از غدیر تا عاشورا ۳ “امامت از دیدگاه قران و اهل سنت”

Home انجمن ها جانشینی از غدیر تا عاشورا ۳ “امامت از دیدگاه قران و اهل سنت”

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  محب اهلبیت علیهم السلام در 9 سال، 6 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 55)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1941

    شماره اول

    بحثی در مورد امامت شروع شد. متاسفانه با مشغله های کاری و فکری نتوانستم این مطلب را ادامه بدهم. البته دوستان یعنی امثال abdollah1990 فکر می کنند شیعه هیچگونه مطلبی در این مورد ندارد. و یا نتوانسته ثابت کنه. البته مطالب زیادی در این مورد وجود دارد و امثال abdollah1990 و دیگران فاقد تجزیه و تحلیل ان هستند. اما نکاتی وجود دارد که باید روشن شود. اول: ایشان می گویند باید امامت منصوص الهی و دوازده امامی باید از قران ثابت شود. دوم: روایت از اهل سنت اوردیم که اهل سنت قائل هستند منکر خلافت ابوبکر کافر است. گفتیم به چه دلیل؟ باید برای ان دلیل اقامه کنید. نوشتند که خلافت ابوبکر نه از فروع دین است ،نه از اصول دین بخلاف شیعه که امامت را از اصول دین می دانند. چون گفته از اصول دین هست باید از قران ثابت کند همانند توحید و نبوت و معاد.هر چند جناب abdollah1990 خطای بزرگی متوجه خودشان کردند و هر چند دوباره از در اهانت و افترا بر بنده وارد شدند و حتی جواب علمی و درست و حسابی هم به بنده ندادند.{رجوع شود به مباحث قبلی} و بدون اینکه به اصل مطلب بپردازند سعی می کنند یک راه فراری باز کنند اما ان شاء الله با مطالب علمی که ارائه خواهم داد باید پاسخگو باشند و دوستان خودشان قضاوت کنند.

    لطفا مطالب را به ترتیب شماره بخوانید

    #11101

    در توضیح اول بگویم امامت هم از قران ثابت هست و هم از سنت. اما اینکه اسم دوازده امام باید از قران ثابت شود، حرفی بی معناست و اینکه قران اسم ابولهب را اورده اما چرا اسم ائمه را نیاورده.؟ در حالی که برای اثبات ان باید به سنت رجوع کرد. سنت نام دوازده امام را ذکر کرده و دلیل های بیشماری بر ان وجود دارد. اما متعصبین و محبین سقیفه فکر می کنند با لاپوشانی می توانند برای همیشه حق را در پس ابر نگه دارند. حالا برویم سراغ بحث اصلی. آقاى ابن خلدون مى‌گويد : وشبهة الإمامية في ذلك إنما هي كون الإمامة من أركان الدين كما يزعمون وليس كذلك فإنما هي من المصالح العامة المفوضة إلى نظر الخلق ولو كانت من أركان الدين لكان شأنها شأن الصلاة….شبهه شيعيان در اين زمينه اين است كه امامت ركنى از اركان دين است ؛ اين جزو توهمات آنها است؛ ولى آنچنان كه خيال مى‌كنند نيست؛ بلكه امامت از مصالح عمومى است كه به نظر خلق واگذار شده است و اگر جزء اركان دين بود، بايد شأن و منزلت آن همانند نماز باشد ….إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاى808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج 1، ص212 ، ناشر: دار القلم – بيروت – 1984، الطبعة: الخامسة. این نظر یکی از علمای اهل سنت بود. حالا ببینیم منظور از اینکه امامت از اصول دین در نزد شیعه هست چیست؟ مشکل اقایان این است هنوز با مبانی فکری و علمی شیعه اشنایی ندارند و مطالب خود را از اهل نااگاه؛ مغرض؛ جاهل؛ متعصب؛ از کسانی که از روی جحد انکار می کنند؛ گرفته اند.

    #11103

    بعضي از بزرگان شيعه مانند شيخ مفيد (ره) فتوا مي‌دهد: و اتفقت الإمامية على أن من أنكر إمامة أحد الأئمة و جحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة، فهو كافر، ضال، مستحق للخلود في النار. أوائل المقالات للشيخ المفيد، ص44...از طرف آنها هم از فقهاي بزرگ‌شان مانند إبن عابدين و ابن نُجيم مصري و نووي ـ از علماي مشهور و برجسته أحناف است و همه مذاهب، نظر او را قبول دارند ـ مي‌گويد: من أنکر خلافة أبي بکر فهو کافر. حاشية رد المحتار لإبن عابدين ، ج1، ص605 ـ البحر الرائق لإبن نجيم المصري، ج1، ص611 ـ روضة الطالبين للنووي، جلد8، صفحه215بايد بگوييم که فقهاي ما هم بر عقيده شيخ مفيد (ره) هستند. گمان نمي‌کنم کسي مخالف نظر شيخ مفيد (ره) حرف بزند. ولي بايد نظر شيخ مفيد (ره) را بفهميم که چه مي‌گويد. مي‌گويد: من أنكر إمامة أحد الأئمة و جحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة. أوائل المقالات للشيخ المفيد، ص44. کلمه جحد، در کجا مي‌آيد؟ وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ… (سوره نمل/آيه14)……اگر کسي يقين داشته باشد که بحث امامت از مباحث قرآني و از مباحث ما جاء به الرسول است و انکار کند، لا شک و لا ريب که انکار يکي از ضروريات دين است. شيعه و سني قائل است که منکر ضروري دين، کافر است.

    #11104

    کلمه جحد، اين مسئله را تا حدودي حل مي‌کند که مراد از اين انکار، انکار طبيعي نيست، جحد در جايي است که يقين باشد. اگر يک نفر کتاب و سنت را بررسي کرد و به اين نتيجه رسيد که خلافت آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ما جاء به النبي است و اين را انکار کرد، همان‌طوري که همه آقايان فتوا داده‌اند: من ترک الصلاة فهو کافر.حتي ترک صلاة، موجب کُفر است. در تمام کتاب‌هاي فقهي اهل سنت، نوشته‌اند که: تارک الصلاة کافر. ما هم مي‌گوييم: تارک الإمامة کافر.هيچ تفاوتي ندارد. ولي اگر کسي آمد منکر امامت شد به خاطر اينکه ادله اثبات امامت در نزد او ثابت نيست و به اين نتيجه رسيده است که در کتاب و سنت، چيزي که مُثْبِت امامت باشد، نيست، آيا اين هم کافر است؟ لا شک و لا ريب که هيچ فقيهي از فقهاي شيعه، معتقد به نجاست و کفر ايشان نيست.حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) تعبيري دارد که خيلي تعبير رسا و زيبائي است و مي‌فرمايد: الولاية بمعني الخلافة من ضروريات المذهب لا من ضروريات الدين.كتاب الطهارة للسيد الخوئي، ج2، ص83نکات ديگري که در فرمايش حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) است، اين است که ايشان صراحت دارد: و قد أسلفنا أن انكار الضروري إنما يستتبع الكفر و النجاسة فيما إذا كان مستلزما لتكذيب النبي – ص – كما إذا كان عالما بأن ما ينكره مما ثبت من الدين بالضرورة و هذا لم يتحقق في حق أهل الخلاف لعدم ثبوت الخلافة عندهم بالضرورة.……اگر انکار امامت، به انکار نبوت برگردد، قطعا کافر است و شکي نيست. ولي اين قضيه، در اهل سنت محقق نشده است؛ زيرا، ثابت نشده است نزد آنها که بحث خلافت، از ضروريات است.كتاب الطهارة للسيد الخوئي، ج2، ص83

    #11105

    پس مشخص شد که امامت از روی علم و اگاهی انکار کردند، قطعا کافر است و اینکه امامت از اصول مذهب شیعه است نه از اصول دین. شما دلیل بیاورید که گفته باشند از اصول دین است. امامت از اصول و ضروریات مذهب شیعه هست. و این خلط مبحث نشود. همچنین در رابطه با ديگر اهل سنت مي‌گويد: اگر اهل سنت عداوت اهل بيت را نداشته باشند و جزء نواصب نباشند و کاري عليه اهل بيت انجام نداده باشند چه بسا وارد بهشت شوند. البته آن کساني که حجت براي‌شان تمام نشده باشد. اگر براي کسي از کتاب و سنت حجت تمام شود که اميرالمؤمنين خليفه اول است و ائمه و يازده فرزندش حجت خدا هستند، چه شيعه باشد و چه سني، منکر امامت اهل بيت باشد وارد آتش جهنم مي‌شود و در آن شکي نيست. براي همين مرحوم شيخ مفيد مي‌گويد: من أنكر إمامة أحد الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار. أوائل المقالات، الشيخ المفيد، ص 44…جحد يعني انکار از روي علم باشد. اگر کسي حجت برايش تمام شود و زير بار نرود و لجاجت کند و تعصب به خرج دهد: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آَذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ…سوره اعراف آيه 179….بحث اين افراد جدا است….کسي که حجت برايش تمام نشده است و برايش به طور يقين اثبات نشده است که اين‌ها حجج الهي هستند، از کتاب و سنت يا از عبارات علماء و خواندن کتاب‌ها حجت برايش تمام نشده است، اين‌ها قطعا فرداي قيامت راه نجات دارند و راه ورود به بهشت براي‌شان باز است. آقايان مي‌توانند به کتاب کافي جلد 2 صفحه 126 مراجعه کنند که روايتش هم صحيح است. تفسير عياشي جلد 1 صفحه 268 را مطالعه کنند. تفسير علي بن ابراهيم قمي جلد 2 صفحه 260 و کتاب بحار الانوار علامه مجلسي جلد 6 صفحه 286 را مطالعه کنند…..

    #11107
    امام (ره) مي‌فرمايد: فالإمامة من أُصول المذهب ، لا الدين …كتاب الطهارة ( ط.ج ) – السيد الخميني، ج 3، ص 437. امامت از اصول مذهب مي‌باشد نه از اصول دين. همچنين در جاي ديگر ايشان بيان مي‌دارد: فإن المنساق من الروايات أنالشهادتين تمام حقيقة الاسلام ، كتاب الطهارة ( ط.ق ) – السيد الخميني، ج 3، ص 635..آنچه از روايت به دست مي‌آيد اين است كه شهادتين تمام حقيقت اسلام است. همچنين مرحوم آيت الله خوئي مي‌فرمايد: الولاية بمعنى الخلافة من ضروريات المذهب لا من ضروريات الدين. شرح العروة الوثقى – الطهارة ( موسوعة الإمام الخوئي ) – تقرير بحث السيد الخوئي للغروي، ج 3 ، ص 83…ولايت به معني خلافت از ضروريات مذهب است و دين. …و همچنين در جاي ديگر مي‌فرمايد: إن أهل الخلاف منكرون لما ثبت بالضرورة من الدين وهو ولاية أمير المؤمنين – ع – حيث بينها لهم النبي – ص- وأمرهم بقبولها ومتابعتها وهم منكرون لولايته – ع – وقد مر أن انكار لضروري يستلزم الكفر والنجاسة . ..ايشان نقد مي‌‌كند كساني را كه مي‌گويند: اهل سنت كافر است؛ چون منكر ولايت علي (عليه السلام) كه يكي از ضروريات دين مي‌باشد، هستند، در ادامه مي‌گويد: وهذا الوجه وجيه بالإضافة إلى من علم بذلك وأنكره ، كسي كه از كتاب و سنت استفاده كند كه ولايت علي (عليه السلام) از ضروريات مي‌باشد اگر منکر شود، كافر مي‌شود، فرق نمي‌كند چه شيعه و چه سني باشد. ولا يتم بالإضافة إلى جميع أهل الخلاف .نسبت به جميع اهل سنت چنين چيزي درست نيست كه همه كافر مي‌باشند. لأن الضروري من الولاية إنما هي الولاية بمعنى الحب والولاء ..حب اهل بيت (عليهم السلام) از ضروريات دين مي‌باشد و اگر كسي منكر اين دوستي باشد كافر مي‌شود. و هم غير المنكرين لها . آقايان اهل سنت منكر حب اهل بيت (عليهم السلام) نيستند. بل قد يظهرون حبهم لأهل البيت عليهم السلام . كتاب الطهارة – السيد الخوئي، ج 2، ص 83..بلكه اهل سنت همواره محبت شان را نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) اظهار مي‌كنند.
    #11108

    حالا برویم ببینیم با تناقضات و جهل امثال اقایان abdollah1990…هر چند بنده ایشان رافاقد علم می دانم و ایشان هم مطالبشان را از اهل نااگاه، مغرض، متعصب گرفته اند. اما مشکلی نیست ما ایشان را راهنمایی می کنیم و امیدواریم بدون تعصب بخوانند و بدون تعصب و علمی جواب بدهند…. ایشان بارها و بارها تاکید کردند که خلافت ابوبکر و عمر نه از اصول دین هست و نه از فروع دین. این را داشته باشید و سوتی هایی امثال این اقایان بدون علم را پاسخ می دهیم.

    سوال: آيا علماي اهل سنت امامت را جزء اصول دين مي‌دانند ؟ علماي اهل سنت بر دو دسته هستند: برخي از آنها امامت را از اصول دين مي‌دانند و برخي از فرع دين مي‌دانند. قاضي القضاة عبد الله بن عمر بيضاوي متوفاي 685 بحث فروع و اصول را مطرح مي‌کند و در باره فروع مي‌گويد: ولا كفر ولا بدعة في مخالفتهما …اگر کسي با فروع دين مخالفت کند و يا انکار بکند نه کفر آور است و نه بدعت. بخلاف الإمامة…به خلاف امامت که اگر کسي مخالفت و انکار کند، کافر و بدعت گذار است. منهاج الوصول الي علم الاصول، ص 75 – 76…و همچنين امام سبکي يكي شخصيت هاي بلند آوازه اهل سنت، مسائل و مباحث اصول و فروع را مطرح مي‌کند و مي‌گويد: بخلاف الإمامة فإنها من الأصول. امامت از اصول دين است . مخالفتها بدعة ومؤثرة في الفتن. مخالفت امامت و انکار امامت بدعت است و انسان و جامعه را در فتنه گرفتار مي‌کند. الإبهاج، ج 2، ص … 296 ….

    #11110

    و همچنين از معاصرين دکتر محمد ابو النور زهير استاد دانشگاه الازهر همين تعبير را دارد تا آنجايي که مي‌گويد: بخلاف الامامه فانها من اصول الدين. اگر کسي در فروع دين چيزي را انکار کند، کفر آور نيست ولي اگر اصول دين را انکار کند بدعت است و فتنه انگيز است. اصول الفقه، ص107 اينها نمونه بود که عده ديگري هم هستند که امامت را از اصول دين مي‌دانند. برخي از بزرگان ديگر امامت را فروع دين مي‌دانند مانند : امام غزالي که متوفاي 505 هجري است مي‌گويد: النظر في الإمامة أيضاً ليس من المهمات. امامت خيلي مهم نيست و از فن معقولات و عقايد هم نيست؛ بلکه از فقهيات است الاقتصاد في الاعتقاد، ج1، ص253 و همچنين آقاي عضد الدين ايجي که از قهرمانان علم کلام است و از او به فرسان علم کلام تعبير مي‌کنند که متوفاي 756 هجري است که مي‌گويد: ليست من أصول الديانات والعقائد خلافا للشيعة. امامت از اصول ديانات و عقائد نيست بر خلاف شيعه. بل هي عندنا من الفروع المتعلقة بأفعال المكلفين. امامت از فروعاتي است که تعلق گرفته است به افعال مکلفين. المواقف للإيجي، ج 3، ص 578 و همچنين جناب آقاي عامدي که از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است (که هم در حوزه کلام ايشان قهرمان است و هم در حوزه فقه و اصول) مي‌گويد : واعلم ان الکلام في الامامة ليس من اصول الديانات و لا من الامور الابديات بحيث لا يسع المکلف الاعتراض عنها و الجهل بها امامت از ديانات نيست و از بديهيات هم نيست و اگر چنانچه مکلف اعتراض به امامت کرد يا نادان به آن بود مسئله اي نيست. غاية المرام في علم الکلام للآمدي، ص 234 اگر واقعا امامت از فروعات است و اشکالي ندارد اگر کسي اعتراض بکند اين آقايان که مي‌گويند: وإن أنكر خلافة الصديق فهو كافر. فتاوى السبكي، ج 2، ص576 من أنكر إمامة أبي بكر رضي الله عنه فهو كافر. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص138 من أنكر إمامة لسطان فهو زنديق. قوت القلوب فى معاملة المحبوب ووصف طريق المريد إلى مقام التوحيد، ج 2، همچنين جناب تفتازاني که از قهرمانان علم کلام است متوفاي 791 هجري است که مي‌گويد: لا نزاع …يعني اجماعي است. في ان مباحث الامامة بعلم الفروع اليق. امامت به فروع دين شايسته تر است تا به اصول دين. شرح مقاصد، ج 5، ص 232 اين را داشته باشند چه بيايند بگويند از اصول دين است و چه اينکه بگويند از فروع دين است ما در هر دو حوزه از اينها سؤال داريم. آقاياني که مي‌گويند از اصول دين است خوب شما داريد تمام دنيا را بر سر شيعه خراب مي‌کنيد که شما مي‌گوييد امامت از اصول دين است

    #11111

    و اگر از اصول دين است، چرا در قرآن نيامده است؟ خوب اين شخصيت هايي که ما نام برديم که گفتند امامت از اصول دين است آيا اينها آيه قرآني پيدا کردند؟ روايت متواتري داشتند که گفتند امامت از اصول دين است ؟ يا مي‌گوييد اين آقايان که گفتند امامت از اصول دين است همه اينها کافر هستند؟ امام سبکي کافر است، آقاي بيضاوي کافر است، آقاي ابو النور استاد دانشگاه الازهر کافر است که اينها آمدند گفتند امامت از اصول دين است. آيا حاضر هستيد بگوييد آنها کافر هستند يا نه؟ يا کساني که مي‌گويند امامت از فروع دين است، سؤال ما از شما اين است که: اگر کسي فروع دين را انکار کند کفر آور نيست؟ همان طوري که جناب آقاي ايجي و عامدي غزالي و سيد جرجاني و تفتازاني مي‌گويند که از فروع است و اگر کسي انکار کند هيچ اشکالي ندارد خوب اگر اين گونه است، چرا شما مي‌گوييد هر کس خلافت ابو بکر را انکار کند يا امامت ابي بکر را انکار کند، کافر است . در هر دو صورت آقايان بايد به ما جواب بدهند. جناب abdollah1990 و اقایان دیگر فهمیدید که اهل سنت در مورد امامت دو نظریه قائل هستند. اما کسی نگفته امامت نه اصول دین هست و نه از فروع دین. جناب abdollah1990 مشخص شد امامت طبق نظر علمای شما که به دو قسم شدند باید بفرمایید امامت را از قران برای ما ثابت کنید؟ ما دلیل داریم. حالا این یکی را داشته باشید تا تیر خلاص بر امثال abdollah1990 و پیروان سقیفه بزنم{ البته قبل از این وارد شده و پیکری نیست که تیر خلاص بزنیم. چون چیزی ندارند}

    #11113
    حالا اقایان اهل سنت منکر خلافت ابوبکر را در حکم کفر دانسته اند. نوشتیم دلیتان چیست باید دلیل قرانی و روایی بیاورید گفتند ما خلافت را نه از اصول دین می دانتیم و فروع دین که ما ثابت کردیم این برخلاف نظر شماست. حالا علمای اهل سنت نوشته اند منکر امامت ابوبکر در حکم کفر است. جناب abdollah1990 بفرمایید امامت ابوبکر را ازقران و روایت برای ما ثابت کنید. دقت کنید: علي بن عبد الكافي سبكي: وى مى‌نويسد : وقد رأيت في الفتاوى البديعية من كتب الحنفية قَسَّمَ الرافضةَ إلى كفار وغيرهم وذكر الخلاف في بعض طوائفهم وفيمن أنكر إمامة أبي بكر وعمر أن الصحيح أنه يكفر ولا شك أنه إنكار الإمامة دون السب. در فتاواى بديعيه از كتب احناف ديدم كه رافضه را به دو قسم كافر و غير كافر تقسيم كرده و در مورد حكم بعضى از آنها اختلاف نقل كرده بود ؛ اما در مورد كسى كه امامت ابوبكر و عمر را منكر شود ، گفته بود «صحيح اين است كه وى تكفير مى‌شود» و شكى نيست كه اين زمانى است كه تنها امامت آنها را منكر شود ، اما دشنام ندهد ! السبكي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن على بن عبد الكافى (متوفاى 771هـ)، فتاوى السبكي، ج 2، ص576 ، ناشر: دار المعرفة – لبنان/ بيروت.
    #11114

    همچنين در جاى ديگر مى‌گويد : فإذا قال أبو حنيفة بتكفير من ينكر إمامة الصديق رضي الله عنه فتكفير لاعنه أولى والظاهر أن المستند منكر إمامة الصديق مخالفته للإجماع بناء على أن جاحد الحكم المجمع عليه كافر وهو المشهور عند الأصوليين …وقتى ابو حنيفه منكر امامت صديق را كافر بداند، كسى كه او را لعنت كند به طريق اولى كافر است . و ظاهر اين است كه مدرك اين تكفير ، مخالفت چنين شخصى با اجماع است ؛ زيرا حكم منكر اجماع كافر است ، و اين مطلب نزد اصوليين مشهور است …السبكي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن على بن عبد الكافى (متوفاى 771هـ)، فتاوى السبكي، ج 2، ص588 ، ناشر: دار المعرفة – لبنان/ بيروت…..همين مطلب را نيز ابن حجر در الصواعق نقل كرده است . الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن على ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص145 ،…… تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركى – كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة – لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ – 1997م….همچنین عبد الوهاب بن علي سبكي : وفي الخلاصة من كتبهم في الأصل ثم قال وإن أنكر خلافة الصديق فهو كافر وفي الفتاوى البديعية من كتب الحنفية من أنكر إمامة أبي بكر الصديق رضي الله عنه فهو كافر وقال بعضهم هو مبتدع والصحيح أنه كافر …الأمر الرابع النقول عن العلماء فمذهب أبي حنيفة أن من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه ومنهم من لم يحك في ذلك خلافا وقال الصحيح أنه كافر والمسألة مذكورة في كتبهم في الغاية للسروجي وفي الفتاوى الظهيرية والبديعية وفي الأصل لمحمد بن الحسن والظاهر أنهم أخذوا ذلك عن إمامهم أبي حنيفة رضي الله عنه….در كتاب خلاصه از كتب احناف آمده است كه در كتاب الاصل آمده است كه «هر كسى كه منكر خلافت صديق باشد كافر است»

    #11115

    و در كتاب الفتاوى البديعية از كتب احناف آمده است كه هركسى منكر امامت ابوبكر شود كافر است ؛ و اين مساله در كتب آنها در الغاية سروجى و در الفتاوى الظهيرية و در الاصل محمد بن الحسن آمده است و ظاهر آن است كه آنها اين فتوا را از امامشان ابو حنيفه گرفته‌اند ! …….السبكي، أبو نصر تاج الدين عبد الوهاب بن على بن عبد الكافى (متوفاى 771هـ)، ، ج 2 ص 576 ـ 587، دار النشر: دار المعرفة – لبنان/ بيروت……همچنینابن حجر هيثمي: وفي الفتاوى البديعية فإنه قسم الرافضة إلى كفار وغيرهم وذكر الخلاف في بعض طوائفهم وفيمن أنكر إمامة أبي بكر وزعم ان الصحيح أنه يكفر. وفي الفتاوى البديعية من أنكر إمامة أبي بكر رضي الله عنه فهو كافر وقال بعضهم وهو مبتدع والصحيح أنه كافر در كتاب فتاواى بديعية رافضه را به دو دسته كافر و غير كافر تقسيم مى‌كند ، و در مورد بعضى از گروه‌هاى آنها خلاف را نقل مى‌كند ؛ اما در مورد منكر امامت ابوبكر نيز خلاف را نقل مى‌كند و مى‌گويد صحيح اين است كه وى كافر است ! الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن على ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص138 ، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركى – كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة – لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ – 1997م. …همچنیبن الشيخ نظام : من أَنْكَرَ إمَامَةَ أبي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رضي اللَّهُ عنه فَهُوَ كَافِرٌ وَعَلَى قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَيْسَ بِكَافِرٍ وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِرٌ …..هر كسى كه منكر امامت ابوبكر صديق شود ، كافر است ؛ اما عده‌اى او را بدعت‌گذار مى دانند ، و گفته‌اند كافر نيست ؛ ولى صحيح اين است كه وى كافر است !…..الشيخ نظام وجماعة من علماء الهند، الفتاوى الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان، ج 2 ص 264، ناشر: دار الفكر – 1411هـ – 1991م.

    #11116

    همچنین ابو سعيد الخادمي : ( وَفِي الظَّهِيرِيَّةِ ) لِظَهِيرِ الدِّينِ الْمَرْغِينَانِيِّ وَمَنْ أَنْكَرَ إمَامَةَ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ فَهُوَ كَافِرٌ فِي الصَّحِيحِ ………الخادمي، أبو سعيد محمد بن محمد الوفاة: 1156هـ)، ، ج 2 ص 104، طبق برنامه نرم افزاري الجامع الكبير…………هر كس ابوبكر و عمر را امام هدايت نداند كشته مي‌شود : ذهبى و ديگر علماى اهل سنت ، به نقل از ذهبى اينچنين نقل مى‌كنند كه گفت : قال محمد بن علي بن سهل الامام سمعت بن جرير قال من قال ان أبا بكر وعمر ليسا بإمامي هدى يقتل امام محمد بن على بن سهل مى‌گويد : از ابن جرير (طبري) شنيدم كه مى‌گفت : هركسى بگويد ابوبكر و عمر امام هدايت نيستند كشته مى‌شود ! ..الذهبى الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 2، ص712 ، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى……….العسقلانى الشافعي، أحمد بن على بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان الميزان، ج 5، ص101، تحقيق: دائرة المعرف النظامية – الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمى للمطبوعات – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م………….الذهبى الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 14، ص275، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسى ، ناشر : مؤسسة الرسالة – بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ …………در بعضى از كتب ، عبارت وى را به صورت «يقتل يقتل» نوشته‌اند ، يعنى دو بار با تاكيد گفت كه بايد كشته شود !

    #11117

    اقایان اهل سنت گفته اند که ابوبكر و عمر اصل دين بعد از پيامبر هستند ! و بغض آنها كفر !….وأما الرافضي فإنه يبغض أبا بكر وعمر رضي الله عنهما لما استقر في ذهنه بجهله وما نشأ عليه من الفساد عن اعتقاده ظلمهما لعلي وليس كذلك ولا علي يعتقد ذلك فاعتقاد الرافضي ذلك يعود على الدين بنقص لأن أبا بكر وعمر هما أصل بعد النبي صلى الله عليه وسلم فهذا مأخذ التكفير ببغض الرافضة لهما وسبهم لهما ………رافضى كينه ابو بكر و عمر را دارد ، زيرا از روى نادانى در ذهن او اين مطلب جاى گرفته است و اينچنين رشد كرده است كه اعتقاد پيدا كرده كه آن دو به على ظلم كرده‌اند ، اما اينچنين نيست و على نيز چنين اعتقادى نداشت ! بنا بر اين اعتقاد رافضى موجب نقص در دين مى‌شود ؛ زيرا ابوبكر و عمر اصل (دين) بعد از پيامبر (ص) هستند ؛ و اين علت تكفير رافضه است ، زيرا ابوبكر و عمر را دشمن داشته و آنها را دشنام مى‌دهند ! السبكي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن على بن عبد الكافى (متوفاى 771هـ)، فتاوى السبكي، ج 2، ص576 ، ناشر: دار المعرفة – لبنان/ بيروت. اگر امامت ابوبكر و عمر را جزء اصول دين نمى‌دانيد، اين همه تكفير و فتوا به كشتن مخالفان چه معنايى دارد؟

    #11119

    پس ثابت شد که امامت و خلافت از اصول دین است. و اصول دین را می شود از سنت گرفت. آقاي ابن تيميه مي‌گويد: «يجب الرجوع في اصول الدين الي الكتاب و سنه كما بيّنته»؛ در باب اصول دين بايد به كتاب و سنت مراجعه كرد همان طوري كه اين را بيان كردم. (كتب و رسائل و فتاوي ابن تيميه في التفسير، ج16، ص 469) اما جاي ديگر آقاي ابن تيميه، ما فقط از همين آقاي ابن تيميه مي‌آوريم وگرنه اگر بخواهيم از جاي ديگر از ديگر كتب بياريم كه الي ماشاءالله داريم. مجموع الفتاوي ج19، ص 160 دلالت كردن كتاب ـ نگفته كتاب خالي ـ بر اصول دين، كتاب و سنت بر اصول دين به مجرد إخبار نيست. «بل الكتاب و السنة دلا الخلق و هدياهم إلي الآيات و البراهين و الأدلة المبنية لأصول الدين» كتاب و سنت اما ببينيم ديگر علماي اهل سنت هم از اين حرف‌ها زده‌اند؟ بله. در قواطع الادلة آقاي سمعاني كه از معروف‌ترين اصوليون اهل سنت است اين‌چنين ميايد مطرح مي‌كند كه: «فصارت الاخبار اصلاً كبيراً في اصول الدين» روايات يك دليل مهم در باب اصول دين مي‌شود؛ يعني براي اثبات اصول دين يكي از مهم‌ترين ادله چي است؟ روايات هستند. اين كتاب قواطع الادلة آقاي سمعاني، ج1، ص 323…….

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 55)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.