اوربان:رد میکنم کل دلایل قوی شیعیان دال براصل امامت چه از قرآن و چه سنت-ایه ۵۵مائده- قسمت دوم

Home انجمن ها جانشینی اوربان:رد میکنم کل دلایل قوی شیعیان دال براصل امامت چه از قرآن و چه سنت-ایه ۵۵مائده- قسمت دوم

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  اوربان موحد در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 95)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1855

    در قسمت اول این ایه یعنی 55مائده که بررسی نمودیم بحث به انحنا کشیده شد .و از موصع اصلی خارج شد .

    http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/1978#comment-7061

    در این قسمت دلایل را تفصیلی تر بیان می کنیم تا شبهات روافض باقی نماند و محکم ترین ایه ای که از آن برای امامت بلافص سیدنا علی بدان استناد می کنند پاسخ داده شود . لذا در این جا برای تفصیل بیشتر از کتاب

    ((تلاش‌های نافرجام برای اثبات امامت از

    آیه ولایت «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ…»))

    استفاده شده است . در اینجا تمامی شبهات رفع می شود و دیگر کسی که وارد مبحث می شود و نظر خلاف بدهد بدون شک با حق معاند است …….

    عدم
    صحت استدلال از این آیه بر امامت

    خداوند می‌فرماید:

    [المائدة: 55].

    ترجمه: «ولی (دوست و یاور) شما، الله و رسولش و مؤمنانی هستند که فروتنانه نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌دهند».

    این آیه متشابه است نه محکم

    دلیل بر بطلان استدلال از این آیه بر اصل امامت، دارانبودن شرائطی است که قبلا ذکر گردید و آن عبارت بود از محکم و قطعی‌بودن دلیل به گونه‌ای که به صورت صریح و شفاف بیانگر مطلب باشد.

    پس این آیه مشتباه است و به هیچ وجه قابل استدلال برای امامت چه عموما و چه خصوصا برای علی یا کسی دیگر نیست. و استدلال از آن در این مورد براساس ظن و گمان و استنباط و احتمال می‌باشد که چنین چیزی در مورد اصول دین صحیح نمی‌باشد و استدلال از این بر امامت در واقع پیروی از متشابهات است، چیزی که قرآن ما را صراحتا از آن منع کرده است.

    فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ

    گروه امامیه می‌گوید: امامت علی مانند نبوت محمد r و حتی الوهیت خداوند قطعی است و انکار آن مانند انکار رسالت پیامبر و انکار الوهیت خداوند می‌باشد.

    چنین ادعایی نیاز به دلیلی قرآنی و صریح دارد، همانگونه که در مورد رسول الله فرموده است:

    [الفتح: 29] «محمد r پیامبر خدا» و مانند آن نصوص دیگری که در مورد نبوت رسول الله وجود دارد در غیر اینصورت چنین ادعایی باطل است.

    آنچه تا اینجا بیان گردید، خلاصه رد قاطعی است بر استدلال از آیه فوق بر امامت و اما مطالب دیگری که در ذیل بیان می‌شود فروعی است که جهت تکمیل مطلب فوق و استفاده بیشتر بیان می‌گردد.

    توضیح بیشتر مطالب فوق

    سیاق آیه:

    این آیه ضمن تعدادی آیات که موضوع اساسی آن‌ها نهی از دوستی با کافران و امر به دوستی با مؤمنان است بیان گردیده.

    در آغاز خداوند از دوستی با یهود و نصارا منع فرموده، سپس دوستی را فقط با مؤمنان روا داشته و در پایان نیز از دوستی با یهود و نصارا و کفار منع کرده است. چنانکه فرموده:

    [المائدة: 51 – 57].

    ترجمه: «ای مؤمنان! یهود و نصارا را به دوستی نگیرید، بعضی از آن‌ها دوستان بعضی دیگر هستند و هرکس از شما که آن‌ها را به دوستی بگیرد او از آنان است. خداوند سمتگران را دوست ندارد. تو می‌بینی کسانی را که دل دل‌هایشان بیماری است به سوی آنان در شتاب‌اند می‌گویند: می‌ترسیم که مصیبتی دامنگیر ما بشود، امید است که خدا از جانب خویش پیروزی یا مساله‌ای دیگر بیاورد آنگاه آن‌ها به خاطر آنچه در دل‌هایشان مخفی نموده‌اند پیشمان خواهند شد و مؤمنان خواهند گفت: آیا این‌ها که عمیق‌ترین سوگندها را می‌خوردند که با شما هستند (چنین نمودند) اعمال آن‌ها نابود شد و از زیانکاران شدند. ای مؤمنان! هرکس از شما از دینش برگردد به زودی خداوند ملتی را خواهد آورد که آن‌ها را دوست خواهد داشت و آن‌ها نیز خدا را دوست خواهند داشت، به خاطر در مقابل مؤمنان فروتن و در مقابل کفار چیره خواهند بود، در راه الله به جهاد خواهند پرداخت و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای نمی‌هراسند. این فضل خدا است که آن را به هرکس که بخواهد می‌بخشد و خدا واسع داناست. دوست شما الله و رسولش و مؤمنانی هستند که فروتنانه نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌دهند و هرکس که خدا و پیامبر و مؤمنان را به دوستی بگیرد (حزب خداست) و حزب خدا پیروز است. ای مؤمنان! کسانی را که دین شما را به مسخره و بازی گرفته‌اند از اهل کتاب و کافران به دوستی نگیرید اگر مؤمن هستید».

    در این آیات با دقت تدبر نمائید به دو نوع موالات و دوستی برمی‌خورید که از یکی منع کرده و به دیگری دستور داده است.

    از دوستی با کافران منع و به دوستی با مؤمنان دستور داده است.

    در واقع می‌توان گفت که در اینجا یک بحث یعنی موالات و دوستی مطرح شده که در مورد کفار از آن منع شدده و در مورد مؤمنان بدان دستور داده شده است.

    اگر ولایت مطرح شده در این آیات معنی غیر از دوستی و تعاون داشت و بیانگر معنی خاص مانند امامت می‌بود آنگونه که شیعه بدان معتقد هستند، خداوند نباید تنها از ولایت یهود و نصارا منع می‌کرد، بلکه از ولایت مؤمنان نیز منع می‌کرد چرا که امامت در این آیه – طبق اعتقاد شیعه – منحصر به علی است و باید تعبیر قرآنی از شخص ایشان نام می‌برد تا دلالت آیه بر مطلب مورد نظر صریح و قاطع بوده احتمال هر معنی دیگری را نفی می‌نمود. به عنوان مثال باید چنین می‌فرمود:

    «لا تتخذوا اليهود والنصارى ولا تتخذوا المؤمنين سوى علي أولياء».

    «یهود و نصارا و مؤمنان جز علی را به امامت نگیرید».

    یا این که اصلا ذکری از یهود و نصارا به میان نمی‌آورد، زیرا به امامت‌گرفتن آن‌ها اساسا امکان‌پذیر نیست، و فقط می‌فرمود: «لا تتخذوا المؤمنين سوى عليا أولياء» «هیچ مؤمن جز علی را به امامت نگیرید». زیرا وقتی فرد خردمند و عاقلی می‌خواهد مطلب مهمی به مخاطبش منتقل نماید، کلام را به گونه‌ای آغاز می‌کند که در شنونده زمینه را برای فهم همان مطلب آماده سازد. نه این که به بیان مطالبی بپردازد که هیچ ربطی با اصل مطلب نداشته باشند.

    چنین روشی کار دیوانگانی است که سخنان پراکنده و بی‌ربط بر زبان می‌آورند.

    خواننده‌ی آیات فوق به خوبی درمی‌یابد که به هیچ وجه از آیات قبل و بعدی این آیه چنین مساله‌ای فهمیده نمی‌شود مگر این که گفته شود آیه امامت در وسط آیات دیگری قرار گرفته و هیچ ربطی باهم ندارند و می‌توان آن را از آنجا، جابجا کرد که بطلان چنین گفته‌ای آشکاراست.

    بنابراین یا این که آیه مورد بحث با آیات قبل و بعد هماهنگ بوده، مراد از ولایت، دوستی و همکاری است یا این که اصلا جای این آیه اینجا نبوده و هیچ تناسبی با یکدیگر ندارند که چنین تصوری در مورد قرآن باطل بلکه کفر است. و از طرفی معنی امامت نیز بدون چنین تصوری، از آیه فهمیده نمی‌شود، خود دانید!

    سبب نزول

    سبب نزول آیه باعث روشنگری بیشتری در این مورد خواهد بود ابن جریر طبری، بیهقی و ابن اسحاق در «سیرت» از ولید بن عباده بن صامت نقل کرده‌اند که در غزوه بنی قینقاع عبدالله بن ابی که از هم‌پیمانان آن‌ها بود به حمایت از یهود برخاست، ولی عباده بن صامت که او نیز هم پیمان یهود بود نزد رسول اکرم آمد و از پیمان خویش با یهود اعلام برائت کرد و حمایت خود را از خدا، پیامبر و مؤمنان اعلام نمود. آنگاه در مورد او و عبدالله بن ابی این آیه نازل گردید:

    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (51) فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ (52) وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ (53) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (54) إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (55) وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ (56) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (57)

    بدون تردید این جریان با سیاق آیات همخوانی بشتری چرا که آیات، ما را در مورد دوستی الله و رسول و مؤمنان و اعلام برائت از کافران دستور می‌دهند، کاری که عباده بن صامت انجام داد و از دوستی و همکاری با یهود و کفار بازمی‌دارند کاری که عبدالله بن ابی انجام داد. پس ولایت در اینجا هیچ ربطی به امامت و خلافت ندارد، چرا که در مورد آن اختلافی رخ نداده بود و اختلاف عباده و عبدالله در مورد امامت یهود نبود، بلکه در مورد دوستی و یاری‌دادن آن‌ها بود.

    چنانکه این مطلب را خداوند در آیات دیگری نیز بیان داشته است از جمله:

    [المجادلة: 22].-

    – [التوبة: 23].

    در این آیات هدف این نیست که پدران و برادرانتان را امام نگیرید

    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (ممتحنه1)

    وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (71)توبه

    هدف این نیست که یکدیگر را امام نگیرید و اگر اینطور باشد تعداد امامان بی‌حد وحصر خواهد بود.

    إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30) نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ (31)فصلت 30 و 31

    لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (28) ال عمران 28

    هر معنی‌ای که کلمه ولی در این آیه دارد، در آیه انما ولیکم

    نیز همان معنی مراد است، زیرا در هردو آیه از اتخاذ کافرین به عنوان ولی منع و به اتخاذ مؤمنین به عنوان ولی دستور داده شده است. نه مراد از مؤمنین، مؤمنان مشخص و نه مراد از اولیاء ائمه و خلفا هستند.

    و اگر کلمه ولیکم به معنی امام بود، آوردن کلمه انما

    توسط خداوند به جای آن باید اشکالی نمی‌داشت اما بطلان چنین تصوری اشکار است.

    آیات دیگری که در آن‌ها کلمة «ولی» آمده است

    کلمه ولی در ده‌ها آیه ذکر شده که هیچ ربطی به امامت و خلافت ندارند.خداوند به نقل از زکریا می‌فرماید:

    وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا-مریم 5

    فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ بقره 282

    وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا

    اسرا33

    و نمل 49:

    قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ

    هدف از ولی در اینجا صالح پیامبر است.

    نسا 45 و 119 و کهف 17 واسرا 111 و بقره 257

    حال سوال این است که چرا «ولی» در یک آیه که مورد نظر شماست به معنی امام است و در ده‌ها آیه دیگر این معنی را نمی‌رساند؟!

    ده چیزناممکن

    این ادعای شیعه که مراد از انما ولیکم الله در این آیه ﴿إمامكماست.

    امکان‌پذیر نیست مگر بعد از عبور از چندین مانع که عبور از آن‌ها نیز استدلال از این آیه را برای اثبات امامت از دایره از متشابه نیز بیرون می‌کند تا چه رسد از محکم!

    موانع عبارت‌اند از:

    1- اثبات قطعی این امر که مراد از ولیکم فقط «امام» است و هدف از آن معنی لغوی کلمه یعنی دوست، یاور و هم‌پیمان نیست. که در جواب این قول حد اقل می‌توان گفت: این ادعا براساس استدلال از متشابه است و کلمه دارای دو معنی لغوی و اصطلاحی است و استدلال از متشابه در اصول که اساس دین به شمار می‌روند به نص قرآن، باطل و مردود می‌باشد.

    باید گفت که مرادگرفتن امامت از این آیه به دو شرط امکان‌پذیر است: اولا این که به جای کلمه «ولیکم» کلمه «امامکم» می‌آمد نه مترادفش که معنی دیگری نیز بدهد و مخاطب را دچار اشتباه بکند که در بیان اصول چنین چیزی – استفاده از مترادف به جای کله اصلی – مردود و باطل است. دوم این که به کلمه «امامکم» نیز به گونه‌ای می‌بود که امامت با تمام مواصفاتی که شیعه می‌گویند از آن فهمیده می‌شد و گرنه آن نیز مشتبه و غیر قابل استدلال می‌گردید.

    2-اثبات قطعی این امر که جمله الذین امنوا برخلاف ظاهرش که به صورت جمع آمده است حمل بر مفرد می‌شود.

    در جواب باید گفت این خلاف اصل و مخالف با ظاهر کلمه است و مخالفت با اصل و ظاهر بدون وجود قرینه باطل می‌باشد. و دلیلی برای این امر جز ظن و احتمال وجود ندارد و چنین چیزی در اثبات اصول قابل قبول نیست

    3- اثبات این امر که مراد از فردی که به وسیله کلمه جمع تعبیر شده به طور حتم علی t است نه کس دیگر.

    باید گفت: نام علی t در ایه ذکر نشده است و از آنجا که این مطلب اصلی از اصول دین است باید نام گرامی ایشان به صراحت گرفته می‌شد، چرا که در صورت عدم ذکر نام ایشان امکان اشتباه وجود دارد و اشکال وارد است و چنین چیزی در اثبات اصول پذیرفتنی نیست.

    در همین آیه از رسول خدا به صراحت یاد شده و اما در مورد مؤمنین کلی گویی شده، اگر مراد شخص خاصی از مؤمنین بود باید نامش گرفته می‌شد. و گرنه امکان اشتباه وجود دارد و اشکال وارد می‌شود.

    و چنین مطلبی مغایر با شیوه کلام باریتعالی است.

    4- اثبات این امر که آیه دلالت بر امامت یازده امام مشخص دیگر نیز دارد. چرا که اثبات امامت به صورت مطلق قضیه دیگری است و اثبات امامت هرکدام از امامان به طور مشخص چیز دیگری است که نیاز به دلیل جداگانه دارد.

    علاوه بر این، تمامی گروه‌های شیعه در مورد تعیین امامان اتفاق نظر ندارند، به عنوان مثال امامان فرقه اسماعیلیه غیر از امامان فرقه کیسانیه و آن‌ها غیر از امامان فرقه نصیریه، واقفیه، فطحیه و اثناعشری هستند.

    این در حالی است که همه فرقه‌ها از همین آیه برای امامت استدلال می‌کنند و چنین چیزی باطل است، زیرا که یک دلیل نمی‌تواند همزمان برای دو تفکر متضاد قابل استدلال باشد. آن هم که تکفیر بقیه فرقه‌های شیعه توسط گروه اثناعشری مزید بر علت است.

    اثبات این امر که حرف «واو» در جمله و هم راکعون

    حالیه است نه عاطفه که چنین ادعایی نیز براساس گمان و احتمال است که گمان و احتمال در اثبات اصول ارزشی ندارد.

    اثبات این امر که مراد از رکوع در اینجا، رکوع نماز است نه معنی لغوی آن که فروتنی و خشوع است. چنین ادعایی نیز براساس ظن و احتمال خواهد بود که ارزشی برای اثبات اصول ندارد.

    اثبات این که علی t ثروتمند و دارای نصاب زکات بوده تا مشمول این آیه بشود که فرمود:و یوتون الزکاه

    که چنین چیزی با توجه به دلایل و روایاتی که در این باره وجود دارد که علی t هنگام نزول این آیه فقیر بوده است، محال به نظر می‌رسد. و بیان صریح در مورد شخص معین به وصفی که در او نیست دروغ است همچنین آشکارکردن جریانی پنهانی کار هیچ عاقلی نیست تا چه رسد به خدای بلندمرتبه و پاک.

    علی t اهل پرداخت زکات نبود، چرا که خودش فقیر بود و آن هم ادای زکات در حال نماز مغایر با اعمال نماز و باطل‌کننده آن است، چگونه خداوند براساس چنین عملی اصل عظیمی از اصول دین را بنا نهاد؟!

    اصلی که باعث جدایی صف مؤمنان از کافران می‌گردد!

    اثبات این امر که علی t در حال رکوع انگشتر خود را بخشیده است.

    به فرض صحت این جریان، چنین کاری به دو سبب بی‌فایده خواهد بود:

    الف) بخشیدن انگشتر در حال رکوع از روایت نقل شده نه از آیه در حالی که خود آیه نیز برای امامت استدلال نیست.

    ب) به فرض صحت این روایت حداقل این که می‌توان آن را سبب نزول آیه دانست و یکی از اصول مسلم (نزد طرفین این) است که عموم لفظ معتبر است نه سبب خاص. و اگر بخواهیم هر آیه را مختص سبب بدانیم سایر احکام قرآن از بین خواهند رفت.

    بنابراین، گرچه آیه همانگونه که قبلاً اشاره شد در مورد عباده بن صامت نازل شده ولی به او اختصاص ندارد بلکه خطاب به همه مؤمنان در همه زمان‌ها می‌باشد. و این همانند این گفته خداوند است که فرمود:

    [البقرة: 207].

    «بعضی از مردم خویشتن را در مقابل کسب رضای الهی می‌فروشند و خدا در حق بندگانش مهربان است».

    این آیه در مورد صهیب رومی نازل گردید، آنگاه که در راه هجرت با بخشیدن همه دارائی خویش به کفار برای کسب رضای الهی خود را آزاد نمود. ولی این بدان معنا نیست که جز او کسی دیگر این کار را نکرده است خیر. بلکه جز او افراد زیادی در پی کسب رضای الهی بوده‌اند که حتی از او به مراتب بهتر بوده‌اند مانند ابوبکر و عمر و عثمان و علی y.

    بنابراین، به فرض صحت روایت بخشیدن انگشتر توسط علی t، فضیلتی بیش برایش ایشان محسوب نمی‌شود، این در حالی است که این روایت به علت انقطاع در بعضی از سنه‌ها و جهالت راویان در بعضی طرق و اتهام به کذب و ضعف در بعضی طرق صحیح نمی‌باشد.

    البته این روایت جای بحث مفصلی دارد که ما از آن صرف نظر می‌کنیم، به خاطر این که بحث صحت و ضعف این روایت در مورد «اصول» دین هیچ ارزشی ندارد، چرا که اصول دین تا وقتی که به صراحت در قرآن اساسی نداشته باشد به وسیله روایات ثابت نمی‌شود. بنابراین، نیازی به بحث پیرامون این مساله احساس نمی‌شود([1][/url”>).

    البته دلائل زیادی وجود دارد که بیانگر جعلی‌بودن این روایت می‌باشند از جمله این که قطعاً علی t آدم فیری بوده که زکات بر ایشان واجب نبوده است و همچنین تعارض آن با روایاتی همسان با آن یا قویتر از آن حتی در مصادر خود شیعه!

    اولاً: با روایتی که کلینی در مورد سبب نزول این آیه ذکر کرده است که پارچه‌ی به قیمت هزار دینار صدقه نمود تعارض دارد چنانکه با سند خویش از ابوعبدالله چنین نقل کرده که آیه:هم راکعون

    در مورد امیرالمؤمنین نازل گردید که در دو رکعت اول نماز ظهر در حال رکوع بود و صدای سائلی را شنید که گفت سلام خدا بر تو ای ولی الله و اولاتر به مؤمنان از خودشان بر مسکنیی صدقه نما. ایشان عبای خویش را که هزار دینار قیمت داشت به سوی او انداخت و اشاره نمود که آن را بردار. (اصول کافی 1 / 288)

    دوم این که با رواییت قوی‌تر از خود معارض است و آن روایتی است که کلینی در آن می‌گوید: بر پیامبر و امام زکات واجب نیست.

    چنانکه ابوبصیر به ابوعبدالله گفت: آیا بر امام زکات واجب است؟ فرمود: این از محالات است مگر نمی‌دانی که دنیا و آخرت به امام تعلق دارد به هرکس بخواهد آن را می‌بخشد و از طرف خدا به او چنین اجازه‌ای داده شده است، ای ابومحمد امام در حالی شب می‌کند که خداوند حقی به گردن او دارد و او را از آن می‌طلبد. (اصول الکافی
    1 / 409).

    کلینی می‌گوید: بنابراین، بر اموال پیامبر و اولیا زکاتی واجب نیست!!

    می‌گوئیم: وقتی زکاتی واجب نیست چگونه علی t زکات مالش را در حال رکوع پرداخت نمود؟!

    خلاصه این که در خوشبینانه‌ترین وضعیت این روایت ظنی الثبوت است که براساس ظن نمی‌توان اصلی از اصول دین را پایه‌گذاری نمود.

    چنانکه خداوند پیروی از ظن و گمان را نکوهش نموده، فرموده است:

    [النجم: 28].

    «هیچ علمی بدان ندارند فقط پیرامون از ظن و گمان می‌کنند و ظن و گمان برای احقاق حق سودی ندارد».

    باید اثبات شود که همه‌ی امامان در حال رکوع زکات اموال خویش را پرداخت نموده‌اند و چنین چیزی منافی با عقل، ذوق و شریعت است. آیا شایسته است که انسانی فقط به خاطر این که در حال رکوع زکات داده مورد تعریف و تمجید قرار گیرد تا جایی که به عنوان امام تعیین گردد؟!

    – مگر نه این که در نماز باید به خود نماز توجه کامل داشت و به آن پرداخت نه به کاری دیگر؟!

    – مگر نه این که سوال‌کردن در مساجد کار ناشایسته و باعث تشویش نمازگزاران می‌شود؟!

    – و آیا مسجد النبی r جایی برای گدایی و تکدی‌گری بوده، آن هم هنگام ادای نماز؟!

    مگر بر این شخص متکدی نماز فرض نبود؟ چرا در نماز جماعت شرکت نکرد؟!

    ضمنا با توجه به این که علی شیفته‌ی عبادت بوده قطعاً در اصف اول نماز حضور داشته است، آنگاه چگونه شخص متکدی خود را از میان ده‌ها صف به ایشان رسانیده؟!

    مگر نه این که تکدی‌گری در مساجد شرعا ممنوع است، پس چگونه حین ادای نماز جایز می‌باشد، یا این که شخص متکدی غیر مسلمان بوده پس آیا دادن زکات به غیر مسلمان جایز است؟!

    اگر بگویند: مراد از زکات در اینجا صدقه غیر فرضی است؟ خواهیم گفت: آیا این سخن قطعی است یا ظنی؟ قطعی که نمی‌تواند باشد چرا که هرجا در قرآن زکات در کنار و نماز بیان شده مراد از آن زکات فرض بوده است. به ویژه که با کلمه‌ی «ایتاء» پرداخت‌کردن آمده است. همانگونه که نماز در اینجا به معنی نماز فرض است نه نفل.

    و اگر گفته شود که احتمال مرادگرفتن صدقه نقلی وجود دارد خواهیم گفت که ظن و احتمال در اثبات اصول دین فاقد اعتبار است.

    علاوه بر این، در زمان حاضر به هر مسجدی که بروید آیا متکدیان داخل مسجد تکدی‌گری می‌کنند یا بیرون مسجد؟ و اصلاً چرا باید انسان فقیر به فقیر دیگری مراجعه نماید، آیا چشم به مال او دوخته بود؟ او که مالی در بساط نداشت. به خاطر علم و دانشش؟ مرد فقیر و متکدی دنبال مال می‌گردد و اگر دنبال علم و دانش و سوال دینی بود، رسول خدا r در آنجا حضور داشت و نیازی به مراجعه نزد علی t نبود.

    هر یک از موانع یادشده شرطی است که باید با سایر شرایط جمع بشود تا استفاده از آیه را برای اثبات امامت مهیا سازد و اگر یکی از آن‌ها محق نشود، بقیه نیز محقق نخواهند شد. آن هم به صورت قطعی محقق شوند نه ظنی چرا که قضیه مربوط به اصلی از اصول دین است که برای اثبات آن نیاز به دلیل قطعی است نه ظنی. پس خلاصه بحث از این قرار است:

    1. باید قطعاً اثبات شود که معنی کلمه‌ی «ولیکم» «امامکم» است و مراد از آن معنی اصطلاحی است نه لغوی. در حالی که چنین قطعیتی در این باره وجود ندارد!

            1. به طور قطع ثابت شود که مراد از صیفه جمع «آمنوا» در آیه، مفرد است نه جمع. در حالی که چنین چیزی محال است!

                    1. به طور قطع ثابت شود که مراد از این شخص مفرد، علی t است نه کسی دیگر. که چنین چیزی وجود ندارد!

                            1. علاوه بر این‌ها به طور قطع ثابت شود که آیه بر یازده امام دیگر نیز دلالت می‌نماید. و این غیر ممکن است.

                                    1. به طور قطع ثابت شود که حرف «واو» بیانگر معنی حال است و حرف عطف نیست.

                                    6. به طور قطع ثابت شود که مراد از رکوع، رکوع نماز است نه معنی لغوی کلمه که بیانگر فروتنی و خشوع است. در حالی که چنین قطعیتی در این باره وجود ندارد.

                                            1. باید ثابت نمود که علی t هنگام نزول این ایه ثروتمند و مالک نصاب بوده و اثبات چنین امری محال است.

                                            8. به طور قطع ثابت شود که علی t در حال رکوع انگشتر خود را به سائل بخشیده است و چنین چیز به طور قطع ثابت نشده است.

                                                    1. اثبات این امر برای امامان بعدی که ثابت نشده است.

                                                            1. اثبات همه شروط قبلی باهم که این در محالات یادشده آخرین‌شان است!!! !!! !!!

                                                            آری، اینگونه است وضعیت استدلال از آیه: در مورد امامت کهبا مجموعه‌ای از تارهای فرضیه و گمان، به استحکام تار عنکبوت تنیده شده است! و مساله‌ای که برپایه چنین استدلالی شکل بگیرد به عنوان یک فرع فقهی پذیرفته نمی‌شود، تا چه رسد که به یکی از اصول اعتقادی. تبدیل شود که به خاطر آن مردم، تکفیر شوند و جان و مالشان مباح گردد؟!! «إن هذا لشيء عجاب» «واقعا که چنین چیزی شگفت‌انگیز است».

                                                            برادرتان اوربان را از دعای خیر بی نصیب نکنید…….

                                                            #2811

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده
                                                            عزیزم کدام انحناء؟ شما حرفهایی زدید که بر هوا بود و من فقط فوتش کردم تا مثل قاصدک بر هوا. بعد شما و دوستانتان آمدید و حدیث خواستید در حالیکه بنده به آیه استناد کرده بودم و شما به حدیث. عقل هم حکم میکند که اول آیه بررسی شود و بعد برای تعیین مصداق یا نشان دادن مویدات برویم سراغ حدیث. یا برای فهم بهتر.

                                                            در آن مطلب بنده هم تمام شبهات شما رفع شدف اما شما که دوباره وارد بحث شدیو نظر خلاف میدهی معاند با حق هستی.

                                                            ضمن اینکه شما با این عبارتی که نوشتید این را اراده کرده اید که حرف همانی است که من میزنم و از همین الان انگشت در گوش کرده اید که اگر کسی حرف درستی زد به خیال خودتان آن را نشنده باشید.

                                                            اما اصل قضیه؛

                                                            الدلیمی جزوه یا کتابچه ای دارد به نام تلاش های نافرجام برای اثبات امامت از آیه ولایت…. . ترجمه اش را حسن انصاری انجام داده و در بهار 91 در برخی سایت ها موجود بود.

                                                            عنوان جزوه خودش جواب الدلیمی و هر استناد کننده دیگری به آن را می دهد. اثبات امامت از آیه ولایت.

                                                            این آیه متشابه است نه محکم

                                                            ملاک؟ آیا استناد به آیه ای که خودتان میگویید متشابه است و باعث قرا گرفتن در شمار فی قلوبهم زیغ می شود، از طرف خود شما صحیح است؟ همان آیه 6 آل عمران محکم است یا متشابه؟ با چه صراحتی آیات محکم و متشابه را معرفی میکند؟ اصلا معیار میدهد؟

                                                            اگر نتوانید جواب همین را بدهید(که نمیتوانید) پرونده بحث شما بسته خواهد بود مگر اینکه معاند با حق باشید.

                                                            #8009

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده

                                                            چون مطلب تقریبا همانی است که الدلیمی نوشته بنده نز ایشان را مخاطب قرار میدهد؛

                                                            شیعه هرگز مدعی نشده که واژه ” ولایت ” به معنای ” امامت ” است و این معنا را هر کس که با زبان و واژه های عربی آشنا باشد می داند که ولایت دارای مهنی و مفهوم خاص خود است و امامت دارای معنی و مفهوم مخصوص خویش. گرچه ممکن است این دو مقام و عنوان در یک فرد جمع شود و آن کس که دارای مقام ولایت باشد مقام امامت را نیز را دارا باشد.

                                                            آنچه را که شیعه از این آیه استدلال می کند مقام عظمای ولایت است که بر اساس آیه مذکور آن را برای وجود مقدس امیرالمومنین سلام الله علیه و فرزندان معصوم و مطهر ایشان از حضرت امام ابو محمد حسن بن علی المجتبی تا امام حجة بن الحسن العسکری علیهم السلام قائل و معتقد است.

                                                            بدیهی است که بزرگان و دانشمندان شیعه آن مقدار درک و فهم و علم دارند که چنانچه در آیه مذکور ” ولایت ” را به معنی ” امامت ” بگیرند لازمه آن چنین خواهد شد که خدا و رسول نیز امام باشند. و بدیهی است که شیعه چنین اعتقادی ندارد، پس مدعای شیعه از این آیه اینست که خداوند متعال مومنین را با ضمیر ” کم ” مخاطب قرار داده و فرموده که « شما ای گروه مومنین، سه ولیّ مطلق دارید که این سه ولیّ در طول هم هستند. و ولیّ سوم ” الذین آمنوا ” همان ولایتی را دارد که ولیّ دوم یعنی رسول دارد. و ولیّ دوم همان ولایتی را دارد که ولیّ اول یعنی خداوند متعال دارد.

                                                            به عبارت دیگر جنس ولایت ولیّ سوم از همان جنس ولایت ولیّ دوم و ولیّ اول است. و همانگونه که خداوند متعال دارای ولایت مطلقه و بدون قید و شرط برای همه مومنین است، رسول خدا نیز همین نوع ولایت را دارد. « النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِهِم‏ ». « مَنْ يُطِعِ‏ الرَّسُولَ‏ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه‏».

                                                            به همین گونه مصداق یا مصادیق الذین آمنوا در این آیه نیز بر همه مومنین ولایت مطلقه و بدون قید و شرط دارد. و بدیهی است که مرجع ضمیر ” کم ” در عبارت ” ولیّکم ” نه خدا و رسول و نه الذین آمنوا است. پس مرجع ضمیر ” کم ” که همه مخاطبین آیه یعنی مومنین هستند مامور به اطاعت مطلق از خدا و رسول و مصادیق الذین آمنوا در آیه هستند و به فرمان الهی باید تسلیم ولایت هر سه ولیّ باشند.

                                                            #8010

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده

                                                            نکته دیگر اینست که ولایت خدای متعال و ولایت رسول او در موارد کثیری از آیات قرآن ذکر شده که شاید افزون بر بیست و پنج مورد باشد و اِرداف آن دو ولایت در این آیه با ولایت مصداق یا مصادیق الذین آمنوا برای نشان دادن اعتبار و اهمیت ولایت مصادیق الذین آمنوا است و مویّدات دیگر این سخن عبارتند از؛

                                                            نخست به کار بردن کلمه ” انّما ” به عنوان ادات حصر بر ابتدای کلمه ” ولیُّکُم ” و دوم استعمال کلمه ولیّ به صورت مفرد به جای ” اولیاءکم ” است و سوم آوردن خبر جمله یعنی ” ولیّ ” در جای مبتداء یعنی الله و رسوله و الذین آمنوا. و جایگزینی خبر است با مبتداء تا تاکیدی بر حصر باشد و عبارت طبیعی جمله که باید چنین باشد « إِنَّما اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏ ” اولِیائُکُم » را به صورت « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏ » آورده است. همه این شواهد نشان از اهمیت و اعتبار ولایت ولیِّ سوم دارد. لذا آیه هیچ گونه معنای متضاد ندارد و به هیچ وجه متشابه نیست. بلکه در بیان مقصود و مفهوم، کاملا روشن و صریح است و عدم ذکر مصادیق به معنی دارا بودن معنای متضاد نیست تا آقای الدلیمی آن را متشابه بنامد و شما هم همان را عینا کپی بفرمایید.

                                                            #8011

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده

                                                            توضیح بیشتر مطالب فوق

                                                            سیاق آیه:

                                                            دوباره میپرم که اگر این آیه متشابه است شما چرا در مقام تبیین آن هستید؟ آیا علاقه دارید که فی قلوبهم زیغ باشید؟

                                                            اگر آیه واقعا از متشابهات است شما آقای الدلیمی چگونه توانسته اید که مراد آیه را درک کرده و آن را توضیح دهید. آیا عمل شما مصاق بارز ابتغاء فتنه در بین مسلمین نیست؟

                                                            در آیه 51 می فرماید « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين‏ » و معلوم است که صرف دوستی با غیر مسلمان و یا همکاری و مشارکت در امور اقتصادی از قبیل ایجاد شرکت بازرگانی یا تولیدی و صنعتی و هم کلاس و هم درس شدن با غیر مسلمان در مدرسه و دانشگاه یا به استخدام غیر مسلمان درآمدن در موسسات صنعتی و تجاری و فنی و حرف شنوی و اطاعت از او در این امور، و ازدواج با زن غیر مسلمان اعم از یهودی و نصرانی(بر اساس آیه 5 سوره مائده ) و دوست داشتن او و ابراز علاقه جنسی و عاطفی نسبت به او هیچکدام منع شرعیو عقلی و قانونی ندارد. تنها موردی که پذیرفتن ولایت این چنین کسان انسان را مصداق ” فَاِنَّه مِنهُم ” می کند، پدیرفتن ولایت و سرپرستی دینی اوست ولاغیر. لذا خداوند در پایان آیه این چنین کسان را از ظالمان برشمرده است. که در این آیه سرعت گرایش این افراد را به سوی کفر بیان می دارد. همان گونه که در آیه 41 همین سوره نیز خداوند متعال رسول خود را به این که گروهی از مومنین و پیروان ظاهری او که به سرعت به طرف کفر می رونددا داری می دهد و می فرماید ” يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيم‏ » که به صراحت ارتداد عده ای از مسلمانان را اعلام می دارد و خاطر نشان می سازد که این گروه اساتید و راهنمایانی دارند که در پشت پرده هستند و غیر علنی این افراد را نسبت به رفتارشان با پیامبر یا پذیرفتن و نپذیرفتن دستورات وی راهنمایی می کنند و به اصطلاح به آن ها خط می دهند.

                                                            #8012

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده

                                                            و در آیه 53 خداوند از حبط اعمال آن ها خبر می دهد و می فرماید ” … حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرين‏ ” و در آیه 54 خداوند به آنها هشدار می دهد، بدین معنا که آنها گمان نکنند اگر مرتد شوند و از دین اسلام خارج شوند خداوند را عاجز و ناتوان کرده اند.

                                                            و در آیه 55 همان گونه که تشریح گردید منابع اصلی ولایی را اعلام می دارد و مردم را آگاه می سازد که تنها خدا و رسول و الذین آمنوا یعنی مصادیق گروه سوم را شایسته ولایت و سرپرستی مومنین اعلام می دارد و در آیه 56 می فرماید ” وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون‏ ” که مفهوم آیه آنست که هر کس تابع این ولایت نشود، از جمله حزب الله خارج است و حزب شیطان است که حزب شیطان نیز از زیان کاران است.

                                                            و در پایان نیز در آیه 57 مجددا مومنان را از پذیرش ولایت کسانی که دین اسلام را به مسخره و استهزاء می گیرند، بر حذر می دارد و با توجه به شناخته بودن خدا و رسول، مجموع این آیات سیاق، به صراحت و صداقت، مردم را به پیروی از ولایت مرجع سوم دعوت و امر می کند.

                                                            نکته دیگر اینکه : همان گونه که به سادگی و آسانی آیه را توضیح داده اید و حتی ترجمه کرده اید، آیه کاملا صریح و روشن است و هیچ گونه ابهام و نارسایی معنا در آن مشاهده نمی شود. روشن است که خداوند در این آیه برای شخص خود و پیامبرش و شخص (یا اشخاص دیگری از مومنین) مقام ولایت، آن هم بدون هرگونه قید و شرط قرار داده و با به کار بردن واژه مفرد ” ولیّ ” به جای اولیاء و تقدم خبر بر مبتدا و به کار بردن واژه ” إنَّما ” برای حصر قطعی، مقام ولایتی این سه ولیّ را در ردیف هم قرار داده و از یکی جنس معرفی کرده است. و به جای به کار بردن جمله ” إِنَّما اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏ اولِیائُکُم ” فرموده است « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏ ». و مسلم است که خدا و رسول و ولایت مطلق این دو برای مومنین کاملا شناخته شده و مورد اقرار و قبول بوده است و خداوند متعال در موارد عدیده ای ولایت خود و رسول را بدون هیچ قید و شرط به مومنین اعلام داشته است. و آنچه که در اینجا نامشخص و ناشناخته است، مصداق یا مصادیق الذین آمنوا است که بیان و معرفی این مصداق بر عهده رسول است.

                                                            #8013

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده

                                                            روشن است که واژه ولایت، حداقل در آیات مورد بحث، به معنی دوستی صرف و ساده نیست و بلکه پذیرش ولایت، آن هم ولایت دینی و اعتقادی است.

                                                            پس معلوم شد که آنچه از وصف در این آیه آمده است وصف مشیر است نه وصف عام. تشخیص عام ا مشیر بدن وصف آیه را بر عهده خود شما میگذارم.

                                                            و یادآوری مجدد این نکته ضروری است که چنانچه معنی ابتدایی واژه ولایت در آیه مورد بحث، امامت به معنی اصطلاحی آن باشد، لازم می آید که کسی برای خدا و رسول نیز مقام امامت به معنای اصطلاحی آن قائل باشد. و مشخص است چنین چیزی از سوی هیچ خردمندی مطرح نیست. و به اعتقاد و باور شیعه نصوصی که معنای ولایت و امامت از آن فهمیده می شود بسیار صریح و روشن و خدشه ناپذیر است. البته نه برای ابولهب و امثال او، که خداوند در مورد این گونه کسان فرموده است « وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا » و « وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدين‏ » و « ِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُون‏» و فرموده است « أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُون‏ » و « أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ‏ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ » و نیز فرموده است « فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِه » و در جای دیگر می فرماید « يَعْرِفُونَهُ‏ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُم ».

                                                            و البته جواب کلی نیز به این توهم خود ساخته الدلیمی همانی است که در ابتدا نوشتم. اشان توهم زده که شیعه از آیه دنبال امامت است در حالکه خودش و آن که ترجمه کرده و آن که کپی کرده خوب میدانند که استدلا شیعه از این آیه، ولایت است نه توهم ایشان. و همانطور که نوشتم، آیه در مقام بیان سه منبع مطلق ولایت است که عبارتند از ” الله و رسول او و فرد(یا افراد دیگر) که مصداق الذین آمنوا در آیه هستند و این همه تلاش الدلیمی و کپی کننده آن برای اثباتِ هیچ صورت گرفته و ما در اینجا هیچ نیازی به تایید یا نفی یا اثبات شأن نزول آیه نداریم، تا در خصوص ” واو ” و موقعیت آن در آیه و معنی رکوع و امثال آن، بحث و مجادله در اینکه آیا علی علیه السلام را آن چنان ثروتی بوده است یا نه. و به طور کلی سوالاتی از این دست که الدلیمی در این خصوص مطرح کرده است، بحث کنیم.

                                                            #8014

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده
                                                            در مورد سبب نزول هم چون شما دوست دارید که ” لمخالفته هوی فی نفسه ” بحث نشود، بهتر است که اصلا وارد نشوید. اگر بخواهد وارد شوید، دوباره بعدا مینویسد که بحث به انحناء رفت.

                                                            ” هر معنی‌ای که کلمه ولی در این آیه دارد، در آیه انما ولیکم نیز همان معنی مراد است “

                                                            و بماند که شما همچنان دنبال معنای امامت از ولایت هستید. و متوجه نیستید که شیعه چه چزی را اراده کرده است. در آیاتی که شما آورده اید ولی و ولایت معنای امامت نم دهد کما اینکه ما هم مدعی نشده ایم که می دهد. یک معنای زیبایی در آیات استنادی شما هست که جواب حرف خود شماست. ” سرپرست “.

                                                            برای این موضوع می توان به الله ولی الذین آمنوا مراجعه کرد. چرا؟ چون طیف مقابل اینها اصحاب النار هستند. اصحاب النار قطعا از حزب الله نیستند. وقتی از حزب الله نباشند از حزب دوم نامبرده در قرآن یعنی حزب الشیطان هستند. کاملا هم همخوانی دارد. ندارد؟

                                                            و معلوم است که منظور از ولی در اینجا ناصر نیست چرا که در آیات ولی و ناصر را با هم استفاده کرده و ان نشان می دهد که فرق دارند. منظور از آن دوست هم نیست چرا که آیه 5 سوره مائده وقتی اجازه می دهد که از اهل کتاب زن گرفته شود و در 21 الروم میفرماید که بین زن و شوهر مودت و رحمت برقرار میکند، معلوم است که معنای دوستی و محبت را اراده نکرده است.

                                                            و باز هم توجه کند که ما هم نگفته ایم « ولی » معنای « امام » می دهد. این توهم شماست.

                                                            #8016

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده

                                                            و البته هیچ عرب زبانی به هنگام ابراز علاقه و محبت خویش نسبت به دیگران( به هر میزان که به او عشق بورزد) از واژه ولایت استفاده نمی کند و نمی گوید ” اَنا اُولِیَ وَلَدی یا اَنا اُولِیَ زوجَتی.

                                                            به این آیات مراجعه کنید؛

                                                            آل عمران آیه 149 و 150 و 122..آل عمران آیه 175..النساء آیه 173..الاعراف آیه 27..الانعام آیه 129..هود آیه 20..سبأ آیه 40..الانعام آیه 14 و 15..الحدید آیه 15..النحل آیه 99 و 100..النساء آیه 119..الاعراف آیه 3..الزمر آیه 3..الانعام آیه 121..البقرة آیه 282..الإسراء آیه 33..النحل آیه 63..التوبة آیه 23

                                                            اما ده چز ناممکن؛

                                                            شماره یک؛ ما از این آیه امامت برداشت نمیکنیم. اگر شما برداشت کرده اید دلائل خود را ارائه دهید.

                                                            شماره دو؛ گرچه خلاف اصل و ظاهر است اما در آیات دیگر هم نمونه دارد. کل سوره منافقون. 181 یا 61 آل عمران. 61 توبه. نسائنا در 61 آل عمران. ضمن اینکه وقتی یک وصفی، وصف مشیر باشد، چنانچه میتوانیداز نظر ادبی ایراد بگیرید که چرا نمیشود جمع به کاربرد؟ ضمن اینکه مخاطب آیه چه کسانی هستند؟ الذین آمنوا. به چه چیز راهنمایی شده اند؟ ولایت الذین آمنوا. عقلائی است که همه الذین آمنوا ولی و موالی همه الذین آمنوا باشند؟

                                                            شماره سه؛ دقت کنید که قرآن یک لتبین للناس دارد. مگر میشود که خداوند امر به چیزی بکند و تفصل را بیان نکرده باشد یا رسولش تبیین نکرده باشد؟ این ایراد به موارد زیادی از قرآن وارد است. فرممده نماز. روزه. حج. زکات…. . کیفیت را چه کسی فرموده؟ پیامبر. این چه ایرادی دارد که خداوند تبیین را بر عهده رسول گذاشته باشد؟ تعیین مصداق یا معرفی آن اگر در قرآن نباشد به چیز لطمه وارد میشود؟ با توجه به اینکه کلام پیامبر مورد تضمین قطعی خداست. ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی.

                                                            خداوند در قرآن مقام تبیین و تفصیل و تعلیم کتاب و حکمت را برای پیامبرش اثبات و اعلام و تاکید نموده و فرموده که « مَنْ يُطِعِ‏ الرَّسُولَ‏ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه‏ » و « فَإِنْ تَنازَعْتُمْ‏ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُول‏ » و « ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ‏ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » و فرموده که « وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِم» و ما همان گونه که ماموریم کیفیت نماز و حج و زکات و امثال آن را از پیامبر بیاموزیم، برای آموختن و شناختن مصادیق ولیّ مطاع سوم نیز به پیامبر مراجعه میکنیم.


                                                            #8021

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده
                                                            و اینکه گفته اید مغایر با شیوه کلام باری تعلی است؛

                                                            مثلا در 49 عنکبوت مصادیق اوتوا العلم چه کسانی هستند؟ یا در 43 نحل و 7 انبیاء، اهل الذکر چه افرادی هستند؟ آیا در اینجا امکان اشتباه وجود ندارد؟ قطعا دارد. راه حلش چیست؟ در عقیده من رجوع به لتبین للناس قرآن. در عقیده شما؟ اگر که حسبنا کتاب الله را پذیرفته باشید که هیچ کس.

                                                            شماره چهار؛ مجددا عرض میکنم که امامت با ولات متفاوت است. دقت نمایید.

                                                            اما اگر منظورتان ولایت سایر ائمه باشد، خب وقتی که ثابت شد فرد سوم هم هست که مانند خدا و رسولش ولایت بر مومنین دارد، اگر آن فرد سوم بگوید که افراد دیگر هم همین ولایت را دارند قطعا مطاع خواهد بود. چرا؟ چون همان چیزی را می گوید که خدا و رسول می گویند. گذشته از این که این سخن برای زمانی است که پیامبر نفرات دیگری را معرفی نکرده باشد که البته کرده است.

                                                            و جالب اینست که همه فرق اسلامی از ان الدین عند الله الاسلام استفاده میکنند برای اینکه بگوند مسلمانیم و برحق. و حدیث افتراق امت نز که همه جهنمی میروند غیر از یک گروه که از پیامبر صادر شده نیز مزیت بر علت است که متوجه بشوم اصولا اسلام چیز باطلی است. آیا یک آه م تواند در یک زمان واحد مورد استناد 73 فرقه باشد؟

                                                            بسیار جالب است که شما هم مانند اصل جزوه الدلیمی نوشتن(کپی کردن) خود عدد شماره ” 5 ” را فراموش کرده اید.

                                                            در مورد ” واو “؛

                                                            آیه دو قسمت دارد. در بخش اول در مقام بیان چیزی است که نه برای خداست و نه برای رسول، بلکه برای فرد سومی است که در داشتن آن چیز همانند خدا و رسول است. ولایت. بخش دوم آیه وصف آن فرد سوم است که ولایتش مانند ولایت خدا و رسول است. و اینکه حالیه باشد یا عاطفه ایرادی به اصل استدلال وارد نمیکند. اینکه کدام معنی را میدهد هم همین صورت را دارد.

                                                            و چگونه است که خداوند خیانت دو زن از زنان رسولش را که چیز خوبی هم نیست علنی میکند و ایرادی هم ندارد اما نیکی یک نفر را آشکار کند ایراد دارد؟

                                                            و چون عینا حرف فخر رازی را در مورد بطلان نماز نوشته اید(از الدلیمی کپی کرده اید) شما را ارجاع می دهدم به همان مباحث فخر رازی که در مورد فعل کثیر صحبت کرده است.

                                                            #8022

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده
                                                            در جواب فخر رازی میتوانید بگویید که نماز پیامبر در تغییر قبله باطل شد یا نشد؟

                                                            و در بسیاری از موارد هست که مطلبی در قرآن نیامده و پیامبر آن را بیان فرموده و مقبول هم هست. مثال آشنایش رکعات نماز. جدای از اینکه عزیزم دقت کنید که اگر شأن نزول ثابت نشود چه ایرادی به اصل استدلال به آیه وارد میشود؟ آن شأن نزول را ساخته اید تا اذهان را منحرف کنید در حالیکه قرص و محکم ایستاده ایم و میگوییم که منظور آیه ایسنت که شیعه میگوید و الدلیمی و شما برای فرار از قرآن به حدیث پناه میبرید در حالیکه وقت رسولش فرمود که حدیث، شما گفتید حسبنا کتاب الله. یک عمل منافقانه.

                                                            در مورد 207 بقره؛

                                                            الدلیمی صرفا به منظور انکار فضیلتی از فضائل امیرالمومنین علیه السلام_ که این آیه در مورد لیلة المبیت و خوابیدن آن حضرت به جای پیامبر در بستر ایشان است_ آیه را در مورد یکی از مخالفین امیرالمومنین که حتی حاضر نشد پس از عثمان با ایشان بیعت کند دانسته و شما هم از ایشان در انکار فضیلتی از فضائل حضرتش تبعیت کرده اید.

                                                            در حالیکه ثعلبی،گنجی شافعی، ابن اثیر، ابن عساکر،ابو نعیم، حاکم حسکانی، قرطبی، غزالی، سمعانی، آیه را در مورد امیرالمومنین دانسته اند یا اینکه برخ از ایشان قطعیت را به داستان صهیب نداده اند و چند مصداق تعیین کرده اند. بماند که طبق برداشت خودتان و الدلیمی در اینکه عدم تعیین مصداق برابر با متشابه بودن است، این آیه از متشابهات است و شما هم از فی قلوبهم زیغ.

                                                            عبارت و مفهوم خود آیه، گویای معنای دیگری غیر از آن چیزی است که الدلیمی گفته و شما کپی کرده اید. او مصداق و شان نزول آیه را صهیب بن سنان رومی و بخشش اموالش دانسته و این در حالی است که آیه می فرماید « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري‏ نَفْسَهُ‏ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد »و نفرموده که « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري‏ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه ».

                                                            فخر رازی نیز در جلد پنجم از تفسیرش ص223 روایتی درباره خوابیدن امیرالمومنین علیه السلام آورده ولی بعد برای فرار از پذیرفتن این حقیقت به توجیه نامعقول غیر ادبی دست زده و واژه ” شری ” را به معنای ” اشتری ” گرفته و گفته که صهیب بن سنان مال خود را بخشید و بدین طریق پیوستن به پیامبر گرامی را خریداری کرد. و حال آنکه کلمه ” یشری ” به معنی فروختن است و در مقابل آن کلمه ” یشتری ” است که معنای قبول فروختن یعنی خریدن است و هر جا ” اشتری ” یا ” یشتری ” آمده منظور خریدن بوده است.

                                                            #8023

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده
                                                            مانند؛

                                                            إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ 111 بقره

                                                            وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ‏ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي‏ مَثْواه‏ 21یوسف

                                                            أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَة 175بقره

                                                            إِنَّ الَّذينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً 177آل عمران

                                                            و در مقابل آیاتی که کلمه ” یشری ” به معنای فروختن آمده؛

                                                            فَلْيُقاتِلْ‏ في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَة 74 نسا

                                                            وَ شَرَوْهُ‏ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَة 20یوسف

                                                            وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون‏ 102 بقره

                                                            النَّاسِ مَنْ يَشْري‏ نَفْسَهُ‏ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ 207بقره

                                                            و در مورد روایات بفرمایید که اگر کار واجب نبود و کسی انجامش داد باید چه کرد؟

                                                            و در مورد بقیه نوشته ها بسنده میکنم به ان که؛ در مسجدی که ملت مرفتند تا زن زیبا را نگاه کنند آن هم در سجده یا رکوع، فقیر اگر وارد شود باید از نمازگزار چشم چران طلب یاری کند یا از دیگران؟

                                                            در پایان باز هم یادآوری میکنم که اگر مدعی هستد ولی معنای امام مدهد، هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.

                                                            #8024

                                                            عبدالحسین
                                                            مشارکت کننده
                                                            خلاصه نظر ما اینست؛

                                                              1. آنچه در این آیه اثبات آن مورد نظر است موضوع ولایت است نه امامت.
                                                                1. آنچه در این آیه مورد مناقشه و اختلاف واقع شده، ولایت ” الذین آمنوا ” است و نه ولایت خدا و رسول او. مدعای شیعه اینست که تاکید ویژه آیه بر اعلام ولایت ” الذین آمنوا ” است نه خداوند و رسولش.
                                                                  1. ولایت در این آیه به معنی سرپرستی دینی و مطیع و مطاع بودن در دین و اعتقادات است. نه صرف دوستی و محبت و مودّت. اگر چه که لازمه آن ولایت، دوستی و محبت است.
                                                                    1. جمله الذین آمنوا در این آیه وصف مشیر و خاص است نه وصف عام که تا هر کس اقامه نماز کند و به هنگام رکوع( یا به اصطلاح دیگران با حالت خضوع) زکات بپردازد، بتواند مصداق آن باشد.
                                                                      1. ولایت الذین آمنوا همانند ولایت خدا و رسول، ولایت فعلی و عملی است، نه ولایت شأنی و اقتضائی. و مثل شأنیت وصی برای اجرای وصایت بعد از فوت موصی نیست.
                                                                        1. مصداق یا مصادیق این وصف مشیر و یا به عبارت دیگر مشارالیه این وصف مشیر باید توسط خدا یا رسول او تعیین و معرفی شوند، نه اینکه هر کس به انتخاب و دلخواه و تشخیص خود، بتواند برای آن مصداق تعیین کند.
                                                                          1. این مصداق را رسول خدا قطعا به فرمان خداوند تعیین و معرفی کرده است که عبارت از وجود مقدس امیرالمومنین و یازده فرزند معصومش سلام الله علیهم اجمعین می باشند که در جای خود اثبات شده است.
                                                                            1. این مصادیق در رتبه ای هستند که پیروی و اطاعت ازآنها به مثابه پیروی و اطاعت مطلق از خدا و رسول است. و مصداق حزب الله شدن، در تعریف قرآنی آن است و متقابلا خروج از این دائره به معنی حزب شیطان شدن و هُمُ الخاسرون شدن است.
                                                                              1. دین اسلام که در موارد متعدد توسط خدای متعال با ” ا ل ” تعریف در قرآن آمده است، یک دین و یک راه بیشتر نیست و آن هم همان است که خدا و رسول و به تبع آن معصومین فرموده اند و آیات 19و85و102و103و104و105 آل عمران و آیه 153 انعام و آیه 3 سوره مائده، همه بیان کننده همین مطلب هستند. و هر که غیر از این راه را به عنوان دین برگزیند مصداق « وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ‏ مِنْهُ‏ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ » خواهد بود.
                                                                                1. اعتصام به حبل الله در آیه 103 سوره آل عمران با ” وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين ” در آیه 119 سوره توبه به یک معنا و از یک جنس است و دارای ارتباطی محکم و تنگاتنگ با یکدیگر می باشند و مصادیق آن، همین ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین هستند و لاغیر.
                                                                                #8025

                                                                                عبدالحسین
                                                                                مشارکت کننده

                                                                                کتاب لسان العرب نوشته ابن منظور، جلد 15، صفحه 406 الی 411؛

                                                                                ولي: في أَسماء اللَّه تعالى: الْوَلِيُ‏ هو الناصِرُ، و قيل: الُمَتَوَلِّي‏ لأُمور العالم و الخلائق القائمُ بها، و من أَسمائه عز و جل: الوالي‏، و هو مالِكُ الأَشياء جميعها المُتَصَرِّفُ فيها. قال ابن الأَثير: و كأَن‏ الوِلاية تُشعَر بالتَّدْبير و القُدرة و الفِعل، و ما لم يجتمع ذلك فيها لم ينطلق عليه اسم‏ الوالي‏. و قال سيبويه: الوَلاية، بالفتح المصدر، و الوِلاية، بالكسر، الاسم مثل الإِمارة و النِّقابة. ابن السكيت: الوِلاية، بالكسر، السلطان، والوَلاية و الوِلاية النُّصرة. و الوَلِيُ‏: وليُ‏ اليتيم‏ الذي‏ يلي أَمرَه و يقوم بكِفايته. و وَليُ‏ المرأَةِ: الذي يلي عقد النكاح عليها. و روى ابن سلام عن يونس قال: المَوْلى‏ له مواضع في كلام العرب: منها المَوْلى‏ في الدِّين و هو الوَلِيُ‏ و ذلك قوله تعالى: ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ‏ مَوْلَى‏ الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ‏، أَي لا وَلِيَ‏ لهم، و منه‏. قول سيدنا رسول اللَّه، صلى اللَّه عليه و سلم‏: مَنْ كنتُ‏ مَولاه‏ فعليٌ‏ مَولاه‏ أي مَن كنتُ‏ وَلِيَّه‏.

                                                                                قال أَبو منصور: جعل‏ التولي‏ هاهنا بمعنى النَّصْر من‏ الوَليّ‏، و المَوْلى‏ و هو الناصر. و روي أَن النبي، صلى اللَّه عليه و سلم، قال‏: مَنْ‏ تَوَلَّاني‏ فلْيَتَوَلَّ عَلِيًّا ، معناه مَنْ نَصَرَني فليَنْصُرْه‏ و يقال: تَوَلَّاكَ‏ اللَّهُ أَي‏ وَلِيكَ‏ اللَّهُ، و يكون بمعنى نَصَرَك اللَّه. و قوله، صلى‏ اللَّه عليه و سلم‏: اللهم‏ والِ‏ مَن‏ والاه‏ أَي أَحْبِبْ مَنْ أَحَبَّه و انْصُرْ من نصره‏.

                                                                                و قد تكرر ذكر المولى‏ في الحديث، قال: و هو اسم يقع على جماعة كثيرة فهو: الرَّبُّ و المالِك و السَّيِّدُ و الْمُنْعِم و الْمُعْتِقُ و النَّاصِر و المُحِبُّ و التَّابع و الجارُ و ابن العَم و الحَلِيفُ و العَقِيدُ و الصِّهْرُ و العَبْدُ و المُعْتَقُ و المُنْعَمُ عليه، قال: و أَكثرها قد جاءَت في الحديث فيضاف كل واحد إِلى ما يقتضيه الحديث الوارد فيه‏… . و المُوالاةُ من‏ والى‏ القومَ، قال ابن الأَثير: و قوله، صلى اللَّه عليه و سلم‏: من كنتُ‏ مَوْلاه‏ فعَليٌ‏ مَوْلاه‏ يحمل على أَكثر الأَسماء المذكورة… .

                                                                                #8026

                                                                                عبدالحسین
                                                                                مشارکت کننده

                                                                                قال(الشافعي‏): و قول عُمر لعليّ، رضي اللَّهُ تعالى عنهما: أَصْبَحْتَ‏ مَوْلى‏ كُلِّ مُؤْمِنٍ‏ أَي‏ وَليَ‏ كلِّ مؤمن‏. و قيل: سبب ذلك‏ أَنَّ أُسامةَ قال لعليّ، رضي اللَّه عنه: لستَ‏ مَوْلايَ‏، إِنما مولايَ‏ رسولُ اللَّه، صلى اللَّه عليه و سلم، فقال: صلى اللَّه عليه و سلم: من كنت‏ مَوْلاهُ‏ فعليّ‏ مَولاه‏، و كلُّ مَن‏ وَليَ‏ أَمرَ واحِدٍ فهو وَلِيُّه‏، و النسبة إِلى‏ المَوْلى‏ مَوْلَوِي‏.

                                                                                ابن الأَعرابي: الوِليُ‏ التابع المحب، و قال أَبو العباس‏ في قوله، صلى اللَّه عليه و سلم‏: مَنْ كنتُ‏ مَوْلاه‏ فعليّ‏ مولاه‏ أَي من أَحَبَّني و تَولَّاني‏ فَلْيَتَوَلَّه‏… و تَوَلَّاه‏: اتخذه‏ وَلِيّاً، و إِنه لَبَيِّنُ‏ الوِلاةِ الوَلْية و التَّوَلِّي‏ و الوَلاء و الوِلاية و الوَلايةِ. و الوَلْيُ‏: القُرْبُ و الدُّنُو.

                                                                                .

                                                                                إِنَّما نیز از ادات حصر است و از نظر ادبی آنچه که بعد از إِنَّما می آید، داخل در کلام می شود و آنچه که قبل از آن است خارج می شود.

                                                                                .

                                                                                در پایان یک سوال هم دارم؛

                                                                                فرمودید که اصل باید به صراحت در قرآن باشد. یکی از اصول را از قرآن به صراحت نشان دهید. استنباط نکنید بلکه صریحا گفته باشد مثلا توحید اصلی از اصول دین است که بفهمیم دین یک اصل بیشتر دارد. و آیه ای نشان دهید که فرموده باشد اصول دین را در قرآن بیان مکنیم و اگر پیامبر گفت شما قبول نکنید.

                                                                              در حال نمایش 15 نوشته (از کل 95)

                                                                              شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.