از علی بن ابی طالب روایت است که : (وقتی این آیه بر پیامبر خدا نازل شد که ﴿وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ (الشعراء: ۲۱۴) «و خویشاوندان نزدیک خود را بیم بده». پیامبر مرا فراخواند و گفت: ای علی! خداوند به من فرمان داده است تا خویشاوندان نزدیک خود را بیم دهم، من از این کار ناتوان هستم و برایم دشوار است، و دانستم هر وقت این قضیه را با آنها مطرح کنم در مقابل کاری میکنند که دوست ندارم، سکوت اختیار کردم تا اینکه جبرئیل آمد و گفت: ای محمد! اگر آنچه را که به آن فرمان داده میشوی انجام ندهی پروردگارت تو را عذاب میدهد. پس یک صاع غذا برای ما درست کن، و یک پای گوسفند بر آن بگذار، و ظرفی را از شیر پر کن، سپس همه بنی عبدالمطلب را برای من جمع کن تا با آنها سخن بگویم، و آنچه را که به آن فرمان یافتهام به آنها برسانم؛ (علی میگوید:) آنچه پیامبر به من امر فرمود انجام دادم و آنها را نزد او فراخواندم، و در آن روز آنها چهل نفر بودند، و از چهل یک نفر بیشتر بودند یا یک نفر کمتر بودند، در میان آنها عموهای پیامبر بودند: ابوطالب و حمزه و عباس و ابولهب؛ وقتی آنها نزد او گرد آمدند…..تا…..، سپس پیامبر خدا آغاز سخن نمود و فرمود: فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند در میان عرب کسی را نمیشناسم که ارمغانی بهتر و برتر از ارمغان من برای شما آورده باشد. من برای شما خیر دنیا و سعادت آخرت را آوردهام، و خداوند به من فرمان داده شما را به سوی آن بخوانم، کدام یک از شما مرا در این امر یاری میکند تا برادر و… من باشد؟ همه خود را کنار کشیدند، من با خودم گفتم: من از همه کوچکتر و شکموتر و ضعیفتر هستم، گفتم: من ای پیامبر خدا! تو را یاری میکنم و وزیر تو میشوم، آنگاه گردن مرا گرفت و سپس فرمود: این برادرم و… است، از او بشنوید و اطاعت کنید، میگوید: آنگاه مردم بلند شدند و میخندیدند و به ابوطالب میگفتند: به تو فرمان داده تا گوش به فرمان پسرت باشی و از او اطاعت کنی(تاریخ الطبری)(۲/۳۱۹-۳۲۰)
اول: این حدیث صحت ندارد و دروغ است و در راویان طبری افرادی هستند، بنامهای: عبدالغفار بن القاسم ابومریم، ابن مدینی میگوید: او حدیث می ساخت. و ابوداود بعد از بیان اینکه عبدالواحد بن زیاد او را تکذیب کرده است، میگوید: (و من گواهی میدهم که ابا مریم دروغگوست، چون من او را ملاقات کرده و از او شنیدهام، و اسمش عبدالغفار بن قاسم است)(میزان الاعتدال)(۲/۶۴۰).و این را از طریق دیگر ابی حاتم روایت کرده است که در سند آن عبدالله بن عبدالقدوس(تفسیر ابن ابی حاتم)(ح ۱۶۰۱۵) است، ذهبی در مورد او میگوید: (کوفی و رافضی است). و یحیی میگوید: (اعتباری ندارد، رافضی پلیدی است). و نسائی میگوید: (ثقه نیست).و بخاری میگوید: (فرد مجهول و ناشناخته ایست، و حدیث او منکر است (المیزان)(۱/۵۴۵).
دوم: اینکه در آخر حدیث آمده است: (به سخنان او گوش کنید و از او اطاعت کنید) آیا آنها مسلمان بودند که گوش کنند و اطاعت نمایند؟! آنها سخنان پیامبر را گوش نکردند و از او در اصل ایمان اطاعت نکردند، و از دعوت او روی گرداندند، پس چگونه به آنها که اصلاً مؤمن نیستند فرمان میدهد که از پسربچهای اطاعت کنند که سن او از ده سال نگذشته است و حال آن که آنها بزرگان قریش هستند، و از اطاعت از خود محمد سرباز زدهاند، پس چگونه در حالی که هنوز کافر هستند از پسربچهای اطاعت میکنند؟!
سوم: اینکه، در حدیث آمده است که پسران عبدالمطلب (چهل نفر بودند یا یکی بیشتر از چهل یا یکی کمتر از آن بودهاند) و تاریخ این تعداد را تکذیب میکند. پسران عبدالمطلب ده نفر بودند، و از آنها فقط پنج تا دوران نبوت را دریافتهاند که عبارتند از: حمزه و عباس و ابوطالب و حارث و ابولهب، و بقیه قبل از بعثت وفات کردهاند.حمزه اصلاً فرزندی نداشت.و اولین فرزند عباس در دوران محاصره در شعب ابی طالب به دنیا آمد و اسمش عبدالله بود، و پس از آن فرزندانش عبیدالله و فضل، یکی پس از دیگری به دنیا آمدند؛ بنابراین، عباس فرزندان بزرگی نداشت که در آن حاضر شوند.و ابوطالب چهار فرزند داشت بنامهای: طالب، جعفر، عقیل و علی. طالب قبل از بعثت وفات یافته بود.و حارث دو پسر داشت به نامهای ابوسفیان و ربیعه که در فتح مکه مسلمان شدند.و ابولهب سه فرزند داشت به نامهای: عتبه، مغیث و عتیبه؛ دو تای اول مسلمان شدند، و سومی را پیامبر دعای بد کرد.(منهاج السنه)(۷/۲۹۷).اینها بودند فرزندان و نوههای عبدالمطلب، پس چگونه در آنجا چهل نفر حاضر شده است، و حال آن که تعداد اینها از چهارده نفر فراتر نمیرود؟! اینک اسامی آنها بیان میشود:۱- پدر: (عبدالمطلب).۲- پسر: (حمزه).۳- پسر: (عباس). ۴- پسر: (ابوطالب).۵- پسر: (حارث).۶- پسر: (ابولهب).۷- نوه: (طالب بن ابی طالب).۸- نوه: (عقیل بن ابی طالب).۹- نوه: (علی بن ابی طالب).۱۰- نوه: (جعفر بن ابی طالب).۱۱- نوه: (ابوسفیان بن حارث).۱۲- نوه: (ربیعه بن حارث).۱۳- نوه: (عتبه بن ابی لهب).۱۴- نوه: (مغیث بن ابی لهب).۱۵- نوه: (عتیبه بن ابی لهب) (ذخائر العقبى فی مناقب ذوی القربى)(ص ۲۹۲-۳۷۲). پس کجاست چهل نفر؟!!
گاهی راوی دروغگو بعضی از جنبهها را در نظر نمیگیرد و رسوا میشود.
چهارم: در روایت ابن ابی حاتم کلمات حدیث اینگونه هستند: (و جانشین من در میان خانوادهام خواهد بود). و در روایت طبری عبارت مبهم است، و با این کلمات آمده که: (تا برادرم و فلان و فلان شود)، پس ابن ابی حاتم فقط جانشینی در میان خانواده را ذکر کرده (یعنی همان وصایت و جانشینی حضرت علی در بنی هاشم و امور مالی پیامبر ، نه خلافت بلافصل و منصوص که مورد نظر شیعه است) و روایت طبری مبهم است، و هر دو صحیح نیستند.
پنجم: نمی توان گفت که مسئله هدایت شدن و ایمان آوردن نوعی معامله است و مثلا هرکس ایمان آورد فلان قدرت و مقام و منزلت را دارد؟ آیا پیامبر هیچگاه چنین کاری می کرده که ای مشرکین هر کس ایمان بیاورد فلان مقام و منزلت را صاحب می شود؟! در قرآن نیز بیان شده که هرکس ایمان آورد به نفع خود کار کرده و هرکس ایمان نیاورد به خود ظلم نموده است.