباطبایی در تفسیر المیزان است که زیر این آیه مینویسد:

    «تقدم الكلام فيه في نظائره، و بالآية يظهر أن إيتاء ذي القربى و المسكين و ابن السبيل مما شرع قبل الهجرة لأنها آية مكية من سورة مكية. » (الميزان في تفسير القرآن، ج‏13 ص 82_قم) = «در مباحث گذشته در نظائر اين آيه شريفه مطالب مربوط به آن گذشت، و از همين آيه معلوم مى‏شود كه انفاق به ذى القربى و مسكينان و در راه ماندگان از احكامى است كه قبل از هجرت واجب شده است، براى اينكه اين آيه مكى است و در سوره مكى قرار دارد» (ترجمه الميزان، ج‏13 ص 112_قم)

    پس پوچ بودن این شأن نزول بر همه آشکار است چون همه میدانیم که این سوره وآیه مکی هستند پس این خود به این معنی است که روایاتی که در این مورد نقل شده همه ساختۀ راویان و جعالان شیعی است که اقوال آنها در کتب اهل سنت نیز راه پیدا کرده.

    ضمناً:زينب دختر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در سال هشت هجري (سیر اعلام النبلاء ذهبی ج2 ص 250) وفات يافت، و دختر ديگرش ام كلثوم در سال نهم هجرت در گذشت(سیر اعلام النبلاء ج2 ص 252)، پس چگونه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فدک را به فاطمه هديه ميكند. و هیچ سهمی برای زينب و ام كلثوم و همسرانش در نظر نمی گیرد؟ آیا این تبعیض نیست؟

    پس اين اتهامي است كه به پيامبر ميزنند كه او ميان فرزندانش فرق ميگذاشته.

    و در صحیح مسلم است که؛ بشير بن سعد نزد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آمد و گفت: اي پيامبر خدا من به پسرم باغي را هديه كرده ام و ميخواهم تو را بر آن گواه بگيرم.
    پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: آيا به همۀ فرزندانت داده اي؟ بشیر گفت: نه.
    پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: برو که من بر ظلم و ستم گواهي نميدهم
    (صحیح مسلم ح1623)

    اگه باز بگید که نه پیامبر چنین کاری کرده و هیچ مشکلی نیست که به فاطمه داده و به زینب و ام کلثوم و امهات المومنین نداده .. میگم: آیا شما روتون میشه این آیه رو بخونید و باز هم این حرف رو تکرار کنید؟

    خداوند میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ*كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف:2و3) = اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد*نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.

    مگه میشه پیامبر به مردم بگه: بین فرزندانتان به عدالت رفتار کنید و اگه به یکیشون چیزی دادید به اون یکی هم بدید ولی خودش عکس همون رو رفتار کنه و به یکی چیزی بده که از با ارزشترین غنایم بوده ولی به دیگر دخترانش هیچ چیزی نده!

    وانگهی: خود شما از فاطمه نقل میکنید که از ابوبکر صدیق رضی الله عنه ارث پدرش را طلب کرد.. بعد استناد کردنتان به این روایات در مورد آیۀ قرآن چه بود؟؟؟ اگر پیامبر در حیات خود فدک را به فاطمه داده که دیگه نمیشه به اون گفت"ارث" و این جزء اموال شخصی سیده فاطمه محسوب میشد و اگه چنین باشه چرا نزد ابوبکر آمده و باغ را طلب مي کنند؟

    بند"ب"… آیه:«وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً» (مريم: ۶)= « و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند)! و همسرم عقيم است; تو از نزد خود جانشينى به من ببخش كه تا هم وارث من باشد و هم وارث آل يعقوب و او را مورد رضايتت قرار ده!».
    اولاً كه شايستۀ مرد صالحي نيست كه از خداوند بخواهد به او فرزندي بدهد كه فقط وارث مال و دارايي او باشد، پس چگونه چنين چيزي را براي پيامبري بزرگوار كه زكريا است ميپسنديم كه او از خدا بخواهد كه به او فرزندي بدهد تا وارث مال و دارايي او شود؟
    دوماً: مشهور است كه زكريا فقير بود و نجّاري ميكرد، پس زكريا چه مال و ثروتي داشت كه از خدا بخواهد كه به او فرزندي بدهد تا مال او را به ارث ببرد، بلكه قاعده كلّي در مورد پيامبران اين است كه آنها مال و ثروت نمياندوختند، بلكه آن را در راهاي خير صدقه ميكردند.

    سوماً: آیه«وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائي»= «و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم» حالا فکر کنید که یعقوب داره میگه: ای خدا من از این میترسم که اموال من بعد از من به دست بستگانم بیفته!!!!! آیا این خنده دار نیست؟ اگر حضرت زکریا دوست نداشت اموالش به دست بستگانش بیفته خب میتونست اون اموال رو انفاق بکنه(البته فراموش نشه که زکریا فقیر بود)
    چهارماً: آیه«يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَپ» ارث ببرد از من و از آل یعقوب .. آل یعقوب چه کسانی هستند؟ اگر بگید برادرش و همسرش و…. میگیم که چگونه حضرت یعقوب اموال آنها را بزل و بخشش میکنه؟ مگه میتونه وصیت کنه که بعد از وفاتم اموال برادرم را از او بگیرید و به پسرم بدهید؟؟؟؟ خیر بلکه منظور از آل یعقوب، همان انبیائی هستند که از نسل یعقوب هستند که از جملۀ آنها.. یوسف و موسی و داوود و سلیمان هستند… و اینکه حضرت زکریا در سخن خود آل یعقوب را نیز ذکر میکند صریحاً بر این دلالت دارد که وارثی بر علم و نبوت او باشد.. و همینطور که قبل از این نیز گفتم.. در الکافی اینچنین نقل است:

     «قال رسول الله (صلی الله علیه و سلم): فضل العالم على العابد كفضل القمر على سائر النجوم ليلة البدر، و إن العلماء ورثة الأنبياء لم يورثوا دينارا و لا درهما، ولكن أورثوا العلم، فمن أخذ منه أخذ بحظ وافر». 

    «رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود: برترى عالم به عابد، همچون برترى ماه بر ساير ستاره‏هاى شب بدر است، و همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و پيامبران هرگز نه دينارى و نه درهمى از خود به ارث نمى‏گذارند، بلكه علم را بر جاى مى‏گذارند. پس هركس از آن گرفت، استفاده فراوانى برده است»

    (اصول كافى، كلينى، ج‏1، ص‏34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم.)

    ضمناً: مفسر شیعی"محمد جواد مغنیه" در "التفسير المبين" خود، در تفسير آيه «وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائي» مي گويد: موالي به معني عمو و فرزندان عمو است بعد از وي، زكريا از آن مي ترسيد كه در صورت وارث شدن آنان، آنان در حق مردم بد رفتاري كنند، دين و دنيا مردم را به فساد سوق بدهند مولف مذكور درباره «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً» مي گويد: "ولي" به معني وارث است. در مورد «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» مي گويد: العلم والنبوة! يعني منظور از وراثت، وراثت علم و نبوت است. (التفسير المبين، ص 353_قم)

    و همچنین مرجع تقلید شیعیان، سيد محمد حسين فضل الله در تفسير آيۀ «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» مينویسد : اين ارث راهي براي امتداد خط رسالت براي داعيان و تلاش گران و مجاهدان راه خدا مي باشد، تا رسالت آنها در روح و روان و عمل پيروان هميشه در تپش و حيات باشد. و میفرماید: لا بمعنى الإرث المادي‏ = و به معنی ارث پول و مال نیست. (تفسير من وحي القرآن، ج‏17 ص 195 _بیروت)

    و اینجا را نیز بخوانید:

    http://islamitxt.rr.nu/content/article/589

    آیۀ دوّم: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ» (النمل: ۱۶) = «و سليمان وارث داوود شد، و گفت: «اى مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده، و از هر چيز به ما عطا گرديده؛ اين فضيلت آشكارى است».

    همچنين در اينجا سليمان از پدرش داود مال و ثروت را به ارث نبرد و بلكه نبوت و حكمت و دانش را به ارث برد، به دو دليل:
    يكي اينكه مشهور است كه داود فرزندان زيادي داشت پس چگونه فقط سليمان از او ارث ميبرد؟ بلكه دیگر فرزندان داوود که برادران سليمان باشند هم بايد ارث ببرند و تنها سليمان را وارث داود قرار دادن اگر وارثان ديگري باشد. درست نيست و کاملاً مضحک است.

    ضمناً: مفسر شیعی"محمد جواد مغنیه" در "التفسير المبين" خود، در تفسير آيه «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ» مي گويد: "في الملك والنبوة"=يعني سليمان وارث داود شد در نبوت و حكومت. (التفسير المبين، ص 497_قم)

    شيخ محمد سبزواري نجفي در رابطه با این آیه مي گويد : «أي ورث الملك و النبوّة بأن قام مقامه دون سائر بنيه و هم تسعة عشر. »= «اين آيه بدان معني است که حضرت سليمان حکومت و نبوت را به ارث برده تا بجاي نوزده فرزند ديگر حضرت داوود جانشين وي باشد» (الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج‏5، ص: 225 _ بیروت)

    حالا گیریم که حضرت سلیمان علیه السّلام و حضرت یحیی علیه السّلام همۀ اموال پدارشون رو به ارث بردند.. باز یه مشکل لا ینحل دیگه ای برای شیعه بوجود میاد.. چونکه:

    در مذهب شیعه زن به هیچ وجه از زمین و مزرعه و خانه و ملک ارث نمیبره چنانکه از زين‏العابدين رضی الله عنه روايت شده كه فرمود: «النساء لا يرثن من الأرض و لا من العقار شيئا» = «زنها، چيزى از زمين(العقار= ملك، مزرعه، خانه و اثاث منزل.. "المنجد") و مزرعه و خانه و اثاث منزل، ارث نمى‏برند».. 

    (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج‏4، ص‏347.)

    يا از ابی عبدالله: «ميسّر مى‏گويد: از أبى‏عبداللّه جعفر در مورد زنان كه چه چيزى را به ارث مى‏برند پرسيدم، فرمود: «فأما الأرض و العقارات فلا ميراث لهن فيه»= «در زمين و مزارع و املاك، هيچ ميراثى بدانان نمى‏رسد» 

    (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج‏4، ص‏347.)

    پس آش همان است و کاسه همان!!! و حتّی اگه روایت لا نورث ما ترکناه .. هم موضوع  باشه .. حضرت فاطمه به هیچ وجه از زمین و ملک و باغ و…. هیچ سهمی نمیبرند.

    بند"ج" :

    زمانی که حضرت عمر خواست امول بیت المال (که در آن دوره پر برکت بود) را تقسیم کند… برای همۀ همسران پیامبر(امهات المؤمنین).. ده هزار درهم(=نقره و نه دینار=طلا!) تعیین کردند و همه یکسان بودند(الا اینکه خواستند به عایشه به خاطر سن و سالش و به خاطر محبوبیتی که نزد رسول خدا داشت 2 هزار درهم بیشتر بدهند که او قبول نکرد) و این به آن خاطر بود که به نص صریح قرآن همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از پیامبر حق نداشتند با کسی ازدواج کنند تا آنها خرجشان را بدهند پس به این علّت سهم آنان باید بیشتر میبود.

    آیه: وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا (احزاب:53) = به هیچ وجه بعد از پیامبر با همسرانش ازدواج نکنید، اینکار نزد خدا بسیار(گناهی) بزرگ است.

    و جالبتر اینکه عبّاس عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم و عموی حضرت علی از همۀ آنها بیشتر سهم میگرفت و آن بیست و پنج هزار درهم بود! (فتوح البلدان، ص437)

    ضمناً: در دوران ابوبکر صدیق رضی الله عنه به هیچ وجه چنین ماجرایی نبوده و اصولاً در آن دوره مسلمانان در مضیقه قرار داشتند ولی چاره چیست؟! کینۀ شما با هیچ کدام از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم پایانی ندارد!

    اما اینکه حضرت حفصه و عائشه از حضرت عثمان ارث طلب کردند.. مثل روز روشن است که سخنی گزاف و باطل است و اگر آنها ارث میخواستند،آن را از پدران خود طلب میکردند و نه از عثمان که در آن وقت حدود 13 سال از فوت پیامبر گذشته بود!

    در ضمن: از این به بعد هر چیز که خواستید بگید بدون سند نباشه و لطف کنید متن عربی گفتۀ خودتون رو نقل کنید.(البته اگه ممکنه)

    و همین امروز بود که در قرآنِ همیشه زنده میخواندم:

    الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُون َ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ(توبه:20،21) = «و آنان كه ايمان آورده و هجرت نمودند و جهاد كردند در راه خدا با مالها و جان هايشان داراي درجه و مرتبه بلند تري در نزد خدا هستند و اينها رستگارانند* بشارت ميدهد خدايشان آنها را به رحمتي از جانب خود و خشنودي و رضوان و باغها و آنها در آن نعمت ها جاودان خواهند بود».

     

    #2170

    در جواب همشهری امروز و تنهای دیروز!

     

    من هیچ مشکلی با حدیث"فاطمه سیده نساء اهل الجنه" ندارم و هیچ وقت نگفتم این روایت ضعیف است یا کذب و… بلکه حدیثی که من نقل کردم هم کاملتر است و هم به حقیقت نزدیکتر.

    اما حدیث: "فاطمه احب الی منک" همونطور که قبلاً هم گفتم.. آلبانی بعد از بررسی اون حکم به ضعف این حدیث داده .

    اما اینکه گفتید:« اینکه تناقض در گفتار مناوی و آلبانی وجود دارد ، امری است که اهل سنت باید پاسخگو باشند و نه شیعه !»

    درست میفرمایید و اهل سنت در این مواقع یک قاعدۀ کلی دارند که آن قاعده را تمامی علما قبول دارند و "عبدالکریم بن عبدالله الخضیر" در شرحی که بر "نخبة الفکر ابن حجر عسقلانی" با عنون"تحقيقُ الرغبةِ في توضيح النخبة" نوشته،آن را مطرح کرده و فرموده است: «وَالجَرْحُ مُقَدَّمٌ عَلَى التَّعْدِيلِ » 

    و نورالدین عتر در "منهج النقد" (ص 100) مینویسد: «الصحيح الذي نقله الخطيب البغدادي عن جمهور العلماء وصححه ابن الصلاح وغيرهما عن المحدثين وجماعة من الأصوليين أن الجرح مقدم على التعديل ولو أن المعدلون أكثر»

    و همینطور محمد بن عبدالرحمن سخاوی در " التوضيح الأبهر"ص76 ؛ و علامه جمال الدین دمشقی در " قواعد التحديث" و علی بن نایف در "المفصل فی علوم الحدیث" و…

    و ما هم به همین قاعده عمل میکنیم و بعد از دیدن دلایل آلبانی و با توجه به دیگر احادیث و روایات متوجه میشویم که سخن آلبانی به حق نزدیکتر است و خداوند نیز فرموده:« فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر:17،18) = پس بشارت ده به آن بندگان من كه*به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‏كنند»

    و حضرت علی نیز میفرمایند: «به سخن بنگر نه به سخنران»

    و اما من همین سؤال را از شما میپرسم: وقتی بین دو عالم شیعی مذهب اختلاف پیش آمد، شما چه میکنید؟ اگر دو عالم شیعی مذهب بر تصحیح یا تضعیف روایتی با هم اختلاف داشتند شما کدام قول را قبول میکنید و با چه قاعده ای؟

    مثلاً: اولین باب کتاب الکافی یعنی باب "العقل و الجهل " روایت چهارم و پنجم آن را ملاحظه کنید.

    بهبودی در"صحیح الکافی" هر دو را تضعیف کرده ولی مجلسی در "مرآت العقول ج1 صص 33و34" در مورد آن دو روایت میگوید: «موثق ولا يقصر عن الصحيح»

    به صورت کلّی مجلسی حدود 9 هزار حدیث این کتاب را تضعیف کرده و بهبودی قریب به 12 هزار تا را ضعیف یا مرسل یا مجهول یا… دانسته یعنی این دو عالم حداقل در 3 هزار حدیث با هم مخالف هستند.

    ضمناً: ابوالحسن عاملي، مي‌گويد: بدانکه آنچه که از ثقه الاسلام محمد بن يعقوب کليني آشکار مي‌گردد اين است که وي معتقد به تحريف قرآن مي‌باشد، زيرا که ايشان روايات بسياري در اين باره در کتاب کافي روايت کرده است. و در اول کتاب تصريح نموده که به آنچه که روايت مي‌کند اعتماد دارد، و اين روايات را مورد نقد قرار نداده و نه روايات معارض آن ذکر نموده است‌.

    (مقدمه دوم، فصل چهارم تفسیر مرآه الانوار و مشکاه الأسرار، و بعنوان مقدمه تفسیر برهان بحرانی نیز چاپ شده است.)

    کاری به تحریف نداریم، این مهم است که خود کلینی نیز میگوید: من به روایاتی که نقل میکنم اعتماد دارم یعنی آنها را موثق میداند.

    ضمناً فراموش نکنید که شیعیان میگویند: چگونه ممكن است كه ثقة الاسلام كلينى براى كشف اعتبار اخبار مرويه در كافى به امام زمان مراجعه نكرده باشد . به هر جهت در جلالت قدر ثقة الاسلام كلينى و وثاقت كتاب كافى ترديدى نيست و مشهور است كه میگويند كتاب كافى به امام زمان عرضه شده و فرموده است ( الكافى كاف لشيعتنا ) كتاب كافى شيعيان ما را كفايت میكند .

    (مدافع حريم ولايت (فارسي) سيد أحمد صفائي(و او به نقل از جزائری)  پاورقى ص 144_ نشر آفاق)

    پس دوباره سؤالم را مطرح میکنم: حال که میبینید امام زمان شما این کتاب را "الکافی" خوانده و خود کلینی روایات آن را مورد اعتماد میدانسته و از آن طرف بهبودی قریب به 12000 حدیث آن را تضعیف کرده و مجلسی نیز نزدیک به 9000 حدیث آن را ؛ شما کدام قول را قبول میکنید و آیا قاعده ای دارید که به وسیلۀ آن از این تناقض به در آیید؟؟

    وانگهی! مذهب شما همان است که عالمتان در موردش میگوید: « فیض کاشانی: تراهم يختلفون في المسألة الواحدة على عشرين قولاً ، أو ثلاثين قولاً ، أو أزيد ، بل لو شئتُ أقول : لم تبق مسألة فرعية لم يختلفوا فيها ، أو في بعض متعلقاتها ». (الوافی المقدمه ، ص 9 .و مانند این شکایت در تهذیب الاحکام طوسی ، ج1 ص 2 ، اساس الاصول لکهنوی ص 51 و.. )

    فیض کاشانی مینویسد :می بینی که آنها در یک مسئله بیست قول مختلف یا سی قول یا بیشتر از آن دارند ، بلکه می توانم بگویم هیچ مسئله ای فرعی نیست که در آن یا در بعضی از متعلقات آن اختلاف نکرده باشند.

    و اما این حدیث « كان أحب النساء إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة و من الرجال علي  »

    این حدیث از نظز آلبانی "باطل" است و هیچ ارزشی ندارد.

    و عبدالله بن عطاء که راوی حدیث فوق است از نظر نسائی ضعیف است(تهذیب الکمال) و چنانکه آلبانی از حافظ ابن حجر عسقلانی نقل میکند.. عبدالله بن عطاء شیعه بوده است.

    (سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة، آلبانی ج 3 صص 253،254 _ریاض)

    و قول یحیی بن معین که میگوید: او از اهل کوفه بوده که در مکه ساکن شده نیز این را تایید میکند.

    و یک قاعده ای که در نزد علما وجود دارد این است که به هیچ وجه ، حدیثی که معارض با حدیث صحیح باشد پذیرفته نمیشود… چه برسد به آنکه آن حدیث در سندش چنین اشکالی وجود داشته باشد.

    ضمناً از این اقوال باطل در مورد شیخین نیز جعل شده که طبق قاعده و قانون اهل سنت؛ آنها نیز مردود هستند مانند حدیث ضعیفی که میگوید: پایمبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «أبو بكر خير الناس بعدى إلا أن يكون نبى» هر چند متن آن کاملاً صحیح است ولی به علت ضعف در سند آن این روایت ترک میشود و آلبانی نیز در سلسلة الضعیفه خود آورده است.

    یا این حدیث: «أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال للعباس: " يا عم رسول الله، إن الله جعل أبا بكر خليفتي على دين الله ووحيه؛ فاسمعوا له تفلحوا، وأطيعوا ترشدوا» این حدیث نیز هر چند به نفع اهل سنت است ولی چون اهل سنت برای خود قانون و قواعدی دارند این روایت را نمی پذیرند چون شخصی به نام عمر بن ابراهیم راوی آن است که کذاب است و ابن جوزی در موضوعات آن را بررسی کرده است.

    یا این حدیث:« فقال صلى الله عليه وسلم: يا أبا الحسن، منزلة أبي بكر عندي كمنزلتي من ربي»

    و دیگر احادیثی که وضع شده و اهل سنت آنها را بررسی کرده و صحیح را از ضعیف جدا کرده اند.

    __________________

    اما این قول :«إن فاطمة وأخاها إبراهيم أفضل من الخلفاء الأربعة باتفاق = همانا فاطمه و برادرش ابراهیم به اتفاق از خلفای چهارگانه(ابوبکر،عمر،عثمان،علی)برترند به اتفاق»

    مناوی این قول را از علم الدین العراقی نقل کرده است که همونطور که قبلاً هم گفتم این هذیانی بیش نیست.

    اولاً: بالفرض که پذیرفتیم که فاطمه از همه برتر است.. دیگر ابراهیم چرا افضل شد ؟ او که در 7 سالگی از دنیا رفت چجوری افضل شد؟ اگر بگویید چون فرزند پیامبر صلی الله علیه وسلم بود میگویم: مگر ام کلثوم و رقیه(همسران عثمان ذی النورین) دختران پیامبر نبودند؟ مگر زینب فرزند پیامبر صلی الله علیه وسلم نبود؟ چرا آنها افضل نباشند؟ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»

    دوماً:این گفتۀ وی با عقیدۀ جمهور شیعه نیز در تعارض است زیرا شیعه علی را از همه برتر میدانند ولی در قول او فاطمه از علی برتر است!

    سوماً: به هیچ وجه اتفاق علمای اهل سنت بر تفضیل دادن فاطمه بر خلفا نیست و این خود دلیل مهمی بر باطل بودن سخن علم الدین عراقی است!

    چهارماً:علم الدین عراقی نه عالم برجسته ایست و نه کسی او را می شناسد و به هیچ وجه قول ائمۀ اربعه و قول ذهبی و ابن کثیر و شیخ الاسلام ابن تیمیه و بزرگانی چون ایشان را ترک نمیکنیم که قول شخصی را بگیریم که کسی او را نمی شناسد و معنی اتفاق و اجماع را نیز نمیفهمد و شما هم به مثل او هستید که معنی اجماع را نمیدانید و من برای فهمانیدن این موضوع به شما چند قول از علما را نقل میکنم تا معنی اتفاق را بفهمید.

    1-امام ابو حنیفه : «ونقر بأن أفضل هذه الأمة بعد نبينا محمد صلى الله عليه وسلم : أبو بكر الصديق ثم عمر ثم عثمان ثم علي رضوان الله عليهم أجمعين»  )الوصية مع شرحها 14 شرح "الفقه الأكبر"ص108(

    2-و امام احمد بن حنبل: « وخير الأمة بعد النبي – صلى الله عليه وسلم – أبو بكر وعمر..» (طبقات الحنابلة ، ابن ابی یعلی ج1ص30)

    3-امام مالک: «وسُئِل الإِمام مالك : مَنْ أفضل الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم ؟ فقال : أبو بكر ، فقيل : ثم مَنْ ؟ قال : عمر..» (مجمل اعتقاد أئمة السلف ص39)

    4-امام شافعی: «ما اختلف أحد من الصحابة والتابعين في تفضيل أبي بكر وعمر وتقديمهما على جميع الصحابة» (عقيدة أهل السنة والجماعة ج1 ص241)

    5-إمام أبو حامد الغزالي در احیاء علوم الدین: «وأن أفضل الناس بعد النبي صلى اللّه عليه وسلم : أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي رضي اللّه عنهم»

    6-و همینطور سفیان ثوری نیز چنین فرموده است.(السنة للخلال)

    7-شیخ الاسلام ابن تیمیه در میفرماید: «نحن نسلم أن الصديق أفضل من عمر لكن عمر أفضل من سائرهم» (منهاج السنة ج6 ص 114)

    8-و امام نووی(در شرح صحیح مسلم) بعد از سخن در مورد ابوبکر صدیق میفرماید: « فَلِهَذَا وَغَيْره مِمَّا أَكْرَمَهُ اللَّه تَعَالَى بِهِ أَجْمَع أَهْل الْحَقّ عَلَى أَنَّهُ أَفْضَل أُمَّة رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»

    9-امام فخر رازی در تفسرش میگوید: «أفضل الناس بعد الرسول صلى الله عليه وسلم هو أبو بكر»(مفاتیح الغیب"ج23 ص 164زیر آیۀ نور:22 )

    10-وهبة بن مصطفى الزحيلى صاحب "التفسیرالمنیر"ج26 ص39 میگوید:« وأجمعت الأمة على أن أفضل الخلق بعد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وسلّم أبو بكر»

    11-ابن قدامة المقدسي رحمه الله تعالى: «وأفضل أمته صلى الله عليه وسلم: أبو بكرالصديق ثم عمر الفاروق، ثم عثمان ذو النورين، ثم علي المرتضى رضي الله عنهم» (لمعة الاعتقاد ص25)

    12-امام الذهبي: «أفضل الأمة وخليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم ومؤنسه في الغار وصديقه الأكبر … عبد الله بن أبي قحافة عثمان القرشي التيمي» (تذكرة الحفاظ 1ج ص2)

    13-حافظ ابن كثير رحمه الله تعالى: «وأفضل الصحابة بل أفضل الخلق بعد الأنبياء عليهم السلام أبو بكر عبد الله بن عثمان أبو قحافة التيمي، ثم من بعده عمر بن الخطاب ثم عثمان بن عفان، ثم علي بن أبي طالب رضي الله عنهم أجمعين» (الباعث الحثيث ص183)

    14-ابن حجر عسقلانی در فتح الباری:« وَفِي الْحَدِيث تَقْدِيم عُثْمَان بَعْد أَبِي بَكْر وَعُمَر ، كَمَا هُوَ الْمَشْهُور عِنْد جُمْهُور أَهْل السُّنَّة ، وَذَهَبَ بَعْض السَّلَف إِلَى تَقْدِيم عَلِيّ عَلَى عُثْمَان»

    15-ابن حجر الهيثمي: «واعلم أن الذي أطبق عليه عظماء الملة وعلماء الأمة أن أفضل هذه الأمة أبو بكر الصديق ثم عمر رضي الله عنهما» (الصواعق المحرقة ص57)

    16-ابن عساکر در تبيين كذب المفتري « وأن يعتقد فضل الصحابة وترتيبهم وأن أفضل الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي رضي الله عنهم»

    17-محمد بن صالح العثيمين(به نقل از کتب و رسائل عثیمین) «وأحقهم بالخلافة بعد النبي، صلى الله عليه وسلم ، أبو بكر رضي الله عنه لأنه أفضلهم وأسبقهم إلى الإسلام، ولأن النبي، صلى الله عليه وسلم ، قدمه في الصلاة، ولأن الصحابة رضي الله عنهم أجمعوا على تقديمه ومبايعته ولا يجمعهم الله على ضلالة، ثم عمر رضي الله عنه لأنه أفضل الصحابة بعد أبي بكر»

    18-ناصر بن علی عائض در عقيدة أهل السنة والجماعة ج1 ص239 «فقد أجمع الصحابة رضي الله عنهم ومن جاء بعدهم من أهل السنة والجماعة على أن أفضل الصحابة والناس بعد الأنبياء عليهم الصلاة والسلام أبو بكر، ثم عمر ثم عثمان ثم عليّ… فأبو بكر أفضل هذه الأمة بعد نبيها صلى الله عليه وسلم لا ينازع في ذلك إلا زائغ1 وقد نقل الإجماع على أن أفضل الناس بعد الأنبياء هو أبو بكر الصديق جماعة من أهل العلم»

    19-ابن عادل در تفسیرش"اللباب في علوم الكتاب" (زیر آیۀ نور:22) «أجمع المفسرون على أن المراد من قوله : " أولُوا الفَضْل " أبو بكر ، وهذا يدل على أنه كان أفضل الناس بعد الرسول»

    20-محمد بن عبدالوهاب در الرسائل الشخصية ج1 ص 3 :«وأن أفضل أمته أبو بكر الصديق ؛ ثم عمر الفاروق، ثم عثمان ذو النورين، ثم علي المرتضي»

    21-سمرقندی در"بحرالعلوم"(زیر آیۀ 142: اعراف):«أفضل الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو أبو بكر الصديق رضي الله تعالى عنه»

    22-ابن اشعث در "قصیده" : « وتفضيل أبي بكر وعمر على الصحابة متواتر لم يخالف فيه إلا الروافض»

    23-ابی نعیم اصفهانی در مقدمۀ " تثبيت الإمامة" «أفضل الناس بعد الرسول صلى الله عليه وسلم وأولاهم بالإمامة بعده أبو بكر الصديق رضي الله عنه ، ثم عمر بن الخطاب رضي الله عنه»

    و ما در خطبۀ جمعۀ خود از زبان خطیب میشنویم: «افضلهم و اکملهم خلیفة رسولک سیدنا ابابکر صدیق»

    « ا طلعت الشمس ولا غربت على أحد بعد النبيين والمرسلين أفضل من أبي بكر الصديق رضي الله عنه » يعني خورشيد بر نيامد و فرو ننشست پس از انبیاء و پیامبران بر كسي برتر از ابوبكرصدیق رضی الله عنه. (أمالي ابن بشران ح589  ؛ فضائل الصحابه امام احمد بن حنبل ح127 و ح635 )

    و فردوسی نیز میسراید:  که خورشيد بعد از رسولان مه … نتابيد بر کس ز بوبکر به

    (شاهنامۀ فردوسی ص19 به کوشش سعید حمیدیان_تهران، نشر قطره چاپ 1376هـ ش)

     

    از قول ابن عمر نقل است که فرمود: «كُنَّا فِي زَمَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا نَعْدِلُ بِأَبِي بَكْرٍ أَحَدًا ثُمَّ عُمَرَ ثُمَّ عُثْمَانَ ثُمَّ نَتْرُكُ أَصْحَابَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا نُفَاضِلُ بَيْنَهُمْ» (صحیح بخاری ح3421)

    یعنی: در حیات رسول خدا بعد هيچ كسي را با ابوبكر برابر قرار نمي داديم، و سپس عمر و سپس عثمان را از همه برتر مي دانستيم، و بقيه اصحاب پيامبر را از يكديگر برتر نمي شمرديم.

    (بخاري کتاب فضائل الصحابه – باب مناقب عثمان حديث 3697 )

    بخاری: «محمد ابن الحنفية قلت لأبي يعني عليا رضي الله عنهما أي الناس خير بعد رسول الله فقال أبو بكر فقلت ثم من قال عمر وخشيت أن يقول عثمان قلت ثم أنت قال ما أنا إلا واحد من المسلمين»

    محمد بن الحنفیه (پسر علی بن ابی طالب) روایت شده که گفت: به پدرم (علی بن ابی طالب) گفتم: بهترین مردم بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم چه کسی است؟ او گفت: ابوبکر. گفتم: بعد چه کسی است؟ او گفت: عمر. و ترسیدم که بعد از او عثمان را بگوید پس گفتم: بعد از عمر شما هستید؟ او گفت: من کسی نیستم مگر یکی از مسلمانان.

    و از روایات متعدد و بسیاری ثابت است که حضرت علی علیه السلام حضرت ابوبکر و عمر رضی الله عنه را افضل میدانسته و از 80 طریق از حضرت علی(ع) نقل است که میفرمود: هر کس مرا بر ابوبکر و عمر برتری دهد بر او حد مفتری اجرا میکنم.  (مجموع الفتاوي 35/184-185)

    و ابن تیمیه در منهاج السنه خود و ابالقاسم نصر بن الصباح البلخي در کتاب «النقض علي ابن الراوندي» مینویسند:

    از شريک ابن عبدالله سؤال شد که : «کداميک افضل است، ابوبکر يا علي؟» و او جواب داد : ابوبکر. «شخص دوباره پرسيد : با اينکه شيعه هستي اين حرف را مي زني؟ و او جواب داد : «آري. اگر اين را نگويم، شيعه نيستم!! بخدا سوگند که علي از اين منبر بالا رفته و گفت: «همانا بهترين افراد اين امت پس از رسول خدا- صلى الله عليه وسلم – ابوبکر و سپس عمر مي باشند». پس آيا من حرف او را زير پا گذشته و او را دروغگو بخوانم؟ بخدا که او دروغگو نبود. (منهاج السنه ج1 ص 13)

    و شیخ الاسلام در جامع الفتاوی میفرماید: «قَدْ اتَّفَقَ أَهْلُ السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ عَلَى مَا تَوَاتَرَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – أَنَّهُ قَالَ : خَيْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا أَبُو بَكْرٍ ثُمَّ عُمَرُ»

    و باز هم از قول حضرت علی اینچنین نقل است که در نامه ای به معاویه نوشت: «و كان أفضلهم فى الإسلام كما زعمت و أنصحهم للّه و رسوله الخليفة الصديق و خليفة الفاروق و لعمرى إن مكانهما فى الإسلام لعظيم و إن المصاب بهما لجرح فى الإسلام شديد فيرحمهما اللّه و جزاهما بأحسن ما عملا»

    (وقعة الصفين، ص 89- شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحرانى، جزء 31، ص 488، چاپ ايران.)

    «در اسلام – همانگونه كه مى پندارى – از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص تر، خلیفه صديق و خلیفه فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»

    و اینچنین اقوالی بسیار است ولی به همین بسنده میکنم!

    ______________________

    اما این که گفتید:« روایت ( فاطمه بضعه منی ) با سندی که اصلا اشاره ای به خواستگاری جعلی دختر ابوجهل نداشته باشد ، نیز آمده است»

    بعضی وقتا تعجب میکنم از شما ها! نمیدونم خودتون رو به نادونی میزنید یا واقعاً … هستید!

    حدیث غدیر هم در اکثر اوقات بدون ذکر واقعۀ آن نقل شده آیا این سبب میشود که اصل ماجرا را تکذیب کنیم؟

    از این گذشته این واقعه در کتب شیعه نیز ثبت شده است و ابن بابویه قمی حدود 2 صفحه به صورت مفصل این واقعه را با جزئیات نقل کرده است.. رجوع کنید به: (علل الشرايع، إبن‏بابويه، ص‏186-185، چاپ نجف)

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    روایتی که ام المؤمنین عائشه میفرمایند: بعد از پیامبر راستگوتر از فاطمه ندیدم صحیح است. ولی در عوض آن گفتم که ابوبکر صدیق را خدا و پیامبر و جبرئیل و تمام مسلمین صدیق نامیده اند.

    اما اینکه گفتید: «نمی دانم چرا شما عایشه ( مادرتان ) مشکل دارید.»

    الحمد الله که خودتان اعتراف کردید که عائشه مادرتان نیست زیرا خداوند میفرماید:

    النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ (احزاب:33)

    پس خداوند همسران پیامبر را مادران مؤمنان قرار داده است و شما که عایشه را مادر خود نمیدانید باید بدانید که در دایرۀ اسلام جایی ندارید زیرا خدا برای اطلاق کلمۀ مؤمن بر شخصی شرط ظریفی قرار داده و آن هم قبول کردن امهات المؤمنین به عنوان مادر خود است.

    اما این قول: فقال مروان إن هذا الذي أنزل الله فيه {والذي قال لوالديه أف لكما أتعدانني} فقالت عائشة من وراء الحجاب ما أنزل الله فينا شيئا من القرآن إلا أن الله أنزل عذري

    یعنی: مروان گمان میکرده که آیه فوق در مورد عایشه نازل شده.. که عایشه (رض)از پس حجاب در جوابش فرمود: نازل نکرده خدا در مورد ما در قرآن الا اینکه خدا عذر ما را نازل کرده!!

    فکر نکنم باید توضیحی بدم در این مورد! فقط اینو بگم که اگر منظور عایشه از "فینا" کل خانواده اش بوده باید منکر اون همه آیه که در حق همسرش(رسول الله صلی الله علیه وسلم) نازل شده بشیم!!

    پس منظور عایشه صدیقه از کلمه "فینا"خودشون بودند و نه کل خانواده.همینطور که در ادامۀ روایت میفرماید:الا ان الله انزل عذری..که منظورش آیات سوره نور هستش که در مورد واقعه افک نازل شد. و ضمناً اجماع بر این است که آیه 40 توبه"ثانی الثنین اذ هما فی الغار" در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم و ابوبکر صدیق رضی الله عنه نازل شده و از خود ام المؤمونین نیز روایات زیادی در این مورد وارد شده است.

    ــــــــــــــــــــــــــــــ

    اما اینکه ادعا کردید منظور از "صدق به" ابوبکر صدیق نیست بلکه حضرت علی است.

    درست که روایتی که در مورد روز وفات حضرت ابوبکر صدیق نقل شده کذب است و عمر بن ابراهیم کذاب است ولی از آنجا که شما چشمهایتان ضعیف است و یا از قرآن و تفسیر چیزی نمیدانید، خیال میکنید که با ضعف یک روایت میتوانید اجماع را بر باطل فرض کنید! و گویا ندید که من نوشتم: اجماع مفسرین بر این عقیده هستند و آن اجماع عقیدۀ خود را از روایت سیدنا علی و ابوالعالیه و کلبی گرفته اند(عن أبي العالية : الذي جاء بالصدق محمد ، وصدق به أبو بكر . (فتح الباری 13/360) .. که اگر هیچ کدام از این سه نفر هم در این مورد اظهار نظری نکرده باشند .. متن آیه واضح است که این آیه نمیتواند در شان کسی به جز حضرت ابوبکر صدیق باشد.

    و اما در مورد علامه آلوسی که به او نسبت دادید که او این آیه را در شان حضرت علی میداند:

    او در تفسیرش مینویسد: «وقال علية . وأبو العالية . والكلبي . وجماعة { الذى جَاء * بالصدق } هو الرسول صلى الله عليه وسلم والذي صدق به هو أبو بكر رضي الله تعالى عنه . وأخرج ذلك ابن جرير . والماوردي في معرفة الصحابة . وابن عساكر من طريق أسيد بن صفوان وله صحبة عن علي كرم الله تعالى وجهه »

     

    و علامه سیوطی نیز نظر قطعی خود را اینگونه اعلام میکنند: { وصدق به }أبو بكر رضي الله عنه هكذا الرواية {بالحق} ولعلها قراءة لعلي رضي الله عنه . و در تاریخ الخلفا در فصلی به عنوان "فصل فيما أنزل من الآيات في مدحه" این آیه را در شان حضرت صدیق(رض)دانسته.

    اما شواهد التنزیل حسکانی!!!!

    اولاً حسکانی شیعه است و نه سنّی: او اعتقاد داشت که خورشید برای حضرت علی برگشته و شب عقب گرد کرده و دوباره روز شده تا علی نمازش قضا نشود!!!!

    اما روایاتی که از کتابش نقل کردید.

    روایت اول که ابن مجاهد از پدرش نقل میکنه؛ خود ابن مجاهد: «ضعيف جداً كما تقدم آنفاً» و « فقال سفيان : هذا كذاب» و « قال الحاكم : روى أحاديث موضوعة» و « قال ابن الجوزى : أجمعوا على ترك حديثه»

    روایت دومی: ابی سعید تغلبی در سندش وجود دارد که: منکر الحدیث است و فرزند او نیز مجهول الحال است و مقاتل بن سلیمان: از کذابان معروف است!

    روایت سومی: در اون لیث وجود داره که اون هم ضعیف هست.

    اما ابن مردویه اصفهانی برای هیچ کدام از اقوالش سندی ذکر نکرده که بی ارزش است و پذیرفته نمیشود و این سخنان مانند آن است که من بگویم: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ….

    و سند ابن عساکر هم، همان سندی است که گفتم به علت وجود ابن مجاهد ، بی ارزش است.

    در مورد سخن بیضاوی فقط میتونم بگم که متاسفم برای شما و امثال شما!! اجماع اهل سنت بر این است که این آیه در شأن ابوبکر صدیق است حال اعتراض یکی از مفسرین چه تغییری در این موضوع ایجاد میکند؟

    و اما در مورد صدیق بودن حضرت صدیق :

    عن عروة بن عبدالله قال سألت أباجعفر محمد بن علي عن حلية السيوف فقال: لا بأس به فقال قد حلي أبوبكر الصديق رضی الله عنه سيفه قلت فتقول الصديق فوثب وثبة استقبل القبلة وقال: نعم الصديق، نعم الصديق، نعم الصديق، ‌فمن لم يقل له الصديق فلا صدق الله له قولا في الدينا ولا في الآخرة»

    (كشف الغمة في معرفة الأئمة ج 2ص 360 أبي الحسن الأربلي چاپ بيروت).

    عروه بن‏عبداللّه از امام باقر درباره تذهيب شمشير با طلا پرسيد كه آيا درست است؟ فرمود: هيچ اشكالى ندارد؛ زيرا أبوبكر صدّيق، شمشيرش را با طلا تذهيب كرده بود.. عروه مى‏گويد: گفتم: تو مى‏گويى: صديق؟! فرمود: آرى! صدّيق!آری صدیق آری صدیق و هر كس به او صدّيق نگويد، سخن خدا را در دنيا و آخرت، تصديق نكرده است!»

     و مرعشی نجفی بعد از نقل حدیث فوق مینویسد:

    «هذه عبارة كشف الغمة وهو كتاب مشهور معتمد عند الإمامية وذكر أيضا في الكتاب المذكور : أن الإمام أبا عبد الله جعفر بن محمد الصادق قال ولدني أبو بكر الصديق مرتين وذلك لأن أم الإمام جعفر كانت أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق وكذا كانت إحدى جداته الأخرى من أولاد أبي بكر ، وذكر الإمام الحاكم أبو عبد الله النيسابوري المحدث الكبير والحافظ المتقن الفاضل النحرير في كتاب معرفة علوم الحديث بإسناده عن الإمام أبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليه وعلى آبائه السلام أنه قال : أبو بكر الصديق جدي وهل يسب أحد آبائه لا قدمني الله إن لا أقدمه " إنتهى " وقد اشتهر بين المحدثين والعلماء أن الحاكم أبا عبد الله المذكور كان مائلا إلى التشيع فمن عجبي كيف يجوز لهم ذكر المطاعن لذلك الإمام الحكيم الرشيد ، وقد ذكر الأئمة الذين يدعون الاقتداء بهم في مناقبهم : أمثال هذه المناقب ومع هذا يزعمون أنهم لهم مقتدون وبآثارهم مهتدون ، نسأل الله العصمة عن التعصب فإنه ساء الطريق وبئس الرقيق »

    (شرح إحقاق الحق ،السيد المرعشي  ج 1 صص 29 ، 30 _ مكتبة المرعشي ، قم)

    عن فضيل الرسان قال: سمعت اباداؤد وهو يقول: حدثني بريدة‌ الأسلمي قال: سمعت رسول الله ص يقول: إن الجنة تشتاق إلى ثلاثة قال: فجاء‌ ابوبكر فقيل له: يا أبا بكر أنت الصديق وأنت ثاني اثنين إذهما في الغار فلو سئلت من هؤلاء الثلاثة…» (رجال كشي ص 30 ح58 چاپ تهران).


    و باز هم از قول حضرت علی اینچنین نقل است که در نامه ای به معاویه نوشت: «و كان أفضلهم فى الإسلام كما زعمت و أنصحهم للّه و رسوله الخليفة الصديق و خليفة الفاروق و لعمرى إن مكانهما فى الإسلام لعظيم و إن المصاب بهما لجرح فى الإسلام شديد فيرحمهما اللّه و جزاهما بأحسن ما عملا»

    (وقعة الصفين، ص 89- شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحرانى، جزء 31، ص 488، چاپ ايران.)

    «در اسلام – همانگونه كه مى پندارى – از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص تر، خلیفه صديق و خلیفه فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»

    علی محمد تبریزی انصاری در کتاب (اللمعة البیضاء) در مورد گفتۀ امام صادق که فرمود "ولدنی ابوبکر مرتین" می‌نویسد :  «به همین دلیل به امام صادق پسر [ابوبکر] صدیق می‌گفتند. زیرا مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر بود و همسر قاسم مذکور (یعنی پدر بزرگ مادری امام صادق)، دختر عبدالرحمن بن ابوبکر بود. بنابراین امام صادق همواره می‌گفت:ابوبکر دوبار مرا به دنیا آورده است.» (اللمعة البیضاء، ص 41.)
    ________________________

    گفتید: بگذریم … چرا از جواب دادن به کلام عایشه فرار می کنید ؟

    حرف عایشه را قبول کنیم یا حرف ابی بکر را ؟ ( پدری که حرف دخترش را نقض کرد و دختری که بر خلاف پدرش حرف می زند ! )

    ج: عجب !!! جناب! اولاً: حدیث:"لا نورث ما ترکناه" از خود عائشه هم نقل شده، پس خواهش میکنم از خواب بیدار شید.

    دوماً: مگر ابوبکر صدیق حضرت فاطمه رو دروغگو خواند که شما میگویید: ابوبکر حرف دخترش را که فرمود: از فاطمه راستگوتر ندیدیم!! عجب!!

    سوماً: ام المؤمنین عائشه، فاطمه را راستگوترین میداند و پیامبر خدا ابوبکر صدیق را راستگوترین! کدام یک والاتر است؟ سخن رسول صلی الله علیه وسلم یا سخن عائشه؟ ضمناً: این دو سخن تضادی با یکدیگر ندارند.

    چهارماً: ما حرف ائمۀ رو باور کنیم که میگویند: انبیا مال و ثروت به جا نمیزارن بلکه علما وارث انبیا هستند و….. یا اینکه میگویند: زن از زمین و ملک و خانه و باغ و مزرعه هیچ ارثی نمیبرد.. ما قول ائمه را قبول کنیم یا قول شما را؟؟ چرا فرار میکنید از این حقیقتی که نزد شیعه مسلّم است و آیات عظام شیعه و احادیث ائمه متفقند که زن از خانه و باغ و… ارث نمیبرد!!

    التماس دعای خیر!

     

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 29)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.