قرآن از ما خواسته با کفار و منافقین جهاد کنیم: الله میفرماید:یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿٧٣﴾ توبه – ترجمه: اى پیامبر، با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر، و جایگاهشان دوزخ است، و چه بد سرانجامى است.و میدانیم که جهاد با منافق با شمشیر نیست، زیرا که منافق در ظاهر حکمش مثل مسلمان است و در قبرستان مسلمانان دفن میشود، و میدانیم که با هر کافری نیز نباید با شمشیر جنگ کنیم ، جنگ با شمشیر فقط بر علیه کافران متجاوز و حربی است،
و قرآن خودش ابزار جهاد را مشخص کرده و این وسیله بما میگوید که روش جهاد چگونه باید باشد ، آری وسیله جهاد و اسلحه جهاد قرآن است، یعنی جهاد بزرگ در اینجا یعنی جهاد با زبان و با قلم است زیرا الله میفرماید: فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا ﴿۵٢﴾ فرقان (پس از کافران اطاعت مکن، و بوسیله آن [بوسیله قرآن] با آنان جهاد بزرگی بنما! )
و قرآن کتابی است که همه ما ها( چه شیعه چه سنی) قبولش داریم وهمه ما باور داریم که در آن تحریفی صورت نگرفته و حرفی کم یا زیاد نشده است.
رسول الله فرمودند: «أبشروا فإن هذا القرآن طرفه بید الله وطرفه بأیدیکم فتمسکوا به فإنکم لن تهلکوا ولن تضلوا بعده أبدا» .(صحیح) … [طب] عن جبیر. – مژده باد برشما که این قرآن یک طرف بدست الله و طرف دیگر بدست شماست،پس به آن چنگ بزنید، پس شما هرگز بعد از این جنگ زدن به قرآن نه هلاک میشود نه گمراه میگردید.
حالا بیایید تصور کنید یک عالم شیعی ؛ یک آیت الله شیعی؛ دارد قرآن و سوره حمد را تفسیر میکند و من بعنوان یک سنی پای درس او نشسته ام ، حالا آیا حق دارم اگر آیه ای را با دیدگاه و تفسیر شیعی مطرح کند که با قرآن در تضاد است یا من متضاد با قرآن میبینم ، آیا حق دارم این تناقض را نشان بدهم و سوال مطرح کنم و جواب بخواهم؟ !
هر عاقلی باید پاسخ دهد که بله ، حق داری!
پس بدون ایجاد تنش و با صد احترام، سوالات خود را مطرح میکنم باشد یک عالم شیعی دست بقلم ببرد و پاسخ دهد
سوال ۱
آیت الله شیعه سوره حمد را تفسیر میکند و به این آیه میرسد : اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿۶﴾صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿٧﴾ (ما را به راه راست هدایت کن… راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی؛ نه کسانی که بر آنان غضب کردهای؛ و نه راه گمراهان)
حالا میپرسم: استاد اجازه!
گروه های که گمراه هستند را نام ببرید تا از ایشان پیروی نکنیم؟
قاعدتا استاد باید بگوید: مثلا فرعون و قومش، و به این آیه استناد کند که
وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَىٰ ﴿٧٩﴾ طه- (و فرعون قوم خویش را گمراه کرد و هدایتشان ننمود)
یا بگوید کسانی که غیر از الله را میخوانند گمراه هستند
(وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَن لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ) ﴿۵﴾ نساء
(چه کسی گمراهتر است از آن کس که معبودی غیر خدا را میخواند که تا قیامت هم به او پاسخ نمیگوید و از خواندن آنها بیخبر است؟! (و صدای آنها را هیچ نمیشنود!)
حالا اگر فرضا آیت الله، از روی هوای نفس یا هر سبب دیگری بگوید گمراهان یعنی دکتران یا نجاران!!
من از او دلیل خواهم خواست و آیه قرآن را نشان او خواهم داد که میگوید گمراه یعنی فرعون و مشرکان !!
بعد از این مقدمه، من سوال اول را میپرسم:
سوال ۱
آیت الله عزیر منظور الله از این جمله (صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ) راه چه اشخاصی یا گروه هایی است؟
ظاهرا استاد باید بگوید راه پیامبران و امامان و صدیقان و صالحان و شهدا و مومنین که نعمت به آنها داده شده!
و ما بلافاصله میپرسیم:
اما قرآن فقط پیامبران و صدیقین وشهدا و مومنین و صالحین را نام برده ، ولی هرگز در لیست کسانی که به آنها نعمت داده شده ( صراط الذین انعمت علیهم ) نام امامان ذکر نکرده ! چرا؟
مثلا غایب بزرگ در این آیه مهم، امامان هستند: وَمَن یُطِعِ اللَّـهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَـٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ ۚ وَحَسُنَ أُولَـٰئِکَ رَفِیقًا ﴿۶٩﴾ نساء
کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛(یعنی همنشین) پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیقهای خوبی هستند!
چرا نام امامان را بعد از پیامبران، ذکر نکرده است؟
آیا این دلیل حقانیت سخن اهل سنت نیست که میگویند :ما گروه خاصی بنام امامان (دوازده امام ) نداریم؟
یک جواب آیت الله ها این است که امام مثل پیغمبر است وقتی اسم پیغمبران آمد امامان را نیز شامل است!!! صد که آمد نود هم پیش ماست!!
سوال ۲
چرا ۱۰۰ پیش شما هست ولی ۹۰ پیشتان نیست؟؟
صد که آمد نود هم پیش شما نیست، شما میگویید امامان از پیامبران بالاترند پس امامان صد هستند و پیامبران نود!!
و شما نیز عقیده دارید هر پیغمبری امام نیست ، اما میگویید هر امامی از پیامبران مقامش بالاتر است ( غیر از مقام حضرت محمد)
پس قاعدتا ما میتوانیم هر امامی را پیغمبر هم بدانیم زیرا امام صد است و نبی نود!!!!
درست مثل این مثال: میلیاردر بالاتر است از میلونر، پس هر میلیاردری میلیونر است ولی هر میلیونری میلیاردر نیست
پس اگر به میلیاردر بگوییم میلیونر، باز هم درست است
پس سوال این است که چرا جرات ندارید بگویید هر امامی پیغمبر هم هست؟
وقتی امام را از پیغمبر بالاتر میدانید چه عیبی دارد که او را پیامبر هم بدانید؟
جواب از نظر من این است که آنها از مسلمانان میترسند، زیرا آنها اگر بگویند بعد از پیامبر آخرین، فرد دیگری نیز پیغمبر است مسلمانان حکم کفر آنها را صادر میکنند!
پس با آنکه عملا امام را میلیاردر میدانند آما جرات نمیکنند بگویند او میلونر نیز هست!
اگر جواب ما درست نیست ، پس جواب آنها چیست؟
گاهی میگویند: ما که نمیگوییم بر امامان وحی نازل میشود، وحی مخصوص پیامبران است، پس حق نداریم به امام بگوییم پیغمبر! و ما بلافاصله میپرسیم اگرامامان یک چیز کمتر از انبیاء دارند پس چرا امامان را برتر از پیامبران میدانید؟
بعد شما معتقد هستید که امامان بر همه علوم آگاهی دارند و این علم اکتسابی نبوده بلکه لدنی بوده و به آنها یکباره داده شده است ! کی به آنها داده است؟
پس معلوم است که شما نه فقط باور دارید بر آنها وحی نازل شده بلکه باور دارید علمی که بصورت وحی در طول ۲۳ سال بر پیامبر نازل شده در عرض یک دقیقه بر امام ۵ ساله یا ۸ ساله نازل شده است . این وحی نیست پس چیست؟ شما فقط با کلمات بازی میکنید!!
بلکه یک نکته عجیب این است که اگر قسمتی از علم بصورت وحی بر پیامبرصلی الله علیه و سلم نازل شد، تمام علم به امامان شما نازل شد وبرای همین است که میگویید که امامان علم گذشته و حال آینده را دارند!!!!!