مراجع مدعی تشیع (و همینطور جناب قزوینی) قرآن و اهل بیت را یکی دانسته و حتی فهم و تفسیر آیات قرآنی را طبق سخنان معصومین میدانند و به احادیثی چون قرآن و عترتی اشاره دارند و امام را قرآن ناطق میدانند. حال سوال اینجاست که اگر هر دوی اینها ریسمانی الهی هستند که از یکدیگر جدا نمیشوند و حتی وجود معصوم در کنار قرآن الزامی و واجب است، پس چطور حفظ قرآن در سوره حجر آیه ۹ تضمین شده است [۱] ولی امامت غصب شد و حفظ نشد؟
بطور حتم حفظ حجت الهی و اصول دینی و شاهراه هدایت و ریسمان نجات دهنده، جهت گمراه نشدن امت اسلامی واجب است و خودتان نیز همیشه میگویید که با غصب مقام الهی حضرت علی، امت اسلامی همچون گله بیشبان شدند و به همین خاطر گمراه شدند!!! و مسببین آن نیز مستحق لعن و نفرین هستند، چون شما حتی فجایع بعدی و انحرافات دیگر را نیز بخاطر همین غصب خلافت میدانید!! پس آیا نباید این حق الهی حضرت علی همچون قرآن حفظ میشد تا در آن جهان کسی بهانهای نداشته باشد؟
چون مثلا اگر قرآن تحریف میشد، بطور حتم دیگر حجت نمیشد و مردم در آن جهان میگفتند ما نمیتوانستیم هدایت شویم، چون کتاب صحیحی از جانب خداوند برای هدایت ما وجود نداشت و به همین خاطر ما گمراه شدیم. این عقیده شما که آن را از نبوت هم بالاتر میدانید، پس چگونه همچون نبوت حفظ نمیشود؟! مانند زمانیکه پیامبر درون غار در معرض خطر مشرکین قرار میگیرد [التوبه:۴۰] و به اذن خداوند توسط تار عنکبوتی حفظ میگردد.
شمایی که اهل بیت را با قرآن یکی میکنید و این دو را با هم قیاس میکنید، پس نمیتوانید هر جا که این قیاس و یکی شدن به ضررتان تمام شد ناگهان کنار بکشید یا سفسطه ببافید. خواننده گرامی توجه داشته باشد که امثال قزوینی برای هر سوالی شروع میکند به بافندگی و مثلا در همین مورد ممکن است بگویند خلافت حضرت علی غصب شده ولی امامت او پا برجا بوده و او امام بوده است!!! البته این هذیان گویی مراجع مدعی تشیع، نیازی به پاسخ ندارد و ایشان همچون مرتضی مطهری هر جا به ضررشان میشود ناگهان خلافت را از امامت جدا میکنند!! خطاب به این ایشان باید گفت: پس چرا میگویید این خلافت حقی الهی بوده که غصب شده است و به همین خاطر مردم گمراه شدند؟ تکلیف ما را روشن کنید که خلافت نیز من عندالله بوده یا خیر؟ اگر بوده (که به نظر شیعه بوده) پس چرا مانند قرآن حفظ نشده است؟
اگر امامت علی پابرجا مانده، پس امت اسلامی گمراه نشدهاند و درد شما چیست؟ اگر امام با داشتن امامت نتوانسته جلوی گمراهی مردم را بگیرد، پس این ایرادی است به مذهب شما و چنانچه بگویید که جهت هدایت کامل و ایده آل جامعه اسلامی، امام مستلزم داشتن خلافت نیز هست، پس همان سوال اول تکرار میشود که این امامت و خلافت الهی (فراموش نکنید شیعه هر دوی اینها را من عندالله میداند) که باید همچون قرآن و در کنار قرآن جهت هدایت میماندند، چرا اینگونه نشدند؟ و خلافت الهی حضرت علی به زعم شما غصب گردید و باعث انحراف در امت اسلامی شد؟!!
(جالب است این خلافت بزرگ الهی با وجود دستور صریح الهی و با وجود امدادهای غیبی و داشتن علم غیب و عصمت و معجزاتی که به زعم شیعه جزء علوم امامت هستند و با وجود فرشتگان و حمایت شخص نبی اکرم و و و و……، در انتها توسط دو نفری غصب میشود که به عقیده شیعه، صفت و شخصیت خاصی نداشتهاند و حتی ترسو و منافق و دائم مورد توبیخ بودهاند!!! آیا لطیفهای به این بامزگی شنیده بودید؟!!) [۲] و اما در مورد احادیثیکه پیامبر در آنها به قرآن و خانوادهاش اشاره کرده باید گفت:
– در کل باید گفت که منظور سفارش به حفظ و نگهداری این دو گوهر بوده و نه اینکه این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، زیرا در این صورت اکنون که خانواده ایشان زنده نیستند آیا مسلمانها گمراه میشوند؟ (امام زمان هم که غائب تشریف دارند) و صدها سؤال بیپاسخ دیگر مانند اینکه چرا خاندان ایشان یک کتاب در تفسیر قرآن ننوشتند؟ (احادیث شما هم که جعل فراوان دارند و تازه صحبت از وجود خود عترت در کنار قرآن است و نه احادیث ایشان و تکلیف گله بیشبان و مسائل روز چه میشود؟! قرآن هم که بدون امام معصوم قابل فهم نیست،
در مورد احادیث شما به معتبرترین کتابتان یعنی اصول کافی اشاره میکنیم: مجموعه احادیث کتاب الحجه از اصول کافی ۹۶۲ حدیث است و طبق تشخیص علامه خودتان، جناب مجلسی در مراه العقول مجموعه احادیث صحیح و حسن و موثق که از نظر سند معتبرند ۲۳۶ حدیث و مجموع احادیث ضعیف و مجهول و مرسل و مرفوع و موقوف و مختلف فیه که از نظر سند معتبر نیستند ۷۲۶ حدیث است، کتاب الحجه کتاب امام شناسی است که یعنی سه چهارم احادیث آن طبق نظر عالم خودتان سند معتبری ندارند (و تازه بررسی متن آنها نیز باید صورت بگیرد)و بطور کل مجلسی از ۱۶ هزار حدیث کافی، ۹ هزار حدیث آن را ضعیف دانسته است (همینطور در لؤلؤه البحرین اثر یوسف بحرانی ص: ۱۹۵-۱۹۴ به تحقیق محمد صادق بحرالعلوم والموضوعات فی الآثار والأخبار اثر هاشم معروف حسینی ص ۴۴٫ بنگر به «مدخل الی فهم الاسلام» اثر یحیی محمد ص ۳۹۴٫) و از دیگر علمای شیعه، حاج میرزا ابوالحسن شعرانی است که در مقدمهای که بر شرح اصول کافی تالیف مولی صالح مازندرانی میباشد، اینگونه مینویسد:….. إن أکثر أحادیث الأصول فی الکافی غیر صحیحه الإسناد…. (مقدمه شرح اصول کافی،ص۱۲) یعنی بیشتر احادیث اصول در کافی سندشان صحیح نیست و یا شیخ صدوق، عالم مشهور شیعیکه اسناد روایاتش را در من لایحضره الفقیه نیاورده و غالبا به ذکر راوی نخستین بسنده کرده است.
از علمای دیگر شیعه، خوئی در کتاب معجم رجال الحدیث (چاپ دوم) (۱/۱۷-۱۸)میگوید: براستی اصحاب و یاران ائمه علیهم السلام با اینکه غایت جهد و اهتمام خویش را در امر حدیث و حفظ نمودن آن از نابودی و کهنگی بر حَسَب دستورات أئمه علیهم السلام مبذول داشتند، امّا آنها در دوران تقیّه زندگی مینمودند و نشر احادیث در آن زمان بصورت علنی غیر ممکن بود، پس چطور این احادیث به حدّ تواتر یا چیزی قریب به آن رسیدهاند؟و در همان کتاب (۱/۱۹-۲۰) میگوید: اما احادیثی که به دست آن سه محمّد (کلینی، ابن بابویه و طوسی) رسیده است، اغلب آحاد هستند نه متواتر. [۳]
همچنین سید شریف مرتضی ملقب به علم الهدی (۴۳۶ هـ) که استاد شیخ مفید– استاد شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی ـ بوده است، میگوید: در سند اکثر احکام فقه، افراد مذهب واقفیه وجود دارد که یا در خبر اصل هستند یا اینکه فرع میباشند، از دیگری روایت کرده و از او روایت شده است و همچنین در سلسله سند افرادی از غلات، خطابیه، مخمسه، اصحاب حلول مانند فلانی و فلانی و کسانیکه بیشمارند، وجود دارند، و به قمی متصل میشود که مشبه و اهل جبر است. گفتنی است که همهی قمیها بدون استثناء جز ابوجعفر بن بابویه، همه شان مشبه و جبری هستند و کتابها و تصانیفشان بدین چیز گواهی میدهد.
مرتضی در پایان، بحث را به این گفته مهم خلاصه میکند که: ای کاش میدانستم که چه روایتی سالم و عاری از این است که اصل یا فرعش، واقفی، غالی یا قمی مشبه و جبری نمی باشد، آزمایش در میان ما و جستجو در میان آنهاست ـ تا جاییکه به صراحت میگوید: پس روایت خبر واحدی که نقل میکنند، چگونه برای ما صحیح است. بلکه اصحاب حدیث را متهم میکند، طوریکه مستقیم و به کلی اعتبار محدثین امامیه را از بین میبرد و میگوید: «ما را با اصحاب حدیث خودمان رها نماید، زیرا در میان آنان فردی استدلالی یافت نمیشود و همچنین شخصی پیدا نمیشود که استدلال را بشناسد و کتابهایشان نیز برای استدلال وضع نشدهاند!» (رسائل الشریف المرتضی/ ج۳ / ص۱۳۱-۱۳۰/ از کتاب مدخل إلی فهم الإسلام/ ص۳۹۳– یحیی محمد که شیعه دوازده امامی است)
همچنین هاشم معروف، دانشمند شیعی اثنیعشری معاصر میگوید: بعد از پیگیری و جستجو در احادیث منتشر شده در مجامع حدیث مانند کافی، وافی و غیره، غالیان و حسودانی را بر این ائمه هادی میبینیم که از هر دری برای فساد احادیث ائمه و بیادبی به منزلت آنها داخل شدهاند، به دنبال آن به قرآن مراجعه کردهاند تا سموم و دسیسههایشان را بر آن بپاشند، زیرا قرآن تنها کلامی است که محتمل چیزهایی است که هیچ چیز دیگری محتمل آنها نمیباشد، لذا صدها آیه را طوریکه خواستهاند، تفسیر کردند و با دروغ، دسیسه و گمراهسازی آنها را به ائمه چسباندند.
علی بن حسان و عمویش عبدالرحمن بن کثیر و علی بن ابوحمزه بطائنی کتابهایی را در تفسیر تألیف کردهاند که همگی آنها تحریف و خرافات و گمراهی است و با اسلوب، بلاغت و اهداف قرآن هماهنگی و همخوانی ندارد (الموضوعات فی الآثار والأخبار-ص۱۵۳) و سید محمد صدر در مقدمهای که برای تاریخ غیبت صغری تحت عنوان (تمهید) نوشته است، از اسباب پیچیدگی در تاریخ اسلامی – یعنی شیعی – سخن میگوید و او چند عامل را برای این امر بر شمرده است که در پنجمین آن میگوید: (پنجم: اسناد روایات مؤلفین امامیه همه روایاتی که از ائمه یا از یارانشان برای آنها رسیده است را در کتابهایشان جمع کردهاند بدون آن که صحت یا ضعف این روایات را در نظر گرفته باشند).
– اینکه قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند یعنی اینکه عترت و اهل بیت تابع قرآن میباشند و از دستورات و آیات آن جدا نمیشوند، نه اینکه قرآن قابل فهم نیست و یا اینکه وجود قرآن حتما مستلزم وجود عترت است. میبینیم که در احادیث و روایات نیز تاکید شده که سخنان ما را چنانچه موافق قرآن بود بپذیرید و اگر مخالف آن بود، رها کنید. پس یعنی رفتار و سخنان اهل بیت منطبق بر قرآن است، نه اینکه قرآن منطبق بر اهل بیت باشد و یا به وجود ایشان نیازمند باشد. در کتاب اصول کافی جلد ۱ حدیث ۵ از امام محمد باقرu حدیثی میباشد که فرموده: هر آنچه من برایتان گفتم از من بپرسید که در کجای قرآن است و همچنین ائمه اهل بیت فرمودهاند: هر حدیثی مخالف قرآن باشد باطل است (رجال کشی،ص۲۲۴) یعنی ملاک حق را در قرآن دانستهاند نه در خودشان.
– احادیثی نیز که در کتب اهل سنت (همچون حدیث ترمذی از زید بن ارقم۴/۳۴۳)[۴] نیز روایت شدهاند، دلیلی بر وجوب پیروی از اهل بیت و تمسّک به آنها وجود ندارد، چون در تلفظ (ما إن تمسّکتم به…) و بعد از آن ذکر کردن کتاب الله، دلالت بر این دارد که ضمیر مفرد (به) فقط راجع به کتاب الله است، و اگر هدف پیامبر در این حدیث تمسّک به اهل بیت هم میبود، ضمیر آن به صورت (بهما) آورده میشد. اما ذکر کردن اهل بیت در اینجا تنها به خاطر توصیه کردن امت نسبت به آنها میباشد. یعنی اینکه مردم، ارزش و احترام آنها را رعایت نمایند. همچنین پیامبر در عرفات خطبه بزرگی را بر مردم خواند و در آن به مردان نسبت به زنان توصیه کرد، باز در آن هیچ توصیهای در باره تمسک به عترت پیامبر نبود. بلکه فرمود: «در میان شما چیزی را جا میگذارم، اگر به آن تمسک جویید گمراه نخواهید شد، و آن کلام الله مجید است» ـ نگاه کنید به (صحیح مسلم) (۲/۸۹۰)، (سنن ابی داود) (۱۹۰۵)، (سنن ابن ماجه) (۳۰۷۴) ـ که در آن هیچگونه ذکری از اعتصام به مذهب عترت و اهل بیت وجود ندارد. و همچنین آنچه که مسلم (۲۴۰۸) و احمد (۴/۳۶۶-۳۶۷) و طبرانی در کتاب (کبیر) (ص ۵۰۲۶، ۵۰۲۷ و ۵۰۲۸) روایت میکنند بدین شیوه است.
از زید بن ارقم و او هم از پیامبر: «اما بعد… ای مردم من هم انسانی هستم، نزدیک است فرستاده خداوند (ملک الموت) به نزد من بیاید و من هم او را بپذیریم، و من در میان شما دو چیز گرانبها را نهادهام، نخست کتاب الله که در آن هدایت و نور وجود دارد. پس آن را بگیرید و به آن تمسک جویید». یعنی: تحریض به کتاب الله و رغبت در آن. سپس فرمود: «و نیز اهل بیت خودم، خدا را به یاد آورید در مورد اهل بیت من، خدا را بیاد آورید در مورد اهل بیت من، خدا را بیاد آورید در مورد اهل بیت من ». و این روایت زید بن ارقم صحیحترین روایتی است در مورد حدیث غدیر خم، که به خوبی اراده و هدف پیامبر را در مورد اهل بیت بیان میدارد و در حقیقت تنها توصیه پیامبر در مورد اهل بیت میباشد نه وجوب تمسّک به هدایت آنها.
وقتی پیامبر قرآن را نام برد ما را به اطاعت از آن امر نمود، و وقتی اهل بیت خود را ذکر کرد ما را به رعایت کردن و دادن حقوق آنها فرمان داد، و این روشنترین دلیلی است بر اینکه آنها امام نیستند، و امامت در دیگران خواهد بود. چون اگر آنها امام میبودند مسلمین را به آنها وصیت مینمود، چون وصیت برای کسی میشود که قدرت داشته باشد نه کسی که ضعیف و ناتوان باشد.
در حدیثی است که به امام جعفر صادق گفتند: روایت وارد شده است که مقصود از خمر و میسر و انصاب و ازلام که در قرآن آمده رجال و مردان خاصی است، امام فرمود: «ما کان الله لیخاطب خلقه بما لا یعلمون» (بحار، ج۲۴، ص۳۰۰) یعنی این سنت خدا نبوده و نیست که با خلق خود با الفاظی و به گونهای خطاب کند که آن را ندانند و نفهمند. (ملاحظه میکنید که امام صادق قرآن را قابل فهم دانسته و نفرموده که قرآن نیاز به اهل بیت دارد).
مراجع: ……………………………………………
[۱] إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (سوره حجر آیه:۱)«بى تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کردهایم و قطعا نگهبان آن خواهیم بود».
[۲] البته آخوند گمراه میگوید: ای آقا، اینها جهت امتحان امت است!!! ما میگوییم خداوند در خود اصول دین (چون این مسئله به زعم شیعه از اصول مهم است که حتی از نبوت هم بالاتر است) که حجت هستند، امتحان و شبهه ایجاد نمیکند تا بهانه به دست کسی بدهد، بلکه امتحان در مال و فرزندان هستند و این استدلال ابلهانه مثل این میماند که بگوییم خداوند در مورد اصل معاد و مسائل آن، نوعی امتحان بکار برده و ناگهان در روز قیامت خطاب به مردم بگویند: این یک امتحان بوده است!!
[۳] شیخ صدوق کاسبی بوده در قم که برنج فروشی میکرده و دفتری داشته که هر خبری را از کسیکه بنظرش خوب آمده گرفته و درج کرده و محمد بن یعقوب کلینی نیز کاسبی بوده در بغداد و هر خبری را از هر کس هم مذهب او اعتماد نموده و به فاصله بیست سال در دفاتر خود جمع کرده است.
[۴] اسناد چنین احادیثی نیز صحیح نیستند.