صحیح بخاری کتابش را این گونه آغاز کرده است:
آغاز وحی: باب: چگونه وحی بر پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم آغاز شد، و گفته خداوند جل جلاله که میفرماید: (إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ) (نساء:۱۶۳).
سپس بخاری حدیثی روایت کرده: (إنما الأعمال بالنیات… تا آخرش) یعنی: اعمال به نیات بستگی دارند و هر کس هر چه نیت کند همان به او میرسد، هر کس برای رسیدن به دنیا هجرت کند آن را مییابد و اگر برای رسیدن به زنی هجرت کند با آن ازدواج میکند. و هجرت به سوی چیزی است که او برای آن هجرت کرده است). بخاری با این حدیث کتابش را آغاز کرده است. سپس حدیثی دیگر روایت میکند که در آن آمده است که: حارث بن هشام از پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم پرسید: (وحی چگونه بر تو میآید)؟ آنگاه پیامبر او را از کیفیت آمدن وی خبر کرد.
و این گونه بیان نزول وحی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم را ادامه میدهد.
سپس کتاب الایمان را شروع میکند که در آن آیات و احادیثی ذکر کرده است، و سپس با این حدیث شروع میکند: (اسلام بر پنج چیز بنا شده است: گواهی دادن به اینکه هیچ معبود به حقی جز الله نیست و محمد صلی الله علیه وسلم فرستاده خداست، و بر پا داشتن نماز، و پرداختن زکات و حج و روزه گرفتن ماه رمضان).
ببینید که چگونه انوار نبوت در این کتاب بزرگ متجلی میگردد، سپس آن را با کتاب الکافی مقایسه کنید.
ب) الکافی، کتابش را اینگونه آغاز میکند: (کتاب العقل و الجهل).
سپس روایتی از ابو جعفر آورده که در آن آمده است. (وقتی خداوند عقل را آفرید از آن خواست که حرف بزند، سپس به آن گفت: جلو بیا و عقل جلو آمد، سپس به آن گفت: پشت کن و آن پشت کرد، سپس فرمود: به عزت و شکوهم سوگند که هیچ آفریدهای نیافریدهام که از تو آن را بیشتر دوست داشته باشم و تو را فقط در کسی کامل کردهام که او را دوست دارم، آگاه باش به تو فرمان میدهم و تو را نهی میکنم و تو را مجازات میکنم و به تو پاداش میدهم).
و بعد از آن روایتی دیگر از علی رضی الله عنه ذکر کرده که در آن آمده که علی گفت: (جبرئیل بر آدم فرود آمد و گفت: ای آدم! فرمان یافتهام تا به تو بگویم که از سه چیز یکی را انتخاب کنی، پس یکی را انتخاب کن و دو تا را بگذار. آدم به او گفت: ای جبرئیل! آن سه چیز چه هستند؟ گفت: عقل و حیا و دین. آدم گفت: من عقل را انتخاب کردهام. آنگاه جبرئیل به حیا و دین گفت: بروید و عقل را فرا خواند، آنگاه حیا و دین گفتند: ما فرمان یافتهایم که هر کجا عقل باشد با او همراه باشیم. گفت: پس چنین کنید! و آنگاه جبرئیل به آسمان رفت).
و این گونه کافی به ذکر روایاتی در مورد عقل ادامه میدهد، سپس بعد از آن فضیلت علم را بیان داشته است، و همه این روایات یا بیشتر آن از پیامبر روایت نشدهاند و کافی کتابش را نه با قرآن و نه با کلام پیامبر آغاز کرده است. فکر میکنم ائمه نبوت را منسوخ کردهاند!!
مقایسه بحثهای آغازین دو کتاب
بخاری کتابش را با بیان شروع اسلام و با استدلال از کتاب خدا جل جلاله و سخن پیامبرش صلی الله علیه وسلم آغاز کرده است، و کلینی کتابش را با روایاتی نه از پیامبر و بلکه از دیگران شروع کرده است، و میبایست او کتابش را با کلام خدا یا کلام پیامبر صلی الله علیه وسلم شروع میکرد.
سپس کافی میگوید که آدم مورد خطاب قرار گرفت و اختیار داده شد که یکی از عقل و دین و حیا را انتخاب کند.
میگویم: وقتی آدم علیه السلام مورد خطاب قرار گرفت آیا عقل داشت یا نه؟!
اگر عقل داشت پس چطور از او خواسته شد که عقل یا چیزهای دیگر را انتخاب کند؟!
و اگر عقل نداشته است، کسی که عقل ندارد چگونه مورد خطاب قرار میگیرد؟ قبل از پایین آمدن جبرئیل تا چه مدت زمانی آدم بدون عقل و حیا و دین به سر برده است؟!! چگونه خداوند از آدم میخواهد که یکی از چیزهایی را انتخاب کند که از هیچ یک نمیتوان بینیاز بود؟!
آیا انسان میتواند از حیا بینیاز باشد؟!
و آیا انسان میتواند از دین بینیاز باشد؟!
آیا خداوند نمیخواهد که انسان هم عقل و هم دین و هم حیا داشته باشد؟!
بار خدایا! تو پاک و منزهی، این بهتان بزرگی است!!
و ابو جعفر را چه کسی از این با خبر کرده است؟!
آیا از غیب برای او وحی میآید؟!
ما معتقدیم که ابوجعفر بسی پرهیزگارتر از آن است که چیزهایی را به خدا نسبت دهد که نمیداند، و بر این باوریم که این از روایات دروغین است که به او نسبت داده شده است.
بخاری دو هزار حدیث مختلف روایت کرده و همه احادیث تکراری و غیر تکراری آن به هفت هزار حدیث میرسد که همه صحیح هستند به جز احادیثی که علما آن را مورد انتقاد قرار داده اند. تعداد احادیث مورد انتقاد از انگشتان دست بیشتر نیستند.
و کلینی بیش از شانزده هزار حدیث روایت کرده است که علمای شیعه دو سوم آن یعنی نزدیک به نُه هزار حدیث آن را ضعیف قرار دادهاند، و اگر براساس ضوابط اهل سنت احادیث کلینی مورد ارزیابی قرار بگیرند شاید این کتاب کاملاً از بین برود یا اندکی از آن بماند.
پس بعد از این، نظر شما در مورد این دو کتاب چیست؟!!
برخی از ابواب بخاری عبارتند از:
•«مسلمان کسی است که دیگر مسلمانها از دست و زبان او راحت باشند».
•«دوست داشتن پیامبر از ایمان است».
•«دین, آسان است».
•«جهاد از ایمان است».
•«فضیلت علم».
•«فرموده الهی که میفرماید: (عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا) (جن/۲۶).= داننده غیب خدا است، و هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمیسازد».
و برخی از ابواب کافی از این قرار هستند:
•«باب در مورد اینکه ائمه همه علومی را که به پیامبران و ملائکه رسیدهاند میدانند».
•«باب درباره اینکه ائمه هر وقت بخواهد بدانند میدانند».
•«باب درباره اینکه ائمه میدانند که چه زمانی میمیرند و آنها جز با اختیار خودشان نمیمیرند».
میگویم: پس چرا مهدی از ترس مرگ فرار کرد؟ آیا بهتر نبود او باقی میماند و مردم را رهبری میکرد و از مرگش جلوگیری میکرد چون او با اختیار و اجازه خودش میمیرد؟!
•و همچنین در الکافی آمده: باب درباره اینکه ائمه آنچه را که شده و آنچه را که میشود میدانند و هیچ چیزی بر آنها پنهان نمیشود.
میگویم: خداوند به پیامبرش صلوات الله وسلامه علیه فرمان میدهد که بگوید: (وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ) (اعراف: ۱۸۸).
«اگر غیب میدانستم منافع فراوانی نصیب خود میکردم».
وخداوند متعال می فرماید: (عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا ﴿٢۶﴾ إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ) (جن : ۲۶- ۲۷).
«داننده غیب الله است، و هیچ کس را از غیب آگاه نمی سازد، مگر پیغمبری که از او خشنود باشد».
خداوند عزوجل میگوید: ای محمد، به مردم بگو که تو غیب نمیدانی.
و خداوند متعال میفرماید که تنها او از غیب اطلاع دارد، و تنها پیامبرانش را از برخی مسائل غیبی اطلاع می دهد، و هیچ یک از کسانی را که امام می نامید ذکر نکرده است! مگر اینکه بنا به عقیده شیعه بگوید که چیزی فهمیده اید که خدا نفهمیده است و شما به اشتباه خداوند پی برده اید!! در صفحات آینده به این مسأله اشاره خواهد شد.
خداوند غیب را میداند و فقط بعضی از غیب را برای پیامبران آشکار میسازد، و خداوند از ائمه نام نبرده است! مگر آن که شما طبق سبک و شیوه شیعی خود اشتباه خدا را اصلاح کنید!!
و کتاب کافی بر عکس این را میگوید!! حال بفرمائید که راستگو کیست؟! پناه بر خدا وأستغفر الله.
بفرمائید که کدام یک بهتر است؟! کتابی که ماده آن وحی الهی (قرآن و سنت صحیح) است و از مسائل ایمان و اسلام و جهاد و امثال آن سخن میگوید, یا کتابی که ماده آن افرادی هستند که ائمه قرار داده شدهاند و صفات خدا به آنها داده شده و مسائلی به آنها نسبت داده شده که نگفتهاند؟ و در این کتاب – به جز مسایل فرعی – چیزی جز سخن از امامت و ائمه وجود ندارد؟!!