سوء استفاده شیعه از قتل حسین
شهادت حسین یک سانحه عظیم در تاریخ اسلام است، اما از این بدتر هم اتفاق افتاد، بدتر، همانا سوء استفاده شیعه ها از این مصیبت برای پیش برد اهداف خودشان است.
شیعه برای رسیدن به این هدف، در نقل حادثه، غلوهای زیادی کرده است.
مثلا میگوید زنان و کودکان حسین اسیر گشتند و به آنها بی احترامی شد، این ادعا سراپا دروغ است، نه عمر بن سعد به آنها بی احترامی کرد، نه ابن زیاد به آنها توهین نمود.
و یزید هم به بهترین صورت از آنها استقبال کرد، و وقتی دختر حسین گفت: ای یزید آیا آل محمد را به کنیزی میگیری؟
یزید جواب داد :نه، که آزادگانی گرانقدر هستند،به پیش دختران عموت برو و ببین حال آنها چون حال توست.
منظور یزید از دختران عمو، زنان خاندان ابوسفیان بود، زیرا فراموش نکنیم که بنی امیه و بنی هاشم هر دو از قبیله قریش، و با هم فامیل هستند.
فاطمه ؛دختر حسین؛ میگوید: داخل خانه شدم و یک زن از زنان آل سفیان را ندیدم مگر آنکه گریه میکردند و اشک میریختند.
اما شیعه کارش دمیدن در فتنه است و دروغ های میگوید که بعضی از این دروغ ها زننده، هم و توهین به اهل بیت است.
اما چرا یزید دستور داد تا اهلبیت حسین و اهل خانه یارانش به شام بیایند؟
برای این بود که مبادا در برگشت به آنها بی احترامی شود، بدستور یزید آنها با احترام به شام برده شدند و یزید پیکی برای بزرگان بنی هاشم فرستاد و دستور داد تا ریش سفیدان و پیران آنها بیایند، و در برگشت همراه اهلبیت باشند. و بهترین سواری را برایشان فراهم کرد و پول فراوان، برای راحتی خرج و مخارج سفر به آنها داد، و برای محکم کاری ۳۰ نفر از سواران بنی امیه را همراه کاروان کرد و گفت شما فقط همراه هستید، در کار آنها داخلت نمیکنید، هرجا استراحت کنند، یا هر وقت حرکت کنند، شما حق حرف زدن ندارید فقط همراه باشید تا به مدینه برسند .
و اهلبیت حسین را، کسی از خانه هایشان اسیر نکرده بود. حسین خودش آنها را همراه خود آورد، اگر در صحرا رها میشدند خوف هلاکت آنها میرفت، چون مردی همرایشان باقی نمانده بود.
بنابر این هدایت آنها به کوفه، و بعد به شام از سر ناچاری بود، وقتی مرد کسی را میکشی باید زنش تحت حمایت بگیری تا به جای امن خود برگردد.
حالا یزید اینکار را برای الله کرد، یا نیتش بستن زبان مردم بود، این مهم نیست، مهم این است که با اهل بیت حسین، خوشرفتاری شد. حتی ابن زیاد سختگیر همینکه زنان را در کوفه دید، دستور داد تا به ایشان خانه جدا بدهند و غذا برایشان میفرستاد.
پس آنچه که روحانیون شیعه سر منبرها باصدای سوزناک میگویند، فقط برای تحریک احساسات مردم است و حرفهایشان حقیقت ندارد.
و فراموش نکنیم که یزید هرگز از مرگ حسین اظهار خوشحالی ننمود، بلکه گریست و ابن زیاد را لعنت کرد.
پس به مصلحت او نبود که مردم را بیشتر عصبانی کند.
ما نمیگوییم یزید از قتل حسین مبراست،بلکه او مسبب اول و اصلی است،در زمان خلافت او این کار شد. ما او را گناه کار اول میدانیم، اما میگوییم که حتی برای ظاهرسازی هم که شده، باید با کشتن حسین، خود را مخالف نشان میداد و با اهل بیتش خوشرفتاری مینمود.
ما میگوییم شیعه بی جهت دارد موضوع را بطرف دیگر بر میگرداند. و دروغ های شاخدار میگوید.
خواننده گرامی !
اهل سنت یک پارچه از مرگ حسین متالم شد،اهل سنت را چه میکنی که مادر ابن زیاد به او گفت :وای بر تو، چه کردی؟ حسین را کشتی و هرگز بهشت را نخواهی دید .
برادر ابن زیاد ؛عثمان بن زیاد؛ گفت: دوست میداشتم که دماغ هر فرد از خاندان زیاد را سوراخ میکردند و بر آنها افسار میبستند، این را بیشتر دوست میداشتم تا اینکه لکه خون حسین بر دامان ما باشد. او این سخنان را جلوی برادرش گفت، و برادرش جوابی نتوانست بدهد.
جاییکه برادر ابن زیاد با او مخالفت کرده، آیا ممکن است اهل سنت از مردن حسین خوشحال باشند؟ اگر شیعه، سنی ها را مسئول خون حسین نمیداند، پس این گریه و زاری و برانگیختن احساسات مردم و ربط دادن قضیه به عمرو ابوبکر برای چیست؟
نکته ای که شیعه ها باید به آن توجه کنند
معمولا روضه خوان های شیعه فقط از قتل حسین و اسارات اهلبیتش میگویند، اما این را نمیگویند که بعد از این قتل، بر سر قاتلان چه آمد، آنها میخواند مردم را بر افروخته نگه دارند . نمیگویند، چون دانستن سرنوشت قاتلان حسین،دل مردم را خنک میکند .
و این چیزی نیست که علمای فتنه گر شیعه بخواهند، باز نکته دیگر این است که قاتلان حسین توسط لشکریان ابن زبیر( پسر حضرت زبیر) مجازات شدند و این را شیعه دوست ندارد که بگوید.
برای همین است که مردم شیعه نمیدانند که بعد از قتل حسین، یزید روز خوش را ندید و و شورش های پی در پی، عیش او را خراب کرد، ۴ سال بعد از قتل حسین، یزید به هلاکت رسید و ابن زیاد و شمر فراری شدند، عمر بن سعد کشته شد، و سر بریده اش را آوردند جلوی پسرش،گفتند: این را میشناسی؟
گفت: آری و بعد از او زندگی را هم دوست ندارم و پسرش را هم سر بریدند.
شمر را پیدا کردند و او فرار کرد، تعقیبش کردند تا گرفتندش و او را کشتند، و سرش را بریدند و جسدش را جلوی سگان انداختند و جسد شمر تبدیل شود به مدفوع سگان.
انتقامی از این بدتر، آیا ممکن است؟
پس انتقام حسین خیلی زود گرفته شد و یعنی فقط ۵ سال بین ظلم،و انتقام از ظالم فاصله بود.
از قاتلان حسین یکی هم جان بدر نبرد حتی سربازانی که در لشگر سعد بودند هرکدام که شناسایی شدند سرشان بریده شد.
حتی که خولی بن یزید را هم درنهانگاه خانه اش یافتند و کشتند. او همان کسی است که عمر بن سعد سر بریده حسین را به او داد که ببر به ابن زیاد برسان! او که به کوفه که رسید، شب هنگام بود و در های قصر را بسته بودند. او سر را برداشت و آمد خانه خودش، و سر را در تشتی که زنش در آن لباس میشست، انداخت و بر زن خود وارد شد.
زنش گفت : چه خبر ها؟ گفت ثروت دنیا را برات آوردم.
پرسید: ثروت دنیا!
گفت: آری در تشت است
زن گفت: در تشت؟
گفت: بله سر حسین است که صبح میبرم به ابن زیاد میدهم ( و جایزه میگیرم )
زن برخاست و گفت سبحان الله، مردم طلا و نقره میاورند وتو سر بریده پسر رسول خدا را به خانه من اوردی!! قسم به الله که دیگر سرم با سر تو، در یک بالین جمع نمیشود.
۵ سال بعد وقتی سربازان مختار (سردار ابن زبیر) در تعقیب خولی، وارد خانه اش شدند، خولی به نهانگاهی در خانه اش رفت و پنهان شد، سربازان از زن پرسیدند :خولی کجاست ؟ او با صدای بلند گفت: نمیدانم کجاست، اما در همان حال با دست اشاره کرد که اونجاست!! و یافتنش و سرش را بریدند.
ابن زیاد هم با آنکه فرار کرده بود بخاطر شرارت باطنش باز در شام، توانست خوش خدمتی کند و در راس سیزده هزار نفر به طرف عراق آمد که باز ابراهیم اشتر آنها را شکست داد و تار و مار کرد و ابن زیاد هم کشته شد و سرش را در دهم محرم ۶۷ هجری؛ یعنی دقیقا ۶ سال بعد از شهادت حسین ؛ بریدند و فرستادند به قصر کوفه یعنی همانجایی که ۶ سال پیش سر حسین را آورده بودن جلویش.
در روایت معتبر میاید که وقتی سر ابن زیاد را بریدند سه بار ماری داخل این سر بریده شد و از سرش خورد. این را همه دیدند و روایت معتبر است و شما میدانید ما اهل سنت از خرافات متنفریم اما روایت معتبر است.
و عجیب نیست که الله با قاتل حسین، معامله ای این چنینی کند.
و سر بریده ابن زیاد را فرستادند به مکه پیش، مصعب بن زبیر و او هم فرستاد به مدینه،به پیش علی بن حسین (زین العابدین)، یعنی تنها پسر باقی مانده از حسین،که بیا تماشا کن سر ابن زیاد است !
حیرت آورست که شیعه این بخش انتقام را در روضه خوانی های خود نمیگوید،تا حسین را مظلوم تر جلوه دهد و میگوید امام زمان میاید انتقام حسین را میگیرد از کی ؟ قاتلانش که همه مردند ؟ از کی؟ از ابوبکر و عمر رضی الله عنهما !!
یزید را ما دوست نداریم . علمای شیعه به مردم شیعه نمیگویند که یزید در مدینه با فرزندان صحابه چه کرد.
نمیگویند که یزید غیر مستقیم، قاتل چند صحابی هم هست.
اگر ما اهل سنت طرفدار صحابه هستیم و بخاطر توهین شیعه به یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم،از شیعه متنفریم. پس از یزید بیشتر متنفریم چون سربازان او چند نفر از صحابه هم توهین کردند، و هم کشته اند.
پس یزید از ما نیست و ما هم از یزید نیستیم.
اما شیعه از این گریه های بی معنی قصدی دیگر دارد .
او میخواهد آتش اختلاف بین مسلمانها را روشن نگه دارد.
لذا با آمیختن دروغ های بیشمار به داستان قیام حسین، سعی میکند که مخاطبانش فکر کنند سنی ها قاتل حسین هستند!!
علمای شیعه،در روز عاشورا بر سینه خود میزنند ، اما با این کار میخواهند آتش دشمنی را بین مسلمانها برافرازند و سنی ها را متهم میکنند!! در حالیکه اهل سنت نه فقط قاتل حسین نبودند، بلکه قاتلان حسین را تک تک کشتند.
و مصیبت حسین، اولین و آخرین مصیبت ما نیست،بلکه حسین خودش جنگ و مرگ را انتخاب کرد و شمشیر زنان مرد.
۵ سال بعد از شهادت حسین قاتلانش، یکی یکی گرفتار و به بدترین وضع کشته شدند، اما قاتلان مرتضی راد مهر تا هنوز،در قصرها به خوش گذرانی مشغولند
مرتضی راد مهر که در عهد خامنه ای، به جرم سنی شدن در زندان افتاده بود، او برایم گفت ما را بردند به بخش شکنجه،وسایل عجیب و غریبی آنجا بود، و به مدیر آنجا گفتند :
حاجی تحویل بگیر دشمنان حضرت علی را !!
یعنی به راد مهر هر تهمت میچسبید جز دشمن علی بودن ( اصل جرم رادمهر این بود که سنی شده بود ) اینجا را بخوانید:
www.aqeedeh.com/ebook/view_book.php
و اینجا را : www.aqeedeh.com/ebook/view_book.php
رادمهر میگفت: ما را من (و محمدی که سنی شده بود را ) بر سر صندلی فلزی نشانند و بستند و زیر ما آتش روشن کردند او گفت وقتی عروسی کردم زنم از دیدن پوست سوخته من وحشت کرد .
آیا مصیبت راد مهر بزرگتر است یا مصیبت حسین ؟ حسین در جنگ و رویارو و با یک ضربه شهید شد و اهل بیش را نیز نکشتند، در حالیکه برادر بی گناه راد مهر را هم کشتند و خودش را زجر کش کردند، رادمهر با آتش سوزاندند و شکنجه کردند.
پایان
————————————————————————————
بعضی دوستان آدرس نوشته هایم را خواسته بودند.
برداشت ها از من است اما قسمت اعظم این ۴ مقاله،ترجمه آزاد از بخش دوم کتاب دولت اموی (الدوله الأمویه) اثر نویسنده عالیقدر ؛دکتر محمد صلابی؛ است . که او بنوبت خود از کتب مختلف اهل سنت،جمع آوری کرده و نظر خودش را هم نوشته،او زیر هر واقعه، آدرس کتاب مربوطه را نیز نوشته،و مهم این است که بروایات صحیح السند استناد کرده،و کتابش در محافل علمی اهل سنت بسیار معتبر است، و شیخ عبدالرحمن سعدی صاحب تفسیر سعدی،خواندن آن را به عموم توصیه نموده است، یعنی نوشته های این دکتر محترم،نظر متفق علیه علمای ما میباشد.
پس هر کس به دنبال آدرس واقعه ها است و عربی میداند،به این کتاب مراجعه کند.بخشی از نوشته هایم ( بخش انتقام از قاتلان را ) نیز از (کامل فی تاریخ ) ابن اثیر اخذ کرده ام