یکی از مهمترین شبهاتی که ملحدین عنوان میکنند، مبحث قضا و قدر است. و اکثر مواقع اولین مستمسک آنها برای ایراد گرفتن از اسلام همین موضوع بوده است.
شبهه ملحدین تقریباً بدینگونه است:
مسلمانان معتقدند که همه کارهای انسانها از وقتی که به دنیا می آیند تا وقتی که می میرند همه در لوحی به نام " لوح محفوظ" ثبت و ضبط شده است.
در آن لوح بهشتی و جهنمی بودن ما نوشته شده، در آن لوح نوشته شده که من این نوشته ها را مینویسم و در آن لوح معتاد شدن پسر همسایه نوشته شده است در آن لوح دزد و جانی شدن فلانی نوشته شده و همینطور تصادف دو ماه پیش من هم به اسم “قضا” و “قدر” در آن لوح ثبت است!
پس با این وجود ما را به چه گناهی به دوزخ میفرستند در صورتی که ما کاری به جز اطاعت از محتوای لوح محفوظ نداریم و خواسته و ناخواسته باید کارهایی انجام دهیم که از قبل به اسم قضا و تقدیر تعیین شده است آیا در این حالت به ما ظلم نشده؟ اگر گنهکار میشویم تقصیر ما نیست اگر گمراه هستیم به اختیار ما نیست زیرا ما بازیگری هستیم که باید محتوای فیلمنامه را اجرا کنیم که هیچ اختیاری از خود نداریم و به قول خیام نیشابوری:
بر من قلم قضا چو بی من رانند … پس نیک و بدش ز من چرا میدانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو … فردا به چه حجتم به داور خوانند
و اما جواب ما:
آری ما مسلمانان معتقد و متفقیم که همه کارهای گذشته و آینده ما در لوح محفوظ درج شده و ما هیچ کاری انجام نمیدهیم مگر اینکه آن کار در لوح مذکور نوشته شده باشد و البته گمراهی ملحدین به این دلیل است که هنوز واضحاتی که هر انسان عاقلی آن را درک میکند را درک نکرده اند.
واضحاتی مانند توانایی تصمیم گیری و ارادی و اختیاری بودن افعال و اعمال ما که بدون شک هیچ جبری از سوی خدا بر ما نیست.(البته خدا قادر است که ما را به کاری مجبور کند ولی چنین نکرده است)
مثلاً من تصمیم گرفتم و اراده کردم تا این مقاله را تنظیم کنم، پس طبق تصمیم خودم بدون هیچ قهر و اجباری عمل کردم.
یعنی همان قدرت انتخاب و اختیار که همه انسانها از آن بهره مند هستند و البته تنظیم کردن همین مقاله که به اراده خودم بوده نیز در لوح محفوظ نوشته شده. میپرسید چگونه؟
جواب ساده است:
۱- خداوندی که صانع و خالق ماست از همه اعمالی که ما انجام خواهیم داد آگاه است و «أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» (الملک : ۱۴)
«آیا کسى که آفریده است نمىداند با اینکه او خود باریک بین آگاه است.»
اشتباه ملحدین دیروز(جبریه و قدریه و..) و ملحدین امروز در این نکته است.
ملحدین میگویند: «خدا بر ما دیکته کرده است پس ما ماموریم انجام دهیم و از خود هیچ اختیاری نداریم»
ولی ما میگوییم: «خدا بر اساس علم ازلی اش میداند که ما در آینده چه کارهایی انجام خواهیم داد و طبق "علم غیب" خود لوح محفوظ را ترتیب داده است. و ما نیز کارهایی را انجام میدهیم که خود بخواهیم ولیکن خدا از قبل بر این اعمال عالم بوده است»
تصور کنید:بنده حقیر به تماشای فیلمی میپردازم و بعد از اتمام، عین آن فیلم را بر روی کاغذ مینویسم سپس شما متن نوشته من را میخوانید و پس از آن اصل فیلم را میبینید.
آیا شما که هم متن را خوانده و هم اصل فیلم را دیده اید فکر میکنید که من نوشته ام و کارگردان بعد از نوشته ، فیلم را ساخته است؟ در صورتی که فیلم قبل از نوشته های من ساخته شده؟!
مسأله ما هم همین است: خداوند قبل از ساختن ما فیلم زندگی ما را دیده است و بعد از تماشای آن عین فیلم را ثبت کرده است. و ما چون پا بر زمین نهادیم اعمالی را که خودمان بخواهیم انجام میدهیم و به وسیله قوه انتخاب و اختیار و خرد خود به سویی کشیده میشویم و اگر بر قدرت عقل و اختیار خود شک داریدمیتوانید همین الان امتحان کنید و یک سیلی بر صورت خود بکوبید تا بر شما ثابت شود!!
ناصر خسرو در چند بیت، قضا و قدر را به خرد و سخن(در اینجا به معنی "اراده") تشبیه میکند و میگوید مرا مانند خودت که خود را چون ستور (حیوان بارکش) میدانی، تصور مکن!!
هرکس همی حذر ز قضا و قدر کند … وین هر دو رهبرند قضا و قدر مرا
نام قضا خرد کن و نام قدر سخن … یاد است این سخن ز یکی نامور مرا
واکنون که عقل و نفس سخن گوی خود منم … از خویشتن چه باید کردن حذر مرا؟
ای گشته خوش دلت ز قضا و قدر به نام … چون خویشتن ستور گمانی مبر مرا
و اما اینکه چگونه بهشتی و دوزخی بودن ما معلوم است.
آن هم به همین فیلم بر میگردد: خداوند وقتی زندگی ما را دید و از اعمال ما با خبر شد قطعاً طبق همان اعمال بهشتی و دوزخی بودن ما را نیز میداند و در "لوح محفوظ" محفوظ میدارد . مثلاً اگر کسی اهل خیر و نیکی باشد طبق کارهایی که خدا میداند که انجام خواهد داد مستحق بهشت است پس در لوح مینویسد: بهشتی و مطمئن باشید که خداوند دقیق الحساب است و « فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» ( زلزله : ۷ و ۸)
«پس هر که هموزن ذرهاى نیکى کند آن را خواهد دید* و هر که هموزن ذرهاى بدى کند آن را خواهد دید»
پس این ادعای ملحدین و این عقیده آنها صرفاً منجلاب جهلی است که در آن گیر کرده اند، چاهی است که خود برای خود کنده اند و ستمی است که خود آنها در حق خود روا میدارند ولی چون وجدان آنها ناراحت است مجبورند به شکلی خود را راضی کنند،گویا این سخن خداوند دقیقاً خطاب به آنهاست:
وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَکِنْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (آل عمران :۱۱۷)
«و خدا به آنان ستم نکرده بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردهاند»
۲- برای تکمیل جواب ببینید که حضرت عمر فاروق رضی الله عنه طی ماجرایی چه جوابی داده اند.
«از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده که حضرت عمر رضی الله عنه به قصد شام حرکت کرد تا به "سرغ" (روستایی در تبوک) رسید، در آنجا امرای لشکر (یعنی ابوعبیده رضی الله عنه و… ) با او ملاقات کردند، به او خبر دادند که در شام وبا (یا طاعون)شایع شده است،…… حضرت عمر بعد از مشورتی با اصحاب فرمود: «من صبح، سواره و آمادۀ بازگشت هستم، شما هم آمادۀ حرکت باشید» ابوعبیده رضی الله عنه فرمود:«آیا برمیگردید و از مقدرات خداوند فرار میکنید؟!» حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: « ای ابوعبیده! کاش کسی غیر از تو این سؤال را میکرد!…» و فرمود:«نعم نفر من قدر الله إلى قدر الله»= بله، از مقدرات الهی به سوی مقدرات الهی فرار میکنیم؛ به من بگو: اگر تو شتری داشته باشی و آن شتر در درٌه ای که دو تپه دارد و یک تپه، سرسبز و پرحاصل و یکی، خشک و کم حاصل است فرود آید، اگر شتر را در تپه ی سرسبز بچرانی، مگر نه اینکه به تقدیر خداوند چرانده ای و اگر هم در تپه ی خشک بچرانی مگر نه اینکه به تقدیر خداوند چرانده ای؟!»
(متفق علیه «بخاری و مسلم» و همچنین الموطأ امام مالک و طبری و ابن اثیر)
حضرت فاروق میفرمایند: از قضا و قدر الهی به قضا و قدر الهی فرار میکنم. یعنی هر کاری که انجام دهم همان کار، “قضا وقدر” است و عین آن در “لوح” ثبت و غیر قابل تغییر است.
آمدن من تا به نزدیک شام در آن لوح ثبت شده و اگر برگردم هم در آن ثبت است و به صورت کلی هر کاری که من از روی اختیار انجام میدهم خداوند بر اساس علم غیبش آن را در لوح محفوظ ثبت کرده است. و به تعبیری خود ما سازنده “ لوح محفوظ” هستیم که خداوند آن را مرتب کرده است. و اگر ما نباشیم لوح محفوظی هم نخواهد بود و لوح محفوظ نیز چیزی به جز تصویری از اعمال و اتفاقاتی که برای ما رخ میدهد نیست.
تصور کنید: شما چوپان هستید و مالک گله به شما میگوید: گله را به تپه ”x” ببر که من قبلاً آنجا را سرسبز دیده ام. ولی چون شما به آن منطقه رسیدید آن منطقه را خشک و بی علف میبینید و بر عکس تپه کناری پر علف و سرسبز است. حال تصمیم با شماست. تپه خشک را انتخاب میکنید یا تپه سرسبز را؟ و مطمئن باشید که هر کدام از این دو موضع را انتخاب کنید عین همان چیزیست که در لوح ثبت شده. حتی ممکن است گله را به داخل تپه ببرید ولی بعد پشیمان شده،برگردید و یقیناً و دقیقاً همین تغییر عقیده شما نیز در آن لوح ثبت است.
ماجرایی نیز در دوران حمله اسکندر رخ داده که بی ربط با بحث ما نیست و پیشنهاد میکنم به پیام نغز این حکایت جداً توجه کنید:
اسکندر مقدونی به یکی از شهرها (احتمالاً حوالی خراسان) حمله کرد که بدون مقاومت شهر تسلیم شد او ریش سفید شهر را گرفت وبه او گفت:« اگر بخواهم تو را بکشم، چه میکنی؟»
پیرمرد آرام و با خونسردی گفت:« خُب بکش! حتماً تقدیر خدا چنین بوده است که به دست تو کشته شوم»
اسکندر گفت:« پس تو را نمیکشم تا به خدای تو ثابت کنم که عمر تو دست من است!»
پیرمرد گفت:«باز هم تقدیر خداست که به دست تو کشته نشوم!!»
۳- شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله علیه به شکلی متفاوت به این شبهه جواب گفته و فرموده اند:
«هر کس که با استناد به تقدیر گناههای خود را توجیه کند باید قبول کند که تقدیر تنها برای او حجت نیست و همه مردم در تقدیر شریک هستند.
این عقیده مستلزم آن است که نباید بر کسی که به او ستم کرد و ناسزا گفت و مالش را غصب کرد و حرمتش را بر باد داد و گردن او را زد و باعث هلاکت نسلش شد خرده بگیرد! چون این کارهایی که از او سرزده طبق تقدیر بوده است ولی آنها دروغ میگویند و ادعایشان با عملشان در تناقض است چنانکه نسبت به چیزی بدگمان و چیز دیگر را مبغوض میدارند و با دیگری مخالفت میورزند تا جایی که هر که آنها را انکار کند پیش ایشان مورد غضب قرار میگیرد و با او به دشمنی بر آمده و انکارش میکنند.
در حالی که اگر قضا و قدر برای کسی که مرتکب محرمات میشود و واجبات را ترک میکند حجت باشد نباید کسی را سرزنش کند یا مبغوض دارد و سرزنش کند و یا به کسی نگوید که او ظالم است ، هر چند که کارهای او نادرست و آنچنانی باشد و معلوم و واضح است که هیچکس چنین چیزی را نمیپذیرد و اگر مردم چنین میکردند جهان به فساد کشیده میشد. بنابراین روشن میشود که گفته آنها با توجه به دلایل عقلی فاسد است همانطور که شرعاً نیز کفر است. با اینحال معلوم میشود که آنها در گفته خود که قضا و قدر را دلیل انجام کارهای خود میدانند صادق نیستند.»
دقائق التفسیر ابن تیمیه ، ج ۲ صص۳۶۷- ۳۶۸ _مؤسسه علوم القرآن ، دمشق
و به راستی که "ابو البرکات" گل گفتند و اگر ملاحده در گفته خود صادق هستند پس دادگاهها و قضاوت نیز باید برچیده شود و ملحد نباید از سارق خانه اش شکایت کند زیرا او نیز مامور و یا بازیگری است که باید فیلمنامه و محتوای “لوح محفوظ” را اجرا کند!!(البته به زعم ملحدین)
۴- ملحدین میگویند: خداوند بهشتی و یا دوزخی بودن ما را مشخص کرده است و اگر گناه کنیم و ما را به جهنم ببرند این ظلمی است که بر ما روا شده و اگر بهشت نصیبمان شود،حق همین است.
ج: با دلایلی که گذشت این سخن آنها عین جهل است، زیرا خدا همه را بر اساس اعمالی که به اختیار انجام میدهند به بهشت و یا به دوزخ میفرستد و البته رحمت خدا بر قهر او چیره است:
إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ وَإِن تَکُ حَسَنَهً یُضَاعِفْهَا وَیُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا (نساء :۴۰)
«در حقیقتخدا هموزن ذرهاى ستم نمىکند و اگر کار نیکى باشد دو چندانش مىکند و از نزد خویش پاداشى بزرگ مىبخشد. »
این دسته که چنین می اندیشند مزد بدون عمل میخواهند و برداشت بدون کاشت طلب میکنند.
مَثَل ایشان مانند کسی است که میگوید:من با همسرم همخوابی نمیکنم ولی اگر خدا مقدر کند همسرم باردار میشود! گناه میکنند و خواستار بهشت هستند به گونه ای سم میخورند و توقع بهبودی دارند!
در همین باره جوکی به خاطرم آمد که شایسته مطرح کردن است:
میگویند بنده خدایی همیشه از فلان امامزاده میخواست که:« ای امامزاده “x” کاری کن که من جایزه بیست میلیون تومانی بانک را برنده شوم» و برای این درخواست خود نذرها کرده بود ولی هیچگاه آن جایزه را برنده نشد تا اینکه روزی به امامزاده گله کرد و کرامات او را منکر شد! و زمانی از شب که به خواب رفت آن امامزاده به خواب او آمد و گفت: مرد حسابی اول پولی در بانک بگزار تا من بتوانم کاری بکنم پدر آمرزیده تو که حسابی در آن بانک نداری!!»
قصه این ملحدین هم به قصه همین بنده خدا میماند! و ما باید کفه ترازوی اعمال نیک خود را سنگین کنیم تا بتوانیم بهشت را بدست بیاوریم و نه اینکه گناه کنیم و بگوییم: تقصیر من نیست خدا اینگونه میخواهد!
ناصر خسرو :
بهترین راه گزین کن که دو ره پیش تو است … یک رهت سوی نعیم است و دگر سوی بلاست
گنه و کاهلی خود به قضا بر چه نهی؟ … که چنین گفتن بی معنی کار سفهاست
التماس دعا