شناخت درست هر شخصیتی نیازمند تصور دقیقی از برهه زمانی است که از رحم آن زائیده شده است. امام مودودی ـ رحمه الله ـ نام احساس به مسئولیتی است در مقابل متلاشی شدن خلافت عثمانی به عنوان رمز وحدت جهان اسلام، و تهاجم فکری اندیشههای نوپای مارکس و داروین و هیگل از خارج و از تخم پریدن افکاری چون پرویزیت ـ انکار حدیث و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم ـ و قادیانیت ـ مدعی جدید نبوت ـ و عرض اندام مفکورههای دمکراسی و شعارهای جدایی دین از سیاست، و چیره بودن استعمار انگلیس بر شبه قاره هند در کنار فاصله گرفتن عموم جامعه اسلامی از قرآن و در نتیجه آن گم شدن تصور درست از دینداری.
مودودی تصوری تافته جدا بافته از اسلام یا شیوه فعالیت دینی نیست، در سال ۱۹۴۰ میلادی ـ یعنی یک سال قبل از تأسیس جماعت اسلامی ـ امام مودودی تاریخچه نهضت دینی را به رشته تحریر در آورد. که در آن از جایگاه مجدد سخن گفته تصوری بیدار از امام مهدی تقدیم داشت، که با فهم سطحی عامیانه بسیار تفاوت دارد، سپس از مجددانی سخن گفت که گوشهای از میدان نوآوری را محک زده بودند. عمر بن عبدالعزیز، امامان چهارگانه ( ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمد)، امام غزالی، ابن تیمیه، احمد سرهندی، شاه ولی الله دهلوی، احمد بریلوی و اسماعیل شهید را میتوان محرکهای اساسی فکر اصلاحی مودودی دانست.
شاید از گزافهگویی نباشد اگر جرأت کرده به صراحت بگویم مودودی در زمان خود تنها شخصیتی بود که همه این تاریخ اصلاح را هضم کرده، به عنوان مجدد کامل عرض اندام نمود.
حال اگر پرسیده شود چرا پس چون آن “مجددان جزئی” نتوانست پیروزیهای چشم گیری را بر صحنه تاریخ به ثبت رساند، میتوان گفت؛اولا موفقیتهای مودودی در به زمین زدن کمر هجوم فرهنگی غرب و به حاشیه راندن منکران حدیث (پرویزیها) و دفن کردن فتنه قادیانیت و ایفای سهم در نهضت کنونی جهان اسلام واقعا قابل تقدیر است.دوما مودودی آن بستری که بتواند او را بفهمد نیافت. برای همین به جرأت میتوان اذعان داشت که مودودی شخصیتی است که در آینده از نو عرض وجود خواهد کرد.
اما "اصطلاحات چهارگانه" در حقیقت یک کتاب نیست. بخصوص اگر بدانیم که این کتاب در سال ۱۹۴۱ یعنی همزبان با پایه ریزی جماعت اسلامی نگاشته شده است. این نوشتار در واقع قانون اساسی این جماعت است؛ ضابطه درست مفهوم الوهیت، همراه با تصور دقیقی از ربوبیت پروردگار، و عبادت به معنای شمول بندگی، و اطاعت و پرستش بعلاوه دین به عنوان برنامه فراگیر زندگی را به عنوان راهکار جماعت اسلامی تقدیم نمود.
میتوانم تا حدودی با مولانا گوهر رحمان ـ از شخصیتهای بارز قیادی جماعت اسلامی ـ که اصطلاحات چهارگانه را مقدمه تفهیم القرآن میداند همراه شوم، اما شاید دقیقتر این باشد که این کتابچه را قانون اساسی جماعت بنامیم و "تفیهم القرآن" را برنامه درست مسیر حرکت بسوی پایهریزی درست حکومت اسلامی در فرد و در پی آن تطبیق عملی در جامعه بشری.
افکار و اندیشههای امام مودودی و علامه اقبال لاهوری در یک مسیر است. اقبال از ظلم و ستمی که استعمار بر مسلمانان هندوستان تحمیل کرده بود، و از به حاشیه رانده شدن مسلمانان بسیار رنج میبرد. او مدتی را در غرب گذرانده بود و بخوبی چهره منافقانه فرنگ را در ویران کردن جهان اسلام و مکیدن خون منطقه جهت آبادانی سرزمینهای خود لمس کرده بود.
او با زبان شاعرانه و نگرش فیلسوفانه در تلاش بود تا جامعه اسلام را بسوی انقلابی در خود و شناخت ذات خود ـ فلسفه خودی ـ سوق دهد.
ای اسیر رنگ پاک از رنگ شو….. مؤمن خود کافر افرنگ شو
در جایی دیگر میگوید:
گر چه دارد شیوههای رنگ رنگ…. من بجز عبرت نگیرم از فرنگ
ای به تقلیدش اسیر آزاد شو… دامن قرآن بگیر آزاد شو
امام مودودی از سالهای ۱۹۲۲ شروع به قلم زدن کرده بود. شاهکار او در آن برهه از زمان "الجهاد فی الإسلام" را اقبال خوانده بود. پس از آن مودودی در سال ۱۹۳۳ مجله "ترجمان قرآن" را مدیریت میکرد. اقبال در سال ۱۹۳۸ دار فانی را وداع گفت. شاید تا آن زمان هیچ یک از نوشتههای امام مودودی از دید اقبال غایب نمانده باشد.
از او در مورد امام مودودی نقل میشود که گفته بود:" مودودی دین خدا را با قلمی که در تأیید و رضایت الله است عرضه میدارد". علامه اقبال دعوتنامهای فرستاده امام را به لاهور دعوت نمود. در پی اصرار اقبال مودودی از "حیدر آباد دکن" در جنوب هند به "پتهان کوت" در ایالت پنجاب در شمال هند کوچ کرد و شهرک "دار الإسلام" را به عنوان سمبلی از یک جامعه اسلامی نمونه تأسیس کرد.از امام مودودی روایت میشود که در مورد علامه اقبال گفته بود:" با اقبال در بسیاری از آراء و اندیشههایم همخوانی داشتم. درست همان چیزی که من در سر داشتم در تصور اقبال نیز بود. بخصوص جلوه دادن رویکردهای نظام اسلامی و ساختن کوادری که از نظر فکری و علمی توانایی مدیریت جامعه اسلامی را داشته باشند".
کوتاه مدتی بعد از آمدن امام به "دار الاسلام" نگذشته بود که اقبال جان به جان آفرین تسلیم گفت. و امام مودودی تکیه گاه مهمی که او را بدرستی درک میکرد را از دست داد. ایشان در پی وفات اقبال گفتهاند:" با مرگ این ابرمرد مهمترین تکیهگاه فیزیکی زندگیم را از دست دادم".اقبال فرزند وفادار فرهنگ شرقی و اسلامی است. مدتی را در غرب سپری کرد و از نزدیک پوچی و سقوط جامعه غرب را لمس کرده بود. همچنین مارگزیده استعمار انگلیس در سرزمین هندوستان بود. و از تاریخ ننگین این روباه پیر بدرستی آگاه بود.
و از دست آن به تنگ آمده داد و هوار میکرد:
فریاد ز افرنگ و دلاویزی افرنگ.. فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ … معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز
در عین حال مدهوش شدن و فریب خوردن جوانان از زرق و برق غرب او را بشدت آزار میداد. اینها مواردی بود که موقف اقبال از غرب را ساخته بود. بعدها که او با کتاب "الجهاد فی الاسلام" مودودی آشنا شد، ـ و بقول خودش؛ تا کنون کسی را نیافته بود که چون مودودی مفهوم جهاد را بدرستی روشن کند ـ با پیگیری نوشتههای مودودی بسیاری از خامیهای او از تصور اسلامی نیز بر طرف شد.زبان شاعرانه اقبال در انتقاد از غرب در بیداری نسلهای آتی جهان اسلام نقش بسزایی ایفا نمود.
امام مودودی در سایه فهم عمیقی که از دین داشت، عزت به نفس والایی کسب کرده بود. پوچی اندیشههای خودساخته غربی در مقابل وحی الهی برایش از روز روشنتر بود. او با توجه به شناختی که از اسباب و علل سقوط ملتها و فرهنگها و تمدنها در مسیر پژوهشهای قرآنیش بدست آورده بود، انهیار غرب و دادههای فکری آنرا با چشمان منطق خود میدید.کتاب "تنقیحات " او در کنار بقیه نوشتههایش چون " حال مسلمانان و راهکارهای نهضت اسلامی " بیانگر پایههای لرزان فرهنگ و تمدن نوساز غربی، و نظامهای لنگ اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی و سیاسی آن است در کنار تقدیم پروژه بدیل اسلامی برای بشریت.
هر دو همانطور که از افتادن در دام غرب برحذر میدارند، بشدت با "رهبانیت" و گوشهگیری از میدان پر فراز و نشیب زندگی در قالب تصوف منفی نیز در ستیزند. مودودی در "تجدید دین و احیاء آن" و اقبال در "بال جبریل" در پی آنند که تصور شاملی از اسلام را به جامعه انقلابی خود تلقین کنند. با این تفاوت که اقبال با توجه به پیش زمینه شاعرانه و مخزون شعر فارسیش هنوز در گره کوچه شعر سر در گم است، در حالیکه مودودی با چراغ قرآن و سنت به صراحت بی باکانه روشنگری میکند.
میتوان در سایه تقسیم بندی مودودی از تجدیدگران، اقبال را احیاگری جزئی یا مقطعی معرفی کرد و مودودی را احیاگری شمولی و همه جانبه…ربط استقلال پاکستان با اقبال بیشتر جنبه سمبلیک و تبلیغاتی دارد تا واقعیت. اقبال در سال ۱۹۳۸ یعنی ۹ سال قبل از استقلال پاکستان در ۱۹۴۷ از جهان فانی رخت بربسته بود. اقبال میخواست در هر ایالتی از هند که مسلمانان اکثریت دارند بنا به نظام "کانفدرالی و جمهوری " حکومت از آن مسلمانان باشد.
اساسا نباید انکار کرد که بنای پاکستان خواست اندیشمندان اسلامی نبود. چرا که آنها در پایهریزی پاکستان پاره شدن تکتل جمعیتی مسلمانان هند را میدیدند. و جدایی پاکستان و بنگلادش با توجه به موقعیت جغرافی آن دو نیاز به هوشیاری زیادی نداشت.آنچه مودودی و اقبال میخواستند بیدار شدن مسلمانان و رسیدن به حقوق منطقی و ملی آنها در هندوستان بود.
والبته بیداری مسلمانان بدون شک با مدیریت کل جامعه هندوستان مترادف بود. چرا که هیچ پروسهای نمیتوانست در برابر شمولیت و آزاد منشی و انسان دوستی اسلام رقابت کند، بخصوص که تاریخ مجد و عظمت هندوستان میراث حکمرانی مسلمانان بر آن شبه قاره است.امام مودودی در سال ۱۹۷۹ در گذشت، یعنی ۳۲ سال از عمرش را پس از قیام پاکستان در کشور نوپای اسلامی سپری نمود. او تصوری جامع و شامل از حکومت اسلامی و شیوه حکمرانی و قانونگذاری بر مبنای شریعت اسلامی تقدیم داشت که در باب خود بیمانند بود. درست است که اقبال با زبان شاعرانه خود بر پشت صوفیگرایی، تقلید، و آخوندهای مذهب فروش، و نظام سرمایهداری و کمونیستی تازیانه انتقاد زده است. اما تصور جامع و کامل از تمامیت خواهی دین را ما تنها در نوشتههای امام مودودی مییابیم. دینی بر چهار اصول بنیادی تصور اسلامی؛ حاکمیت الله تعالی ـ بندگی بشر ـ قانون شریعت ـ مکافات عمل و تصور درست از جزا و سزای قیامت. همراه با نظام اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، خانواده، و روابط بین المللی برگرفته از قرآن و سنت.
این شمولیت در بینش اسلامی را پیش از مودودی شاید با این وضوح و روشنی در پروسههای مجتهدان جهان اسلام کمتر میتوان مشاهده کرد.با توجه به این موارد به حق میتوان با تفسیر "فی ظلال قرآن" و قلم توانمند شهید سید قطب در معرفی مودودی به "مسلم عظیم" همنوا شد.جماعت اسلامی دو آزمایش الهی را طی کرده است. مرحله اول آن در زمان خود امام مودودی وپس از تأسیس پاکستان. مرحله "آزمایش بر سختی" بود. رهبری جماعت با نظامهای سکولار دین ستیز، و افکار تهاجمی کمونیستی، قادیانیت، کاپیتالیستی، الحاد و لادینیت، منکران سنت رسول الله (صلی الله علیه وسلم) دست به گریبان بود. و در بین جوغه اعدام و سیاهچالهای زندان وفعالیتهای طاقت فرسای دعوت اسلامی مدام در نقل و انتقال بود.
بعد از مودودی جماعت "آزمایش یسر" و گشایش الهی را تجربه کرد.
جماعتی که در پرتو رهبریت علماء و اندیشمندان توانسته بود از آزمایش سختی سربلند بیرون آید، متأسفانه در مرحله دوم چندان خوش نام نبود.
از سال ۱۹۸۵م و نیاز جماعت به جمع کردن هواداران برای رقابت در انتخابات، باعث شد نظام عضویت در جماعت روز بروز ضعیفتر شود. برنامه و مراحلی که افراد برای رسیدن به عضویت میبایستی طی کنند روز بروز کمرنگتر شد. مفاهیم تزکیه و تربیت، و پاکسازی فکری و اصلاح افراد افت کرد و رسیدن به فتوحات سیاسی به امید ساختار پس از بدست گرفتن سکان رهبری در رأس اهتمامات رهبریت قرار گرفت.
میتوان این سه دهه ـ (از سال ۱۹۸۵ تا کنون ۲۰۱۶) ـ از تاریخ جماعت را به عنوان عصر انحطاط و عقب نشینی جماعت از معیارهای اصیل و اساسنامه آن، و فاصله گرفتن از مؤسس آن تلقی نمود.
در این مرحله از تاریخ جماعت، علماء و اندیشمندان که نماد جامعیت و تصور اسلامیند از کادر رهبری به حاشیه برده شدند. و سکان مدیریت را چهرههایی که از رشتهها و تخصصات غیر دینی آمده بودند و از یک زاویه معینی حرکت اسلام را میدیدند و بدور از جامعیت یک پهلو جماعت را میچرخاندند، بدست گرفتند.در سایه این مدیریت شخصیت افراد بر روح اجتماعی جماعت طغیان کرد. و رهبریت تقدس مآبانه جلوه نمود که؛ در هر مرحله سکانداری او جماعت را نجات میدهد و در نبود او کمر جماعت خواهد شکست!این بینش که خود بیانگر نازایی وعقم یک جماعت است باعث میشود بیش از یک نسل از جماعت در سایه رهبری فرد واحد رشد کنند و یکسو و از یک زاویه به جنبش اسلامی بنگرند. اختزال جماعت در افراد و گره خوردن آن به دامن اشخاص خود نشانه بیماری مزمنی است که جماعت اسلامی از آن رنج میبرد.
متأسفانه باید عرض کنم که خود جماعت اسلامی ـ و حتی در ایام زندگی امام مودوی ـ نتوانست بدان درجه از رشد و تعالی برسد تا بتواند مودودی را هضم کند، چه رسد پس از او..
به نظر بنده امروزه هیچ جماعتی در پاکستان بر مبانی فکری و اندیشه امام مودودی گام نمیزند، تنها افرادی انگشت شمار در جماعت اسلامی یافت میشوند که گه گداری اندیشههای امام مودودی را میخوانند و آنها نیز روز بروز کمتر میشوند.
البته چالشهای قرن بیست و یکم که در آن غرب یکپارچه شده، برای تکه پاره کردن جهان اسلام کمر بسته، غیر از چالشهای زمان مودودی ( ۱۹۰۳ – 1979) در قرن بیستم است.
با این وجود هر کسی که در این قرن و در قرون آتی در پی احیاء مبانی دینی باشد از خواندن کتابخانه و میراث مودودی بینیاز نخواهد بود.
روند بیداری در جامعه اسلامی پاکستان از حجم تبلیغات سوئی که بر علیه امام مودودی در گذشته بود کاسته است. علمای تقلیدی که در گذشته همگام با رسانههای سکولار از امام مودودی شیطانی رجیم به تصویر کشیده بودند، امروز لباس باورهای کهنه خود را بدور انداخته از او به نیکی یاد میکنند.
شخصیت امام مودودی در برخورد با چالشهای جلوی رویش بیشتر به شخصیت حضرت ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ شباهت دارد. همتی که یک تنه در مقابل دنیایی از چالشها سپر بلا شد و میگفت: هرگز اجازه نمیدهم تا من زندهام تار مویی از اسلام کم شود. ( أو ینقص الإسلام و أنا حی؟!).
گمان نمیکنم مودودی بار دیگر در جماعت اسلامی که رو به انقراض نهاده، متولد شود. اما پیش بینی میکنم که در آیندهای نه چندان دور ما شاهد میلاد حرکت اسلامی نوینی در پاکستان خواهیم بود. که اندماجی از چند پروسه اخوان المسلمین، سلفیت، حزب تحریر، و جماعت تبلیغ میباشد. و در ادبیات این حرکت نوپا امام مودودی از جایگاه ویژهای برخوردار خواهد شد.
شاید برای خواننده جهان فارسی شگفت آور باشد که بگویم؛ شهرت امام مودودی در ترکیه و جهان عرب و اروپا و کشورهای جنوب شرق آسیا به مراتب بیشتر است از شهرت او در پاکستان و خطه اردو زبان!.. البته اسباب و علل آن نیاز به فرصتی دیگر برای بحث و بررسی دارد..