حدیث ثقلین در غیر صحیح مسلم

Home انجمن ها اهل بیت حدیث ثقلین در غیر صحیح مسلم

این جستار شامل 5 پاسخ ، و دارای 4 کاربر است ، و آخرین بار توسط  noor.haq در 9 سال، 2 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 6 نوشته (از کل 6)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1258

    Abdussalam Tehrani
    کاربر

     سلام بر شما

    در ابتدا براي فارسي ضعيف خود عذرخواهي ميكنم انشا الله كه از اين مساله بگزريد بارك الله بكم (اگر صلاح ميدانيد خود نيز ميتوانيد سوال من رو تصحيح كنيد).

    سوال من در باره ي حديث ثقلين ميباشد و كل پاسخهاي شما را در باره اين موضوع خوندم. مثال:

    http://www.islamtxt.net/content/question/582

    در اين پاسخ و غيره توضيح داديد كه

    1. اهل سنت اهل بيت را دوست دارد و حتي پيروي ميكند (احاديث علي, ابن عباس و عايشه كه همه نيز جز اهل بيت هستند و نيز اهل سنت هزاران احاديث از اهل بيت يعني عترت روايت كرد و بنابراين از حديث مشهور "عترتي" كاملا اطاعت كرد.

    2. فرموديد كه خود دين را نبايستي فقط و فقط از اهل بيت نقل كرد. بعضي مثال مياوريد مثل ارسال كردن معاذ ابن جبل به يمن و غيره.

    بلاخص
    درباره مسايل 2 روافض شبه دارند و من خواهش ميكنم شما اين شبه را پاسخ بدهيد

    رافضه ميگويد:

    .1 شما تحريف ميكنيد در باره كلمه "العتره" العتره در زبان عربي به هيچ عنوان زن مرد را معنا نميكند! لذا خود راوي حديث بن ارقم فرمود كه منظور "عترتي اهل بيتي" كه پيغمبر صل الله عليه و آله در روز غدير ذكر كرد فقط اهل بيتش از طريق نسب ميباشند و نه

    زنهايش!

    آيا ابن ارقم هم درغو و رافضي بود؟؟؟

     2شيعه قبول دارد كه زن يك مرد عموما جز اهل بيتش ميباشد اما شيعه مثل زيد بن ارقم (!!!) مفهوم صحيح دارد و ميگويد كه اهل بيت شرعي و (و نه لغوي) طبق قول ابن ارقم بني هاشم ميباشد (و در خاص 12 امام عتره). خود ابن ارقم در صحيح مسلم ميفرمايد كه منظور

    پيغمبر اكرم با كلمه "اهل بيتي" زنانش نبودند! و اگر جرات داريد به خوانندگان كلمه "العتره" شرح كنيد تا ببينيم "العتره" در زبان عربي زن يك مرد را معنا ميكند يا نه

    بعد ميفرمايد كه دين را بعد از نبي اكرم بايستي از صحابه او هم نقل كرد. مثال بلكه تلبيس شما احاديث هاي مختلفيست مثل ارسال كردن معاذ بن جبل به يمن و غيره

    مشكل شما مفهوم اشتبا در مورد وصيه پيغمبر ميباشد. آقايان عزيز طبعا در زندگي نبي اكرم فهم صحيح دين را فقط وفقط از او خذ ميكردند, صحابه و عترتش. لذا هيچ چيز را با ارسال كردنه معاذ و غيره ثابت نكرديد و شيعه اصلا مخالفه اين نيست. شيعه ميگويد كه بعد از

    وفات نبي اكرم بايستي كل دين را از عترت نقل كرد. مثلا اصحاب امامان نيز معصوم نبودند اما ثقل ثاني معصوم هست

    قضيه معاذ همين ميباشد چون فرستشده يك موصوم بود
    بعدهم قضيه عترتي قضيه ناصخكانندهي ميباشد يعني نبي اكرم با امر صريحش : تركت فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي

    ….يعني نبي وصيه صريح در غدير داد و خود ابن ارقم گفت كه نبي اكرم با اهل بيت زنهايش را منظورش نبود! و دين گرفتن از طريقه غير عتره ("اجماع صحابه"…) ذكر نكرد و منصوخ كرد افعال خود رش را (ارسال كردن معاذ و و و) و امت را امر فرمود كه

    تمسكتم " به قرآن و عترت (و نه صحابه) وحتي فرمود "لن تضلوا"

    و در نهايت آيا " تمسكتم" يعني احترامگذاري يا اطاعت؟؟؟؟ طبعا اطاعت! و هيج شكي در صحت بودن لحفظ " تركت فيكم أمرين لن تضلوا ما تمسكتم بهما" نيست!!! احاديث صحيست:

    27 – وقد تركت فيكم ما إن تمسكتم به لم تضلوا كتاب الله وعترتي أهل بيتي لن يتفرقا حتى يردا على الحوض
    الراوي: – المحدث: ابن العربي – المصدر: عارضة الأحوذي – الصفحة أو الرقم: 7/159
    خلاصة حكم المحدث: صحيح

    52 – إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي – أحدهما أعظم من الآخر – كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرقا حتى يردا عليّ الحوض فانظروا كيف تخلفونني فيهما؟
    الراوي: زيد بن أرقم المحدث: محمد المناوي – المصدر: تخريج أحاديث المصابيح – الصفحة أو الرقم: 5/310
    خلاصة حكم المحدث: إسناده جيد

    53 – إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي – أحدهما أعظم من الآخر – كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرقا حتى يردا عليّ الحوض فانظروا كيف تخلفونني فيهما؟
    الراوي: أبو سعيد الخدري المحدث: محمد المناوي – المصدر: تخريج أحاديث المصابيح – الصفحة أو الرقم: 5/310
    خلاصة حكم المحدث: إسناده جيد

     – إني تارك فيكم خليفتين كتاب الله عز وجل حبل ممدود ما بين السماء والأرض أو ما بين السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض
    الراوي: زيد بن ثابت المحدث: الهيثمي – المصدر: مجمع الزوائد – الصفحة أو الرقم: 9/165
    خلاصة حكم المحدث: إسناده جيد

    و احاديث بني امويه با لحفظ "سنتي" ضعيفست!!!!

     

    #2069

    دانش
    کاربر

    جناب تهرانی>>> بفرمایید الان عترت کیست؟ کجا هست ؟ که ما از آنها پیروی کنیم !  اگر بگین ائمه كه همه به رحمت خدا رفتند ………اگر بگویید  روایاتشان که یک سوم بلکه بیشتر کتاب کافی منقطع السند هست …تازه انقدر که دین از غیر ائمه روايات شده از ائمه نشده… اگر بگید مهدی  منتظر  که اون اصلا وجود خارجی نداره چه برسه به اینکه منتظرش باشین …در آخر شم اول بروید تکلیف سندهای کتابهای خودن را روشن کنید بعد در مورد عبارت (کتاب الله و سنتی ) تحقیق کنید

    #2070

    دانش
    کاربر

    جناب تهرانی>>> بفرمایید الان عترت کیست؟ کجا هست ؟ که ما از آنها پیروی کنیم !  اگر بگین ائمه كه همه به رحمت خدا رفتند ………اگر بگویید  روایاتشان که یک سوم بلکه بیشتر کتاب کافی منقطع السند هست …تازه انقدر که دین از غیر ائمه روايات شده از ائمه نشده… اگر بگید مهدی  منتظر  که اون اصلا وجود خارجی نداره چه برسه به اینکه منتظرش باشین …در آخر شم اول بروید تکلیف سندهای کتابهای خودن را روشن کنید بعد در مورد عبارت (کتاب الله و سنتی ) تحقیق کنید

    #2071

    sadeq
    کاربر

    خداوند شرعی نه لغوی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مګر خانم شما خانواده لغوی شما محسوب می شود؟ یا شرعی؟ بعد حضرت عایشه

    رض در جای بخاطر دفاع از برادرش میګوید در مورد خانواده ابوبکرکه خانواده او هم بودند ایه ی نازل نشده(البته منظور چنین ایه  بوده)

    حتی در مورد خانواده حضرت علی هم ایه ی نازل نشده!! اما در مورد خانواده بیامبر ص ایه نازل شده! در مورد حجاب همسران ودختران بیامبر!!

    این ایه همسران بیامبر ودختران اورا جز خانواده بیامبر میداند ودختران وهمسران بیامبر را در یک ردیف قرار داده! خب جرا این ایه دیګرانو

    جز خانواده بیامبر به حساب نیاورده؟؟از این شرعی تر هم وجود دارد؟؟ حرف قران شرعی است یا تاویل یک فرد صحابی از این کلمه؟

    این ایه خاصا همسران ودختران بیامبر را خطاب قرار میدهد! در مورد خانواده حضرت ابراهیم همچنین ونوح ودیګر انبیا.

    مسله دیګر اینکه قران همسران بیامبر را امهات المومنین میخواند. چرا همسر حضرت علی وابوبکرو عمر امهات المومنین خطاب نمی شوند؟

    بنابرین همسران بیامبر جز اهل بیت او هستند والا خدای متعال اول انان را مورد خطاب مستقیم قرار نمی داد دوم امهات المومنین قرارشان نمی داد سوم از ازدواج منعشان نمی کرد. با این حساب همسران بیامبر جز لاینفک اهل بیت رسول الله تا قیام قیامت هستند. هم شرعی وهم لغوی.

     

    #2072

    sadeq
    کاربر

    یک مطلب فراموش کردم بګویم! حتی ان ایه ی که در مورد معصوم بودن حضرت عایشه از تهمت نازل شد در اصل در مورد بی ګناهی وباکی

    خانواده بیامبر نازل شد نه ابوبکر چون عایشه رض تعلق به بیامبر داشت نه ابوبکر! چون در خانه او زندګی میکرد وجز اهل بیت او محسوب میشد

    وابوبکر فقط بدر او بود و صاحب اختیار حضرت عایشه بیامبر بود. اضافه بکنم شیعه با این اعتقاد مزخرفش در اصل به همه زنان و مردان زن دار توهین میکند!

    #22917

    noor.haq
    مشارکت کننده

    بسم الله الرحمن الرحیم. «إني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي، ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبدا» من از ميان شما مي‌روم در حالي که دو يادگار گرانبها براي شما به جاي مي‌گذارم. کتاب خدا (قرآن) و عترتم (خاندان رسول) مادام که به اين هر دو چنگ زنيد هيچ گاه گمراه نمي‌شويد. ]تعليق مهم از مصحح، لطفا مراجعه کنيد به پاورقي[1[[.
    اگر به ادلة عقلي ضرورت امامت – که در آنها فلسفه وجودي امام را تفسير قرآن و بيان احکام الهي و حقايق ديني عنوان کرده‌اند – توجه کنيد و حديث ثقلين را در کنار آنها بگذاريد، به تفسير شيعه از اين حديث مي‌رسيد و آن اينکه قرآن به تنهايي براي هدايت و راهنمايي انسان به سوي سعادت و کمال کافي نيست و ضرورتاً نياز به مفسران معصوم و منصوب از سوي خدا دارد و پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در اين حديث خواسته است تا آن مفسران معصوم را – که عترت او هستند – معرفي کند. به عبارت ديگر بعد از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم، مردم بايد تفسير صحيح قرآن را از زبان عترت او – که بنا به ادعاي شيعه همان امامان دوازده گانه‌اند – بشنوند، در غير اين صورت به گمراهي و ضلالت خواهند افتاد:
    «مقارن نمودن اهل بيت و قرآن کريم در لزوم تمسک به آنها و اينکه اين دو هرگز از يکديگر جدا نمي‌شوند، نشانگر آن است که هيچ يک از اين دو به تنهايي کافي نيست، کساني که مي‌گفتند: «کتاب خدا ما را بس است» سخت در اشتباه بودند، هم خود و هم مردم را فريب مي‌دادند».[2[
    حال سخن ما اين است که اگر اين تفسير از حديث ثقلين درست باشد، نتيجة منطقي آن، ضلالت و گمراهي قطعي همة انسان‌ها در عصر غيبت و محروميت ميلياردها انسانِ بي‌‌گناه از هدايت و سعادت خواهد بود. چرا که امکان عملي تمسک به عترت پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در فهم و تفسير قرآن منتفي شده است و مردم يا خودشان در آيات قرآن تدبر مي‌کنند و با اتکا به عقل خود، به فهمي بشري (و لذا ناقص، ناخالص و خطاآلود) از دين مي‌رسند و يا از عالمان و فقيهان (که آنها نيز فهمي بشري از دين دارند) تقليد مي‌کنند. پس با اين حساب همة آنها گمراهند و تا ظهور امام معصوم راهي به سوي هدايت و سعادت وجود ندارد. آيا چنين سخني پذيرفتني است؟ تنها راهي که براي شيعه مي‌ماند اين است که بگويد: هر چند عترت رسول اکرم صلي الله عليه وآله سلم اکنون حاضر نيستند، اما تعاليم آنها در قالب احاديث و روايات به ما رسيده است و اين تعاليم، خلاء وجودي آنها را پر مي‌کند. ما در بند قبل و تحت عنوان «ناکارآمدي تئوري امامت در عصر حاضر» نشان داديم که اگر قايل به ضرورت وجود امامان معصوم پس از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم آنهم با ادله‌اي که قبلاً از قول متکلمان شيعه آورديم – باشيم، هيچگاه نمي‌توانيم تعاليم به جاي مانده از امامان را پرکنندة خلاء وجودي آنها بدانيم. در اينجا نيز مي‌افزاييم که اگر تفسير شيعه از حديث ثقلين – که متکي به ادلة ضرورت امامت است – درست باشد، لازمة منطقي آن وجود و حضور امامان معصوم در همة اعصار است و غيبت امام معصوم با اين تفسير سازگار نيست و توسل به تعاليم به جاي مانده از امامان معصوم نيز مشکلي را حل نمي‌کند.
    به نظر ما اگر قبول کنيم که پيامبر صلي الله عليه وآله سلم به زبان مردم سخن مي‌گويد و عرف گفتاري مردم را رعايت مي‌کند، بايد بپذيريم که منظور آن حضرت از حديث ثقلين اين بوده که چون اهل بيت و خاندان من از همة مردم به من نزديکترند و بيشتر از ديگران در معرض تعاليم من قرار دارند، معارف قرآني و احکام الهي را بيشتر و بهتر از ديگران مي‌دانند. لذا مردم بايد حتي الامکان سعي کنند از علم آنها استفاده کنند و از محضرشان درس دين بياموزند. خصوصاً اگر توجه کنيم که حديث ثقلين به دو صورت آمده است، در يکي: «کتاب الله و سنتي»، و در ديگري «کتاب الله و عترتي» و اين دو منافاتي با هم ندارند بلکه همديگر را کامل مي‌کنند. توضيح اينکه حديث ثقلين در اصل حاوي عبارت: «کتاب الله و سنتي» بوده و پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در اين حديث گفته است که بعد از من بايد به کتاب خدا و سنت من رجوع کنيد و به اين دو ريسمان الهي چنگ زنيد تا گمراه نشويد. لکن از آنجا که خاندان آن حضرت از ديگران به او نزديکتر بودند، با سنت او بيشتر از ديگران آشنايي داشتند، لذا پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در موارد ديگري همين حديث را با عبارت: «کتاب الله و عترتي» بيان نموده‌اند. حال اگر قائل شويم که اولاً منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از واژة «عترتي» افراد خاصي (مثلاً امامان دوازده گانة شيعه) است و ثانياً رجوع مردم به اين افراد خاص، براي فهم درست دين و برخورداري از نعمت هدايت و رسيدن به سعادت آخرت، ضرورت دارد، در اين صورت با همان نقدهايي مواجه مي‌شويم که پيش از اين در بررسي ادلة ضرورت امامت مطرح شد. در تفسيري که ما از حديث ثقلين ارائه داديم، نه سخن از ضرورت رجوع به عترت پيامبر وجود دارد و نه علم عالمان ديگر نفي مي‌شود. قول به ضرورت، به دليل محذورات عقلي قابل قبول نيست و نفي رجوع به عالمانِ ديگر نيز خلاف قواعد منطق است؛ زيرا اثبات شيء نفي ما عدا نمي‌کند. به عبارت ديگر معناي سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم اين نيست که اگر به عالمان ديگر رجوع کنيد، حتماً گمراه مي‌شويد و هرگز راهي به هدايت و سعادت نخواهيد برد. در قياس استنثنايي، نفي مقدم، نفي تالي را نتيجه نمي‌دهد. سخن پيامبر بيش از اين نيست که اگر به عترت من رجوع کنيد هرگز گمراه نمي‌شويد آيا اگر مقدم (رجوع به عترت) را نفي کنيم، نتيجة آن نفي تالي (و به عبارتي ديگر گمراهي قطعي و حتمي) خواهد بود؟ پاسخ اين سؤال بر طبق قواعد منطق منفي است. اگر سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم را عرفي تلقي کنيم خواهيم ديد که استنتاج عصمتِ عترت از حديث ثقلين نيز از استحکام لازم منطقي برخوردار نيست. شيعه براي اثبات عصمت عترت با تمسک به حديث ثقلين چنين استدلال مي‌کند:
    «امر رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم مبني بر تمسک به قرآن و عترت بطور يکسان و در کنار يکديگر نشانگر آن است که: همانگونه که قرآن کريم از خطا و اشتباه مصون است … عترت پاک رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم نيز از خطا و اشتباه و بطريق اولي از گناه معصوم و مبرا هستند».[3[
    اما ظاهر کلام پيامبر چنين نيست که اين دو همسنگ هستند. آنچه از ظاهر اين سخن فهميده مي‌شود اين است که اگر به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد هرگز گمراه نمي‌شويد. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث مذکور، هم رديف و همسنگ بودنِ قرآن و عترت بود، دو لازمة عقلي و منطقي داشت:
    1. در چنين فرضي، ضرورتي نداشت که بگويد به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد تا هدايت شويد بلکه بايستي مي‌گفت: به هر يک از اين دو رجوع کنيد هدايت مي‌شويد. البته اگر مباني شيعه را بپذيريم، در چنين فرضي پيامبر صلي الله عليه وآله سلم بايستي مي‌گفت که به جاي رجوع به قرآن، به عترت من رجوع کنيد؛ زيرا از نظر شيعه، ما، انسان هاي غيرمعصوم، تفسير قرآن را – آنچنانکه بايد و شايد – نمي‌دانيم و از فهم بسياري از آيات قرآن عاجزيم و لذا نياز ضروري به تفسير امامان معصوم از اين کتاب آسماني داريم. به عبارت ديگر با پذيرش مباني شيعه، اگر امام معصوم (که مفسر حقيقي قرآن است) در ميان باشد، رجوع مستقيم مردم به قرآن و تدبر در آيات آن، نه تنها ضرورتي ندارد بلکه کاري عبث و بيهوده و حتي ممنوع خواهد بود. فراموش نکنيد که از نظر شيعه امامان معصوم، «قرآن ناطق» هستند و وقتي «قرآن ناطق» در ميان باشد آيا رجوع به «قرآنِ صامت» (به دليل عجز مطلق غيرمعصوم از فهم درست بعضي از آيات و احتمال خطا در فهم آيات ديگر) کاري عبث و بيهوده و لذا خلاف نخواهد بود؟
    2. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث ثقلين، همسنگ بودنِ قرآن و عترت و در نتيجه «عصمتِ عترت» بود، لازم مي‌آمد که مصاديقِ «عترت» را با صراحت و شفافيت تمام، نام برده و تک تک آن را به مردم معرفي کند. اما چرا آن حضرت چنين کاري نکرد؟ مگر بنا به ادعاي شيعه مردم از تشخيص وجود ملکة «عصمت» در يک شخص، عاجز نيستند و مگر شيعه نمي‌گويد که معصوم را بايد معصوم به مردم معرفي کند، پس چرا پيامبر از معرفي صريح امامان معصوم (با ذکر نام و کنيه) دريغ کرد؟ تذکر اين نکته را ضروري مي‌دانم که حتي يک حديث معتبر که در آن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم افرادي را به عنوان «امامان معصوم» نام برده باشد وجود ندارد و احاديث مورد استنادِ عالمان شيعه، همگي جعلي و بي‌اعتبارند؛ زيرا در سلسلة راويان آنها افرادي وجود دارد که نه تنها از نظر اهل سنت اعتباري ندارند، بلکه حتي از نظر عالمان بزرگ شيعه نيز اطمينان به آنها نيست.
    از اينها گذشته فرض کنيم که در ميان خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله سلم، عالمان و مفسران بزرگي وجود داشته باشند که مستقيماً از محضر ايشان استفاده کرده و قرآن را از ديگران بيشتر و بهتر مي‌فهمند و اگر چه معصوم نيستند، اما عالماني با تقوا و فقيهاني خدا ترس هستند. حال اگر پيامبر صلي الله عليه وآله سلم به مردم بگويد که علاوه بر رجوع به قرآن و تدبر در آيات آن، به اين عالمان هم رجوع کنيد و از علم آنها بهره ببريد تا هرگز گمراه نشويد، کدام محذور عقلي پيش مي‌آيد؟ خواهيد گفت عالمان و فقيهان، معصوم نيستند و ممکن است در فهم دين خطا کنند. پس نمي‌توان گفت که با رجوع به آنها (حتي اگر علمشان را از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم گرفته باشند) هرگز گمراه نمي‌شويم.
    مي‌گوييم: اولاً بايد درک خود را از هدايت و گمراهي تصحيح کنيم. هدايت يعني قرار گرفتن در مسير تلاش صادقانه و خالصانه براي يافتن حق و تسليم شدن در برابر همان حقي که يافته‌ايم (هر چند ممکن است در تشخيص حقيقت اشتباه کرده باشيم، اما تا هنگامي که در حدّ توان بشري تلاش صادقانه و خالصانه کرده‌ايم، همين باعث جلب رضايت خدا و تقرب به مقام ربوبي و رسيدن به اجر اخروي خواهد شد و هدايت نيز جز اين نيست) و کدام راه بهتر از درس آموزي از مکتب اصحابي که محضر پيامبر را درک کرده و حقايق ديني را از او آموخته‌اند. (خصوصاً اگر از بين خاندان آن حضرت بوده و بهرة بيشتري از معارف او برده باشند)؟ بنابراين انسان مومني که در قرآن تدبر مي‌کند و به تفکر و تعمّق در آيات آن مي‌پردازد و براي فهم بهتر قرآن، از انديشه‌ها و يافته‌هاي بزرگان معروف (خصوصاً اصحاب خاص پيامبر و خاندان او) هم استفاده مي‌کند و قصد و نيت او هم خالص است، به چنين کسي هرگز نمي‌توان «گمراه» گفت، اگر چه مي‌دانيم که به دليل معصوم نبودن و محدوديت‌هاي بشري که دارد ممکن است اشتباهاتي هم داشته باشد. آنچه انسان را از مسير هدايت منحرف مي‌کند و به وادي ضلالت و گمراهي مي‌کشاند، عنادِ آگاهانه با حق (به خاطر هواي نفس، ملاحظات دنيوي و …) است. ثانياً عالمان شيعه معتقدند که امامان معصوم در احاديث متعددي مردم را در عصر غيبت، به فقيهان ارجاع داده و آنها را حجت خود بر مردم معرفي کرده و هدايت انسان‌ها را در گرو پيروي از آنها دانسته‌اند. کاري به صحت و سقم اين مدعا نداريم. مي‌پرسيم آيا مي‌توان از همين احاديث نتيجه گرفت که فقيهان معصومند؟ مسلماً پاسخ اين سوال منفي است. حال اگر چنين است چرا از توصية پيامبر به پيروي از «عترت» نتيجه مي‌گيريد که عترت پيامبر حتماً بايد معصوم باشد؟ مي‌بينيم که اگر درک خود را از هدايت و ضلالت تصحيح کنيم، در توصية پيامبر مبني بر تمسک به عترت (به معناي عالمان و مفسران و فقيهان از خاندان مبارکش) و اينکه اين تمسک مانع گمراهي مردم مي‌شود (حتي اگر خطاهايي هم در اين ميان رخ دهد) هيچ مشکلي و محذور عقلي پيش نخواهد آمد و چون چنين است، نمي‌توان حديث ثقلين را دليل قاطع و محکمي بر عصمت عترت (و اطلاق ضروري اين لفظ به افرادي خاص) گرفت. حديث مذکور ضرورتاً چنين نتيجه‌اي نمي‌دهد زيرا با فرض عدم عصمت عترت هم سازگار مي‌افتد (به شرط اينکه سخن پيامبر را عرفي بفهميم و درک خود را از هدايت و ضلالت نيز تصحيح کنيم). ثالثاً اگر گمراهي را به معناي خطاي در فهم دين و تشخيص حقيقت بگيريم، مجبوريم اعتراف کنيم که ما هميشه گمراهيم و هرگز روي هدايت را نخواهيم ديد، حتي اگر به عترتي که بنا به ادعاي شيعه معصوم است رجوع کنيم. چرا که هر چند بنا به فرض، عترت پيامبر معصوم است اما انسان‌هاي ديگر غيرمعصومند و ممکن است در فهم کلام معصوم و حفظ و نگهداري و انتقال آن به ديگران دچار خطا شوند و لذا سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در حديث ثقلين (که اگر به قرآن و عترت رجوع کنيد هرگز گمراه نمي‌شويد) حتي با فرض عصمت عترت، خلاف واقع از آب در مي‌آيد. به خدا پناه ببريم از تحليل‌هايي که نتيجة نهايي آنها خلاف واقع بودنِ سخن پيامبر است.

    ———————————————
    ]1[لازمست به اين نکته مهم اشاره شود که لفظ حديث ثقلين با اين الفاظي که شيعه ذکر مي کنند صحيح نيست، بلکه لفظ صحيح آن چنانکه در کتاب صحيح مسلم آمده است، بصورت زير مي باشد:
    زيد بن ارقم ميگويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در مكان بنام خم، بين مكه ومدينه بلند شد وبراي ما سخنراني نمود خدارا حمد وثنا گفت ونصيحت كرد وتذكر داد سپس فرمود: « أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، أَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي». يعني: اي مردم! من بشرم وبزودي قاصد پروردگارم مي آيد ومن آنرا اجابت ميكنم. من در ميان شما دو چيزي گرانبها باقي ميگذارم: اولي كتاب خدا است كه در آن هدايت ونور است، كتاب خدا را بگيريد وبه آن چنگ بزنيد پس مردم را به كتاب خدا تشويق نمود, سپس فرمود: و اهل بيتم، شما را در مورد اهل بيتم سفارش ميكنم، شما را درمورد اهل بيتم سفارش ميكنم، شما را در مورد اهل بيتم سفارش ميكنم.
    حصين به او گفت: اي زيد! اهل بيت او چه كساني هستند؟ آيا همسران وي از اهل بيتش نيستند؟
    فرمود: همسرانش از اهل بيت او هستند اما اهل بيت او كساني هستند كه بعد از او صدقه برآنها حرام است.
    گفت: آنها چه كساني هستند؟
    گفت: آنها فرزندان علي، عقيل، فرزندان جعفر وفرزندان عباس اند.
    گفت: صدقه برهمه اينها حرام است؟
    گفت: بله . صحيح مسلم كتاب فضائل الصحابه ـ شماره (36) و در سنن بيهقي و مسند احمد نيز همه با اين لفظ آمده اند.
    بنابراين در اين حديث که صحيح مي باشد، قسمت «ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبدا : مادام که به اين هر دو چنگ زنيد هيچ گاه گمراه نمي‌شويد» در آن وارد نشده است. و جالب اينکه شيعه براي اثبات عقيده خود بيشتر به اين قسمت حديث نياز دارد! درحاليکه چنين لفظي صحت ندارد و تنها در روايات ضعيف شيعه وارد شده است که قابل حجت نيستند.
    مثلا با لفظ : « إني تارك فيكم الثقلين أحدهما كتاب الله تبارك وتعالى سبب طرفه بيد الله وطرفه بأيديكم وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» آمده که اين حديث ضعيف است و در سند آن شخصي غالي بنام ” هارون بن سعد” است. مراجعه کنيد به: “الضعفاء الكبير” (4/362) عقيلي. و “الكامل في الضعفاء” (7/203) ابن عدي. حتي بعضي از علما گفته اند: اين لفظ اصلا حديث نيست! و ساختگي مي باشد.

در حال نمایش 6 نوشته (از کل 6)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.