حدیث یوم الدار سندی برخلافت وجانشینی منصوص علی علیه السلام؟؟

Home انجمن ها جانشینی حدیث یوم الدار سندی برخلافت وجانشینی منصوص علی علیه السلام؟؟

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  خالد35 در 9 سال، 5 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 19)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1807

    خالد35
    کاربر
    بحث سندی حدیث یوم الدار:

    یکی از احادیثی که به گونه ای صریح بر خلافت وجانشینی امیرالمومنین علی علیه السلام دلالت دارد حدیث یوم الدار است که در آن رسول خدا صلی الله علیه وآله علی را برادر ،جانشین ووصی خود معرفی می کندابتدا به ذکر منابعی از اهل سنت که حدیث رابیان نموده اند می پردازم:

    تفسير ابن كثير، ج 3، ص 364، السيرة النبوية، ابن كثير، ج 1، ص 459، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 13، ص 211، معالم التنزيل بغوي، ج 6، ص 278، دارالفكر، 1405 ه”، تاريخ ابن الفداء، ج 1، ص 117-116، شواهد التنزيل، ج 1، ص 543-542، تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، ج 42، ص 56-50-49، دارالفكر بيروت، 1417 ه

    ونیزحديث يوم الدار را شماري از دانشمندان اهل سنت با سند صحيح در آثار خود ثبت كرده اند. از آن جمله: ابن جرير طبري در تهذيب الآثار، مسند امام علي ( عليه السلام ) و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق، ج 42، ص 49.

    یکی از اسناد حدیث:ابن حميد، از سلمة بن فضل، از محمد بن اسحاق، از عبدالغفار بن قاسم، از منهال بن عمرو، از عبداللَّه بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب، از عبداللَّه ابن عباس از علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) .

    ونیز این روایت:از ابوالبركات عمربن ابراهيم زيدي علوي از ابوالفرج محمدبن احمدبن علان شاهد، از محمدبن جعفربن محمدبن حسن از ابوعبداللَّه محمدبن قاسم بن زكريا محاربي، از عبادبن يعقوب، از عبداللَّه بن عبدالقدوس، از اعمش، از منهال بن عمرو، از عبادبن عبداللَّه از علي علیه السلام .

    سند حديث متعدد و صحيح است، رجال شناسان برجسته اهل سنّت، رجال اين دو سند را تصديق كرده اند. در تصحيح روايت كفايت مي كند سندي كه در مسند احمدبن حنبل جزءاول آمده است زيرا در سلسله سند كساني مي باشند كه درصحاح اهل سنت از آنان روايت كرده اند،نظير: أسودبن عامر،عن شريك، عن الاعمش، عن المنهال،عن عبادبن عبدالله الاسدي، عن علي عليه السلام . اين افراد ازرجال صحيح بخاري و مسلم مي باشند.

    مضمون اين حديث موافق است؛ مانند: حديث وصايت، منزلت، سفينه، ولايت، ثقلين، غدير، امامان اثني عشر، دوات و قلم و… به راستي اگر پيامبر از مفاد آن حديث اعراض كرده بود، معنا نداشت كه پس از آن تا آخرين روزهاي زندگي سخناني بگويد كه همگي مضمون اين حديث را تأكيد كنند.

    #6841

    خالد35
    کاربر
    از علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) نقل شده است: ابتدای حدیث را به علت طولانی شدن حذف کردم. پيامبر غذا خواست و من حاضر كردم و همان كار ديروز را انجام داد. آنان نيز از غذا خوردند تا سير شدند، سپس فرمود به آنان بنوشان. و من ظرف شير را برايشان آوردم و همگي نوشيدند تا سير شدند. آن گاه رسول خدا فرمود: اي فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند! ميان عرب جواني را نمي شناسم كه چيزي را براي قومش آورده باشد بهتر از آنچه من برايتان آورده ام! من خير دنيا و آخرت را برايتان آورده ام. خداي بزرگ به من امر كرده است شما را به آنچه آورده ام دعوت كنم.
    «فايّكم يؤازرني علي هذا الامر علي ان يكون اخي و وصيي و خليفتي فيكم؟» قال: فاحجم القوم عنها، جميعاً، و قلت: أنا يا نبي اللَّه أكون و زيرك عليه، فاخذ بر قبتي و قال: هذا أخي و وصيي و خليفتي فيكم، فاسمعوا له و اطيعوا.» «كداميك از شما مرا در اين كار پشتيباني مي كند به اين شرط كه او برادر و وصي و خليفه من ميان شما باشد؟ آنان همگي از جواب خودداري كردند، من كه از همه كوچك تر بودم گفتم: اي پيامبر خدا من در اين كار، ياور تو هستم. رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) پشت گردن مرا گرفت و فرمود: اين برادر من و وصي و خليفه من ميان شماست. سخن او را بشنويد و از او اطاعت كنيد. علي ( عليه السلام ) مي گويد: آن جماعت در حالي كه مي خنديدند برخاستند و به ابوطالب مي گفتند: به تو دستور داد كه به حرف پسرت گوش دهي و اطاعت كني. منبع اصلی:

    مشتاقانه منتظر نظرات شما هستم……………..

    #6842

    habib
    مشارکت کننده
    بنام خدا

    السلام علی عبادالله الصاحین

    این حدیث در بین جماعت مدعی تشیع خیلی معروف است.

    و بر اساس آن در صدد اثبات امامت علی علیه السلام بر می آیند.

    اما امامت مورد ادعا و ابداع مدعیان ادامه رسالت و ارتباط وحیانی هم گفته می شود که انکار صریح ختم نبوت است.

    در ثانی امامت مورد ادعا به توهم و زعم ایشان منصوب من عندالله است و رسول اکرم در این صورت نمی تواند آن را مشروط به قیدی نماید.در حالی که روایت فوق مقید به قبول دعوت است.

    سوم اینکه چنانچه بیش از یک نفر تا همه جمع حاضر ایمان می آوردند چه کسی وصی و خلیفه می شد.

    آیا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از روش ارسال رسل و ختم نبوت بی اطلاع بوده که شخصا” به تعیین خلیفه و یا رسول بعدی اقدام می کند؟

    والسلام علی من اتبع الهدی

    #6845

    خالد35
    کاربر
    در چند مورد دیگر هم شما این اشکال را مطرح کردید که خلافت به معنی ادامه نبوت است در حالی که از نظر شیعه وبا توجه به روایات صریح ما امامت وخلافت منصوص الهی هرگز به معنای ادامه نبوت نیست بلکه خلافت رسول خدا در همه شئونی است که رسول خدا مجری و مسئول آن بوده است مگر در مورد نبوت زیرا نبوت با حضرت رسول صلی الله علیه وآله خاتمه می یابد اما جانشینی آن حضرت بعد از وجود مقدس ایشان ادامه پیدا می کند البته این نظر ورای شخصی ما نیست بلکه مستفاد از روایات کثیری است که در این باب در منابع شیعه وسنی آمده است….شما می فرمایید که اگر چند نفر باهم مبادرت به ایمان به رسول خدا می کردند چه می شد ؟ خوب این اتفاق نیفتاد حال شما در مورد اتفاقی که افتاده است و رسول خدا بر طبق آن حکم به جانشینی امیر المونین علیه السلام فرمودند بایستی اظهار نظر کنید واگر کسی مدعی پیروی از سنت رسول خدا است باید متعبد به سنت باشد و مصرانه از این گفتار رسول خدا دفاع وحمایت کند ودر نتیجه خلافت ووصایت منصوص ایشان را بپذیرد والفاظی به این صراحت را نمی توان یافت که دلالت بر خلافت ووصایت منصوص کنید علاوه بر روایات دیگری که می تواند به عنوان قرینه وموید در کنار این روایت قرار گیرد…………………….
    #6854

    abdollah1990
    کاربر
    با سلام برادرم . شما وقتی بحث علمی می کنید اول عقائد علمای گذشته و فعلی خود را مطالعه کن بعدا که مطمئن شدی مورد استناد قرار بده . تا در نزد اهل علم مورد تمسخر قرار نگیری . و چندین بار در قسمتهای دیگر این سایت برایتان گفتم که امروز مثل صد سال قبل نمی باشد و اکثر مردم با سواد و به وسائل ارتباط جمعی دسترسی دارند . و امروز با توجه به موارد فوق به خصوص اهل سنت ، که سابقه فریب کاری و عوام فریبی شما را خوب می دانند ، هر مطلبی را چشم و گوش بسته نمی پذیرند و حتما از چندین منبع بررسی می کنند . البته این رفتار شما ها به نفع اهل سنت تمام شده چون تحریک می شوند حتما بروند دنبال تحقیق و مطالعه . و ضرب المثل اینکه خداوندا شری بده که خیر ما در این باشد مصداق ان شما و امثال شما شده اید با دایر کردن انواع شبکه های تلوزیونی و سایت ها و ….
    #6856

    abdollah1990
    کاربر
    برادرم اینکه گفته اید (در حالی که از نظر شیعه وبا توجه به روایات صریح ما امامت وخلافت منصوص الهی هرگز به معنای ادامه نبوت نیست)

    اولا : گفته های شما را قبول کنیم یا گفته های مراجع شیعه را ؟؟؟ لطفا به سایت راسخون و حوزه و تبیان و ایت الله مکارم شیرازی و ایت الله سبحانی و … سری بزن و کلمه امامت استمرار نبوت است را سرچ کن و ببین که صد در صد مخالف گفته ی شما می باشد .

    دوما : در نزد علمای اهل تشیع امامت 12 امام پس از فوت پیامبر منصوص الهی می باشد .

    و با احادیث نمی شود ثابت کرد . چون استمرار نبوت می دانند باید با ایات قران مثل ایات نبوت ثابت شود .

    سوما : برادرم . پیامبر اسلام یعنی پیامرسان الهی و وظیفه پیامبر در قران به صراحت بیان شده و چند ایه را برایت می گذارم . (فَهَلْ عَلَى الرُّ‌سُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ) و (فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ) و (فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَ‌سُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ) و ان شا الله که معنی کلمه انما را هم بدانی که حصر است و وظیفه پیامبر حصر شده است . و اگر خواستی بیشتر بدانی کلمه ارسلناک و فانما و علیک و بلاغ المبین را در قران سرچ کن .

    پس با توجه به این ایات واضح و روشن قران ، پیامبر اسلام حق تعیین جانشین پس از فوت خود را نداشته و ندارد .

    و هیچیک از پیامبران گذشته هم پس از فوتشان برای خود جانشین تعیین نکرده اند .

    و اگر پیامبر جانشین می داشت پس وحی الهی هم باید ادامه می داشت .

    #6858

    mojahed.din
    کاربر
    نوشته ای

    ابتدا به ذکر منابعی از اهل سنت که حدیث رابیان نموده اندمی پردازم:

    تفسير ابن كثير، ج 3، ص 364، السيرة النبوية، ابن كثير، ج 1، ص 459، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 13، ص 211، معالم التنزيل بغوي، ج 6، ص 278، دارالفكر، 1405 ه”، تاريخ ابن الفداء، ج 1، ص 117-116، شواهد التنزيل، ج 1، ص 543-542، تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، ج 42، ص 56-50-49، دارالفكر بيروت، 1417 ه

    پاسخ:

    ابن ابی الحدید و شواهد التنزیل شیعه هستند دروغ گویی تا چه حد؟

    نوشته ای:

    یکی از اسناد حدیث:ابن حميد، از سلمة بن فضل، از محمد بن اسحاق، از عبدالغفار بن قاسم، از منهال بن عمرو، از عبداللَّه بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب، از عبداللَّه ابن عباس از علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) .

    پاسخ:

    در میزان الاعتدال در ترجمه این شخص آمده است
    5147 – عبد الغفار بن القاسم، أبو مريم الأنصاري، رافضي.
    ليس بثقة.
    قال علي بن المديني: كان يضع الحديث، ويقال: كان من رءوس الشيعة.
    وروى عباس عن يحيى: ليس بشئ.

    وقال أبو حاتم والنسائي وغيرهما: متروك الحديث.

    • وقال الدَّارَقُطْنِيّ: كوفي ضعيف، حدث عنه، ولعله لم يخبره. «الضعفاء والمتروكون» (356) .

    وقال الدَّارَقُطْنِيّ: كوفي ضعيف، حدث عنه، ولعله لم يخبره. «الضعفاء والمتروكون» (356) .

    #6859

    mojahed.din
    کاربر
    سند دوم شما که به دروغ گفتی صحیح است

    از ابوالبركات عمربن ابراهيم زيدي علوي از ابوالفرج محمدبن احمدبن علان شاهد، از محمدبن جعفربن محمدبن حسن از ابوعبداللَّه محمدبن قاسم بن زكريا محاربي، از عبادبن يعقوب، از عبداللَّه بن عبدالقدوس، از اعمش، از منهال بن عمرو، از عبادبن عبداللَّه از علي علیه السلام .

    پاسخ:

    الاسم : عباد بن عبد الله الأسدى ، الكوفى

    رتبته عند ابن حجر : ضعيف
    رتبته عند الذهبي : تركوه

    در تذهیب الکمال در ترجمه این شخص آمده است

    عباد بن عبد الله الأسدي الكوفي.
    قال ابن سعد: روى عن علي وعبد الله وله أحاديث.
    وذكره ابن الجارود في جملة الضعفاء.
    وكذلك أبو جعفر العقيلي.
    وخرج الحاكم حديثه في المستدرك لما نزل قوله تعالى {وأنذر عشيرتك الأقربين}.
    ولما ذكره ابن عدي لم يذكر منه غير كلام البخاري قال أبو أحمد والحديث الذي ذكره البخاري هو ” وأنذر عشيرتك الأقربين “.
    وقال أبو محمد بن حزم في كتابه ” المحلى “: وعباد هذا مجهول بالنقل.
    وفي كتاب أبي الفرج البغدادي: روى عن علي أحاديث لا يتابع عليها، وقال علي بن المديني: ضعيف الحديث.
    وفي كتاب ” الموضوعات “: كان متهما وضرب الإمام أحمد على حديثه عن علي ” أنا الصديق الأكبر ” وقال: هو منكر.

    #6860

    mojahed.din
    کاربر
    نوشته ای:

    رجال شناسان برجسته اهل سنّت، رجال اين دو سند را تصديق كرده اند.

    پاسخ:

    آخر کذاب چرا اینقدر دروغ میگویی؟؟؟؟

    از این به بعد علاوه بر سنگ پای قزون 35 به تو میگویم کذاب 35 و حق اعتراض نداری هررررررررررررر وقت این کذبت را بر طرف کردی من هم بهت دیگر نمیگویم کذاب

    بهت قبلا نیز هشدار داده بودم که از این ور آن ور کپی نکنی برای اینکه بدون استثناء در هر پستی خودت را رسوا و مضحکه کرده ای

    کذاب عزیز مگر مجبوری؟ آبروی شیعیان را هم برده ای. حد اقل بذار دیگر شیعیان حرف بزنند و اینقدر مایه شرمساری آنان نباشی.

    گفته ای رجال شناسان رجال این دو روایت را تصدیق کرده اند.

    نمیدانم چرا مشتاقانه منتظر نظرات من هستی. آیا کشف کردن دروغ های شما اشتیاق دارد؟

    #6861

    خالد35
    کاربر
    از اینکه می بینم به عکس کامنت های قبل مودبانه وبا اخلاق فقط اشکالات خودتان را مطرح می کنید تشکر می کنم اما پاسخ به شما:

    اولا اینکه نبوت با جناب رسول خدا صلی الله علیه وآله خاتمه می یابد از مسلمات وضروریات اعتقادات شیعه است وجای هیچ تردیدی در آن نیست وما منکر آن را مرتد وخارج از دین می دانیم که البته نظایری هم داشته که افرادی خاتمیت را انکار کرده اند واز جانی اسطین وعلمای گرانقدر وفقهای عظام شیعه مورد تخطئه واقع شده اند وحکم ارتداد در مورد آنها جاری شده نمونه آن سید علی محمد شیرازی رییس فرقه با بیه وبهائیه است.

    ثانیا خودت می بری وخودت می دوزی اول می گویی استمرار نبوت است پس امام همان نبی است وبعد می گویی حالا که شد نبی پس نمی توان آن را با روایات درست کردوبا ید با آیات قرآن درست کرد ؟!!!!!!!کی گفته امیر المونین علی علیه السلام نبی است که بخواهیم نبوت او را با قرآن وغیر قرآن ثابت کنیم.

    ثالثا فرمودید آیه مبارکه فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَ‌سُولِنَا الْبَلَاغُالْمُبِينُ دلالت می کند برحصر بله دلالت بر حصر می کند بوسیله: 1-انما 2-اسمیه بودن جمله مفید تاکید وحصر است 3- تقدیم جارو مجرور 4 – الف ولام در البلاغ مفید جنس وافاده عموم ولذا حصر همه بلاغها در رسالت نبی است.

    اما مرااز حصر چیست: یعنی به درستی وبه تحقیق تنها وظیفه رسول ما ابلاغ آشکار است (یعنی ابلاغ آشکار پیامهای ما)…………یعنی رسول خدا فقط آنچه را مامور بوده ابلاغ می کرده است این کبرا ی درستی است وقابل شک نیست که رسول خدا هر آنچه را مامور بوده ابلاغ می کرده است وما ینطق عن الهوی بوده است اما از کجای این آیه شریفه فهمیده می شود که : با توجه به این ایات واضح و روشن قران ، پیامبر اسلام حق تعیین جانشین پس از فوت خود را نداشته و ندارد چرا کبرا را بر این صغری تطبیق می کنید تطبیق شما واضح البطلان است زیرا:

    طبق روایتی که در پست اصلی گذاشتم که در ذیل آیه وانذر عشیرتک الاقربین است رسول خدا جانشینی علی علیه السلام را ابلاغ کرده است وچون ابلاغ نموده است پس این جانشینی من عند الله بوده است.

    2-پیامبر در روایات مختلف دیگر از جمله در یوم غدیر این وزارت وجانشینی وخلافت را برای علی علیه السلام ثابت کرد وچون رسول خدا چیزی غیر از آنچه را خدا ما مورش کرده باشد بر زبان نمی آورد بنابر این این دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله هم من عند الله بوده است.

    3-فرمودید:پیامبر اسلام حق تعیین جانشین پس از فوت خود را نداشته و ندارد .بله این قیقا ادعای ما است نه رسول خدا صلی الله علیه وآله ونه هیچ پیامبری حق انتخاب جانشین برای خود را ندارد بلکه فقط این خدا است که جانشین رسولانش را تعیین می کند ………….من الله التوفیق

    #6863

    خالد35
    کاربر
    بنده چون عادت به بی ادبی نسبت به هیچ انسانی را ندارم جواب توهین های شما را به هیچ عنوان نمی دهم وقضاوت را در این مورد فقط به خوانندگان واگذار می کنم واما در پاسخ شما که گویا خود را فاضل می دانید ومتاسفانه در لینک های متعدد بارها شاهد بی اطلاعی شما از ابتدایی ترین اصول تفسیری وفقهی بوده ام عرض می کنم :
    بررسی تفصیلی سند اول مورد ادعای ما:

    حدثنا ابن حميد، قال: حدثنا سلمة، قال: حدثني محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبد الله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبد المطلب عن عبد الله ابن عباس عن علي بن أبي طالب

    می بینیم در این حدیث نام افرادی ذکر شده است که همه مورد وثوق واعتماد علمای اهل سنت هستند وشما هم معترف بودید واشکالی نکر دید مگر در مورد یک نفروآن هم عبد الغفار بن القاسم معروف به ابو مریم است واما پاسخ:

    عبد الغفار بن قاسم بن قيس الأنصاري فهو أبو مريم الكوفي:

    قال شعبة: لم أر أحفظ منه … و كان ذا اعتناء بالعلم و بالرجال.

    لسان الميزان لإبن حجر، ج4، ص42

    قال إبن عدي: له أحاديث صالحة.

    قال: سمعت إبن عقدة يثني على أبي مريم و يطريه و تجاوز الحد في مدحه.

    الكامل في الضعفاء لإبن عدي، ج5، ص327

    خوب می بنیم ابن حجر وابن عدی هر دو او را مدح کرده اند وگفته اند احفظ واضبط از او را سراغ ندارند .

    کل رجال سند:

    1ـ ابن حُمِيْد، فهو محمد بن حميد بن حيان ت 248 هـجري

    سئل يحيى بن معين عنه، فقال: ثقة.

    قال جعفر بن أبي عثمان الطيالسي: إبن حميد ثقة.

    تهذيب الكمال للمزي، ج25، ص100ـ 101

    2ـ سلمة بن الفضل الأبرش الأنصاري، ت بعد 190 هجري

    قال إبن معين: ثقة كتبنا عنه.

    قال إبن سعد: كان ثقة صدوقاً.

    قال إبن داود: ثقة.

    تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج4، ص135ـ 136

    3ـ محمد بن إسحاق صاحب السيرة المعروفة، ت150 هجري

    قال الذهبي: العلامة الحافظ الأخباري و كان في العلم بحراً عجاجاً.

    قال ابن إدريس الحافظ: كيف لا يكون ثقة و قد حدث عن الأعرج.

    سير أعلام النبلاء للذهبي، ج7، ص33ـ 37

    عن سفيان: أنه ما رأى أحدا يتهمه.

    تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج9، ص36

    4ـ عبد الغفار بن قاسم بن قيس الأنصاري فهو أبو مريم الكوفي:

    قال شعبة: لم أر أحفظ منه … و كان ذا اعتناء بالعلم و بالرجال.

    لسان الميزان لإبن حجر، ج4، ص42

    قال إبن عدي: له أحاديث صالحة.

    قال: سمعت إبن عقدة يثني على أبي مريم و يطريه و تجاوز الحد في مدحه.

    الكامل في الضعفاء لإبن عدي، ج5، ص327

    5ـ المنهال بن عمرو:

    قال يحيى بن معين و النسائي: ثقة.

    قال العجلي: كوفي ثقة.

    تهذيب الكمال للمزي، ج28، ص570ـ 571

    6ـ عبد الله بن الحارث بن نوفل:

    قال إبن معين و أبو زرعة و النسائي: ثقة.

    قال إبن المديني: ثقة.

    قال العجلي: ثقة.

    قال محمد بن عمر: ثقة.

    تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج5، ص158

    #6866

    mojahed.din
    کاربر
    نوشته اي:

    قال شعبة: لم أر أحفظ منه … و كان ذا اعتناء بالعلم و بالرجال.
    لسان الميزان لإبن حجر، ج4، ص42
    قال إبن عدي: له أحاديث صالحة.
    قال: سمعت إبن عقدة يثني على أبي مريم و يطريه و تجاوز الحد في مدحه.
    الكامل في الضعفاء لإبن عدي، ج5، ص327
    خوب می بنیم ابن حجر وابن عدی هر دو او را مدح کرده اند وگفته اند احفظ واضبط از او را سراغ ندارند .

    پاسخ:

    ای کاش سکوت میکردی تا بیش از این خود را رسوا تر نکنی

    جناب آقای کذاب سنگ پای قزوین 35 به همان ادرسی که گفتی میرویم و ببینیم چه نوشته است

    4853 – عبد الغفار بن القاسم أبو مريم الأنصاري رافضي ليس بثقة قال علي بن المديني كان يضع الحديث ويقال كان من رؤوس الشيعة وروى عباس عن يحيى ليس بشيء وقال البخاري عبدالغفار بن القاسم بن قيس بن فهد ليس بالقوي عندهم أحمد بن صالح حدثنا محمد بن مرزوق حدثنا الحسين بن الحسن الفزاري حدثنا عبد الغفار بن القاسم حدثني عدي بن ثابت عن سعيد بن جبير عن بن عباس قال حدثني بريدة رضى الله تعالى عنه قال رسول الله عليه وآله وسلم علي مولى من كنت مولاه أبو داود سمعت شعبة سمعت سماكا الحنفي يقول لأبي مريم في شيء ذكره كذبت والله أبو داود حدثنا عبد الواحد بن زياد سمعت أبا مريم يروي عن الحكم عن مجاهد في قوله تعالى لرادك الى معاد وقال يرد محمد صلى الله عليه وآله وسلم الى الدنيا حتى يرى عمل أمته قال عبد الواحد فقلت له كذبت قال اتق الله تكذبني قال أبو داود وانا اشهد ان أبا مريم كذاب لأني قد لقيته وسمعت منه واسمه عبد الغفار بن القاسم وقال أحمد بن حنبل كان أبو عبيدة إذا حدثنا عن أبي مريم يصيح الناس يقولون لا نريده قال أحمد كان أبو مريم يحدث ببلايا في عثمان وقال أبو حاتم والنسائي وغيرهما متروك الحديث قلت بقي الى قرب الستين ومائة فان عثمان أدركه وأبي ان يأخذ عنه حدث عن نافع وعطاء بن أبي رباح وجماعة وكان ذا اعتناء بالعلم وبالرجال وقد أخذ عنه شعبة ولما تبين له انه ليس بثقة تركه انتهى. وقال الآجري سألت أبا داود عنه فقال كان يضع الحديث وقال شعبة لم ار احفظ منه قال أبو داود وغلط في امره شعبة وقال الدارقطني متروك وهو شيخ شعبة اثنى عليه شعبة وخفي على شعبة أمره فبقي بعد شعبة فخلط قلت فهذا يصرح بأنه تأخر بعد الستين لان شعبة مات بعدها وذكره الساجي والعقيلي وابن الجارود وابن شاهين في الضعفاء وقال بن عدي سمعت بن عقدة يثني على أبي مريم ويطريه وتجاوز الحد في مدحه حتى قال لو ظهر على أبي مريم ما اجتمع الناس الى شعبة قال وانما مال اليه بن عقدة هذا الميل لافراطه في التشيع

    #6867

    mojahed.din
    کاربر
    این هم لینک ترجمه عبد الغفار در لسان المیزان ابن حجر تا خودت بروی و متوجه قیچی کاری ها و تلبیس گریات بشی

    http://islamport.com/w/trj/Web/2979/1492.htm

    همانطور که مشاهده میکنیم در متن چنین آمده « وقد أخذ عنه شعبة ولما تبين له انه ليس بثقة تركه انتهى» یعنی شعبه وقتی که فهمید ثقه نیست سر انجام روایاتش را ترک کرد

    و ابن عقده که یک شیعه افراطی بوده نیز او را ثنا کرده است که به درد خودش و همکیشانش میخورد « وقال بن عدي سمعت بن عقدة يثني على أبي مريم ويطريه وتجاوز الحد في مدحه حتى قال لو ظهر على أبي مريم ما اجتمع الناس الى شعبة قال وانما مال اليه بن عقدة هذا الميل لافراطه في التشيع»

    در ادامه نوشته ای «قال إبن عدي: له أحاديث صالحة»

    این نیز یکی دیگر از هزاران دروغی است که گفته ای.

    بهت گفتم که کذاب هستی این هم لینک ترجمه عبد الغفار در کتاب «الكامل في الضعفاء لإبن عدي»

    http://islamport.com/d/1/trj/1/68/1124.html

    چنین آمده است « ودلني عليه أبو بكر بن أبي شيبة وأثنى عليه خيرا قال حدثني أبو مريم الأنصاري حدثني ثوير بن أبي فاختة عن أبيه سمعت عليا يقول لا يحبني كافر ولا ولد زنا ولعبد الغفار بن القاسم أحاديث صالحة وفي حديثه ما لا يتابع عليه وكان غاليا في التشيع وقد روى عنه شعبة حديثين ويكتب حديثه مع ضعفه»

    یعنی ابوبکر بن ابی شیبه میگوید احادیث صالحی دارد و احادیثی دارد که ما لا یتابع علیه یعنی کسی با او در این احادیث متابعت نکرده است شیعه غالی و افراطی بوده و شعبه دو روایت از او دارد و حدیثش نوشته میشود به ذکر ضعیف بودنش

    در نهایت

    در نهایت جناب آقای کذاب 35 بزرگترین دروغش را به ثبت میرساند و میگوید «خوب می بنیم ابن حجر وابن عدی هر دو او را مدح کرده اند وگفته اند احفظ واضبط از او را سراغ ندارند .»

    آخر کذاب چرا خجالت نمیکشی. خودت هم میدانی که دروغ میگویی اما چرا با ابروی خودت بازی میکنی؟

    کذاب کجا ابن عدی وابن حجر گفته اند احفظ و اضبط از او را سراغ ندارد؟

    #6868

    حقيقت جو
    کاربر
    با سلام خدمت برادر عزیزم مجاهد دین

    خواستم جواب این جنابی که به حق لقب کذاب 35 رو براش انتخاب کردین بدم که دیدم خودتون جوابشو کامل دادین. در ادامه جواب کامل شما باید عرض کنم که حتی ابن حمید هم ضعیفه واگر شما وقتشو واسه اثبات تضعیفات این راوی نداشتین بگید خودم انجامش میدم.

    #6869

    mojahed.din
    کاربر
    متن کامل ترجمه عبد الغفار را از لسان المیزان گذاشتم

    حال متن کامل ترجمه اش را از الكامل في ضعفاء الرجال – ابن عدي میگذارم تا بیش از پیش این کذاب 35 رسوا شود.

    http://islamport.com/d/1/trj/1/68/1124.html

    ( من اسمه عبد الغفار )
    1479 – عبد الغفار بن القاسم أبو مريم الأنصاري كوفي حدثنا محمد بن خلف حدثني أبو العباس القرشي قال علي بن المديني أبو مريم الحنفي اسمه عبد الغفار بن القاسم وكان يضع الحديث حدثنا مكي بن عبدان قال ثنا محمد بن يحيى قال ثنا محمد بن الصلت ثنا عبد الغفار بن القاسم بن يحيى وهو بن قيس بن قهد أبو مريم ثنا بن حماد ثنا العباس عن يحيى قال أبو مريم عبد الغفار بن القاسم ليس بشيء ثنا بن حماد ثنا معاوية عن يحيى قال عبد الغفار أبو مريم كوفي ليس بثقة ثنا بن حماد قال ثنا إسماعيل بن حماد عن علي بن المديني قال في حديث شعبة عن الحكم عن مقسم قال إذا أصاب المحرم الصيد فلم يكن عنده جزاء قال شعبة في الحديث أخبرني أبان وأبو مريم قال قال علي أبان هو بن ثعلب وأما أبو مريم فاسمه عبد الغفار وكان لشعبة فيه رأي وتعلم منه زعموا توقيف الرجال ثم ظهر منه رأي رديء في الرفض فترك حديثه وسمعت أحمد بن محمد بن سعيد يثني على أبي مريم ويطريه وتجاوز الحد في مدحه حتى قال لو انتشر علم أبي مريم وخرج حديثه لم يحتج الناس إلى شعبة وابن سعيد حيث مال هذا الميل الشديد إنما كان لإفراطه في التشيع وقد روى شعبة عن أبي مريم هذا حديثين أحدهما عن نافع عن بن عمر والآخر عن عطاء عن جابر حدثنا محمد بن يوسف بن عاصم ثنا يوسف بن موسى ثنا جرير عن عبد الغفار بن القاسم عن أبي جعفر قال ذكر عنده الذي كان عطاء وطاوس يقولان عن جابر عن عبد الله في الذي أعتقه مولاه في عهد النبي صلى الله عليه و سلم كان أعتقه عن دين فأمر أن يبيعه ويقضي دينه فباعه بثماني مائة درهم قال أبو جعفر شهدت هذا الحديث من جابر فقال إنما أذن في بيع خدمته حدثنا محمد بن أبي علي الخوارزمي حدثني هلال بن العلاء ثنا أبو سليم عبيد بن يحيى ثنا أبو مريم عبد الغفار بن القاسم عن قتادة عن بن سيرين عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم لا يخطب الرجل على خطبة أخيه ولا يسوم على سوم أخيه وهذا يرويه عن قتادة عبد الغفار بن القاسم حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد ثنا جعفر بن عبد الله ومحمد بن عبيد بن عتبة قالا ثنا سعيد بن عثمان ثنا أبو مريم عن الحكم عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده أن النبي صلى الله عليه و سلم قال لا تنكح المرأة على عمتها ولا على خالتها قال وحدثنا أبو مريم عن الزهري عن سعيد عن أبي هريرة قال نهى رسول الله صلى الله عليه و سلم نحوه وحديث الزهري عن سعيد عن أبي هريرة يرويه أبو مريم حدثنا الحر بن محمد بن أشكاب حدثني أبي ثنا أحمد بن المفضل ودلني عليه أبو بكر بن أبي شيبة وأثنى عليه خيرا قال حدثني أبو مريم الأنصاري حدثني ثوير بن أبي فاختة عن أبيه سمعت عليا يقول لا يحبني كافر ولا ولد زنا ولعبد الغفار بن القاسم أحاديث صالحة وفي حديثه ما لا يتابع عليه وكان غاليا في التشيع وقد روى عنه شعبة حديثين ويكتب حديثه مع ضعفه

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 19)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.