کسی نیست بپرسد مگر گفتنی در مورد حضرت زهرا کم است که همه همّ و غم ما این شده است که تنها به طرح مصائبی بپردازیم که نه تنها مسلّم نیست بلکه افشاندن تخم کینه و نفرتی است که جز ایجاد شکاف عمیق عاطفی و اعتقادی در بین مسلمانان محصولی دیگر به بار نمیآورد.
اهل منبر و مداحان ما چرا به این موضوع نمیپردازند که دلیل اینکه قرآن کریم آیه تطهیر، (هل اتی) و (ذوی القربی) را در مورد حضرت فاطمه و دیگر پنج تن نازل فرمود است چیست؟ چرا خداوند در قرآن کریم حضرت ایشان را، در آیه مباهله، سمبل زن مسلمان معرفی کرده است؟ فاطمه چرا فاطمه شد و مورد توجه خدا و رسول و ولی خدایش قرار گرفت؟ آیا به خاطر شخصیت عرفانی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و حق طلبی او نبود؟ پس چرا ما تنها او را دختر پیامبر صلی الله علیه و سلم معرفی می کنیم؟ به نظر ما شخصیت فاطمه، نقش اصلی را در فاطمه شدن او داشت و نه دختر پیامبر بودن او، چون پیامبرصلی الله علیه و سلم دختران دیگر هم داشت.
اساس شخصیت حضرت فاطمه مصیبت های وارده بر ایشان هم نبود که بیشترین بخش ذکر ایشان در مجالس ما به این موضوع اختصاص داده شده است. البته اگر مصیبتی بر این عزیز وارد شده باشد، در حدی که اطمینان داریم، باید متذکر آن بشویم و نسبت به آن معترض باشیم. ولی نه اینکه برای گرم کردن مجالس خود هر آنچه گفتهاند و از هر جا که گفتهاند بدون تحقیق ما هم مقلدانه و کورکورانه تکرار کنیم و حتی چیزی هم بر آن بیفزاییم. در هر صورت ما در اینجا در صدد هستیم تا با تحقیقی تاریخی به مصائب حضرت زهرا بپردازیم و حد آن را روشن کرده و پرسشهایی که در این زمینه مطرح است را مورد بحث قرار دهیم.
اصل ماجرا از اینجا شروع شده است که در کتابی به نام اسرار آل محمد، منسوب به شخصی به نام سلیم بن قیس، متوفای سال ۷۶ هجری که از یاران امیر المومنین محسوب میشده آمده است که: به دنبال فوت رسول خدا صلی الله علیه و سلم و ماجرای سقیفه و بیعت مردم با ابوبکر، علی با برخی دیگر از یاران خود در خانه ماند و حاضر به بیعت با ابوبکر نشد. ابوبکر قُنفذ و عمر را برای آوردن علی فرستاد تا از وی بخواهند تا ایشان نیز با او بیعت کند. عمر به همراه یاران خود به در خانه فاطمه آمد و فریاد کشید: در را باز کنید. فاطمه از باز کردن در خوداری کرد. عمر فریاد کشید: اگر در را باز نکنید خانه را آتش میزنم. زهرا فریاد کشید که آیا از خدا نمیترسی؟ عمر آتش خواست و در خانه را شعله ور ساخت. در را فشار داد و آن را باز کرد و داخل شد. فاطمه فریاد کشید و عمر با غلاف شمشیر به پهلوی حضرتش زد. زهرا با فریادی دیگر از پدر خود یاد کرد. در این هنگام عمر با تازیانه به بازوی او زد. فاطمه باز فریاد کشید. ناگاه علی از جا برخواست و گریبان عمر را کشید و بر زمین زد و گفت: اگر نبود مقدری که از طرف خدا گذشته و عهدی که پیامبر صلی الله علیه و سلم با من نموده میدانستی که تو نمیتوانستی به خانه من داخل شوی. عمر از دیگران کمک خواست و دیگران هم آمدند و بر سر علی ریختند و طنابی به گردن او انداخته او را کشیده و به مسجد بردند. فاطمه خواست تا از این کار عمر مانع شود. در این هنگام قنفذ تازیانهای به بازوی حضرت زد به طوری که جای آن مثل دستبندی بر جای ماند. (اسرار آل محمد، ص۲۲۶-۲۲۹) در نسخه ای دیگر اضافه شده است که قنفذ علاوه بر تازیانه، فاطمه را بین در فشار داد که در اثر آن استخوان پهلوی ایشان شکست و جنین ایشان سقط شد. (پاورقی کتاب، ص۲۲۸) در این کتاب از داستان فرو رفتن میخ در، در پهلوی حضرت زهرا که مشهور است ذکری به میان نیامده است.
این داستان امروز در عمق باورهای اقشار مختلف جامعه ما، اعم از عالم و غیر عالم، روشنفکر و غیر روشنفکر فرور رفته است. به طوری که خدشه در آن گناهی نابخشودنی محسوب میشود. این در حالی است که بخش هایی از این داستان، آن هم به این سبک، هم از نظر محتوا و هم از نظر سند قابل مناقشه، نقد و بررسی جدی است و پرسش های بسیاری در مورد آن قابل طرح است. ما در اینجا به برخی از پرسشهایی که در این خصوص مطرح است اشاره میکنیم:
1– آیا ممکن است در همان روزهای اولیه وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم نزدیکترین یاران پیامبر با دختر یا فضیلتی مثل او که پاره تن رسول الله صلی الله علیه و سلم بوده است، اینگونه رفتار کنند؟
این پرسش را روزی من از استاد خود، دکتر جعفر شهیدی پرسیدم و گفتم: با وجودی که عمر شخصیتی خشن و تند داشت ولی ادله تاریخی کافی برای این نوع اعمال که مشهور است وجود ندارد، آیا ممکن است ماحصل تربیت بیست و سه ساله پیامبر صلی الله علیه و سلم این باشد که نزدیکترین اصحاب ایشان با دختر پیامبر خود چنین کنند؟ ایشان در پاسخ گفت: «فلانی تو چه دانی که قدرت و سیاست چیست؟! در سیاست هیچ چیز بعید نیست و هیچ چیز غیر ممکن نیست.» شاید بیست سال پیش این پاسخ برای من قابل قبول نبود ولی در این مدت چیزهایی را به چشم خود، از به ظاهر مومنان دیدم، که این کلام را امروز بسیار قابل قبولتر میکند. البته با این حال در مسائل تاریخی نمیتوان با احتمالات ذهنی و حب و بغضها حرکت کرد و نظر داد و چیزی که ادله تاریخی کافی برای آن نیست به کسی نسبت داد.
2- اگر آنچه در این کتاب آمده است درست باشد، چرا علی با آن شجاعت بینظیر، در مورد آن همه خشونت و وحشیگری که در مقابل چشمان او انجام گرفت به امر واجبِ دفاع از ناموس و حریم خصوصی خود عمل نکرد و عکس العمل جدی از خود نشان نداد و حتی بعد از این حادثه هم برای همیشه سکوت کرد؟
ظاهراً داستان پرداز به خوبی از پرسش و نقد یاد شده آگاه بوده است و قبل از طرح آن توسط دیگران، خود دلیل عدم دفاع امام از حریم خصوصی خود را به مقدرات الهی و عهد و پیمانی نسبت داده است که علی با رسول خدا صلی الله علیه و سلم بسته بوده است. در این صورت باز این سوال مطرح می شود که آیا این قابل قبول است که خداوند چنین وحشیگری را نسبت به دختر پیامبر مقدر کرده باشد؟ و یا رسول خدا صلی الله علیه و سلم با علی پیمان بسته باشد که اگر دختر محبوبش را شکنجه کردند او تنها نظاره گر باشد و به تکلیف خود عمل نکند و حتی برای همیشه سکوت پیشه کند؟ فایده این پیمان و سکون و سکوت چه بود؟ آیا این پیمان خصوصی بود یا دیگران نیز باید به این پیمان عمل کنند؟
3- آیا کتاب اسرار آل محمد از نظر علمای شیعه، کتاب معتبری است؟
از قدیم الایام بین علمای شیعه در مورد این کتاب و راویان آن اختلاف نظر وجود داشته است. برخی به علل و انگیزههایی بر این کتاب و محتوای آن صحه گذاشته و آن را مورد پذیرش قرار دادهاند ولی برخی دیگر آن را نپذیرفته و مورد نقد جدی قرار دادهاند، چون در این کتاب مطالب غیر قابل قبولی وجود دارد مثل این که امامان شیعه سیزده نفر هستند. یا محمد بن ابی بکر به پدرش به هنگام مرگ سفارشاتی نمود ، در حالی که او در آن زمان کودکی دو سال و نیمه بیش نبوده است.
در هر صورت از آنجا که این کتاب منبع اصلی غالب روضههایی است که در مورد حضرت زهرا خوانده میشود باید مورد بحث جدی قرار گیرد. شیخ مفید متوفای ۴۱۳ ، که از بزرگان تاریخ اسلام، کلام و فقه شیعه است، این کتاب را به شدت مورد مناقشه قرار میدهد. او در کتاب ارشاد خود که اولین و بهترین کتاب جامع در زمینه تاریخ زندگی اهل بیت است از کتاب سلیم بن قیس چیزی نقل نکرده و اصولا آن را بی اعتبار معرفی کرده و میکند.
او در مورد این کتاب مینویسد: کتاب سلیم غیر قابل اعتماد است و عمل به اکثر روایات آن جایز نیست. در آن جعلیات و تحریفاتی هست که متدینین سزاوار است از عمل به همه آن اجتناب ورزند: هذا الکتاب غیر موثوق به و لایجوز العمل على أکثره و قد حصل فیه تخلیط و تدلیس فینبغی للمتدین أن یجتنب العمل بکل ما فیه. (تصحیحالاعتقاد، ص۱۲۶)
عالم نقاد رجالی شیعه، ابن غضائری نیز در مورد این کتاب مینویسد: این کتاب مشهور است ولی اصحاب ما آن را جعلی میدانند و علایمی هم این نظر را تایید میکند. مشکل دیگر این کتاب سندهای متفاوت آن است که همه تنها به ابان ابن ابی عیاش بر میگردد. از سوی دیگر محتوای این کتاب را غیر عیاش نقل نکرده است و ابی عیاش نیز ضعیف است و شخصیت قابل اعتمادی ندارد. (رجال ابنالغضائری، ج۳، ص۱۵۷)
علامه حلی نیز در کتاب رجال خود در مورد ابن ابی عیاش مینویسد: نظر من در مورد او سکوت است چون غضائری و شیخ طوسی وی را ضعیف توصیف کردهاند (ص، ۲۰۷)
4- آیا از خود ائمه در این موارد مصائب حضرت زهرا روایتی نقل نشده است؟
از میان کتاب های حدیثی معتبر مثل کتب اربعه تنها کلینی روایت ضعیفی نقل میکند که در آن از امام صادق و امام باقر نقل شده که فرمودهاند: زمانی که کار را به دست گرفتند فاطمه یقه عمر را گرفت و پیش کشید و گفت به خدا سوگند اگر از رسیدن بلا به بیگناهان بیمناک نبودم خدا را سوگند میدادم و او را اجابت کننده مییافتی. (حدیث۳، ج۲، ص۳۵۸) در این روایت هیچیک از مسائل مطرح شده در کتاب سلیم وجود ندارد.
تعدادی روایت ضعیف از ائمه در کتب متأخر نقل شده است که به نظر میرسد همه آنان از همان کتاب اسرار آل محمد، منسوب به سلیم بن قیس نشأت گرفته باشد. به عنوان نمونه در کتاب کامل بهایی آمده است که امام جواد در کودکی به فکر فرو رفته بود. امام رضا از او میپرسند به چه میاندیشی؟ او میگوید: به مصائب مادرم زهرا(س) به خدا سوگند که پیکر آن دو پلید را بیرون میآورم و آتش میزنم و خاکسترشان را به باد میدهم و باز مانده شان را به دریا میریزم. (ص۳۱۳) در این خبر از سویی سوگندی دروغ به امام نسبت داده شده است که به وقوع نپیوست و از سوی دیگر نبش قبر و آتش زدن مرده و به دریا ریختن بازماندگانی که در ماجرا دخالتی نداشته اند به امام معصوم نسبت داده است که اعمالی ناروا و حرام است. نه در اسلام و نه در هیچ شریعتی چنین مجازات و رفتاری علیه هیچ جنایتکاری مجاز دانسته نشده است و معلوم میشود که جاعل حدیث از فقه شیعه کاملا بی اطلاع بوده است.
۵- اگر از ائمه (ع) در این مورد چیز زیادی نقل نشده است آیا مواضع عملی ائمه شیعه در مورد مصائب ایشان به گونه ای بوده است که آنها نیز آن را هم چون ما مهم تلقی کرده و دهه های عزادرای برای آن بر پا کنند؟
متاسفانه پاسخ منفی است مطالعه احادیث اهل بیت، نکات زیادی را در این زمینه در اختیار ما قرار نمیدهد. کلینی متوفای ۳۲۹ در کتاب اصول کافی در این مورد حدیث ضعیف و مرفوعی از امام سجاد نقل میکند که ایشان فرمودهاند، امیر المومنین به هنگام دفن فاطمه گله کرده و خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: به زودی دخترت را ملاقات خواهی کرد و او در مورد همدست شدن اصحاب در ربودن حق ارثش به تو گزارش خواهد کرد.( حدیث۳، ج۲، ص۳۵۷) حضرت در این دعا چیزی در مورد آتش زدن خانه حضرت زهرا یا زدن او توسط اصحاب مطرح نکردهاند. امیر المومنین حتی در زمان حکومت خویش نیز مراسم عزاداری برای همسر خود و دختر رسول خدا صلی الله علیه و سلم بر پا نکردهاند و ذکر حوادث معروف در مورد آن را به میان نیاوردهاند. این در حالی است که از ایشان نقدهای جدی نسبت به خلفای قبل نقل شده است ولی در این مورد بخصوص چیزی دیده نمیشود. از سوی دیگر علی رغم اینکه از اهل بیت در مورد مراسم گریه و عزاداری و مرثیه خوانی در مورد امام حسین زیاد نقل شده است ولی در خصوص عزاداری در مورد حضرت فاطمه چیزی نقل نشده است.
۶- آیا عدم ذکر مصائب و عدم عزاداری اهل بیت و عدم توصیه به عزادرای در مورد مصائب حضرت زهرا از جانب آنان، جنبه تقیه نداشته و برای جلوگیری از تفرقه و گسترش کینه نسبت به دیگر مسلمانان نبوده است؟
چنین چیزی به نظر درست نمیآید ولی در صورتی که انگیزه عدم بیان یا عدم موضع گیری نسبت به این موضوع، حفظ وحدت و جلوگیری از گسترش کینه کشی مسلمانان بوده باشد این ضرورت امروزه به مراتب قویتر است.
۷- مورخین در مورد مصائب حضرت زهرا (س) چه گفتهاند؟ آیا از گفته مورخین نمیتوان مویدی بر نوشته های کتاب اسرار آل محمد یافت؟
مهمترین مورخین نزدیک به حادثه به لحاظ تاریخی عبارتند از ابن هشام متوفای ۲۱۸، ابن قتیبه متوفای ۲۷۶، بلاذری متوفای ۲۷۹، یعقوبی متوفای ۲۸۴، طبری متوفای ۳۱۰ مسعودی متوفای ۳۴۶ هجری که به ترتیب صاحب کتاب سیره النبویه، الاسیاسه و الامامه، انساب الاشراف، تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری و مروج الذهب هستند. گزارش این افراد در این موضوع مختلف است.
اول: در مورد بیعت علی با ابی بکر سه قول است یکی اینکه علی مثل بقیه به سرعت بیعت نمود. (قولی از تاریخ طبری) دیگر اینکه او پس از مقاومت اولیه بیعت کرد. (السیاسه و الامامه، انساب الاشراف، تاریخ یعقوبی و تاریخ طبری) سوم اینکه او و هیچ یک از بنی هاشم تا فاطمه زنده بود با ابوبکر بیعت نکردند. (مروج الذهب)
در اینکه عمر و همراهان پس از نزدیک شدن به خانه علی با چه چیز مواجه شده اند سه گزارش متفاوت وجود دارد. مواجهه با علی، مواجهه با فاطمه و آمدن فاطمه به پشت در و خود داری از باز کردن در خانه.
حالت اول نقل قول از ابن عباس است که پس از بگو مگوی لفظی عمر با علی (ع) او به همراه عمر برای بیعت به نزد ابوبکر رفت. (انساب الاشراف، ج۲، ص۷۷۱) در نظر دوم عمر به همراه شعله ای از آتش به در خانه آمد و با فاطمه مواجه شد. فاطمه به او گفت: آیا میخواهی خانه مرا آتش بزنی. او گفت بلی و در این کار همچون پدرت در امر دین جدی هستم. در این زمان علی آمد و بیعت کرد. او گفت: میخواستم تا قرآن را جمع نکردهام بیرون نیایم. (همان، ص۷۷۰)
داستان مقاومت را ابن قتیبه در السیاسه و الامامه بیش از بقیه به تفصیل به آن پرداخته است. او در یک گزارش مینویسد: عمر به در خانه علی آمد و او از خارج شدن خود داری میکرد. عمر هیزم خواست و گفت خارج شوید در غیر این صورت خانه را آتش زده بر افراد آن خراب خواهم ساخت. کسی گفت فاطمه در بین آنهاست. او گفت اگر چه او باشد. پس علی (ع) از خانه خارج شد و بیعت کرد. او میخواست که تا قرآن را جمع نکند از خانه خارج نشود. ابن قتیبه در گزارشی دیگر مینویسد: عمر به ابوبکر گفت: چرا متخلف از بیعت را نمیگیری؟ ابوبکر قنفد را برای این کار فرستاد ولی علی (ع) نیامد. باز عمر این سخن را تکرار کرد و او نیامد. عمر بلند شد و با جماعتی به سمت خانه علی آمد و در زد. فاطمه با شنیدن سخنان آنها فریاد برآورد که ای رسول خدا، ببین بعد از تو ما چه میکشیم. مردم دلشان سوخت، گریه کردند و باز گشتند. عمر و یارانش ماندند. پس علی خارج شد و به نزد ابوبکر آمد. به او گفتند: بیعت کن. او پرسید: اگر بیعت نکنم؟ گفتند در غیر این صورت گردن تو زده خواهد شد. ابوبکر ساکت بود. عمر گفت: چه امر میکن؟ ابوبکر پاسخ داد: تا علی کنار فاطمه است من با او کاری ندارم. (ص۲۱۳-۲۷۶)
تا اینجا هیچ مورخی سخن از ورود عمر به خانه علی و فاطمه به میان نیارورده است. اما یعقوبی این را اضافه و مینویسد: با شنیدن خبر بیعت مردم با ابوبکر، علی بسیار ناراحت شد. دوستانش همچون عباس و طلحه و زبیر در خانه علی اجتماع نموده بودند و از حضور در جلسات مربوط به بیعت با ابوبکر خودداری کردند. عمر با گروهی به در خانه علی آمد. او تهدید کرد که اگر برای بیعت بیرون نیایید خانه را آتش میزنم. یاران علی بیرون آمدند و با عمر به مشاجره پرداختند. سپس آنها به درون خانه هجوم آوردند. فاطمه بیرون آمد و گفت: به خدا قسم اگر از خانه بیرون نروید مویم را برهنه ساخته و شما را نفرین خواهم کرد. و الله لتخرجنّن او لاکشفنّ شعری و لاعجّنّ الی الله. این سخن باعث شد که آنها از خانه بیرون رفتند. (ج۱، ص۵۲۷)
بسیاری از مورخین اظهار پشیمانی ابوبکر در تعرض به خانه فاطمه را در آخر عمرش نقل کردهاند.(تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۳؛ مروج الذهب، ج۱، ص۶۵۸)
8- اگر چنین است پس داستان سقط محسن چه میشود؟
طبیعی است کسانی که داستان را به صورت کامل از کتاب اسرار آل محمد پذیرفته اند برای ایشان فرزندی به نام محسن نیز قبول کرده اند ولی کسانی که آن را تنها در حد تهدید دانسته اند پذیرش سقط محسن در این حادثه را قابل قبول نمیدانند. شاید به همین دلیل است که شیخ مفید در کتاب ارشاد خود ذکری از مصائب حضرت فاطمه زهرا (س) به میان نیاورده است ولی در بحث از تعداد فرزندان علی و فاطمه زهرا مینویسد: طایفه ای از شیعه معتقد است که فاطمه فرزندی به نام محسن داشته است که بعد از رسول خدا سقط شده است. (ج۱، ص ۳۵۶)
نتیجه اینکه عدهای در توجیه تهدید یا عمل عمر به این کار به سخن رسول خدا صلی الله علیه و سلم استناد کردهاند که حضرت فرموده است که هر کس از جمع مسلمانان متفرق شد، خانهاش را آتش بزنید.
باید در هر زمینه با علم و تحقیق سخن گفت و عمل نمود تا مبادا مشمول این آیات الهی شویم که در موردشان فرموده است: «ایشان را به این کار معرفتى نیست. جز گمان خود را پیروى نمىکنند، و در واقع، گمان در وصول به حقیقت هیچ سودى نمىرساند.» وَ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا سوره النجم آیه ۲۸
«بیشترشان جز از گمان پیروى نمىکنند ولى گمان به هیچ وجه آدمى را از حقیقت بىنیاز نمىگرداند. آرى، خدا به آنچه مىکنند داناست.»: و َمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ سوره یونس آیه ۳۶
چرا که خداوند متعال میفرماید: و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد. وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً سوره الاسراء آیه ۳۶