۲- ادّعای دوم شیعه امامیه آنست که اهل البیت پیامبرصلی الله علیه وسلم از هر گونه سهو و خطا و فراموشی معصوم اند و بهیچ وجه اشتباه در آراء ایشان راه ندارد، و لذا مسلمین باید در امور فقهی و تفسیری از ایشان تبعیت کنند و جز به آثار آنها که در کتب حدیث امامیه آمده بچیز دیگری متمسّک نشوند.
این ادعا نیز از چند جهت خطا است:
اول آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم که بتصدیق امامیه و دیگران از همه افراد خاندانش مقام بالاتر داشت، از اشتباه و خطا مصون نبودند، چنانچه بنقل قرآن این موضوع ثابت می شود. خدای تعالی خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: (لِمَ أذنت لَهُم) التوبه ۴۳«چرا به ایشان اجازه دادی»؟! باز میفرماید: (یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکٌَ) (التحریم:۱) یعنی:«ای پیامبر چرا چیزی را که خدا برای تو حلال کرده است بر خود حرام می کنی و از این راه خشنودی همسرانت را میجویی؟
این قبیل آیات در قرآن مجید نشان میدهند که پیامبر صلی الله علیه وسلم گاهی دچار اشتباه هم می شده است و به کسانی اجازه میداده که از جنگ تخلّف کنند یا به خاطر رضای همسرانش خود را به سختی می افکنده است و از امر حلالی خود را محروم می ساخته است.
ولی فرق پیامبر صلی الله علیه وسلم با دیگران در این بود که خدای سبحان او را از اشتباهش آگاه میفرمود و به اصلاح دستور میداد، ، امّا این نوع ارتباط میان خدا و غیر پیامبر صلی الله علیه وسلم نبود. لذا آنها اشتباه می کردند امّا چون مقام نبوت نداشتند خدا آنها را بوسیله وحی مطلع نمی کرد و خاندان پیامبر صلی الله علیه وسلم هم شامل همین حکم میشدند و اشتباهاتی در تاریخ از آنها نقل شده که خواهد آمد.
دوّم آنکه آیاتی صریح در قرآنِ الکَریم آمده که نسبت نسیان و فراموشی به رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم میدهد. از قبیل: (وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ) الکهف:۲۴)
یعنی:«خدایت را یاد کن چون دچار فراموشی شدی». که در سوره کهف آمده و به اتفاق مفسّران رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم به مشرکان مکّه که درباره أصحاب کهف سؤال کرده بودند، وعده داد فردا پاسخ شما را از پیک وحی میگیرم ولی گفتن (انشأ الله) را از یاد برد، و وحی الهی برای تربیت رسول خد ا صلی الله علیه وسلم مدتی نیامده و پس از تأخیر چنین نازل شد که:
(وَلا تَقُولَنَّ لِشَیءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَداً إلا أن یشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیت) الکهف:۲۳و۲۴
یعنی:«در هیچ موردی مگو که من آنرا فردا انجام میدهم مگر آنکه بگوئی: اگر خدا بخواهد و خدای خود را بیاد آور چون فراموش کردی».
در این صورت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم چگونه از همه نوع فراموشی یا اشتباه مصون بودند؟ مگر خدای تعالی به پیامبرش نفرمود: (وَإِمَّا ینْسِینَّکَ الشَّیطَانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) (الأنعام:۶۸)
یعنی:«اگر شیطان یاد مرا از یاد دل تو فراموش کرد بعد از یاد آوری مجدد من، دیگر با ظالمان منشین».
سوم آنکه آثار تاریخی نشان میدهند که برای اهل بیت اشتباهاتی پیش می آمده است چه در موضوعات و چه در احکام. به عنوان نمونه در نهج البلاغه نامه ای از علی علیه السلام آمده به فرماندار خود در شیراز یعنی منذر بن جارود عبدی، نوشته است، علی علیه السلام در این نامه می نویسد: (إما بعد، فإن صلاح أبیک غرنی منک و ظننت أنک تتبع هدیه و تسلک سبیله)(نامه شماره:71)
یعنی:«شایستگی پدرت مرا درباره تو فریب داد و گمان کردم که دنبال هدایت او میروی و از طریقی که پدرت رفت رهسپار می شوی».
ومنذر بن جارود کسی بود که علی علیه السلام درباره وی اشتباه کرد او را به حکومت شیراز فرستاد و او هم ۴۰۰۰ درهم از بیت المال را تصرف کرده بنزد معاویه گریخت چنانچه شارحین نهج البلاغه نوشته اند.
می بینید که اشتباهی رخ داده ولی خداوند فرشته ای نازل نفرمود و به علی رضیی الله عنه وحی نکرد و او را از خیانت منذر بن جارود خبر نداد بلکه پس از گریختن وی علی رضی الله عنه از حال او، به تاراج رفتن اموال مردم آگاه شد.
شاهد دیگر آنست که در تهذیب الأحکام شیخ طوسی که از کتب اربعه شیعه است، در جزء سوم صفحه ۴۰ ءچاپ نجف) مینویسد:
(صلى علی علیه السلام على الناس على غیر طهر و کانت الظهر ثم دخل، فخرج منادیه: إن أمیر المؤمنین صلى على غیر طهر فأعیدوا فلیبلغ الشاهد الغائب)
یعنی:«علی علیه السلام نماز ظهر را بدون وضو خواند پس داخل منزل شد، آنگاه منادی آن حضرت بیرون آمد و إعلام کرد که امیر مؤمنان بدون وضو نماز خوانده و نمازتان را اعاده کنید و حاضر به غائب ابلاغ کند».
بنابر این فراموشی و سهو حتی در أعمال دینی اهل بیت راه داشته است.
محمد بن إدریس حلی از أعلام شیعه امامیه در صفحه ۴۸۴ از کتاب السرائر از فضل روایت کرده است که: (ذکرت لأبی عبدالله علیه السلام السّهو فقال و یفلت من ذالک احد؟ ربما أقعدت الخادم خلفی حتى یحفظ علی صلواتی)
یعنی:«نزد ابو عبدالله صادق علیه السلام از سهو سخن گفتم، فرمود: مگر ممکن است کسی از سهو بر کنار ماند؟ بسا میشود که من خدمتکار خود را پشت سرم می نشانم تا حساب نماز مرا نگاه دارد».
در کتب علماء و تواریخ شیعه امامیه مضبوط است امام حسن با پدر بزرگوارش در مسائل سیاسی و دینی اختلاف داشت، اگر بگوئیم حق با امام حسن بود، در آن صورت پدرش یعنی امام علی علیه السلام اشتباه می کرده و اگر گفتیم حق با پدر بوده، پسر خطا کرده است. اینک به نقل روایت توجه کنید:
دینوری (متوفی۲۸۲هـ ) در کتاب أخبار الطوال بمناسبت حرکت علی علیه السلام برای جنگ جمل در صفحه ۱۲۵ از کتاب خود مینویسد:
(فدنا منه الحسن فقال یا آبت أشرت علیک حین قتل عثمان وراح الناس إلیک وغدوا وسألوک إن تقوم بهذا الامر إلا تقبله حتى تأتیک طاعه جمیع الناس فی الآفاق و أشرت علیک حین بلغک خروج الزبیر و طلحه بعایشه إلى البصره إن ترجع إلى المدینه فتقیم فی بیتک، و أشرت علیک حین حوصر عثمان إن تخرج من المدینه فإن قتل، قتل و أنت غائب فلم تقبل رأیی فی شیء من ذالک).
یعنی:«امام حسن علیه السلام به علی علیه السلام نزدیک شد و گفت: ای پدر هنگامی که عثمان کشته شد و مردم صبحگاه بسوی تو آمدند و از تو در خواست کردند که خلافت را بر عهده بگیری من به سوی تو اشاره کردم که قبول نکنی تا همه مردم در تمام آفاق از تو اطاعت کنند و نیز هنگامی که خبر خروج طلحه و زبیر با عائشه بسوی بصره به تو رسید، اشاره کردم که به مدینه باز گردی و در خانه ات بنشینی، و همچنین هنگامی که عثمان محاصره شد، به تو اشاره نمودم که از مدینه خارج شوی پس اگر او کشته شد در حالی کشته شده که تو در مدینه نبودی و تو در هیچیک از این امور رأی مرا قبول نکردی».
آیا می توان گفت امام حسن علیه السلام از هر خطایی معصوم بوده و با وجود این علیعلیه السلام رأی او را نمی پذیرفته است؟ البته خیر! لذا علی علیه السلام به او چنین پاسخ می دهد:
(فقال علی :أما انتظاری طاعه جمیع الناس من جمیع الآفاق، فإن البیعه لا تکون إلا لمن حضر الحرمین من المهاجرین و الأنصار فإذا رضوا و سلموا وجب على جمیع الناس الرضا و التسلیم. و أما رجوعی إلى بیتی و الجلوس فیه فإن رجوعی لو رجعت کان غدراً بالأمه و لم آمن إن تقع الفرقه و تتصدّع عصا هذه الأمه و أما خروجی حین حوصر عثمان فکیف أمننی ذالک؟ و قد کان الناس أحاطوا بعثمان فاکفف یا بنی عما أنا اعلم به منک)
یعنی:«علی علیه السلام پاسخ داد: اما درباره انتظار من که همه مردم در تمام آفاق اطاعتم کنند، بیعت تنها حق کسانی است از مهاجرین و انصار که در حرمین (مکه و مدینه) حضور دارند و چون آنان راضی و تسلیم شدند واجب است که همه مردم راضی و تسلیم گردند. و امّا بازگشت من بخانه و نشستنم در خانه، اینکار را اگر انجام میدادم، نیرنگ و مکری درباره این امت انجام داده بودم و آسوده خاطر نبودم از اینکه تفرقه بیفتد و این امّت وحدتشان به پراکندگی تبدیل شود. و اما خروج من از مدینه هنگامی که عثمان محاصره شده بود چگونه برای من امکان داشت در حالیکه من نیز محاصره بودم ءمانند عثمان رضی الله عنه مورد احاطه مردم قرار گرفته بودم.) پس ای پسر جانم خود را از سخن گفتن درباره امری که من به آن از تو دانا ترم باز دار(و اعتراض مکن).
نظیر همین اعتراض و سؤال و جواب در مصادر شیعه امامیه نیز بتصریح آمده چنانکه در کتاب مجالس شیخ مفید و بحارالانوار مجلسیءجلد۸ صفحه۳۵۳) میخوانیم که: امام حسن علیه السلام به امیر مؤمنان گفت:
(اخرج من المدینه و اعتزل فإن الناس لابد لهم منک و إنهم لیأتونک و لو کنت بصنعاء أخاف أن یقتل هذا الرجل و أنت حاضره) یعنی:«ای پدر از مدینه بیرون برو و از مردم کناره گیری کن، پس مردم ناگزیر از تو هستند و بسراغ تو خواهند آمد، هر چند تو در صنعاء(مرکز یمن) باشی و من می ترسم که این مرد (عثمان رضی الله عنه) کشته شود، در حالیکه تو در مقتل او (مدینه) حاضر باشی». علی علیه السلام در جواب فرمود: (یا بنی أخرج من دار هجرتی؟ و ما أظن أحداً یجترئ علی هذا القول؟!) یعنی:« ای پسر جان آیا من از سرای هجرت خود بیرون روم؟ گمان نمی کنم (کسی جرأت کند چنین تهمتی بمن بزندءکه موجب کشتن عثمان شده ام).
و دیدیم ظن علی علیه السلام در این باره اصابت به واقع نکرد و متأسفانه این تهمت ناروا را به او زدند.
باز شبیه همین اثر را در امالی شیخ طوسی از اساطین امامیه در صفحه ۵۱ می خوانیم و همه دلالت دارند بر اینکه خطا و اشتباه در اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه وسلم راه می یافته است.
یکی دیگر از ادلّه ای که بر این معنا گواه است آثار متناقضی است که در کتب فقهی شیعه امامیه از ائمّه نقل شده است بطوریکه نتوانسته اند یکی از آنها را حمل بر تقیه بکنند زیرا چیزی نبوده که مایه بیم و هراس و تقیه از مخالفان باشد، مانند دو خبر متناقض که یکی از امام جعفر صادق و دیگری از فرزندش امام موسی نقل شده است بشرح زیر:
در کتاب الطهاره از وسائل الشیعه از شیخ حرّ عاملی (صفحه ۲۱۰ چاپ سنگی) آمده است: محمد بن یعقوب کلینیی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابی عمیر از حفص بن البختری از جمیل بن دراج از ابی عبدالله الصادق در زیارت قبور روایت کرده اند که گفت: (إنهم یأنسون بکم فإذا غبتم عنهم استوحش) روایت دیگر: (محمد بن علی بن حسین ابن بابویه) به اسناد از صفوان ابن یحیی که گفت: (قلت لأبى الحسن موسى بن الجعفر: بلغنی إن المؤمن إذا أتاه الزائر انس به فإذا انصرف عنه استوحش فقال لا یستوحش)
مفاد روایت اول اینکه امام صادق گفتند که وقتی شما بزیارت قبور می روید (مراد دیدار قبور مؤمنان است چرا که از زیارت قبور کفار و دعا برای آنها نهی شده) آنها بشما انس میگیرند و وقتی از آنها غایب شدید بوحشت می افتند!!
ومفاد روایت دوم آنست که: امام موسی بن جعفر گفتند: چون از زیارت قبور مؤمنین برگشتید آنها بوحشت نمی افتند!
این قبیل روایات مجموعاً میرساند که ائمه آراى گوناگون و متضادی داشتند پس خواه نا خواه همه آراى آنها نمی تواند صحیح باشد.
داستان اختلاف امام حسین با امام حسن رضی الله عنهما بر سر ماجرای صلح با معاویه در میان شیعه و سنی معروف است ودر کتب فریقین آمده است ۲ و بر اشتباهی از آن دو بزرگوار دلالت دارد.
در اینجا شیعه امامیه استدلال میکنند به آیه شریفه تطهیرکه:) إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا) (الأحزاب:۳۳)
و ادّعا دارند که بدلیل این آیه اهل بیت رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم از هر نوع خطا و اشتباه مصون بودند!
جواب آنست که اولاً خود رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم بنص قرآنِ الکَریم گاهی اشتباه می کردند پس چگونه اهل بیتش از او جلو افتاده اند؟
ثانیاً آیه مزبور از رفع پلیدی درباره اهل بیت سخن میگوید و خطا و اشتباه پلیدی نیست، پلیدی از گناه و معصیت پدید می آید.
ثالثاً آیه مزبور از اراده تشریعی خدا در رفع پلیدی اهل بیت سخن میگوید نه از اراده تکوینی حق که جبر لازم آید. و این نوع اراده برای طهارت درباره عموم مؤمنان نیز آمده است واختصاص به اهل بیتِ پیامبر صلی الله علیه وسلم ندارد. چنانچه میفرماید: ( وَلَکِنْ یرِیدُ لِیطَهِّرَکُمْ) (المائده: من الآیه۶) یعنی:«اما خدا اراده دارد شما را پاک کند».
و این دلیل نیست که همه مؤمنان از گناه و سهو و نسیان و خطا بر کنار شده اند.
خلاصه آنکه اهل بیت هم مانند دیگر مردم از سهو و خطا دور نبوده اند. و تمام سخنانشان مانند سخن رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم که در حفظ و عنایت خدا نبوده است:
( فَإِنَّکَ بِأَعْینِنَا ) (الطور: من الآیه۴۸) یعنی:«تو أی رسول منظور نظر مائی».
حجّت نیست، أنبیاء بودند که چون سهو و غفلت میکردند خدا بیادشان می آورد و حجّت خدا بوسیله أنبیاء عَلَیهمُ السَلام بر مردم تمام شده است بدلیل آیه شریفه: ( لِئَلَّا یکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ)(النساء: من الآیه۱۶۵) یعنی«که پس از فرستادن رسولان مردم را بر خدا حجتی نباشد».
۳- در مورد فقه امامیه ادّعای ایشان آنستکه چون رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم فرمودند:
(و إنی تارکٌ فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی ما إن تمسّکتم بها لن تضلوا أبدا)
بنابر این فقه اسلامی را تنها از طریق اهل بیت باید گرفت.
جواب این است که بفرض قبول حدیث، چون در بعضی از روایات (کتاب الله وسنتی) آمده، این حدیث بهیچوجه افاده نمی کند که فقهِ اسلامی را فقها باید از طریق اهل بیت تنها بگیرند، بخصوص که می دانیم که قرآنِ الکَریم فرموده است: (فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ) التوبه:۱۲۲
یعنی:«چرا از هر فرقه ای دسته ای کوچ نمی کنندءرنج سفر را برای تحصیل فقه و علوم دینی تحمل نمی کنند؟ تا در دین خدا تفقه کنند و سپس برگردند و قوم خود را انذار نمایند». و این آیه بصراحت میرساند که فقه اسلامی تنها بوسیله اهل بیت منتقل به مردم نمی شده بلکه از هر طائفه ای عده ای می آمدند ونزد رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم تفقه می کردند و سپس بمیان قوم خود بازگشته تعلیم می دادند و آنها را از مخالفت با احکام خدا بر حذر می داشتند.
بعلاوه در تاریخ آمده است که رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم مکرّر اصحابشان را برای تعلیم اقوام بسوی آنها میفرستاد مانند معاذ بن جبل رضی الله عنه و حادثه بئر معونه و رجیع در تاریخ اسلام معروف و مشهور است که رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم عدّه ای را برای تعلیم قرآنِ الکَریم و احکام فرستاد و اعراب آنها را کشتند).
خلاصه آنکه دین خدا تنها بوسیله اهل بیت تبلیغ نمی شد تا مردم موظف باشند فقه را تنها از ایشان اخذ کنند و کبار صحابه نیز مبلغ دین بودند و رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم پس از خطبه هایش گاهی میفرمود: (فلیبلغ الشاهد الغائب)یعنی:«حاضر به غائب برساند».و میفرمود:(نَضَرَ الله عبداً سمع مقالتی فوعاها و أفاها إلی من لم یسمعها فرب حامل لیس بفقیه و رب حامل فقه إلی من هو أفقه منه)
یعنی:«خداوند بنده ای را که سخن مرا شنید و آنرا حفظ کرد و بکسی که نشنیده رسانید خرّم گرداند که چه بسا کسی که خود فقیه نیست ولی سخن را به فقیه تر از خود می رساند».
بنابر این موظف هستیم برای شناخت فقه اسلامی به آثار صحابه رضی الله عنهم که در کتب صحاح اهل سنت آمده است نیز مراجعه کنیم و آنها را فقیه بنامیم، چنانچه أحادیث اهل بیت را که در کتب زیدیه و امامیه آمده لازمست ببینیم و آنها را نقد کنیم و فقه اسلام را بطور جامع الأطراف بررسی نمائیم.
فقه زیدیه و اهل سنت می تواند فقه امامیه را از یک مشکل اساسی بیرون بیاورد، و آن مشکل این است که در فقه امامیه معمولاً فقهاء معاصر خبر واحد را حجّت می دانند، وحتی قرآنِ الکَریم را با آن تخصیص میزنند و حجیت خبر واحد بقول خودشان در حال انسداد باب علم است، یعنی چون راهی ندارند که علم به احکام پیدا کنند ناچار به ظنّ روی می آورند. زیرا که خبر واحد ظنّی است! بدلیل آنکه:
اولاً ما نمی توانیم یقین کنیم راوی دروغ نگفته و بغرض اطمینان کامل براستگویی او یقین نداریم، سهو و نسیان و خطا نکرده باشد بخصوص که احادیث را ائمه اجازه داده بودند که نقل به معنا شود ودر طول هزار و چند سال انتقال یک حدیث از چند نفر به یکدیگر به احتمال قوی تغییراتی در مفاد آن ایجاد شده است اما اگر ما به فقه زیدیه و اهل سنت رجوع کردیم و یک روایت از طرق گوناگون و به اسناد متفاوت دیدیم اطمینان و علم بصدور آنها پیدا می کنیم. پس خبر واحد وقتی حجّت می شود که باب علم بسته باشد. و این راه بحمد الله بسته نیست ولی فقهای امامیه می خواهند از این راه وارد شوند و بهمان روایت ضعیف و ظنّی خود که اخبار واحده است اکتفا میکنند و به احکام عجیب و غریب می رسند!
بویژه که ائمه اهل بیت علیه السلام از ترس خلفای بنی امیه و بنی عباس غالباً در تقیه بودند و اظهار نظر صریح در احکام کمتر می کردند. بعلاوه کتب معروفی از ایشان در فقه باقی نمانده است و کتب فقهی و روائی شیعه پس از عصر ائمه تدوین شده و از اخبار صحیح و مستقیم گردآوری گشته است بعکس مذهب زیدی که کتاب المجموع الفقهی یا المسند را از امام زید در دست دارند که املاء او و نوشته ابو خالد واسطی است که شاگرد امام زید بوده است. و همچنین از فقهای اهل سنت کتبی مانند (الموطأ) از امام مالک رحمه الله، یا (آلاُمّ) اثر امام شافعی رحمه الله، یا (المسند) اثر احمد بن حنبل رحمه الله موجود است ولی از إمامان شیعه کتابی فقهی در دست نیست و روایات متضاد و مختلف آنها را در قرون بعد، دیگران جمع آوری کرده اند، مانند کتب اربعه (کافی، تهذیب، إستبصار، من لا یحضره الفقیه).
بنابر این بر علمای منصف لازم است که آثار امامیه را با فقه و روایات مذاهب دیگر تطبیق کنند و از راه علمی شرکت نمایند که خدای میفرماید: (وَلا تَقْفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ) الإسراء: من الآیه۳۶ یعنی:«چیزی را که بدان علم نداری پیروی مکن».وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَع الهُدی و اجتَنَبَ الهَوای
«سلام و درود بر کسانی باد که از راه راست اسلامی (راه حضرت محمد صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدین رضی الله عنهم ) پیروی کردند و از آرزوها و تعصّبات بیجا دوری گرفتند».