اعتراف مجلسی در مورد آیه تطهیر

Home انجمن ها امهات المومنین اعتراف مجلسی در مورد آیه تطهیر

این جستار شامل 9 پاسخ ، و دارای 6 کاربر است ، و آخرین بار توسط  khaled ebn valid در 8 سال، 6 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 10 نوشته (از کل 10)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1386
    بسم الله الرحمن الرحیم

    می دانیم که شیعه امهات مومنین رضی الله تعالی عنهن را از اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم نمی دانند به دلایل واهی و حتی ادعا می کنند که آیه 33 سوره احزاب در شان آنها نازل نشده منظور آیه تطهیر انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا

    خوب ببینیم اقای محمد باقر مجلسی صاحب کتاب بحارالانوار در این مورد چه می گویند؟!
    مراة العقول الجزء الثالث صفحة 244

    ج‏3، ص: 244
    عن هذا الدلیل بوجوه:
    الأول: أنا لا نسلم أن الآیة نزلت فیهم، بل المراد بها أزواجه صلى الله علیه و آله و سلم لكون الخطاب فی سابقها و لا حقها متوجها إلیهن، و یرد علیه أن هذا المنع بمجرده بعد ورود تلك الروایات المتواترة من المخالف و المؤالف غیر مسموع و أما السند فمردود بما ستقف علیه فی كتاب القرآن مما سننقل من روایات الفریقین أن ترتیب القرآن الذی بیننا لیس من فعل المعصوم حتى لا یتطرق إلیه الغلط، مع أنه روى البخاری و الترمذی و صاحب جامع الأصول عن ابن شهاب عن خارجة بن زید بن ثابت أنه سمع زید بن ثابت یقول: فقدت آیة فی سورة الأحزاب حین نسخت الصحف قد كنت أسمع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقرأ بها فالتمسناها فوجدناها مع خزیمة بن ثابت الأنصاری” مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ” فألحقناها فی سورتها من المصحف، فلعل آیة التطهیر أیضا وضعوها فی موضع زعموا أنها تناسبه، أو أدخلوها فی سیاق مخاطبة الزوجات لبعض مصالحهم الدنیویة، و قد ظهر من الأخبار عدم ارتباطها بقصتهن، فالاعتماد فی هذا الباب على النظم و الترتیب ظاهر البطلان.
    و لو سلم عدم التغییر فی الترتیب فنقول: سیأتی أخبار مستفیضة بأنه سقط من القرآن آیات كثیرة فلعله سقط مما قبل الآیة و ما بعدها آیات لو ثبتت لم یفت الربط الظاهری بینهما، و قد وقع فی سورة الأحزاب بعینها ما یشبه هذا، فإن الله سبحانه بعد ما خاطب الزوجات بآیات مصدرة بقوله تعالى:” قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا” الآیة عدل إلى مخاطبة المؤمنین بما لا تعلق فیه بالزوجات بآیات كثیرة، ثم عاد إلى الأمر بمخاطبتهن و غیرهن بقوله سبحانه:” یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ”.
    و قد عرفت اعتراف الخصم فیما رووا أنه كان قد سقط منها آیة فألحقت، فلا یستبعد أن یكون الساقط أكثر من آیة و لم یلحق غیرها.
    ج‏3، ص: 245
    و روى الصدوق فی كتاب ثواب الأعمال بإسناده عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سورة الأحزاب فیها فضائح الرجال و النساء من قریش و غیرهم، یا بن سنان إن سورة الأحزاب فضحت نساء قریش من العرب و كانت أطول من سورة البقرة لكن نقصوها و حرفوها.

    توضیح جناب مجلسی در قسمت اول که زرد رنگ کردم اعتراف می کنید که سیاق ایات در ظاهر شامل ازواج رسول الله صلی الله علیه وسلم می شود زیرا قبل وبعد آیات 33 احزاب در شان ازواج رسول الله می باشد وحتی خود آیه انما یرید الله آیه ای جدا نیست بلکه بخشی از آیه 33 احزاب است

    قسمتی که قرمز رنگ کردم در متن عربی مجلسی می گوید فریقین می دانند که این قرآن به ترتیب معصوم نقل نشده و از آن رفع غلط نشده یعنی ایشان می خواهد بگوید که جمع آوری قرآن در زمان صحابه خطا و همراه با غلط بوده یعنی ایشان این مصحف امروزی ما را قبول ندارند

    در قسمت سوم که رنگ زرد شده در متن عربی می گوید اگر تسلیم شویم که در قرآن تغیری رخ نداده باید بگویم که اخبار مستفیضی به ما رسیده که بسیاری آیات قران تغییر داده شد و ساقط شد

    ودر قسمت آخر روایت می آورد از شیخ صدوق که ابی عبدالله صادق به عبدالله بن سنان می گوید ای ابن سنان سوره احزاب زنان ومردان قریش را مفتضح کرد وطولانی تر از سوره بقره بود ولکن
    تغییرش دادند وتحریفش کردند

    نتیجه مجلسی چون در تغییر ظاهر آیه که سیاقش مربوط به امهات مومنین می باشد عاجز شده سعی کرده که از باب دیگری وارد شود وآنهم باب تحریف قرآن و اینطور می گوید که بله آیه در مورد ائمه شیعه بوده اما تحریفش کردند وترتیبش را بهم زدند

    خوب برای شیعه دو را موجود است
    1.همین مصحفی که مسلمین برآن اتفاق دارند وجمیع اهل سنت وجماعت که سیاقش همسران رسول الله هستند
    واعتراف به اینکه قرآن تغییر وتحریف در آن رخ نداده

    2.اینکه مانند علامه مذهبشان اعتقاد به تحریف قرآن داشته باشند که این هم کفر است و مخالف کلام الله تعالی انا نزلنا الذکر وانا له لحافظون

    والله اعلم

    #22758

    eng.mostafa
    مشارکت کننده

    سلام
    اولا کتاب بحار الانوار جز کتب صحیح ما شیعیان نیست
    ثانیا علامه مجلسی از قول کتب معتبر اهل سنت میگه که قران کم و زیاد شده و . . . و آن زوایات از کتب اهل سنت ه نه شیعه.وگرنه شیعه اعتقادش اینه که غیر از آیات قران در قران نیست

    ولی بعضی از علما فقط قائلند به اینکه ممکن است بعضی از آیات فقط جای آنها جابجا شده باشد

    اونهم در حد احتمال

    و در کل اعتقادمون نسبت به قرآن از شما برادران اهل سنت بیشتره چون شما در کتبتان دارید که قسمتی از قران توسط بزغاله خورده شد و سوره احزاب از سوره بقره بزرگتر بوده و بعدا حذف شده ولی ما چنین روایات فاحشی در روایاتمان نداریم

    بطور کلی در مورد تحریف قرآن بهتره هر دو گروه وارد نشیم.

    #22905

    noor.haq
    مشارکت کننده

    بسم الله الرحمن الرحیم. بر اساس اين قاعده كه: “مجرم به دنبال شريك جرم مي گردد” شيعيان نيز مي خواهند براي رفع اتهام از خود،ما اهل سنت را نيز بد نام كنند تا بلكه دست از انگشت نما كردن ايشان و بازگو كردن فضائح مذهبشان برداريم! ‏ نوری طبرسی، یکی از علمای بزرگ و متأخر شيعه که در سال 1320ه‍. هلاک شده است، به تألیف کتابی ضخیم در زمینه ی اثبات ادعای (تحریف) قرآن نزد شیعه پرداخته و آن را (فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب)1، نام نامگذاری کرده و آن را با سه مقدمه که دو باب درپی آنها می‌‌آیند، آغاز نموده است.

    باب اول: دلایل تحریف قرآن (به گمان او)
    باب دوم: پاسخ ردّ به کسانی که قائل صحت قرآن در میان امّت هستند.
    طبرسی در کتاب فوق، هزاران روایت می‌آورد که به گمانشان بر تحریف قرآن دلالت دارد. چون در دو فصل پایانی کتاب از باب اوّل که از دوازده فصل تشکیل شده است (1602) روایت نقل کرده است، علاوه بر روایت‌هایی که در فصول دیگر از این باب نقل کرده اند و در عین حال بخاطر کمی‏ آنچه جمع کرده است، عذرآوری می‌کند و می‌گوید: «علی رغم قلت بضاعتمان، روایت‌هایی را ذکر می‌کنیم که ادعای آنها را تأیید می‌نماید[2]» و در حالی که این روایت‌ها را موثوق می‌داند، می‌گوید: «بدان که این روایت‌ها از کتاب‌های معتبری نقل شده‏اند که یاران ما برای اثبات احکام شرعی و آثار نبوی بر آنها تکیه می‌کنند»[3].

    و بعد از آنکه نام تعداد زیادی از علمای آنها را که قایل به تحریف قرآن هستند ذکر می‌کند که پنج صحفه از کتابش را به خود اختصاص می‌دهند، می‌گوید: بعد از همه مواردی که ذکر و نقل کردیم، آنهم با پیگیری علیل و ناتوان اینجانب، می‌توانیم ادعا کنیم که اکثریت متقدمین قایل به تحریف قرآن هستند و مخالفان آن، در اشخاص محدود و معینی منحصر می‌شوند که نام آنها خواهد آمد[4].

    سپس بیان می‌کند که آن مخالفان عبارتند از: صدوق، مرتضی و شیخ طائفه طبرسی و گفته: در میان ُقدما، موافقی با آنها دیده نشده است[5]و ذکر کرده که طبرسی نویسنده ی کتاب مجمع البیان از این چند نفر تبعیت کرده است و گفته است: در میان هم ردیفان، مخالفت صریح و روشنی را جز این مشایخ چهارگانه ندیده‌ام[6]،

    سپس به دنبال بهانه‌ تراشی برای اینان افتاده و گفته است: چیزی که آنها را وادار کرده قایل به تحریف قرآن نشوند، تقیه و مدارا کردن با مخالفان (اهل سنّت) بوده است و در مقام معذرت آوردن طوسی که در کتابش (تبیان) قایل به عدم تحریف شده است، می‌گوید: پس بر کسی که در کتاب تبیان تأمّل ‌کند پوشیده نیست که روش او در تعامل و برخورد با مخالفان، بر اساس نهایت مدارا کردن و همگامی‏با آنها بوده است… و اگر هم بر وجه هماهنگی‌ و هم‌آوایی نمی‌بود، واقعاً شگفت‌آور می‌بود.[7]

    البته نعمت الله جزائری در زمینه عذرآوری برای آن علماء گوی سبقت را از نوری طبرسی ربوده و بعد از آنکه اجماع علمای امامیه را بر عقیدة قرآن نقل می‌کند، می‌گوید: آری، مرتضی و صدوق و شیخ طبرسی با تحریف قرآن مخالفت کرده و گفته‏اند: آنچه که میان دو جلد این مصحف قرار دارد، همان قرآن است نه غیر آن و تبدیل و تحریفی در آن واقع صورت نگرفته است. و چنین بنظر می‌رسد که آنها این سخن را بخاطر منافع و مصالح فراوانی به زبان آورده‏اند از جمله: بستن دروازه طعنه زدن به آن، به جایی اینکه بگویند: وقتی که تحریف قرآن جایز شمرده شده، پس چگونه عمل کردن به قواعد و احکام آن جایز می‌باشد، چگونه است که این سرشناسان در مؤلفات خود روایت‌های زیادی را نقل کرده‏ا ند که شامل وقوع تحریف و حذف در قرآن هستند و اینکه فلان آیه اینگونه نازل شد، سپس به این تغییر داده شده است؟! [8]

    و بدین ترتیب روشن می‌شود که اعتقاد به تحریف و تبدیل و تغییر قرآن محل اجماع همه علمای رافضی است. یعنی همان چیزی که طبرسی در (فصل الخطاب) تحقیق کرده است و قول سابق از علمای بزرگ آنها بر آن دلالت کرده است. همچنین کسی از علمای آنها در این عقیده ساز مخالف نزده است، حتی در هنگام تألیف فصل الخطاب، جز چهار نفر که تقیه و مدارا کردن با مخالفان – طبق گفته ی طبرسی، و قبل از او نعمت الله جزائری – آنها را وادار به آن کرده است. از سوی دیگر مباحث نوین هم که این مسأله را مورد بحث قرار دادهیاند آن را ثابت کرده و با شواهد فراوانی از روایت‌های دال بر تحریف که در کتاب‌های چهارگانه شیخ آمده است، آن را تأیید کرده ‏اند[9].

    به بیان دیگر، نشان می‌دهند که این چهار تن هم به مفهوم دیدگاه علمای شیعه رافضه معتقد بوده و با آن موافق بوده‏اند. یعنی در کلّ اعتقاد به تحریف و تبدیل قرآن را قبول داشته‏ اند، اگرچه برای اهل سنّت روش تقیه، نفاق، خدعه و نیرنگ را بکار برده‏اند[10].از جمله چیزهایی که دیدگاه مرا تأیید می‌کند این است که هیچ یک از کسانی که قایل به تحریف قرآن شده‏اند، به زیر تیغ انتقاد شیعه کشیده نشده‏اند، کلینی همچنان مورد احترام و اطمینان و بزرگداشت است و امروزه بعنوان مرجع اول همة شیعیان محسوب می‌شود. به رغم آنکه شیعه‌های معاصر، تحریف قرآن را منتقی دانسته‏اند و افزایش و کاهش در آن را رد می‌کنند، باز هم نمی‌بینیم یکی از آنها در برابر کلینی عرض اندام کند و با صراحت او را رد کند، یا عدم اطمینان خود به او را علنی سازد، یا دیدگاهش را نپذیرد. بلکه بعضی‌ها کوشیده‏اند با روش‌های پیچیده از او دفاع کنند و برای او عذرهایی بتراشند! [11]

    اگر این جماعت واقعاً صادق هستند، باید از کسانیکه قایل به تحریف قرآن هستند، ابراز برائت کنند، و در این شک نداشته باشند که هر کس یک آیه از قرآن را انکار کند، کافر است، و بیان کنند که انکار جزء همانند انکار کل است، چون این کار طعنه و اتهام صریح است به آنچه پیامبر صلى الله عليه وسلم آورده است و ثابت بودن آن از بدیهيات دین است و اتفاق مسلمین بر آن است. قرآن همان کتاب الهی است که تحریف و تبدیل به آن راه نیافته است، زیرا خداوند متعال خود عهده‌دار حفاظت و نگهداری آن شده است، برعکس تورات و انجیل، که خداوند عهده‌دار حفاظت از آنها نشد، بلکه از اهل آنها خواسته است که از آن محافظت کنند، امّا آنها هر دو را ضایع کردند. شاطبی از ابی عمر دانی و او از ابی حسن منتاب حکایت کرده که گفت: من یک روز در کنار قاضی ابواسحاق اسماعیل بن اسماعیل بودم، به او گفته شد: چرا جایز است که به اهل تورات بگوییم دینشان را تغییر دادند؟ امّا این چیز بر اهل قرآن درست و جایز نیست؟! قاضی گفت :خداوند متعال درباره ی اهل تورات فرموده است:
    (بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللَّـهِ) (مائده / 44):
    (خداپرستان و دانشمنداني بدان حكم مي‌كردند كه امانتداران و پاسداران كتاب خدا بودند).
    بنابراین حفاظت از تورات را برعهده علماء و خداپرستان گذاشت، پس جایز است که بگوییم درآن تبدیل انجام داده‏اند. آمّا در ارتباط با قرآن فرموده است :
    (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ) (حجر / 9).
    یعنی: ما خود قرآن را نازل کردیم، و خود از آن محافظت بعمل می‌آوریم.

    بنابراین جایز نیست که بگوییم مسلمانان قرآن را تبدیل و تغییر می‌دهند. علی رضى الله عنه گفت: به سوی ابی عبدالله محاملی رفتم و این داستان را برایش بازگفتم، گفت: کلامی ‏بهتر و زیباتر از این نشنیده‌ام[12]. و در طول گذشت عصرها و روزگارها امّت اسلامی‏ بر این اجماع داشته‏ اند که آن قرآن کریمی‏ که خداوند متعال آن را بر پیامبرش صلي الله عليه وسلم نازل فرموده است، همان قرآنی است که هم اینک در دسترس مسلمانان قرار دارد و هیچ افزایش یا کاهشی در آن صورت نگرفته است، هیچ تغییر و تبدیلی به آن راه نیافته است و امکان ندارد که چیزی از این قبیل به آن راه ییابد، زیرا خداوند متعال به حفظ و صیانت آن وعده داده است. در این باره کسی به غیر از شیعه ی رافضی، که ادعا مییکنند در قرآن کریم تحریف، تغییر و تبدیل صورت گرفته و گمان برده‏اند که صحابه بخاطر مصالح شخصی و دنیوی خود، قرآن را تحریف کرده‏اند مخالفت نکرده‏اند. البته این عقیده ی آنها بی‌پایه و پوچ است و دلایلی از قرآن کریم و اقوال ائمه اهل بیت و دلایل عقلانی بر باطل بودن آن دلالت دارند.

    ***********************************************************************
    1- الانتصار للصحب و آلآل ص 61.
    2- فصل الخطاب، ص 249، الانتصار للصحب و الآل، ص 62.
    3- فصل الخطاب، ص 249.
    4- فصل الخطاب، ص 30.
    5- فصل الخطاب ص 30.
    6- فصل الخطاب، ص 30
    7- فصل الخطاب، ص 34.
    8- انوار النعانیة (2/359، 328).
    9- شیعه و قرآن، احسان الهی ظهیر، ص 68-71.
    10- الانتصار للصحب و آلآل، ص65.
    11- اضواءٌ علی خطوط محب الدین، ص 42، و ما بعد آن.
    12- الموافقات (2/59).
    مدعیان تشیع من جمله شبهه پرداز میگوید که سیدنا علی قرآن را جمع کرد سپس او را پنهان کرد و ظاهرا به مهدی داده است و تا زمانی مشخص دور از دسترس است و این است عقیده ایشان در باره ی قرآن. ولی در تفسیر البیان فی تفسیر القرآن آمده است:
    وهذا الاحتمال أوهن الاحتمالات: لان حفظ القرآن يجب أن يكون عند من انزل إليهم وهم عامة البشر، أما حفظه عند الامام عليه السلام فهو نظير حفظه في اللوح المحفوظ، أو عند ملك من الملائكة، وهو معنى تافه يشبه قول القائل: إني أرسلت اليك بهدية وأنا حافظ لها عندي، أو عند بعض خاصتي. البيان في تفسير القرآن ج1/ص233
    این احتمال از دور ترین احتمالات است (اینکه قرآن واقعی نزد مهدی باشد) برای اینکه قرآن باید نزد کسانی باشد که برای آنها نازل شده است،(حفظ قرآن نزد مهدی) شبیه این است که همان در لوح محفوظ باشد یا نزد ملکی از ملائکه و کسانی که چنین ادعایی دارند حرفشان شبیه این است که «من برای تو هدیه ای گرفته ام ولی آن را نزد خودم برایت نگه میدارم.»!!!

    خداوند قرآن را برای هدایت انسان ها نازل کرده است ولی در نزد شیعه قرآن تحریف شده و قرآن اصلی غیب شده تا یک روز مانده به قیامت!!!پس ادعای رافضی مبنی بر اینکه قرآن فعلی تحریف شده و واقعی آن نزد مهدی میباشد بیشتر شبیه هذیان و سخن سرائی های بی معنی میباشد.
    علمای قدیم و جدید مدعی تشیع بر تحریف شدن قرآن اتفاق نظر دارند از جمله این اقوال:
    1. شیخ مفید میگوید«إن الأخبار قد جاءت مستفيضة عن أئمة الهدى من آل محمد صلى الله عليه وسلم باختلاف القرآن وما أحدثه بعض الظالمين فيه من الحذف والنقصان » اوائل المقالات : ص 91.یعنی: همانا اخبار و روایات از ائمه هدی از آل محمد صلى الله علیه وسلم درباره اختلاف قرآن، و آنچه که ستمکاران در آن بوجود آورده‌اند از حذف و نقصان بطور مستفیض آمده است‌.
    2. ابوالحسن عاملی میگوید« اعلم أن الحق الذي لا محيص عنه بحسب الأخبار المتواترة الآتية وغيرها أن هذا القرآن الذي في أيدينا قد وقع فيه بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم شيء من التغييرات ، وأسقط الذين جمعوه بعده كثيرا من الكلمات والآيات » [المقدمه الثانية لتفسير مرآة الأنوار ومشكاة الاسرار ص 36 وطبعت هذه كمقدمه لتفسير البرهان للبحراني]. یعنی حقی که شکی در آن نیست در اخبار متواتره و غیر از آن این است که این قرآنی که در دستان ماست در آن تغییراتی رخ داد بعد از فوت نبی، و کسانی که جمعش کردند بسیاری از کلمات و ایات را از ان حذف کردند!!!
    3. نعمت الله جزایری میگوید:«إن تسليم تواتره عن الوحي الإلهي ، وكون الكل قد نزل به الروح الأمين ، يفضي الى طرح الأخبار المستفيضة ، بل المتواترة ، الدالة بصريحها على وقوع التحريف في القرآن كلاما،ومادة،وإعرابا ، مع أن أصحابنا قد أطبقوا على صحتها والتصديق بها » [الأنوار النعمانية ج 2 ص 357]. جزائری هم میگیود اخبار مستفیض بلکه متواتر وجود دارد که دلالت صریح بر وقوع تحریف قرآن میکند

    4. سلطان محمد خراسانی میگوید «اعلم أنه قد استفاضت الأخبار عن الأئمة الأطهار بوقوع الزيادة والنقيصة والتحريف والتغيير فيه بحيث لا يكاد يقع شك » [تفسير (( بيان السعادة في مقامات العبادة )) مؤسسة الأعلمي ص 19]. بدان که گفتارهای مکرری از ائمه اطهار در مورد زیاد و کاستی، و تحریف و نقص، و تغییر در قرآن آمده است.
    رافضه برای فرار از این مهلکه و سرپوش گذاشتن به گند علمایشان فکر کردند و چاره جستند و برای راه حل سعی در متهم کردن اهل سنت به تحریف قرآن کردند تا با این وسیله بگویند که اگر ما معتقد به تحریف قرآن هستیم پس بدانید شما هم معتقد هستید. اما بنابر اصول و قواعد اعتقادی اهل سنت، هرکسی که معتقد به تحریف قرآن باشد را کافر میدانند، حال شما هم مرد باشید، و موقف خود را در قبال علمای خودتان از جمله کلینی فیض کاشانی محمد باقر مجلسی نوری طبرسی و دیگر از علمایتان مشخص کنید آیا همه کاسه آنها هستید یا حنای شما هم رنگ دیگری دارد؟
    3670 – حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَحْيَى قَالَ قَرَأْتُ عَلَى مَالِكٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِى بَكْرٍ عَنْ عَمْرَةَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ كَانَ فِيمَا أُنْزِلَ مِنَ الْقرآن عَشْرُ رَضَعَاتٍ مَعْلُومَاتٍ يُحَرِّمْنَ. ثُمَّ نُسِخْنَ بِخَمْسٍ مَعْلُومَاتٍ فَتُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَهُنَّ فِيمَا يُقْرَأُ مِنَ الْقرآن. صحيح مسلم؛ ج 4، ص 167 و دارمى؛ ج 2، ص 157 و ابو داود؛ ج 1، ص 224.
    عايشه می گوید در قرآن آيه‏ اى بوده است كه مقدار شيرخوارگى را كه موجب حرمت (رضعات محرّمة) مى‏شود تعيين مى‏كرد؛ ولى موقع اشتغال به دفن پيغمبر گوسفندى، وارد اتاق وى شده است و صفحاتى را كه مشتمل بر آيه رضعات بود جويده و خورده است! آن آيه ابتدا چنين بود: «عشر رضعات يحرّمن» ولى‏ بعدا با آيه «خمس رضعات يحرّمن» نسخ شد. عايشه گويد: موقع وفات پيغمبر اين دو آيه، جزء آيات قرآن تلاوت مى‏گرديد.

    پاسخ:اینجا روافض جاهل عمدا و با نیت فاسدشان معنی حدیث را اشتباه نوشته اند و در ترجمه نوشته اند که ” موقع اشتغال به دفن پيغمبر صلى الله عليه و سلم گوسفندى، وارد اتاق وى شده است و صفحاتى را كه مشتمل بر آيه رضعات بود جويده و خورده است!”!!!
    باید واقعا از این ایت الله ها سوال کرد که در کجای روایت مسلم آمده که گوسفند امد در اتاق و صفحات را خورد؟؟؟ و همچنین باید پرسید که در کجای روایت صحیح مسلم آیه ی رضاع کبیر نازل و سپس نسخ شده باشد وجود دارد؟؟؟

    در صحیح مسلم نسخ شدن آیه ی ده بار شیر دادن به پنج بار شیر دادن آمده است. و سپس حکم پنج بار شیر دادن باقی ماند و تلاوت آیه نیز از قرآن نسخ شد. اما به علت نزدیک بودن زمان فوت نبی با نسخ شدن تلاوت آیه ی پنج بار شیر دادن، بعضی از مردم هنوز اطلاعی به نسخ آن نداشتند و به همین خاطر فکر میکردند که آن آیه هنوز از قرآن است و آن را تلاوت میکردند. اما بعدا مشکل ناسخ و منسوخات در مصحف عثمان رضی الله عنه حل شد.
    و علمای بزرگ امامیه من جمله شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در تبیان جلد 1 صفحه 15 در تعریف انواع نسخ در قرآن به این موضوع اشاره میکند
    و الثاني – ما نسخ لفظهدون حكمة، كآية الرجم فان وجوب الرجم على المحصنة لا خلاف فيه،والآية التي كانت متضمنة له منسوخة بلا خلاف وهي قوله: (والشيخوالشيخة إذا زنيا ارجموهما البته، فانهما قضيا الشهوة جزاء بماكسبا نكالا من الله والله عزيز حكيم) الثالث – ما نسخ لفظه وحكمه،وذلك نحو ما رواه المخالفون من عائشة: أنه كان فيما أنزل الله أنعشر رضعات تحرمن، ونسخ ذلك بخمس عشرة فنسخت التلاوة

    یعنی: نوع دوم نسخ،نسخ لفظ آیه بدون از بین رفتن حکم آن مانند آیه ی رجم که خلافی در آن نیست… نوع سوم نسخ، نسخ لفظ و حکم آیه است. چنانکه مخالفین(اهل سنت) از عائشه رضی الله عنها روایت کرده اند که خداوند آیه ی ده بار شیر دادن باعث رضاعت میشود را نازل کرد و این نسخ شد به پنج بار شیر دادن سپس تلاوت آن نیز نسخ شد.

    رافضی ادامه میدهد:
    6. اخرج ابن ماجة عن عائشة قالت: لقد نزلت آية الرجم و رضاعة الكبير عشرا و لقد كانت فى صحيفة تحت سريرى فلما مات رسول اللّه و تشاغلنا بموته دخل الداجن فأكلها تأويل مختلف الحديث: ص 310 و مسند احمد: ج 6، ص 269
    ابن ماجه آورده است كه عايشه گفت: آيه رجم و آيه رضاعه نازل شد. و در قرآنى كه در زير تخت من بود نوشته شده بود ولى وقتى پيامبر (ص) رحلت فرمود ما مشغول او بوديم كه حيوانات آنرا پيدا كرده و خوردند.
    پاسخ: این روایت باطل است به خاطر محمد بن اسحاق که مشهور به تدلیس است. و شبهه پرداز، حدیث مسلم را با رجال ان آورده است اما حدیث دیگری را بدون سلسله رجال ذکر کرده و بدون بررسی سند به آن استناد کرده است
    در مسند احمد آمده است:

    26316- حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَائِشَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ لَقَدْ أُنْزِلَتْ آيَةُ الرَّجْمِ وَرَضَعَاتُ الْكَبِيرِ عَشْرًا فَكَانَتْ فِي وَرَقَةٍ تَحْتَ سَرِيرٍ فِي بَيْتِي فَلَمَّا اشْتَكَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تَشَاغَلْنَا بِأَمْرِهِ وَدَخَلَتْ دُوَيْبَةٌ لَنَا فَأَكَلَتْهَا
    اما سند این روایت به خاطر محمد بن اسحاق ضعیف است.
    محمد بن اسحاق صاحب کتاب مغازی و اهل علم کتابش را ستوده اند. بعضی از علما او را قوی و بعضی ضعیف در حدیث دانسته اند. محمد بن اسحاق روآیات منکری دارد.
    ابن حجر عسقلانی در کتاب تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس درباره ی محمد بن اسحاق مینویسد: محمد بن إسحاق بن يسار المطلبي المدني صاحب المغازي صدوق مشهور بالتدليس عن الضعفاء والمجهولين وعن شر منهم وصفه بذلك أحمد والدارقطني وغيرهما. ج1/ص51
    رتبته عند ابن حجر: صدوق يدلس، و رمى بالتشيع و القدر
    رتبته عند الذهبي: الإمام كان صدوقا من بحور العلم، و له غرائب فى سعة ما روى تستنكر، و اختلف فى الاحتجاج به، و حديثه حسن و قد صححه جماعةوابن اسحاق حجة في المغازي إذا أسند وله مناكير وعجائب
    و قال النسائى: ليس بالقوى .

    و قال إبراهيم بن يعقوب الجوزجانى: محمد بن إسحاق، الناس يشتهون حديثه و كان يرمى بغير نوع من البدع .
    و قال: يعقوب بن شيبة: سمعت محمد بن عبد الله بن نمير و ذكر ابن إسحاق فقال: إذا حدث عن من سمع منه من المعروفين فهو حسن الحديث صدوق، و إنما أتى من أنه يحدث عن المجهولين أحاديث باطلة .
    و قال حنبل بن إسحاق: سمعت أبا عبد الله يقول: ابن إسحاق ليس بحجة .
    و قال أبو الحسن الميمونى: سمعت يحيى بن معين يقول: محمد بن إسحاق ضعيف .
    در سند حدیث مسلم راوی محمد بن اسحاق وجود ندارد و جمله ی ورود داجن و خوردن صحیفه ای که آیه بر ان نوشته شده بود وجود ندارد و همین دلالت بر خطای ابن اسحاق در این حدیث است.
    پس این روایت باطل است چنانچه امام الجورقانی در کتاب الاباطیل و المناکر این روایت را آورده است.

    قال الجورقاني في كتابه “الأباطيل والمناكير” حديث 541هذا حديث باطل. تفرَّد به محمد بن إسحاق، وهو ضعيف الحديث. وفي إسناد هذا الحديث بعض الاضطراب
    سوره احزاب
    8. كذا قالت عائشة على ما اخرجه ابو عبيد فى الفضائل و ابن الانبارى و و ابن مردويه عنها: «كانت سورة الاحزاب تقرأ فى زمان النبى (ص) مائتى آية فلما كتب عثمان المصاحف لم يقدر منها الاعلى ما هو الان» الاتقان: ج 2، ص 25، و الدر المنثور: ج 5، ص 180
    و همچنين ابو عبيد در الفضائل و ابن الانبارى و ابن مردويه آورده‏ اند كه عائشه گفت سوره احزاب در زمان رسول خدا (ص) دويست آيه خوانده مى‏شد ولى وقتى عثمان به كتابت قرآن اقدام كرد بجز به آياتى كه فعلا هست‏، دسترسی پیدا نکرد.
    پاسخ: بدون شک تحریف در کلام خداوند غیر ممکن است و خداوند خود وعده ی حفظ قرآن از تحریف را داده است:‏ (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ‌ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)‏]حجر:9[ و اهل سنت و جماعت به اجماع کتاب خدا را مصون از تحریف میداند و هرکس معتقد به تحریف قرآن باشد را کافر میداند و روافض برای اثبات تهمت تحریف قرآن به اهل سنت از روآیات باطل یا نسخ آیات سوء استفاده میکنند. و بدون شک این روایت هم درباره ی نسخ شدن آیات سوره ی احزاب است .
    و سیوطی رحمه الله میگوید: والمقصود في ” فلما كتب عثمان المصاحف لم نقدر منها إلا ماهو آلان ” أي عندما جمع عثمان رضي الله عنه الناس على مصحف واحد لم يكتب منسوخ التلاوة وبالطبع كانت سورة الاحزاب أطول مع الآيات المنسوخة وحين حذفت منها الآيات قصرت السورة وهي موجودة الآن وهي متواترة بتواتر القرآن .الاتقان ج2 ص718 .
    یعنی زمانی که عثمان رضی الله عنه قرآن را جمع آوری کرد منسوخات را در مصحف وارد نکرد و سوره ی احزاب با آیات نسخ شده طولانی بود و زمانی که آیاتی که از ان نسخ شده بود را از ان حذف کرد تعداد آیات به همین اندازه ای رسید که الآن در مصحف وجود دارد.
    و شیخ طبرسی در تفسیر آیه 106 سوره ی بقره به نسخ شدن حکم و تلاوت آیات سوره ی احزاب اشاره میکند:

    وثالثها: أن يكون معنى التأخير أن ينزل القرآن، فيعمل به ويتلى، ثم يؤخر بعد ذلك بأن ينسخ، فيرفع تلاوته البتة، ويمحى فلا تنسأ، ولا يعمل بتأويله، مثل ما روي عن زر بن حبيش أن أبيا قال له: كم تقرؤون الأحزاب ؟ قال بضعا وسبعين آية. قال: قد قرأتها ونحن مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أطول من سورة البقرة. مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج 1 /ص341

    همچنین شیخ طوسی نیز در شرح ایه 106 سوره ی بقره انواع نسخ را توضیح میدهد و بعد از ذکر مصحلت نسخ «وذلك أن سبيل النسخ سبيل سائر ما تعبد الله تعالى به، وشرعه على حسب ما يعلم من المصلحة فيه فإذا زال الوقت الذي تكون المصلحة مقرونة به، زال بزواله»

    به تعریف چند نمونه از انواع نسخ میپردازد و می گوید «وقد جاءت اخبار متظافرة بانه كانت اشياء في القرآن نسخت تلاوتها فمنها ما روي عن ابي موسى انهم كانوا يقرؤون لو ان لابن آدم واديين من مال لا بتغى اليهماثالث، لا يملا جوف ابن آدم إلا الترابويتوب الله على من تاب. ثمرفع. ومنها الشيخ والشيخة وهي مشهورة … ومنها ما حكي: أن سورة الاحزاب كانت تعادل سورة البقرة – في الطول – وغير ذلك من الاخبار المشهورة بين اهل النقل.» التبیان ج1/ص 394 التبيان في تفسير القرآن تأليف شيخ الطائفة أبي جعفر احمد بن الحسن الطوسي 385 – 460 ه‍. تحقيق وتصحيح أحمد حبيب قصير العاملي

    یعنی اخبار زیادی که همدیگر را تقویت میکنند مبنی بر اینکه چیزهایی در قرآن تلاوتشان نسخ شده است و یکی از انها آن است که از ابو موسی روایت شده است… و یکی دیگر از انها رجم زنا کار زن و مرد متاهل… و یکی دیگر از انها ان است که سوره ی احزاب در طولانی بودنش با بقره برابر بود و غیر از اینها از اخبار مشهور که بین اهل نقل وجود دارد

    #22906

    noor.haq
    مشارکت کننده

    علي بن إبراهيم القمي
    – شيخ الكليني – في (تفسيره)، والكليني في (كافيه)، والنوري الطبرسي في كتابه (فصل الخطاب…)، وأبو الحسن العاملي في مقدمته ( مرآة الأنوار ومشكاة الأسرار) على تفسير (البرهان) لهاشم البحراني، والطبرسي في (احتجاجه)، ونعمة الله الجزائري في (أنواره)… وقائمة طويلة لا تنتهي من هذه المصادر والمراجع.
    والأمر – بعد ذلك – ثابت لديهم ثبوت (الإمامة). هكذا يصرح محققوهم، يقولون: إن روايات التحريف متواترة كتواتر روايات (الإمامة) وطرقها واحدة. يقول محمد باقر المجلسي عن أخبار أو روايات التحريف: (وعندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة وطرحها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأساً. بل اعتقادي أن الأخبار في هذا الباب لا تقصر عن أخبار الإمامة)(蜉). وكذا قال النوري الطبرسي.
    فإنكار التحريف يستلزم إنكار (الإمامة) ضرورة ولا
    بد. هذا نص قولهم! فما يفعله بعضهم من الإنكار عندما
    يحرج على رؤوس الملأ، أو في الكتب الدعائية المؤلفة خصيصاً لترويج المذهب مثل كتاب (المراجعات) – مكابرة يستجيزونها تقيةً خوف الفضيحة، لعظم الجريمة!

    أقسام المنكرين للتحريف من الإمامية
    والمنكرون لوجود هذه العقيدة لديهم من الإمامية:
    إما أنهم لم يطلعوا على حقيقة مذهبهم فنحيلهم إلى مصادرهم ليطلعوا عليها بأنفسهم، أو إلى بعض من كتب تفصيلاً في هذا الشأن. ولا بأس أن أقيد بعض الدلائل التي تكفي طالب الحق.
    وإما أنهم يعلمون علم اليقين لكنهم يكابرون! وهؤلاء لا نحيلهم إلى شيء لأنهم ليسوا بحاجة إلى شيء! ولا ينفع معهم الإكثار من إيراد الأدلـة لأنهـم يعلمون ولكن.. (يتقون) فهم لا يهتدون!

    علماء الإمامية متواطئون على القول بالتحريف
    القائلون بالتحريف من الإمامية صنفان:
    الأول: علماء مقصودهم هدم الدين: يعلمون أن الدين
    كله قائم على أساس حفظ القرآن من الزيادة والنقصان: فبثبوته تثبت أصول الدين جميعا، وبانهياره تنهار هذه الأصول جميعا.
    هل أدركت الآن السر الذي من أجله ابتدأت حجة
    الله تعالى على خلقه بتحرير هذه القضية الكبرى قبل أي شيء آخر: (ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ) (البقرة:2) ثم ثنّت بإثباتها: (وَإِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ) (البقرة:23).
    ولأن أولئك العلماء يشعرون أن أكبر غصة في حلوقهم هي حين يطالبون بالنص الصريح من القرآن على ما أضافوه من أصول إلى الدين ولكي يستريحوا من هذه الغصة، قالوا بنقصه وتحريفه. ولذلك هم يؤكدون على نقصانه دون الزيادة فيه!
    الثاني: عوام استزلهم أولئك العلماء (لع) بعد أن رسـّخوا لديهم الاعتقاد بخيانة الأصحاب نقلة الكتاب. فلما استجازوا الطعن في الناقل استسهلوا انتقال الطعن إلى المنقول. وهو المقصود.

    أدلة الإثبات
    أما العلماء فمتواطئون على هذه العقيدة. لكن بين مصرح وملمح.
    ولنا على ذلك دليل الإجمال، ودليل التفصيل:
    أما دليل الإجمال: فإن المنكرين يتظاهرون بالقول بتكفير من اعتقد بالتحريف، وخروجه من الملة(蜉). فلو كانوا صادقين فيما يقولون لصرحوا بكفر من يقول بالتحريف من علمائهم، وهم كثر وكلامهم صريح. ومنهم من أفرده بمؤلف خاص. لكننا لا نجد أحداً من المنكرين من الأولين والآخرين كفّر واحداً من أولئك القائلين بالتحريف على مدار تأريخهم! بل – وفوق ذلك – يدافعون عنهم دفاعاً مستميتاً، ويوثقونهم أعلى ما يكون التوثيق. خذ الكليني والمفيد والمجلسي والطبرسي مثلاً !
    وأما دليل التفصيل: فإن كتب القوم مشحونة شحناً بهذه العقيدة. وهذه شواهد قاطعة على ما أقول:

    شواهد قاطعة
    كثير من علماء الإمامية يصرح تصريحاً بأن القرآن لحقه التحريف من قبل الصحابة الذين تآمروا على علي و(أهل بيته) فمحوا فضائلهم التي وردت بنص التنزيل. بل إن بعض هؤلاء العلماء تجرأوا فأفردوا لإثبات ذلك مصنفات كاملة في هذا الموضوع!! مثل المخذول الميرزا حسين بن محمد تقي النوري الطبرسي (لع) في كتابه (فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الأرباب). وهو من كبار علماء ومحدثي الطائفة، وموثق لديهم بالإجماع، فهو صاحب أحد الأصول والمراجع الروائية الثمانية المعتمدة لديهم والمسمى (مستدرك الوسائل) الذي قالوا عنه: (لا يمكن أن يصل العالم إلى درجة الاجتهاد حتى يقرأ كتاب المستدرك للنوري الطبرسي). ولمكانته العظيمة عندهم دفنوه بجوار مرقد علي (رض) في الإيوان الثالث من صحن المرقد. قال عنه عباس القمي (وهو تلميذه) في كتاب (الكنى والألقاب): (الشيخ الأجل ثقة الإسلام والمسلمين مروج علوم الأنبياء والمرسلين…إلخ).

    عرض موجز لكتاب (فصل الخطاب)
    يقول الطبرسي هذا في أول صفحة من كتابه المذكور:
    (هذا كتاب لطيف وسفر شريف عملته في إثبات تحريف القرآن وفضائح أهل الجور والعدوان وسميته فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الأرباب). ومخطوطة الكتاب في أربعمئة صفحة. توجد نسخة منها في مكتبة الأوقاف المركزية في بغداد المحروسة تحت رقم (23072). والنسخة الموجودة عندي صورة عنها.
    والكتاب كله محاولة مخذولة بذل صاحبها فيها جهداً
    كبيراً من أجل أن يثبت أمرين اثنين فقط أولهما: تحريف القرآن، والثاني: أن هذا الاعتقاد هو مذهب علماء الطائفة الاثنى عشرية جميعاً. أما من صرح منهم بعدم التحريف فيقول عنهم أن ذلك خرج منهم مخرج التقية. وقد استدل على هذا الخروج باستدلالات قوية. وأوّلَ كلامهم بأنهم يقصدون القرآن المحفوظ عند (الإمام الغائب).‍

    ملخص الكتاب
    وملخص الكتاب: ثلاث مقدمات وبابان:
    المقدمة الأولى (ص1-23):
    ذكر فيها جمع القرآن وسببه وأن كيفيته عرّضت القرآن للنقص.
    والمقدمة الثانية (ص23-25):
    ذكر فيها أقسام التغيير الممكن حصوله والممتنع دخوله فيه. وذكر من الصور الحاصلة: نقصان السورة كسورة الحفد وسورة الخلع وسورة الولاية. ونقصان الآية ونقصان الكلمة وتبديلها كتبديل (آل محمد) في سورة آل عمران بـ(آل عمران). ونقصان الحرف كالياء في قوله تعالى: ( يا ليتني كنت ترابا) والأصل ترابيا. يريد النسبة إلى (أبي تراب) أي علي. والهمزة من قوله تعالى (كنتم خير أمة) يريد (أئمة). وترتيب السور وترتيب الآيات وترتيب الكلمات…إلخ.
    والمقدمة الثالثة (ص25-35):
    ذكر فيها طائفة كبيرة من علمائـهم الذيـن قالـوا بالتحريف. ومنهم من أفرده بمصنف مستقل. حتى قال: إن هذا مما أجمعت عليه الطائفة إلا من شذ. وحمل قول هؤلاء الشاذين على(التقية).
    وأما الباب الأول (ص35-360):
    فهو في التدليل على وقوع التحريف في القرآن.
    والباب الثاني (ص360-398):
    فهو في الرد على أدلة المنكرين للتحريف.

    نقل إجماع الطائفة الاثنى عشرية على التحريف
    وممن صرح بإجماع علماء الطائفة على هذه العقيدة:
    الشيخ المفيد بقوله: (واتفق علماء الإمامية أن أئمة
    الضلال خالفوا في كثير من تأليف القرآن وعدلوا فيه عن موجب التنزيل)(蜉)
    ومنهم أبو الحسن العاملي بقوله: (إن تحريف القرآن من ضروريات مذهب الشيعة)(蜉).
    ومنهم نعمة الله الجزائري بقوله: (إن الأخبار الدالة على وقوع التحريف في القرآن كلاماً ومادةً وإعراباً هي أخبار مستفيضة ومتواترة وصريحة. وإن علماء المذهب قد أجمعوا وأطبقوا على صحتها والتصديق بها)(蜉)
    وعدنان البحراني بقوله: (الأخبار في تحريف القرآن لا تحصى وكثيرة وقد تجاوزت حد التواتر وهو إجماع الفرقة المحقة وكونه من ضروريات مذهبهم)(蜉).
    بل تجرأ بعضهم كالشيخ يحيى تلميذ الكركي فادعى إجماع أهل القبلة من الخاص والعام على هذه العقيدة(蜉).

    لا تكفير بل توثيق على أعلى المستويات
    قلنا سابقاً : إن المنكرين من الشيعة لهذه العقيدة
    يتظاهرون بتكفير من اعتقد بتحريف القرآن. ولكننا لم نر أحداً منهم كفّر عالماً واحداً من علمائهم الذين يصرحون بالاعتقاد بتحريف القرآن تصريحاً واضحاً لا شبهة فيه، حتى الذين ينسبون ذلك إلى المذهب ويقولون: إنه من ضرورياته، وإن إجمـاع الطائفـة حاصل عليه(蜉).
    وهذا يدل على أن الجميع يعتقدون هذه العقيـدة أو أنهم – على الأقل – لا يستوحشون منها، ولا يرون كفر معتنقها، وأنهم غير جادين في القول بإنكارها. حتى النوري الطبرسي وأمثاله ممن أفردوا لإثباتها مصنفات مستقلة يوثقونه توثيقاً ما بعده توثيق! بل يكابرون مكابرة عجيبة في الدفاع عنه إلى حد أن بعضهم يدعي أن كتابه (فصل الخطاب) إنما ألفه
    في الرد على من قال بتحريف الكتاب!

    أصول الدين عند الإمامية بين التعطيل والتبديل
    قلنا في أكثر من مناسبة: إن الاختلاف الطائفي هو اختلاف أصولي وليس فروعياً. وذلك بأن تخرج طائفة بأصل جديد تلزم به المسلمين، أو تنكر أصلاً ثابتاً من أصول الدين.
    والإمامية أضافوا للدين أصولاً كثيرة: اعتقادية وعملية: كالإمامة والعصمة والتقية وخمس المكاسب. وأنكروا أصولاً أخرى ثابتة كأصل حفظ القرآن الذي هو أصل الأصول في الإسلام.
    ويثبتون في الوقت نفسه أصول الدين الأخرى المتفق عليها كالتوحيد والنبوة والمعاد، والصلاة والحج والزكاة. لكن الملاحظ أنهم حين يثبتون هذه الأصول إنما يثبتونها قولاً وشكلاً، ثم يقومون بتفسيرها تفسيراً ينتج عنه تبديل هذه الأصول حقيقةً ومضموناً. فكأنهم عطلوا هذه الأصول ولكن بطريقة أخرى تختلف قليلاً عن طريقتهم في تعطيل الأصول التي صرحوا بتعطيلها مثل حفظ القرآن.

    مبدأ (الإمام المعصوم) وعلاقته بتعطيل الدين وتبديله
    فالتوحيد الذي يقوم على قاعدة التفريق بين الخالق والمخلوق في الحقائق والحقوق، أثبتوه لفظاً ورسماً، وعطلوه – عن طريق الإتيان بفكرة (الإمام المعصوم) – حقيقة ومعنىً. ذلك أن العصمة اللاهوتية التي تجعل من الإنسان مخلوقاً منزهاً عن الخطأ والنسيان، وممتنعاً عن الذنب والعصيان، يعلم الغيب، ويتصرف بالكون: فهو الذي خلص نوحاً من الغرق وإبراهيم من الحرق…إلخ. هذه العصمة أزالت الفرق المذكور فانهدمت قاعدة التوحيد، ولم يعد هنالك من فارق ذي معنى بين الخالق والمخلوق. وهذا هو الذي جعل المخلوق عندهم يدعى كما يدعى الخالق: تنزل ببابه الحوائج، ويتقرب عنده بالذبائح. يضاهئون بقبره الكعبة: يتوجهون نحوه في صلاتهم، ويحجون إليه يطوفون به ويعرِّفون عنده ويلبّون هناك ويسعون كما يسعى بين الصفا والمروة! ويفتخرون بأن زوار الحسين أكثر عدداً من زوار بيت الله الحرام!! حتى الشكل المكعب للقبر مأخوذ من شكل
    الكعبة المشرفة!!
    فماذا بقي من التوحيد؟!
    وأما النبوة القائمة على أساس التفريق بين النبي والولي فقد بدّلوها ثم عطّلوها بأن خلطوا بين المقامين بالفكرة نفسها (الإمام المعصوم). ذلك أن طاعة الإمام المعصوم تغني عن طاعة النبي وتُذهِب أي أثر للحاجة إليه. لقد أزاحت هذه الفكرة شخصية النبي وأحلت محلها شخصية الإمام أو الولي. لأن الإمام يؤدي وظائف النبي جميعاً. بل إن الإمام يتميز عن النبي بكونه حياً حاضراً، بينما النبي ميت غائب. حتى المهدي المزعوم يقولون عنه: هو حي موجود، وأنه فاعل مؤثر ولولاه لما بقي الدين، ولا قامت حجة الله على العالمين. ويضربون له مثلاً بالشمس إذا حجبتها الغيوم فإن أثرها باقٍ متصل ولو من وراء ستار.
    والواقع شاهد حي يثبت ما نقول: فإن مصادرهم الروائية ليس فيها ما يروى عن النبي إلا النزر القليل. وقد حل محله ما يروونه عن (الإمام). كل ذلك بسبب فكرة (الإمامة) و(العصمة) التي أزالت الفرق بين النبي والولي. بل يقولون: إن الولي فوق النبي، و(الأئمة) أفضل من الأنبياء عليهم السلام. لكنهم يستثنون -لشناعة القول– واحداً منهم هو محمد من أجل تخفيف وقعه على النفوس.
    وأما ختم النبوة فلا معنى له بعد استمرار حقيقتها ومعناها وهو (الإمامة المعصومة)، التي يقولون عنها: إنها امتداد للنبوة وتكميل لها، فلم يختم سوى الاسم. وكأن دين الله مجرد أسماء ومصطلحات لا حقيقة لها!
    فماذا بقي من النبوة؟!
    حتى المعاد لم يبق له معنى ولا أثر على الواقع بعد أن سُلِّم أمره إلى (الإمام) يقسم الناس: هؤلاء إلى الجنة وهؤلاء إلى النار: فمن كان شيعياً اثنى عشرياً فهو إلى الجنة مهما حوى من ذنوب وارتكب من آثام! ومن كان غير ذلك فإلى النار ما هو، مهما جاء به من حسنات! ناهيك عن أثر عقيدة (الرجعة) في هذا المقام!
    وأما الصلاة فقد عطلت باسم (الإمام المعصوم) كذلك! عطلت الجمعة حتى مجيء (الإمام)، وحل محلها الخميس الحقير الذي هو في حقيقته زيارة (الإمام). وعطلت الجماعة -إلا ما ندر- لعدم وجود (الإمام). وحلت الحسينيات (والحسينية نسبة إلى (الإمام) الحسين) ومراقد (الأئمة) محل الجوامع والمساجد. واختصرت أوقات الصلاة إلى ثلاثة، وغُيِّر الأذان واختصر كذلك. ورفع غسل الرجلين من الوضوء تماماً…إلخ.
    فماذا بقي من الصلاة؟!
    وهكذا عطلت بقية الأصول والأركان . فأصـول الإمامية جميعاً بين معطل ومبدل. كل ذلك بسبب هذه الفكرة الخطيرة.. (الإمام المعصوم)!
    وكذلك الحال مع القرآن، فهو بين مبدل ومعطل. وأما (القرآن الصحيح) فعند (الإمام). وغالب علمائهم يصرحون بتحريفه وتبديله. وهم جميعاً يقومون بتعطيله بواسطة تأويله. وعوامهم -إلا من رحم- مشغولون عنه بكتب الأدعية والزيارات التي يطبع بعضها بخط المصحف ويغلف بمثل غلافه بحيث يصعب التفريق بينهما دون تدقيق.
    بل القرآن صامت حتى ينطق (الإمام) بمراده، ومبهم حتى يفصح (الإمام) بمقصوده!
    فماذا بقي من القرآن؟!!

    المراوغة وراء إلصاق التهمة بأهل السنة
    حين يواجه الاثنى عشرية بأدلة اتهامهم بعقيدة التحريف يحاولون التنصل منها بأساليب شتى. منها إرجاع التهمة إلى المقابل أملاً بإشغاله بالدفاع عن نفسه، وإيهاماً لعوامهم بأن هذا متفق عليه بين الجميع.
    إن هذا نوع من الأساليب الجدلية غير العلمية، الغاية منها المراوغة وإطالة حبل النقاش، والهروب بعيداً عن موضع النزاع، وصرف الأنظار عنه إلى غيره.
    إن البحث العلمي يلزمنا بأن نناقش أصل الموضوع وهو: هل إن الشيعة يقولون بالتحريف أم
    لا؟ ثم بعد أن ننتهي من هذا يمكن أن نبحث غيره من المسائل.
    أما اتهام أهل السنة بعقيدة التحريف فباطل عار عن الدليل. وليس وراءه من دافع سوى التعصب واللجاج، ومحاولة إشغال الخصم لا غير. وكل ما في جعبتهم من حجج روايات يحملونها على التحريف، ثم يلصقونه بأهل السنة.
    بينما يستلزم الأسلوب العلمي إثبات التهمة من نص كلام المتهم، وليس من خلال روايات تحمل على أسوأ المحامل، لطالما صرح علماء أهل السنة أنها من باب الناسخ والمنسوخ. فنحن نؤمن أن من القرآن ما نسخت تلاوته كما قال تعالى: مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (البقرة:106). والنسخ من فعل الخالق، بينما التحريف من فعل المخلوق.
    أما أن أحداً من أهل السنة علماء أو عامة له قول ينصص به على التحريف فهذا لا أثر له البتة. ونحن حين نتهم الإمامية الاثنى عشرية بالتحريف لا نستند على رواياتهم فقط، بل نعتمد على نصوص أقوال علمائهم المصرحة بذلك تصريحاً تاماً، إضافة إلى رواياتهم التي لا تقبل التأويل.

    لازم المذهب ليس بمذهب
    تقول القاعدة الأصولية: لازم المذهب ليس بمذهب. ومن معاني هذه القاعدة أن لازم قول القائل ليس بقول له ما لم يصرح به. لأن القائل قد لا يستحضر لزوم ذلك لقوله. أو يعتقد أن هذا لا يلزمه، وقد يكون محقاً في هذا، فيكون الذي ألزمه مخطئاً.
    فمثلاً.. الإمامية مذهبهم عدم رؤية الله وعدم سماع كلامه مطلقاً. وهذا يستلزم عدم وجود الله أساساً. لأن الذي لا يرى وجهه ولا يسمع كلامه ولا يدرك بأية حاسة لا فرق بينه وبين المعدوم. فإن هذه هي صفات المعدوم لا الموجود. لكننا لا ننسب هذا القول إليهم -وإن لزمهم – لأنهم لا يقولون به.
    ونحن إذ نتهم الشيعة بالقول بالتحريف، لا نتهمهم
    طبقاً للازم قولهم وإنما استناداً إلى نص كلامهم مع الاستشهاد برواياتهم ، التي لا وجه لتأويلها بغير ما تنص عليه من التحريف.
    والملاحظ أن الإمامية حين يلزمون أهل السنة بما يدعون أنه لازم لهم يفعلون الشيء نفسه مع أقوال الرب جل وعلا! فأصولهم ليست هي نص ما يقوله الله نفسه، وإنما هي لوازم ألصقوها بأقواله، لو كانت حقاً لصرح الله بها.

    تناقض صـارخ
    والعجيب أنهم يدفعون التهمة عن أنفسهم مع وجود النص القولي والنص الروائي الصريح المصحح عندهم، بينما يلقون بالتهمة على غيرهم مع عدم وجود نص بذلك يستندون إليه قط!

    الفصل الثاني

    إبطال عقيدة التحريف طبقاً للمنهج القرآني

    العقائد التي شذ بها الإمامية الاثنى عشرية عن المسلمين نوعان:
    نوع لا وجود له – (كالإمامة) و(العصمة) -اخترعوه وأثبتوه. وهذا لا دليل لهم على وجوده من القرآن سوى المتشابهات.
    ونوع ثابت – كحفظ القرآن – نفَوه وأنكروه. وهذا لا دليل لهم على نفيه سوى الشبهات.
    والثابت قطعاً لا ينقض بشبهة. بل لا ينقض أصلاً. بل كل ما عارض الثابت أصلاً فهو شبهة باطلة قطعاً.
    وهذا دليلنا وحجتنا القطعية اليقينية على بطلان عقيدة التحريف طبقاً للمنهج القرآني.
    ولو جازت الزيادة والنقصان في حرف من القرآن لجاز ذلك في كلمة. وهذا يستلزم جوازه في أكثر من ذلك. وهنا يمسي القرآن كمصدر موثوق للهداية غير ذي معنى. لأنه إذا سرى الشك إلى مصدر الهداية تعدى ذلك إلى الهداية نفسها. وعند ذاك يسري الشك إلى أي أصل من أصول الدين الذي تقوم عليه الهداية. ويتمكن أي إنسان من التملص منه بإثارة الشبهات حوله. وكذلك يتمكن من إضافة أي أصل إلى الدين بالطريقة نفسها، ولكن بصورة معكوسة: فينفي الموجود بحجة أنه زائد مضاف، ويثبت المفقود بحجة أنه ناقص محذوف، كما قالوا عن نصوص (الإمامة).
    مجمل القول أن الاعتقاد بجواز طروء التحريف على القرآن يؤدي إلى تعطيل الدين وتخريبه. فنحتاج إلى نبي جديد يأتي بكتاب جديد يهيمن على هذا الكتاب ويشهد له أو عليه. وهذا مخالف لأصل ختم النبوة. فالله تعالى حفظ الكتاب لأنه ختم النبوة، وختم النبوة لأنه حفظ الكتاب، فلا حاجة لبعثة نبي جديد.
    فلو جاز وقوع التحريف في الكتاب لكنا محتاجين دوماً لبعثة نبي جديد يثبت لنا، ويدلنا قطعاً على مواضع التحريف فيه. وإلا فمن يقوم بهذا الدور؟
    هل الروايات؟ كلا.. فإن التحريف إذا تطرق إلى الكتاب كان تطرقه إلى الروايات أولى . فكيف يعالـج
    هذا بهذا؟
    أم العقول؟ والعقول مختلفة فعقل من هو الحكم؟ اللهم إلا إذا كان صاحب العقل نبياً يأتيه الوحي من السماء. وهذا مستحيل أيضاً لختم النبوة.
    لهذا وغيره أجمع المسلمون على حفظ القرآن، وبطلان القول بتحريفه، وتكفير من يقول بهذا القول.

    الأدلة على حفظ القرآن أظهر من أن تذكر
    لا أرى حاجة للتدليل على أصل كل الأصول في دين الإسلام، ألا وهو حفظ القرآن، وتهافت القول بتحريفه. ويكفي في ذلك أن أصحاب دعوى التحريف أنفسهم لا يجرؤون على التصريح بها علناً بصورة لا يتمكنون بعدها من نفي هذه التهمة عنهم. فنراهم يصرحون بها في حال وينكرونها في حال. فمثلاً يذكرونها في كتاب، وينكرونها في آخر، أو في موضع آخر من الكتاب نفسه! ويصرحون بها في المجالس الخاصة، وينكرونها في وسائل الإعلام أو أمام الملأ. مع أنهم يجاهرون بإبراز غيرها من السوءات العقيدية كتجريح الصحابة. وهذا يعني أنهم لو علموا أن لهم حجة – ولو بوجه بعيد – لما اختفوا بها هذا الاختفاء.
    إن كل مسلم يقرأ في أول آية من كتاب الله بعد مقدمته (سورة الفاتحة) قوله تعالى: (ألم*ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ) (البقرة:1،2).
    ثم أقام الله تعالى الدليل القاطع على نفي الريب عن كتابه الهادي بقوله: (وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ) (البقرة:23). وأي ريب ينفى عنه إذا جاز عليه التحريف بالزيادة والنقصان؟!
    ولذلك يقول تعالى:
    (وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ) (فصلت:41،42).
    (وَمَا كَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ) (يونس:37).
    (وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقاً وَعَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) (الأنعام:115).
    (وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً) (الكهف:27).
    (إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (الحجر:9).

    القرآن هو الشاهد والمشهود
    لقد ثبت لنا نحن المسلمين أن القرآن محفوظ من التحريف بالنص القرآني الصريح المكرر المثبت بالحجج القرآنية العقلية الذاتية. أي من داخل القرآن نفسه. بمعنى أن القرآن يشهد لنفسه بنفسه ويدل على نفسه بنفسه فلا يحتاج إلى شاهد أو دليل من خارجه. وفي هذا يقول تعالى:(أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً) (النساء:82). ويقول: (وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّنْ مِثْلِهِ) (البقرة:23).
    فالله تعالى يحتج لصحة القرآن بحجة عقلية مصدرها القرآن نفسه!
    فالقرآن هو الدليل وهو المدلول عليه، وهو الشاهد وهو المشهود عليه، وهو الحجة وهو المحتج له به! والدليل على حفظ القرآن نقلاً وعقلاً هو القرآن نفسه!
    وهذا – فيما أرى – أقوى من دليل التواتر. فإن التواتر إذا كان يورث الإيمان، فهذا يمنح الاطمئنان: (قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي) (البقرة:260).
    فلن تجد شيئاً يبعث اليقين ويورث الإيمان ويمنح الاطمئنان إلى صحة القرآن.. كالقرآن.

    السر في لزوم الإمامية للقول بتحريف القرآن
    يدرك الإمامية جيداً عجزهم عن إثبات أصولهم بواسطة القرآن! ولا يستطيعون تمرير هذه الأصول بسهولة في وجوده كاملاً!! فالقرآن صرح بجلاء تام بذكر مسائل دون (الإمامة) و (العصمة) بكثير، كالوضوء والطهارة من الحدث الأصغر والأكبر! فكان قولهم بطروء النقص على القرآن، لتكون هذه (الأصول) مما حذفت نصوصها!
    والشيء نفسه دفعهم إلى القول بأن الأصول تثبت
    بالعقل لا بالنقل. كل ذلك لعلمهم يقيناً بعدم وجود ما يثبت أصولهم من النقل القطعي ثبوتاً ودلالة! إذن وجود القرآن كاملاً يحرجهم كثيراً حين يجدون أنفسهم مطالبين أمام الجميع بما يثبت أصولهم من النصوص القرآنية الصريحة.
    فأصول الإمامية لم تقم على صريح القرآن ، ولا فروعهم على صحيح السنة .
    وهذا يتبين من تأمل المفارقة الأخرى الآتية:
    لو افترضنا جدلاً أن الله تعالى رفع الكتاب والسنة من الأرض فإن النتيجة الحتمية أن ديننا سيختفي ويزول، بينما دين الإمامية سوف يبقى ويستمر!! لأنهم إنما أسسوه على أوهام سموها (عقليات)، وأباطيل سموها (روايات) ألصقوها بمتشابه الآيات المعطلة عن الفعل من الأساس دون ردها إلى (الإمام) أي إلى هذه الروايات في حقيقة الأمر. لا سيما مع وجود المراقد. وهذا كله: (العقليات والروايات والمراقد) لا يزول بزوال الكتاب والسنة! بل ينتعش.. وينتفش!!
    فسبحان من جعل أصول الحق قائمة على حفظ القرآن وبقائه، وجعل أصول الباطل لا تقوم إلا على تحريف القرآن وإبعاده!

    المحتوى

    الموضوع
    الصفحة
    المقدمة

    الفصل الأول
    ثبوت التهمة قطعاً

    أقسام المنكرين للتحريف من الإمامية

    علماء الإمامية متواطئون على القول بالتحريف

    أدلة الإثبات

    شواهد قاطعة

    عرض موجز لكتاب (فصل الخطاب)

    ملخص الكتاب

    نقل إجماع الطائفة الاثنى عشرية على التحريف

    لا تكفير بل توثيق على أعلى المستويات

    أصول الدين عند الإمامية بين التعطيل والتبديل

    مبدأ (الإمام المعصوم) وعلاقته بتعطيل الدين وتبديله

    المراوغة وراء إلصاق التهمة بأهل السنة

    لازم المذهب ليس بمذهب

    تناقض صارخ

    الفصل الثاني
    إبطال عقيدة التحريف طبقاً للمنهج القرآني

    الأدلة على حفظ القرآن أظهر من أن تذكر

    القرآن هو الشاهد والمشهود

    السر في لزوم الإمامية للقول بتحريف القرآن
    انما قول الخوئي صاحب كتاب منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئي)
الثانى أنّه لا بدّ أن يعلم أنّ القرآن الذي نزل به الرّوح الأمين على سيّد المرسلين صلوات اللّه عليه و آله أجمعين هل هو ما بين الدّفتين و ما وصل إلينا و تناولته أيدينا أم لا 
بل الواصل إلينا بعض القرآن و أنّ القرآن الأصيل الذي نزل به جبرئيل 

[ 198 ]

قد حرّف و بدّل و زيد عليه و نقص عنه ، اختلف فيه الأصحاب . 

فالذي ذهب إليه أكثر الأخباريّين على ما حكى عنهم السّيد الجزايري في رسالة منبع الحياة و كتاب الأنوار هو وقوع التحريف و الزّيادة و النّقصان . 

و إليه ذهب عليّ بن إبراهيم القميّ ، و تلميذه محمّد بن يعقوب الكليني ، و الشّيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي ، و المحدّث العلامة المجلسي قدّس اللّه روحهم . 

و ذهب المرتضى على ما حكي عنه ، و الصدوق في اعتقاداته ، و الشّيخ في التّبيان و الطبرسي في مجمع البيان إلى عدمه ، و عزى ذلك إلى جمهور المجتهدين بل الظاهر من الصّدوق قيام الاجماع عليه حيث قال في اعتقاداته : إنّ اعتقادنا أنّ القرآن الذي أنزل اللّه على نبيّه محمّد صلّى اللّه عليه و آله هو ما بين الدّفتين ، و هو ما في أيدي النّاس ليس بأكثر من ذلك إلى أن قال و من نسب إلينا انّا نقول : إنّه أكثر من ذلك فهو كاذب انتهى . 

http://www.alseraj.net/maktaba/kotob….HTM/index.htm
حجة القائلين بالتّحريف أيضا وجوه كثيرة 
القسم الاول الأدلة الدّالة على مطلق التّحريف و التغيير فيه . 

الثالث ما رواه عليّ بن إبراهيم القميّ عن الصّادق عليه السّلام اي التحريف 

في قوله تعالى : 

( لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِه‏ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ) انّه قال : كيف يحفظ الشّي‏ء من أمر اللّه و كيف يكون العقب من بين يديه ؟ فقيل له كيف ذلك يابن رسول اللّه ؟ فقال : إنّما انزلت له معقّبات من خلفه و رقيب من بين يديه يحفظونه بأمر اللّه . 

الرابع ما رواه عنه عليه السّلام أيضا 
في قوله : 

( لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ ) أنّ الآية هكذا نزلت لقد تاب اللّه بالنّبيّ على المهاجرين 

الخامس ما رواه أيضا 
قال : إنّه قرء على أبي عبد اللّه عليه السّلام : 

( الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً ) فقال أبو عبد اللّه عليه السّلام : لقد سألوا اللّه عظيما أن يجعلهم للمتقين اماما ، فقيل يابن رسول اللّه كيف ذلك ؟ فقال عليه السّلام : إنّما نزلت و اجعل لنا من المتّقين إماما . 
السادس ما رواه أيضا عن ابن أبي عمير عن ابن سنان 
قال قرأت على أبي عبد اللّه عليه السّلام : 

[ 212 ]

( كُنْتُمْ خَيرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ ) فقال أبو عبد اللّه عليه السّلام خير امّة يقتلون أمير المؤمنين و الحسن و الحسين ابني عليّ عليهم السّلام ، فقال القارى : جعلت فداك كيف نزلت ؟ فقال عليه السّلام نزلت خير أئمة اخرجت للنّاس ، أ لا ترى مدح اللّه لهم في آخر الآية : 

( تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ) 


السابع ما رواه السيّد المعتمد السيّد هاشم البحراني عن المفيد في كتاب الاختصاص 
قال : و روي عن جابر الجعفي قال : كنت ليلة من بعض اللّيالي عند أبي جعفر عليه السّلام فقرأت هذه الآية : 

( يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلوةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ ) فقال : مه يا جابر كيف قرأت ، يا أيها الذين آمنوا إذا نودي للصّلاة من يوم الجمعة فاسعوا إلى ذكر اللّه ، قال : قال : قلت فكيف أقرء جعلني اللّه فداك ؟ قال : هذا تحريف يا جابر ، قال : فقال عليه السّلام : يا أيها الذين آمنوا إذا نودي للصّلاة فامضوا إلى ذكر اللّه هكذا نزلت يا جابر ، لقد كان يكره أن يعدو الرّجل إلى الصّلاة يا جابر لم سمّيت الجمعة يوم الجمعة ؟ قال : قلت : تخبرني جعلني اللّه فداك ، قال : أفلا أخبرك بتأويله الأعظم ؟ 

قال : قلت : بلى جعلني اللّه فداك ، قال : فقال : يا جابر سمّى اللّه الجمعة جمعة لأنّ اللّه عزّ و جلّ جمع في ذلك الأولين و الآخرين و جميع ما خلق اللّه من الجنّ و الانس و كلّ شي‏ء خلق ربّنا و السّماوات و الارضين و البحار و الجنّة و النّار و كلّ شي‏ء خلق اللّه في الميثاق فأخذ الميثاق منهم له بالرّبوبيّة و لمحمّد صلّى اللّه عليه و آله بالنّبوة و لعليّ عليه السّلام بالولاية ، و في ذلك اليوم قال اللّه للسّماوات و الأرض : 

( اِئْتيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طآئِعينَ ) فسمّى اللّه ذلك اليوم الجمعة ، لجمعه فيه الأولين و الآخرين ، ثمّ قال عزّ و جلّ يا أيّها الذين آمنوا إذا نودي للصّلاة من يوم الجمعة من يومكم هذا الذي جمعكم فيه 

[ 213 ]

و الصّلاة أمير المؤمنين عليه السّلام ، يعني بالصّلاة الولاية ، و هي الولاية الكبرى ففي ذلك اليوم أتت الرّسل و الأنبياء و الملائكة و كلّ شي‏ء خلق اللّه و الثقلان الجنّ و الانس و السّماوات و الأرضون و المؤمنون بالتلبية للّه عزّ و جلّ ، فامضوا إلى ذكر اللّه و ذكر اللّه أمير المؤمنين عليه السّلام ، و ذروا البيع ، يعني الأوّل ، ذلكم ، يعني بيعة أمير المؤمنين و خلافته ، خير لكم من بيعة الأوّل و ولايته ، ان كنتم تعلمون ، فاذا قضيت الصّلاة يعني بيعة أمير المؤمنين ، فانتشروا في الأرض يعني بالأرض الأوصياء أمر اللّه بطاعتهم و ولايتهم ، كما أمر بطاعة الرّسول و طاعة أمير المؤمنين كنى اللّه في ذلك من أسمائهم فسمّاهم بالأرض ، و ابتغوا من فضل اللّه ، قال جابر : و ابتغوا من فضل اللّه ، قال : 

تحريف هكذا نزلت و ابتغوا من فضل اللّه على الأوصياء و اذكروا اللّه كثيرا لعلكم تفلحون ، ثمّ خاطب اللّه عزّ و جلّ في ذلك الموقف محمّدا صلّى اللّه عليه و آله ، فقال يا محمّد : فاذا رأوا الشّكاك و الجاحدون تجارة ، يعنى الأوّل أو لهوا ، يعني الثّاني ، انصرفوا إليها ، قال : 

قلت انفضّوا إليها قال : تحريف هكذا نزلت ، و تركوك ، مع عليّ قائما ، قل يا محمّد ما عند اللّه ، من ولاية عليّ و الأوصياء ، خير من اللّهو و التجارة ، يعنى بيعة الأوّل و الثّاني للّذين اتقوا ، قال : قلت : ليس فيها للّذين اتّقوا ، قال : فقال : بلى هكذا نزلت الآية ، و أنتم هم الذين اتّقوا ، و اللّه خير الرّازقين . 

القسم الثاني الأدلة الدالة على وجود الزيادة و النّقصان . 
اولها ما رواه في الصافي عن العياشي عن أبي جعفر عليه السّلام قال : لو لا أنّه زيد في كتاب اللّه و نقص ما خفي حقّنا على ذي حجى الثانى ما رواه العيّاشي عنه عليه السّلام أيضا أنّ القرآن قد طرحت منه آى كثيرة 

[ 214 ]

و لم يزد فيه إلاّ حروف أخطأت به الكتبة و توهّمتها الرّجال . 

الثالث ما في تفسير عليّ بن ابراهيم في قوله : 

( وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ النَّبِيِّينَ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ ) قال : هذه الواو زيادة في قوله و منك ، و إنّما هو منك و من نوح . 

القسم الثالث الأدلة الدّالة على وجود النّقصان فقط ، 
و هي كثيرة . 

اولها ما رواه في الكافي عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السّلام ، قال : إنّ القرآن الذي جاء به جبرئيل إلى محمّد صلّى اللّه عليه و آله سبعة عشر ألف آية ، و وجه دلالته أنّ الموجود بأيدينا من القرآن لا يزيد على سبعة آلاف آية ، و على ما ضبطه الشّيخ الطبرسي ستّة آلاف و مأتا آية و ستّة و ثلاثون آية . 

الثانى ما رواه الطبرسي في الاحتجاج عن عليّ عليه السّلام في جواب الزّنديق الذي احتجّ عليه بتناقض ظواهر بعض الآيات أنّه عليه السّلام قال : و أمّا ظهورك على تناكر قوله : 

( وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا في الْيَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ ) و ليس يشبه القسط في اليتامى نكاح النّساء و لا كلّ النّساء أيتام ، فهو ممّا قدّمت ذكره من إسقاط المنافقين في القرآن بين القول في اليتامى و بين نكاح النساء من الخطاب و القصص أكثر من ثلث القرآن ، و هذا و ما أشبهه ممّا أظهرت حوادث المنافقين فيه لأهل النّظر و التّأمل و وجد المعطلون و أهل الملل المخالفة للاسلام مساغا إلى القدح في القرآن ، و لو شرحت لك كلما اسقط و حرّف و بدّل ممّا يجرى هذا المجرى لطال و ظهر ما يحظر التّقية إظهاره من مناقب الأولياء و مثالب الأعداء . 

[ 215 ]

الثالث ما رواه في الكافي عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر ، قال دفع إلىّ أبو الحسن عليه السّلام مصحفا ، فقال : لا تنظر فيه ، ففتحته و قرأت فيه : لم يكن الذين كفروا ، فوجدت فيها اسم سبعين من قريش بأسمائهم و أسماء آبائهم ، قال فبعث إلىّ ابعث إلىّ بالمصحف 


وهذا تعريف بالقمي 
7830 علي بن ابراهيم بن هاشم : 
قال النجاشي : ” علي بن ابراهيم بن هاشم أبوالحسن القمي ، ثقة في 
الحديث ، ثبت ، معتمد ، صحيح المذهب ، سمع فاكثر ، وصنف كتبا واضر في وسط 
عمره . وله كتاب التفسير ، كتاب الناسخ والمنسوخ ، كتاب قرب الاسناد ، كتاب 
الشرايع ، كتاب الحيض ، كتاب التوحيد والشرك ، كتاب فضائل أميرالمؤمنين 
عليه السلام ، كتاب المغازي ، كتاب الانبياء ، رسالة في معنى هشام ويونس ، 
جوابات مسائل سأله عنها محمد بن بلال ، كتاب يعرف بالمشذر ، الله اعلم أنه 

رجال الخوئي 

وهذا الكليني الغني عن التعريف 
( 12067 ) – محمد بن يعقوب بن إسحاق : 
قال النجاشي : ” محمد بن يعقوب بن إسحاق أبوجعفر الكليني ، وكان خاله 
علان الكليني الرازي ، شيخ أصحابنا في وقته بالري ووجههم ، وكان أوثق الناس 
في الحديث ، وأثبتهم ، صنف الكتاب الكبير المعروف بالكليني يسمى الكافي 
وقال الشيخ ( 603 ) : ” محمد بن يعقوب الكليني يكنى أبا جعفر ، ثقة ، عارف 
بالاخبار ، له كتب ، منها كتاب الكافي وهو يشتمل على ثلاثين كتابا ، أوله كتاب 
العقل وفضل العلم ، وكتاب التوحيد ، وكتاب الحجة ، وكتاب الايمان والكفر ، 

وعده في رجاله فيمن لم يرو عنهم عليهم السلام ( 27 ) ، قائلا : ” محمد بن 
يعقوب الكليني ، يكنى أبا جعفر الاعور ، جليل القدر ، عالم بالاخبار ، وله 
مصنفات يشتمل عليها الكتاب المعروف بالكافي . مات سنة تسع وعشرين 
وثلاثمائة في شعبان في بغداد ودفن بباب الكوفة ، وذكرنا كتبه في الفهرست ” . 
وقال الشيخ يوسف البحراني في لؤلؤة البحرين في ذيل ترجمة الكليني 
( 123 ) : وقد نقل العلامة السيد هاشم البحراني في كتاب روضة العارفين قال : 
وحكى بعض الثقات من علمائنا المعاصرين أن بعض حكام بغداد رأى بناء قبر 
محمد بن يعقوب ، فسأل عن البناء فقيل : قبر بعض الشيعة ، فأمر بهدمه وحفر 
ـ 57 ـ 
قبره ، ورآه بكفنه لم يتغير ، ومدفون معه آخر صغير بكفنه أيضا ، فأمر بدفنه وبنى 
عليه قبة ، فهو الآن قبر معروف مزار ومشهد – إنتهى – ثم قال ( رحمه الله ) : 
والذي وجدته بخط بعض مشايخنا ، وأظنه المحدث السيد نعمة الله 
الجزائري ، هو أن السبب في ذلك أن بعض الحكام في بغداد لما رأى افتتان الناس 
بزيارة الائمة عليهم السلام ، حمله التعصب على حفر قبر الامام الكاظم عليه 
السلام ، وقال : إن كان كما يزعمون من فضله ، فهو موجود في قبره ، وإلا نمنع 
الناس من زيارة قبورهم ، وقيل له : إن هنا رجلا من علمائهم المشهورين ، واسمه 
محمد بن يعقوب الكليني ، وهو أعور ، وهو من أقطاب علمائهم ، فيكفيك الاعتبار 
بحفر قبره فأمر بحفر قبره ، فوجدوه بهيئته كأنه قد دفن في تلك الساعة ، فأمر ببناء 
قبة عظيمة عليه وتعظيمه ، وصار مزارا مشهورا ( إنتهى ) 

وهذا المجلسي 
9940 محمد باقر بن محمد تقي : 
قال الشيخ الحر في تذكرة المتبحرين ( 733 ) : ” مولانا الجليل محمد باقر 
ابن مولانا محمد تقي المجلسي : عالم ، فاضل ، ماهر ، محقق ، مدقق ، علامة ، فهامة ، 
فقيه ، متكلم ، محدث ، ثقة ثقة ، جامع للمحاسن والفضائل ، جليل القدر ، عظيم 
الشأن ، أطال الله بقاءه . 
له مؤلفات كثيرة مفيدة ، منها : كتاب بحار الانوار في أخبار الائمة الاطهار ، 
وقال الاردبيلي في جامعه : ” محمد باقر بن محمد تقي بن المقصود علي ، الملقب 
بالمجلسي مد ظله العالي : أستاذنا وشيخنا ، وشيخ الاسلام والمسلمين ، خاتم 
المجتهدين ، الامام العلامة ، المحقق المدقق ، جليل القدر ، عظيم الشأن ، رفيع 
المنزلة ، وحيد عصره ، فريد دهره ، نقة ، ثبت ، عين ، كثير العلم ، جيد التصانيف ، 
وأمره في علو قدره ، وعظم شأنه ، وسمو رتبه ، وتبحره في العلوم العقلية والنقلية ، 
ودقة نظره ، وإصابة رأيه ، وثقته وأمانته ، وعدالته أشهر من أن يذكر ، وفوق ما يحوم 
ـ222ـ 
حوله العبارة ، وبلغ فيضة وفيض والده رحمه الله تعالى دينا ودنيا لاكثر الناس 
من العوام والخواص ، جزاه الله تعالى أفضل جزاء المحسنين ، له كتب نفيسة 
جيدة ، قد أجازني دام بقاؤه وتأييده أن أروي عنه جميعها ، منها : كتاب بحار 

المصدر
رجال الخوئي

    #22907

    noor.haq
    مشارکت کننده

    أهل السنة والقرآن الكريم . أجمع أهل السنة والمسلمون جميعا على صيانة كتاب الله عز وجل من التحريف والزيادة والنقص فهو محفوظ بحفظ الله له قال تعالى : { إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون }() ولا يوجد في كتب أهل السنة المعتمدة رواية واحدة صحيحة تخالف هذا وقد ذكر مفسروا أهل السنة عند قوله سبحانه : { إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون} أن القرآن محفوظ من أي تغيير أو تبديل أو تحريف انظر القرطبي : ” جامع أحكام القرآن “، النسفي : ” مدارك التنزيل”، ” تفسير الخازن ” ، ” تفسير ابن كثير “، البيضاوي : ” أنوار التنزيل ” ، الألوسي ” روح المعاني” ، صديق خان ” فتح البيان ” ، الشنقيطي ” أضواء البيان” وغيرهم من المفسرين .

    وصرح كبار علماء السنة أن من اعتقد أن القرآن فيه زيادة أو نقص فقد خرج من دين الاسلام .

    وهذه العقيدة عند أهل السنة من الشهرة والتواتر بحيث أنها لاتحتاج الى من يقيم أدلة عليها بل هذه العقيدة من المتواترات عند المسلمين .

    قال القاضي عياض() – رحمه الله : ( وقد أجمع المسلمون أن القرآن المتلو في جميع أقطار الأرض المكتوب في المصحف بأيدي المسلمين مما جمعه الدفتان من أول { الحمد لله رب العالمين } الى آخر { قل أعوذ برب الناس } أنه كلام الله ووحيه المنزل على نبيه محمد صلى الله عليه وسلم وأن جميع مافيه حق وأن من نقص منه حرفا قاصدا لذلك أو بدله بحرف آخر مكانه أو زاد فيه حرفا مما لم يشتمل عليه المصحف الذي وقع الإجماع عليه وأجمع على أنه ليس من القرآن عامداً لكل هذا أنه كافر () .

    وينقل القاضي عياض عن أبي عثمان الحداد أنه قال : (جميع من ينتحل التوحيد متفقون على أن الجحد لحرف من التنزيل كفر ) ().

    قال ابن قدامة () : ( ولا خلاف بين المسلمين في أن من جحد من القرآن سورة أو آية أو كلمة أو حرفاً متفقاً عليه أنه كافر ) () .

    قال البغدادي : ( وأكفروا – أي أهل السنة – من زعم من الرافضة أن لا حجة اليوم في القرآن والسنة لدعواه أن الصحابة غيروا بعض القرآن وحرفوا بعضه ) () .

    ويقول القاضي أبو يعلي(): ( والقرآن ما غير ولا بدل ولا نقص منه ولا زيد فيه خلافاً للرافضة القائلين أن القرآن قد غير وبدل وخولف بين نظمه وترتيبه – ثم قال- إن القرآن جمع بمحضر من الصحابة رضي الله عنهم وأجمعوا عليه ولم ينكر منكر ولا رد أحد من الصحابة ذلك ولا طعن فيه ولو كان مغيراً مبدلاً لوجب أن ينقل عن أحد من الصحابة أنه طعن فيه ، لأن مثل هذا لايجوز أن ينكتم في مستقر العادة .. ولانه لو كان مغيراً ومبدلاً لوجب على علي رضي الله عنه أن يبينه ويصلحه ويبين للناس بياناً عاماً أنه أصلح ما كان مغيراً فلما لم يفعل ذلك بل كان يقرأه ويستعمله دل على أنه غير مبدل ولا مغير ()) .

    ويقول ابن حزم : ( القول بأن بين اللوحين تبديلا كفر صريح وتكذيب لرسول الله صلى الله عليه وسلم ) ().

    قال الفخر الرازي عند قوله سبحانه : { إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون }، وإنا نحفظ ذلك الذكرمن التحريف والزيادة والنقصان – إلى أن قال : إن أحداً لو حاول تغيير حرف أو نقطة لقال له أهل الدنيا هذا كذب وتغيير لكلام الله حتى أن الشيخ المهيب لو اتفق له لحن أو هفوة في حرف من كتاب الله تعالى لقال له الصبيان أخطأت أيها الشيخ وصوابه كذا وكذا .. واعلم أنه لم يتفق لشيء من الكتب مثل هذا الحفظ فإنه لا كتاب إلا وقد دخله التصحيف والتحريف والتغيير إما في الكثير منه أو في القليل ، وبقاء هذا الكتاب مصوناً من جميع جهات التحريف مع أن دواعي الملاحدة واليهود والنصارى متوفرة على إبطاله وإفساده من أعظم المعجزات ().

    ويقول ابن حزم – في الجواب عن احتجاج النصارى بدعوى الروافض تحريف القرآن – ( وأما قولهم في دعوى الروافض تبديل القرآن فإن الروافض ليسوا من المسلمين ) () .
    ويقول شيخ الاسلام ابن تيمية : ( وكذلك – أي في الحكم بتكفيره – من زعم منهم أن القرآن نقص منه آيات وكتمت ، أو زعم أن له تأويلات باطنة تسقط الأعمال المشروعة ونحو ذلك وهؤلاء يسمون القرامطة والباطنية ومنهم التناسخية وهؤلاء لاخلاف في كفرهم)().

    وبعد : فالشواهد في هذا المجال لاتحصى كثرة وهي موجودة في مواضعها في كتب التفسير وعلوم القرآن والحديث والعقيدة والأصول وغيرها.

    #22908

    noor.haq
    مشارکت کننده

    لشيعة والقرآن الكريم . أولا : علماء الشيعة المصرحون بأن القرآن محرف وناقص ( ‍1 ) علي بن إبراهيم القمي :

    قال في مقدمة تفسيره عن القرآن ( ج1/36 ط دار السرور – بيروت ) أما ماهو حرف مكان حرف فقوله تعالى : (( لئلا يكون للناس على * الله حجة إلا الذين ظلموا منهم())) يعنى ولا للذين ظلموا منهم وقوله : (( يا موسى لا تخف إنى لايخاف لدي المرسلون إلا من ظلم ()) يعنى ولا من ظلم وقوله : (( ما كان لمؤمن أن يقتل مؤمنا إلا خطأ ())) يعنى ولا خطأ وقوله : ((ولا يزال بنيانهم الذى بنوا ريبة في قلوبهم إلا أن تقطع قلوبهم ())) يعنى حتى تنقطع قلوبهم .

    قال في تفسيره أيضا ( ج1/36 ط دار السرور – بيروت ) :

    وأما ما هو على خلاف ما أنزل الله فهو قوله : (( كنتم خير أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر وتؤمنون بالله () )) فقال أبو عبد الله عليه السلام لقاريء هذه الآية : (( خير أمة )) يقتلون أمير المؤمنين والحسن والحسين بن علي عليهم السلام ؟ فقيل له : وكيف نزلت يا ابن رسول الله؟ فقال : إنما نزلت : 
(( كنتم خير أئمة أخرجت للناس )) ألا ترى مدح الله لهم في آخر الآية (( تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر وتؤمنون بالله)) ومثله آية قرئت على أبي عبد اللــــه عليـه السلام:(( الذين يقولون ربنا هب لنا من أزواجنا وذرياتنا قرة أعين واجعلنا للمتقين إماما () )) فقال أبو عبد الله عليه السلام : لقد سألوا الله عظيما أن يجعلهم للمتقين إماما . فقيل له : يا ابن رسول الله كيف نزلت ؟ فقال : إنما نزلت : 
(( الذين يقولون ربنا هب لنا من أزواجنا وذرياتنا قرة أعين واجعل لنا من المتقين 
إماما )) وقوله : (( له معقبات من بين يديه ومن خلفه يحفظونه من أمر الله ())) فقال أبو عبد الله : كيف يحفظ الشيء من أمر الله وكيف يكون المعقب من بين يديه فقيل 
له : وكيف ذلك يا ابن رسول الله ؟ فقال : إنما نزلت (( له معقبات من خلفه ورقيب من بين يديه يحفظونه بأمر الله )) ومثله كثير .

    وقال أيضا في تفسيره ( ج1/37 دار السرور . بيروت ) :

    وأما ما هو محرف فهو قوله : (( لكن الله يشهد بما أنزل إليك في علي أنزله بعلمه والملائكة يشهدون () )) وقوله :(( يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك في علي فإن لم تفعل فما بلغت رسالته () )) وقوله : (( إن الذين كفروا وظلموا آل محمد حقهم لم يكن الله ليغفر لهم ())) وقوله : (( وسيعلم الذين ظلموا آل محمد حقهم أي منقلب ينقلبون () )) وقوله : (( ولو ترى الذين ظلموا آل محمد حقهم في غمرات الموت () )) * .

    ( ‌2 ) نعمة الله الجزائري واعترافه بالتحريف :

    قال الجزائري في كتابه الأنوار النعمانية 2/357 ، 358 :

    (( إن تسليم تواترها { القراءات السبع } عن الوحي الآلهي وكون الكل قد نزل به الروح الأمين يفضي إلى طرح الأخبار المستفيضة بل المتواترة الدالة بصريحها على وقوع التحريف في القرآن كلاما ومادة وإعرابا ، مع أن أصحابنا رضوان الله عليهم قد أطبقوا على صحتها والتصديق بها (). نعم قد خالف فيها المرتضى والصدوق والشيخ الطبرسي وحكموا بأن ما بين دفتي المصحف هو القرآن المنزل لا غير ولم يقع فيه تحريف 
ولا تبديل )) .
    (( والظاهر أن هذا القول () إنما صدر منهم لأجل مصالح كثيرة منها سد باب الطعن عليها بأنه إذا جاز هذا في القرآن فكيف جاز العمل بقواعده وأحكامه مع جواز لحوق التحريف لها ())) .

    ويمضي نعمة الله الجزائري فيقرر أن أيادي الصحابة امتدت إلى القرآن وحرفته وحذفت منه الآيات التي تدل على فضل الأئمة فيقول 1/97: ((ولا تعجب من كثرة الأخبار الموضوعة ())) فإنهم بعد النبي( قد غيروا وبدلوا في الدين ما هو أعظم من هذا كتغييرهم القرآن وتحريف كلماته وحذف ما فيه من مدائح آل الرسول والأئمة الطاهرين وفضائح المنافقين وإظهار مساويهم كما سيأتي بيانه في نور القرآن () )) .

    ويعزف الجزائري على النغمة المشهورة عند الشيعة بأن القرآن لم يجمعه كما أنزل إلا علي رضوان الله عليه وأن القرآن الصحيح عند المهدي وأن الصحابة ما صحبوا النبي ( إلا لتغيير دينه وتحريف القرآن فيقول 2/360،361،362 :

    (( قد استفاض في الأخبار أن القرآن كما أنزل لم يؤلفه إلا أمير المؤمنين عليه السلام بوصية من النبي ( ، فبقي بعد موته ستة أشهر مشتغلا بجمعه ، فلما جمعه كما أنزل أتي به إلى المتخلفين بعد رسول الله ( فقال لهم : هذا كتاب الله كما أنزل فقال له عمر بن الخطاب : لاحاجة بنا إليك ولا إلى قرآنك ، عندنا قرآن كتبه عثمان ، فقال لهم علي : لن تروه بعد اليوم ولا يراه أحد حتى يظهر ولدي المهدي عليه السلام . وفي ذلك القرآن() زيادات كثيرة وهو خال من التحريف ، وذلك أن عثمان قد كان من كتاب الوحي لمصلحة رآها ( وهي أن لايكذبوه في أمر القرآن بأن يقولوا إنه مفترى أو إنه لم ينزل به الروح الأمين كما قاله أسلافهم ، بل قالوه أيضا وكذلك جعل معاوية من الكتاب قبل موته بستة أشهر لمثل هذه المصلحة أيضا وعثمان وأضرابه ما كانوا يحضرون إلا في المسجد مع جماعة الناس فما يكتبون إلا ما نزل به جبرائيل عليه السلام . أما الذي كان يأتي به داخل بيته فلم يكن يكتبه إلا أمير المؤمنين عليه السلام لأن له المحرمية دخولا وخروجا فكان ينفرد بكتابة مثل هذا وهذا القرآن الموجود الآن في أيدي الناس هو خط عثمان ، وسموه الإمام وأحرقوا ما سواه أو أخفوه ، وبعثوا به زمن تخلفه إلى الأقطار والأمصار ومن ثم ترى قواعد خطه تخالف قواعد العربية )) .

    وقد أرسل عمر بن الخطاب زمن تخلفه إلى علي عليه السلام بأن يبعث له القرآن الأصلي الذي هو ألفه وكان عليه السلام يعلم أنه طلبه لأجل أن يحرقه كقرآن ابن مسعود أو يخفيه عنده حتى يقول الناس : إن القرآن هو هذا الكتاب الذي كتبه عثمان لا غير فلم يبعث به إليه وهو الآن موجود عند مولانا المهدي عليه السلام مع الكتب السماوية ومواريث الأنبياء ولما جلس أميرالمؤمنين عليه السلام () على سرير الخلافة لم يتمكن من إظهار ذلك القرآن وإخفاء هذا لما فيه من إظهار الشنعة على من سبقه كما لم يقدر على النهي عن صلاة الضحى ، وكما لم يقدر على إجراء المتعتين متعة الحج ومتعة النساء . وقد بقي القرآن الذي كتبه عثمان حتى وقع الى أيدي القراء فتصرفوا فيه بالمد والإدغام والتقاء الساكنين مثل ما تصرف فيه عثمان وأصحابه وقد تصرفوا في بعض الآيات تصرفا نفرت الطباع منه وحكم العقل بأنه ما نزل هكذا .

    وقال أيضا في ج 2/363 :

    فإن قلت كيف جاز القراءة في هذا القرآن مع مالحقه من التغيير ، قلت قد روي في الآخبار أنهم عليهم السلام أمروا شيعتهم بقراءة هذا الموجود من القرآن في الصلاة وغيرها والعمل بأحكامه حتى يظهر مولانا صاحب الزمان فيرتفع هذا القرآن من أيدي الناس إلى السماء ويخرج القرآن الذي ألفه أمير المؤمنين عليه السلام فيقرى ويعمل بأحكامه ().

    ( 3 ) الفيض الكاشاني ( المتوفي 1091 هـ ) :

    وممن صرح بالتحريف من علمائهم : مفسرهم الكبير الفيض الكاشاني صاحب تفسير ” الصافي “.

    قال في مقدمة تفسيره معللا تسمية كتابه بهذا الأسم (( وبالحري أن يسمى هذا التفسير بالصافي لصفائه عن كدورات آراء العامة والممل والمحير ())) .

    وقد مهد لكتابه هذا باثنتي عشرة مقدمة ، خصص المقدمة السادسة لإثبات تحريف القرآن . وعنون لهذه المقدمة بقوله ( المقدمة السادسة في نبذ مما جاء في جمع القرآن ، وتحريفه وزيادته ونقصه ، وتأويل ذلك ( )) .

    وبعد أن ذكر الروايات التي استدل بها على تحريف القرآن ، والتي نقلها من أوثق المصادر المعتمدة عندهم ، خرج بالنتيجة التالية فقال : (( والمستفاد من هذه الأخبار وغيرها من الروايات من طريق أهل البيت عليهم السلام أن القرآن الذي بين أظهرنا ليس بتمامه كما أنزل على محمد صلى الله عليه وآله وسلم بل منه ماهو خلاف ما أنزل الله ، ومنه ما هو مغير محرف ، وأنه قد حذف منه أشياء كثيرة منها اسم علي عليه السلام ، في كثير من المواضع ، ومنها لفظة آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم غير مرة ، ومنها أسماء المنافقين في مواضعها ، ومنها غير ذلك ، وأنه ليس أيضا على الترتبيب المرضي عند الله ، وعند رسول صلى الله عليه وآله وسلم ())) .

    ثم ذكر بعد هذا أن القول بالتحريف اعتقاد كبار مشايخ الإمامية قال : (( وأما اعتقاد مشايخنا رضي الله عنهم في ذلك فالظاهر من ثقة الإسلام محمد بن يعقوب الكليني طاب ثراه أنه كان يعتقد التحريف والنقصان في القرآن ، لأنه كان روى روايات في هذا المعنى في كتابه الكافي ، ولم يتعرض لقدح فيها ، مع أنه ذكر في أول الكتاب أنه كان يثق بما رواه فيه، وكذلك أستاذه علي بن إبراهيم القمي ـ رضي الله عنه ـ فإن تفسيره مملوء منه ، وله غلو فيه ، وكذلك الشيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي رضي الله عنه فإنه أيضا نسج على منوالهما في كتاب الإحتجاج () )) .

    ( 4 ) أبو منصور أحمد بن منصور الطبرسي ( المتوفي سنة 620هـ ) :

    روى الطبرسي في الاحتجاج عن أبي ذر الغفاري رضي الله عنه أنه قال: (( لما توفي رسول الله جمع علي عليه السلام القرآن ، وجاء به إلى المهاجرين والأنصار وعرضه عليهم لما قد أوصاه بذلك رسول الله ، فلما فتحه أبو بكر خرج في أول صفحة فتحها فضائح القوم ، فوثب عمر وقال : ياعلي اردده فلا حاجة لنا فيه ، فأخذه عليه السلام وانصرف ، ثم أحضروا زيد بن ثابت ـ وكان قارئا للقرآن ـ فقال له عمر : إن عليا جاء بالقرآن وفيه فضائح المهاجرين والأنصار ، وقد رأينا أن نؤلف القرآن ، ونسقط منه ما كان فضيحة وهتكا للمهاجرين والأنصار . فأجابه زيد إلى ذلك .. فلما استخلف عمر سأل عليا أن يدفع إليهم القرآن فيحرفوه فيما بينهم () )) .

    ويزعم الطبرسي أن الله تعالى عندما ذكر قصص الجرائم في القرآن صرح بأسماء مرتكبيها ، لكن الصحابة حذفوا هذه الأسماء ، فبقيت القصص مكناة . يقول : (( إن الكناية عن أسماء أصحاب الجرائر العظيمة من المنافقين في القرآن ، ليست من فعله تعالى ، وإنها من فعل المغيرين والمبدلين الذين جعلوا القرآن عضين ، واعتاضوا الدنيا من الدين () )) .

    ولم يكتف الطبرسي بتحريف ألفاظ القرآن ، بل أخذ يؤول معانيه تبعا لهوى نفسه ، فزعم أن في القرآن الكريم رموزا فيها فضائح المنافقين ، وهذه الرموز لايعلم معانيها إلا الأئمة من آل البيت ، ولو علمها الصحابة لأسقطوها مع ما أسقطوا منه().
    هذه هي عقيدة الطبرسي في القرآن ، وما أظهره لا يعد شيئا مما أخفاه في نفسه ، وذلك تمسكا بمبدأ ( التقية ) يقول : (( ولو شرحت لك كلما أسقط وحرف وبدل ، مما يجري هذا المجرى لطال ، وظهر ما تحظر التقية إظهاره من مناقب الأولياء ، ومثالب الأعداء())) .

    ويقول في موضع آخر محذرا الشيعه من الإفصاح عن التقيه (( وليس يسوغ مع عموم التقية التصريح بأسماء المبدلين ، ولا الزيادة في آياته على ما أثبتوه من تلقائهم في الكتاب، لما في ذلك من تقوية حجج أهل التعطيل ، والكفر ، والملل المنحرفة عن قبلتنا ، وإبطال هذا العلم الظاهر ، الذي قد استكان له الموافق والمخالف بوقوع الاصطلاح على الائتمار لهم والرضا بهم ، ولأن أهل الباطل في القديم والحديث أكثر عددا من أهل الحق () )) .

    ( 5 ) محمــد باقــــر المجلســـــي :

    والمجلسي يرى أن أخبار التحريف متواترة ولا سبيل إلى إنكارها وروايات التحريف تسقط أخبار الإمامة المتواترة على حد زعمهم فيقول في كتابه (( مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول)) الجزء الثاني عشرص 525 في معرض شرحه الحديث هشام بن سالم عن أبي عبد الله عليه السلام قال : إن القرآن الذي جاء به جبرائيل عليه السلام إلى محمد ( سبعة عشر ألف آية قال عن هذا الحديث (): (( موثق ، وفي بعض النسخ عن هشام بن سالم موضع هارون بن سالم، فالخبر صحيح. ولا يخفي أن هذا الخبر وكثير من الأخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن وتغييره وعندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى ، وطرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأسا ، بل ظني أن الأخبار في هذا الباب لايقصر عن أخبار الامامة فكيف يثبتونها بالخبر ؟ )) أى كيف يثبتون الإمامة بالخبر إذا طرحوا أخبار التحريف ؟

    وأيضا يستبعد المجلسي أن تكون الآيات الزائدة تفسيراً ().
    وأيضا بوب في كتابه بحار الأنوار بابا بعنوان (( باب التحريف في الآيات التي هي خلاف ما أنزل الله () ))

    ( 6 ) الشيخ محمد بن محمد النعمان الملقب بالمفيد .

    أما المفيد ـ الذي يعد من مؤسسي المذهب ـ فقد نقل إجماعهم على التحريف ومخالفتهم لسائر الفرق الإسلامية في هذه العقيدة .

    قال في ( أوائل المقالات ) : (( واتفقت الإمامية على وجوب رجعة كثير من الاموات إلى الدنيا قبل يوم القيامة ، وإن كان بينهم في معنى الرجعة اختلاف ، واتفقوا على إطلاق لفظ البداء في وصف الله تعالى ، وإن كان ذلك من جهة السمع دون القياس ، واتفقوا أن أئمة () الضلال خالفوا في كثير من تأليف القرآن ، وعدلوا فيه عن موجب التنزيل وسنة النبي صلى الله عليه وآله وسلم ، وأجمعت المعتزلة ، والخوارج ، والزيديه والمرجئة ، وأصحاب الحديث على خلاف الإمامية في جميع ماعددناه ))( ) .

    وقال أيضا : ان الاخبار قد جاءت مستفيضة عن أئمة الهدى من آل محمد ( باختلاف القرآن وما أحدثه الظالمين فيه من الحذف والنقصان ( ).

    وقال ايضا () حين سئل في كتابه ” المسائل السروية “() ما قولك في القرآن . أهو ما بين الدفتين الذي في ايدى الناس ام هل ضاع مما انزل الله على نبيه ( منه شيء أم لا؟ وهل هو ما جمعه أمير المؤمنين ( ع ) أما ما جمعه عثمان على ما يذكره المخالفون .

    وأجاب : إن الذي بين الدفتين من القرآن جميعه كلام الله تعالى وتنزيله وليس فيه شيء من كلام البشر وهو جمهور المنزل والباقي مما أنزله الله تعالى قرآنا عند المستحفظ للشريعة المستودع للأحكام لم يضع منه شيء وإن كان الذي جمع ما بين الدفتين الآن لم يجعله في جملة ما جمع لأسباب دعته إلى ذلك منها : قصوره عن معرفة بعضه . ومنها : ماشك فيه ومنها ما عمد بنفسه ومنها : ماتعمد إخراجه . وقد جمع أمير المؤمنين عليه السلام القرآن المنزل من أوله إلى آخره وألفه بحسب ما وجب من تأليفه فقدم المكي على المدني والمنسوخ على الناسخ ووضع كل شيء منه في حقه ولذلك قال جعفر بن محمد الصادق : أما والله لو قرىء القرآن كما أنزل لألفيتمونا فيه مسمين كما سمي من كان قبلنا ، إلى أن قال : غير أن الخبر قد صح عن أئمتنا عليهم السلام أنهم قد أمروا بقراءة مابين الدفتين وأن لا نتعداه بلا زيادة ولانقصان منه إلى أن يقوم القائم (ع) فيقرىء الناس القرآن على ما أنزل الله تعالى وجمعه أمير المؤمنين عليه السلام ونهونا عن قراءة ما وردت به الأخبار من أحرف تزيد على الثابت في المصحف لأنها لم تأت على التواتر وإنما جاء بالآحاد ()، و قد يغلط الواحد فيما ينقله ولأنه متى قرأ الإنسان بما يخالف ما بين الدفتين غرر بنفسه مع أهل الخلاف وأغرى به الجبارين وعرض نفسه للهلاك فمنعونا (ع) من قراءة القرآن بخلاف ما يثبت بين الدفتين .

    (7) أبو الحسن العاملي :
    قال في المقدمة الثانية لتفسير مرآة الأنوار ومشكاة الأسرار ص 36 () : ” اعلم أن الحق الذي لا محيص عنه بحسب الأخبار المتواترة الآتية وغيرها ، أن هذا القرآن الذي في أيدينا قد وقع فيه بعد رسول ( شيء من التغييرات ، وأسقط الذين جمعوه بعده كثيرا من الكلمات والآيات ، وأن القرآن المحفوظ عما ذكر الموافق لما أنزله الله تعالى ، ما جمعه علي عليه السلام وحفظه الى أن وصل الى ابنه الحسن عليه السلام ، وهكذا إلى أن وصل إلى القائم عليه السلام ، وهو اليوم عنده صلوات الله عليه . ولهذا كما ورد صريحاً في حديث سنذكره لما أن كان الله عز وجل قد سبق في علمه الكامل صدور تلك الأعمال الشنيعة من المفسدين( ) في الدين ، وأنهم بحيث كلما اطلعوا على تصريح بما يضرهم ويزيد في شأن علي عليه السلام وذريته الطاهرين ، حاولوا إسقاط ذلك أو تغييره محرفين . وكان في مشيئته الكاملة ومن ألطافه الشاملة محافظة أوامر الإمامة والولاية ومحارسة مظاهر فضائل النبي ( والأئمة بحيث تسلم عن تغيير أهل التضييع والتحريف ويبقى لأهل الحق مفادها مع بقاء التكليف . لم يكتف بما كان مصرحاً به منها في كتابه الشريف بل جعل جل بيانها بحسب البطون وعلى نهج التأويل وفي ضمن بيان ما تدل عليه ظواهر التنزيل وأشار إلى جمل من برهانها بطريق التجوز والتعريض والتعبير عنها بالرموز والتورية وسائر ما هو من هذا القبيل حتى تتم حججه على الخلائق جميعها ولو بعد إسقاط المسقطين ما يدل عليها صريحاً بأحسن وجه وأجمل سبيل ويستبين صدق هذا المقال بملاحظة جميع ما نذكره في هذه الفصول الأربعة المشتملة على كل هذه الأحوال .

    وقد جعل ابو الحسن العاملي الفصل الرابع من المقدمة الثانية رداً على من انكر التحريف . وعنوانها هو ” بيان خلاصة اقوال علمائنا في تغيير القرآن وعدمه وتزييف استدلال من انكر التغير حيث قال :

    اعلم أن الذي يظهر من ثقة الإسلام محمد بن يعقوب الكليني طاب ثراه أنه كان يعتقد التحريف والنقصان في القرآن لأنه روى روايات كثيرة في هذا المعنى في كتاب الكافي الذي صرح في أوله بأنه كان يثق فيما رواه فيه ولم يتعرض لقدح فيها ولا ذكر معارض لها ، وكذلك شيخه على بن إبراهيم القمي فإن تفسيره مملوء منه وله غلو فيه قال رضي الله عنه في تفسيره : أما ما كان من القرآن خلاف ما أنزل الله فهو قوله تعالى : 
{ كنتم خير أمة أخرجت للناس}() فإن الصادق عليه السلام قال لقاريء هذه الآية : خير أمة : يقتلون علياً والحسين بن علي عليه السلام ؟ فقيل له : فكيف نزلت ؟ فقال : إنما نزلت خير أئمة أخرجت للناس : ألا ترى مدح الله لهم في آخر الآية : تأمرون بالمعروف الآية ثم ذكر رحمه الله آيات عديد من هذا القبيل ثم قال: وأما ما هو محذوف عنه فهو قوله تعالى : { لكن الله يشهد بما أنزل اليك }() في علي قال : كذا نزلت أنزله بعلمه والملائكة يشهدون ثم ذكر أيضاً آيات من هذا القبيل ثم قال : وأما التقديم فإن آية عدة النساء الناسخة التي هي أربعة أشهر قدمت على المنسوخة التي هي سنة وكذا قوله تعالى : { أفمن كان على بينة من ربه ويتلوه شاهد منه ومن قبله كتاب موسى إماماً ورحمة}( ) فإنما هو يتلوه شاهد منه إماماً ورحمة ومن قبله كتاب موسى ثم ذكر أيضاً بعض آيات كذلك ثم قال وأما الآيات التي تمامها في سورة أخرى : { قال أتستبدلون الذي هو أدنى بالذي هو خير اهبطوا مصراً فإن لكم ما سألتم } (). وتمامها في سورة المائدة {فقالوا يا موسى إن فيها قوماً جبارين وإنا لن ندخلها حتى يخرجوا منها فإن يخرجوا منها فإنا داخلون} () ونصف الآية في سورة البقرة ونصفها في سورة المائدة ثم ذكر آيات أيضاً من هذا القبيل ولقد قال بهذا القول أيضاً ووافق القمي والكليني جماعة من أصحابنا المفسرين ، كالعياشي ، والنعماني ، وفرات بن إبراهيم ، وغيرهم وهو مذهب أكثر محققي محدثي المتأخرين، وقول الشيخ الأجل أحمد بن أبي طالب الطبرسي كما ينادي به كتابه الاحتجاج وقد نصره شيخنا العلامة باقر علوم أهل البيت عليهم السلام وخادم أخبارهم عليهم السلام في كتابه بحار الأنوار ، وبسط الكلام فيه بما لا مزيد عليه وعندي في وضوح صحة هذا القول بعد تتبع الأخبار وتفحص الآثار بحيث يمكن الحكم بكونه من ضروريات مذهب التشيع (). وأنه من أكبر مفاسد غصب الخلافة فتدبر حتى تعلم وهم الصدوق() في هذا المقام حيث قال في اعتقاداته بعد أن قال() : اعتقادنا أن القرآن الذي أنزل الله على نبيه هو ما بين الدفتين وما في أيدي الناس ليس بأكثر من ذلك وأن من نسب إلينا أنا نقول أنه أكثر من ذلك فهو كاذب وتوجيه كون مراده علماء قم فاسد ، إذ علي بن إبراهيم الغالي في هذا القول منهم نعم قد بالغ في إنكار هذا الأمر السيد المرتضي في جواب المسائل الطرابلسيات ، وتبعه أبو علي الطبرسي في مجمع البيان حيث قال أما الزيادة في القرآن فمجمع على بطلانه .

    وأما النقصان فيه فقد روى جماعة من أصحابنا وقوم من حشوية العامة() أن في القرآن تغييرا ونقصانا والصحيح من مذهب أصحابنا خلافه ، وهو الذي نصره المرتضى قدس روحه وكذا تبعه شيخه الطوسي في التبيان حيث قال : وأما الكلام في زيادته ونقصانه يعني القرآن فمما لا يليق به لأن الزيادة فيه مجمع على بطلانه وأما النقصان منه فالظاهر أيضاً من مذهب المسلمين خلافه وهو الأليق بالصحيح من مذهبنا كما نصره المرتضى وهو الظاهر من الروايات غير أنه رويت روايات كثيرة من جهة العامة والخاصة بنقصان من آي القرآن ، ونقل شيء منه من موضع إلى موضع ، لكن طريقها الآحاد التي لا توجب علماً فالأولى الإعراض عنها وترك التشاغل بها لأنه يمكن تأويلها ولو صحت لما كان ذلك طعناً على ما هو موجود بين الدفتين فإن ذلك معلوم صحته لا يعترضه أحد من الأمة ورواياتنا متناصرة بالحث على قرائته والتمسك بما فيه ورد ما يرد من اختلاف الأخبار في الفروع إليه وعرضها عليه فما وافقه عمل عليه وما يخالفه يجتنب ولا يلتفت إليه وقد وردت عن النبي ( رواية لا يدفعها أحد أنه قال : ” إني مخلف فيكم الثقلين إن تمسكتم بهما لن تضلوا كتاب الله وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض” وهذا يدل على أنه موجود في كل عصر لأنه لا يجوز أن يأمر الأمة بالتمسك بما لا تقدر على التمسك به ، كما إن أهل البيت ومن يجب اتباع قوله حاصل في كل وقت وإذا كان الموجود بيننا مجمعاً على صحته فينبغي أن نتشاغل بتفسيره وبيان معانيه وترك ما سواه .

    أقول() : أما ادعاؤهم() عدم الزيادة أي زيادة آية أو آيات مما لم يكن من القرآن فالحق كما قالوا إذ لم نجد في أخبارنا المعتبرة ما يدل على خلافه سوى ظاهر بعض فقرات خبر الزنديق في الفصل السابق وقد وجهناه بما يندفع عنه هذا الاحتمال ، وقد مر في الفصل الأول وفي روايات العياشي أن الباقر عليه السلام قال : إن القرآن قد طرح منه آي كثيرة ولم يزد فيه إلا حروف قد أخطأت بها الكتبة وتوهمتها الرجال ، وأما كلامهم في مطلق التغيير والنقصان فبطلانه بعد أن نبهنا عليه أوضح من أن يحتاج إلى بيان وليت شعري كيف يجوز لمثل الشيخ () أن يدعي أن عدم النقصان ظاهر الروايات مع أننا لم نظفر على خبر واحد يدل عليه ، نعم دلالتها على كون التغيير الذي وقع غير مخل بالمقصود كثيرا كحذف اسم علي وآل محمد ( وحذف أسماء المنافقين وحذف بعض الآيات وكتمانه ونحو ذلك وإن ما بأيدينا كلام الله وحجة علينا كما ظهر من خبر طلحة السابقة في الفصل الأول مسلمة ، ولكن بينه وبين ما ادعاه بون بعيد وكذا قوله رحمه الله ” إن الأخبار الدالة على التغيير والنقصان من الآحاد التي لا توجب علماً” مما يبعد صدوره عن مثل الشيخ لظهور أن الآحاد التي احتج بها الشيخ في كتبه وأوجب العمل عليها في كثير من مسائله الخلافية ليست بأقوى من هذه الأخبار لا سنداً ولا دلالة على أنه من الواضحات البينة أن هذه الأخبار متواترة معنى ، مقترنة بقرائن قوية موجبة للعلم العادي بوقوع التغيير ولو تمحل أحد للشيخ بأن مراده أن هذه الأخبار ليست بحد معارضة ما يدل على خلافها من أدلة المنكرين ، فجوابه بعد الإغماض عن كونه تمحلا سمجاً ما سنذكره من ضعف مستند المنكرين ومن الغرائب أيضاً أن الشيخ ادعى امكان تأويل هذه الأخبار وقد أحطت خبراً بأن أكثرها مما ليس بقابل للتوجيه ، وأما قوله : ولو صحت إلخ فمشتملة على أمور غير مضرة لنا بل بعضها لنا لا علينا إذ:

    منها عدم استلزام صحة أخبار التغيير والنقص ، الطعن على ما في هذه المصاحف ، بمعنى عدم وجود منافات بين وقوع هذا النوع من التغيير وبين التكليف بالتمسك بهذا المغير ، والعمل على ما فيه لوجوه عديدة كرفع الحرج ودفع ترتب الفساد وعدم التغيير بذلك عن إفادة الأحكام ونحوها وهو أمر مسلم عندنا ولا مضرة فيه علينا بل به نجمع بين أخبار التغيير وما ورد في اختلاف الأخبار من عرضها على كتاب الله والأخذ بالموافق له.

    ومنها استلزام الأمر بالتمسك بالثقلين وجود القرآن في كل عصر ما دام التكليف كما أن الإمام عليه السلام الذي قرينه كذلك ولا يخفى أنه أيضاً غير ضار لنا بل نافع إذ يكفي في وجوده في كل عصر وجوده جميعاً كما أنزل الله مخصوصاً عند أهله أي الإمام الذي قرينه ولا يفترق عنه ووجود ما احتجنا اليه عندنا وإن لم نقدر على الباقي كما أن الإمام الذي هو الثقل الآخر أيضا كذلك لا سيما في زمان الغيبة فإن الموجود عندنا حينئذ أخباره وعلماؤه القائمون مقامة اذ من الظواهر أن الثقلين سيان في ذلك ثم ما ذكره السيد المرتضي لنصرة ما ذهب إليه أن العلم بصحة نقل القرآن كالعلم بالبلدان والحوادث الكبار والكتب المشهورة وأشعار العرب المسطورة فإن العناية اشتدت والدواعي توفرت على نقله وحراسته وبلغت حداً لم تبلغه فيما ذكرناه لأن القرآن معجزة النبوة ومأخذ العلوم الشرعية والأحكام الدينية وعلماء المسلمين قد بلغوا في حفظه وحمايته ، الغاية حتى عرفوا كل شيء اختلفوا فيه من إعرابه وقرائته وحروفه وآياته فكيف يجوز أن يكون مغيراً أو منقوصاً مع العناية الصادقة والضبط الشديد وذكر أيضاً أن العلم بتفصيل القرآن وأبعاضه في صحة نقله كالعلم بجملته وجرى ذلك مجرى ما علم ضرورة من الكتب المصنفة ككتاب سيبويه والمازني مثلآً فإن أهل العناية بهذا الشأن يعلمون من تفصيلها ما يعلمونه من جملتها حتى لو أن مدخلاً أدخل في كتاب سيبويه مثلآً باباً في النحو ليس من الكتاب يعرف ويميز ويعلم أنه ليس من الكتاب إنما هو ملحق ومعلوم أن العناية بنقل القرآن وضبطه أصدق من العناية بضبط كتاب سيبويه ودواوين الشعراء ، وجوابه(): أنا لا نسلم توفر الدواعي على ضبط القرآن في الصدر الأول وقبل جمعه كما ترى غفلتهم عن كثير من الأمور المتعلقة بالدين ألا ترى اختلافهم() في أفعال الصلاة التي كان النبي ( يكررها معهم في كل يوم خمس مرات على طرفي النقيض ؟ ألا تنظر إلى أمر الولاية وأمثالها ؟ وبعد التسليم نقول إن الدواعي كما كانت متوفرة على نقل القرآن وحراسته من المؤمنين كذلك كانت متوفرة على تغييره من المنافقين المبدلين() للوصية المغيرين للخلافة لتضمنه ما يضاد رأيهم وهو أهم والتغيير فيه إنما وقع قبل انتشاره في البلدان واستقراره على ما هو عليه الآن والضبط الشديد إنما كان بعد ذلك فلا تنافي بينهما .

    وأيضاً إن القرآن الذي هو الأصل الموافق لما أنزل الله سبحانه لم يتغير ولم ينحرف بل هو على ماهو عليه محفوظ عند أهله وهم العلماء() به فلا تحريف كما صرح به الإمام في حديث سليم الذي مر من كتاب الاحتجاج في الفصل الأول من مقدمتنا هذه وإنما التغيير في كتابة المغيرين إياه وتلفظهم به فإنهم ما غيروا إلا عند نسخهم القرآن فالمحرف إنما هو ما أظهروه لأتباعهم والعجب من مثل السيد() أن يتمسك بأمثال هذه الأشياء() التي هي محض الاستبعاد بالتخيلات في مقابل متواتر الروايات فتدبر .

    ومما ذكر أيضاً لنصرة مذهبه طاب ثراه أن القرآن كان على عهد رسول الله ( مجموعاً مؤلفاً على ماهو عليه الآن ، واستدل على ذلك بأن القرآن كان يدرس ويحفظ في ذلك الزمان حتى عين على جماعة من الصحابة في حفظهم له وإن كان يعرض على النبي ويتلى ، وأن جماعة من الصحابة مثل عبد الله بن مسعود وأبي بن كعب وغيرهما ختموا القرآن على النبي ( عدة ختمات وكل ذلك يدل بأدنى تأمل على أنه كان مجموعاً مرتباً غير مبتور ولا مبثوث وذكر أن من خالف في ذلك من الإمامية والحشوية لا يعتد بخلافهم ، فإن الخلاف في ذلك مضاف الى قوم من أصحاب الحديث نقلوا أخباراً ضعيفة ظنوا صحتها لا يرجع بمثلها عن المعلوم المقطوع على صحته .

    وجوابه() : أن القرآن مجموعاً في عهد النبي ( على ما هو عليه الآن غير ثابت بل غير صحيح وكيف كان مجموعاً وإنما كان ينزل نجوماً وكان لايتم إلا بتمام عمره ولقد شاع وذاع وطرق الأسماع في جميع الأصقاع أن علياً عليه السلام قعد بعد وفاة النبي ( في بيته أياماً مشتغلاً بجمع القرآن وأما درسه وختمه فإنما كانوا يدرسون() ويختمون ما كان عندهم منه، لإتمامه ومن أعجب الغرائب أن السيد حكم في مثل هذه الخيال الضعيف الظاهر خلافه بكونه مقطوع الصحة حيث أنه كان موافقاً لمطلوبه واستضعف الأخبار التي وصلت فوق الاستفاضة عندنا وعند مخالفينا بل كثرت حتى تجاوزت عن المائة مع موافقتها للآيات والأخبار التي ذكرناها في المقالة السابقة كما بينا في آخر الفصل الأول من مقدمتنا هذه ومع كونها مذكورة عندنا في الكتب المعتبرة المعتمدة كالكافي مثلاً بأسانيد معتبرة وكذا عندهم في صحاحهم كصحيحي البخاري ومسلم مثلاً الذي هما عندهم كما صرحوا به تالي كتاب الله في الصحة والاعتماد بمحض أنها دالة على خلاف المقصود وهو أعرف بما قال والله أعلم .

    ثم ما استدل به المنكرون بقوله : { إنه لكتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه }() وقوله سبحانه : { إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون }( ) فجوابه() بعد تسليم دلالتها على مقصودهم ظاهر مما بيناه من أن أصل القرآن بتمامه كما أنزل الله عند الإمام ووراثه عن علي عليه السلام فتأمل والله الهادي() .

    (8) سلطان محمد بن حيدر الخرساني :

    قال : ” اعلم أنه قد استفاضت الأخبار عن الأئمة الأطهار بوقوع الزيادة والنقيصة والتحريف والتغيير فيه بحيث لا يكاد يقع شك في صدور بعضها منهم وتأويل الجميع بأن الزيادة والنقيصة والتغيير إنما هي في مدركاتهم من القرآن لا في لفظ القرآن كلغة ، ولا يليق بالكاملين في مخاطباتهم العامة ، لأن الكامل يخاطب بما فيه حظ العوام والخواص وصرف اللفظ عن ظاهره من غير صارف ، وما توهموا صارفاً من كونه مجموعاً عندهم في زمن النبي، وكانوا يحفظونه ويدرسونه ، وكانت الأصحاب مهتمين بحفظه عن التغيير والتبديل حتى ضبطوا قراءات القراء وكيفيات قراءاتهم .

    فالجواب() عنه أن كونه مجموعاً غير مسلم ، فإن القرآن نزل في مدة رسالته إلى آخر عمره نجوماً ، وقد استفاضت الأخبار بنزول بعض السور وبعض الآيات في العام الآخر وما ورد من أنهم جمعوه بعد رحلته ، وأن علياً جلس في بيته مشغولاً بجمع القرآن ، أكثر من أن يمكن إنكاره، وكونهم يحفظونه ويدرسونه مسلم لكن الحفظ والدرس فيما كان بأيديهم ، واهتمام الأصحاب بحفظه وحفظ قراءات القراء وكيفيات قراءاتهم كان بعد جمعه وترتيبه ، وكما كانت الدواعي متوفرة في حفظه ، كذلك كانت متوفرة من المنافقين() في تغييره ، وأما ماقيل أنه لم يبق لنا حينئذ اعتماد عليه والحال أنا مأمورون بالاعتماد عليه ، واتباع أحكامه ، والتدبر في آياته ، وامتثال أوامره ونواهيه ، وإقامة حدوده وعرض الأخبار عليه ، لايعتمد عليه صرف مثل هذه الأخبار الكثيرة الدالة على التغيير والتحريف عن ظواهرها ، لأن الاعتماد على هذا المكتوب ووجوب اتباعه ، وامتثال أوامره ونواهيه ، وإقامة حدوده وأحكامه ، إنما هي للأخبار الكثيرة الدالة على ما ذكر للقطع بأن ما بين الدفتين هو الكتاب المنزل على محمد ( من غير نقيصة وزيادة وتحريف فيه . ويستفاد من هذه الأخبار أن الزيادة والنقيصة والتغيير إن وقعت في القرآن لم تكن مخلة بمقصود الباقي منه بل نقول كان المقصود الأهم من الكتاب الدلالة على العترة والتوسل بهم ، وفي الباقي منه حجتهم أهل البيت ، وبعد التوسل بأهل البيت إن أمروا باتباعه كان حجة قطعية لنا ولو كان مغيراً مخلاً بمقصوده ، وإن لم نتوسل بهم أو يأمروا باتباعه ، وكان التوسل به ، واتباع أحكامه واستنباط أوامره ونواهيه ، وحدوده وأحكامه ، من قبل أنفسنا كان من قبيل التفسير بالرأي الذي منعوا منه ، ولو لم يكن مغيرا”() .

    (9) العلامه الحجه السيد عدنان البحراني :
    بعد أن ذكر الروايات التي تفيد التحريف في نظره قال :

    الأخبار التي لا تحصى كثيره وقد تجاوزت حد التواتر ولا في نقلها كثير فائده بعد شيوع القول بالتحريف والتغيير بين الفريقين() وكونه من المسلمات عند الصحابة والتابعين بل واجماع الفرقة ( ) المحقة وكونه من ضروريات () مذهبهم وبه تضافرت أخبارهم() .

    (10) العلامة المحدث الشهير يوسف البحراني :

    بعد أن ذكر الأخبار الدالة على تحريف القرآن في نظره قال :

    ” لايخفى ما في هذه الأخبار من الدلاله الصريحه والمقاله الفصيحة على ما أخترناه ووضوح ما قلناه ولو تطرق الطعن إلى هذه الأخبار() على كثرتها وانتشارها لأمكن الطعن إلى أخبار الشريعه () كلها كما لايخفى إذ الاصول واحدة وكذا الطرق والرواة والمشايخ والنقله ولعمري ان القول بعدم التغيير والتبديل لا يخرج من حسن الظن بأئمة الجور() وأنهم لم يخونوا في الأمانة الكبرى() مع ظهور خيانتهم في الأمانة الأخرى() التي هي أشد ضررا على الدين( ) “.

    * لاحظ أخي المسلم ان هذا العالم الشيعي الكبير عندهم لايستطيع ان يطعن في الروايات التي تثبت التحريف في كتب الشيعة لان هذا الطعن يعتبره طعناً في شريعة مذهب الشيعه .

    (11) النوري الطبرسي ( المتوفي 1320هـ ) وكتابه (فصل الخطاب) :

    قد كانت روايات وأقوال الشيعه في التحريف متفرقة في كتبهم السالفة التي لم يطلع عليها كثير من الناس حتى أذن الله بفضيحتهم على الملأ ، عندما قام النوري الطبرسي – أحد علمائهم الكبار – في سنة 1292هـ وفي مدينة النجف حيث المشهد الخاص بأمير المؤمنين بتأليف كتاب ضخم لإثبات تحريف القرآن . سماه ( فصل الخطاب في إثبات تحريف كتاب رب الأرباب) وقد ساق في هذا الكتاب حشداً هائلاً من الروايات لإثبات دعواه في القرآن الحالي أنه وقع فيه التحريف .

    وقد اعتمد في ذلك على أهم المصادر عندهم من كتب الحديث والتفسير ، واستخرج منها مئات الروايات المنسوبة للأئمة في التحريف . وأثبت أن عقيدة تحريف القرآن هي عقيدة علمائهم المتقدمين .

    وقد قسم كتابه هذا إلى ثلاث مقدمات وبابين .

    المقدمة الأولى : عنون لها بقوله (في ذكر الأخبار التي وردت في جمع القرآن وسبب جمعه ، وكونه في معرض النقص ، بالنظر الى كيفية الجمع ، وأن تأليفه يخالف تأليف المؤمنين ).

    المقدمة الثانية : جعل عنوانها ( في بيان أقسام التغيير الممكن حصوله في القرآن والممتنع دخوله فيه ) .

    المقدمة الثالثة : جعلها في ذكر أقوال علمائهم في تغيير القرآن وعدمه ().

    ولعل هذه العناوين تنبأ عما تحتها من جرأة عظيمة على كتاب الله الكريم بشكل لم يسبق له مثيل .

    وسأعرض عن النقل من المقدمتين الأوليين ، حرصا على عدم الإطالة ، وأكتفي بنقل ما أورده الطبرسي في المقدمة الثالثة من أسماء علمائهم القائلين بالتحريف . قال : “المقدمة الثالثة ( في ذكر أقوال علمائنا رضوان الله عليهم أجمعين في تغيير القرآن وعدمه) فاعلم أن لهم في ذلك أقوالا مشهورها اثنان :
    الأول : وقوع التغيير والنقصان فيه وهو مذهب الشيخ الجليل علي بن إبراهيم القمي – شيخ الكليني – في تفسيره . صرح بذلك في أوله وملأ كتابه من أخباره مع التزامه في أوله بألا يذكر فيه إلا مشايخه وثقاته .

    ومذهب تلميذه ثقة الاسلام الكليني رحمه الله على مانسبه اليه جماعة ، لنقله الأخبار الكثيرة والصريحة في هذا المعنى .

    وبهذا يعلم مذهب الثقة الجليل محمد بن الحسن الصفار في كتاب بصائر الدرجات… وهذا المذهب صريح الثقة محمد بن إبراهيم النعماني تلميذ الكليني صاحب كتاب (الغيبة) المشهور ، وفي (التفسير الصغير) الذي اقتصر فيه على ذكر أنواع الآيات وأقسامها ، وهو منزلة الشرح لمقدمة تفسير علي بن إبراهيم .

    وصريح الثقة الجليل سعد بن عبد الله القمي في كتاب (ناسخ القرآن ومنسوخه) كما في المجلد التاسع عشر من البحار ، فإنه عقد بابا ترجمته (باب التحريف في الآيات التي هي خلاف ما أنزل الله عز وجل مما رواه مشائخنا رحمة الله عليهم من العلماء من آل محمد عليهم السلام ) ثم ساق مرسلا أخبارا كثيرة تأتي في الدليل الثاني عشر فلاحظ .

    وصرح السيد علي بن أحمد الكوفي في كتاب (بدع المحدثة) ، وقد نقلنا سابقا ما ذكره فيه في هذا المعنى ..

    وهو ظاهر أجلة المفسرين وأئمتهم الشيخ الجليل محمد بن مسعود العياشي ، والشيخ فرات بن إبراهيم الكوفي ، والثقة النقد محمد بن العباس الماهيار ، فقد ملئوا تفاسيرهم بالأخبار الصريحة في هذا المعنى .

    وممن صرح بهذا القول ونصره الشيخ الأعظم : محمد بن محمد النعمان المفيد :
    ومنهم شيخ المتكلمين ومتقدم النوبختيين أبو سهل إسماعيل بن علي بن إسحاق بن أبي سهل بن نوبخت صاحب الكتب الكثيرة التي منها (كتاب التنبيه في الإمامة ) قد ينقل عنه صاحب الصراط المستقيم . وابن أخته الشيخ المتكلم ، الفيلسوف ، أبو محمد،حسن بن موسى ، صاحب التصانيف الجيدة ، منها : كتاب (الفرق والديانات).

    والشيخ الجليل أبو إسحاق إبراهيم بن نوبخت صاحب كتاب (الياقوت) الذي شرحه العلامة ووصفه في أوله بقوله (شيخنا الأقدم وإمامنا الأعظم) .

    ومنهم إسحاق الكاتب الذي شاهد الحجة – عجل الله فرجه ..

    ورئيس هذه الطائفة الشيخ الذي قيل ربما بعصمته ، أبو القاسم حسين بن روح بن أبي بحر النوبختي ، السفير الثالث بين الشيعة والحجة صلوات الله عليه .

    وممن يظهر منه القول بالتحريف : العالم الفاضل المتكلم حاجب بن الليث ابن السراج كذا وصفه في (رياض العلماء) .

    وممن ذهب إلى هذا القول الشيخ الجليل الأقدم فضل بن شاذان في مواضع من كتاب (الإيضاح) . وممن ذهب اليه من القدماء الشيخ الجليل محمد بن الحسن الشيباني صاحب تفسير (نهج البيان عن كشف معاني القرآن ) ().

    أما الباب الأول : فقد خصصه الطبرسي لذكر الأدلة التي استدل بها هؤلاء العلماء على وقوع التغيير والنقصان في القرآن . وذكر تحت هذا الباب اثنى عشر دليلا استدل بها على مازعمه من تحريف القرآن . وأورد تحت كل دليل من هذه الأدلة حشداً هائلاً من الروايات المفتراه على أئمة آل البيت الطيبين().
    أما الباب الثاني : فقد قام فيه الطبرسي بذكر أدلة القائلين بعدم تطرق التغيير في القرآن ثم رد عليها ردا مفصلاً ().

    * يقول النوري الطبرسي في ص 211 من كتابه ” فصل الخطاب ” عن صفات القرآن .
    ( فصاحته في بعض الفقرات البالغة وتصل حد الإعجاز وسخافة بعضها الآخر ) .

    * ملاحظة مهمة : إن كتاب ” فصل الخطاب في اثبات تحريف كتاب رب الارباب” .
    للنوري الطبرسي لا ينكره حسب علمي أي عالم شيعي .

    واليك أخي المسلم بعض العلماء والمؤلفين من الشيعة الذين ذكروا في مؤلفاتهم أن كتاب ” فصل الخطاب ” صاحبه هو العلامة النوري الطبرسي وهم :

    1 – العلامة أغا بزرك الطهراني .. في كتابه نقباء البشر في القرن الرابع عشر عند ترجمة النوري الطبرسي .
    2 – السيد ياسين الموسوي .. في مقدمة كتاب ” النجم الثاقب للنوري الطبرسي ” .
    3 – رسول جعفر يان .. في كتابه ” اكذوبة التحريف أو القرآن ودعاوي التحريف ” .
    4 – العلامة السيد جعفر مرتضى العاملي .. في كتابه ” حقائق هامة حول القرآن الكريم “.
    5 – السيد علي الحسيني الميلاني .. في كتابه ” التحقيق في نفي التحريف ” .
    6 – الاستاذ محمد هادي معرفه .. في كتابه ” صيانة القرآن من التحريف ” .
    7 – باقر شريف القرشي .. في كتابه ” في رحاب الشيعه ص 59 ” .

    (12) العلامه المحقق الحاج ميرزا حبيب الله الهاشمي الخوئي .

    وهذا العالم عدد الأدلة الداله على نقصان القرآن ، ونذكر بعض هذه الأدلة كما قال هذا العالم الشيعي .

    1 – نقص سورة الولاية () .
    2 – نقص سورة النورين () .
    3 – نقص بعد الكلمات من الآيات () .
    ثم قال ان الامام علياً لم يتمكن من تصحيح القرآن في عهد خلافته بسبب التقيه ، وأيضاً حتى تكون حجة في يوم القيامه على المحرفين ، والمغيرين ().

    ثم قال هذا العالم الشيعي ان الأئمة لم يتمكنوا من اخراج القرآن الصحيح خوفاً من الاختلاف بين الناس ورجوعهم الى كفرهم الأصلي ().

    (13) الميثم البحراني : قال : في الطعن على عثمان :
    ” انه جمع الناس على قراءة زيد بن ثابت خاصة وأحرق المصاحف ، وأبطل مالاشك انه من القرآن المنزل” () .

    (14) ( أ ) السيد محسن الحكيم .
    (ب) السيد ابو القاسم الخوئي .
    (جـ) روح الله الخميني .
    ( د) الحاج السيد محمود الحسيني الشاهدوري .
    (هـ) الحاج السيد محمد كاظم شريعتمداري .
    ( و) العلامة السيد على تقي التقوى .

    طعنهم بالقرآن بسبب توثيقهم لدعاء صنمي قريش الذي يحوى الطعن بالقرآن .

    ونذكر مقدمه الدعاء ” اللهم صل على محمد وأل محمد والعن صنمي قريش وجبتيهما وطاغوتيها وافكيها وأبنتيهما اللذين خالفا أمرك وانكرا وصيك وجحدا أنعامك وعصيا رسولك ، وقلبا دينك وحرفا كتابك () .. اللهم العنهم بكل آية () حرفوها ().

    (15) محمد بن يعقوب الكليني :

    1 – عن جابر قال : سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول : ما ادعى أحد من الناس أنه جمع القرآن كله كما أنزل الاكذاب وما جمعه وحفظه كما أنزل الله تعالى الا علي بن ابي طالب عليه السلام والأئمة من بعده عليهم السلام () .

    2 – عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام انه قال : ما يستطيع أحد أن يدعي أن عنده جميع القرآن ظاهره وباطنه غير الأوصياء () .
    3 – قرأ رجل عند أبي عبد الله { فقل اعملوا فسيرى الله عملكم ورسوله والمؤمنون}() فقال ليست هكذا هي انما هي والمأمونون فنحن المأمونون().

    4 – عن أبن بصير عن ابي عبد الله “ع” قال : ان عندنا لمصحف فاطمه “ع” وما يدريك ما مصحف فاطمه “ع” ؟ قال : قلت : وما مصحف فاطمه “ع” ؟ قال : مصحف فاطمه فيه مثل قرآنكم هذا ثلاث مرات والله ما فيه من قرآنكم حرف واحد : قال: قلت هذا والله العلم ().

    5 – عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله “ع” قال : ان القرآن الذي جاء به جبرائيل عليه السلام الى محمد صلى الله عليه وسلم سبعة عشر ألف آية ().

    * ملاحظة : قارن أيها القارئ عدد الآيات في الرواية الخامسة مع عدد آيات القرآن الكريم وهو ستة آلاف تجد ان القرآن الذي تدعيه الشيعة أكثر من القرآن الحالي بثلاث مرات تقريبا أى المقصود مصحف فاطمة رضي الله عنها كما جاء في الرواية الرابعة.

    (16) محمد بن مسعود المعروف بــ ( العياشي ) :

    (1) روى العياشي عن أبي عبد الله انه قال ” لو قرئ القرآن كما إنزل لألفيتنا فيه مسمين().”()..
    (2) ويروي ايضاً عن ابي جعفر ” أنه قال لو لا انه زيد في كتاب الله ونقص منه ، ما خفى حقنا على ذي حجي ، ولو قد قام قائمنا فنطق صدقه القرآن ().

    (17) أبو جعفر محمد بن الحسن الصفار .

    (1) فقد روى الصفار عن ابي جعفر الصادق انه قال : ” ما من أحد من الناس يقول إنه جمع القرآن كله كما انزل الله إلا كذاب ، وما جمعه وما حفظه كما أنزل إلا علي بن ابي طالب والائمة من بعده ().

    (2) الصفار عن محمد بن الحسين عن محمد بن سنان عن عمار بن مروان عن المنخل عن جابر عن ابي جعفر (ع) أنه قال : ما يستطيع أحد أن يدعي انه جمع القرآن كله ظاهره وباطنه غير الاوصياء () .

    (18) العالم الشيعي المقدس الأردبيلي :

    ” قال ” ” ان عثمان قتل عبد الله بن مسعود بعد أن أجبره على ترك المصحف الذي كان عنده وأكرهه على قراءة ذلك المصحف الذي ألفه ورتبه زيد بن ثابت بأمره وقال البعض إن عثمان أمر مروان بن الحكم ، وزياد بن سمرة . الكاتبين له أن ينقلا من مصحف عبد الله مايرضيهم ويحذفا منه ماليس بمرضي عندهم ويغسلا الباقي ” ().

    (19) الحاج كريم الكرماني الملقب ” بمرشد الأنام ” قال :

    ” ان الامام المهدي بعد ظهوره يتلو القرآن ، فيقول أيها المسلمون هذا والله هو القرآن الحقيقي الذي أنزله الله على محمد والذي حرف وبدل ” ( ) .

    (20) المجتهد الهندي السيد دلدار علي الملقب ” بآية الله في العالمين ”

    قال : ” وبمقتضى تلك الأخبار أن التحريف في الجمله في هذا القرآن الذي بين أيدينا بحسب زيادة الحروف ونقصانه بل بحسب بعض الألفاظ وبحسب الترتيب في بعض المواقع قد وقع بحيث مما لاشك مع تسليم تلك الأخبار”( ) .
    (21) ملا محمد تقي الكاشاني : قال :
    ” ان عثمان أمر زيد بن ثابت الذي كان من أصدقائه هو وعدواً لعلي ، أن يجمع القرآن ويحذف منه مناقب آل البيت وذم أعدائهم ، والقرآن الموجود حالياً في أيدى الناس والمعروف بمصحف عثمان هو نفس القرآن الذي جمعه بأمر عثمان “( ).

    ثانيا : كبار علماء الشيعة يقولون
    إن الروايات التي تطعن في القرآن الكريم متواترة ومستفيضة

    1 – قال الشيخ المفيد :

    ” إن الأخبار قد جاءت مستفيضة عن أئمة الهدى من آل محمد ( باختلاف القرآن وما أحدثه بعض الظالمين فيه من الحذف والنقصان ” ().

    2 – أبو الحسن العاملي :

    ” اعلم أن الحق الذي لا محيص عنه بحسب الأخبار المتواترة الآتية وغيرها أن هذا القرآن الذي في أيدينا قد وقع فيه بعد رسول الله ( شيء من التغييرات ، وأسقط الذين جمعوه بعده كثيرا من الكلمات والآيات ” () .

    3 – نعمة الله الجزائري :

    ” إن تسليم تواتره عن الوحي الإلهي ، وكون الكل قد نزل به الروح الأمين ، يفضي الى طرح الأخبار المستفيضة ، بل المتواترة ، الدالة بصريحها على وقوع التحريف في القرآن كلاما،ومادة،وإعرابا ، مع أن أصحابنا قد أطبقوا على صحتها والتصديق بها ” ().

    4 – محمد باقر المجلسي :

    في معرض شرحه لحديث هشام بن سالم عن ابي عبد الله عليه السلام قال : إن القرآن الذي جاء به جبرائيل عليه السلام إلى محمد ( سبعة عشر ألف آية ” قال عن هذا الحديث :

    ” موثق ، وفي بعض النسخ عن هشام بن سالم موضع هارون بن سالم ، فالخبر صحيح . ولا يخفى أن هذا الخبر وكثير من الأخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن وتغييره وعندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى ، وطرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأساً ، بل ظني أن الأخبار في هذا الباب لا يقصر عن أخبار الإمامة فكيف يثبتونها بالخبر ؟ () ” أي كيف يثبتون الإمامة بالخبر إذا طرحوا أخبار التحريف ؟

    5 – سلطان محمد الخراساني :

    قال : ” اعلم أنه قد استفاضت الأخبار عن الأئمة الأطهار بوقوع الزيادة والنقيصة والتحريف والتغيير فيه بحيث لا يكاد يقع شك ” () .

    6 – العلامه الحجه السيد عدنان البحراني :

    قال : ” الأخبار التي لا تحصى ( أي اخبار التحريف ) كثيرة وقد تجاوزت حد التواتر” () .

    ثالثا : كبار علماء الشيعه يقولون
    بأن القول بتحريف ونقصان القرآن من ضروريات مذهب الشيعة

    ومن هؤلاء العلماء :

    1 – أبو الحسن العاملي : إذ قال : ” وعندي في وضوح صحة هذا القول ” تحريف القرآن وتغييره ” بعد تتبع الأخبار وتفحص الآثار ، بحيث يمكن الحكم بكونه من ضروريات مذهب التشيع وانه من أكبر مقاصد غصب الخلافة ” ().

    2 – العلامه الحجه السيد عدنان البحراني : إذ قال : ” وكونه : أي القول بالتحريف ” من ضروريات مذهبهم ” أي الشيعة ” () ..

    رابعـا : كبار علماء الشيعة يقولون
    بأن الشيعة مجمعون على أن القرآن محرف

    ومن هؤلاء العلماء :

    1 – العلامه الحجه سيد عدنان البحراني : ” بعد أن ذكر الروايات التي تفيد التحريف في نظره قال : الأخبار التي لا تحصى كثيرة وقد تجاوزت حد التواتر ولا في نقلها كثير فائدة بعد شيوع القول بالتحريف والتغيير بين الفريقين وكونه من المسلمات عند الصحابه والتابعين بل وأجماع الفرقة المحقة() وكونه من ضروريات مذهبهم وبه تضافرت أخبارهم ” () .

    2 – الشيخ يحيى تلميذ الكركي : إذ قال : ” مع أجماع أهل القبله من الخاص() والعام() ان هذا القرآن الذي في أيدي الناس ليس القرآن كله وأنه قد ذهب من القرآن ماليس في أيدي الناس” () .

    3 – محمد بن النعمان ( المفيد ) قال : اتفقت الإمامية على وجوب رجعة كثير من الأموات إلى الدنيا قبل يوم القيامه واتفقوا على اطلاق البداء في وصف الله تعالى واتفقوا على أن أئمة الضلال خالفوا في كثير من تأليف القرآن وعدلوا فيه عن موجب التنزيل وسنه الرسول (()() .

    خامسا : لماذا قال الشيعة إن القرآن محرف وناقص

    اعتقد الشيعة التحريف في القرآن للأسباب التالية :
    أولا : عدم ذكر الإمامة في القرآن الكريم :

    ان الشيعة يعتقدون أن مسألة الإمامة داخلة في المعتقدات الأساسية يكفر منكرها ، فتتعلق بالإيمانيات كالأيمان بالله وبالرسول ( وللإمامة عند الشيعة مفهوم خاص ينفردون به عن سائر المسلمين فيعتقدون ( أن الإمامة منصب إلهي كالنبوة فكما أن الله سبحانه يختار من يشاء من عباده للنبوة والرسالة ، ويؤيده بالمعجزة التي هي كنص من الله عليه … فكذلك يختار للإمامة من يشاء ويأمر نبيه بالنص عليه وأن ينصبه إماما للناس من بعده..) ()

    أما الفرق بين الرسول والنبي والإمام عندهم فقد روى صاحب الكافي أنه سئل إمامهم الرضا ( ما الفرق بين الرسول والنبي والإمام ؟ فكتب أو قال : الفرق بين الرسول والنبي والإمام : أن الرسول الذي ينزل عليه جبرائيل فيراه ويسمع كلامه وينزل عليه الوحي وربما رأى في منامه نحو رؤيا إبراهيم “ع” ، والنبي ربما سمع الكلام وربما رأى الشخص ولم يسمع ، والإمام هو الذي يسمع الكلام ولا يرى الشخص . () وهذا النص يفيد أن الوحي الإلهي متحقق حصوله للثلاثة على اختلاف في الطريقة والوسيلة التي يصل بها ” الوحي” لكن كانت رواية الكافي هذه تقول : إن الإمام يسمع الكلام ولا يرى الشخص ” أى الملك ” مع أن هناك عدة روايات عندهم تؤكد تحقق رؤية الإمام للملائكة حتى أن ” عالمهم ” المجلسي عقد في البحار بابا بعنوان ( باب أن الملائكة تأتيهم وتطأ فرشهم وأنهم يرونهم) () ، وذكر فيه ستة وعشرين حديثا منها ما ذكره عن الصادق قال : ( إن الملائكة لتنزل علينا في رحالنا وتتقلب على فرشنا ، وتحضر موائدنا وتأتينا في وقت كل صلاة لتصليها معنا ، وما من يوم يأتي .. إلا وأخبار أهل الأرض عندنا وما يحدث فيها ..) ().

    وعن الصادق ( إن منا لمن ينكت في أذنه ، وإن منا لمن يؤتى في منامه وإن منا لمن يسمع صوت السلسلة تقع على الطشت – كذا – وإن منا لمن يأتيه صورة أعظم من جبرائيل وميكائيل ) ().

    فترى في هذه الروايات أن الفرق الذي ذكره الكليني عن الرضا بين الإمام والرسول والنبي – إن كان يعتبر فرقاًً – قد تلاشى حتى قال المجلسي نفسه ( إن استنباط الفرق بين النبي والإمام من تلك الأخبار لا يخلو من إشكال وكذا الجمع بينهما مشكل جدا) (). ثم قال : (ولا نعرف جهة لعدم اتصافهم بالنبوة إلا رعاية خاتم الأنبياء ولا يصل عقولنا فرق بين النبوة والامامه ) ().()

    الإمامة ركن من أركان الدين عند الشيعة

    الإيمان بإمامة الأئمة الاثنى عشر ركن من أركان الدين عندهم وكتبهم مليئة بما يثبت هذا ، من ذلك ما يرويه الكليني بسنده عن أبي جعفر قال : (بني الإسلام على خمس : على الصلاة والزكاة والصوم والحج والولاية ، ولم يناد بشيء كما نودي بالولاية فأخذ الناس بأربع وتركوا هذه – يعني الولاية -)().

    فالولاية – أي إمامة الاثنى عشر – يعتبرونها الركن الخامس للإسلام ، ويزعمون أنها محل الاهتمام والعناية من الشارع كما يدل على ذلك قوله (ولم يناد بشيء كما نودي بالولاية) وما ندري أين هذا الاهتمام المزعوم وكتاب الإسلام العظيم كتاب الله تذكر فيه وتكرر أركان الإسلام من الشهادتين والصلاة والصوم والزكاة والحج ولا ذكر فيه لشأن ولاية أئمتهم الاثنى عشر ..

    وأحيانا يجعلون أركان الإسلام ثلاثة الولاية إحداها . يروي الكليني بسنده عن الصادق “ع” قال : ( أثافي الإسلام ثلاثة : الصلاة والزكاة والولاية ولا تصح واحدة منهن إلا بصاحبتيها) ().

    ويقولون إن الولاية أفضل أركان الإسلام فعن زرارة عن أبي جعفر قال : ( بني الإسلام على خمسة أشياء على الصلاة والزكاة والحج والصوم والولاية قال زرارة قلت : وأي شيء من ذلك أفضل ؟ فقال : الولاية أفضل ..) ().

    ويقولون إن الولاية لا رخصة فيها ، فعن أبي عبد الله قال : (إن الله افترض على أمة محمد خمس فرائض الصلاة والزكاة والصيام والحج وولايتنا فرخص لهم في أشياء من الفرائض الأربعة () ، ولم يرخص لأحد من المسلمين في ترك ولايتنا لا والله ما فيها رخصة ().

    تكفيرمن أنكر إمامة الأئمة الأثنى عشر عند الشيعة :

    وردت روايات كثيرة عندهم تكفر من أنكر إمامة الأئمة الاثنى عشر ، ومن رواياتهم في ذلك :

    عن أبي عبد الله “ع” قال : ( من ادعى الإمامة وليس من أهلها فهو كافر) (). وأهلها هم الأئمة الاثنى عشر أو من ينوب عنهم من فقهاء الشيعة .

    وعن أبي عبد الله قال : ( ثلاثة لا ينظر الله اليهم يوم القيامة ولا يزكيهم ولهم عذاب أليم من ادعى امامة من الله ليست له ومن جحد إماما من الله ومن زعم أن لهما (). في الإسلام نصيبا ) ().

    والعبادة عندهم لا قبول لها إلا بالإيمان بولاية الاثنى عشر ففي ” البحار ” للمجلسي : ( لو أن عبدا عبد الله ألف سنة وجاء بعمل 72 نبيا ما تقبل الله منه حتى يعرف ولايتنا أهل البيت وإلا أكبه الله على منخريه في نار جهنم ) ().
    وعن الصادق – قال : ( الجاحد لولاية علي كعابد وثن ) ().

    وعقد المجلسي في ” البحار ” عدة أبواب في هذا المعنى منها : ( باب أنه لاتقبل الأعمال إلا بالولاية ) وذكر فيه واحدا وسبعين حديثا لهم ().

    ( باب … أنه يسئل عن ولايتهم في القبر ) وفيه 22 حديثا ().

    ( باب أنهم شفعاء الخلق وأن إياب الخلق إليهم وحسابهم عليهم وأنه يسأل عن حبهم وولايتهم في يوم القيامة ) وفيه 15 حديثا ().

    أقوال علماء الشيعة تدل على
    ان منكر ولاية أحد الائمة الاثنى عشر كافر عند الشيعة .

    قال ابن بابويه القمي في رسالته في الاعتقادات :

    ( واعتقادنا فيمن جحد إمامة أمير المؤمنين والأئمة من بعده “ع” أنه بمنزلة من جحد نبوة الأنبياء ) .

    واعتقادنا فيمن أقر بأمير المؤمنين وأنكر واحدا من بعده من الأئمة أنه بمنزلة من آمن بجميع الأنبياء ثم أنكر نبوة محمد صلى الله عليه وسلم . وقال النبي – صلى الله عليه وآله ( الأئمة من بعدي اثنا عشر أولهم أمير المؤمنين علي بن أبي طالب وآخرهم القائم، طاعتهم طاعتي ومعصيتهم معصيتي فمن أنكر واحدا منهم فقد أنكرني ) ().
    وقال القمي : ( فمن ادعى الإمامة وليس بإمام فهو الظالم الملعون ، ومن وضع الإمامة في غير أهلها فهو ظالم ملعون وقال النبي – صلىالله عليه وآله – من جحد عليا إمامته من بعدي فإنما جحد نبوتي ، ومن جحد نبوتي فقد جحد ربوبيته وقال الصادق : من شك في كفر أعدائنا والظالمين لنا فهو كافر ) ().

    وهذا ابن المطهر الحلي يعد من لم يؤمن بأئمتهم أشد شرا من اليهود والنصارى قال: (الإمامة لطف عام والنبوة لطف خاص لإمكان خلو الزمان من نبي حي بخلاف الإمام وإنكار اللطف العام شر من إنكار اللطف الخاص ) ().

    وقال عالمهم نعمة الله الجزائري : إنا لم نجتمع معهم( أي اهل السنة ) على إله ولا على نبي ولا على إمام وذلك أنهم يقولون إن ربهم هو الذي كان محمد صلى الله عليه وسلم نبيه وخليفته بعده أبو بكر ونحن لانقول بهذا الرب ولا بذلك النبي بل نقول إن الرب الذي خليفة نبيه أبو بكر ليس ربنا ولا ذلك النبي نبينا ) ().

    وقال المفيد : ( اتفقت الإمامية على أن من أنكر إمامة أحد من الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى له من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار) ().

    وقال : ( اتفقت الإمامية على أن أصحاب البدع كلهم كفار وأن على الإمام أن يستتيبهم عند التمكن بعد الدعوة لهم وإقامة البينات عليهم فإن تابوا من بدعهم ، وصاروا الى الصواب وإلا قتلهم لردتهم عن الإيمان وأن من مات منهم على ذلك فهو من أهل النار) ().
    وقال شيخهم الطوسي : (ودفع الأمامة كفر كما أن دفع النبوة كفر لأن الجهل بهما على حد واحد ) ().

    وقال المجلسي : ( وقد وردت أخبار متواترة أنه لايقبل عمل من الأعمال الا 
بالولاية ) ().

    هذا رأي الشيعة فيمن أنكر إمامة أئمتهم الاثنى عشر() .

    وبعد هذا تساءل الشيعة :

    لماذا لم تذكر الولاية في القرآن بالرغم من أهميتها العظيمة .
    لماذا تذكر الصلاة والزكاة وغيرهما من أركان الإسلام في القرآن ولا تذكر الولاية .

    فلما وقعت هذه المشكلة لجأوا إلى القول بأن القرآن محرف ، مغير فيه ، حذف منه آيات كثيرة ، وأسقطت منه كلمات غير قليلة ، حذفها أجلة الصحابة وأكابر الأمة الإسلامية حقدا على علي ، وعنادا لأولاده ، وتضييعا لتراث رسول الله صلى الله عليه وآله .

    ثم زوروا في كتبهم رويات مكذوبة على الرسول صلى الله عليه وسلم وعلى علي وآل بيته عليهم السلام .

    أمثلــة لذلــــك :

    فمثلا يروي محمد بن يعقوب الكليني عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال : قلت له : لم سمي علي بن أبي طالب أمير المؤمنين ؟ قال : الله سماه ، وهكذا أنزل في كتابه ” وإذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم وأشهدهم على أنفسهم ألست بربكم ( وأن محمدا رسولي وأن عليا أمير المؤمنين ) “().

    وروى أيضا عن جابر قال : نزل جبرئيل عليه السلام بهذه الآية على محمد هكذا ” وإن كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا (في علي) فأتوا بسورة من مثله ().

    وروى عن أبي بصير عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله تعالى ” سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ( بولاية علي ) ليس له دافع ، ثم قال : هكذا والله نزل بها جبرئيل عليه السلام على محمد صلى الله عليه وآله().

    وروى عن أبي حمزة عن أبي جعفر عليه السلام قال : نزل جبرئيل عليه السلام بهذه الآية هكذا ” فأبى أكثر الناس (بولاية علي) إلا كفورا ، قال : ونزل جبرئيل عليه السلام بهذه الآية هكذا ” وقل الحق من ربكم (في ولاية علي) فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر إنا اعتدنا للظالمين (آل محمد) نارا ().

    وعن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال هكذا نزلت هذه الآية “ولو أنهم فعلوا ما يوعظون به (في علي) لكان خيرا لهم().

    وعن منخل عن أبي عبد الله عليه السلام قال : نزل جبرئيل عليه السلام على محمد صلى الله عليه وآله بهذه الآية هكذا : يا أيها الذين أوتوا الكتاب آمنوا بما نزلنا (في علي) نورا مبينا () .

    وعن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال : نزل جبرئيل عليه السلام بهذه الآية على محمد صلى الله عليه وآله هكذا “بئسما اشتروا به أنفسهم أن يكفروا بما أنزل الله (في علي) بغيا ().

    ويذكر على بن إبراهيم القمي في مقدمة تفسيره ” أنه طرأ على القرآن تغيير وتحريف ويقول: وأما ما كان خلاف ما أنزل الله فهو قوله تعالى ” كنتم خير أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر وتؤمنون بالله ” فقال أبو عبد الله عليه السلام لقارئ هذه الآية: خير أمة تقتلون أمير المؤمنين والحسن والحسين بن علي ؟ فقيل له : فكيف نزلت يا ابن رسول الله ؟ فقال : نزلت كنتم خير أئمة أخرجت للناس” وقال: واما ما هو محرف منه فهو قوله : لكن الله يشهد بما أنزل إليك (في علي) كذا نزلت ، وقوله : يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ( في علي ) ().

    وروى الكليني عن الحسين بن مياح عمن أخبره قال قرأ رجل عند أبي عبد الله عليه السلام ” وقل اعملوا فسيرى الله عملكم ورسوله والمؤمنون” فقال : ليس هكذا إنما هي والمأمونون ، فنحن المأمونون “().

    فهذه هي الروايات في الولاية ومثلها كثيرة وكثيرة في كتب حديثهم وتفسيرهم وغيرها .

    فالمقصود أنهم يقولون بالتحريف في القرآن لأغراض منها إثبات مسألة الإمامة والولاية التي جعلوها أساس الدين وأصله .

    ثانيا : اعتقد الشيعة التحريف في القرآن ليتخلصوا من التناقض الذي بين القرآن وكتب الشيعة من حيث منزلة الصحابة رضي الله عنهم .

    وذلك أن القرآن الكريم يذكر فضل أصحاب رسول الله الكريم حيث يشهد القرآن على مقامهم السامي وشأنهم العالي ، ومرتبتهم الراقية ، ودرجاتهم الرفيعة ، إذ ذكر الله عز وجل المهاجرين والأنصار مادحا أخلاقهم الكريمة ، وسيرتهم الطيبة ، وبشرهم بالجنة التي تجرى تحتها الأنهار ، ووعدهم وبخاصة خلفاء رسول الله الراشدين أبا بكر وعمر وعثمان وعليا – رضى الله عنهم – بالتمكين في الأرض ، والخلافة الربانية في عباده ، ونشر الدين الإسلامي الصحيح الحنيف على أيديهم المباركة ، الميمونة ، في أقطار الأرض وأطرافها ورفع راية الإسلام والمسلمين ، وإعلاء كلمته ، وتشريفه بعضهم بذكره مع رسول الله ( وإنزال السكينة على رسوله وعلى أبي بكر في كلامه ، الخالد ، المخلد إلى الأبد ، كما قال الله عز وجل في القرآن المجيد الذي أنزله على محمد ( ، وأعطاه ضمان حفظه الى يوم الدين ، قال فيه مادحا المهاجرين والأنصار ، وعلى رأسهم أبو بكر وعمر وعثمان وعلي وطلحة والزبير وغيرهم : { والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان رضى الله عنهم ورضوا عنه ، وأعد له جنات تجري تحتها الأنهار خالدين فيها أبدا ، ذلك الفوز العظيم } () .

    وقال : { والذين آمنوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل الله ، والذين آووا ونصروا أولئك هم المؤمنون حقا ، لهم مغفرة ورزق كريم } () .
    وقال : { لايستوى منكم من أنفق من قبل الفتح وقاتل ، أولئك أعظم درجة من الذين أنفقوا من بعد وقاتلوا ، وكلا وعد الله الحسنى ، والله بما تعملون خبير }() .

    وقال : { فالذين آمنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذي أنزل معه ، أولئك هم المفلحون } ().

    وقال في أصحابه ( الذين كانوا معه في الحديبية وبايعوه على الموت : { إن الذين يبايعونك إنما يبايعون الله ، يد الله فوق أيديهم }().

    وقال مبشرا لهم بالجنة : { لقد رضى الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة ، فعلم ما في قلوبهم فأنزل السكينة عليهم وأثابهم فتحا قريبا }().

    وقال الله في صحابته البررة : { محمد رسول الله ، والذين معه أشداء على الكفار رحماء بينهم ، تراهم ركعاً سجداً يبتغون فضلاً من الله ورضوانا ، سيماهم في وجوههم من أثر السجود – إلى أن قال – وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصالحات منهم مغفرة وأجراً عظيما}().

    وقال : { للفقراء المهاجرين الذين أخرجوا من ديارهم وأموالهم يبتغون فضلا من الله ورضوانا ، وينصرون الله ورسوله ، أولئك هم الصادقون . والذين تبوءوا الدار والإيمان من قبلهم يحبون من هاجر إليهم ولا يجدون في صدورهم حاجة مما أوتوا ويؤثرون على أنفسهم ولو كان بهم خصاصة ، ومن يوق شح نفسه فأولئك هم المفلحون }().
    وقال : { ولكن الله حبب إليكم الإيمان وزينه في قلوبكم ، وكره إليكم الكفر والفسوق والعصيان ، أولئك هم الراشدون ، فضلا من الله ونعمة ، والله عليم 
حكيم }().

    وقال في الخلفاء الراشدين : { وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم ، وليمكنن لهم دينهم الذي ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا }().

    وقال في صاحبه : { إلا تنصروه فقد نصره الله اذ أخرجه الذين كفروا ثاني اثنين إذ هما في الغار إذ يقول لصاحبه لا تحزن إن الله معنا ، فأنزل الله سكينته عليه وأيده بجنود لم تروها وجعل كلمة الذين كفروا السفلى وكلمة الله هي العليا والله عزيز حكيم }() .

    والله سبحانه وتعالى لم يمدحهم إلا لانهم صحبوا رسول الله ( ، واتبعوا النور الذي أنزل إليه ، وصاروا له وزراء مخلصين ، وأنصاراً محبين ، وأعواناً صادقين . فارقوا الأوطان ، وهجروا الولدان ، يذبون عن شريعته ، وينافحون من أجل تبليغ سنته . هانت عليهم في سبيل الله أرواحهم ، ورخصت عندهم من أجله أموالهم . ظهرت منهم علامات الخير في السيما والسمت والهدى والصدق . وصفهم الله عز وجل في كتابه فقال سبحانه { هو الذي أرسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله وكفى بالله شهيداً . محمد رسول الله والذين معه أشداء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركعاً سجداً يبتغون فضلا من الله ورضوانا سيماهم في وجوههم من أثر السجود ذلك مثلهم في التوراة ومثلهم في الانجيل كزرع أخرج شطأه فآزره فاستغلط فاستوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد الله الذين أمنوا وعملوا الصالحات منهم مغفرة وأجراً عظيماً}().

    خرجوا مشرقين مغربين ، يفتحون المعمورة بلداً بلداً ، خرجوا وأخرجوا العباد من عبادة العباد الى عبادة رب العباد ، ومن جور الأنظمة الوحلية إلى عدالة الرسالة السماوية خرجوا وحطموا كل طاغوت لا يؤمن بالله واليوم الآخر وقف في وجه المد الإسلامي وحال بينه وبين الناس من أن يسمعوا كلمة الحق ، رهبان بالليل ، فرسان بالنهار {تتجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفاً وطمعاً ومما رزقناهم ينفقون }( ). يمشون على الأرض بقلوب معلقة بالسماء . الله ربهم ، والإسلام دينهم ، ومحمد ( نبيهم ، والقرآن دستور حياتهم ، والفكاك من النار ، ودخول الجنة أسمى أمانيهم ، امتدت فتوحاتهم آلاف الأميال ، عبر الصحاري المقفرة والبحار المهلكة ، والجبال الوعرة في زمن كانت وسائل المواصلات فيه : الجمال ، والبغال ، والحمير ، وفي كل مكان يمرون به تدور بينهم وبين أعداء الله معارك تشيب لهولها الولدان ، ويسطر تاريخها بدماء الشهداء ، وليس ذلك فحسب ، بل فتحوا القلوب المغلقة، بالنور الذي كانوا يحملونه ، فما يخرجون من بلد بعد فتحها إلا وأبناء ذلك البلد يخرجون معهم ليجاهدوا في سبيل الله مع إخوانهم الذين سبقوهم بالإيمان ، وجمع بينهم الإسلام بأقوى الروابط ، حتى فتحوا الأرض ، وارتفع صوت الحق مدوياً في كل مكان: أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمداً رسول الله ().

    وأما ما في كتب الشيعة فهو يناقض كلام الله تماما فكتب الشيعة مليئة بسب وتكفير ولعن لأصحاب الرسول ( ولعن لأمهات المؤمنين اللاتي هن ازواج الرسول( .

    ( أ ) تكفيــر الصحابــــة .
    يرون عن ابي جعفر كذبا أنه قال :

    1 – كان الناس أهل الردة بعد النبي إلا ثلاثة – وذكره كبير مؤرخي الشيعة الكشى في رجاله ” ().
    2 – وروى الكشي أيضا عن حمدويه قال : قال أيوب بن نوح عن محمد بن الفضل وصفوان عن أبي خالد القماط عن حمران قال : قلت لأبي جعفر “ع” ما اقلنا لو اجتمعنا على شاة ما افنيناها ؟ قال . فقال : ألا أخبرك بأعجب من ذلك ؟ قال . فقلت بلى . قال : المهاجرون والأنصار ذهبوا … إلا ثلاثة “().
    3 – ” يروون عن علي أنه عرض القرآن على المهاجرين والأنصار ، ولما فتحه أبو بكر خرج في أول صفحة فتحها فضائح المهاجرين والأنصار فردوه إلى علي وقالوا لا حاجة لنا فيه”().
    4 – قالوا : إن الرسول ابتلى بأصحاب قد ارتدوا من بعده عن الدين إلا القليل().

    (ب) تأويلهم للآيات الواردة في الكفار والمنافقين بخيار صحابة رسول الله صلى الله عليه وسلم وعلى رأسهم خليفتاه ووزيراه وصهراه وحبيباه أبو بكر وعمر ، ويثلثون أحياناً بصاحب الجود والحياء ومن وضع ماله في سبيل الله وجهز جيش العسرة وغيره صهر رسول الله صلىالله عليه وسلم في ابنتيه ، عثمان رضي الله عنه وغيرهم من صحابة رسول الله الأخيار ومن تبعهم بإحسان ().

    وقبل أن نذكر تلك الروايات ننبه القارئ أن ما كتبه أوائل الشيعة في عصر الكليني وما بعده كان بلغة الرمز والإشارة أى كانوا يرمزون للخلفاء الثلاثة أبى بكر وعمر وعثمان برموز معينة مثل : الفصيل أى أبا بكر ، ورمع أي عمر ونعثل أي عثمان ولهم رموز آخرى مثل (فلان وفلان وفلان ) أي أبا بكر وعمر وعثمان ولهم رموز أخرى مثل (الأول والثاني والثالث) أى أبا بكر وعمر وعثمان ولهم رموز أيضا مثل حبتر ودلام أي أبا بكر وعمر أو عمر وأبابكر، ولهم رموز أيضا صنما قريش أبا بكر وعمر/ وأيضا فرعون وهامان أو عجل الامه والسامري أي أبا بكر وعمر .

    أما ما كتبه شيوخ الشيعة في ظل الدولة الصفوية فكان فيه التكفير لأفضل أصحاب محمد ( صريحا ومكشوفاً .

    أما الروايات فهي :

    1 – روى الكليني في الكافي عن أبي عبد الله في قوله تعالى { .. ربنا أرنا الذين أضلانا من الجن والإنس نجعلهما تحت أقدامنا ليكونا من الأسفلين }(). قال : هما ، ثم قال : وكان فلان شيطاناً () .
    قال المجلسي في شرحه للكافي في بيان مراد صاحب الكافي بـ ” هما ” قال : هما أي أبو بكر وعمر والمراد بفلان عمر أي الجن المذكور في الآية عمر وإنما سمي به لأنه كان شيطانا إما لأنه كان شرك شيطان لكونه ولد زناً أو لأنه في المكر والخديعة كالشيطان وعلى الأخير يحتمل العكس بأن يكون المراد بفلان أبا بكر ().

    2 – ويروون عن أبي عبد الله أنه قال في قوله { ولا تتبعوا خطوات الشيطان}() 
قال : (وخطوات الشيطان والله ولاية فلان وفلان) ().أي أبو بكر وعمر .
    3 – ويروون عن أبي جعفر في قوله { .. وما كنت متخذ المضلين عضداً}(). قال إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال : (اللهم أعز الدين بعمر بن الخطاب أو بأبي جهل ابن هشام) فأنزل الله وما كنت متخذ المضلين عضداً () .
    4 – ويروون على أبي عبد الله أنه قال في قول الله { إن الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم أزدادوا كفراً..} () قال : نزلت في فلان وفلان ( أبو بكر وعمر) آمنوا برسول الله صلى الله عليه وسلم وآله في أول الأمر ثم كفروا حين عرضت عليهم الولاية حيث قال من كنت مولاه فعلي مولاه ثم آمنوا بالبيعة لأمير المؤمنين عليه السلام حيث قالوا له بأمر الله وأمر رسوله فبايعوه ثم كفروا حين مضى رسول الله صلى الله عليه وآله فلم يقروا بالبيعة ثم ازدادوا كفراً بأخذهم من بايعوه بالبيعة لهم فهؤلاء لم يبق منه من الإيمان شيء ().
    5 – وعن حريز عمن ذكره عن أبي جعفر في قول الله { وقال الشيطان لما قضي الأمر..}(). قال هو الثاني وليس في القرآن {وقال الشيطان} إلا وهو الثاني(). يعنون بالثاني عمر رضي الله عنه – وعن زرارة عن أبي جعفر في قوله تعالى : { لتركبن طبقاً عن طبق}(). قال يازرارة أو لم تركب هذه الأمة بعد نبيها طبقاًً عن طبق في أمر فلان وفلان وفلان ()- يعنون أبا بكر وعمر وعثمان رضي الله عنهم – قال عالمهم الفيض الكاشاني : ( ركوب طبقاتهم كناية عن نصبهم إياهم للخلافة واحداً بعد واحد).
    6 – وعند قوله سبحانه {.. فقاتلوا أئمة الكفر }() يروي العياشي عن حنان بن سدير عن أبي عبد الله عليه السلام قال سمعته يقول دخل على أناس من البصرة فسألوني عن طلحة والزبير فقلت لهم كانا إمامين من أئمة الكفر().
    7 – ويفسرون الجبت والطاغوت الوارد في قوله سبحانه { ألم تر إلى الذين أوتوا نصيباً من الكتاب يؤمنون بالجبت والطاغوت ..} ().، يفسرونهما بصاحبي رسول الله صلى الله عليه وسلم ووزيريه وصهريه وخليفتيه أبي بكر وعمر رضي الله عنهما ().

    8 – وعند قوله سبحانه { لها سبعة أبواب لكل باب منهم جزء مقسوم }() روى العياشي عن أبي بصير عن جعفر بن محمد عليه السلام قال : (يؤتي بجهنم لها سبعة أبواب ، بابها الأول للظالم وهو زريق ، وبابها الثاني لحبتر ، والباب الثالث للثالث، والرابع لمعاوية ، والباب الخامس لعبد الملك ، والباب السادس لعسكر بن هوسر ، والباب السابع لأبي سلامة فهم أبواب لمن اتبعهم ) ().

    قال المجلسي في تفسير هذا النص : (زريق كناية عن الأول لأن العرب يتشأم بزرقة العين ، والحبتر هو الثعلب ولعله إنما كني عنه لحيلته ومكره وفي غيره من الأخبار وقع بالعكس وهو أظهر إذ الحبتر بالأول أنسب ويمكن أن يكون هنا أيضاً المراد ذلك ، وإنما قدم الثاني لأنه أشقى وأفظ وأغلظ ، وعسكر بن هوسر كناية عن بعض خلفاء بني أمية أو بني العباس ، وكذا أبو سلامة كناية عن أبي جعفر الدوانيقي ويحتمل أن يكون عسكر ، كناية عن عائشة وسائر أهل الجمل إذ كان اسم جمل عائشة عسكرا وروى أنه كان شيطاناً) ().

    9 – وفي قوله تعالى : { .. إذ يبيتون ما لا يرضى من القول }()عن أبي جعفر أنه قال فيها :

    فلان وفلان وفلان – أى أبا بكر وعمر – وأبو عبيدة بن الجراح() -وفي رواية أخرى : عن أبي الحسن يقول هما وابو عبيدة بن الجراح (). – هما أي أبو بكر وعمر – وفي رواية ثالثة الأول والثاني وأبو عبيدة بن الجراح(). (الأول والثاني أي أبو بكر وعمر) .
    10 – ويفسرون الفحشاء والمنكر، في قوله { وينهى عن الفحشاء والمنكروالبغي} () بولاية أبي بكر وعمر وعثمان ، فيروون عن أبي جعفر – عليه السلام – أنه قال: وينهي عن الفحشاء : الأول . والمنكر : الثاني . والبغي : الثالث().

    11- جاء في بحار الأنوار : ” قلت (الراوي يقول لإمامهم) ومن أعداء الله أصلحك الله ؟ قال : الأوثان الأربعة ، قال : قلت : من هم ؟ قال : أبو الفصيل ، ورمع ، ونعثل ، ومعاوية ومن دان دينهم ، فمن عادى هؤلاء فقد عادى أعداء الله “().

    قال شيخهم المجلسي في بيانه لهذه المصطلحات : ” أبو الفصيل أبو بكر ، لأن الفصيل والبكر متقاربان في المعنى ، ورمع مقلوب عمر ، ونعثل هو عثمان”().

    12- وفي قوله سبحانه : { … أو كظلمت } قالوا : فلان وفلان { في بحر لجي يغشه موج} يعنى نعثل {من فوقه موج} طلحة والزبير {ظلمت بعضها فوق بعض}()معاوية ..” ().

    قال المجلسي : المراد بفلان وفلان أبو بكر وعمر ، ونعثل هو عثمان ().
    13 – ومن مصطلحاتهم أيضا للرمز للشيخين ما جاء في تأويلهم سورة الليل وفيها 
{ والنهار إذا جلها } هو قيام القائم { والليل إذا يغشها } حبتر ودلام غشيا عليه الحق() .
    قال شيخ الدولة الصفوية – في زمنه – (المجلسي) حبتر ودلام : أبو بكر وعمر().

    14 – وهذا دعاء خاص للعن أبى بكر وعمر يسمى دعاء صنمي قريش .

    ” اللهم صل على محمد وآل محمد والعن صنمي قريش وجبتيهما وطاغوتيها وأفكيها (وابنتيهما)* اللذين خالفا أمرك وأنكرا وحيك وجحدا إنعامك وعصيا رسولك وقلبا دينك وحرفا كتابك وأحبا أعداءك وجحدا آلاءك وعطلا أحكامك
    وأبطلا فرائضك وألحدا في آياتك وعاديا أولياءك وواليا أعداءك وخربا بلادك وأفسدا عبادك . اللهم العنهما وأتباعهما وأولياءهما وأشياعهما ومحبيهما وأنصارهما فقد أخربا بيت النبوة وردما بابه ونقضا سقفه وألحقا سماءه بأرضه وعاليه بسافله وظاهره بباطنه واستأصلا أهله وأبادا أنصاره وقتلا أطفاله وأخليا منبره من وصيه ووارث علمه وجحدا إمامته وأشركا بربهما ، فعظم ذنبهما وخلدهما في سقر وما أدراك ما سقر لاتبقي ولاتذر ، اللهم العنهم بعدد كل منكر أتوه وحق أخفوه ، ومنبر علوه ومؤمن أرجوه ومنافق ولوه ، وولي آذوه وطريد آووه ، وصادق طردوه ، وكافر نصروه ، وإمام قهروه ، وفرض غيروه ، وأثر أنكروه وشر آثروه ودم أراقوه وخبر بدلوه ، وكفر نصبوه ، وإرث غصبوه وفيىء اقتطعوه وسحت أكلوه وخيبر استحلوه ، وباطل أسسوه ، وجور بسطوه ونفاق أسروه وغدر أضمروه وظلم نشروه ، ووعد أخلفوه ، وأمان خانوه ، وعهد نقضوه ، وحلال حرموه ، وحرام أحلوه ، وبطن فتقوه وجنين أسقطوه ، وضلع دقوه وصك فرقوه وشمل بددوه وعزيز أذلوه وذليل أعزوه وحق منعوه وكذب دلسوه وحكم قلبوه وإمام خالفوه، اللهم العنهما بكل آية حرفوها ، وفريضة تركوها وسنة غيروها ورسوم منعوها وأحكام عطلوها وبيعة نكثوها ودعوى أبطلوها وبينة أنكروها وحيلة أحدثوها وخيانة أوردوها وعقبة ارتقوها ، ودباب دحرجوها وأزيان لزموها وشهادات كتموها ووصية ضيعوها ، اللهم ألعنهما في مكنون السر وظاهر العلانية لعنا كثيرا أبدا دائما دائبا سرمدا لا انقطاع لأمده ولانفاد لعدده لعنا يعود أوله ولا يروح آخره لهم ولأعوانهم وأنصارهم ومحبيهم ومواليهم والمسلمين لهم والمائلين إليهم والناهضين باحتجاجهم والمقتدين بكلامهم والمصدقين بأحكامهم (قل أربع مرات ) اللهم عذبهم عذابا يستغيث منه أهل النار آمين رب العالمين ” ().

    وهذا الدعاء قد جاء أيضا في كتاب (تحفة عوام مقبول ) ()، وأيضاً في كتاب المصباح للكفعمي() وأيضاً في كتاب بحار الأنوار للمجلسي ج82 ص 260 كتاب الصلاة باب آخر في القنوتات الطويلة . ط دار احياء التراث العربي – بيروت .

    15 – آية الله الخميني :

    يقول في كتابه كشف الأسرار : ” إننا هنا لا شأن لنا بالشيخين وما قاما به من مخالفات للقرآن ومن تلاعب بأحكام الإله ، وما حللاه وحرماه من عندهما وما مارساه من ظلم ضد فاطمة ابنة النبي وضد أولاده ولكننا نشير إلى جهلهما بأحكام الإله والدين” ().

    ويقول بعد اتهامه للشيخين بالجهل ” وإن مثل هؤلاء الأفراد الجهال الحمقى والأفاقون والجائرون غير جديرين بأن يكونوا في موقع الإمامة وأن يكونوا ضمن أولى الأمر “( ).

    ويقول أيضا : “الواقع أنهم أعطوا الرسول حق قدره .. الرسول الذي كد وجد وتحمل المصائب من أجل إرشادهم وهدايتهم ، وأغمض عينيه وفي أذنيه كلمات ابن الخطاب القائمة على الفرية ، والنابعة من أعمال الكفر والزندقة “( ).

    16 – وقد أفرد صاحب كتاب الصراط المستقيم فصلين خاصين في الطعن على عائشة وحفصة رضي الله عنهما وأرضاهما ، سمى الفصل الأول : (فصل في أم الشرور عائشة) ويعني بها عائشة أم المؤمنين رضي الله عنها .

    أما الفصل الآخر فقد خصصه للطعن في حفصة رضي الله عنها وعن أبيها وجعل عنوانه (فصل في أختها حفصة) ().

    17 – يقول نعمة الله الجزائري :

    عمر بن الخطاب في دبره داء لايشفى إلا بماء الرجال ، فهو مما يؤتي في دبره .
    وقال نعمة الله الجزائري روى العياشي حديثا بمعنى ما قاله على عمر بن الخطاب ولكنه لم يذكر الحديث ().

    وكان يقصد هذا الحديث :

    عن محمد بن إسماعيل عن رجل سماه عن أبي عبد الله عليه السلام قال : دخل رجل على أبي عبد الله فقال السلام عليك يا أمير المؤمنين فقام على قدميه فقال : مه هذا اسم لايصلح إلا لأمير المؤمنين عليه السلام الله سماه به ، ولم يسم به أحد غيره فرضي به إلا كان منكوحا وإن لم يكن به ابتلي به وهو قول الله في كتابه {إن يدعون من دونه إلا إناثا وإن يدعون إلا شيطاناً مريداً}( ). قال قلت : فماذا يدعي به قائمكم ؟ قال : يقال له ، السلام عليك يا بقية الله السلام عليكم يا ابن رسول الله ().

    18- يقول نعمة الله الجزائري كان عثمان بن عفان مما يتخنث ويلعب به ().

    ويوجد كثير من الاحاديث وأقوال العلماء في سب وتكفير صحابة رسول الله صلى الله عليه وسلم .

    ثالثا : من الاسباب التي جعلتهم يطعنون بالقرآن عدم ذكر اسماء الأئمة وفضائلهم ومعجزاتهم وفضائل زيارة قبورهم في القرآن الكريم، أجبر علماء الشيعة على اتهام الصحابة بحذف فضائل الأئمة ومعجزاتهم من القرآن الكريم .

    ( أ ) بعض فضائل الأئمة وصفاتهم عند الشيعة :

    حديث الشيعة عن فضائل أئمتهم وصفاتهم حديث كثير وخطير وسنذكر فيما يلي أهم الأبواب في كل من الكافي ، والبحار التي حوت أحاديثهم عن فضائل الأئمة .
    وهذه الأبواب خلاصة موجزة لأحاديثهم تبين حجم الغلو واتساعه فهي ليست روايات شاذة في كتبهم بل هي أبواب تحمل عناوين أشبه ما يكون بقواعد وأصول أساسية في معتقدهم وهي تمكن للقارئ من أخذ فكرة متكاملة عن منزلة الأئمة عندهم ().

    والأبواب هي :

    (1) باب ( أنهم أعلم من الأنبياء عليهم السلام ) وفيه ثلاثة عشر حديثاً().
    (2) باب (تفضيلهم “ع” على الأنبياء وعلى جميع الخلق وأخذ ميثاقهم عنهم وعن الملائكة وعن سائر الخلق وأن أولى العزم إنما صاروا أولى العزم بحبهم صلوات الله عليهم ) وفيه 88 حديثاً ().
    (3) باب (أن دعاء الأنبياء استجيب بالتوسل والاستشفاع بهم “ع”) وفيه 16 حديثا().
    (4) باب (أنهم يقدرون على إحياء الموتى وإبراء الأكمه والأبرص وجميع معجزات الأنبياء) وفيه 4 أحاديث() .
    (5) باب (أنهم لا يحجب عنهم علم السماء والأرض والجنة والنار وأنه عرض عليهم ملكوت السموات والأرض ويعلمون علم ما كان وما يكون إلى يوم القيامة ) وفيه 22 حديثاً (). ، وهذا الباب جاء في الكافي بعنوان باب (أن الأئمة يعلمون علم ما كان وما يكون وأنه لايخفى عليهم الشيء صلوات الله عليهم) فيه ستة أحاديث().
    (6) باب (أنهم يعرفون الناس بحقيقة الإيمان وبحقيقة النفاق وعندهم كتاب فيه أسماء أهل الجنة وأسماء شيعتهم وأعدائهم وأنه لايزيلهم خبر مخبر عما يعلمون من أحوالهم) وفيه أربعون حديثاً ()، وفي الكافي باب ( أن الأئمة لو ستر عليهم لأخبروا كل امرئ بما له وعليه ) وفيه حديثان ().
    (7) باب ( أن الأئمة إذا شاؤوا أن يعلموا علموا) وفيه ثلاثة أحاديث ().
    (8) باب (أن الأئمة يعلمون متى يموتون وأنهم لا يموتون إلا باختيار منهم ) وفيه خمسة أحاديث ()
    (9) باب (أنهم لا يحجب عنهم شيء من أحوال شيعتهم وما تحتاج إليه الأمة من جميع العلوم وأنهم يعلمون ما يصيبهم من البلايا ويصبرون عليها ولو دعوا الله في دفعها لأجيبوا وأنهم يعلمون ما في الضمائر وعلم المنايا والبلايا وفصل الخطاب والمواليد) وفيه ثلاثة وأربعون حديثا ().
    (10) باب (أن عندهم الاسم الأعظم وبه يظهر منهم الغرائب) وفيه عشرة أحاديث() .
    (11) باب (أنهم يظهرون بعد موتهم ويظهر منهم الغرائب وتأتيهم أرواح الأنبياء “ع” وتظهر لهم الأموات من أوليائهم وأعدائهم ) وفيه 13 حديثا() .
    (12) باب ( أنهم أمان لأهل الأرض من العذاب) وفيه 6 أحاديث() .
    (13) باب (أن الله تعالى يرفع للإمام عمودا ينظر فيه الى أعمال العباد) وفيه 16حديثا() .
    (14) باب (أنهم عليهم السلام يعلمون جميع الألسن واللغات ويتكلمون بها) وفيه 7 أحاديث . () .
    (15) باب (أنهم يعلمون منطق الطيور والبهائم ) وفيه 26 حديثا . () .
    (16) باب ( أن الجن خدامهم ويظهرون لهم ويسألونهم عن معالم دينهم ) وفيه 16حديثا. () .

    واليك أخي المسلم بعض الروايات في كتب بعض علماء الشيعة التي تبين فضائل الأئمة

    (1) عن النبي ( قال لعلي :” إن الله تبارك وتعالى فضل أنبياءه المرسلين على ملائكته المقربين ، وفضلني على جميع النبيين والمرسلين ، والفضل بعدي لك ياعلي وللأئمة من بعدك ، وإن الملائكة لخدامنا وخدام محبينا .. ياعلي لولا نحن ماخلق الله آدم ولا حواء ولا الجنة ولا النار ولا السماء ولا الأرض ، وكيف لانكون أفضل من الملائكة وقد سبقناهم إلى التوحيد ، ومعرفة ربنا عز وجل ، وتسبيحه، وتقديسه،وتهليله،لأن أول ماخلق الله تعالى أرواحنا فأنطقنا بتوحيده وتمجيده ،ثم خلق الملائكة فلما شاهدوا أرواحنا نورا واحدا استعظموا أمورنا فسبحنا لتعلم الملائكة أنا مخلوقون ، وأنه منزه عن صفاتنا ، فسبحت الملائكة لتسبيحنا ونزهته عن صفاتنا … فبنا اهتدوا إلى معرفة الله وتوحيد الله وتسبيحه وتهليله وتحميده وتمجيده” ().

    (2) وفي بصائر الدرجات عن هاشم بن أبي عمار قال : سمعت أمير المؤمنين عليه السلام يقول ” أنا عين الله وأنا يد الله ، وأنا جنب الله ، وأنا باب الله “() .
    (3) وعن أبي عبد الله قال : كان أمير المؤمنين عليه السلام يقول : ” أنا علم الله وأنا قلب الله الواعي ، ولسان الله الناطق ، وعين الله الناظر ، وأنا جنب الله ، وأنا يد الله “( ).
    (4) جاء في كتاب (علل الشرائع ) عن سماعة بن مهران قال : ” إذا كان يوم القيامة وضع منبر يراه جميع الخلائق ، فيصعد عليه رجل ، فيقوم عن يمينه ملك ، وعن يساره ملك، ينادي الذي عن يمينه يا معشر الخلائق هذا علي بن أبي طالب يدخل الجنة من يشاء وينادي الذي عن يساره يامعشر الخلائق هذا علي بن أبي طالب عليه السلام يدخل النار من يشاء ” ().
    (5) اعتقادهم أن الله تعالى ناجى عليا رضي الله عنه :
    يروي المفيد عن حمران بن أعين قال : ” قلت لأبي عبد الله عليه السلام بلغني أن الرب تبارك وتعالى قد ناجى علياً عليه السلام ، فقال أجل قد كانت بينهما مناجاة بالطائف نزل بينهما جبريل”( ).

    وإليك أخي المسلم بعض أقوال كبار علماء الشيعة تؤكد ايمانهم بصفات ومعجزات الأئمة مما ذكرناه :

    1 – إمامهم المعاصر وآيتهم العظمى آية الله الخميني يرى أن فضل الأئمة لايبلغه ملك مقرب ولا نبي مرسل : يقول “فإن للإمام مقاما محمودا ، ودرجة سامية ، وخلافة تكوينية تخضع لولايتها وسيطرتها جميع ذرات هذا الكون . وإن من ضروريات مذهبنا أن لأئمتنا مقاما لا يبلغه ملك مقرب ولا نبي مرسل “( ) ومعلوم دخول النبي ( في هذا العموم.
    2 – يقول نعمة الله الجزائري مبينا رأي الإمامية في المفاضلة بين الأنبياء والأئمة : اعلم أنه لاخلاف بين أصحابنا رضوان الله عليهم في أشرفية نبينا ( على سائر الأنبياء عليهم السلام للأخبار المتواترة وإنما الخلاف بينهم في أفضلية أمير المؤمنين والأئمة الطاهرين عليهم السلام ، على الأنبياء ما عدا جدهم ( .

    فذهب جماعة : إلى أنهم أفضل من باقي الأنبياء ما خلا أولي العزم فإنهم أفضل من الأئمة عليه السلام ، وبعضهم إلى المساواة ، وأكثر المتأخرين الى أفضلية الأئمة عليهم السلام على أولي العزم وغيرهم ، وهو الصواب ()

    3 – نقل الزنجاني عن الصدوق أنه قال : ” اعتقادنا في الأنبياء والرسل والأئمة أنهم معصومون ، مطهرون من كل دنس ، وأنهم لا يذنبون لاصغيرا ولا كبيرا ، ولا يعصون الله ما أمرهم ويفعلون ما يؤمرون ومن نفى عنهم العصمة في شيء من أحوالهم فقد جهلهم ، ومن جهلهم فهو كافر” () .
    4 – يقول محمد رضا المظفر : ” ونعتقد أن الإمام كالنبي ، يجب أن يكون معصوما من جميع الرذائل والفواحش ، ما ظهر منها وما بطن ، من سن الطفولة إلى الموت عمدا وسهوا ، كما يجب أن يكون معصوما من السهو والخطأ والنسيان “( ).
    ويقول أيضا : “بل نعتقد أن أمرهم أمر الله تعالى ، ونهيهم نهيه ، وطاعتهم طاعته ومعصيتهم معصيته ، ووليهم وليه وعدوهم عدوه ، ولا يجوز الرد عليهم ، والراد عليهم كالراد على رسول الله ، والراد على الرسول كالراد على الله 
تعالى” ().

    5 – ويقول الخميني : ” نحن نعتقد أن المنصب الذي منحه الأئمة للفقهاء لا يزال محفوظا لهم ، لأن الأئمة الذين لانتصور فيهم السهو أو الغفلة ، ونعتقد فيهم الإحاطة بكل ما فيه مصلحة للمسلمين ، كانوا على علم بأن هذا المنصب لايزول عن الفقهاء من بعدهم بمجرد وفاتهم ” ().

    6 – الأمام الأكبر محمد الحسين آل كاشف الغطاء ( يقول الإمام يجب ان يكون معصوماً كالنبي عن الخطأ والخطيئة ) ().

    (ب) بعض فضائل زيارة قبور الأئمة عن الشيعة :

    ففي ” البحار ” للمجلسي ” كتاب المزار ” وقد استغرق ثلاثة مجلدات من ” البحار”(). وفي ” وسائل الشيعة ” ، للحر العاملي ” أبواب المزار” وبلغت هذه الأبواب (106) أبواب()، وفي “الوافي” الجامع لأصولهم الأربعة :

    ” أبواب المزارات والمشاهد ” وتضمنت (33) بابا ().
    وفي ” من لايحضره الفقه ” وهو أحد أصولهم المعتبرة عدة أبواب حول المشاهد وتعظيمها كباب ” تربة الحسين وحريم قبره ” و “أبواب في زيارة الأئمة وفضلها ” . وغيرها ().

    وفي “تهذيب الأحكام” – أحد الأصول الأربعة المعتبرة – طائفة كثيرة من الأبواب تتعلق بتعظيم المشاهد والقبور ، ومناجاة الأئمة بأدعية تتضمن تأليههم().

    وألف في الزيارات ومناسكها كتب مستقلة مثل “مناسك الزيارات للمفيد”( ) 
وغيره ().

    لقد اعتبر الشيعة أماكن قبور أئمتهم المزعومة أو الحقيقية ” حرماً” مقدساً : فالكوفة حرم، وكربلاء حرم ، وقم حرم – عندهم – وغيرها . في “الوافي” (أن الكوفة حرم الله وحرم رسوله صلى الله عليه وآله وحرم أمير المؤمنين وأن الصلاة فيها بألف صلاة والدرهم بألف درهم()، ويروون عن الصادق ( إن لله حرماً هو مكة ولرسوله حرماً وهو المدينة ولأمير المؤمنين حرماً وهو الكوفة ولنا حرماً وهو قم ستدفن فيه امرأة من ولدي تسمى فاطمة من زارها وجبت له الجنة () .
    وكربلاء عندهم أفضل من الكعبة ففي حديث لهم عن أبي عبد الله أنه قال : ( إن الله أوحى إلى الكعبة لولا تربة كربلاء ما فضلتك ولولا من تضمنه أرض كربلاء ما خلقتك ولا خلقت البيت الذي به افتخرت فقري واستقري وكوني ذنباً متواضعاً ذليلاً مهيناً غير مستنكف ولا مستكبر لأرض كربلاء وإلا سخت بك وهويت بك في نار جهنم().

    وزيارة قبور الأئمة والدعاء والصلاة عندها والتوسل والاستشفاع بهم كل ذلك عندهم أفضل من الحج إلى بيت الله .

    عن أبي عبد الله : ( إن الله يبدأ بالنظر إلى زوار قبر الحسين بن علي “ع” عشية عرفة قبل نظره الى أهل الموقف ، قال ” الرواي ” وكيف ذلك قال أبو عبد الله لأن في أولئك أولاد زنا وليس في هؤلاء أولاد زنا) ().

    وفي ” الوافي ” قال الصادق : (من عرف عند قبر الحسين فقد شهد عرفة ) ().

    وعن الصادق : ( من زار قبر الحسين يوم عرفة كتب الله له ألف ألف حجة مع القائم “ع” وألف ألف عمرة مع رسول الله صلى الله عليه وآله وعتق ألف ألف نسمة وحمل ألف ألف فرس في سبيل الله وسماه الله عز وجل عبدي الصديق آمن بوعدي وقالت الملائكة فلان الصديق وزكاه الله من فوق عرشه ..) ().

    والصلاة عند القبور تعد عندهم من القربات المضاعفة في “الوافي” يقول حديث لهم : (الصلاة في حرم الحسين لك بكل ركعة تركعها عنده كثواب من حج ألف حجة ، واعتمر ألف عمرة وأعتق ألف رقبة وكأنما وقف في سبيل الله ألف ألف مرة مع نبي مرسل) ().
    وليس هذا خاصاً بحرم الحسين (بل كل أئمتهم كذلك ففي “البحار” للمجلسي : (من زار الرضا أو واحدا من الآئمة فصلى عنده .. فإنه يكتب له – ثم ذكر ما جاء في النص السابق وزاد – وله بكل خطوة مائة حجة ومائة عمرة وعتق مائة رقبة في سبيل الله وكتب له مائة حسنة وحط عنه مائة سيئة) ().

    ويزور قبور أئمتهم الأنبياء والملائكة ولم يكتفوا بذلك كعادتهم في الغلو والمبالغة بل قالوا إن الله تعالى يزور قبور أئمتهم ، ففي “البحار” للمجلسي : ( أن قبر أمير المؤمنين يزوره الله مع الملائكة ويزوره الأنبياء ويزوره المؤمنون) ().

    وللزيارة عندهم مناسك معينة ، وألفوا في ذلك مؤلفات “كمفاتيح الجنان” لشيخهم عباس القمي () و ” مناسك الزيارات ” للمفيد – كما مر وغيرها .

    ومن مناسك مشاهدهم يذكر المجلسي :

    1 – الغسل قبل دخول المشهد .
    2 – الوقوف على بابه والدعاء والاستئذان بالمأثور .
    3 – الوقوف على الضريح فقد نص على الاتكاء على الضريح وتقبيله .
    4 – استقبال وجه المزور واستدبار القبلة حال الزيارة .
    5 – صلاة ركعتين .

    ورويت رخصة في صلاتها إلى القبر ولو استدبر القبلة وصلى جاز وإن كان غير مستحسن إلا مع البعد ()، أي مع البعد يستحسن أن يجعل قبر الإمام كعبة يتوجه المصلي إليها وإن كانت الكعبة خلفه .

    أليست هذه النصوص هي دعوة إلى الشرك بالله عز وجل وتغيير شرع الله ودينه ، واختيار نحلة المشركين على ملة المرسلين ، واستبدال الوثنية بالحنيفية .

    وجاء في بعض نصوصهم المقدسة أن الحجر الأسود سينزع من مكانه ويوضع في حرمهم الكوفة ففي ” الوافي” أن علي بن أبي طالب قال لأهل الكوفة (يا أهل الكوفة لقد حباكم الله عز وجل بما لم يحب أحدا من فضل ، مصلاكم بيت آدم وبيت نوح وبيت إدريس ، ومصلى إبراهيم -إلى أن قال فيما زعموا-ولا تذهب الأيام والليالي حتى ينصب الحجر الأسود فيه.) ()

    هذه أمثلة لما يصفون به أئمتهم وهي ” دعاوى ” في غاية الغرابة تخرج الأئمة من ” منزلة الإمامة ” إلى “منزلة النبوة ” أحياناً ، وأحياناً أخرى إلى ” مرتبة الألوهية ”

    ووجود عشرات الروايات فضلاً عن مئاتها تصف الأئمة بهذه الأوصاف الخيالية هي عملية إفراغ فكري ونفسي لحقيقة الألوهية ، وحقيقة النبوة من نفس ” الشيعي” الذي يؤمن بهذه الروايات لتحل محلها حقيقة الأئمة () .

    أخي المسلم وإذا أردت المزيد من صفات ومعاجز الآئمة عند الشيعة فاقرأ كتب الشيعة التي تتحدث عن فضل مزارات القبور ومعجزات الآئمة وهي كثيرة جداً () .
    سادسا : لماذا لم يظهر الامام على القرآن الصحيح حين استلم الخلافة .

    والجواب من كبار علماء الشيعة :
    1 – نعمة الله الجزائري حيث قال ” لما جلس أمير المؤمنين عليه السلام على سرير الخلافة لم يتمكن من إظهار ذلك القرآن وإخفاء هذا لما فيه من اظهار الشنعه على من سبقه ().
    2 – العلامة المحقق الميرزا حبيب الله الهاشمي الخوئي
    حيث قال إنه عليه السلام() لم يتمكن منه() لوجود التقية المانعة من حيث كونه مستلزماً للتشنيع على من سبقه() كما لم يتمكن من إبطال صلاة الضحى ، ومن إجراء متعتي الحج والنساء ، ومن عزل شريح عن القضاوة ، ومعاوية عن الامارة ، وقد صرح بذلك في رواية الاحتجاج السابقة في مكالمته عليه السلام مع الزنديق.

    مضافا الى اشتمال عدم التصحيح ()على مصلحة لا تخفى ، وهو أن يتم الحجة في يوم القيامة على المحرفين المغيرين من هذه الجهة أيضاً بحيث يظهر شناعة فعلهم لجميع أهل المحشر، وذلك بأن يصدر الخطاب من مصدر الربوبية الى امة محمد ( ، ويقال لهم : كيف قرأتم كتابي الذي أنزلته إليكم ؟ فيصدر عنهم الجواب ، بأنا قرأناه كذا وكذا ، فيقال لهم : ما أنزلناه هكذا فلم ضيعتموه وحرفتموه ونقصتموه ؟ فيجيبوا أن ياربنا ما قصرنا فيه ولا ضيعناه ولا فرطنا ، بل هكذا وصل إلينا ، فيخاطب حملة الوحي ويقال لهم : أنتم قصرتم في تبيلغ وحيي وأداء أمانتي ؟ فيقولوا ربنا ما فرطنا في وحيك من شيء وإنما فرط فيه فلان() وفلان بعد مضي نبيهم ، فيظهر شناعه فعلهم وفضاحة عملهم لجميع أهل المحشر ويستحقوا بذلك الخزى العظيم والعذاب الأليم مضافا إلى استحقاقهم للنكال والعقاب بتفريطهم في أمر الرسالة وتقصيرهم في غصب الخلافة ().

    سابعا : أين القرآن الصحيح في اعتقاد الشيعه ؟
    هذا السؤال يجيب عنه كبار علماء الشيعة

    1 – قال نعمة الله الجزائري : قال ” روي في الأخبار انهم عليهم السلام أمروا شيعتهم بقراءة هذا الموجود من القرآن في الصلاة وغيرها والعمل بأحكامه حتى يظهر مولانا صاحب الزمان فيرتفع هذا القرآن من أيدي الناس الى السماء ويخرج القرآن الذي ألفه أمير المؤمنين (ع ) فيقرأ ويعمل بأحكامه () .
    2 – أبو الحسن العاملي : قال ” ان القرآن المحفوظ عما ذكر الموافق لما أنزله الله تعالى ، ما جمعه علي (ع) وحفظه إلى أن وصل الى ابنه الحسن (ع) وهكذا الى ان وصل الى القائم (ع) ” المهدي” وهو اليوم عنده صلوات الله عليه ” () .
    3 – الحاج كريم خان الكرماني الملقب ” بمرشد الأنام ” قال : إن الإمام المهدي بعد ظهوره يتلوا القرآن ، فيقول أيها المسلمون هذا والله هو القرآن الحقيقي الذي أنزله الله على محمد والذي حرف وبدل ” () .
    4 – علي أصغر البرجردي : قال :الواجب أن نعتقد ان القرآن الأصلي لم يقع فيه تغيير وتبديل مع انه وقع التحريف والحذف في القرآن الذي ألفه بعض المنافقين ، والقرآن الاصلي الحقيقي موجود عند امام العصر عجل الله فرجه ” () .
    5 – محمد بن النعمان الملقب بالمفيد : قال : إن الخبر قد صح عن أئمتنا عليهم السلام أنهم قد رأوا بقراءة ما بين الدفتين وأن لا نتعداه الى زيادة فيه ولا إلى نقصان منه الى ان يقوم القائم (ع) فيقرئ الناس على ما أنزل الله تعالى وجمعه أمير 
المؤمنين (ع) ” () .

    ثامنا : لماذا يقرأ الشيعة هذا القرآن ويتحاكمون الى أحكامه اذا كان ناقصاً ومحرفـاً ؟

    أخي المسلم خذ الجواب من كبار علماء الشيعة وهم :

    1 – نعمة الله الجزائري : قال رداً على هذا السؤال :-

    فإن قلت كيف جاز القراءة في هذا القرآن مع مالحقه من التغيير ، قلت قد روي في الأخبار أنهم عليهم السلام أمروا شيعتهم بقراءة هذا الموجود من القرآن في الصلاة وغيرها والعمل بأحكامه حتى يظهر مولانا صاحب الزمان فيرتفع هذا القرآن من أيدي الناس إلى السماء ويخرج القرآن الذي ألفه أمير المؤمنين عليه السلام فيقرى ويعمل بأحكامه () .

    2 – محمد بن النعمان الملقب (المفيد) :

    قال : إن الخبر قد صح عن أئمتنا عليهم السلام أنهم قد رأوا بقراءة ما بين الدفتين وأن لا نتعداه إلى زيادة فيه ولا إلى نقصان منه إلى أن يقوم القائم (ع) فيقريء الناس على ما أنزل الله تعالى وجمعه أمير المؤمنين عليه السلام . وإنما نهونا عن قراءة ما وردت به الأخبار من أحرف تزيد على الثابت في المصحف لأنها لم تأت على التواتر وإنما جاء بها الأخبار ، والواحد قد يغلط فيما ينقله ولأنه متى قرأ الإنسان بما يخالف ما بين الدفتين غرر بنفسه من أهل الخلاف وأغرى به الجبارين وعرض نفسه للهلاك فمنعونا من قراءة القرآن بخلاف ما بين الدفتين () .

    تاسعا : التحريف والنقص الذي يدعيه الشيعه في القرآن في لفظ القرآن و آياته وسوره وتفسيره وليس في التفسير فقط كما يدعي بعض الشيعة .

    والدليل على ذلك :

    1 – ادعاؤهم وجود قرآن صحيح عند المهدي المنتظر يعني إن هذا القرآن الموجود الآن ليس بصحيح لانه لو كان قرآن المهدي مثل هذا القرآن الموجود الآن فما فائدة ادعاء الشيعة وجود قرآن عند المهدي .
    2 – الرواية الموجودة في الكافي والتي فيها ان القرآن الذي أنزل على محمد صلى الله عليه وسلم سبعة عشر ألف آية لكن الموجود حالياً ستة آلاف ومائتان تقريباً وهذا يعني ان ثلثي آيات القرآن ناقصه ويدعي النقص من شرح هذا الحديث ومنهم العلامه المجلسي في مرآة العقول ()وأيضا العلامة محمد صالح المازندراني في شرحه لهذا الحديث في كتابه شرح جامع الكافي().

    3 – ادعاء علماء الشيعة نقص سور بأكملها من القرآن مثل سورة الولاية وسورة النورين كما قال العلامة المجلسي في كتابه تذكرة الأئمة () ، وأيضا العلامة حبيب الله الهاشمي في كتابه البراعه في شرح نهج البلاغه () وأيضاً النوري الطبرسي في كتابه فصل الخطاب ()وغيرهم .

    4 – اعتراف بعض كبار علماء الشيعة ان التحريف بالقرآن ليس في التفسير فقط بل في ألفاظ القرآن مثل المجلسي ()وحبيب الله الهاشمي ().

    عاشرا : سورة الولاية وسورة النورين اللتان يدعي علماء الشيعه أنهما
    حذفتا من القرآن الكريم .

    1 – سورة النورين { يا أيها الذين آمنوا آمنوا بالنورين أنزلناهما يتلوان عليكم آياتي ويحذرانكم عذاب يوم عظيم نوران بعضهما من بعض وأنا السميع العليم إن الذين يوفون ورسوله في آيات لهم جنات النعيم (كذا) والذين كفروا من بعد ما آمنوا بنقضهم ميثاقهم وما عاهدهم الرسول عليه يقذفون في الجحيم ظلموا أنفسهم وعصوا الوصي الرسول أولئك يسقون من حميم إن الله الذي نور السموات والأرض بما شاء واصطفى من الملائكة وجعل من المؤمنين اولئك في خلقه يفعل الله ما يشاء لا إله إلا هو الرحمن الرحيم قد مكر الذين من قبلهم برسلهم فأخذهم بمكرهم إن أخذي شديد أليم إن الله قد أهلك عاداً وثمود بما كسبوا وجعلهم لكم تذكرة فلا تتفون وفرعون بما طغى على موسى وأخيه هارون أغرقته ومن تبعه أجمعين ليكون لكم آية وإن أكثركم فاسقون إن الله يجمعهم في يوم الحشر فلا يستطيعون الجواب حين يسألون إن الجحيم مأواهم وأن الله عليم حكيم يا أيها الرسول بلغ إنذاري فسوف يعلمون قد خسر الذين كانوا عن آياتي وحكمي معرضون مثل الذين يوفون بعهدك أني جزيتهم جنات النعيم إن الله لذو مغفرة وأجر عظيم وإن علياً من المتقين وإنا لنوفيه حقه يوم الدين ما نحن عن ظلمه بغافلين وكرمناه على أهلك أجمعين فإنه وذريته لصابرون وأن عدوهم إمام المجرمين قل للذين كفروا بعد ما آمنوا طلبتم زينة الحياة الدنيا واستعجلتم بها ونسيتم ما وعدكم الله ورسوله ونقضتم العهود من بعد توكيدها وقد ضربنا لكم الأمثال لعلكم تهتدون يا أيها الرسول قد أنزلنا إليك آيات بينات فيها من يتوفاه مؤمناً ومن يتوليه من بعدك يظهرون فأعرض عنهم إنهم معرضون إنا لهم محضرون في يوم لا يغني عنهم شيء ولا هم يرحمون إن لهم جهنم مقاماً عنه لا يعدلون فسبح باسم ربك وكن من الساجدين ولقد أرسلنا موسى وهارون بما استخلف فبغوا هارون فصبر جميل فجعلنا منهم القردة والخنازير ولعناهم الى يوم يبعثون فاصبر فسوف يبصرون ولقد آتينا لك الحكم كالذين من قبلك من المرسلين وجعلنا لك منهم وصياً لعلهم يرجعون . ومن يتولى عن أمري فإني مرجعه فليتمتعوا بكفرهم قليلاً فلا تسأل عن الناكثين يا أيها الرسول قد جعلنا لك في أعناق الذين آمنوا عهداً فخذه وكن من الشاكرين إن علياً قانتاً بالليل ساجداً يحذر الآخرة ويرجو ثواب ربه قل هل يستوي الذين ظلموا وهم بعذابي يعلمون سنجعل الأغلال في أعناقهم وهم على أعمالهم يندمون إنا بشرناك بذريته الصالحين وإنهم لأمرنا لا يخلفون فعليهم مني صلوات ورحمة أحياء وأموتاً يوم يبعثون وعلى الذين يبغون عليهم من بعدك غضبي إنهم قوم سوء خاسرين وعلى الذين سلكوا مسلكهم مني رحمة وهم في الغرفات آمنون والحمد لله رب العالمين().

    2 – { يا أيها الذين آمنوا آمنوا بالنبي والولي اللذين بعثناهما يهديانكم الى صراط مستقيم نبي وولي بعضهما من بعض ، وأنا العليم الخبير ، إن الذين يوفون بعهد الله لهم جنات النعيم ، فالذين إذا تليت عليهم آياتنا كانوا بآياتنا مكذبين ، إن لهم في جهنم مقام عظيم ، نودي لهم يوم القيامة أين الضالون المكذبون للمرسلين ، ما خلفهم المرسلين إلا بالحق ، وما كان الله لنظر هم الى أجل قريب فسبح بحمد ربك وعلي من الشاهدين } ().

    الحادي عشر : بعض علماء الشيعة أنكروا التحريف تقية وليس حقيقة .

    وهم : أبو جعفر محمد الطوسي ، أبو علي الطبرسي صاحب مجمع البيان ، والشريف المرتضي ، أبو جعفر بن بابويه القمي كما ذكرهم كبار علماء الشيعة، ومن العلماء الذين ذكروا هؤلاء هم :

    1- النوري الطبرسي : إذ قال ” القول بعدم وقوع التغيير والنقصان فيه وان جميع ما نزل على رسول الله ( هو الموجود بأيدى الناس فيما بين الدفتين وإليه ذهب الصدوق في فائدة والسيد المرتضي وشيخ الطائفة ” الطوسي ” في التبيان ولم يعرف من القدماء موافق لهم ” () .

    2 – نعمة الله الجزائري : إذ قال : مع أن اصحابنا رضوان الله عليهم قد أطبقوا على صحتها ” أي أخبار التحريف ” والتصديق بها نعم قد خالف فيها المرتضى والصدوق والشيخ الطبرسي وحكموا بأن ما بين دفتي المصحف هو القرآن المنزل لا غير ولم يقع فيه تحريف ولا تبديل ( ) .

    3 – عدنان البحراني : إذ قال ” المنكرون للتحريف هم الصدوق والشيخ ” الطوسي” والسيد ” المرتضي” () .

    ملاحظة : وكل شيعي في هذا العصر ينكر التحريف سواء كان عالماً أو من عوام الشيعه لا يحتج إلا بهؤلاء العلماء ( الطوسي ، والطبرسي صاحب مجمع البيان ، والصدوق، والمرتضي ) .

    هل إنكار التحريف حقيقة أم تقية ؟

    انهم أنكروا التحريف من باب التقية وذلك للأدلة الآتية :-

    1 – لم يألفوا كتبا يردون فيها على من قال بالتحريف .
    2 – أنهم يلقبون القائلين بالتحريف بالآيات والأعلام ويعظمونهم ويتخذونهم مراجع لهم .
    3 – لم يسندوا انكارهم بأحاديث عن الأئمة .
    4 – ذكروا في مؤلفاتهم روايات تصرح بالتحريف مثال :
    ( أ ) الصدوق : روى عن جابر الجعفي قال سمعت رسول الله ( يقول يجىء يوم القيامه ثلاثة يشكون المصحف والمسجد والعترة يقول المصحف يارب حرفوني مزقوني () .

    وقال الصدوق أيضا ان سورة الأحزاب فضحت نساء قريش من العرب وكانت أطول من سورة البقرة ولكن نقصوها وحرفوها () .

    (ب) الطوسي : هذب كتاب رجال الكشي ولم يحذف أو يعلق أو ينتقد على الأحاديث التي ذكرت تحريف القرآن ، وسكوته على ذلك دليل على موافقته ومن هذه الاحاديث :

    1 – ” عن أبى علي خلف بن حامد قال حدثني الحسين بن طلحة عن أبي فضال عن يونس بن يعقوب عن بريد العجلي عن ابي عبد الله قال أنزل الله في القرآن سبعة بأسمائهم فمحت قريش ستة وتركوا 
أبالهب” () .
    2 – رواية ” لاتأخذ معالم دينك من غير شيعتنا فإنك ان تعديتهم أخذت دينك عن الخائنين الذين خانوا الله ورسوله وخانوا أماناتهم إنهم ائتمنوا على كتاب الله جل وعلا فحرفوه وبدلوه ” () .
    3 – عن الهيثم ابن عروه التميمي قال سألت أبا عبد الله عن قوله تعالى{فاغسلوا وجوهكم وأيديكم الى المرافق } فقال ليست هكذا تنزيلها إنما هي ” فاغسلوا وجوهكم وايديكم من المرافق ” ثم أمر يده من مرفقه الى أصابعه . () .

    والتقية لها فضل عظيم عند الشيعه :

    1 – لا إيمان لمن لا تقية له () .
    2 – عن ابي عبد الله قال ” يا أبا عمر إن تسعة أعشار الدين في التقية ولا دين لمن لاتقية له () .
    3 – قال ابو عبد الله (ع) يا سليمان انكم على دين من كتمه أعزه الله ومن أذاعه أذله الله () .

    القائلون بالتحريف يزعمون ان انكار هؤلاء العلماء لتحريف القرآن كان من باب التقية .

    (1) نعمة الله الجزائري :

    قال : ” والظاهر أن هذا القول () إنما صدر منهم لأجل مصالح كثيرة منها سد باب الطعن عليها بأنه إذا جاز هذا في القرآن فكيف جاز العمل بقواعده وأحكامه مع جواز لحوق التحريف لها () ”

    (2) النوري الطبرسي :

    قال : ” لا يخفى على المتأمل في كتاب التبيان للطوسي أن طريقته فيه على نهاية المداراة والمماشاه مع المخالفين ” .
    ثم أتى ببرهان ليثبت كلامه إذ قال : ” وما قاله السيد الجليل على بن طاووس في كتابه ” سعد السعود ” إذ قال ونحن نذكر ما حكاه جدي أبو جعفر الطوسي في كتابه ” التبيان ” وحملته التقيه على الاقتصار عليه() .

    (3) السيد عدنان البحراني :
    ” فما عن المرتضى والصدوق والطوسي من انكار ذلك فاسد ” () .

    (4) العالم الهندي أحمد سلطان :
    قال : ” الذين انكروا التحريف في القرآن لايحمل إنكارهم إلا على التقيه ” () .

    (5) أبو الحسن العاملي : فقد رد في كتابه ” تفسير مرآة الأنوار ومشكاة الاسرار ” على من انكر التحريف في باب بعنوان ” بيان خلاصة علمائنا في تفسير القرآن وعدمه وتزييف استدلال من أنكر التغيير ” () .

    أولا : الخوئي في كتابه ( البيان في تفسير القرآن )

    * حاول الخوئي أن يتظاهر بانكار القول بتحريف القرآن ولكنه في الوقت نفسه يقول بالتحريف بطرق ماكرة وخفية .

    أنكر الخوئي القول بتحريف القرآن تقية لكي يكسب فضلها العظيم . (راجع التقية عند الشيعة)
    ومما يدل على ذلك ما يلي :

    ( أ ) قال الخوئي ” أن كثرة الروايات على وقوع التحريف في القرآن تورث القطع بصدور بعضها عن المعصومين ولا أقل من الاطمئنان لذلك وفيها ما روى بطريق معتبر”().

    (ب) جوابه على بعض الأحاديث الموثقة التي تذكر أن القرآن ناقص مثل :-

    * (ما يستطيع أحد أن يدعي أن عنده جميع القرآن كله ظاهره وباطنه غير الأوصياء ().
    * وأيضا حديث (ما ادعى أحد من الناس أنه جمع القرآن كله كما أنزل الا كذاب وما جمعه وحفظه كما أنزل الله تعالى الا علي بن ابي طالب والائمة من بعده (ع) ().

    * وأيضا حديث ( لو قرئ القرآن كما أنزل لالفيتنا مسمين ) ().
    * وأيضا حديث : نزل جبريل بهذه الآية على محمد هكذا ( وان كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا في علي فأتوا بسورة مثله ) ().
    فلقد رد الخوئي على هذه الأحاديث كالآتي :-
    اعترف الخوئي بثبوت الروايات وأنها تتحدث عن مصحف لعلي رضي الله عنه يغاير القرآن الموجود في ترتيب السور وفيه زيادات ليست موجودة بالقرآن ومن ضمن هذه الزيادات أسماء الأئمة ويؤكد أن هذه الزيادات نزلت من عند الله للتفسير ().

    وهذا أعتراف من الخوئي بأن الصحابة تجرؤا على إخفاء تفسير القرآن الذي أنزله الله سبحانه وتعالى حتى تضيع معاني القرآن لأنه اذا فقدت المعاني الالهية للقرآن المنزلة من عند الله يجعل الألفاظ لا فائدة لها فيقوم الصحابة رضوان الله عليهم بتفسير القرآن على رأيهم وهذا دليل أن الخوئي يعترف بالتحريف .

    (جـ) تصحيح الخوئي روايات تفسير القمي وعدم انتقادها دليل على موافقته لرأي القمي الذي يطعن في كتاب الله ” راجع معجم رجال الحديث للخوئي ” عندما يتكلم عن علي بن ابراهيم .
    ( د ) عدم رد الخوئي على العلماء الذين قالوا بالتحريف .
    ( هـ) توثيق الخوئي لدعاء صنمي قريش وهذا الدعاء يذكر بأن أبا بكر وعمر حرفا كتاب الله .
    ( و ) تعظيم الخوئي للعلماء الذين طعنوا بالقرآن وتلقيبهم بالآيات والأعلام . ملاحظة مهمة : أخي المسلم إن العلماء الذين طعنوا بكتاب الله هم المراجع العظيمة عن الشيعة ولولا كتبهم لم يلقب الخوئي بمرجع الشيعة .

    ثانيا : محمد بن يعقوب الكليني الملقب بثقة الاسلام صاحب كتاب (الكافي) اوثق كتاب عند الشيعة في الحديث :

    فقد شهد عليه كبار علماء الشيعه بإنه كان يعتقد التحريف والنقصان في القرآن ، ومن هؤلاء العلماء الذين شهدوا عليه :

    1 – المفسر الكبير محمد بن مرتضى الكاشاني الملقب بـ (الفيض الكاشاني) :

    قال : ” وأما اعتقاد مشايخنا في ذلك فالظاهر من ثقة الاسلام محمد بن يعقوب الكليني طاب ثراه أنه كان يعتقد التحريف والنقصان في القرآن لأنه كان روى روايات في هذا المعنى في كتابه الكافي ولم يتعرض للقدح فيها مع انه ذكر في أول الكتاب أنه كان يثق بما رواه فيه().

    2 – أبو الحسن العاملي :

    قال : اعلم أن الذي يظهر من ثقة الاسلام محمد بن يعقوب الكليني طاب ثراه أنه كان يعتقد التحريف والنقصان في القرآن لأنه روى روايات كثيرة في هذا المعنى في كتاب الكـــافي الذي صرح في أوله بأنه كان يثق فيما رواه فيه ولم يتعرض لقدح فيها ولا ذكر معارض لها ().

    3 – النوري الطبرسي :

    قال النوري في المقدمة الثالثة في ذكر أقوال علماء الشيعة في تغيير القرآن 
ص 23 : ” اعلم أن لهم في ذلك أقوالاً مشهورها اثنان . الأول : وقوع التغيير والنقصان فيه ، وهو مذهب الشيخ الجليل علي بن إبراهيم القمي شيخ الكليني في تفسيره صرح في أوله وملأ كتابه من أخباره مع التزامه في أوله بأن لا يذكر فيه إلا عن مشايخه وثقاته ومذهب تلميذه ثقة الإسلام الكليني رحمه الله على نسبه إليه جماعة لنقله الأخبار الكثيرة الصريحة في هذا المعنى في كتاب الحجة خصوصاً في باب النكت والنتف من التنزيل وفي الروضة من غير تعرض لردها أو 
تأويلها () .

    4 – آية الله السيد على الفاني الاصفهاني :

    وقد ذكر الكليني من العلماء الذين قالوا بأن القرآن محرف () .

    ملاحظة للشيعة : إذا كان هذا رأي كبار علمائكم في صاحب أوثق مصدر للحديث عندكم فلماذا تنكرون على أهل السنه إذا قالوا مثل ماقال كبار علمائكم في صاحب الكافي .

    الفصل الرابع

    روايات فـي كتب أهل السنة
    يستغلها الشيعة ليتهموا أهل السنة بتحريف القرآن

    روايات في كتب اهل السنة يستغلها الشيعة ليتهموا أهل السنة بتحريف القرآن :

    وقبل أن نذكر هذه الروايات نعرف القارئ على بعض أحكام القرآن :

    ( أ ) أحكام القرآن عند أهل السنة () :

    من أحكام القرآن عند أهل السنة النسخ ، والنسخ لغة بمعنى الازالة وهو ينقسم إلى ثلاثة أقسام :

    النوع الأول : نسخ التلاوة والحكم معا .
    النوع الثاني : نسخ الحكم وبقاء التلاوة .
    النوع الثالث : نسخ التلاوة مع بقاء الحكم .
    والدليل على جواز النسخ عقلا ووقوعه شرعا لأدلة :

    1 – لأن أفعال الله لا تعلل بالأغراض ، فله أن يأمر بشيء في وقت وينسخه بالنهي عنه في وقت ، وهو أعلم بمصالح العباد .
    2 – ولأن نصوص الكتاب والسنة دالة على جواز النسخ ووقوعه :
    أ ) قال تعالى : ( وإذا بدلنا آية مكان آية 101 – النحل) وقال تعالى 
( ماننسخ من آية أو ننسها نأت بخير منها أو مثلها 106 – البقرة) وقال تعالى ( يمحو الله ما يشاء ويثبت وعنده أم الكتاب ) وقال تعالى ( ولئن شئنا لنذهبن بالذي أوحينا إليك ) .

    وهذه الآيات تدل على النسخ بأنواعه أي نسخ التلاوة ونسخ الحكم ونسخ الحكم مع التلاوة .
    ب) وفي الصحيح عن ابن عباس رضي الله عنه : قال : قال عمر رضي الله عنه : أقرؤنا أبي ، وأقضانا ، وأنا لندع من قول أبي ، وذاك أن أبياً يقول : لا أدع شيئا سمعته من رسول الله صلىالله عليه وسلم ، وقد قال الله عزل وجل : ( ما ننسخ من آية أو ننسها نأت بخير منها أو مثلها )

    (ب) النسخ في القرآن على ثلاثة أضرب :
    الضرب الأول : ما نسخ تلاوته وحكمه معاً .
    الضرب الثاني : ما نسخ حكمه دون تلاوته .
    الضرب الثالث ما نسخ تلاوته دون حكمه ().

    أخي المسلم لقد أثيرت شبهة في شكل روايات فيها آيات منسوخة التلاوة أو قراءات شاذة وهذه الروايات موجودة عند أهل السنه ، وقد اثيرت في كتب كثيرة منها البيان في تفسير القرآن للخوئي وكتاب اكذوبة تحريف القرآن لمؤلفه رسول جعفريان وغيرها من الكتب .

    أخي المسلم لقد أتهم أية الله العظمي الخوئي وهو أحد مراجع الشيعه أهل السنه إتهاماً باطلاً فلقد قال ” ان القول بنسخ التلاوة هو بعينه القول بالتحريف والاسقاط”

    وقال أيضاً ” ان القول بالتحريف هو مذهب أكثر علماء أهل السنة لانهم يقولون بجواز نسخ التلاوة ” ().
    أخي المسلم ها هو الخوئي لم يجد عالماً سنياً يطعن بالقرآن الكريم فاضطر الى اتهام أهل السنه بالطعن في القرآن لانهم أجازوا نسخ التلاوة .

    ونحن ننبه كل شيعي وسني انخدع بما قاله الخوئي وغيره من علماء الشيعه فنقول ان نسخ التلاوة ثابت عند أهل السنة وأيضا قد أقركبار علماء الشيعه بأنواع النسخ بما فيها نسخ التلاوة وسنذكر بعض كبار علماء الشيعة الذين أقروا بالنسخ وسيفصل كلامهم في الرويات القادمة ومن علماء الشيعه الذين أقروا بالنسخ :

    1 – الشيخ أبو علي الفضل الطبرسي (صاحب كتاب مجمع البيان في تفسير القرآن) وذكر أنواع النسخ حين شرح آية النسخ آية 106 سورة البقرة .
    2 – أبو جعفر محمد الطوسي الملقب عند الشيعه بشيخ الطائفة ، وذكر أنواع النسخ في كتابه التبيان في تفسير القرآن ج1 ص 13 مقدمة المؤلف .
    3 – كمال الدين عبد الرحمن العتائقي الحلي في كتابه ” الناسخ والمنسوخ” ص35.
    4 – محمد على في كتابه لمحات من تاريخ القرآن ص 222 .
    5 – العلامه محسن الملقب بالفيض الكاشاني فقد أقر بنسخ التلاوة حين شرح آية ” ماننسخ من آية أو ننسها ” قال ” ما ننسخ من آية ” بأن نرفع حكمها وقال ” أو ننسها” بأن نرفع رسمها انتهى شرح الكاشاني والمعروف أن نرفع رسمها أي نرفع خطها وهذا يعني رفع تلاوتها . تفسير الصافي شرح آية 106 سورة البقرة .

    أخي المسلم سنذكر بعض الروايات التي يتخذها علماء الشيعة مطعناً على أهل السنه لأن فيها أما نسخ تلاوة أو قراءة شاذة ونبين الحق فيها بإذن الله تعالى ().

    الرواية الأولى : روى ابن عباس عن عمر أنه قال : ” إن الله عز وجل بعث محمداً بالحق، وأنزل معه الكتاب ، فكان مما أنزل اليه آية الرجم ، فرجم رسول الله ( ورجمنا بعده ، ثم قال : كنا نقرأ : ” ولا ترغبوا عن آبائكم فإنه كفر بكم” ، أو : إن كفراً بكم أن ترغبوا عن آبائكم ” .

    وقد أوردها الخوئي في كتابه البيان متهماً أهل السنه بحذف آية الرجم ().

    وأوردها السيوطي في كتابة الاتقان تحت عنوان ما نسخ تلاوته دون حكمه() .

    ونقول كما قال علماء المسلمين ومنهم ” السيوطي ” ان آية الرجم ” الشيخ والشيخه إذا زنيا ” هي آية نسخت تلاوتها وقد اعترف بهذا النسخ كبار علماء الشيعة ومنهم :

    1 – الشيخ أبو على الفضل الطبرسي :

    إذ قال النسخ في القرآن على ضروب ومنها ما يرتفع اللفظ ويثبت الحكم كآية الرجم ().

    2 – ابو جعفر محمد الطوسي الملقب بشيخ الطائفة :

    إذ قال النسخ في القرآن من أقسام ثلاثة : منها ما نسخ لفظه دون حكــمه كآية الرجم وهي قوله ” والشيخ والشيخه إذا زنيا ” () .

    3 – كمال الدين عبد الرحمن العتائقي الحلي ( من علماء المئة الثامنة ) :
    إذ قال : المنسوخ على ثلاث ضروب : منها ما نسخ خطه وبقى حكمه فما روى من قوله ” الشيخ والشيخه إذا زنيا فأرجموهما البته نكالاً من الله ” ().

    4 – محمد علي :

    إذ قال انواع المنسوخ ثلاثة : منها ما نسخ خطه وبقى حكمه كآية الرجم () .

    5 – وذكر الكليني آية الرجم في الكافي وقال محقق الكافى علي أكبر الغفاري نسخـت تلاوتها () .

    6 – محمد باقر المجلسي : صحح رواية آية الرجم التي بالكافي وقال وعدت هذه الآية مما نسخت تلاوتها دون حكمها ().

    وأيضاً الشطر الثاني من الرواية قوله تعالى ” ولاترغبوا عن آبائكم فإنه كفر بكم ”
    فإن هذه الآية مما نسخت تلاوته وقد أوردها السيوطي في الإتقان تحت عنوان مانسخ تلاوته دون حكمه () .

    وقد اعترف بهذا النسخ كبار علماء الشيعة ومنهم :-

    1 – الشيخ ابو علي الفضل الطبرسي :

    إذ قال النسخ في القرآن على ضروب : منها أن يرفع حكم الآية وتلاوتها كما روى عن ابي بكر انه قال كنا نقرأ ” لا ترغبوا عن آباءكم فإنه كفر بكم ” ().

    2 – ابو جعفر الطوسي الملقب بشيخ الطائفة .. إذ قال كانت أشياء في القرآن ونسخت تلاوتها ومنها ( لا ترغبوا عن آبائكم فإنه كفر ) ().

    الرواية الثانية : وروت عمرة عن عائشة أنها قالت : ” كان فيما انزل من القرآن: عشر رضعات معلومات يحرمن ثم نسخن بخمس معلومات، فتوفي رسول الله -ص- وهن فيما يقرأ من القرآن ” .

    أوردها الخوئي في كتاب البيان متهما أهل السنة بالطعن في القرآن ().

    أوردها السيوطي في الاتقان تحت عنوان ما نسخ تلاوته وحكمه معاً ().ونقول كما قال علماء المسلمين ان هذه الرضعات مماً نسخنا تلاوة وحكماً .

    وقد اعترف بهذا النسخ كبار علماء الشيعة ومنهم :-

    1 – أبو جعفر الطوسي الملقب بشيخ الطائفة .

    إذ قال : قد نسخ التلاوة والحكم معاً مثل ماروى عن عائشة أنها قالت كان فيما أنزله الله عشر رضعات يحرمن ثم نسخن () .

    الرواية الثالثة : ” بعث أبو موسى الأشعري الى قراء أهل البصرة ، فدخل عليه ثلاثمائة رجل ، قد قرأوا القرآن . فقال : أنتم خيار أهل البصرة وقراؤهم ، فاتلوه ولا يطولن عليكم الأمد فتقسوا قلوبكم كما قست قلوب العرب من كان قبلكم ، وإنا كنا نقرأ سورة كنا نشبهها في الطول والشدة ببراءة فانسيتها ، غير أني قد حفظت منها : لو كان لابن آدم واديان من مال لابتغى وادياً ثالثاً ولا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب . وكنا نقرأ سورة كنا نشبهها بإحدى المسبحات فانسيتها ، غير أني حفظت منها : يا أيها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون ، فتكتب شهادة في أعناقكم ، فتسألون عنها يوم القيامة “.

    أوردها الخوئي في البيان متهما أهل السنة بالطعن في القرآن() .

    وأوردها السيوطي في رواتين منفصلتين في الاتقان تحت عنوان ما نسخ تلاوته دون حكمه () .

    وقد اعترف بهذا النسخ كبار علماء الشيعة ومنهم .

    1 – ابو على الطبرسي : إذ قال : جاءت أخبار كثيرة بأن أشياء كانت في القرآن فنسخ تلاوتها فمنها ماروي عن أبى موسى انهم كانوا يقرأون ” لو أن لابن آدم واديين من مال لا بتغى اليهما ثالثا ولا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب ويتوب الله على من تاب ثم رفع ().
    2 – كمال الدين العتائقي الحلي إذ قال : ما نسخ خطه وحكمه هي ” لو أن لابن آدم واديين من فضه لا بتغى لهما ثالثا ولو أن له ثالثا لابتغى رابعاً ولا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب ويتوب الله على من تاب ().
    3 – أبو جعفر الطوسي .. إذ قال كانت أشياء في القرآن ونسخت تلاوتها ومنها (لا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب ويتوب الله عن من تاب ثم رفع ) () .

    الرواية الرابعة : روي المسور بن مخرمه : ” قال عمر لعبد الرحمن بن عوف : ألم تجد فيما انزل علينا . أن جاهدوا كما جاهدتم أول مرة . فإنا لا نجدها . قال : اسقطت فيما اسقط من القرآن ”

    أورد هذه الرواية الخوئي في كتابه البيان متهما أهل السنة بالطعن في القرآن () .

    وأوردها السيوطي في الاتقان تحت عنوان ما نسخ تلاوتها دون حكمه() ، ونقول كما قال علماء المسلمين فإن قول الراوي اسقطت فيما اسقط من القرآن أي نسخت تلاوتها في جملة ما نسخت تلاوته من القرآن .
    الرواية الخامسة : روى أبو سفيان الكلاعي : أن مسلمة بن مخلد الأنصاري قال لهم ذات يوم : ” أخبروني بآيتين في القرآن لم يكتبا في المصحف ، فلم يخبروه ، وعندهم أبو الكنود سعد بن مالك ، فقال ابن مسلمة : إن الذين آمنوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل الله بأموالهم وأنفسهم ألا أبشروا أنتم المفلحون ، والذين آووهم ونصروهم وجادلوا عنهم القوم الذين غضب الله عليهم أولئك لا تعلم نفس ما أخفى لهم من قرة أعين جزاءً بما كانوا يعملون ” .
    أوردها الخوئي في كتابه البيان متهما أهل السنة بالطعن في القرآن() .

    وأوردها السيوطي في كتابه الاتقان تحت عنوان ما نسخ تلاوتـــه دون حكمه ().
    الرواية السادسة : وروى زر . قال : قال أبي بن كعب يازر : ” كأين تقرأ سورة الأحزاب قلت : ثلاث وسبعين آية . قال : إن كانت لتضاهي سورة البقرة ، أو هي أطول من سورة البقرة …” .

    أوردها الخوئي في كتابة البيان متهما أهل السنة بالطعن في القرآن () .

    وأوردها السيوطي في الاتقان تحت عنوان ما نسخ تلاوته دون حكمه ().

    وقد اعترف بهذا النسخ كبار علماء الشيعة منهم :
    1 – الشيخ ابو علي الطبرسي :

    إذ قال : … ثالثا ان يكون معنى التأخير ان ينزل القرآن فيعمل به ويتلى ، ثم يأخر بعد ذلك بأن ينسخ فيرفع تلاوته البتة ويمحى فلا تنسأ ولا يعمل بتأويله مثل ما روي عن زر بن حبيش ان ابياً قال له كم تقرأون الأحزاب ؟ قال بضعاً وسبعين آية ، قال قد قرأتها ونحن مع رسول الله صلى الله عليه وسلم أطول من سورة 
البقرة () .

    2 – أبو جعفر الطوسي : إذ قال : وقد جاءت أخبار متظافره بأنه كانت أشياء في القرآن نسخت تلاوتها وعددها وذكر منها ان سورة الأحزاب كانت تعادل سورة البقرة في الطول ().

    الرواية السابعة : عن أنس في قصة أصحاب بئر معونه الذين قتلوا ، وقنت رسول الله صلى الله عليه وسلم يدعو على قاتليهم – قال أنس : ونزل فيهم قرآن قرأناه حتى رفع : ” أن بلغوا عنا قومنا أنا لقينا ربنا فرضى عنا وأرضانا ” .

    أوردها الشيعي رسول جعفريان في كتابه أكذوبة التحريف متهما أهل السنة بالطعن في القرآن () .

    هذه الرواية أوردها السيوطي في الإتقان تحت عنوان ما نسخ تلاوته دون حكمه() ونقول كما قال علماء المسلمين أن المقصود في كلمة” حتى رفع ” أي حتى نسخ تلاوته .

    وقد قال بالنسخ هنا كبار علماء الشيعة فمنهم :
    1 – ابو علي الطبرسي . إذ قال : جاءت أخبار كثيرة بأن آشياء في القرآن فنسخ تلاوتها منها عن أنس ان السبعين من الأنصار الذين قتلوا ببئر معونه قرأنا فيهم كتابا بلغوا عنا قومنا إنا لقينا ربنا فرضى عنا وأرضانا ، ثم إن ذلك رفع ().
    2 – أبو جعفر الطوسي : إذ قال كانت أشياء في القرآن نسخت تلاوتها ، ومنها (عن أنس بن مالك ان السبعين من الانصار الذين قتلوا ببئر معونة : قرأنا فيهم كتابا – بلغوا عنا قومنا أن لقينا ربنا ، فرضا عنا وأرضانا ، ثم أن ذلك رفع () .

    الرواية الثامنة : وروت حميدة بنت أبي يونس . قالت : ” قرأ علي أبي – وهو ابن ثمانين سنة – في مصحف عائشة : إن الله وملائكته يصلون على النبي يا أيها الذين آمنوا صلوا عليه وسلموا تسليماً ، وعلى الذين يصلون الصفوف الاول . قالت : قبل أن يغير عثمان المصاحف ” .
    أوردها الخوئي في البيان متهما أهل السنة بالطعن في القرآن ().
    وأوردها السيوطي ف الاتقان تحت عنوان ما نسخ تلاوته دون حكمه ().
    نقول ان الزيادة ” وعلى الذين يصلون الصفوف الأول ” منسوخه التلاوة وكانت موجودة قبل أن يجمع عثمان الناس على مصحف واحد لأن عثمان حذف من القرآن منسوخ التلاوة ، وتعتبر ايضاً قراءة شاذه لانها ليست متواترة .
    الرواية التاسعة : ما جاء في سورتي الخلع والحفد في مصحف ابن عباس وأبي بن كعب : ” اللهم إنا نستعينك ونستغفرك ونثني عليك ولا نكفرك ونخلع ونترك من يفجرك ، اللهم إياك نعبد ولك نصلي ونسجد وإليك نسعى ونحفد ، نرجو رحمتك ونخشى عذابك إن عذابك الجد بالكافرين ملحق ” .
    أوردها الخوئي في البيان متهما أهل السنة بالطعن في القرآن ().
    وقد أوردها السيوطي تحت عنوان ما نسخ تلاوته دون حكمه () .

    وقال السيوطي قال الحسين بن المنادي في كتابه ” الناسخ والمنسوخ ” ومما رفع رسمه من القرآن ولم يرفع من القلوب حفظه سورتا القنوت في الوتر وتسمى سورتين الخلع والحفد ( أي ان هاتين السورتين نسخت تلاوتهما ) .

    الرواية العاشرة : قال أبو عبيد : حدثنا اسماعيل بن إبراهيم ، عن أيوب ، عن نافع عن ابن عمر قال : لايقولن أحدكم: قد أخذت القرآن كله ، وما يدريه ما كله قد ذهب منه قرآن كثير، ولكن ليقل :قد أخذت منه ما ظهر

    أوردها الخوئي في البيان متهما أهل السنة بالطعن في القرآن () .

    وقد أوردها السيوطي في الاتقان تحت عنوان ما نسخ تلاوته دون حكمه () ونقول كما قال علماء المسلمين ان المقصود في ” ذهب منه قرآن كثير ” أي ذهب بنسخ تلاوته .

    الرواية الحادية عشر: روى عروة بن الزبير عن عائشة قالت : ” كانت سورة الأحزاب تقرأ في زمن النبي صلى الله عليه وسلم مئتي آية ، فلما كتب عثمان المصاحف لم نقدر منها إلا ما هو الآن ” .

    أوردها الخوئي في البيان متهما أهل السنة بالطعن في القرآن () .

    وقد أوردها السيوطي في الاتقان تحت عنوان ما نسخ تلاوته دون حكمه ()، ونقول ان سورة الأحزاب كانت طويلة ونسخت منها آيات كثيرة بأعتراف العالمين الكبيرين الشيعيين الطوسي والطبرسي راجع رواية رقم 6 .
    والمقصود في ” فلما كتب عثمان المصاحف لم نقدر منها إلا ما هو الآن ” أي عندما جمع عثمان الناس على مصحف واحد لم يكتب منسوخ التلاوة وبالطبع فإن سورة الأحزاب كانت أطول مع الآيات المنسوخه وحين حذفت منها الآيات المنسوخه قصرت السورة وهي الموجوده الآن وهي متواترة بتواتر القرآن .

    الرواية الثانية عشرة: قال الخوئي : أخرج الطبراني بسند موثق عن عمر بن الخطاب مرفوعا : ” القرآن ألف ألف وسبعة وعشرون ألف حرف “.

    أوردها الخوئي في البيان متهما أهل السنة بالطعن في القرآن ().

    نقول هذه رواية مكذوبة على عمر رضي الله عنه () .

    الرواية الثالثة عشرة : أخبرنا عبد الرازق عن ابن جريج عن عمرو بن دينار قال : سمعت بجالة التميمي قال : وجد عمر بن الخطاب مصحفا في حجر غلام في المسجد فيه : ” النبي اولى بالمؤمنين من انفسهم وهو ابوهم”

    هذه الرواية اوردها الشيعي رسول جعفريان في كتابه أكذوبة تحريف القرآن قد تغير عنوان هذه الكتاب الى اسم ( القرآن ودعاوي التحريف) متهما أهل السنة بالطعن في القرآن () .

    ونقول إن كلمة ” وهو أبوهم ” هي نسخ تلاوة وتعتبر من القراءات الشاذة ، وقد اعترف بهذه القراءة الشاذه كبار علماء الشيعه ومنهم :-

    1 – محسن الملقب بالفيض الكاشاني : في كتابه تفسير الصافي
    إذ قال ” عن الباقر والصادق عليهما السلام انهما قرءا وازواجه امهاتهم وهو أب لهم ().

    2 – العالم الشيعي محمد الجنابذي الملقب بسلطان علي شاه عندما فسر آية ” النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم وأزواجه وأمهاتهم ” قال قرأ الصادق ( هاهنا : وهو أب لهم )() .
    3 – المفسر الكبير علي بن ابراهيم القمي في تفسيره الآية ” النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم وأزواجه وأمهاتهم ” قال نزلت وهو أب لهم وازواجه وأمهاتهم” الأحزاب()

    الرواية الرابعة عشرة : عن عروة قال : كان مكتوب في مصحف عائشة ” حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر” .

    أوردها الشيعي رسول جعفريان في كتابه أكذوبة التحريف متهما أهل السنة بالطعن في القرآن ().

    ونقول ان ” صلاة العصر ” مما نسخ تلاوته وتعتبر من القراءات الشاذة غير المتواترة ، وقد ذكر هذه القراءة الشاذة كبار علماء الشيعة فمنهم :

    1 – علي بن ابراهيم القمي في تفسيره إذ قال : عن ابي عبد الله عليه السلام انه قرأ ” حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى صلاة العصر وقوموا لله قانتين ” ().
    2 – المفسر الكبير هاشم البحراني في تفسيره إذ قال : وفي بعض القراءات 
” حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر وقوموا لله قانتين ” ().
    3 – العلامه محسن الملقب بالفيض الكاشاني في تفسيره قال ” عن القمي عن الصادق (ع) انه قرأ (حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر وقوموا لله قانتين) ().
    4 – المفسر العياشي محمد بن مسعود في تفسيره روى عن محمد بن مسلم عن ابي جعفر قال : قلت له الصلاة الوسطى فقال ( حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر وقوموا لله قانتين) ().
    الرواية الخامسة عشرة : حدثنا قبصة بن عقبة … عن ابراهيم بن علقمه قال : ” دخلت في نفر من اصحاب عبد الله الشام فسمع بنا ابو الدرداء فاتانا فقال : أفيكم من يقرأ ؟ فقلنا : نعم . قال : فأيكم ؟ فاشاروا الي ، فقال : اقرأ ، فقرأت : “ والليل اذا يغشى والنهار اذا تجلى والذكر والانثى “ قال : أنت سمعتها من في صاحبك قلت نعم ، قال : وانا سمعتها من في النبي صلى الله عليه وآله وسلم وهؤلاء يأبون علينا “ .
    أوردها رسول جعفريان في كتابه اكذوبة تحريف القرآن متهما أهل السنة بالطعن في القرآن ().

    وهذه القراءة تعتبر شاذة وغير متواترة والمتواتر هي” وما خلق الذكر والانثى”() ويقال لها قراءة عن طريق الآحاد () .

    وقد قال المفسر الشيعي الكبير ابو علي الطبرسي في كتابه مجمع البيان في تفسير سورة الليل ” في الشواذ قراءة النبي صلى الله عليه وسلم وقراءة علي بن ابي طالب (ع) وابن مسعود وابي الدرداء وابن عباس ” والنهار اذا تجلى وخلق الذكر والأنثى “ بغير “ما” ، وروى ذلك عن ابي عبد الله عليه السلام .
    وهذا اعتراف من المفسر الشيعي الكبير انه توجد قراءة شاذة تنقص من الآية حرف “ما” وبالتالي فإن القراءة إن كانت شاذة فلا يهم إن غيرت حرف أو حرفين أو كلمة أو كلمتين . فإنها تكون قراءاة شاذة أي ليست متواترة ولا تكون من القرآن المجمع عليه من الصحابة حين جمعه عثمان رضي الله عنه .
    الرواية السادسة عشرة : حدثنا أبان بن عمران قال : قلت لعبد الرحمن بن اسود انك تقرأ ” صراط من انعمت عليهم غير المغضوب عليهم وغير الضالين ” .
    أوردها رسول جعفريان في كتابه اكذوبة تحريف القرآن متهما أهل السنة بالطعن في القرآن() .
    وقد اعترف بهذه القراءة الشاذة مفسرين الشيعة ومنهم :-
    1 ) محمد بن مسعود العياشي : قال في تفسيره عن ابن أبي رفعه في( غير المغضوب عليهم ، وغير الضالين ) وهكذا نزلت ، وعلق عليها معلق الكتاب السيد / هاشم المحلاتي وقال أن ( غير الضالين ) اختلاف قراءات () .
    2 ) علي بن ابراهيم القمي في تفسيره () .

    الرواية السابعة عشرة : عن ابن مسعود انه حذف المعوذتين من مصحفه وقال انهما ليستا من كتاب الله .

    أوردها الشيعي رسول جعفريان في كتابه اكذوبة التحريف متهما أهل السنة بالطعن في القرآن () .
    والرد على هذه الشبهة من عدة أوجه :

    1 – لم ينكر ابن مسعود كون المعوذتين من القرآن وإنما أنكر اثباتهما في المصحف لأنه يرى أن لا يكتب في المصحف الا ما أذن به رسول الله صلى الله عليه وسلم ، ورسول الله لم يأذن بهما .
    2 – المعوذتان أنكرهما ابن مسعود قبل التواتر لان التواتر لم يثبت عنده .
    3 – إن ابن مسعود إنما أنكر المعوذتين أن يكونا من القرآن قبل علمه بذلك فلما علم رجع عن إنكاره بدليل أن القرأن الكريم الموجود بين أيدينا من رواية أربعة من الصحابة هم : عثمان وعلي وأبي بن كعب وابن مسعود وفيه المعوذتان
    4 – كان أبن مسعود يرى أن المعوذتين رقية يرقى بهما رسول الله صلى الله عليه وسلم الحسن والحسين مثل قوله أعوذ بكلمات الله التامات ، وغيرها من المعوذات ولم يكk;vilh hfk ےتأااا ن يظن أنهما من القرآن .

    الفصل الخامس

    ترجمة لبعـض علماء الشيعة

    ترجمه لبعض علماء الشيعه

    أخي المسلم سوف نوضح لك في هذا الفصل مكانة وعظمة بعض علماء الشيعة وكتبهم في نظر كبار علماء الشيعة الذين يترجمون للعلماء وسوف نبين لك أخي المسلم أن علماء الشيعة الذين يطعنون بكتاب الله وبصحابه رسول الله إنما هم من كبار علماء الشيعة ولهم تقدير واحترام عند الشيعة وعلمائهم .

    اولأ : رأي بعض علماء الشيعة بالكتب الأربعة .

    1 – يقول الأمام عبد الحسين شرف الدين الموسوي : ” الكتب الأربعة التى هي مرجع الامامية في أصولهم وفروعهم من الصدر الأول الى هذا الزمان وهي ” الكافي والتهذيب والاستبصار ومن لا يحضره الفقيه “، وهي متواتره ومضامينها مقطوع بصحتها والكافي أقدمها وأعظمها وأحسنها وأتقنها ” ().
    2 – يقول محمد صادق الصدر : ” ان الشيعة وان كانت مجمعه على اعتبار الكتب الاربعه وقائله بصحة كل ما فيها من روايات ” () .

    ثانيا : مكانة ومنزلة هؤلاء العلماء عند الشيعة .

    (1) محمد باقر المجلسي المتوفي سنة1111 هـ .
    من مؤلفاته :
    * مرآة العقول في شرح اخبار الرسول ( شرح الكافي ) .
    * بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار .
    * جلاء العيون .
    * الأربعين .
    * حق اليقين ، وغيرها .

    ” قال الأردبيلي ” محمد باقر بن محمد تقي بن المقصود على الملقب بالمجلسي ، مد ظله العالي ، أستاذنا وشيخنا وشيخ الإسلام والمسلمين ، خاتم المجتهدين الإمام العلامة المحقق المدقق جليل القدر عظيم الشأن رفيع المنزله وحيد عصره فريد دهره ثقة ثبت عين كثير العلم جيد التصانيف . وأمره في علو قدره وعظم شأنه وسمو رتبته وتبحره في العلوم العقلية والنقلية ودقة نظره وإصابة رأيه وثقته وإمامته وعدالته أشهر من أن تذكر وفوق مايحوم حوله العبارة … له كتب نفيسة جيدة قد أجازني دام بقاؤه وتأييده أن أروي عنه جميعها منها :

    كتاب بحار الأنوار المشتمل على جل أخبار الائمة الأطهار وشرحها كتاب كبير قريب من ألف ألف بيت ” ().

    قال الحر العاملي : ” مولانا الجليل محمد باقر بن مولانا محمد تقي المجلسي ، عالم فاضل ماهر محقق مدقق علامة فهامة فقيه متكلم محدث ثقة جامع للمحاسن والفضائل جليل القدر ، عظيم الشأن أطال الله بقاءه . له مؤلفات كثيرة مفيدة منها : كتاب بحار الأنوار في أخبار الأئمة الأطهار يجمع أحاديث كتب الحديث كلها إلا الكتب الأربعة ونهج البلاغة فلا ينقل منها إلا قليلا مع حسن الترتيب وشرح المشكلات وهو خمسة وعشرون مجلدا ، وكتاب جلاء العيون ، وكتاب حياة القلوب () “.

    وقال يوسف البحراني موثقاً المجلسي : ” وهذا الشيخ كان إماما في وقته في علم الحديث وسائر العلوم شيخ الاسلام بدار السلطنة أصفهان ، رئيسا فيها بالرئاستين الدينية والدنيوية إماما في الجمعة والجماعة وهو الذي روج الحديث ونشره لاسيما في الديار العجمية … ولشيخنا المذكور من المصنفات كتاب بحار الأنوار الذي جمع فيه جميع العلوم وهو يشتمل على مجلدات وكتب” ().

    (2) نعمة الله بن عبد الله الجزائري ( مؤلف ” الأنوار النعمانية “) :

    قال الحر العاملي : ” السيد نعمة بن عبد الله الحسيني الجزائري فاضل عالم محقق جليل القدر ، مدرس من المعاصرين له كتب منها : شرح التهذيب، وحواشي 
الاستبصار ()) .

    وقال يوسف البحراني : ” السيد المحدث نعمة الله عبد الله الموسوي الشوشتري وكان هذا السيد فاضلا محدثا مدققا واسع الدائرة في الاطلاع على أخبار الإمامية وتتبع الآثار المعصومية ، كان كثير الصحبة للأكابر والسلاطين ، عزيزا عندهم وقد طعن عليه بذلك بعض فضلاء من تأخر عنه له كتاب شرح التهذيب ، كبير واسع البحث ، وكتاب الأنوار النعمانية كبير مشتمل على كثير من العلوم 
و التحقيقات ” .

    وقال الخوانساري : كان من أعاظم علمائنا المتأخرين وأفاخم فضلائنا المتبحرين واحد عصره في العربية والأدب والفقه والحديث، صاحب قلب سليم ووجه وسيم وطبع مستقيم ومؤلفات مليحة ” ووصف مؤلفاته وأجمعها للفوائد مجلد كتاب الأنوار النعمانية ” () .

    وقال عباس القمي () : ” السيد الجليل والمحدث النبيل واحد عصره في العربية والأدب والفقه والحديث والتفسير كان عالماً فاضلآً محققاً جليل القدر صاحب التصانيف الكثيرة الشائعة ” .

    وقال أيضا في كتابه () : سلالة الاطهار والد الأماجد الاعاظم الاكارم الأخيار المتشرين نسلا بعد نسل في الأقطار السرى الرضي العالم الرباني .

    (3) أبي جعفر محمد بن الحسن بن فروخ ( الصفار) المتوفي عام 290هـ ( من أصحاب الإمام الحسن العسكري ) مؤلف كتاب بصائر الدرجات الكبرى في فضائل آل محمد عليه السلام :

    قال الطوسي : محمد بن الحسن الصفار قمي له كتب مثل كتاب ( الحسين بن سعيد) وزيادة كتاب بصائر الدرجات وغيره ” ().

    ونقل المجلسي عن النجاشي أنه قال في ترجمة الصفار : ” كان وجها في أصحابنا القميين ثقة عظيم القدر ، راجحا قليل السقط في الرواية “() .

    وقال العلامة كوجه باغي في تقديمه لكتاب بصائر الدرجات : ” ثم اعلم أن الكتاب مما قد اعتمد عليه فحول الرجال كصاحب الوسائل والمجلسي في بحار الأنوار ، وقد جعل له علامة ( ير ) وصرح في الفصل الأول من مقدمات البحار عند عد مدارك البحار : كتاب بصائر الدرجات للشيخ الثقة العظيم الشأن محمد بن الحسن الصفار … وقد قال العالم الجليل السيد محمد باقر الجيلاني الأصفهاني الملقب بحجة الاسلام في رسالته في العدة في شرح كلام الفاضل الأستر أبادي : الصفار الذي هو من أعظم المحدثين والعلماء وكتبه معروفة مثل بصائر الدرجات ونحوه ” () .

    ثم قال بعد ذلك : ” فقد تحصل من ذلك كله أن الكتاب من الأصول المعتبرة والمعتمدة عند الأصحاب .. ” () .

    (4) ” أبو منصور أحمد بن علي بن أبي طالب الطبرسي المتوفي حوالي سنة 
620 هـ ” مؤلف كتاب الاحتجاج .

    قال المجلسي : ” الشيخ الجليل أبو منصور أحمد بن علي بن أبي طالب الطبرسي صاحب كتاب الاحتجاج عالم فاضل محدث ثقة من أجلاء أصحابنا المتقدمين ” ().

    وقال الحر العاملي : ” الشيخ أبو منصور أحمد بن على بن أبي طالب الطبرسي ، عالم فاضل ، فقيه محدث ثقة ، له كتاب الاحتجاج على أهل اللجاج حسن كثير الفوائد ” () .

    وقال الخوانساري : كتاب الاحتجاج معتبر معروف بين الطائفة ، مشتمل على كل ما اطلع عليه من احتجاجات النبي والأئمة ، بل كثير من أصحابهم الامجاد مع جملة من الأشقياء المخالفين () .

    وقال آغا بزرك الطهراني () ” وفي الكتاب احتجاجات النبي صلى الله عليه وآله وسلم والأئمة عليهم السلام وبعض الصحابة وبعض العلماء ، وبعض الذرية الطاهرة وأكثر أحاديثه مراسيل إلا ما رواه عن تفسير العسكري عليه السلام كما صرح به في أوله بعد الخطبة ، فهو من الكتب المعتبرة التى اعتمد عليها العلماء الأعلام كالعلامة المجلسي والمحدث الحر وأضرابهما ” .

    (5) أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان المشهور بالمفيد والمتوفي عام 413هـ ومن مؤلفاته .

    * الإرشـــاد * أمالي المفيد * أوائل المقالات * الأختصاص

    * تصحيح الاعتقاد بصواب الانتقاد أو شرح عقائد الصدوق.

    قال الطوسي : ” محمد بن محمد بن النعمان المفيد يكني أبا عبد الله المعروف بابن المعلم من جملة متكلمي الامامية انتهت إليه رياسة الإمامية في وقته ، وكان مقدما في العلم وصناعة الكلام ، وكان فقيها متقدما فيه حسن الخاطر ، دقيق الفطنة حاضر الجواب ، وله قريب من مائتي مصنف كبار وصغار ومن كتبه الإرشاد وكتاب الإيضاح في الإمامة ” () .

    وقال يوسف البحراني ” قال شيخنا في الخلاصة : محمد بن محمد بن النعمان يكني أبا عبد الله ويلقب بالمفيد .. من أجل مشائخ الشيعة ورئيسهم وأستاذهم وكل من تأخر عنه استفاد منه وفضله أشهر من أن يوصف “() .

    وقال المجلسي : ” وأما كتاب الاختصاص فهو كتاب لطيف مشتمل على أحوال أصحاب النبي صلى الله عليه وآله وسلم والأئمة عليهم السلام ، وفيه “اخبار غريبة ونقلته من نسخة عتيقة ، وكان مكتوبا على عنوانه : كتاب مستخرج من كتاب الاختصاص تصنيف أبي على أحمد بن الحسين بن أحمد بن عمران رحمه الله لكن كان بعد الخطبة هكذا قال محمد بن محمد النعمان : حدثني أبو غالب أحمد .. إلى آخر السند وكذا إلى آخر الكتاب يبتدىء من مشايخ الشيخ المفيد فالظاهر أنه من مؤلفات المفيد رحمه الله وسائر كتبه للأشتهار غنية عن البيان ” () .

    وقال عباس القمي : ” شيخ مشايخ الجلة ، ورئيس رؤساء الملة، وفخر الشيعة ومحي الشريعة ملهم الحق ودليله ، ومنار الدين وسبيله ، اجتمعت فيه خلال الفضل وانتهت إليه رئاسة الكل واتفق الجميع على علمه وفضله وفقهه وعدالته وثقته وجلالته كان رحمه الله كثير المحاسن ، جم المناقب ، حاضر الجواب ، واسع الرواية خبير الرواية بالأخبار والرجال والأشعار . وكان أوثق أهل زمانه بالحديث وأعرفهم بالفقه والكلام وكل من تأخر عنه استفاد منه ” ().

    (6) أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي المعروف (بالصدوق ) المتوفي سنة 381هـ ومن مؤلفاته :
    * من لايحضره الفقيه .
    * الخصال .
    * ثواب الأعمال وعقاب الأعمال .
    * أمالي الصدوق .
    * علل الشرائع .
    * إكمال الدين وتمام النعمة .
    * عيون أخبار الرضا .
    * معاني الأخبار .
    * صفات الشيعة وفضائل الشيعة .

    قال الطوسي : محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي جليل القدر يكنى أبا جعفر ، كان جليلا حافظا للأحاديث بصيرا بالرجال ناقدا للأخبار ، لم ير في القميين مثله في حفظه وكثرة علمه ، له نحو من ثلاثمائة مصنف .. وذكر منها : كتاب دعائم الإسلام ، وكتاب المقنع ، وكتاب المرشد وكتاب الفضائل ، وكتاب علل الشرائع ، وكتاب من لايحضره الفقيه ، وكتاب عقاب الأعمال ، وكتاب معاني الأخبار ” () .

    وقال المجلسي : ” محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي أبو جعفر الصدوق، أمره في العلم والفهم والثقافة والفقاهة والجلالة والوثاقة وكثرة التصنيف وجودة التأليف فوق أن تحيطه الأقلام ويحويه البيان ، وقد بالغ في إطرائه والثناء عليه كل من تأخر عنه ، وفي مقدمتهم الرجالي الكبير النجاشي حيث قال في فهرسه : محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي أبو جعفر نزيل الري ، شيخنا وفقيهنا ووجه الطائفة بخرسان، وكان ورد بغداد سنة خمس وخمسين وثلاثمائة وسمع منه شيوخ الطائفة وهو حدث السن ” () .

    وقال المجلسي موثقا الكتب التي اعتمد عليها في تأليف موسوعة بحار الأنوار ومنها كتب الصدوق ” اعلم إن أكثر الكتب التي اعتمدنا عليها في النقل مشهورة معلومة الإنتساب الى مؤلفيها ككتب الصدوق رحمه الله ، فإنها سوى : الهداية ، وصفات الشيعة وفضائل الشيعة ومصادقة الإخوان ، وفضائل الأشهر ، لاتقصر في الاشتهار عن الكتب الأربعة التي عليها المدار في هذه الأعصار ، وهي داخلة في إجازتنا ، ونقل منها من تأخر عن الصدوق من الأفاضل الأخيار” () .

    (7) أبو القاسم الموسوي الخوئي مؤلف البيان في تفسير القرآن :

    قال أغابزرك الطهراني : ” هو السيد أبو القاسم بن السيد علي أكبر بن (الميرزا) هاشم الموسوي الخوئي النجفي أحد مراجع العصر في النجف .

    ولد في مدينة خوي من أعمال أذربيجان في النصف من رجب 1317هـ فنشأ على والده العلامة الآتي الذكر في نشأة طيبة . وفي حدود 1330هـ هاجر به رحمه الله الى النجف الأشرف فوجهه الى الدراسة وكان يومذاك يمتاز باستعداد وذكاء فقطع مراحل الدراسة الأولية وأكمل مقدماته وحضر على أساتذة العصر … وله يد في التفسير وتصانيف أيضا منها ( نفحات الإعجاز)” ().

    (8) محمد صادق الصدر المولود سنة 1320 هـ مؤلف الشيعة الإمامية :

    قال أغابزرك الطهراني : ” هو السيد محمد صادق بن السيد محمد حسين بن السيد محمد هادي بن السيد محمد على شقيق السيد صدر الدين جد ( آل الصدر ) الموسوي العاملي الكاظمي عالم أديب .. ولد في حدود 1320 هـ ونشأ في الكاظيمة على عمه الجليل .. فأخذ المقدمات السطوح فأتقنها وقرأ الفقه والأصول على لفيف من العلماء والفضلاء ، وبرع في الأدب. واشتغل بالتأليف فأنتج بعض الآثار القيمة وقد ذكرناها في مواضعها من (الذريعة) ولا يستحضر منها الآن إلا (حياة أمير 
المؤمنين ) (الشيعة )” ().

    (9) زين الدين علي بن يونس العاملي النباطي المتوفي عام 877هـ مؤلف : الصراط المستقيم الى مستحقي التقديم :

    قال الحر العاملي : ” الشيخ زين الدين على بن يونس العاملي النباطي البياضي كان عالما فاضلا محققا مدققا ثقة متكلماً شاعرا “ادبيا متبحرا له كتب منها كتاب الصراط المستقيم الى مستحقي التقديم ” () .

    وقال شهاب الدين الحسيني المرعشي : ” كل من ذكر ه من أرباب معاجم التراجم أثنى عليه ثناء جميلا ووصفه بالفضل والفقه والحديث والأدب وأنه من الأكابر ” ().

    وقال موثقا كتاب الصراط المستقيم : ” ولعمري إنه كتاب عجيب في موضوعه قال العلامة صاحب الروضات : لم أر بعد كتاب الشافي لسيدنا المرتضي علم الهدى مثله ، بل راجح عليه لوجوه شتى ” ().
    (10) أبو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشي المتوفي عام 340هـ مؤلف معرفة أخبار الرجال المشهور ( برجال الكشي) :

    قال الطوسي : ” محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشي يكني أبا عمرو، ثقة بصير بالأخبار وبالرجال حسن الاعتقاد له كتاب الرجال ” () .

    وقال المجلسي : ” الشيخ المقدم الجليل ، والرجالي الكبير أبو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشي ، الثقة الثبت ، العالم البصير بالرجال والأخبار ، قال النجاشي : كان ثقة عين، روى عن الضعفاء كثيرا وصحب العياشي وأخذ عنه تخرج عليه في داره التى كانت مرتعا للشيعة وأهل العلم ” () .

    وقال عن كتابه : ” له كتاب الرجال الذي سماه ابن شهر آشوب في المعالم ( بمعرفة الناقلين عن الأئمة الصادقين ) هو أحد الأصول الأربعة الرجالية ” ().

    (11) محمد بن الحسن الحر العاملي المتوفي عام 1104هـ ومن مؤلفاته :
    * الإيقاظ من الهجعة في إثبات الرجعة .
    * وسائل الشيعة .
    * أمل الآمل .

    قال يوسف البحراني : ” الشيخ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين الحر العاملي المشغري .. كان عالما فاضلا محدثا إخبارياً .. له كتب منها الجواهر السنية في الأحاديث القدسية ، وهو أول ما ألفه ولم يجمعها أحد قبله ، والصحيفة الثانية من أدعية علي بن الحسين عليه السلام الخارجة من الصحيفة الكاملة ، وكتاب تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة ست مجلدات .. وله كتاب أمل الآمل في علماء جبل عامل وفيه أسماء علمائنا المتأخرين أيضا وله رسالة في الرجعة سماها الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة” ().

    وقال الأردبيلي : ” محمد بن الحسن الحر العاملي ساكن المشهد المقدسي الرضوي الشيخ الإمام العلامة المحقق المدقق جليل القدر رفيع المنزلة عظيم الشأن عالم فاضل كامل متبحر في العلوم لاتحصي فضائله ومناقبه .. له كتب كثيرة منها كتاب رسائل الشيعة كتاب كبير ، وكتاب هداية الأمة وكتاب بداية الهداية وكتاب فوائد الطوسية وغيرها من الكتب ” ().

    (12) هاشم بن سليمان البحراني المتوفي عام 1107 هـ ومن مؤلفاته : البرهان في تفسير القرآن :

    قال الحر العاملي : ” السيد هاشم بن سليمان بن إسماعيل بن عبد الجواد الحسيني البحراني التوبلي فاضل عالم ماهر مدقق فقيه عارف بالتفسير والعربية والرجال له كتاب تفسير القرآن كبير ، رأيته ورويت عنه “() .

    وقال يوسف البحراني : ” السيد هاشم المعروف بالعلامة – ابن المرحوم السيد سليمان بن السيد إسماعيل .. وكان السيد المذكور فاضلا محدثا جامعا متتبعا للأخبار بما لم يسبق إليه سابق سوى شيخنا المجلسي وقد صنف كتبا عديدة تشهد بشدة تتبعه واطلاعه .. ومن مصنفاته كتاب البرهان في تفسير القرآن ست مجلدات وقد جمع فيه جملة من الأخبار الواردة في التفسير من الكتب القديمة وغيرها ” ().
    (13) العلامة الشيخ يوسف بن أحمد البحراني المتوفي سنة 1186هـ . ومن مؤلفاته : الكشكول و لؤلؤة البحرين والدرر النجفية .

    قال محسن الأمين : ” الشيخ يوسف بن أحمد بن إبراهيم بن أحمد بن صالح بن أحمد بن أحمد بن منصور الدارزي البحراني … من أفاضل علمائنا المتأخرين ، جيد الذهن معتدل السليقة ، بارع في الفقه والحديث ، وكان على طريقة الإخباريين قال في حقه أبو علي صاحب الرجال : عالم فاضل متبحر ماهر محدث ورع عابد صدوق دين من أجله مشائخنا المعاصرين وأفاضل علمائنا المتبحرين له مؤلفات نافعة منها . إجازة كبير لابني أخوية سماها لؤلؤة البحرين تشتمل على ترجمة أحوال أكثر علمائنا الى زمان الصدوقين ” () .

    (14) أبو الحسن علي بن إبراهيم القمي المتوفي عام 307 هـ من مؤلفاته :
    تفسير القمي .

    قال المجلسي : ” علي بن إبراهيم بن هاشم ، أبو الحسن القمي ، من أجلة رواة الإمامية ومن أعظم مشايخهم أطبقت التراجم على جلالته ووثاقته .

    قال النجاشي في الفهرست : ثقة في الحديث ، ثبت معتمد صحيح المذهب سمع فأكثر ، وصنف كتبا ، وأضر في وسط عمره .. وعد المجلسي من مؤلفاته كتاب التفسير ” () .

    وقال أغا بزرك الطهراني : ” علي بن إبراهيم بن هاشم القمي ، أبو الحسن صاحب التفسير ، ومن أجل مشايخ الكليني .. ويروي عنه غير الكليني ” () .

    وقال الشيخ طيب الموسوي الجزائري في مقدمة للتفسير : ” لا ريب في أن هذا التفسير الذي بين أيدينا ، من أقدم التفاسير التي وصلت إلينا ، ولولا هذا لما كان متنا متينا في هذا الفن ، ولما سكن إليه جهابذة الزمن فكم من تفسير قيم مقتبس من أخباره ، ولم تره إلا منورا بأنواره : كالصافي ومجمع البيان ، والبرهان .. إلى أن قال: وبالجملة إنه تفسير رباني ، وتنوير شعشعاني عميق المعاني، قوي المباني ، عجيب في طوره ، بعيد في غوره لا يخرج مثله إلا من عالم ولا يعقله إلا العالمون ” () .

    وقال آغابزرك الطهراني () عن التفسير : “انه في الحقيقة تفسير الصادقين عليهما السلام ” وقال في مقدمة التفسير ” الأثر النفيس والسفر الخالد المأثور عن الإمامين عليهما السلام ” .

    (15) أية الله العظمى الإمام الخميني المولود سنة 1320 هـ من مؤلفاته :
    * تحرير الوسيلة :
    * الحكومة الاسلامية .
    * كشف الأسرار .
    * مصباح الهداية إلى الخلافة والولاية .

    قال أغابزرك الطهراني : ” هو السيد أغا روح الله بن السيد مصطفى الخميني عالم فاضل ولد في سنة 1320هـ ونشأ على حب العلم فجد في طلبه وحضر على زمرة من أهل الفضل، وحضر على الشيخ عبد الكريم اليزدي الحائري في قم وعلى غيره أيضا وله آثار منها ( سر الصلاة ) تشم منه رائحة العرفان “() .

    وقال أحمد الفهري في تقديمه لكتاب مصباح الهداية : ” الإمام الخميني الثائر العظيم المحترق لظلمات القرن ، البرهان الأواه المتأنن في الليل والأسد المفرد في النهار السيف المسلول على عفريت الاستكبار العالمي الذي يهمس بشفتيه آية النجاة ويحمل بيده لواء التحرر : تحرر الإنسانية من كل العبوديات والرقيات .

    وهذا هو الإمام الخميني أمثولة علي عليه السلام في الأرض بخصائص من الإمام الغائب ومعالم من سيمائه المشرق ، تراه مقداما وممهدا حكومة المهدي أرواحنا فداه قام قائدا من قلب الأمة متجليا بخصائص الإنسان النموذجي يحمل آلام الأمة في القلب وآمالهم في الفكر ().

    قال أغا بزرك الطهراني : ” كشف الأسرار لحاج أغا روح الله بن سيد مصطفي الخميني فارسي طبع بطهران في 1363هـ في 428 صفحة ().

    (16) الشيخ محمد بن المرتضي المدعو بالمولى محسن الكاشاني المتوفي 1091هـ من مؤلفاته : تفسير الصافي والوافي وعلم اليقين في أصول الدين .

    قال الحر العاملي : ” المولي الجليل محمد بن مرتضي المدعو بمحسن الكاشاني كان فاضلاً عالماً ماهراً حكيماً متكلماً محدثاً فقيها شاعرا أديبا حسن التصنيف من المعاصرين له كتب منها : كتاب الوافي جمع الكتب الأربعة مع شرح أحاديثها المشكلة .. وكتاب سفينة النجاة في طريق العمل ، وتفاسير ثلاثة : كبير ، وصغير ، ومتوسط ، وكتاب عين اليقين ، وكتاب حق اليقين وكتاب علم اليقين ” ().

    قال الأردبيلي : ” محسن بن المرتضي الكاشاني رحمه الله تعالى العلامة المحقق المدقق، جليل القدر عظيم الشأن رفيع المنزلة فاضل كامل أديب متبحر في جميع العلوم له قريبا من مائة تأليف منها كتاب تفسير الصافي .. كتاب علم اليقين ” ().

    وقال الخونساري : وأمره في الفضل وفي الفهم والنبالة في الفروع والأصول والاحاطة بمراتب المعقول والمنقول وكثرة التأليف والتصنيف مع جودة التعبير والترصيف ، أشهر من أن يخفي في هذه الطائفة على أحد الى منتهى الأبد وعمره تجاوز حدود الثمانين ووفاته بعد الألف من الهجرة الطاهرة ().

    (17) أبو الحسن العاملي :

    قال عنه ( الخوانساري ) : هو أبو الحسن العاملي ابن المولى محمد طاهر الفتوني كان من أعاظم فقهائنا المتأخرين وأفاخم نبلائنا المتبحرين () .

    قال عنه أغا بزرك الطهراني : مرآة الانوار مشكاة الاسرار في تفسير القرآن وقد يقال مشكاة الانوار ، للمولى الشريف العدل ابي الحسن بن الشيخ محمد طاهر بن الشيخ عبد الحميد بن موسى بن علي بن معتوق بن عبد الحميد الفتوني النباطي العاملي الاصفهاني العذوي … وهو تفسير جليل … وفي أول المقدمات مقالات ثلاثة في كل مقاله فصول والمقدمه الثانية في تنقيص القرآن في أربعة فصول () .

    وقال عنه محسن الامين : وقد يعبر عنه بأبي الحسن العاملي ابو الحسن كنيته ولشريف اسمه وليس هو من السادة الأشراف ويوصف في بعض التراجم بالعدل … وقال العلامه المحدث النوري في حقه : أفقه المحدثين وأكمل الربانيين الشريف العدل …. وقال بحر العلوم الطباطبائي في اجازته للشيخ محمد اللاهيجي الشيخ الاعظم رئيس المحدثين في زمانه وقدوة الفقهاء في أوانه المولى ابو الحسن الفتوني ثم ذكر من مؤلفات مرآة الانوار ومشكاة الاسرار ().

    يوسف البحراني : أثنى عليه في لؤلؤة البحرين ().

    (18) محمد رضا المظفر المتوفي سنة 1383هـ ومن مؤلفاته :
    عقائد الإمامية .

    قال أغابزرك الطهراني : ” هو الشيخ محمد رضا بن الشيخ محمد بن الشيخ عبدالله آل مظفر النجفي ، عالم جليل وأديب معروف ، ولد في النجف في خامس شعبان 1323هـ بعد وفاة والده بستة أشهر فكفله أخواه الشيخ عبد النبي والشيخ محمد حسن فنشأ عليهما وتعلم المبادىء .. والمترجم له من أفاضل أهل العلم وأشراف أهل الفضل والأدب له سيرة طيبة من يومه وسلوك محمود حببه الى عارفي فضله وهو ممن ساهم في الحركة الفكرية في النجف واشتغل في كثير من المسائل الدينية العامة .. وله آثار علمية جيدة طبع منها (السقيفة ) ألفه سنة 1352هـ وطبع مرتين ، و (المنطق) في ثلاثة أجزاء طبع أيضاً و (عقائد الشيعة ) طبع في 1373هـ ” () .

    (19) العلامة أغابزرك الطهراني المتوفي عام 1389 هـ من مؤلفاته :
    الذريعة إلى تصانيف الشيعة ونقباء البشر في القرن الرابع عشر وطبقات أعلام الشيعة (القرن الرابع ) .
    قال محمد الحسين آل كاشف الغطاء في تقديمه لكتاب نقباء البشر:

    يقول الله عز شأنه { ألم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمة طيبة كشجرة طيبة أصلها ثابت وفرعها في السماء تؤتي أكلها كل حين بإذن ربها ، ويضرب الله الأمثال للناس لعلهم يتذكرون}() ومن هذه الشجرات الطيبة التي لاتزال تؤتي ثمارها النافعة وأزهارها اليانعة وغذاءها الشهي وسقاءها الهني العالم الرباني حجة الإسلام الشيخ محمد حسن الشهير بأغابزرك الطهراني أيده الله صاحب (الذريعة إلى تصانيف الشيعة ) التي هي أكبر موسوعة في مؤلفات هذه الطائفة التي جمعت المحاسن والعيون وكشفت عن ضحالة ( كشف الظنون ) ومن ثمار هذه الشجرة المباركة وآثارها هذا الكتاب الجليل الذي ترجم فيه لعلماء ثلاثة قرون أو أكثر ” ().

    (20) محمد الحسين كاشف الغطاء المتوفي سنة 1373هـ مؤلف :
    أصل الشيعة وأصولها .

    قال أغابزرك الطهراني : ” هو الشيخ محمد الحسين بن شيخ العراقيين الشيخ علي ابن الحجة الشيخ محمد رضا بان المصلح بين الدولتين الشيخ موسى ابن شيخ الطائفة الشيخ الأكبر جعفر بن العلامة الشيخ خضر يحيي بن سيف الدين المالكي الجناحي النجفي من كبار رجال الإسلام المعاصرين ومن أشهر مشاهير علماء الشيعة .. نشأ في بيته الجليل الطافح بالعلم والعلماء نشأة طيبة وربي في حجر العلياء والشرف والعزة والترف .. وقد سمت مداركه ونفذ فكره إلى أعماق الحقائق وأسرار العلوم والفضائل حتى تجلى ذلك في نفحات ألفاظه ، ورشحات أقلامه ، أما هو في خصوص الخطب والأدب والبلاغة والفصاحة فسحبان وائل حيث توسع في ذلك وضرب بسهم وافر منه ولا أغالي إذا قلت أنه أخطب خطباء الشيعة “() .

    (21) عبد الحسين شرف الدين الموسوي المتوفي سنة 1377 هـ مؤلف :
    المراجعات وأجوبة مسائل جار الله :

    قال أغا بزرك الطهراني : ” هو السيد عبد الحسين بن السيد يوسف بن السيد جواد بن السيد إسماعيل بن السيد محمد بن السيد إبراهيم الملقب بشرف الدين الموسوي العاملي ، من كبار علماء المسلمين وعباقرة الشيعة في هذا العصر الحاضر ، وحسب هذا القرن مفخرة أن ينبغ فيه مثل هذا العبقرىالفذ، وآثاره كثيرة جليلة منها (المراجعات ) طبع في صيدا سنة 1355هـ ( والفصول المهمة في تأليف الأمة ) طبع في صيدا في سنة 1330 هـ وأعيد فيها سنة 1347هـ و ( أجوبة موسى جارالله ) طبع في صيدا في سنة 1355هـ” ()..

    قال عنه محسن الأمين : درس في النجف وفي سامراء على أعلامهما أمثال الطباطبائي والخرساني و شيخ الشريعة والشيخ محمد طه نجف … ومن مؤلفاته المراجعات وكتاب ابو هريرة () .

    (22) حسين محمد تقي الدين النوري الطبرسي المتوفي سنة 1320هـ من مؤلفاته :
    مستدرك الوسائل وفصل الخطاب في اثبات تحريف كتاب رب الأرباب .

    قال أغابزرك الطهراني : ” الشيخ ميرزا حسين بن الميرزا محمد تقي بن الميرزا على محمد تقي النوري الطبرسي إمام أئمة الحديث والرجال في الأعصار المتأخرة ومن أعاظم علماء الشيعة وكبار رجال الإسلام في هذا القرن … كان الشيخ النوري أحد نماذج السلف الصالح التي ندر وجودها في هذا العصر فقد امتاز بعبقرية فذة وكان آية من آيات الله العجيبة ، كمنت فيه مواهب غريبة وملكات شريفة أهلته لأن يعد في الطليعة من علماء الشيعة الذين كرسوا حياتهم طوال أعمارهم لخدمة الدين والمذهب، وحياته صفحة مشرقة من الأعمال الصالحة ” ومن تصانيفه : فصل الخطاب في مسألة تحريف الكتاب () .

    وقال عنه ( محسن الأمين ) : كان عالما فاضلا محدثاً متبحراً في علمي الحديث والرجال عارفا بالسير والتاريخ منقباً فاحصاً زاهداً عابداً لم تفته صلاة الليل وكان وحيد عصره في الاحاطة والاطلاع على الاخبار والاثار والكتب ().

    وقال عنه عباس القمي في ترجمته : شيخ الاسلام والمسلمين مروج علوم الانبياء والمرسلين الثقة الجليل والعالم النبيل المتبحر الخبير والمحدث الناقد البصير ناشر الآثار وجامع شمل الاحبار صاحب التصانيف الكثيرة الشهيرة والعلوم الغزيرة الباهر بالرواية والدراية والرافع لخميس المكارم اعظم رايه وهو اشهر من ان يذكر وفوق ماتحوم حوله العبارة ( الكني والالقاب لعباس القمي ) ترجمة النوري الطبرسي .

    * وكفى للنورى الطبرسي انه صاحب كتاب ( مستدرك الوسائل ) وهو من الكتب الثمانية المعتبره لدى الشيعة . وكفى للنورى الطبرسي انه يلقب عند الشيعة (خاتمة المحدثين ) .

    (23) المحدث الجليل أبي النضر محمد بن مسعود ابن عياش السلمي السمرقندي المعروف بالعياشي مؤلف تفسير العياشي .

    قال الشيخ الطوسي: “محمد بن مسعود بن محمد بن عياش السمرقندي يكنى أبا النضر أكثر أهل المشرق علما وفضلا وأدبا وفهما ونبلا في زمانه صنف أكثر من مائتي مصنف” () .

    وقال المجلسي : ” محمد بن مسعود بن محمد بن عياش السلمي السمرقندي ، أبو النضر، المعروف بالعياشي ، من عيون هذه الطائفة ورئيسها وكبيرها ، جليل القدر ، عظيم الشأن، واسع الرواية ، ونقادها ونقاد الرجال ، أورده أصحابنا في كتب تراجمهم وبالغوا في الثناء عليه وإكباره ” () .

    وقال محمد حسين الطباطبائي في مقدمته لتفسير العياشي : ” إن من أحسن ماورثناه من ذلك (أى علم التفسير) كتاب التفسير المنسوب الى شيخنا العياشي رحمه الله ، وهو الكتاب القيم الذي يقدمه النشر اليوم للقراء الكرام . فهو لعمري أحسن كتاب ألف قديما في بابه ، وأوثق ما ورثناه من قدماء مشايخنا من كتب التفسير بالمأثور ، أما الكتاب فقد تلقاه علماء هذا الشأن منذ ألف إلى يومنا هذا – ويقرب من أحد عشر قرنا – بالقبول من غير أن يذكر بقدح أو يغمض فيه بطرف ” () .

    وقال عنه : النجاشي ” ثقة صدوق عين من عيون هذه الطائفة ” ().

    (24) محمد بن علي بن شهر أشوب المتوفي عام 588 هـ من مؤلفاته :
    مناقب آل أبي طالب :

    قال الأردبيلي : ” محمد بن علي بن شهر أشوب المازندراني رشيد الدين شيخ في هذه الطائفة وفقيهها وكان شاعرا بليغا منشيا .. له كتب منها : كتاب الرجال ، أنساب آل أبي طالب عليهم السلام ” () .

    وقال يوسف البحراني : ” زين الدين محمد بن علي بن شهر أشوب المازندراني السروي، كان عالما ، فاضلا ، ثقة ، محدثا ، محققا ، عارفا بالرجال والأخبار أديبا شاعرا جامعا للمحاسن ، له كتب منها مناقب آل أبي طالب ، كتاب مثالب النواصب ” () .
    (25) أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسي المتوفي عام 460هـ ومن مؤلفاته :
    * التهذيب
    * الاستبصار
    * التبيان
    * الغيبة
    * أمالي الطوسي
    * الفهرست
    * ورجال الطوسي

    قال العلامة الحلي : ” محمد بن الحسن بن علي الطوسي أبو جعفر شيخ الإمامية قدس الله روحه رئيس الطائفة جليل القدر عظيم المنزلة ثقة عين صدوق عارف بالأخبار والرجال والفقه والأصول والكلام والأدب ، وجميع الفضائل تنسب إليه ، وصنف في كل فنون الإسلام ، وهو المهذب للعقائد في الأصول والفروع ، والجامع لكمالات النفس في العلم و العمل ” () .

    قال المجلسي : ” الشيخ الطوسي هو أبو جعفر محمد بن الحسن بن علي الطوسي ، شيخ الطائفة ، وفقيه الأمة ، المجمع على وثاقته ، وتبحره في العلوم والفنون ” () .

    وقال موثقا كتبه : ” وكتب المحقق الطوسي روح الله روحه القدوسي ومؤلفها أشهر من الشمس في رابعة النهار ” ().
    (26) أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق الكليني المتوفي عام 328هـ ومن مؤلفاته : الكافي .

    قال الطوسي : ” محمد بن يعقوب الكليني يكني أبا جعفر الأعور جليل القدر عالم بالأخبار وله مصنفات منها الكافي ” ().

    وقال الأردبيلي : محمد بن يعقوب بن إسحاق أبو جعفر الكليني ، خاله علان الكليني الرازي، وهو شيخ أصحابنا في وقته بالري ، ووجههم وكان أوثق الناس في الحديث وأثبتهم ، صنف كتاب الكافي في عشرين سنة ” ().

    وقال أغابزرك الطهراني موثقا الكافي : ” الكافي في الحديث وهو أجل الكتب الأربعة الأصول المعتمدة ، لم يكتب مثله في المنقول من آل الرسول ، لثقة الإسلام محمد بن يعقوب بن إسحاق الكليني ابن أخت علان الكليني ، المتوفي 
سنة 328 هـ ( ).

    (27) كمال الدين ميثم البحراني – من مؤلفاته : شرح نهج البلاغة للبحراني .

    قال عنه الخوانساري : ( كان من العلماء الفضلاء المدققين متكلماً ماهراً ، له كتب منها ” شروح نهج البلاغة () .

    وقال عنه يوسف البحراني ” العلامة الفيلسوف المشهور ، وقال شيخنا العلامة الشيخ سليمان بن عبد الله البحراني – عطر الله مراقده – في رسالة المسماة السلافه البهية في ترجمة الميثمية ” هو الفيلسوف المحقق والحكيم المدقق ، قدوة المتكلمين ، وزبدة الفقهاء والمحدثين العالم الرباني ، كمال الدين ميثم بن على بن ميثم البحراني ().

    (28) السيد عدنان البحراني ( صاحب كتاب الشموس الدرية )

    قال عنه اغابزرك الطهراني : هو السيد عدنان بن السيد عليوي بن السيد علي بن السيد عبد الجبار الموسوي القاروني البحراني عالم بارع وفاضل جليل .

    كان من أهل العلم البارعين ، ورجال الفضل الكاملين ، درس على علماء عصره ومشاهيره حتى حاز قسطاً وافراً من المعرفة ، وحظي بسمعة في بلاده ، وأحبه الناس فصار موجها مبجلا ، وولي القضاء والأوقاف ونحوها وكان إماماً للجمعة والجماعة ، ومرشداً هادياً لكثير من الناس الى أن توفى في سنة 1347هـ وولده السيد محمد صالح من الخطباء المعروفين في البحرين().

    (29) تقي الدين إبراهيم بن علي المعروف بالكفعمي ومن مؤلفاته :
    كتاب المصباح للأدعية .

    قال عنه عباس القمي : ” كان ثقة فاضلاً أديباً عابداً زاهداً ورعاً له كتب منها المصباح وهو الجنة الواقية والجنة الباقية وهو كبير كثير الفوائد ” () .

    #25771

    مجتبی دهقانی
    مشارکت کننده

    سلام

    شبهی که مطرح کردن که زنان هم جزء اهل بیت هستند من با یک روایت صحیح از معتبرترین کتب شما این رو رد می کنم

    ……………………………………………………………………………………………………………………………………
    وقتی این آیه نازل شد و پیامبر (صلی الله علیه و سلم)، فاطمه و علی و حسن و حسین را در زیر آن عباء جمع كرد، فرمود:
    خدایا! اینها أهل بیت من و بستگان ویژه من هستند، هرگونه رجس و پلیدی را از اینها برطرف كن و اینها را پاك گردان. أم سلمه گفت: یا رسول الله! آیا من هم جز اینها هستم؟ حضرت فرمود: تو هم آدم خوبی هستی (ولی جزء اینها نیستی)

    ادرس:ترمذی جلد 5، صفحه 361، حدیث 3963
    ………………………………………………………………………………………………………………………………….
    ما منتظر شما هستیم
    http://www.cloob.com/profile/main/home/username/dehmojtaba

    #25843

    مومن طاق گرگانی
    مشارکت کننده

    سلام
    شما برای اثبات ادعای خود مبنی بر اینکه امهات مومنین جزء اهل البیت ایشان هستند روایت بیاورید و یا ادعای یکی از امهات مومنی را بیاورید تا در مورد آن به قضاوت بنشینیم
    فقط روایت

    #25865

    khaled ebn valid
    مشارکت کننده

    سایت ولی عصر در مقاله به عنوان ” مقصود از اهل بیت در آیه تطهیر و اهل بیت در آیه حضرت ابراهیم علیه السلام چه کسانی هستند ؟ ” گفته است که در “مورد اهل بیت رسول خدا بهتر است به روایات نبوی مورد اتفاق شیعه وسنی مراجعه کرد” و بعد حدیث کساء را آورده است و به علاوه حرف های اضافی دیگر که بحث روی آن عبث است.

    در پاسخ این باید گفت نظر به حدیث و روایت نبوی هم اهل بیت زنان پیامبر صلی الله و علیه و علی آله وسلم هستند.

    به طور مثال در صحیح مسلم » کتاب النکاح » باب فضیله إعتاقه أمته ثم یتزوجها آمده است که در عروسی زینب پیامبر ص به همه زنانش سر زد و گفت: سَلَامٌ عَلَیْکُمْ، کَیْفَ أَنْتُمْ یَا أَهْلَ الْبَیْتِ؟ و حتی در صحیح البخاری » کتاب تفسیر القرآن » سوره الأحزاب » باب قوله لا تدخلوا بیوت النبی آمده است که وقتی به خانه عایشه رفت گفت:السلام علیکم أهل البیت ورحمه الله عایشه در جواب ایشان گفت: وعلیک السلام ورحمه الله کیف وجدت أهلک بارک الله لک…

    4515 حدثنا أبو معمر حدثنا عبد الوارث حدثنا عبد العزيز بن صهيب عن أنس رضي الله عنه قال بني على النبي صلى الله عليه وسلم بزينب بنت جحش بخبز ولحم فأرسلت على الطعام داعيا فيجيء قوم فيأكلون ويخرجون ثم يجيء قوم فيأكلون ويخرجون فدعوت حتى ما أجد أحدا أدعو فقلت يا نبي الله ما أجد أحدا أدعوه قال ارفعوا طعامكم وبقي ثلاثة رهط يتحدثون في البيت فخرج النبي صلى الله عليه وسلم فانطلق إلى حجرة عائشة فقال السلام عليكم أهل البيت ورحمة الله فقالت وعليك السلام ورحمة الله كيف وجدت أهلك بارك الله لك فتقرى حجر نسائه كلهن يقول لهن كما يقول لعائشة ويقلن له كما قالت عائشة ثم رجع النبي صلى الله عليه وسلم فإذا ثلاثة من رهط في البيت يتحدثون وكان النبي صلى الله عليه وسلم شديد الحياء فخرج منطلقا نحو حجرة عائشة فما أدري آخبرته أو أخبر أن القوم خرجوا فرجع حتى إذا وضع رجله في أسكفة الباب داخلة وأخرى خارجة أرخى الستر بيني وبينه وأنزلت آية الحجاب

    http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=52&ID=8682

    2565 1428 قال أنس وشهدت وليمة زينب فأشبع الناس خبزا ولحما وكان يبعثني فأدعو الناس فلما فرغ قام وتبعته فتخلف رجلان استأنس بهما الحديث لم يخرجا فجعل يمر على نسائه فيسلم على كل واحدة منهن سلام عليكم كيف أنتم يا أهل البيت فيقولون بخير يا رسول الله كيف وجدت أهلك فيقول بخير فلما فرغ رجع ورجعت معه فلما بلغ [ ص: 1047 ] الباب إذا هو بالرجلين قد استأنس بهما الحديث فلما رأياه قد رجع قاما فخرجا فوالله ما أدري أنا أخبرته أم أنزل عليه الوحي بأنهما قد خرجا فرجع ورجعت معه فلما وضع رجله في أسكفة الباب أرخى الحجاب بيني وبينه وأنزل الله تعالى هذه الآية لا تدخلوا بيوت النبي إلا أن يؤذن لكم الآية

    http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=1&ID=627&idfrom=2633&idto=2638&bookid=1&startno=4

    #25866

    khaled ebn valid
    مشارکت کننده

    اینم روایت بعدی:

    السنن الكبرى للبيهقي وفي ذيله الجوهر النقي – (ج 2 / ص 150)
    2975- أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ غَيْرَ مَرَّةٍ وَأَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ : مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ السُّلَمِىُّ مِنْ أَصْلِهِ وَأَبُو بَكْرٍ : أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَاضِى قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ : مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُكْرَمٍ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِينَارٍ عَنْ شَرِيكِ بْنِ أَبِى نَمِرٍ عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ : فِى بَيْتِى أُنْزِلَتْ (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) قَالَتْ : فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- إِلَى فَاطِمَةَ وَعَلِىٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ فَقَالَ :« هَؤُلاَءِ أَهْلُ بَيْتِى ». وَفِى حَدِيثِ الْقَاضِى وَالسُّلَمِىُّ :« هَؤُلاَءِ أَهْلِى ». قَالَتْ فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَا أَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ؟ قَالَ : بَلَى إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى .
    قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ : هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ سَنَدُهُ ، ثِقَاتٌ رُوَاتُهُ.
    قَالَ الشَّيْخُ : وَقَدْ رُوِىَ فِى شَوَاهِدِهِ ثُمَّ فِى مُعَارَضَتِهِ أَحَادِيثٌ لاَ يَثْبُتُ مِثْلُهَا ، وَفِى كِتَابِ اللَّهِ الْبَيَانُ لِمَا قَصَدْنَا ثُمَّ فِى إِطْلاَقِ النَّبِىِّ -صلى الله عليه وسلم- الآلَ وَمُرَادُهُ مِنْ ذَلِكَ أَزْوَاجُهُ أَوْ هُنَّ دَاخِلاَتٌ فِيهِ

در حال نمایش 10 نوشته (از کل 10)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.