خوردن میته (گوشت انسانهای مرده) در نزد شاه اسماعیل حلال بود بلکه در این کار حاکمان صفوی، از آدمخواران افریقا جلوتر بودند.
زیرا خوردن انسان زنده نیزدر نزدشان حلال بود ،ولی فقیهان عالیقدر قبایل آدم خور کنگو خوردن گوشت انسان زنده را حرام میدانستند!!
صفویها اول گوش و بعد دماغ و بعد رانهای آدم زنده را میخوردند، گاهی بچههای سنیها را زنده زنده در جلوی پدر مادرش میخوردند. و به این روشها مردم ایران شیعه شدند.
شاه اسماعیل صفویی با شبیک خان ازبک در مرو جنگید و او را شکست داد و کشت سپس دستور داد تا سربازانش جسد او را بخورند و آنها جسد او را خوردند و از جمجمه سرش کاسه شرابی برای شاه اسماعیل ساختند.
شاه اسماعیل خودش قبر پرست نبود زیرا نیازی به این نداشت او خود را امام زنده میدید، درست مثل خمینی با آنکه مبلِّغ قبرپرستی بود اما به ایران که آمد با آنکه پادشاه بود ولی یک نوک پا نرفت مشهد پای بوسی امام رضا، زیرا خمینی خودش را ولی الله میدید.
اما متاسفانه سنیهای هم عصر شاه اسماعیل قبر پرست بودند مثلا:
پس از مرگ شه بیگ خان به آن طرز فجیع، برادرزادهاش عبیدالله خان توانست بر رقیبان پیروز شود و آمد در کنار قبر امام رضا تاج گزاری کرد تا سلطنتش پر تبرک باشد!!
این نشان میدهد که در آن عصر، سنیها در قبر پرستی و ولی پرستی با شیعهها فرقی نداشتند.
اما با این وجود، شاه اسماعیل، یکطرفه به آنها کینه داشت حتی جسد آنها را میخورد.
فرمانده نجم، از طرف شاه اسماعیل در سال ۸۸۹ هرات را گرفت، یعنی نگرفت هرات خودش از ترس تسلیم شد و با این وجود باز او دستور داد تا مردم در مسجد جامع جمع شوند و بعد به قاضی القضات شهر دستور داد تا بر سر منبر رفته و حضرت عمر و ابوبکر و عثمان و عایشه را لعن کند، و قاضی امتناع کرد سر منبر او را کشتند و جسدش را پاره کردند.
بعد مفتی شهر را گفتند که چنین کند او هم قبول نکرد او را هم درجا کشتند و سر از تنش جدا کردند و جسدش را پاره کردند و روده اش را بین نماز گزاران انداختند.
بعد به جان خرد و بزرگ در مسجد افتادند و خلق کثیری را کشتند و سرهایشان را بریده بر نیزه ها آویزان کرده و در شهر گرداندند و مردم را امر به توبه از مذهب سنی نمودند و بقیه بزرگان شهر را هم زندانی کردند.
بعد از مدت کوتاهی خود شاه اسماعیل، وارد هرات شد، قبل از ورود دستور داد زنان هراتی با لباسهای رنگارنگ با رقص به استقبالش بروند و بعد از ورود بشهر، بزرگان را بجلویش آوردند و او به آنها دستور دادکه شیعه شوند.
مولانا تفتازانی که مرجع دینی اول در خراسان و هندوستان و ماوراء نهر بلکه ترکیه عثمانی بود، نپذیرفت شاه دستور داد او را آهسته آهسته با کارد ببرند تا آرام آرام بمیرد گوشت بدنش را کم کم بریدند (جلوی مردم شهر) تا مرد و جسدش را سوزاندند، جسد شاعر مشهور جامی را هم از زیر خاک بیرون کشیدند، و آتش زدند یعنی به مرده هم در هرات رحم نکردند.
این اعمال بعدها غیض و غضب هراتیها را بهمراه داشت خودم ده سال پیش در هرات از مردی شنیدم که گفت:
پیر مردهای ما از علماء سنی سابق منطقه نقل قول میکردند که علماء میگفتند که بهترین کفن، کفنی است که از مال شیعههابه عنیمت گرفته باشید یعنی بهترین کفن آن است که از مال غنیمتی شیعه ها، خریداری شده باشد. و سعی کنید در چنین کفنی دفن شوید!!
این کینهها همه محصول دانههای کاشته شده شاه اسماعیل صفوی بود و متاسفانه تا هنوز هم هست.
بنظرم شاه اسماعیل یک عذاب الهی بود، زیرا علماء حق نمیگفتند:
همین تفتازانی با آن مقام بزرگش در خراسان یک فتوا علیه قبر پرستی ندارد در حالیکه در کنار گوشش قبر امام رضا در مشهد هر روز بزرگتر و بزرگتر میشد و حاجتخواهی مردم سنی از قبرها بیشتر بود تا از الله.
با آنکه مرثیهخوانی در اسلام منع است باز قبل از آمدن شاه اسماعیل به هرات، یک هراتی سنی (در مرثیه امام حسین) کتاب شعری سروده بود و جالب اینکه شیعه مرثیههای خود را از کتاب او میخواندند!! با این وجود، شاه اسماعیل و شیعهها باز راضی نبودند.
جای حیرت است اگر بدانیم فاصله بین فتح هرات و فتح تبریز فقط ۹ سال بود.
در تبریز (که یک شهر سنی نشین بود) نیز شاه اسماعیل فردای فتح شهر (که بدون جنگ تسلیم شده بود) در مسجد جامع شهر، در اول خطبه نماز، بی مقدمه از مردم خواست ۳خلیفه راشد ابوبکر و عمر و عثمان و حضرت عایشه را لعنت کنند و مردم متحیر بهم نگاه میکردند، که این چه میگوید.
بعضیها خیال کردند خانه خاله است خواستند بعنوان اعتراض از مسجد بیرون روند که در جا و فورا بدست سربازان شاه کشته شدند و بروایتی همه نمازگزاران را کشتند و بروایتی خلق کثیری را کشتند و باقی مانده از ترس جان لعنت فرستادند و جان سالم بدر بردند.
اما متعاقب آن، شهر تبریز غارت شد و زنان کودکان به اسیری گرفته شدند بعضی از بچههای افراد مهم و علمای شهر را ، قزلباشان در جلوی والدین آنها زنده زنده خوردند!!! و یا در آتش افکندند یا در جلوی چشم بقیه به آنها تجاوز کردند و در تجاوز ندیدند این دختر است یا پسر!!
فراریان و گریختان این اخبار هولناک را به شهرهای دیگر و به هرات بردند اما آنها در فکر چاره نشدند، شاید اخبار تبریز نه سال کهنه بود و شاید یادشان رفته بود اما اخبار مرو که سناریوی تبریز در آن تکرار شد فقط مال دو ماه پیش بود!
شاید اخبار تبریز را مولانا تفتازانی باور نکرد و فکر کرد راویان غلو میکنند، اما اخبار مرو از سر روی نکبت بار فراریان معلوم بود و راویان ،یکی دو تا نبودند.
و در فاصله بین تبریز تا هرات، شاه اسماعیل همین سناریور را در اردبیل،شیراز، قزوین، اصفهان، یزد، سمنان، ابرقو، سبزوار، و طبس و غیره و در هرجا تکرار کرد.
با این وجود وقتی سربازان شاه از مرو فارغ شدند و رو بسوی شهر هرات نهادند شورای شهر، شهر را تسلیم کرد تا شاید در امان بمانند !!
و وقتی مولانا تفتازانی را با دست بسته آوردند پیش شاه اسماعیل، تازه یادش آمد که باید به شاه اسماعیل نه بگوید و حاضر نشد خلفای راشدین را لعنت کند و قطعه قطعه شد.
این بود حال مسلمانان هم عصر شاه اسماعیل.
و خوب است بدانید در آن عصر هرات مرکز علم بود و طلاب از خراسان و هندو ستان و ترکیه و ماوراء نهر و ترکیه میامدند برای کسب علم به هرات!
در مرکز علم این حال علمای ما بود!
۲- شاه اسماعیل خود را امام زمان میدانست و گمان میکرد بر او وحی نازل میشود او این آیه را در حق خودش میدانست:
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَبِیا
و طرفدارانش عقیده داشتند که از غیب به او وحی یا الهام میشود.
برای همین امام زمانوار عمل میکرد و به قبر هر آدم مهمی میرسید استخوانهایش را از قبر بیرون میکشید و شلاق میزد و میسوزاند، یعنی همان کاری که که امام زمان (طبق عقیدهای شیعه) قرار است با قبر عایشه و ابوبکر و عمر بکند.
اگر دست شاه اسماعیل به مدینه میرسید بیشک چنین میکرد چون خود را امام زمان میدانست اما او از بغداد جلوتر نرفت و فقط دستش به قبر ابوحنیفه رسید و تاریخ را بخوانید ببینید که با قبر چه کرد.
شاه اسماعیل چون وحدت الوجودی بود شاید خود را خدا میدید میگویم شاید، زیرا یقین ندارم.
اما این را کتب دوست و دشمن او نوشته اند که مردم برایش سجده میکردند و یا وادار بسجده کردن میشدند.
شاه عثمانی این را بر او عیب دید! در جواب، طرفداران شاه اسماعیل، سجده برادران یوسف را برای یوسف شاهد آوردند جالب است بدانید که در کتاب کشف الاسرار خمینی نیز سجده برادران یوسف را دلیل ذکر کرده اما گفته ما سجده برای انسان را جایز نمیدانیم!!
۳ – حالا سوال مهم این است که آیا دین شیعه امروزی با دین شاه اسماعیل فرق دارد؟
انسان ظاهر بین، مجبور است بگوید بله اینها لواط و شراب خوری را حرام میدانند، اینها شهرهای سنی نشین را قتل عام نمیکنند اینها سجده برای بشر را جایز نمیدانند اینها وحی بر بشری غیر از امام هایشان را قبول ندارند پس اینها بر مذهب شاه اسماعیل نیستند.
اما شیعه امروزی خودش میگوید که شاه اسماعیل شیعه ۱۲ امامی بود و صفویان شیعه ۱۲ امامی بودند پس حل این معما در چیست؟
برای حال این معما باید برویم در تاریخ و برویم به روستای جبل عامل لبنان یعنی محلی که علمای شیعه از انجا آمدند به ایران و فقه شیعه را شتابان نوشتند.
این علما در قلمروی ترکیه عثمانی زندگی میکردند در قلمروی این حکومت تحرکاتی میکردند و شاه اسماعیل و پدرانش نیز با تعلیم های پنهانی اینها شیعه شده بودند.
در تعلیمات این شیعه ها، زنا و لواط و شراب حلال بود.
شما اگر پرونده محاکمه شهید اول را نگاه کنید میبینید قاضی در لیست اتهامات او نوشته فحش دادن به خلفا، حلال دانستن شراب …..
شهید اول کیست؟ او شمس الدین محمد بن مکی عاملی (متولد ۷۳۴ هجری قمری ) و از اهالی دهکده جزین در جبل عامل لبنان است.
او نخستین فقیه واقعی امامی است. یعنی او نخستین فقیه شیعی است که با اجتهاد، فقه شیعه را از فقه سنى جدا کرد قبل از آن شیعههای زیدی و غیره در فقه، سنی بودند و در عقیده شیعه، مثلا شیعیان حسین در روز تاسوا یکجا با یزیدیان، نماز ظهر را به امامت حسین خواندند هیچکس نگفته یکی دست باز خوانده یکی بسته .
جدا کردن فقه شیعه و سنی هنر شهید اول بود. شیعهها او را از آن رو «شهید اول» می خوانند ، چون "قاضی عثمانیها او را به رفض و هتک حرمت به عایشه و سه خلیفه اول و اعلام جواز شراب خواری متهم کرد و بعد از محاکمه، با شمشیر به قتل رسید، سپس به دار آویخته، سنگ باران شد و آن گاه سوزانده شد. یعنی در فقه او شراب حلال بود و احتمالا بر قاضی معلوم نبوده که شهید اول!!! زنا و لواط را هم حلال میدانست.
حالا دانستید چرا شاه اسماعیل هم شراب میخورد هم لواط میکرد هم زنا، آنهم بطور علنی؟ چون او تابع این فقه جدید بود در فقه جدید این کارها حلال و انجامش واجب بود!
اما وقتی شیعه حکومت را گرفت و تاخت تاز غافلگیرانه اولیه اش و اعمال شنیع لواط و غیره را انجام داد و مسلمانان آنها را شناخته و کافر قلمداد کردند و شیعه ها تحت فشار شدید شدند و سیلی سنی در چالدران آنها را از مستی بیدار کرد و خود را در خطر دیدند، پس چاره را در این دیدند که تا بعضی از اعمالی که سنیها آنها را کفر مطلق میدیدند، رها کنند و بگرفته بسنده کنند و تقیه نمودند!
پس برای همین شراب و زنا و لواط را حرام کردند و از زنا به صیغه با هزار زن ، بسنده کردند و این را فقط حلالش کردند.
و از لواط فقط نزدیکی زن از راه دبر را جایز دیدند.
و از شراب همان چرس و تریاک و سیگار قلیان را حلال کردند و میبینید بالاترین مقامات مذهبی شیعه، سیگاری و قلیونی!! هستند.
شاید خواننده بگوید مگر ممکن است دینی چیزی را روزی حلال و روزی حرام بداند؟
بله، شما ببینید شیعه این روزها برائت از مشرکین در مکه دارند.
دولتمردان سعودی گفتند تظاهرات سیاسی ممنوع است در سر میز مذاکره شیعه گفت این تظاهرات مذهبی است!
یک عالم زیرک اهل سنت گفت: شما در تاریخ شیعه، نمونهای نشان دهید که عالمی از شما در رساله خود نوشته باشد برائت از مشرکین در مکه ، جزء مناسک حج است.
اما هنوز هم ایران اصرار دارد که برائت از مشرکین بخشی از مناسک حج است!
پس مشاهده کردید که آنها دین خود را کم و زیاد میکنند بر حسب زمان، و اگر مجبور شدند لواط را حرام میکنند و الا در اصل نزد آنها حلال است.
علمای شیعه کتابهای مهم خود مثلآ کتاب حدیث بحار الانوار صدو ده جلدی را در زیر سایه شاهان صفوی نوشتند بلکه بزرگترین عالم آنها محمد باقر مجلسی، خود وزیر آنها بود.
اما در جلوی چشم آنها در شهر ها (امرود خانهها) بود که در آن پسر بچههای جوان خودفروشی میکردند و به دولت مالیات میدادند! دویست سال این در قلمرو صفویان آزاد بود یعنی همان دویست سالی که علمای شیعه داشتند با آزادی کامل و با پول صفویان (یعنی با پول حاصله از در آمد مالیات امرود خانه و فاحشه خانه) کتاب حدیث برای شیعه مینوشتند!!
میدانم باورکردنش مشکل است اما این یک حقیقت تاریخی است که حتی بعد از منع شدن فاحشهخانهها و و لواطخانهها و شراب خانه ها، در آخرین سالهای حکومت صفویان باز در دربار شغل نا شریفی بود بنام لعابچی باشی.
آیا میدانید شاغل در این اداره، کارش چه بود؟!!
کار او را در داستان زیر ببینید:
چون شاه جمجاه (شاه تهماسب دوم آخرین شاه صفوی)
از بادۀ گلرنگ خوشگوار مخمور و سرمست شد و دین و دانشش از دست رفت، بیاختیار مستانه از جا برخاست و برهنه گردید و غلامان امرد (پسران بیریش) خود را فرمود همه برهنه شدند و دستها بر زمین انداختند و ….. برافراشتند و شخصی لعابچی ظرف طلای پر لعابی در دست داشت و بر ……شان لعاب میمالید (تا پادشاه با آنان راحتتر نزدیکی کند) و شاه سرمست به هر کدام که میل مینمود ………… (رستمالتواریخ، ۲۰۲)
گمان مبرید که نویسنده رستم التواریخ (محمدهاشم آصف) با صفویها بد بوده نه بلکه برعکس، دوستدارشان بوده و در پایان همین داستان مینویسد که شاهان اگر چنین کنند عیبی ندارد بشرطیکه از امور مملکتی باز نمانند!!
نویسنده کتاب رستم التواریخ، باوجودیکه نیم قرن از رفتن حکومت صفویان گذشته بود ،هنوز طرفدار صفویان بود.
و این طرفداری نویسنده،خود دلیل است که مردم آن زمان لواط با امردان (نوجوانان بیریش) را حلال میدانستند تنها عیب بر شاه تهماسب این بود که الان وقت این کارها نیست.
این شاه تهماسب دوم، آخرین پادشاه صفوی است او پس از حمله افغانها و سقوط اصفهان، بکمک نادر قلی (بعدها نادر شاه) سعی داشت ایران را دوباره پس بگیرد.
در چنین زمانی و در آن آشفته بازار محال است که او اینقدر وقت و حوصله و پول داشته باشد که لعابچی به کار گمارد و برای لعابش ظرف طلایی بسازد(مهم!! دقت کنید).
معلوم است که این ظرف طلایی از اجداد لواطگرش به او رسیده و لعابچی هم شغل اجدادش را به ارث برده است و این رسم را شاه اسماعیل بنا نهاده بود.
فقط بخاطر بسپارید که که این لعابچی از همان دستی حقوق میگرفته و از همان میزی دستور میگرفته که نویسنده کتاب مهم حدیث بحارالانوار یعنی علامه محمد باقر مجلسی نیز، از همان دست حقوق و از همان میز دستور میگرفته یکی لعابچی مقعد بوده و یکی لعابچی مفزها…… گرنه ۱۱۰۰ سال بعد از وفات پیامبر اسلام کتاب حدیث دست اول نوشتن، چه معنی دارد؟
و محال است این کارها بدور از چشم علمای درباری (همانها که کتب حدیث شیعه امروزی را نوشتند) بوده باشد.
محال است دویست سال علماء از کارهای اونها با خبر نباشند علما شیعه در این دوره وزیران شاهان بودند. حقوق لعابچی را وزیر شاه میداده وزیر شاه کی بود:
او محمد باقر مجلسی بود ببخشید علامه و شیخ الاسلام محمد باقر مجلسی نویسنده کتب مهم بحار الانوار ۱۱۰ جلدی در حدیث و کتاب مرآت العقول و بقیه کتبی که امروزه در حوزههای علمیه شیعه تدریس میشود !