مدتی است مغرضان یک سری اقوال جمع کرده اند که بله علمای بزرگ اهل سنت در رد ابن تیمیه مطلب نوشته اند، اما بعد از بررسی مشخص میشود که به علما تهمت بسته شده است و یا اینکه این اشخاص اهل سنت نبودهاند؛ بلکه از دیگر فرق ضاله همانند تصوف و جهمیه و امثالهم بودهاند. نکته ای که باید به آن توجه کرد، این است که هرکسی ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضی الله عنهم را به عنوان چهار خلیفۀ اول قبول داشته باشد و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم را قبول داشته باشد، به طور عام به او اهل سنت میگویند و در این تعریف انواع فرقه های گمراه مانند تصوف، جهمیه ، مرجئه ، اشاعره ، قدریه و جبریه و… وارد میشوند. اما از لحاظ تعریف عقیدتی اهل سنت، هیچ یک از این فرقه ها اهل سنت نیستند؛ بلکه اهل بدعت میباشند و هیچ گاه اهل سنت اقوال اشخاصی منتسب به این فرقه ها را که به ابن تیمیه ایراد گرفته اند، قبول ندارند و نخواهند کرد.
به هر حال اقوال را بررسی میکنیم تا حق از باطل شناخته شود.
شبهه اول: ابن بَطوطه (از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را دیوانه میخواند ابن بطوطه، جهانگرد نامى مراکشى در سفرنامهاش می نویسد: در دمشق یکى از بزرگان فقهاى حنبلى به نام ابن تیمیّه را دیدم که در فنون مختلف سخن می گوید، ولى عقل او سالم نبود. (رحله ابن بطوطه، ج ۱، ص ۵۷)
پاسخ: ابتدا بیایید ببینیم ابن بطوطه در چه تاریخی وارد دمشق محل زندگانی ابن تیمیه میشود او در خود کتابش «رحله ابن بطوطه» چنین میگوید: «وکان دخولی لبعلبک عشیه النهار وخرجت منها بالغدو لفرط اشتیاقی إلى دمشق ووصلت یوم الخمیس التاسع من شهر رمضان المعظم عام سته وعشرین إلى مدینه دمشق الشام فنزلت منها بمدرسه المالکیه المعروفه بالشرابشیه». ترجمه: «چون سخت مشتاق دیدار دمشق بودم فرداى آن روز بعلبک را ترک گفتم و پنجشنبه نهم رمضان سال ۲۶ به دمشق رسیدم و در مدرسه معروف مالکیان موسوم به الشرابشیه منزل کردم». رحله ابن بطوطه/ترجمه، ج ۱، ص: ۱۲۴
حال بیاییم و ببینیم دربارۀ شیخ الاسلام ابن تیمیه چه گفته است: «وکنت إذ ذاک بدمشق، فحضرته یوم الجمعه وهو یعظ الناس على منبر الجامع ویذکّرهم، فکان من جمله کلامه أن قال: إن الله ینـزل إلى سماء الدنیا کنـزولی هذا، ونزل درجه من درج المنبر، فعارضه فقیه مالکی یعرف بابن الزهراء وأنکر ما تکلّم به، فقامت العامه إلى هذا الفقیه وضربوه بالأیدی والنعال ضرباً کثیراً حتى سقطت عمامته، وظهر على رأسه شاشیه حریر، فأنکروا علیه لباسها واحتملوه إلى دار عز الدین بن مسلم قاضی الحنابله، فأمر بسجنه وعزّره بعد ذلک؛ فأنکر فقهاء المالکیه والشافعیه ما کان من تعزیره، ورفعوا الأمر إلى ملک الأمراء سیف الدین تنکز، وکان من خیار الأمراء وصلحائهم، فکتب إلى الملک بذلک وکتب عقداً شرعیاً على ابن تیمیه بأمور منکره، منها: أن المطلق بالثلاث فی کلمه واحده لا تلزمه إلا طلقه واحده، ومنها أن المسافر الذی ینوی بسفره زیاره القبر الشریف لا یقصر فی الصلاه، وسوى ذلک مما یشبهه، وبعث العقد إلى الملک الناصر، فأمر بسجن ابن تیمیه بالقلعه فسجن بها حتى مات فی السجن».
رحله ابن بطوطه ج۱ ص: ۹۵، ط الجزائر. ترجمه: «در دمشق بودم که در یک روز جمعه که او(ابن تیمیه) در منبر مسجد جامع مشغول وعظ بود آن جا رفتم. از جمله سخنانى که مى گفت این بود که «خداوند همچنانکه من از پله این منبر فرود مى آیم به آسمان دنیا فرود آمد». این بگفت و پله اى از منبر پائین آمد. یکى از فقهاى مالکى به نام ابن الزهرا بر این مقال خرده گرفت. عوام به هوادارى از ابن تیمیه بر سر او ریختند و به مشت و کفش کتک بسیار بر او زدند چنانکه عمامه از سرش بر افتاد و دستارچه حریرى که در زیر آن داشت پدیدار گشت. استعمال حریر دستاویز دیگرى بر علیه او شد که کشان کشانش تا خانه عز الدین بن مسلّم قاضى حنبلیان بردند. او فقیه را در زندان افکند و تعزیرش کرد.
فقهاى مالکى و شافعى به تعزیر او اعتراض کردند و شکایت پیش ملک الامرا سیف الدین تنگیز بردند. وى از بهترین و صالح ترین امراى زمان بود. ماجرا را به ناصر نوشت و سندى شرعى بر ضد ابن تیمیه ترتیب داد که متضمن اقوال خلاف او بود از جمله آنکه سه طلاق را در یک بار جائز نمى دانست و معتقد بود که شخص در یک بار و با یک صیغه نمى تواند بیش از یک طلاق جارى کند و اگر هم سه طلاق بگوید در حکم یک طلاق خواهد بود. دیگر آن که به عقیده وى مسافرى که بقصد زیارت قبر پیغمبر سفر کند باید نمازش را تمام بخواند نه قصر و امثال آن. این سند را پیش الملک الناصر فرستادند و او فرمان داد که ابن تیمیه را در قلعه زندانى کنند و همان جا بود تا بمرد». رحله ابن بطوطه/ترجمه، ج ۱، ص:۱۳۳- ۱۳۴
دقت کنید که ابن بطوطه میگوید در یک روز جمعه ای که در دمشق بودم پای خطبه ابن تیمیه نشسته بودم. و قبلاً نیز زمان ورودش را به دمشق بیان کرده و گفته است «ووصلت یوم الخمیس التاسع من شهر رمضان المعظم عام سته وعشرین إلى مدینه دمشق». یعنی: پنجشنبه نهم رمضان سال ۲۶ به دمشق رسیدم. حال ابن تیمیه در زمان ورود ابن بطوطه کجا بوده است تا بتواند او را ببیند؟ ابن تیمیه در سال ۷۲۸ هجری وفات یافته است، یعنی دو سال بعد از ورود ابن بطوطه. در کمال تعجب میفهمیم که ابن تیمیه قبل از ورود ابن بطوطه در زندان به سر می برده است. ابن حجر عسقلانی در ترجمۀ ابن تیمیه دربارۀ آخرین زندانی شدنش چنین میگوید:
ثم قاموا علیه مره أخرى فی شعبان سنه ۷۲۶ بسبب مسأله الزیاره واعتقل بالقلعه فلم یزل بها إلى أن مات فی لیله الإثنین العشرین من ذی القعده سنه ۷۲۸٫ ترجمه: «بار دیگر او را در شعبان سال ۷۲۶ به علت مسأله زیارت، در قلعه زندانی کردند و آزاد نشد تا اینکه در شب دو شنبه بیستم ذی القعده سال 728 وفات یافت».
و ابن عبد الهادی مقدسی (۷۴۴ هـ) در عقود الدریه ص ۳۴۵ تاریخ زندانی شیخ الاسلام را ششم ماه شعبان ذکر میکند.همانطور که میبینیم زمان ورود ابن بطوطه در روز ۹ رمضان سال ۷۲۶ هجری قمری برابر با ۲۶/۵/۷۰۵ شمسی میباشد. و شیخ الاسلام ابن تیمیه نیز در ۶ شعبان سال ۷۲۶ هجری برابر با ۲۵/۴/۷۰۵ در زندان بوده است و در زمان ورود ابن بطوطه به دمشق، شیخ الاسلام ابن تیمیه بیش از یک ماه بوده که در زندان بوده است، پس چطور امکان دارد کسی که در زندان به سر میبرد، بتواند در مسجد جامع در روز جمعه خطبه بدهد؟ آیا این دروغ و افترایی بر ابن تیمیه نیست؟ وقتی که کتاب های آسمانی همانند تورات و انجیل تحریف میشوند و کاتبان و جمع کنندگان این کتاب ها دخل و تصرف در آن میکنند، پس بعید نیست که کتاب ابن بطوطه دستخوش تحریف قرار نگرفته باشد. پس یا کتاب ابن بطوطه توسط جمع آورنده اش ابن جزی مورد دخل و تصرف و تحریف قرار گرفته است و یا اینکه ابن بطوطه غفر الله له دروغ گفته چون طبق تاریخ ورودش به دمشق نمی تواند ابن تیمیه را در مسجد جامع در حال خطبه جمعه ببیند. در ترجمه ای که برای رحله ابن بطوطه در انتشارات راه نو توسط محمد علی موحد نوشته شده است چنین آمده است:
«ابن بطوطه این کتاب را به صورت داستان املا کرده و ابن جزى دبیر دربار سلطان ابو عنان گفته هاى او را ملخص و منقح ساخته است. آثار دستکاریهاى ابن جزى را به دو صورت در این کتاب مى توان دید، اول به صورت اظهار فضلها و اضافات؛ دوم به صورت سقطات و تحریفات. اضافات و اظهار فضلهای او در قسمتهاى مربوط به بلاد عربى است و سقطات و تحریفات او مخصوصا در قسمتهاى مربوط به بلاد غیر اسلامى به چشم مى خورد. وى که منشى دربارى بود در شرح بلاد عربى هر جا که دستش رسیده، بمناسبت یا بى مناسبت، از شیرینکاریهاى منشیانه مضایقه ننموده است. » رحله ابن بطوطه/ترجمه، ج ۱، ص: ۴۳
در انتهای کتاب نیز ابن جزی چنین می گوید: «قال ابن جزی: انتهى ما لخصته من تقیید الشیخ أبی عبد الله محمد بن بطوطه، أکرمه الله». ج ۲ص ۳۵۲ ترجمه: «ابن جزى چنین گوید: خلاصه اى که من از یادداشتهاى شیخ ابو عبد اللّه محمد بن بطوطه- که خدایش گرامى دارد- فراهم آوردم در این جا به پایان رسید». همانطور که میبینیم، خود ابن جزی اعتراف میکند که او کتاب را جمع آوری کرده و نوشته است.
حافظ ابن حجر عسقلانی نیز دربارۀ ابن جزی میگوید که بلفیقی او را دروغ باف میدانست. « وَکَانَ البلفیقی رَمَاه بِالْکَذِبِ.» الدرر الکامنه فی أعیان المائه الثامنه- تحقیق مراقبه / محمد عبد المعید ضان – الناشر مجلس دائره المعارف العثمانیه – مکان النشر صیدر اباد/ الهند – رقم ترجمه۱۲۸۵
پس تا اینجا متوجه شدیم که چنین نقلی قابل اعتماد نبوده و تناقضاتی در آن دیده میشود. اگر دقت کنید، در متن کلام ابن بطوطه به عز الدین بن مسلم، قاظی الحنابله، اشاره میکند، در حالی که لقب او شمس الدین است نه عز الدین. و هیچ کسی لقب عز الدین را برای او بیان نکرده است. ذهبی در المعین فی طبقات المحدثین چنین او را معرفی میکند
۲۴۱۰ – والمحدث قَاضِی الْقُضَاه شمس الدّین أَبُو عبد الله مُحَمَّد بن مُسلم ابْن مَالک الصَّالِحِی الْحَنْبَلِیّ العَبْد الصَّالح. و این نیز خود گواهی بر دخل و تصرف و تحریف این داستان می دهد. از طرف دیگر همانطور که در بالا آمد، ابن بطوطه میگوید: (ابن تیمیه) در منبر مسجد جامع مشغول وعظ بود آن جا رفتم. از جمله سخنانى که مىگفت این بود که «خداوند همچنانکه من از پله این منبر فرود مى آیم به آسمان دنیا فرود آمد». این بگفت و پله اى از منبر پائین آمد. این تهمت و افترایی بر ابن تیمیه میباشد، چون خود ابن تیمیه در دو تا از کتاب هایش این عبارت را به عنوان عقیدۀ خود بیان میکند و چنین میگوید: «کما شاء أن ینزل وکما شاء أن یضحک فلیس لنا أن نتوهم أن ینزل عن مکانه کیف وکیف وإذا قال لک الجهمی أنا کفرت برب ینزل فقل أنت أنا أؤمن برب یفعل ما یشاء». العقیده الأصفهانیه ص: ۴۹ – درء تعارض العقل والنقل ج ۲ ص: ۲۴.
ترجمه: هرطور که بخواهد پایین می آید و هر طور که بخواهد می خندد و ما حق نداریم چنین توهم کنیم که خداوند از مکانش به این شکل و آن شکل نزول میکند و اگر جهمیی به تو گفت من به خدایی که پایین می آید کفر می ورزم، تو در جوابش بگو من ایمان آوردم به پروردگاری که هرچه را بخواهد انجام میدهد». و یا در مجموع الفتاوی می گوید: « إذا قَالَ لَک الجهمی کَیْفَ اسْتَوَى أَوْ کَیْفَ یَنْزِلُ إلَى سَمَاءِ الدُّنْیَا أَوْ کَیْفَ یَدَاهُ وَنَحْوَ ذَلِکَ فَقُلْ لَهُ : کَیْفَ هُوَ فِی ذَاتِهِ ؟ فَإِذَا قَالَ لَک لَا یَعْلَمُ مَا هُوَ إلَّا هُوَ وَکُنْهُ الْبَارِی تَعَالَى غَیْرَ مَعْلُومٍ لِلْبَشَرِ . فَقُلْ لَهُ : فَالْعِلْمُ بِکَیْفِیَّهِ الصِّفَهِ مُسْتَلْزِمٌ لِلْعِلْمِ بِکَیْفِیَّهِ الْمَوْصُوفِ ؛ فَکَیْفَ یُمْکِنُ أَنْ تَعْلَمَ کَیْفِیَّهَ صِفَهٍ لِمَوْصُوفِ لَمْ تَعْلَمْ کَیْفِیَّتَهُ وَإِنَّمَا تَعْلَمُ الذَّاتَ وَالصِّفَاتِ مِنْ حَیْثُ الْجُمْلَهُ عَلَى الْوَجْهِ الَّذِی یَنْبَغِی لَک ». مجموع الفتاوى ج ۵ ص: ۱۳۱
ترجمه: «اگر یک جهمی به تو گفت استوی چگونه است یا چگونه به آسمان دنیا می آید یا دست هایش چگونه است و امثال این سوالات، پس از او سوال کن ذات خداوند چگونه است؟ اگر به تو گفت کسی جز خود او نمی داند ذات او چگونه است، پس به او بگو علم و آگاهی به کیفیت صفت مستلزم علم و آگاهی به موصوف است، حال چگونه می توانی که کیفیت صفتی از موصوف را بدانی در حالی که کیفیت خود موصوف را نمی دانی؟ و تو فقط ذات و صفات را به طور کلی از این جهت میدانی». همانطور که می بینیم اقوال ابن تیمیه درباره صفات خداوند بسیار زیاد است و واضح بیان میکند که تشبیه و تمثیل و تکییف و تعطیل صفات خداوند جایز نیست. حال ما نص کلام ابن تیمیه که خودش نوشته است و بر آن اقرار دارد را بپذیریم، یا تهمتی که کذب بودنش مثل خورشید میدرخشد؟
شبهه بعدی: شوکانی( از بزرگان اهل سنت) می گوید اطلاق شیخ الإسلام به ابن تیمیّه کفر است «من أطلق على ابن تیمیه أنه شیخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق کافر»
پــاســـــخ: این دیگر اوج افترا و کذابیت روافض و دشمنان ابن تیمیه را می رساند. در اینجا سخن امام شوکانی را قیچی کرده اند و امام شوکانی از شخصی دیگر دارد نقل قول میکند که با قیچی کردن متن، جمله را به خود امام شوکانی نسبت داده اند. امام شوکانی در ترجمه محمد بن محمد بن محمد بن محمد بن محمد بن محمد بن محمد العلاء البخارى العجمى الحنفى الصوفی چنین میگوید: «… أنه کان یسأل عن مقالات ابن تیمیه التی انفرد بها، فیجیب بما یظهر له من الخطأ فیها وینفر عنه قلبه، إلى أن استحکم أمره عنده فصرح بتبدیعه ثم بتکفیره، ثم صار یصرح فی مجلسه بأن من أطلق على ابن تیمیه أنه شیخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق کافر فانتدب للرد علیه الحافظ بن ناصر وصنف کتابا سماه الرد الوافر على من زعم أن من أطلق على ابن تیمیه أنه شیخ الإسلام کافر جمع فیه کلام من أطلق علیه ذلک من الأئمه الأعلام من أهل عصره من جمیع أهل المذاهب سوى الحنابله وضمنه الکثیر من ترجمه ابن تیمیه وذکر مناقبه وأرسل بنسخه منه إلى القاهره… » البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع ج:۲ ص:۲۵۳-۲۵۴
ترجمه: «از او دربارۀ سخنان ابن تیمیه که منفرد به آن بوده سؤال می شد و او جواب میداد که ابن تیمیه خطا کرده است و با قلبش از ابن تیمیه متنفر بود تا اینکه بر این امر استحکام یافت ، تا اینکه تصریح به بدعت گذاری ابن تیمیه نمود و سپس او را تکفیر کرد . کار او به جایی رسید که در مجلسش تصریح کرد به اینکه : هر کس بر ابن تیمیه لقب شیخ الاسلام را اطلاق کند با این کارش کافر است. الحافظ بن ناصر هم به رد او بر آمد و کتابی نوشت به اسم رد فراوان بر آنکه گمان میکند کسی که به ابن تیمیه شیخ الاسلام اطلاق کند کافر است. در آن اقوال ائمه اعلام زمان خودش در همه مذاهب سوای حنابله را که به او لقب شیخ الاسلام اطلاق کرده بودند جمع کرد و در آن ترجمه های زیادی را برای او نوشت و مناقبش را ذکر کرد و نسخه ای از آن را به قاهره فرستاد…». همانطور که میبینید روافض کذاب جمله محمد العلاء را قیچی کرده اند و اینطور القا کرده اند که این جمله، رأی و نظر امام شوکانی میباشد و این امام شوکانی بوده که گفته است هر کسی به ابن تیمیه شیخ الاسلام بگوید کافر است. حال بیاییم به همان کتابی که روافض به آن استناد کرده اند یعنی البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع برویم. همانطور که از اسم کتاب پیداست ، امام شوکانی در این کتاب بزرگان قرن هفتم را معرفی میکند که با تمام تاسف برای دشمنان نادان ابن تیمیه، یکی از این ماه های تابانی که امام شوکانی در کتابش معرفی کرده است شیخ الاسلام ابن تیمیه می باشد. حال نگاه کنید در ترجمه ابن تیمیه چه نوشته است:
( ۴۰ ) أحمد بن عبد الحلیم بن عبد السلام بن عبد الله بن القاسم بن تیمیه الحرانى الدمشقى الحنبلى تقى الدین أبو العباس شیخ الاسلام امام الأئمه المجتهد المطلق ولد سنه ۶۶۱… البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع ج:۱ ص۵۷ . همانطور که می بینید امام شوکانی در ترجمه شماره چهل که متعلق به ابن تیمیه است برای او سه لقب افتخار آمیز ذکر میکند:
- شیخ الاسلام
- امام الائمه
- المجتهد المطلق
اینجاست که باری دیگر اوج حماقت و کذابی و خیانت دشمنان نادان شیخ الاسلام ابن تیمیه برای همگان روشن میشود. بنده فقیر الی مالک یوم الدین برادر کوچکتان مجاهد دین از همه محبان أحمد بن عبد الحلیم تقى الدین تقاضا دارم که از این به بعد علاوه بر به کار بردن لقب شیخ الاسلام برای ابن تیمیه این دو لقب دیگر را نیز برایش به کار ببرید تا دشمنان ابن تیمیه چشمانشان کور شود و بیشتر از پیش با خشم خود بمیرند. پس از این به بعد بگویید شیخ الاسلام امام الائمه المجتهد المطلق ابن تیمیه رحمه الله.
اللهمّ أرِنا الحقّ حقاً وارزُقنا اتّباعه, وأرِنا الباطِل باطِلاً وارزُقنا اجتنابَه