این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط محب اهلبیت علیهم السلام در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8368شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8369با سلام برادرم . اولا : طبق قاعده و ضرب المثل اول برادری خود را ثابت کن بعد ادعای ارث کن .
اول امامت منصوص الهی 12 امام پس از فوت پیامبر را با آیات قران ثابت کن .
چون می گویید امامان منصوص الهی هستند و مقام امامت بالاتر از نبوت است !!دوما : تمام محققین و عالمان زبان عرب می گویند، ولی چندین معنی دارد و در هر کجا به مقتضای آن موضوع معنای خاص خودش را دارد .
و در موضوع حدیث غدیر یعنی دوست .
و چون در حدیث غدیر ادامه ی من کنت مولا آمده الهم وال من والا و عاد من عادا . پس معلوم می شود که موضوع دوستی و دشمنی است .
سوما : اهل تشیع که می گوید ولی یعنی سرپرست . آیا در اذان که می گویید (اشهد ان علی ولی الله) پس حضرت علی سرپرست خداست ؟؟!!!!!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8370خلافـــــــــت منصوص الهی نیست و یک اصل از اصول دیــــــــــــــن نیست
حتی از ارکان ایــــــــــــــمان هم نیست و حتی فروع دیــــــــــــــن هم نیــــــــــــــست
خلافت سرپرستی و اداره امور افراد یک سرزمین می باشد که به روشهای مختلف هر زمانی با امکانات و روشها و رسم رسوم ان زمان شخصی به خلافت می رسد.
و اگر چنین بود پس باید علمای اهل سنت می گفتند اصول دین توحید ، نبوت ، معاد و خلافت می باشد در حالیکه همه اهل سنت به سه اصل اعتقاد دارند توحید ، نبوت ومعاد و چون پاسخ روشن و مستند از قران به امامت منصوب الهی 12 امام پس از فوت پیامبر ندارید دیگران را به دروغ متهم می کنید به چیزی که قبول ندارند .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8371و اینکه گفته ای (که اگر اندکی صبر نمایید و جوش نیاورید و منتظر باشید. جواب های سایت اسلام تکس و دیگر دوستان را به صورت علمی و بدون اهانت و از کتب خودشان بیان می کنیم. اقایانی که جواب علمی دارند و می خواهند بحث علمی کنند وارد شوند. و از ادرس دادن بپرهیزنند. لب کلام را خودشان بیان کنند.)برادرم طبق درخواست خود شما ما جوش نمی آوریم.
لطفا برادرم اگر راست می گویی به همین یک سوال ، پاسخ صحیح بدهید . مستند با ایات قران و مستند به ایاتی که امامت منصوص الهی 12 امام پس از فوت پیامبر را به صراحت مثل توحید و نبوت و معاد ثابت کند ، و دوباره این سوال را می گذارم .
چرا برای معرفی دشمنی ابولهب با پیامبر یک سوره کامل با نام ابولهب در قران وجود دارد ولی از امامت که به گفته علمای شما یک اصل دینی است ، یک سوره و یا یک ایه با نام و تعداد امامان وجود ندارد ؟؟
برای معرفی چگونگی تولد عیسی و معرفی داستان یوسف و داستان نوح ایات صریح واضح و روشن در قران وجود دارد ایا مسئله امامت که به اعتقاد علمای شما یک اصل از اصول دین است ارزش ان کمتر از این مسائل بود که با ایات واضح و روشن و با نام و تعداد امامان در قران نیامده است .
اگر جزو ارکان ایمان هم می بود خداوند در ایه 177 سوره بقره ارکان ایمان را به صراحت بیان نموده
1-ایمان به خدا
2- ایمان به رسولان
3- ایمان به کتب الهی
4 – ایمان به ملائکه
5 – ایمان به معاد.
و ایمان نداشتن به همین 5 مورد را در ایه 136 نسا جزو ضلالت و گمراهی دانسته ولی از ایمان به امامت چیزی نگفته است .
و همچنین در اول سوره مومنون و دیگر ایات اوصاف مومنین به صراحت بیان شده ولی باز هم از امامت خبری نیست .
با توجه به اینکه خود خداوند قادر متعال حفاظت قران را تضمین نموده است (9حجر).
منتظر جواب با دلیل و مستند به ایات قران ، در رابطه با امامت منصوص الهی 12 امام پس از فوت پیامبر مثل آیات نبوت و معاد هستم.
و به گفته بعضی علما ایا امکان دارد امامت جزو اصول دین نباشد و اصول مذهب تشیع باشد ؟؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8372برادرم خلاصه اینکه شما به امامت منصوص الهی 12 امام پس از فوت پیامبر معتقد هستی .اگر به منصوص بودن الهی معتقد هستی پس باید با آیات الهی امامت منصوص الهی 12 امام پس از فوت پیامبر ثابت کنی.
اگر به امامت منصوص حاکم نیشابوری و تاریخ دمشق و ابن عساکر معتقد هستی لطفا دیگر نگویید امامت منصوص الهی 12 امام پس از فوت پیامبر .
بگویید ما به امامت منصوص حاکم نیشابوری و تاریخ دمشق و ابن عساکر معتقد هستیم .
تا آنوقت در آن موضوع با یکدیگر بحث کنیم و صحت و سقم آن روایات و بررسی سندی آن را انجام دهیم .
لطفا به صراحت بگویید به کدام امامت اعتقاد دارید و حاشیه روی نکنید .
تا خوانندگان قضاوت کنند و موضوع اولیه بحث امامت که آیا منصوص الهی است و یا منصوص افراد و تاریخ نویسان مشخص باشد !!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8384جناب abdollah1990…اینکه شما از منابع شیعه و سنی هیچ اطلاعی ندارید؛ گناه شیعه و علمای شیعه چیست؟ اینکه این مطلب اثبات امامت در قران که در سایت گذاشته اید و نوشته اید که باید امامت از قران ثابت شود چون شیعه قائل است جزء اصول دین است پس چرا در قران نیامده؛ سوالی که علمای شیعه از کتب اهل سنت پاسخ ان را داده اند. بنده قصد ندارم جواب شما را به صورت تفصیل بیان کنم. چون فعلا قصدم اینه که از غدیر ماجرا را شروع کنم تا به عاشورا برسیم. بحث امامت بحث مستقلی است که در این جا فعلا جایش نیست. در مورد شبهاتی که در مورد حدیث قرطاس بیان کردید، به زودی جواب این شبهات خود را دریافت خواهید کرد. بنده قبل از جواب شما نسبت به امامت چند سوال می پرسم تا جوابت را بگیری. اول: اگر منظور شما اینه باید امامت از قران ثابت شود بدون روایت؛ حرفی بی دلیل و یا اگر اثبات امامت با قران و روایت؛ حرفی است با دلیل. دلیل ما اینه: اگر صرف اینکه فقط باید از قران ثابت شود مانند داستان ابولهب و …که به صراحت بیان شده سوال بنده اینه نمازی که من و شما می خوانیم، در قران امده، حالا بفرمایید نمازی که واجب شده از قران برای ما ثابت کنید؟ کجای قران فرموده نماز واجب است؟ دلیل قرانی بیاورید؟ دوم: رکعات نماز؛ لطف کنید ایه ای از قزان بیاورید که فرموده باشد مثلا نماز صبح دو رکعت و نماز ظهر چهار رکعت الی اخر؛ با قران دلیل ان را بیان فرمایید. سوم: ایه غار؛ شما قائل هستید که در مورد جناب ابوبکر است، از کجا فهمیدید که در مورد جناب ابوبکر است؛ ایا نام ابوبکر امده؟ دلیل قرانی بیاورید و قس علی هذا….
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8385حالا برویم ببینیم علمای شما چه می گویند. آقاي ابن تيميه ميگويد: «يجب الرجوع في اصول الدين الي الكتاب و سنه كما بيّنته»؛ در باب اصول دين بايد به كتاب و سنت مراجعه كرد. (كتب و رسائل و فتاوي ابن تيميه في التفسير، ج16، ص 469). اما جاي ديگر آقاي ابن تيميه در مجموع الفتاوي ج19، ص 160 دلالت كردن كتاب ـ نگفته كتاب خالي ـ بر اصول دين، كتاب و سنت بر اصول دين به مجرد إخبار نيست. «بل الكتاب و السنة دلا الخلق و هدياهم إلي الآيات و البراهين و الأدلة المبنية لأصول الدين» كتاب و سنت. همچنین در قواطع الادلة آقاي سمعاني كه از معروفترين اصوليون اهل سنت است اينچنين ميايد مطرح ميكند كه: «فصارت الاخبار اصلاً كبيراً في اصول الدين» روايات يك دليل مهم در باب اصول دين ميشود؛ يعني براي اثبات اصول دين يكي از مهمترين ادله چي است؟ روايات هستند. اين كتاب قواطع الادلة آقاي سمعاني، ج1، ص 323. نماينده سابق الازهر، الجزء الثالث، العلامه الاستاد الدكتور، چاپ كتابخانه الازهر، ص 107) ميگويد: شيعيان حرفهايي زدهاند «و اجاب الجمهور عن ذلك» جمهور علماي ما اين را گفتهاند عموم علماي ما اين راگفتهاندكه: «بخلاف الإمامة، فإنها من اصول الدين» امامت جزء اصول دين است و مخالفت در باب امامت موجب فتنه و بدعت است «والمخالفة فيها فتنة و بدعة». جمهور علماي شما دارن اين رو ميگند که امامت را جزء اصول دين ميگيرند، نياييد بگيد كه اصول دين ما فقط سه تا است: توحيد و نبوت و معاد. همچنین بيش از 30 نفر از بزرگان شما ميگويند: من أنكر إمامة أبي بكر الصديق رضي الله عنه فهو كافر. فتاوى السبكي، ج 2، ص 576 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص 139 و الفتاوى الهندية، ج 2، ص 264. من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه. فتاوى السبكي، ج 2، ص 587 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص 138. جناب abdollah1990 می شود بفرمایید به کدام دلیل قرانی و روایی هر که منکر خلافت جناب ابوبکر شود کافر است؟ ایا این از اصول دین شماست یا مذهب شماست؟ برای این مورد چه پاسخی دارید؟ همچنین در مورد امامت احادیثی در کتب شما امده. مانند: من مات بلا امام مات ميتة جاهلية، اين کاملا واضح و روشن است. اين در کتب معتبر اهل سنت با سندهاي صحيح آمده است که خود تفتازاني که از علماي بزرگ اهل سنت است، کتابي دارد به نام شرح مقاصد که ايشان از پيغمبر نقل ميکند: من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية . شرح المقاصد في علم الكلام، ج 2، ص 275.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8386هر کس بميرد و امام زمانش را نشناسد، مرگش مرگ جاهلي است. در صحيح مسلم که ما بارها گفتيم ميگويد: وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً . صحيح مسلم، ج 3، ص 1478. در مسند احمد ميگويد: من مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً. مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 96. آقايان بفرمايند، ميتة جاهليه را به هر معنا که بخواهند بگيرند. به قول ميتة بلا امام، ميتة کفر، ميتة نفاق، ميتة ضلالة، حالا هر چه بخواهند بگيرند. بفرمايند، الان امام زمانشان چه کسي است؟ پدرانشان و اجدادشان که از دنيا رفتهاند، مات بغير امام بودهاند يا مات مع امام بودند؟ اگر ميفرمايند حاکم هر کشور، امام زمان آن کشور است، با اين روايت صحيح مسلم، که پيغمبر فرمود: إذا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الْآخَرَ مِنْهُمَا. صحيح مسلم، ج 3، ص 1480. اگر بخواهد با دو امام در يک عصر بيعت شود، اين امام دوم و خليفه دوم مهدور الدم است و قتل او واجب است…..سوال بعدی از شما اینه که حاکم نيشابوري نقل ميکند که :عن علي رضي الله عنه قال إن مما عهد إلي النبي أن الأمة ستغدر بي بعده از وصاياي پيامبر اکرم به من اين بود که امت بعد از نبي مکرم در حق من خيانت ميکنند. هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه. المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ، ص 4673. حدیث صحیح الاسناده. کاش امثال شما به این گونه روایات پاسخ می دادند البته اگر پاسخی باشد.بنده فعلا قصد ندارم بحث امامت را به طور کامل بیان کنم. و اگر این بحث را در ایجا مطرح فرمایید مشکلی نیست؛ فقط ممکنه خیلی مفصل بیان نکنم. چون فعلا بحث بنده غدیر و ماجرای ان تا عاشور است. حالا برویم سر بحث خودمان.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8387اميرالمومنين سلام الله عليه به امر رسول الله سه مرتبه به يمن مسافرت كرد: سفر اول به عنوان داعياً الي الاسلام ، اهل يمن را دعوت كنند به اسلام يا رفتهاند غازياً يعني براي جنگ و اعلام اينكه يا اسلام يا جزيه يا جنگ . در اين باره روايات متعدد داريم از جمله محمد بن مسلم بخاري متوفاي256 هجري در كتاب صحيح بخاري اين جريان را مفصل آورده است كه اميرالمومنين به دستور پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به يمن رفتند داعياً الي الاسلام . سفر دومي كه علي رفته به يمن براي قضاوت بود که امام علي عرض كرد : يا رسول الله من جوان هستم ، تجربه قضائي ندارم . حضرت دست خود را بر روي سينه من گذاشت و دعا كرد و بعد از دعاي پيغمبر هيچ مسأله قضائي نبود كه برايم لاينحلّ باشد . سفر سوم : براي جمعآوري بيت المال ، ذكوات و صدقات پس اميرالمؤمنين سه سفر به يمن داشته است . نكته بعد اين است كه در سفر اول و سفر سوم از علي شكايت به پيغمبر رسيده است ، اما در سفر وسط كه براي قضاوت رفته حتي در يك روايت ضعيف هم شكايتي مطرح نشده است و البته كه مدارك اينها را عرض خواهيم كرد . نكته ديگر اينكه در سفر اول ، محرك براي شكايت ، خالد بن وليد بوده است . در روايات دارد كه : خالد بن وليد به امر پيغمبر براي دعوت به اسلام به يمن رفت ولي مردم به او جواب ندادند و او نتوانست كاري انجام دهد . سپس اميرالمومنين رفت و پيغمبر فرمود : فرماندهي لشكر به عهده علي عليه السلام است . علي رفت و در مدت كوتاهي جنگ مختصري صورت گرفت و حضرت ــ به قول معروف ــ ضربه شصتي به يمنيها نشان داد و بعد مردم يمن طوعاً اسلام آوردند بويژه قبيله همدان از كساني بودند كه وقتي آمدن علي؛ سفير پيغمبر را شنيدند ، دخلوا في دين الله أفواجاً . پيغمبر اكرم وقتي كه خبر اسلام آوردن قبيله همدان را شنيد ، يك يا سه بار فرمود :
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8388السلام علي همدان و مردم يمن از همان ابتدا جزو ارادتمندان اميرالمومنين بودند و این شعر… يا حارُ همدان من يَمُت يرني من مؤمنٍ أو منافقِ قَبِلا…اي كه گفتي (فمن يَمُت يرني) جان فداي كلام دلجويت كاش روزي هزار مرتبمي مردمت تا بديدمت رويت..همين حار همدان كه حارث همداني است ، جزو همان قبيلهاي است كه به دست اميرالمومنين سلام الله عليه مسلمان شدند . در اين قضيه اول ، خالد بن وليد به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نامهاي نوشت و آن را به دست بُرَيده داد . بريده نيز از صحابه پيغمبر و جزو سپاهيان خالد بن وليد بود . بريده به مدينه آمد ــ ببینید قضيه مسافرت اول علي مربوط به اوائل سال10 هجري است يعني شايد هفت ، هشت ، ده ماه قبل از حركت پيغمبر براي حجة الوداع ــ بريده به مدينه آمد و ميگويد : و أخذ عليّ جاريةً من الخمس. علي عليه السلام جاريهاي از خمس غنائم جنگي گرفت. كه داستانش به طور مفصل در تاريخ طبري ، تاريخ ابناثير، سيره ابنهشام آمده است كه : اميرالمؤمنين غنائم را بين قبائل تقسيم كرد ، ده كنيز به قبيله آل ابيطالب رسيد ، بعد آنها را تقسيم كرد و بالاخره يك كنيز خيلي زيبا در قرعه به نام علي عليه السلام افتاد ــ البته اين را اينها دارند نقل ميكنند كه ما زير بار اين چنين قضيهاي نميرويم چون ما معتقد هستيم و روايات متعدد داريم بر اين كه إنّ الله حرّم نساء العالَم علي عليٍّ ما دامت فاطمة حيّةً. مادامي كه فاطمه زهرا در قيد حيات بود تمام زنان عالم بر اميرالمؤمنين حرام بوده است. ولي اينها ميگويند : اين كنيز زيبا به علي افتاد و حضرت تصرف هم كرد ، غسل هم كرد و در حالي كه قطرات آب هم از سر مباركش ميريخت جلوي مردم آمد به قول معروف براي پُز دادن . اين براي خالدي كه سراپاي وجودش بغض علي بن ابيطالب است گران آمد . خالد بريده را خواست و نامهاي به عنوان شكايت نوشت ، به بريده گفت : به نزد پيغمبر ميروي و اين قضايا را به او بگو .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8389كه علي اين چنين كاري كرده است ، چرا علي در غنائم تصرف كرده ، جلوي ديگران غسل هم كرده است ؟ بريده خود ميگويد : ببينيد اينها كه شبهه كردهاند چقدر بيسواد بودهاند يا اگر سواد هم دارند معاند هستند . اين شكايت ارتباطي به قضيه غدير خم ندارد و حدود ده ماه قبل از حركت پيغمبر به حجة الوداع بوده است يعني بعد از فتح يمن پيغمبر عدهاي را براي قضاوت فرستاده ، دوباره علي را چند ماه براي قضاوت فرستاده ، علي قضاوت كرده و برگشته ، دوباره او را براي جمعآوري زكات فرستاده و بعد از آن خود حضرت براي حجة الوداع حركت كرده است يعني اين قضيه شكايت ده ماه قبل از حجة الوداع است ــ بريده ميگويد : دخلت المسجد و رسول الله صلي الله عليه و سلّم في منزله و ناسٌ من أصحابه علي بابه فقالوا ما الخبر يا بريده ؟ فقلت : خير فتح الله علي المسلمين فقالوا ما أقدم ؟ قال : جارية أخذها عليّ من الخمس فجئت لأخبر النبي صلي الله عليه و سلّم قالوا : فأخبره فإنّه يسقطه من عين رسول الله . وارد مسجد شدم كه رسول خدا در منزل خود بودند در حالي كه عدهاي از ياران آن حضرت هم در مقابل در مسجد بودند . گفتند : بريده از يمن چه خبر داري ؟ گفتم : خبر خوش دارم ، خداوند عالم پيروزي و فتح نصيب مسلمانان كرده است . گفتند : تو براي چه جلوتر از سپاه آمدهاي ؟ علي كنيزي را از غنائم گرفته و تصرف كرده ، آمدهام كه به پيغمبر خبر دهم . گفتند : بريده برو و حتماً اين خبر را به پيغمبر بده كه اين كار باعث ميشود كه علي از چشم پيغمبر بيفتد . پس در اينكه شكايت از علي كردهاند ما قبول داريم ولي اين شكايت چه ربطي دارد به حديث غدير .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8390حديث غدير مربوط است به ذيالحجه سال10هجري و اين قضيه مربوط به تقريباً يك سال قبل از غدير و حجة الوداع . آيا اين بيوجداني و بيانصافي نيست ؟ ما بيائيم آسمان و ريسمان را به هم بپيونديم تا بتوانيم عقائد شيعه را زير سؤال ببريم و ستونهاي امامت و ولايت علي را متزلزل كنيم. نكته اول اين است كه اين قضيه مربوط به مدينه است نه در حجة الوداع ، خود بريده هم ميگويد : وقتي من وارد مسجد شدم رسول خدا در منزل خود بود و برخي از اصحاب در مقابل در مسجد بودند ؛ اينها همه نشان ميدهد كه اين قضيه ربطي به غدير خم ندارد . اما سند اين قضيهاي كه نقل كرديم : معجم أوسط طبراني ، ج6 ، ص163 و معجم كبير طبراني ، ج18 ، ص128 و مستدرك حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص110 كه ميگويد : هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ، اين حديث صحيح است و شرائط صحيح بودن مسلم را هم دارد ، يعني روايت معتبر است و آقايان نميتوانند حرفي را در اين زمينه به ما بزنند . نكته دوم آنكه اين روايت دلالت دارد بر توطئه صحابه بر ضدّ علي . شما كه ميفرمائيد : الصحابه كلّهم عدول و هر كس نسبت به صحابه بد بگويد فهو زنديق ، خود همين قضيهاي كه شما نقل ميكنيد دلالت ميكند بر توطئه و بر سعايت صحابه بر ضد علي ، آيا سعايت از ديدگاه شما مخل به عدالت نيست ؟ شما كه خواستيد غدير را زير سوال ببريد صحابه را زير سؤال برديد ، شما كه خواستيد اهل بيت را رها كرديد و صحابه را گرفتيد و ميگوئيد كه پيغمبر فرموده : اصحاب من مانند ستارگانند كه به هر يك از آنها اگر تمسّك كنيد هدايت مييابيد ، آيا اين روايت درست است ؟ آيا يك مسلمان ميتواند با تمسك به اين دسته از اصحاب رسول خدا كه سعايت علي را كردند تا او را از چشم پيغمبر بيندازند ، سعايت مسلماني را كند تا او را از چشم مسلمان ديگر بيندازد .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8391آيا قبول ميكنيد كه ما استناداً به عمل صحابه سعايت مسلمانان را كنيم ؟ كسي بيايد و سعايت داماد شما را بكند تا زندگي او را بر هم بزند استناداً به عمل صحابه ، آيا شما ميپذيريد ؟ يا نه ، به اين نتيجه ميرسيد كه يك شعري انشاء كردهايد كه در قافيهاش ماندهايد ؟ اما نكته سوم اين است كه اين قضيه شكايت بريده و همچنين شكايت برخي از افراد باعث غضب پيغمبر شد . احمد بن حنبل ــ كه در مسندش ميگويد هر حديث صحيحي را من توانستهام در اين كتاب آوردهام ، اگر روايتي را در صحيح من نديديد بدانيد كه آن روايت صحيح نيست ــ از قول بريده ميگويد : آمدم نزد پيغمبر و نامه خالد را به او دادم فرأيت الغضب في وجه رسول الله . مسند احمد (چاپ قاهره ، شرح حمزة احمد زين) ، ج16 ، ص486. آثار غضب و خشم در سيماي پيغمبر مشاهده كردم. كه محقق اين چاپ نيز به آن افزوده كه : اسناده صحيحٌ . آقاي نسائي هم در سنن كبري ، ج5 ، ص133 اين حديث را نقل كرده است . در بعضي از روايات است كه وقتي بريده با اصحاب مشغول گفتگو بود كه لشكر پيروز شد اما علي فلان كار و فلان كار را كرد ، رسول خدا كلام ما را ميشنيد. فخرج رسول الله مغضباً و قال : ما بال أقوال ينتقصون عليّاً ؟ من ينتقص عليّاً فقد تنقّصني و من فارقني فقد فارقني. پيغمبر در حالي كه غضبناك بود از حجره بيرون آمد و فرمود : چه فكرهائي ميكنند كساني كه اين همه از علي بدگوئي ميكنند ؟ هر كس از علي بدگوئي كند از من بدگوئي كرده است و هر كس از علي جدا شود از من جدا شده است. اين را معجم أوسط طبراني ، ج6 ، ص163 آورده است . حاكم نيشابوري در مستدرك ، ج3 ، ص110 دارد كه : فأقبل عليه رسول الله و الغضب يعرف في وجهه و قال : ما تريدون من علي ؟ عليً منّي و أنا منه . پيغمبر از حجرهاش بيرون آمد به طرف بُرَيده در حالي كه غضب در چهره حضرت نمايان بود ، فرمود : از جان علي چه ميخواهيد ؟ علي از من و من از علي هستم .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8392اين كار آقايان باعث شد كه پيغمبر غضبناك و اذيت شد ؛ آيه قرآن ميفرمايد : إنّ الذين يُؤذونَ الله و رسولَه لعنَهُم الله في الدنيا و الآخرةِ و لهم عذاب أليمٌ. شما آمديد كه ابرو را درست كنيد اما چشم شخص را هم كور كرديد . اين صحابهاي را كه اين همه نقل ميكنيد كه چنين هستند و چنان هستند يا به قول آن آقا كه در كتابش كمتقوائي يا بيتقواوي نشان ميدهد و ميگويد : إنّ الصحابه مراجع الأمّة بعد النبيّ و ليس يعدل عنهم الي الأبد يا اينكه ميگويد: إنّ الصحابه لايصدرون إلا عن مصدر الوحي و لاينطقون إلا بلسانه الناطق… اگر اينها واقعاً (لايصدرون إلّا عن مصدر الوحي) هستند ، باعث شدند كه پيغمبر از كارشان غضبناك و متأذي شد ، ايذاء پيغمبر هم كه كار كوچكي نيست لعنهم الله في الدنيا و الآخرة هر كس زمينه ايذاء پيغمبر را فراهم كند گرفتار لعنت خدا خواهد شود هم در دنيا و هم در آخرت . شما بايد به ما جواب بدهيد ؛ ميفرمائيد : حديث غدير شكايت بريده و برخي از صحابه بوده است ، خب شكايت صحابه كه تمام تار و پود مباني شما اهل سنت را بر هم ميزند . صحابه در همين قضيه زمينه غضب و ايذاء پيغمبر را فراهم كردند . سلّمنا كه قضيه شكايت بريده باعث شد كه رسول اكرم بفرمايد : من كنت مولاه فعلي مولاه ، ثمّ ماذا ؟ آيا در اين گونه موارد أخذ به سبب ميشود يا أخذ به مسبب ؟ از نظر مباني فقهي به هيچ وجهي در قضاياي خارجيه به سبب و علل نگاه نميشود ؛ اگر كسي در مسجد، بچهاي را گذاشت و آن بچه مسجد را نجس كرد و از آن طرف پيغمبر ميفرمايد : مسجد را سريعاً بشوئيد و مسجد نبايد نجس باشد ، كاري به كسي كه آن بچه را آورده نداريم كه آيا كارش چنين است يا چنان است ؟ بلكه حكمي استنباط ميكنيم كه كل آن قسمت مسجد بايد در همان لحظه طاهر شود ، فقهاء أخذ به سبب نميكنند ، ملاك مسبب است . اينجا هم مردم آمدهاند نزد پيغمبر و شكايت كردهاند ، حضرت هم فرموده : ايها الناس من كنت مولاه فعلي مولاه . از اين هم بالاتر ، پيغمبر فرمود: علي منّي و أنا من علي ، علي از من و من از علي هستم . ..عدوّ شود سبب خير اگر خدا خواهد . اينها از علي شكايت كردند و پيغمبر اين گونه فرمود. آقاي حاكم نيشابوري در مستدرك ، ج3 ، ص110 ميگويد : هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ، اين حديث شرائط صحت مسلم را دارد .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8393در روايات صحيح اهل سنت از جمله احمد بن حنبل در مسند خود ، ج5 ، ص350 دارد كه : و هو ولي كلّ مؤمن بعدي ، علي بعد از من ولي و سر پرست تمام مسلمين است . جالب اينجاست كه آقاي ذهبي كه متهم به نصب است و تلاش ميكند كه روايات فضائل علي را به يك نوع قلع و قمع كند ، در كتاب تاريخ اسلام ، ج3 ، ص603 به اين روايت (و هو ولي كل مؤمن بعدي) كه ميرسد ميگويد : أخرجه احمد في المسند و الترمذي حسّنه و النسائي . پس ثبت ولاية علي بن ابيطالب . اين همه آقايان تلاش كردند كه غدير را زير سؤال ببرند و گفتند كه انگيزه اين حديث شكايت مردم يمن يا بريده بوده است ، ما چهار جواب از اشكالشان داديم : 1ـ شكايت بريده يك سال قبل از غدير و همچنين در مدينه بوده نه در مكّه و يا منطقه غدير خم. 2ـ اين قضيه نشان ميدهد كه صحابه عليه علي توطئه و سعايت كردند كه با عدالت صحابه سازگاري ندارد . 3ـ اين كار موجب ايذاء پيغمبر شد و ايذاء پيغمبر همان است كه آيه شريفه ميفرمايد : الذين يُؤذون رسول الله لعنهم الله في الدنيا و الآخرة و لهم عذاب اليمٌ . 4ـ اين قضيه باعث شد كه پيغمبر بفرمايد : علي ولي همه مؤمنين بعد از من است. من ينتقص عليّاً فقد تنقّصني و من فارقني فقد فارقني ، هر كس از علي بدگوئي كند از من بدگوئي كرده است و هر كس از علي جدا شود از من جدا شده است. و اين يعني خط بطلان بر عمل صحابه بعد از پيغمبر و يعني خط بطلان بر تمام كساني كه جنگ خانمانسوز جمل را به راه انداختند
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
برادرم اولا : جنگ آنها را منافقین با حیله و نیرنگ راه انداختند .
دوما : بر سر نحوه برخورد و دستگیری قاتلان خلیفه سوم بود .
سوما : جنگ آنها بر سر دین نبود و یا اینکه چه کسی کافر یا مشرک است .
بلکه جنگ بر سر نحوه ی برخورد و دستگیری قاتلان خلیفه سوم بود .
چهارما : خداوند جواب شما را به صراحت داده است :
(وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا)