ادعای شیعه: سنی ها میگویند عمر بن خطاب از مدینه رسول، حرکت نیروهاى مسلمانان از شهر نهاوند را مى دید و با فرمانده آنان به نام ساریه سخن مى گفت!! او دستور صادر نمود و آنان نیز شنیدند و دستورات او را اجرا کردند و پیروز شدند! ابن عساکر ۴۷، البدایه و النهایه ۷: ۱۳۵ ـ
مگر مى توان با چشم غیر مسلح از شهر مدینه، نقطه اى را که چهار هزار کیلومتر فاصله دارد، خودید؟! آیا داستان «ساریه الجبل» از دید عقل و عقلاء ساخته و پرداخته بعضى جاهلان اهل سنّت نیست؟ عسقلانى درباره بسیارى از فضائل ادعایی برای ابوبکر و عمر بر این باور است که اینها دروغ است.ـ [۵۳] . لسان المیزان۱: ۱۰۶
شما ای سنی ها، درباره حضرت عمر غلو مى کنید و مقام او را از یک پیامبر بالاتر مى برید آیا چنین مقامى را براى پیامبران صحیح مى دانید؟
پاسخ اهل سنت:
این روایت در کتب ما هست اما شیعه از احادیث ضعیف و منکر استفاده کرده و خودش نیز چندین چند دروغ را به آن بسته……. مثلآ این ها دروغ است:
۱ – عمر دستورات نداده حتی دستور هم نداده
۲ – حضرت عمر مسلمانان را از راه دور ندید
۳ – عمر با فرماندهان جنگ از راه دور گفتگو نمیکرد (فعل مضارع استمراری به کنار) که حتی یکبار هم گفتگو نکرد.
حالا بیاییم این روایت را از کتاب ما بخوانید:
در کتب اهل سنت این روایت با اسناد مختلف آمده که اکثرا درست نیست و درست فقط همین است که در زیر مینویسم:
در سال ۲۳ هجرت، روزی از روزها که مجاهدین اسلام در سرزمین فارس با مشرکین میجنگیدند ، ناگهان در تنگنا و محاصره قرار گرفتند.
در این اثناء ندایی شنیدند که میگفت:«ای ساریه به سوی کوه برو»
و فرمانده آنها ساریه از این ندا پیروی کرد و مجاهدین بسوی کوه رفتند و نجات یافته و پیروز شدند.
این واقعه همزمان بود با ظهر جمعه و در این وقت حضرت عمر حسب معمول داشت در مسجد نبوی خطبه جمعه را میگفت، که ناگهان بی اختیار و بیخود داد زد: «یا ساریه کوه! یا ساریه کوه! »
مسلمانها به یکدیگر نگاه کردند که منظور عمر رضی الله عنه چیست نه کسی چیزی پرسید و نه حضرت عمر چیزی گفت.
نزدیک بود این واقعه را از یاد ببرند که پیک جدیدی از میادن جنگ آمد و در ضمن ماجراهای که از جنگ ها گفت، این را هم اضافه کرد:
ای امیر المومنین نزدیک بود شکست بخوریم که ناگهان صدایی غیبی داد زد: «ای ساریه کوه، ای ساریه کوه،» و ما طرف کوه رفتیم و آنجا پناه گرفتیم و شکست دشمن به سبب این ندا بود
حاضران در مجلس به عمر گفتند این همان جمله ای بود که شما در سر منبر و در روز جمعه گفته بودی، و عمر رضی الله عنه نمیدانست که چنین چیزی را گفته است!!
کل واقعه همین است
حالا نتیجه درستی که از این داستان میگیریم اینهاست
امداد غیبی الله به مجاهدین کرامت حضرت عمر و گرامی بودن او پیش الله،و این تعجب ندارد زیرا پیامبر گرامی در حدیثی که متفق علیه است ،گفته بودند:( لقد کان فیما قبلکم من الأمم محدثون فإن یک فی أمتی أحد فإنه عمر ) یعنی( در امت های پیشین مردانی بودند که بدون تماس فرشته با آنها، به الهاماتی القا میشد و سخنشان راست در میامد، اگر در امت من چنین کسی باشد همانا او عمر است) با وجود این حدیث، تعجبی ندارد اگر الله بر زبان عمر، در ظهر جمعه، این سخن را بی اختیار جاری کند اما باید بدانیم که این کرامت برای عمر، بی اختیار او و غیر ارادی بود، یعنی اگر عمر میخواست تکرار کند هرگز قادر به تکرار نبود و دیگر باید توجه کنیم که این کرامت بدون اطلاع عمر رخ داد.
اما از این ماجرا هرگز نتایجی که شیعه گرفته، اخذ نمیشود. یعنی این داستان دلیل نمیشود که ما بگوییم عمر غیب میدانست، ریرا او وقتی از ماجرا با خبر شد، که فرستاده مجاهدین آمد.
همچنین نباید بگوییم که عمر از راه دور فرماندهی جنگ را به عهده داشت و همچنین این ادعای شیعه پوچ است که فعل مضارع را بکار میبرد و میگوید عمر رضی الله عنه با فرمانده جنگ از را دور سخن میگفت.
اولا: میگفت نیست و گفت درست است
دوما: این گفتگو نبوده, عمر رضی الله عنه در مدینه فریادی بی اختیار سر داده، و مجاهدین در چند هزار کیلومتر دورتر شنیدند و این یکبار رخ داده و نه همیشه.
و امیر المومنین عمر خودش هم ندانست چرا گفت (ای ساریه کوه) تا وقتی رسول مجاهدین آمد بلکه حتی بیاد نداشت که گفته باشد.
و این کرامت را تا آخر عمر رضی الله عنه تکرار نکرد یا بهتر بگوییم برایش تکرار نشد!
آری عمر اگر مجاهدین را در کیلومترها دورتر آگاه کرد، خودش از حال مردم مدینه در یک متر دورتر از نظرش، بی خبر بود!
این است عقیده اهل سنت و جماعت.
پس این کرامتی بود برای عمر رضی الله عنه در یک لحظه خاص نه همیشه و نه قابل تکرار بود
و ما کی گفتیم که این کار او را بمقام پیامبران رسانیده است ؟ !! شیعه عجب تهمتی زده !!!کارهای خارق العاده برای هرکس رخ میدهد و امداد های غیبی فقط مختص عمر رضی الله عنه و لشکرش نبوده.
مجاهدین در طول تاریخ از این امدادها را تجربه کرده اند . الله جل جلاله صالحان را بطور غیر عادی همیشه کمک کرده و هر انسان نیکوکاری داستانهای از لطف الله دارد.اما در این کرامتها بشر هیچ کاره است، کننده و تعالی؛ تعیین میکند و مکرر نیست الا به اذن الله جل جلاله.
این بود نظر اهل سنت درباره کارهای غیر عادی ،و مقایسه کنید آن را با عقاید شیعه ها تا انگشت به دهان بمانید، قادر و عالم به کارها و چیزهای میداند که اهل سنت فقط برای الله آن صفتها را برسمیت میشناسند مثل:
علم به بود و نبود داشتن
دانای آشکارو نهان بودن
قادر بر هرکاری بودن
در هر لحظه هزاران سخن مختلف را شنیدن و درک کردن
فریادرسی همزمان غریق در بحر و تشنه در صحرا
همیشه هشیار بودن(حتی بعد از مرگ و در خواب ) یعنی بزبان دیگر نمردن!! و نخوابیدن!!
اینها، فقط صفات الله است و شیعه آنها را به امامان خود نسبت میدهد.
و با وجود این عقاید شرک آمیز بما طعنه میزند!!
قصد توهین ندارم فقط برای روشن شدن موضوع میگویم: طعنه آخوند شیعه بما، مثل طعنه فاحشه ای به یک زن مومنه است که چرا یک تار موی سرش از زیر چادر معلوم است !!
و این نکته را نیز بگوییم که این کرامتی که از عمر رضی الله عنه دیده شده باعث به فتنه افتادن بسیاری از گمراهان اهل سنت نیز گشته است.
آنهایی که دلهایشان مایل به شرک و بدعت و کجی است از همین روایت نتایج بدی گرفته اند از جمله اینکه میگویند، اولیاء الله غیب میدانند و بعد خود را اولیاء الله دانسته و مردم را امر به تقدیس خودشان نموده و به طاغوت تبدیل شده اند!
ما در بین سنی ها نیز از این گمراهان کم نداریم، اما این روایت هرگز برای عمر غیب دانی و دیدن نادیده ها را ثابت نمیکند، زیرا اگر براستی حضرت عمر چنین قدرتی میداشت، آنوقت هرگز ابولو نمیتوانست از پشت سر او را با شمشیر زهردار به شهادت برساند.
اما همانطور که قلوب مایل به شرک و بدعت علمای شیعه، استدلالهای درست را قبول نمیکنند صوفیان گمراه از اهل سنت نیز منطق سرشان نمیشود.
و الله جل جلاله بما خبر داده از حال مخلوقاتش:
(وَمَا یؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ) «یوسف/۱۰۶»
و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند!
و الله قسم خورده که جهنم را از جن و انس پر کند: (وَتَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ)«هود/۱۱۹» و فرمان پروردگارت قطعی شده که: جهنم را از جن و انس پر خواهم کرد
پس از الله عافیت و فهم درست میطلبیم. و از آتش جهنم و شرک به او پناه میبریم.