تقیه از دیدگاه مذهب تشیع

بر خلاف آنچه در مورد دیدگاه اهل سنت و جماعت نسبت به مسأله تقیه گفته شد، در مذهب تشیع تقیه که در حقیقت نوعی دورویی و اظهار خلاف حقیقت میباشد، اصلی از اصول این مذهب قرار گرفته است. در روایتی از زبان جعفر صادق گفته شده: «اگر بگویم کسی که تقیه کردن را کنار بگذارد مانند کسی است که نماز خواندن را کنار گذاشته، راست گفته ام»[1].
و در روایت دیگری از ایشان نقل قول شده که:
«تقیه کردن نه دهم دین است. و هر کس تقیه نکند دین ندارد»[2].
و در روایتی منسوب به علی بن موسی الرضا گفته شده:
«کسیکه تقیه نکند ایمان ندارد. و بدانید عزیزترین و محبوبترین شما نزد خداوند متعال آن کسی است که بیشتر از دیگران راه تقیه و توریه را در پیش گیرد.
از ایشان پرسیده شد که ای فرزند رسول الله! این مسأله تا کی به همین صورت باقی خواهد ماند؟
ایشان پاسخ دادند: تا آن روزی که قائم ما ظهور کند. و هر کس قبل از قیام امام زمان تقیه کردن را کنار بگذارد، از ما نخواهد بود»[3].
ما بایستی بدانیم تقیه در دین مبین اسلام که جهاد و دعوت بسوی حق از اساسیات آن بشمار می روند، هرگز یک عادت و سلوک دائم و همگانی نیست. بلکه راه چاره ای است موقت برای فرد که با ناچاری و تنگنایی و عاجز بودن از هجرت کردن مقرون است و با از بین رفتن اکراه و فشار کافران، ‌جائز بودن عمل کردن به آن خاتمه می یابد. اما تقیه کردن بر اساس معتقدات مذهب تشیع مسأله ای است دائمی و همگانی که هر فرد شیعی موظف به عمل کردن به آن می باشد. و در غیر این صورت از این مذهب طرد خواهد شد. ابن بابویه در کتاب اعتقادات می گوید: «تقیه کردن یکی از واجباتی است که تا زمان قیام امام عصر ترک کردن آن روا نمی باشد. و هر کس این واجب را قبل از ظهور ایشان ترک کند از مذهب امامیه مرتد گشته و خداوند متعال و پیامبر و ائمه را سر پیچی کرده است»[4].
و در اکذوبه ای منسوب به حسین بن علی -رضی الله عنهما- گفته شده: «اگر تقیه نمی بود، دوست و دشمن ما از همدیگر مشخص نمی شدند»[5].
روایاتی که در مراجع و مصادر مذهب تشیع در مورد تقیه روایت شده اند بیانگر این مطلب هستند که یک فرد شیعی مذهب میتواند حتی در هنگامیکه هیچ خطر و تهدیدی متوجه او نباشد، با دیگران تقیه کرده و راه دورویی و دروغگویی را در پیش گیرد. در یکی از این روایات جعلی محمد بن مسلم می گوید:
«روزی نزد ابو عبدالله (جعفر صادق) -علیه السلام- رفتم. ابو حنیفه نیز در مجلس ایشان حضور داشت. من خطاب به ابو عبدالله علیه السلام گفتم: فدای شما گردم. دیشب خواب عجیبی دیدم. ایشان فرمودند: چه خوابی دیده ای؟ مگر نمی بینی بهترین تعبیر کننده خواب در این مجلس حضور دارد. آنگاه با دست خویش به ابو حنیفه تعریف کردم. و او این خواب را برای من تعبیر کرد. ابو عبدالله با شنیدن تعبیر ابو حنیفه فرمودند: والله هدف را نشانه رفتی. پس از مدتی ابو حنیفه بر خاست و از مجلس خارج شد. در این هنگام من خطاب به ابو عبدالله -علیه السلام- گفتم: من از تعبیر این ناصبی هیچ خوشم نیامد. ایشان در جواب فرمودند: خدا تو را بد ندهد. تعبیر ما و آنها هرگز مانند هم نخواهد بود. او خواب ترا اشتباه تعبیر کرد. من به ایشان گفتم: اما شما در حضور او قسم خوردید که هدف را نشانه رفت. ابو عبدالله -علیه السلام- فرمودند: بله من قسم خوردم که او هدف را نشانه رفت اما مراد من هدفی غیر صحیح بود»[6].
براستی که جا داشت آقای کلینی دجال از لقب امام جعفر صادق -رحمت الله علیه- که دلالت بر صادق بودن و راستگویی ایشان دارد خجالت کشیده و اینگونه روایات دروغین که از ایشان انسانی دورو و منافق صفت می سازد را به این امام گرامی نسبت نمی داد.
همانگونه که از این روایت جعلی استنباط می شود در مذهب تشیع از پیروان خود خواسته شده حتی به هنگام عدم وجود تهدید از طرف دشمنان، راه تقیه و بوقلمون صفتی در پیش گرفته و با گفته های خود دیگران را فریب دهند. چون همانگونه که در این روایت دیدیم امام ابو حنیفه -رحمت الله علیه- هرگز خود را داوطلب تعبیر کردن خواب نساختند. بلکه امام جعفر صادق -رحمت الله علیه- خود از ایشان خواستند که خواب را تعبیر کند. و همچنین همانگونه که همگی می دانیم امام ابوحنیفه -رحمت الله علیه- هرگز صاحب قدرت و نفوذ نبوده تا دیگران را تحت فشار خود قرار داده و آنها را تهدید کند.
در مذهب تشیع تقیه کردن با اهل سنت و جماعت یکی از واجبات مذهب بر شمرده شده و بلاد و سرزمین آنها دار التقیه و دولت باطل نامگذاری شده است. در روایتی گفته شده: « … تقیه کردن در دار التقیه واجب است»[10].
و در روایتی دیگر: «هر کس به خداوند و روز قیامت ایمان دارد، نباید در دولت باطل سخنی بگوید مگر با بکار بردن تقیه»[11].
دجالان همچنین ادعا می کنند امام محمد باقر -رحمت الله علیه- گفته است: «در ظاهر با آنها (اهل سنت و جماعت ) بر خورد و رفتاری نیکو داشته باشید، اما در باطن به مخالفت با آنها بپردازید»[12].
بر اساس همین روایات دروغین آقای حر عاملی بخشی از کتاب خود را «باب وجوب تقیه کردن با عوام»[16] نامیده است[۱۷].
اینگونه روایات همچنین سرشت و حقیقت کسانی که همواره شعار وحدت بین اهل سنت و تشیع را سر می دهند روشن ساخته و تقیه بودن این شعارها را به اثبات می رسانند.
بنا بر روایات مصادر شیعه یک فرد شیعه مذهب موظف است حتی با یاران و هم کیشان خود نیز راه تقیه و دورویی را پیش گیرد و از صدق و راستی بپرهیزد! در یکی از این روایات گفته شده: «به تقیه چنگ زنید و آنرا خلق و خوی خود قرار دهید و با دوستان و یاران خویش بکارش برید تا بتوانید براحتی از آن در مقابل دشمنانتان استفاده کنید. و بدانید هر کس از این فرمایش ما سر باز زند از ما نخواهد بود»[18].
شکی نیست تقیه با آن تفاصیل و جزئیاتی که تشیع به آن ایمان دارد اثری بسیار بد و منفی بر فرد بجا می گذارد و سبب می شود گفتار فرد با عمل او یکی نبوده و تضادی مستمر بین ظاهر و باطن او وجود داشته باشد.
و اثر منفی دیگری که تقیه بر جامعه تشیع می گذارد، انتشار کذب و دروغگویی و خیانت در این جامعه می باشد. روایاتی در مصادر شیعه بر این مطلب مهر صحه گذاشته اند. در یکی از این روایات گفته شده:
«عبدالله بن یعفور می گوید: من به أبا عبدالله (جعفر صادق) -علیه السلام- گفتم: من از کسانی تعجب می کنم که شما را امام و پیشوای خود نمی دانند بلکه فلانی و فلانی را رهبر خود قرار داده اند[۱۹]. اما با این وجود آنها بسیار امانتدار و راستگو و با وفا هستند. و در نقطه مقابل کسانی را می بینم که شما را پیشوای خود می دانند. اما آنها چندان راستگو و امانتدار نیستند. ابو عبدالله -علیه السلام- با شنیدن این سخن سخت بر آشفتند و فرمودند: هر کس جز ما کسان دیگری را امام و پیشوای خود قرار دهد، دین و مذهبی ندارد»[20].
بایستی دانست وجود چنین اعتقادی در مذهب تشیع و مسطور بودن آن در مراجع و مصادر این مذهب، سبب گشته است سایر مسلمانان هیچیک از سخنان و گفته های شیعیان را باور نکرده و آنها را دروغ محض بدانند. گفته می شود: روزی یکی از بزرگان شیعه در جمعی سوگند می خورد که شیعیان تقیه کردن را کنار گذاشته و دیگر به آن عمل نمی کنند. ناگهان یکی از حاضرین در جواب او گفت: ما از کجا می دانیم شاید سوگند خوردن تو نیز تقیه باشد.
اکنون که با تفاصیل و جزئیات مسأله تقیه بنا بر باورهای مذهب تشیع آشنا شدیم، در این رابطه سؤال بسیار مهمی را مطرح و به آن پاسخ می دهیم. این سؤال این است که چرا بزرگان و سردمداران مذهب تشیع، تقیه را که نوعی دورویی و فریبکاری است نه دهم مذهب خود قرار داده و منکر آنرا مرتد از مذهب می دانند؟


پاسخ این سؤال در چند نکته بسیار مهم نهفته است. این نکات عبارتند از:
۱- مذهب تشیع بر خلاف گفته های اهل بیت، ائمه خویش را معصوم دانسته و آنها را از هر گونه خطا و اشتباه مبرا می دانند. این در حالی است که در بسیاری از روایات موجود در مصادر و مراجع معتبر شیعه ثابت شده است ائمه بنا بر طبیعت و ضعف بشری خویش مرتکب برخی از اشتباهات و تناقضات شده اند. و این مسأله ثابت کننده عدم معصومیت آنها میباشد. ائمه در بسیاری از گفته های خود بر این مسأله مهر صحه گذاشته اند. به عنوان مثال: ابو عبدالله -رحمت الله علیه- در یکی از گفته های خود می گویند: «ما نیز اشتباه کرده و مرتکب گناه می شویم. سپس روبه بارگاه الهی آورده و از اشتباه خود توبه می کنیم»[21]. یکی از علما و بزرگان شیعه مذهب هندوستان در این رابطه می گوید: «روایاتی که از ائمه نقل شده اند چنان متضاد هستند که حتی نمی توان یک روایت را یافت که روایت دیگری بر خلاف آن وجود نداشته باشد. این مسأله سبب شده است برخی از شیعیان از اعتقادات بر حق خود روی بر گردانند. شیخ الطائفه طوسی نیز در ابتدای کتاب تهذیب و استبصار به این مسأله اشاره کرده است»[22].
این مسأله سدی بزرگ در برابر یکی از بزرگترین ادعاهای پوچ و توخالی سردمداران شیعه یعنی ادعای عصمت ائمه بود. اما رهبران تشیع توانستند با زیرکی تمام سرپوشی برای اشتباهات و تناقضات پیدا کنند. این سرپوش نمی توانست چیزی مناسب تر از مسأله تقیه باشد. و بدین سبب نیز هست که ایمان داشتن به تقیه و فریب دادن دیگران نه دهم ایمان شیعیان را به خود اختصاص داد و منکر آن از مذهب تشیع طرد گشت!
در اینجا مناسب است به ذکر چند مثال از حوادثی که منجر به متزلزل شدن ایمان برخی از شیعیان به معصوم بودن ائمه شدند بپردازیم. نوبختی در کتاب «فرق الشیعه» می گوید:
«هنگامیکه حسین بن علی -علیه السلام- به شهادت رسیدند برخی از یاران ایشان به خود گفتند: ما نمی دانیم موضع گیری حسن بن علی؟ اگر آنچه حسن بن علی انجام داد و در اوج قدرت و تحت فرمان داشتن آن سپاه عظیم خلافت را به معاویه واگذار کردند، صحیح و واجب الاتباع بوده پس قیام حسین بن علی با آن سپاه اندک در مقابل یزید خطا و اشتباه بوده است.. و اگر قیام حسین بن علی صحیح و واجب الاتباع بوده پس کناره گیری و گوشه نشینی حسن بن علی خطا و اشتباه بوده است. این سردرگمی ها در نهایت سبب گشتند این گروه در امانت حسن و حسین مشکوک گشته و همفکر و هم عقیده عوام [۲۳] گردند»[24].
و در روایت دیگری منصور بن حازم می گوید:
«از ابا عبدالله -علیه السلام- پرسیدم: چرا جواب شما به سوال من با جوابتان به اشخاص دیگر که همان سؤال را از شما می پرسند تفاوت دارد؟ ایشان پاسخ دادند: ما سوالهای مردم را کم و زیاد پاسخ می دهیم»[25].
شارح کافی در توضیح این سخن می گوید: «زیاد تر بودن پاسخ و فتوی هنگامی است که امام راه تقیه و توریه را در پیش گرفته باشند. و کم بودن آن به هنگام کنار گذاشتن تقیه میباشد. بایستی توجه داشت علت این مسأله فراموشی و یا جهل نیست. بلکه اینگونه فتوی دادن و پاسخ گفتن برای بقاء آنها و دور بودن از آزار و اذیت دشمنان بهتر بوده است»[26].
و در روایت دیگری گفته شده:
«شخصی بنام عمر بن رباح مسأله ای را از امام محمد باقر -علیه السلام- پرسید. و ایشان پاسخ مسأله را به او گفتند. سال آینده مرد بار دیگر همان سؤال را از ایشان پرسید. اما امام -علیه السلام- اینبار جواب دیگری به مرد دادند. مرد با شنیدن پاسخ، خطاب به امام -علیه السلام- گفت: این پاسخ با فتوای سال گذشته مغایرت دارد. امام محمد باقر -علیه السلام- خطاب به مرد فرمودند: شاید ما با تو راه تقیه و توریه را در پیش گرفته ایم. مرد که این جواب او را قانع نکرده بود از مجلس امام -علیه السلام- خارج شد. او در طی راه یکی از یاران امام به نام محمد بن قیس را دید و پس از ذکر ماجرا به او گفت: خدا خوب می داند قصد من از پرسیدن این سؤال، عمل کردن به جواب آن بود. پس چرا امام با من تقیه کرده است؟ ابن قیس در جواب به او گفت: شاید در مجلس امام کسی حضور داشته که به سبب وجود او امام با تو تقیه کرده است. اما مرد در جواب گفت: در هیچیک از دو مجلس امسال و پارسال کسی جز من و ایشان حضور نداشت. و حقیقت مسأله این است که فتواهای امام همگی شانسی هستند. و چون اکنون فتوای پارسال خود را فراموش کرده، فتوایی خلاف آن به من داد. این ماجرا سبب شد عمر بن رباح از ایمان به امامت امام محمد باقر -علیه السلام- دست کشید و گفت: کسیکه فتواهای شانسی و غیر صحیح می دهد نمی تواند امام و پیشوای مردم باشد»[27].
آری، افراط و زیاده روی در بزرگداشت و ارج نهادن به ائمه، شیعه را بر آن داشت که پا را از دایره حق بیرون نهد و امامان خویش را معصوم بداند. اما از آنجائیکه این ائمه در حقیقت افرادی مانند سایر بشر بوده و در زندگانی خود مرتکب فراموشکاریها و اشتباهاتی شده اند، شیعه مجبور گشت برای دفاع از این اعتقاد باطل خود با سر پوش گذاشتن بر اشتباهات و فراموشکاریهای ائمه مرتکب اشتباه دیگری گردد و تقیه که در حقیقت نوعی فریبکاری و اظهار خلاف واقع میباشد را یکی از اساسیات مذهب خویش قرار داده و لباس قداست بر تن آن کند.

جالب است در اینجا به قسمتی از بحث و مناقشه ای که بین یکی از علمای اهل سنت عراق بنام شیخ سویدی و عالمی از علمای تشیع بنام ملا باشی که در سال ۱۱۵۶هـ یعنی در زمان نادر شاه و به فرمان او صورت گرفت، اشاره ای داشته باشیم.
شیخ سویدی می گوید:
«بار دیگر عصر روز جمعه با ملا باشی به بحث و مناظره پرداختم، من به او گفتم:
– مذهب شما چون از اجتهاد مجتهدین و علما سر چشمه نگرفته است باطل و بی پایه و اساس می باشد. ملا باشی به من پاسخ داد:
– مذهب ما متکی بر اجتهادات امام جعفر صادق علیه السلام است.
من در جواب به او گفتم: این سخن ادعایی بیش نیست. امام جعفر صادق کوچکترین نقشی در مذهب شما ندارد. شما حتی نمی توانید ادعا کنید از مذهب او مطلع هستید و آنرا می دانید.
چون شما یا بایستی معتقد به وجود تقیه و توریه در مذهب امام جعفر صادق باشید، که در این صورت نه شما و نه هیچکس دیگری می تواند به مذهب حقیقی ایشان پی ببرید. چون هر فتوا و سخن ایشان ممکن است از باب تقیه و توریه گفته شده باشد. در مذهب شما در مورد آب چاهی که نجاستی در آن ریخته شده باشد از امام جعفر صادق سه فتوی روایت شده است در یکی از این فتواها گفته شده چاه مانند دریا می باشد و هیچ چیز نمی تواند آب آنرا نجس سازد. و فتوای دیگر این است که بایستی آب چاه کاملاً خالی شود. و در فتوای سوم گفته شده بایستی به اندازه شش و یا هفت سطل از آب چاه بیرون ریخته شود. من در مورد این مسأله با یکی از علمای شما بحث و مناقشه کرده و از او پرسیدم شما که امامان خود را معصوم از هر اشتباه و خطا می دانید با این فتواهای مختلف و متفاوت چکار می کنید؟ او به من پاسخ داد: در چنین حالاتی در مذهب ما هنگامیکه شخصی به مرحله اجتهاد رسید در مورد فتواهای امام جعفر صادق به بررسی و پژوهش می پردازد تا در نهایت به صحت و درستی یکی از آنها پی ببرد.
من از او پرسیدم: و در مورد فتواهای دیگر چه می گوید؟ او پاسخ داد: آنها را از باب تقیه و توریه می پندارد. من بار دیگر از او پرسیدم: فرض کنیم مجتهد دیگری پس از بررسی و اجتهاد به نتیجه ای خلاف نتیجه مجتهد اول رسید و فتوای دیگری را صحیح و درست یافت. این مجتهد در مورد فتوایی که مجتهد اول آنرا صحیح و درست دانسته، چه می گوید؟ او به من پاسخ داد: آنرا از باب تقیه و توریه می پندارد. من به او گفتم: با این فرمایشات شما مذهب امام جعفر صادق در میان اجتهادات مختلف و متفاوت مجتهدین ضایع شده و بر باد می رود.. چون هر فتوای منسوب به ایشان این احتمال را با خود به همراه دارد که از باب تقیه و توریه گفته شده باشد. و هیچ دلیلی برای ترجیح دادن یکی از آنها وجود ندارد مگر اجتهادات مختلف و متفاوت مجتهدین. پس از این سخن من، آن عالم که از جواب دادن عاجز گشته بود ساکت و آرام بر جای خود نشست. آقای ملا باشی نیز سکوت را ترجیح داده و لب نگشود.
من در ادامه سخنان خود به ملا باشی گفتم:
ب: و یا اینکه شما وجود تقیه و توریه را در مذهب امام جعفر صادق رد کنید. و در این صورت مذهب امام جعفر صادق با مذهب شما اختلاف و تفاوت پیدا می کند. چون شما همگی مؤمن و معتقد به تقیه هستید.
در اینجا بود که ملا باشی دیگر سخنی بر زبان نراند و خود را از بحث و مناقشه کنار کشید»[28].
همانگونه که در سخنان شیخ سویدی به آن اشاره شد اعتقاد داشتن به تقیه سبب می گردد شیعیان هرگز نسبت به احکام مذهب خود اطمینان خاطر نداشته و در کیفیت و چگونگی عبادات خویش متردد و مشکوک باشند. این حقیقت چنان غیر قابل انکار می باشد که حتی بسیاری از بزرگان و علمای مذهب تشیع در کتابهای خویش به آن اعتراف کرده اند. به عنوان مثال یوسف بحرانی در این رابطه گفته است: «آن دسته از احکام مذهب که می توانیم در مورد آنها یقین و اطمینان کامل داشته باشیم، بسیار ناچیز و اندک می باشند. و علت این مسأله در هم آمیخته شدن روایات صحیح با روایاتی است که از باب تقیه و توریه گفته شده اند. ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی نیز در کتاب کافی به این مسأله اشاره کرده اند»[29].
یوسف بحرانی همچنین می گوید:
«امامان ما در مجالس مختلف، ‌حتی در صورت عدم حضور آن انسانهای کذابی، فتواهای خود را تغییر می داده اند. و به همین سبب نیز دیده می شود آنها در مورد یک مسأله واحد در مجالس مختلف فتواهای گوناگون داده اند»[30].
۲- و مسأله دیگری که سهم بسزایی در قداست پیدا کردن تقیه در مذهب تشیع داشته، این است که بزرگان و سردمداران این مذهب خلافت ابوبکرو عمرو عثمان رضی الله عنهم اجمعین را باطل و تمام یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) را کافر و مرتد می دانند. این در حالی است که روایات بسیاری در مراجع و مصادر معتبر تشیع وجود دارند که همگی دال بر این سه نکته هستند که علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- با این سه خلیفه بیعت کرده و به امامت آنها نماز می خواندند و همچنین دختر ایشان ام کلثوم همسر عمر بن الخطاب -رضی الله عنه- بوده است. و سخنان و گفته های فراوانی از ایشان و فرزندان برومندشان نقل شده که در آنها ابوبکر و عمر و عثمان و سایر یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) مورد مدح و ستایش فراوان قرار گرفته اند[۳۱]. اینگونه روایات نقشه های بزرگان و سردمداران مذهب تشیع را بهم ریخته و وحدت و یکپارچگی حقیقی را همانگونه که بین یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) وجود داشته است، ‌برای امت اسلامی به ارمغان می آورند. این مسأله باعث کساد شدن بازار کسانی می گردد که با دگرگون جلوه دادن حقایق برای خود پیروانی کسب کرده و آنها را تحت استعمار و سوءاستفاده خویش قرار داده اند. به همین سبب نیز می باشد که تقیه مقام و منزلت ویژه ای نزد بزرگان و سردمداران مذهب تشیع پیدا کرده است تا آنها براحتی بتوانند به پیروان خویش بگویند: فرمایشات امام علی بن ابی طالب و فرزندان ایشان در مورد این افراد همگی از باب تقیه و توریه گفته شده اند. و بین این دو گروه همیشه عداوت و دشمنی وجود داشته است.
البته آشکار است چنین ادعایی از دلاورانی همچون علی بن ابی طالب و فرزندان شجاع ایشان ترسویی می سازد که نه تنها جرأت ابراز عقیده خود را ندارند بلکه به تملق گویی از کسانی می پردازند که سردمداران تشیع آنها را کافر و مرتد دانسته اند. ببینید دجالان چگونه برای حفظ منافع خویش حتی به مقام و منزلت اهل بیت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) نیز رحم نکرده اند.
۳- اکنون با عاملی دیگر که باعث قداست پیدا کردن تقیه در مذهب تشیع شده است،‌ آشنا می گردیم. همه ما می دانیم امیر المومنین علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- و فرزندان برومند ایشان همواره کسانی که خود را پیرو و شیعه ایشان دانسته اما از اوامر آنها سر پیچی می کردند را مورد سرزنش و ملامت قرار داده و در بسیاری از اوقات آنها را لعنت کرده اند. روایات بسیاری دال بر این مسأله از امیر المومنین علی بن ابی طالب و فرزندان ایشان نقل شده است[۳۲]. این فرمایشات باعث آبروریزی و افشا شدن آنانی شده که با سپر قرار دادن حب اهل بیت، از تعالیم اسلام روی برگردانده و آنها را نادیده گرفته اند. دجالان برای ریختن از این آبروریزی و سرپوش گذاشتن بر این روایات افشاء کننده، راه چاره ای بهتر از این نیافتند که بگویند: «ملامت کردن و لعنت فرستادن ائمه بر ما از باب تقیه بوده است و آنها در حقیقت ما را بسیار دوست داشته و برای ما دعا می کرده اند!».
آری، انزجار اهل بیت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) از کسانیکه خود را پیرو و شیعه آنان معرفی می کردند، سبب متمسک گشتن هر چه بیشتر دجالان به تقیه و دادن جایگاه و منزلتی بس عظیم به این فریبکاری و دورویی شد.
۴- دجالان همچنین تقیه را بهترین وسیله برای زیر پا گذاشتن روایاتی که با هوی و هوس و منافع شخصی آنها سازگار نیست یافتند. آنها برای بی اعتبار ساختن اینگونه روایات و به کرسی نشاندن آنچه خود می پسندند بیشتر از این خود را زحمت نداده اند که به پیروان خویش بگویند: «این سخن را امام از باب تقیه گفته است. شما به این روایت توجهی نکیند و تنها آنچه را ما می گوییم انجام دهید». در اینجا به ذکر چند مثال در اینمورد می پردازیم:
در روایتی از روایات مذهب تشیع از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- نقل شده است که: «روزی مشغول وضوء گرفتن بودم که رسول الله (صلى الله علیه وسلم) نزد من آمدند. (این روایت ادامه پیدا می کند تا آنجا که ایشان می گویند) آنگاه من پاهایم را شستم. در این هنگام رسول الله (صلى الله علیه وسلم) خطاب به من فرمودند: «ای علی! اگر می خواهی انگشتان پاهایت در آتش نسوزند، لابلای آنها را نیز دستی بکش»[33].
این روایت بیانگر این مطلب است که امیر المومنین علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- بر خلاف آنچه شیعیان انجام می دهند، به هنگام وضوء گرفتن پاهای خود را می شسته اند. این عمل امیرالمومنین علی بن ابی طالب دجالان را بسیار آزرده خاطر ساخته است. چون ایشان به هنگام وضوء گرفتن همان کاری را انجام می داده اند که اهل سنت انجام می دهند. همانگونه که می دانیم یکی از مهمترین اهداف سردمداران تشیع این است که اختلافات بین اهل سنت و شیعیان همواره وجود داشته باشند تا آنها بتوانند به سوء استفاده کردن از پیروان خویش ادامه دهند. به همین سبب آنها بر این روایت خط بطلان کشیده و آقای طوسی بیشتر از این خود را زحمت نداده که این عمل امیر المومنین را به تقیه نسبت دهد[۳۴].
او همچنین روایت دیگری از امام جعفر صادق -رحمت الله علیه- در مورد شستن پاها به هنگام وضوء گرفتن را به راحتی تمام به تقیه نسبت داده و به آن پشیزی اهمیت نمی دهد[۳۵].
و در مورد میراث، شیعه معتقد است زن از عقار یعنی زمین و خانه و اثاثیه آن ارث نمی برد[۳۶].
این در حالی است که در روایتی که آنرا ابو یعفور نقل کرده گفته شده: «از ابا عبدالله -علیه السلام- پرسیدم: آیا شوهر از منزل و زمین همسر خود ارث می برد؟ یا اینکه او نیز مانند زن از منزل و زمین ارثی نمی برد؟ امام جعفر صادق -علیه السلام- در جواب فرمودند: مرد و زن هر دو از تمام چیزهایی که هر یک از آنها پس از مرگ خود بجا گذاشته است ارث می برند»[37].
اما جناب آقای طوسی که این روایت را نپسندیده است فوراً آنرا به تقیه نسبت می دهد[۳۸].
و همچنین روایاتی در برخی از کتب معتقد مذهب تشیع وجود دارند که همگی دال بر حرام بودن ازدواج موقت (صیغه) هستند. به عنوان مثال: «زید بن علی از پدران خود و آنها از امام علی بن ابی طالب -علیه السلام- روایت کرده اند که: پیامبر (صلى الله علیه وسلم) از روزی که جنگ خیبر در گرفت گوشت الاغ اهلی و ازدواج موقت (صیغه) را حرام گردانیدند»[39]. اما از آنجائیکه صیغه یکی از هوسرانیهایی است که دجالان نمی توانند براحتی از آن دست بکشند آقای حر عاملی این روایت را بی اعتبار دانسته و گفته است: «این روایت از باب تقیه گفته شده است»[40].
و بدین ترتیب ایمان به تقیه به عنوان وسیله ای در دست دجالان قرار گرفته که به کمک آن آنچه را خود پسندیده اند به خورد شیعیان داده و با روایاتی که سد راه آنها قرار گرفته اند را بی اعتبار ساخته اند. و به همین سبب می باشد که در اعتقادات و همچنین عباداتی که شیعیان انجام می دهند امور زیادی به چشم می خورند که با روایاتی که از ائمه نقل شده اند تضاد و دوگانگی دارند.
۵- همانگونه که قبلاً نیز به این مسأله اشاره کردیم یکی از اهداف سردمداران مذهب تشیع در طول تاریخ این بوده که اختلافات بین تشیع و اهل سنت را هر چه بیشتر دامن زده و پیروان خویش را از دیگران منعزل ساخته تا بتوانند آنها را در انحصار هر چه بیشتر خود قرار دهند. بهترین وسیله برای رسیدن به این هدف و خط بطلان کشیدن بر تمام مسائل مشترک بین اهل سنت و تشیع این بوده که روایات متضمن این مسائل همگی از باب تقیه و توریه معرفی گردند. به همین سبب بزرگان تشیع روایتی را از خود جعل کرده و در آن از قول امام جعفر صادق -رحمت الله علیه- گفته اند:
«هر گاه سخنی از سخنان من را موافق با آنچه عوام مسلمین [۴۱] به آن اعتقاد دارند یافتید، بدانید آن سخن را من از باب تقیه و توریه گفته ام. و اگر سخن من مخالف اعتقادات آنها بود بدانید که هیچ تقیه و توریه ای در آن وجود ندارد»[42].
سردمداران مذهب تشیع با جعل اینگونه روایات دروغین، از شیعیان خواسته اند همواره در نقطه مقابل اهل سنت قرار گرفته و در هیچ گفتار و کرداری با آنها متحد نگردند.
در پایان این مبحث مروری بر چند آیه از قرآن مجید خواهیم داشت تا ببینیم خداوند متعال چگونه صدق و راستگویی را مورد مدح و ستایش قرار داده و مسلمانان را از نفاق و دورویی بر حذر داشته است. معبود بر حق در سوره احزاب مؤمنانی که قول حق را به گوش مردم رسانده و در این راه هیچ ترس و واهمه ای به دل راه نمی دهند را مورد مدح و ستایش قرار داده و مى فرماید:
﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾. [احزاب / ۳۹].
«آنانیکه رسالت الهی را (به مردم) ابلاغ کرده و تنها از او می ترسند و از کسی جز او هیچ واهمه و هراسی ندارند).
همچنین خداوند متعال پیامبر (صلى الله علیه وسلم) را که گفتار و کردار ایشان الگو و سرمشقی است برای تمام مسلمانان امر کرده و فرموده است:
﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾.[المائده /۶۷].
«ای پیامبر، ‌آنچه را بر تو نازل شده به مردم ابلاغ کن. و اگر از این امر سر باز زنی رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای و این را بدان که خداوند همواره تو را از گزند مردم در امان نگاه خواهد داشت».
و معبود بر حق در مورد یکی از صفات مؤمنین فرموده است:
﴿وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ﴾. [المائده /۵۴]. «و از سرزنش هیچ ملامت کننده ای واهمه ای ندارند».
و در فرمایشی دیگر مؤمنین را به صدق و راستگویی امر کرده و می فرماید:
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾. [التوبه /۱۱۹]. «ای مؤمنین، از عذاب الهی بپرهیزید و در زمره صادقین و راستگویان قرار گیرید».
و در حدیثی که در برخی از مراجع اهل سنت و جماعت روایت شده است پیامبر اسلام (صلى الله علیه وسلم) فرموده اند: «صدق و راستگویی انسان را بسوی نیکی ها، و نیکی انسان را بسوی بهشت رهنمود می سازد. و انسان راستگو نزد خداوند متعال صدیق شمرده می شود. و کذب و دروغگویی انسان را بسوی بدی ها، و بدی انسان را بسوی جهنم می کشاند. و انسان دروغگو نزد خداوند متعال کذاب محسوب می گردد»[43].
و در حدیث دیگری رسول الله (صلى الله علیه وسلم) فرموده اند:
«بدترین انسانها، انسان دورو می باشد. او با گروهی به گونه ای برخورد می کند و با دیگران به گونه ای دیگر»[44].
محمد بن زید می گوید: «گروهی به عبدالله بن عمر -رضی الله عنهما- گفتند: سخن ما در حضور امراء و سلاطین خلاف آن چیزی است که در غیاب آنها می گوییم. عبدالله بن عمر -رضی الله عنهما- به آنها پاسخ دادند: ما در زمان رسول الله (صلى الله علیه وسلم) اینچنین عملی را نفاق می دانستیم»[45].
در مراجع و مصادر مذهب تشیع نیز روایات فراوانی در بیان فضیلت صدق و راستگویی نقل شده اند.
در کتاب کافی از امیرالمومنین علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- روایت شده است:
«هیچ بنده ای طعم و حلاوت ایمان را نخواهد چشید مگر اینکه به هنگام مزاح و جدیت و دروغگویی را کنار بگذارد»[46].
و در یکی از معتبر ترین مراجع نزد شیعیان یعنی کتاب نهج البلاغه از علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- روایت شده است:
«ایمان یعنی گفتن سخن حق در آن هنگام که بر زبان راندن آن ترا گزندی رساند. و چشم پوشیدن از کذب در آن هنگام که بر زبان راندن آن منفعتی را عایدت سازد»[47].

________________________________________
[۱] – السرائر لابن ادریس الحلی ص ۴۷۹ المطبعه العلمیه، قم، ط: الثانیه، ۱۳۹۰ هـ. من لا یحضره الفقیه لابن بابویه ۲/۸۰ دار صعب، دار التعارف، بیروت ۱۴۰۱ هـ. جامع الاخبار لابن بابویه ص ۱۱۰، ط: ایران ۱۳۵۴ هـ. وسایل الشیعه للحر العاملی ۷/۹۴ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ. بحار الانوار للمجلسی ۷۵/۴۱۲- ۴۱۴ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳هـ.
[۲] – اصول الکافی للکلینی ۲/۲۱۷ تصحیح و تعلیق : علی اکبر الغفاری ، دار الکتب الاسلامیه، طهران ، ط: الثالثه : ۱۳۸۸ هـ. المحاسن للبرقی ص ۲۵۹، ط: ایران۱۳۳۱ هـ. وسایل الشیعه للحر العاملی ۱۱/۴۶۰ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی، دار احیاء التراث العربی ، بیروت، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ. بحار الانوار للمجلسی ۷۵/۴۲۳ احیاء التراث العربی، بیروت ، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ.
[۳] – اکمال الدین لابن بابویه ص ۳۵۵ المطبعه الحیدریه، النجف ۱۳۸۹ هـ. اعلام الوری للطبرسی ص ۴۰۸ تصحیح و تعلیق علی الغفاری، دار المعرفه، بیروت ۱۳۹۹ هـ. کفایه الاثر لابی القاسم الرازی ص ۳۲۳ ، وسایل الشیعه للحر العاملی ۱۱/۴۶۵، ۴۶۶ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ.
[۴] – الاعتقادات لابن بابویه ص ۱۱۴-۱۱۵، ط: ایران ۱۳۲۰ هـ.
[۵] – تفسیر العسکری ص ۱۶۲ ط: مطبعه جعفری، الهند.
[۶] – روضه الکافی ۸/۲۹۲٫ ط: ایران.
[۷] – الکافی فی الاصول ۱/۱۶۳ ط: الهند.
[۸] – الفروع من الکافی باب صید البزاه و الصقور و غیر ذلک ۶/۲۰۸ ط: ایران و ۲/۸۰ ط: الهند.
[۹] – الکافی فی الاصول باب من اطاع المخلوق فی معصیه الخالق ۳/۳۷۳ ط: ایران.
[۱۰] – جامع الاخبار لابن بابویه ص ۱۱۰ ، ط: ایران ۱۳۵۴ هـ. بحار الانوار للمجلسی ۷۵/۴۱۱ احیاء التراث العربی ، بیروت ، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ
[۱۱] – جامع الاخبار لابن بابویه ص ۱۱۰، ط: ایران ۱۳۵۴ هـ. بحار الانوار للمجلسی ۷۵/۴۱۲ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ.
[۱۲] – الکافی للکلینی ۲/۲۲۰ تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفاری، دار الکتب الاسلامیه، طهران، ط: الثالثه ۱۳۸۸ هـ.
[۱۳] – بحار الانوار للمجلسی باب التقیه ۷۵/۴۲۱ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ.
[۱۴] – مراد از منافق شخص سنی مذهب می باشد.
[۱۵] – الکافی للکلینی ۱/۹۹ ط: الهند.
[۱۶] – مراد از عوام ، اهل سنت و جماعت می باشد.
[۱۷] -وسائل الشیعه للحر العاملی ۱۱/۴۷۰ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی، دار احیاء التراث العربی ، بیروت ، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ.
[۱۸] – وسایل الشیعه للحر العاملی ۱۱/۴۶۶ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی ، دار احیاء التراث العربی، بیروت ، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ. بحار الانوار للمجلسی ۷۵/۳۹۵ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ.
[۱۹] – مراد اهل سنت و جماعت می باشد که ابوبکر و عمر رضی الله عنهما را دو خلیفه نخست خود می دانند.
[۲۰] – الکافی فی الاصول ۱/۲۳۷ ط: الهند.
[۲۱] – بحار الانوار للمجلسی ۲۵/۲۰۷ (چاپ سابق الذکر).
[۲۲] – اساس الاصول لدلدار علی ص ۱۵ ط: الهند.
[۲۳] – دجالان خود را خواص و اهل سنت را عوام می نامند. یهودیان نیز خود را فرزندان و دوستان خدا و دیگران را امیین نام نهاده اند.
[۲۴] – فرق الشیعه للنوبختی ص ۴۶، ۴۷ ط: النجف.
[۲۵] – اصول الکافی للکلینی ۱/۶۵ تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفاری، دار الکتب الاسلامیه، طهران ، ط: الثالثه: ۱۳۸۸ هـ.
[۲۶] – شرح جامع للمازندرانی ۲/۳۹۷المکتبه الاسلامیه ، طهران ۱۳۸۴ هـ.
[۲۷] – فرق الشیعه للنوبختی ص ۵۲ ط: استانبول.
[۲۸] – مؤتمر النجف، مقتطف من مذکرات علامه العراق السید عبدالله بن الحسین السویدی العباسی ص ۵۵- ۵۶٫
[۲۹] – الحدائق الناضره لیوسف البحرانی ۱/۵٫
[۳۰] – الحدائق الناضره لیوسف البحرانی ۱/۵٫
[۳۱] – به برخی از این روایات در مبحث «شیعه و یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) » باب «اهل بیت و یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم)» اشاره شده است.
[۳۲] – به برخی از این روایات در مبحث «شیعه و اهل بیت» باب «موضع اهل بیت نسبت به پیروان دروغین خود» اشاره شده است.
[۳۳] – الاستبصار للطوسی ۱/۶۵، ۶۶ تحقیق: حسن الخراسان، دار صعب، دار التعارف، بیروت، الناشر: دار الکتب الاسلامیه، طهران ط: الثالثه ۱۳۹۰ هـ.
[۳۴] – مصدر سابق ۱/۶۵- ۶۶٫
[۳۵] – مصدر سابق ۱/۶۵٫
[۳۶] – مصدر سابق. باب «فی ان المراه لا ترث من العقار والدور شیئاً» 4/151-155.
[۳۷] – مصدر سابق ۴/۱۵۴، ۱۵۵
[۳۸] – مصدر سابق ۴/۱۵۴، ۱۵۵
[۳۹] – تهذیب الاحکام للطوسی ۲/۱۸۴ تحقیق: حسن الخراسان، دار الکتب الاسلامیه، طهران، ط: الثالثه ۱۳۹۰ هـ. الاستبصار للطوسی تحقیق: حسن الخراسان، دار صعب ، دار التعارف، بیروت، الناشر: دار الکتب الاسلامیه، طهران، ط: الثالثه ۱۳۹۰ هـ . وسایل الشیعه للحر العاملی ۷/۴۴۱ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ .
[۴۰] – وسائل الشیعه للحر العاملی ۷/۴۴۱ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی ، دار احیاء التراث العربی، بیروت ، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ.
[۴۱] – مراد از عوام مسلمین اهل سنت و جماعت می باشد.
[۴۲] – بحار الانوار للمجلسی ۲/۲۵۲ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ. و آنرا به تهذیب الاحکام نسبت داده است).
[۴۳] – متفق علیه. صحیح البخاری ۱۰/۴۲۳، صحیح مسلم (۲۶۰۷).
[۴۴] – متفق علیه.
[۴۵] – صحیح البخاری ۱۳/۱۴۹- ۱۵۰٫
[۴۶] – الکافی فی الاصول باب الکذب.
[۴۷] – نهج البلاغه.

 

نویسنده: عبدالله

مقاله پیشنهادی

هنگام اختلاف با پدر چگونه با وی صحبت کنم؟

سوال: در اسلام هنگامی که سوء تفاهمی میان پدر و پسر رخ می‌دهد چگونه می‌توان …