(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ) (حجرات:۶) ای کسانی که ایمان آوردهاید ! اگر شخص فاسقی خبری را به شما رسانید درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی – بدون آگاهی آسیب برسانید، و از کرده خود پشیمان شوید. الله سبحانه و تعالی در این آیه دستور به بررسی اخباری میدهد که برای شنوندگان میرسد و به عبارتی میگوید سند اخبار را بررسی کنید من نیز در این مجال بررسی مختصری از روایات کتب شیعه که خبر از شکستن پهلوی فاطمه میدهد را خواهم آورد و خواهیم دید که این خبر دروغی بیش نیست اما متاسفانه تفرقه افکنان و فاسقان در طبل تفرقه میکوبند و میتازند و میکشند و لعنت میکنند و نعره میکشند که عمر به فاطمه جسارت کرد العیاذ بالله.
متاسفانه اهل تشیع با وضع کردن روایاتی که کل دین اسلام را زیر سوال میبرد تنها هدف آنان تخریب دین اسلام میباشد و دینی را که اصحاب کرام الله از آنان راضی باد به ما رسانده است را زیر سوال می برند و با ساختن این روایات به بزرگترین یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم ایراد میگیرند و طعنه میزنند و قلوب مومنان را فاسد میکنند. وضع کردن خرافه شهادت فاطمه رضی الله عنها یعنی متهم کردن مستقیم سیدنا عمر رضی الله عنه، داماد علی کرم الله وجه و پدر زن رسول خدا صلی الله علیه و سلم میباشد. و هر ساله شاهد هستیم که در ایرانی که به دست عمر رضی الله فتح شده و اسلام به آن سرزمین آمده است هر سال ایامی را به نام ایام شهادت فاطمه درست میکنند و داغی که بردل مجوس مانده است را با لعن و نفرین کردنِ عمر رضی الله عنه خالی میکنند. آثار چنین ایامی و چنین داستان های کذبی چه چیزی جز توهین به شاگردان رسول خدا و نابودی دین خدا میباشد؟
برای اینکه طعن به ناقل دین همان طعن به منقول میباشد و طعن به اصحاب رضی الله عنهم یعنی طعن به دینی که آنها به ما رسانده اند و در نتیجه طعن به کل اهل سنت است بدین معنا که هر کسی حقایق را بیان کند مورد طعن و لعن و سب و قتل قرار میگیرد همانطور که شاهد هستیم در ایران وضع علما و حق گویان ترور و اعدام و زندان میشود.
به امام أحمد بن حنبل گفته شد: الرجل یصوم و یصلی ویعتکف أحب إلیک أو یتکلم فی أهل البدع؟ فقال: إذا قام وصلى واعتکف فإنما هو لنفسه، وإذا تکلم فی أهل البدع فإنما هو للمسلمین، هذا أفضل. فبین أن نفع هذا عام للمسلمین فی دینهم من جنس الجهاد فی سبیل الله
مجموعه الرسائل والمسائل شیخ الإسلام ابن تیمیه ج ۴ ص ۱۱۰ .
مردی که روزه میگیرد ونماز میخواند و اعتکاف میکند در نزد تو محبوب تر است یا کسی که درباره اهل بدعت سخن میگوید؟ گفت اگر قیام کند و نماز بخواند و اعتکاف کند پس اینها برای نفس خودش است و اما اگر درباره اهل بدعت سخن بگوید پس این نفعش برای مسلمانان است، و این افضل است. ونفع این عام است برای دین مسلمین از جنس جهاد فی سبیل الله میباشد.
در این مقاله به بررسی روایات کتب شیعه و طبق قواعد رجالی شیعه می پردازیم.حدیث صحیح در نزد شیعه حدیثی است که سند آن توسط راویان عادل و امامی در تمام طبقات به معصوم برسد. حدیث ضعیف در نزد شیعه حدیثی است که فاقد اتصال سند یا راویان آن فاقد صفت عدالت یا فاقد وثاقت باشند.اما چون شیعه از علم حدیث چیزی نمیداند و این مقدار را نیز از اهل سنت یاد گرفته است دو شرط نداشتن شذوذ و علت را برای حدیث صحیح ذکر نکرده است.
این مقاله کاملا مستند است و آدرس تمام بررسی های رجالی را از کتابخانه شیعه داده ام تا خود شیعیان فریب خورده نیز بروند و با چشم خود ببینند که روایاتی که دال بر شکستن پهلوی فاطمه است را یک مشت کذاب و غالی گفته اند که طبق قواعد رجالی علمای شیعه آن اشخاص غیر قابل اعتماد و کذاب و دروغگو میباشند.
در این مقاله تنها روایاتی بررسی شده اند که تصریح به حمله به فاطمه علیها السلام و شکستن پهلوی او و سقط شدن محسن کرده اند و از آوردن روایاتی که هیچ گونه ذکری درباره شکستن پهلوی فاطمه و دیگر کذبیات نشده است خود داری شده است و تقریبا تمام روایات بررسی شده است. اولین کسی که این دروغ را به ثبت رسانده است سلیم بن قیس هلالی میباشد. سلیم سیزده امامی بود و زید را نیز امامی معصوم میدانست و در کتابش روایاتی که ائمه سیزده نفر هستند را آورده است.نقل کتاب سلیم بن قیس از طریق ابان بن ابی عیاش میباشد که این شخص نیز در ترازوی رجال شیعه پشزی وزن و ارزش و اعتبار ندارد. کتاب سلیم در ابتدا اخلاقی بوده ولی ابان بن ابی عیاش و دیگران پس از او در این کتاب دستبرد زدند و تا جایی که امروزه میبینیم این کتاب تعداد صفحاتش به ۵۰۰ رسیده است! و جعل و وضع کردن مطالب این کتاب در اصل کار ابان بن ابی عیاش بوده است چنانکه علمای متاخر شیعه اتفاق نظر دارند که این کتاب جعلی است و از اعتبار ساقط میباشد و برای اثبات جعلی بودن این کتاب نیز دلایلی ارائه داده اند. برای توضیح کامل درباره کتاب سلیم بن قیس به این مقاله رجوع کنید:
و مختصرا در اینجا اقوال کبار علمای شیعه را بیان میکنیم
علامه حلی از استوانه های رجالی شیعه در ترجمه سلیم بن قیس میگوید:
«طلبه الحجاج لیقتله فهرب و آوى إلى أبان بن أبی عیاش. فلما حضرته الوفاه قال لأبان إن لک علی حقا و قد حضرنی الموت یا ابن أخی إنه کان من الأمر بعد رسول الله صلى الله علیه و آله کیت و کیت، و أعطاه کتابا، فلم یرو عن سلیم بن قیس أحد من الناس، سوى أبان بن أبی عیاش… و قد ذکر له ابن عقده فی رجال أمیر المؤمنین علیه السلام أحادیث عنه و الکتاب موضوع لا مریه فیه، و على ذلک علامات تدل على ما ذکرنا. [منها] ما ذکر أن محمد بن أبی بکر وعظ أباه عند الموت. [و منها] أن الأئمه ثلاثه عشر و غیر ذلک، و أسانید هذا الکتاب تختلف تاره بروایه عمر بن أذینه عن إبراهیم بن عمر الصنعانی عن أبان بن أبی عیاش عن سلیم، و تاره یروی عن عمر عن أبان بلا واسطه. و الوجه عندی الحکم بتعدیل المشار إلیه، و التوقف فی الفاسد من کتابه.»
یعنی: حجاج او را طلب کرد تا بکشد پس فرار کرد و به خانه ابان بن ابی عیاش رفت. زمانی که مرگش فرا رسید به ابان گفت حقتو بر گردن من است و موقع مرگم حضورداری ای پسر برادرم بعد از رسول خدا صلی الله علیه و سلم چنین و چنان گفته شده است، و کتابش را به او دارد، و از سلیم بن قیس احدی از مردم روایت نکرده است به غیر از ابان بن بی عیاش…
ابن عقده در رجال امیر المومنین احادیثی از او ذکر کرده است و و کتاب وضع شده میباشد و شکی در این نیست، و بر اثبات موضوع بودنش نشانه هایی است. مثلا آنچه که ذکر شده که محمد بن ابی بکر پدرش را موقع مرگ موعظه داده است و مثلا اینکه ائمه سیزده نفر هستند و غیر اینها، و اسناد این کتاب مختلف است یک بار روایت شده از عمر بن اذینه از ابراهیم بن عمر صنعانی از ابان بن ابی عیاش از سلیم، و بار دیگر روایت شده از عمر از ابان بدون واسطه و مستقیم. وجه این کتاب نزد من حکم به اصلاح آنچه که به او معروف شده است و توقف کرد در فساد کتابش.
نام کتاب : خلاصه الاقوال نویسنده : العلامه الحلی جلد : ۱ صفحه : ۱۶۲
منظور از اینکه محمد بن ابی بکر پدرش را ابوبکر رضی الله عنه وعظ و پند داده است این است که در زمان وفات ابوبکر ضی الله عنه عمر محمد بن ابی بکر کمتر از سه سال بوده است و آیا کودکی سه ساله میتواند پند و موعظه بدهد؟ و دروغگو نیز کم حافظه است و همه جوانب را در نظر نمیگیرد و آخر سر دروغش فاش میشود و علمای شیعه با دیدن این دروغ های فاحش جعلی بودن این کتاب را واضح و مبرهن میدانند.
شیخ مفید از علمای برجسته و طراز اول امامی در تصحیح اعتقادات امامیه مینویسد:
«وأما ماتعلّق به أبو جعفر (رحمه اللّه) من حدیث سلیم الذی رجع فیه إلى الکتابالمضاف إلیه بروایهأبان بن أبی عیّاشفالمعنى فیهصحیح غیر أن هذا الکتاب غیر موثوق به، ولا یجوز العمل على أکثره، وقد حصل فیه تخلیط وتدلیس، فینبغی للمتدین أن یجتنب العمل بکل ما فیه، ولا یعول على جملته والتقلید لرواته(لراویه.) ولیفزع إلى العلماء فیما تضمنه من الأحادیث لیوقفوه(لیفقهوه.) على الصحیح منها والفاسد، والله الموفق للصواب.»
و اما آنچه که ابو جعفر رحمه الله درباره حدیث سلیم که گفته به آن رجوع شود معنی اش صحیح است غیر از اینکه این کتاب قابل اعتماد نیست و جایز نیست عمل به اکثر آن، و در آن دستکاری و تقلب رخ داده است، پس متدینین باید از عمل کردن به کل آنچه در این کتاب آمده است اجتناب بورزند، و اعتماد به جملگی آن و تقلید روایت آن درست نیست. و شخص باید پناه ببرد به علماء نسبت به احادیثی که در این کتاب وجود دارد، تا اینکه آنها آگاهش کنندکه کدام حدیث صحیح و کدام فاسد است.
نام کتاب : تصحیح اعتقادات الإمامیه نویسنده : الشیخ المفید جلد : ۱ صفحه : ۱۴۹-۱۵۰٫
ابن داود حلی میگوید:
« 226 ـ سلیم بن قیس الهلالی ى ، ن ، سین ، ین ( جخ ) ینسب إلیه الکتاب المشهور وهو موضوع بدلیل أنه قال : إن محمد بن أبی بکر وعظ أباه عند موته. وقال فیه : إن الائمه ثلاثه عشر مع زید. وأسانیده مختلفه ( غض ) : لم یرو عنه إلا أبان بن أبی عیاش وفی الکتاب مناکیر مشتهره ، وما أظنه إلا موضوعا.»
سلیم بن قیس هلالی، به او نسبت داده شده است کتاب مشهوری و موضوع میباشد بدلیل اینکه محمد بن بی بکر پدرش را موقع وفات پند و موعظه میدهد. و در کتاب آمده است که ائمه سیزده تا هستند همراه با زید. و سند های آن مختلف است و کسی جز ابان بن ابی عیاش از او روایت نکرده است و درکتاب مناکیر مشهوری وجود دارد، و گمانی به این کتاب جز جعلی بودنش ندارم.
اسم الکتاب : کتاب الرجال المؤلف : ابن داود الحلی مجلد : ۱ صفحه: ۲۴۹
کتاب سلیم بن قیس را ابان بن ابی عیاش روایت کرده است که علاوه بر اینکه در نزد اهل سنت ابان بن ابی عیاش ضعیف و متروک الحدیث است در نزد شیعه نیز ضعیف میباشد حال ببینیم نظر علمای شیعه درباره این شخص چه میباشد
ابو داود الحلی در ترجمه این شخص چنین آورده است:
۲ ـ أبان بن أبی عیاش ، بالیاء المثناه تحت والشین المعجمه ، فیروزین ( جخ غض ) ضعیف ، قیل إنه وضع کتاب سلیم بن قیس. ضعیف است،گفته شده است که او کتاب سلیم بن قیس را وضع کرده است
اسم الکتاب : کتاب الرجال المؤلف : ابن داود الحلی مجلد : ۱ صفحه: ۲۲۶-۲۲۵
شیخ طوسی میگوید:
[ ۱۲۶۴ ] ۳۶ – أبان بن أبی عیاش فیروز، تابعی، ضعیف.
نام کتاب : رجال الطوسی نویسنده : الشیخ الطوسی جلد : ۱ صفحه : ۱۲۶
خوئی می گوید:
۲۲ – أبان بن أبی عیاش فیروز: عده الشیخ فی رجاله من أصحاب السجاد (۱۰) والباقر (۳۶) والصادق (۱۹۰) علیهم السلام، وقال – عند ذکره فی أصحاب الباقر علیه السلام – تابعی ضعیف، وعند ذکره فی أصحاب الصادق علیه السلام: البصری تابعی. وقال ابن الغضائری: أبان بن أبی عیاش – واسم عیاش هارون – تابعی، روى عن أنس بن مالک، وروى عن علی بن الحسین علیهما السلام، ضعیف لا یلتفت إلیه، وینسب أصحابنا وضع کتاب سلیم بن قیس إلیه.
یعنی تابعی ضعیف است و التفاتی به او نیست و اصحاب ما وضع کردن کتاب سلیم بن قیس را به او نسبت داده اند
نام کتاب : معجم رجال الحدیث نویسنده : السید أبوالقاسم الخوئی جلد : ۱ صفحه : ۱۲۹
و همانطور که می بینیم که ناقل کتاب سلیم بن قیس نیز ضعیف است حال آیا کتابی که سلیم بن قیس خودش ننوشته است بلکه ابان بن ابی عیاش که ضعیف میباشد نوشته است و به او نسبت داده است میتواند معتبر باشد؟
کتاب دوم الأمالی
روایت اول: الشیخ الصدوق– الأمالی– رقم الصفحه : ( ۱۷۴ ) – رقم الحدیث : ( ۱۷۸ )
– حدثنا : علی بن أحمد بن موسى الدقاق (رحمه الله ) ، قال : حدثنا : محمد ابن أبیعبد الله الکوفی، قال: حدثنا : موسى بن عمران النخعی ، عن عمه الحسین بن یزیدالنوفلی، عن الحسن بن علی بن أبی حمزه ، عن أبیه ، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، قال : إن رسول الله (ص) کان جالساً … إلى أن قال : …. وإنی لما رأیتها ذکرتما یصنع بها بعدی، کأنی بهاوقد دخل الذل بیتها ، وانتهکتحرمتها ، وغصبت حقها ، ومنعت إرثها ، وکسر جنبها ، وأسقطت جنینها..
ابن عباس میگوید رسول خدا صلی الله علیه و سلم نشسته بود… تا اینکه گفت… هنگامیکه فاطمه را میبینم به یاد اتفاقاتی که بعد از من برای او میافتد میافتم، گویی او را با چشم خود میبینم که ذلت به خانهاش وارد شده و حرمتش مورد هتک قرار گرفته و حقش غصب و از ارثش منع و پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده است…
بررسی سند و رجال روایت:
این روایت کذب و دروغ میباشد به علت وجود راویان زیر:
عن عمه الحسین بن یزید النوفلی که العلامه و ابن داود و جزائری و محمد طه نجف و بهبودی او را ضعیف می دانند
أقوال العلماء فیه :قال النجاشی : قال قوم من القمّیین إنّه غلا فی آخر عمره ، واللّه أعلم یعنی: نجاشی میگوید گروهی از اهل قوم میگویند در آخر عمرش دچار غلو و سرکشی شد و الله بهتر میداند.
ذکره العلاّمه فی القسم الثانی من الخلاصه ، وقال : وأنا عندی التوقّف فی روایته بمجرد ما نقل عن القمّیین وعدم الظفر بتعدیل الأصحاب (خلاصه الأقوال : ص ۳۳۹ .)
وابن داوود فی الجزء الثانی من رجاله، (رجال ابن داوود : ص ۲۴۱ ) والجزائری فی القسم الرابع من رجاله المختص برواه الضعاف ، وقال : لا وجه لتوقّف العلاّمه فی روایته بناءً على رد روایه المجهول کما بُیِّن فی الأُصول، (حاوی الأقوال : ج ۳ ص ۴۰۷ .) وذکره محمّد طه نجف فی القسم الثالث من رجاله المختص بالضعفاء.( إتقان المقال : ص ۲۷۸ ) ودرسه البهبودی فی الضعفاء، (معرفه الحدیث : ص ۱۳۸ ) وأسقط روایاته عند تحقیقه الکافی ، ولم یثبتها فی کتابه الصحیح من الکافی .
نام کتاب : الضّعفاء من رجال الحدیث نویسنده :
حسین الساعدی جلد : 1 صفحه : 496
راوی دیگر الحسن بن علی بن أبی حمزه .
أقوال العلماء فیه : قال ابن الغضائری : مولى الأنصار ، أبو محمّد ، واقف بن واقف ، ضعیف فی نفسه ، وأبوه أوثق منه ، وقال الحسن بن علی بن فضّال : إنّی لأستحی من اللّه أن أروی عن الحسن بن علی ، وحدیث الرضا علیه السلام فیه مشهور.الرجال لابن الغضائری : ص ۵۱ الرقم ۳۳ ؛ مجمع الرجال : ج ۲ ص ۱۲۲ .
یعنی: هم خودش و هم پدرش جزو واقفیه بودهاند، خودش ضعیف بوده و پدرش قابل اعتمادتر از خود او است. و حسن بن علی بن فضال میگوید من از خدا خجالت میکشم که از حسن بن علی روایت بکنم و حدیث رضا علیه السلام درباره او مشهور است
وقال الکشّی : قال محمّد بن مسعود : سألت علی بن الحسن بن فضّال عن الحسن بن علی بن أبی حمزه البطائنی فقال : کذّاب ملعون ، رویت عنه أحادیث کثیره ، وکتبت عنه تفسیر القرآن کلّه من أوله إلى آخره ، إلاّ إنّی لا أستحل أن أروی عنه حدیثا واحدا. رجال الکشّی : ج ۲ ص ۸۲۷ الرقم ۱۰۴۲ .
یعنی: دروغگو و ملعون است، روایات زیادی از او نقل شده و یک دوره تفسیر قرآن از وی نوشته شده است، اما من به خود اجازه نمیدهم یک حدیث هم از او نقل کنم.
وقال النجاشی : الحسن بن علی بن أبی حمزه ـ واسمه سالم البطائنی ـ قال أبو عمرو الکشّی : فیما أخبرنا به محمّد بن محمّد ، عن جعفر بن محمّد عنه قال : قال محمّد بن مسعود : سألت علی بن الحسن بن فضّال ، عن الحسن بن علی بن أبی حمزه البطائنی ؟ فطعن علیه ، وکان أبوه قائد أبی بصیر یحیى بن القاسم.
نجاشی، احمد بن على، رجال النجاشی، ص ۳۶، ش۷۳، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، ۱۳۶۵ ش. در رجال نجاشی دربارهی «حسن بن علی بن ابی حمزه»، عبارت «فطعن علیه» آمده است که دلالت بر ضعف وی دارد.
وحکى لی أبو الحسن حمدویه بن نصیر ، عن بعض أشایخه أنّه قال : الحسن بن علی بن أبی حمزه رجل سوء. رجال الکشّی : ج ۲ ص ۸۲۷ ذیل الرقم ۱۰۴۲ . یعنی ابوالحسن حمدویه برایم حکایت کرد از بعضی مشایخش که گفت: حسن بن علی بن ابی حمزه مرد سوء و بدی است.
قال أبو عمرو : الحسن بن علی بن أبی حمزه ، کذّاب غالٍ. رجال الکشّی : ج ۲ ص ۷۴۲ . ابو عمر گفت: حسن بن علی بن ابی حمزه بسیار دروغ گوی غالی است. وذکره العلاّمه فی القسم الثانی من الخلاصه المختص بالضعفاء،
خلاصه الأقوال : ص ۳۳۴ . وابن داوود الحلّی فی الجزء الثانی من رجاله المختص بالمجروحین، رجال ابن داوود : ص ۲۳۸ . والجزائری فی القسم الرابع من رجاله،
حاوی الأقوال : ج ۳ ص ۳۸۱ . ومحمّد طه نجف فیالقسم الثالث من رجاله المختص بالضعفاء. إتقان المقال : ص ۲۷۵ . وضعّفه المجلسی فی رجاله، رجال المجلسی : ص ۱۸۸٫ وحکم على روایاته بالضعف عند دراسته أسانید الکافی وتهذیب الأحکام. راجع مرآه العقول : ج ۹ ص ۱۰۸ وج ۱۲ ص ۳۹ و۹۵ و۵۰۸ و۵۱۱ وج ۱۵ ، ص ۴۸۸ وج ۱۷ ص۱۲ وغیرها ؛ ملاذ الأخیار : ج ۹ ص ۸۵ وج ۱۰ ص ۱۸۵ وج ۱۳ ص ۵۲۱ وج ۱۴ ص ۴۱ و۳۵۸ وغیرها .ودرسه البهبودی فی الضعفاء، معرفه الحدیث : ص ۱۲۹ . وأسقط روایاته عند تحقیقه الکافی ، ولم یثبتها فی کتابه الصحیح من الکافی .
راوی بعدی: عن أبیه وهو (علی بن أبی حمزه )
ابن داود حلی میگوید
۳۲۵ – علی بن أبی حمزه البطائنی قائد أبی بصیر یحیى بن أبی القاسم ق، م (جخ، ست) واقفی (کش) قال له أبو الحسن (علیه السلام): أنت وأصحابک أشباه الحمیر وقال الرضا علیه السلام: سئل علی بن أبی حمزه فی قبره عنی فوقف فضرب على رأسه ضربه فامتلا قبره ناراوقال (عنه) أبو الحسن علیه السلام (أما استبان لکم کذبه ؟ ألیس هو الذی یروی أن رأس المهدی یهدى إلى عیسى بن مریم ؟) وهو صاحب الشیبانی (جش) هو أحد عمد الواقفه (غض) لعنه الله هو أشد الخلق عداوه للمولى (۱) بعد أبی إبراهیم علیه السلام.
یعنی علی بن ابی حمزه قائد ابی بصیر هفت امامی است ابو الحسن علیه السلام به او گفت تو و یارانت همانند الاغ هستید و رضا علیه السلام گفت از علی بن حمزه در قبرش درباره من سوال شد پس توقف کرد پس به سرش ضربه ای زدند و از قبرش آتش بیرون آمد!!!
خاقانی در رجالش میگوید:
على بن ابى حمزه البطائنی والاجماع على خبثه وانه من عمد الواقفیه وقد قال فیه على بن الحسن بن فضال: انه متهم کذاب …. هذا مع شهره ضعفه والتصریحات الوارده بقدحه والاخبار المستفیضه فی ذمه ولعنه
علی بن ابی حمزه اجماع بر خباثتش است واقفی است علی بن حسن بن فضال درباره اش میگوید: متهم و کذاب است…. این با شهرت او در ضعفش است و تصریحات وارده بر قدح او و اخبار متسفیض است در ذم و لعن او.
همانطورکه میبینیم این روایت در سند آن کذاب و ملعون و واقفی مذهب وجود دارد و از اعتبار ساقط میباشد
روایت دوم
الشیخ الصدوق– الأمالی– رقم الصفحه : ( ۱۹۷ ) – رقم الحدیث : ( ۲۰۸ )
– حدثنا : محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید (ر) ، قال : حدثنا : أحمد بن إدریس ومحمد بن یحیى العطار جمیعاً،عن محمد بن أحمد بن یحیى بن عمران الأشعری ، قال : حدثنا : أبو عبد الله الرازی ، عن الحسن بن علی بن أبی حمزه ، عن سیف بن عمیره ، عنمحمد بن عتبه ، عن محمد بن عبد الرحمن ، عن أبیه ، عن علی بن أبی طالب (ع) ، قال : بینا أنا وفاطمهوالحسن والحسین عند رسول الله (ص) ، إذا التفت إلینا فبکى ، فقلت : ما یبکیک یارسول الله ؟ فقال : أبکی مما یصنع بکم بعدی . فقلت : وما ذاک یا رسول الله ؟ قال : أبکی من ضربتک على القرن ، ولطم فاطمه خدها ، وطعنه الحسن فی الفخذ ، والسم الذییسقى ، وقتل الحسین،قال : فبکى أهل البیت جمیعاً، فقلت : یا رسول الله ، ما خلقناربنا إلا للبلاء ! ،قال : إبشر یا علی ، فإن الله عز وجل قد عهد إلی أنه لا یحبک إلاّمؤمن ، ولا یبغضک إلاّمنافق.
علی بن ابی طالب میگوید من و فاطمه و حسن و حسین نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم بودیم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نگاه کرد به ما و گریه کرد و عرض کردم: یا رسول الله! چرا گریه می کنی؟ گریه می کنم از آن ضربتی که بر فرق تو زده می شود و سیلی که بر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) خورده می شود.
این روایت ضعیف است و در سند آن افراد ضعیف وجود دارد
بررسی رجال روایت:
محمد بن أحمد بن یحیى بن عمران الأشعری
ابن داود حلی میگوید:
۱۳۰۸ – محمد بن أحمد بن یحیى الاشعری لم (جخ) صاحب " نوادر الحکمه " (ست) جلیل القدر کثیر الروایه لکن قیل: إنه کان لا یبالی عمن روى. گفته شده است اهمتی به اینکه از چه کسی روایت میکند نمی داد
اسم الکتاب : کتاب الرجال المؤلف :
ابن داود الحلی مجلد : 1 صفحه: 164 و ۱۶۵
نجاشی میگوید:
[ ۹۳۹ ] محمد بن أحمد بن یحیى بن عمران بن عبد الله بن سعد بن مالک الاشعری القمی أبو جعفر، کان ثقه فی الحدیث. إلا أن أصحابنا قالوا: کان یروی عن الضعفاء ویعتمد المراسیل ولا یبالى عمن أخذ وما علیه فی نفسه مطعن فی شئ وکان محمد بن الحسن بن الولید یستثنى من روایه محمد بن أحمد بن یحیى ما رواه عن محمد بن موسى الهمدانی، أو ما رواه عن رجل، أو یقول بعض أصحابنا، أو عن محمد بن یحیى المعاذی، أو عن أبی عبد الله الرازی الجامورانی… .
یعنی: محمد بن احمد در حدیث ثقه است. منتها اصحاب ما میگویند از ضعیف ها نیز روایت میکند به مراسیل اعتماد میکرد و توجه نمیکرد که از چه کسی روایت را گرفته است و در نفس خودش طعنی بر او نیست. و ابو جعفر محمد بن حسن بن ولید در قبول روایاتش استثناء کرده از روایات محمد بن احمد بن یحیی از آنچه که روایت کرده از محمد بن موسی همدانی یا آنچه که بدون ذکر نام گفته از مردی، یا بگوید بعضی از اصحابمان یا از محمد بن یحیی معاذی یا از ابو عبد الله رازی الجامورانی…
نام کتاب : رجال النجاشی نویسنده : النجاشی جلد : ۱ صفحه : ۳۴۸
و ابو جعفر ابن بابویه نیز با ابو جعفر محمد بن حسن بن ولید موافقت کرده است و در همان صفحه میگوید
قال أبو العباس بن نوح: وقد أصاب شیخنا أبو جعفر محمد بن الحسن بن الولید فی ذلک کله وتبعه أبو جعفر بن بابویه رحمه الله على ذلک إلا فی محمد بن عیسى بن عبید
ابو العباس بن نوح میگوید: شیخ ما ابو جعفر محمد بن حسن بن ولید در این ها کلا حرف صواب زده است و ابو جعفر بن بابویه نیز حرف او رادنبال کرده است در این راویان مگر در محمد بن عیسی بن عبید
و همانطور که در سند روایت نیز میبینیم « عن محمد بن أحمد بن یحیى بن عمران الأشعری ، قال : حدثنا : أبو عبد الله الرازی» محمد بن احمد از ابو عبد الله رازی روایت کرده که نشان بر ضعف روایت است
حال بیایید ببینیم که این ابو عبد الله الرازی چه کسی است و حکم محدثان شیعی درباره او چه میباشد
این راوی ضعیف است وابن الغضائری میگوید اهل قم ضعیفش میدانند و علامه حلی و ابن داود و جزائری و مجلسی اسم او را در ضعفا آورده اند
۱۹ ـ أبو عبد الله الرازی الجامورانی [محمد بن أحمد المتقدم] بالجیم والراء والنون لم ( جخ ) ضعیف
اسم الکتاب : کتاب الرجال المؤلف : ابن داود الحلی مجلد : ۱ صفحه: ۳۱۳
(۱۰۱۸۶) – محمد بن أحمد الجامورانی: قال ابن الغضائری: " محمد بن أحمد الجامورانی: أبو عبد الله الرازی، ضعفه القمیون، واستثنوا من کتاب نوادر الحکمه ما رواه، وفی مذهبه ارتفاع ".
نام کتاب : معجم رجال الحدیث نویسنده : السید أبوالقاسم الخوئی جلد : ۱۶ صفحه : ۵۵
أبو عبد الله الجامورانی = محمد بن أحمد الجامورانی الضعیف. روى عنه سبع روایات فی الکافی والتهذیبین.
اسم کتاب: الموسوعه الرجالیه المیسره. نویسنده: الشیخ علی أکبر الترابی صفحه ۵۳۴
أقوال العلماء فیه :
قال ابن الغضائری : محمّد بن أحمد الجامورانی : أبو عبداللّه الرازی ضعفه القمّیون ، واستثنوا من کتابه نوادر الحکمه ما رواه ، وفی مذهبه ارتفاع . رجال ابن الغضائری : ص ۹۷ ، الرقم ۱۴۴، مجمع الرجال : ج ۵ ص ۱۲۷ .
وذکره العلاّمه الحلّی فی القسم الثانی من الخلاصه المختص بالضعفاء ، خلاصه الأقوال : ص ۴۰۴ ، الرقم ۱۶۳۳ .
وابن داوود الحلّی فی الجزء الثانی من رجاله المختص بالمجروحین والمجهولین ،
رجال ابن داوود: ص ۲۶۹ ، الرقم ۴۲۳ .
ومحمّد طه نجف فی القسم الثالث من رجاله المختص بالضعفاء . إتقان المقال : ص ۳۳۷ .
وضعفه المجلسی فی رجاله ،
رجال المجلسی : ص ۲۹۲ .
وحکم على روایاته بالضعف عند دراسته لأسانید الکافی والتهذیب .
مرآه العقول : ج ۱۹ ص ۱۹ و ۹۲ و ج ۲۰ ص ۱۷ ، ۱۹ و ۳۲۰، ملاذ الأخیار : ج ۹ ص ۱۸۵ و ج ۱۰ ص ۱۸۵ .
خلاصه القول فیه :ضعیف ، ضعفه ابن الولید ، وابن نوح ، والصدوق ، وابن الغضائری ، وعدّه من الضعفاء کل من : العلاّمه ، وابن داوود ، والجزائری ، ومحمّد طه نجف . وفی روایاته ضعف وتخلیط ، ویظهر من بعضها الوضع .
پس این راوی نیز ضعیف میباشد
روای بعدی: الحسن بن علی بن أبی حمزه
این راوی را قبلا بررسی کردیم که کذاب و ملعون است
۱۲۴ ـ الحسن بن علی بن أبی حمزه واسمه سالم ، البطائنی ( کش ) طعن علیه وروى أنه کذاب ملعون ( جش ) کان من وجوه الواقفه ( غض ) متروک الروایه.
یعنی: حسن بن علی بن ابی حمزه بر او طعنه وارد است و روایت شده که او کذاب و ملعون است و از او واقفیت دیده شده و روایاتش ترک میشود
اسم الکتاب : کتاب الرجال المؤلف : ابن داود الحلی مجلد : ۱ صفحه: ۲۳۸
راوی بعدی سیف بن عمیره
طوسی او را کذاب(بسیار دروغگو) و وضاع ( بسیار جعل کننده) میداند
– ان اسطوره عبد الله بن سبا وقصص مشاغباته الهائله من موضوعات ومختلقات سیف بن عمیره الوضاع الکذاب
یعنی داستان عبد الله ابن سباء از دروغ های ساخته شده توسط سیف بن عمیره وضاع و کذاب میباشد!!
نام کتاب : رجال الطوسی نویسنده : الشیخ الطوسی جلد : ۱ صفحه : ۷۵
زین الدین أبی علی الحسن بن أبی طالب ابن أبی المجد الیوسفی معروف به فاضل و محقق الابی در کتاب کشف الرموزش بعد از ذکر روایتی درباره صیغه کردن کنیزان بدون اجازه ولی شان میگوید روایت ضعیف است به خاطر سیف بن عمیره که مورد طعن و لعن قرار گرفته است.
هذه رواها سیف بن عمیره، عن علی بن المغیره، قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام، عن الرجل یتمتع بأمه المرأه (امرأه خ) بغیر إذنها؟ فقال: لا بأس به . والروایه ضعیفه السند، فإن سیف (سیفا خ) مطعون فیه ملعون
نام کتاب : کشف الرموز نویسنده : الفاضل الآبی جلد : ۲ صفحه : ۱۱۸
همانطور که مشاهده میکنید اکثر راویان این روایت، ضعیف و کذاب و ملعون بودند و هیچ صاحب خرد و آدم عاقلی به غیر از عشاق خرافات و تفرقه افکنان بین صفوف مسلمین و آتش بیاران معکره و فتنه انگیزان حاضر نیست چنین روایات سرتا سر دروغ را قبول کند.
کتاب سوم اختصاص مفید: المفید– الإختصاص– رقم الصفحه : ( ۱۸۵ )
–أبو محمد ، عن عبد الله بن سنان ، عن أبیعبد الله (ع) قال : … إلى أن قال …. فدعا بکتاب فکتبه لها برد فدک ،فقال : فخرجت والکتاب معها ، فلقیها عمر فقال : یا بنت محمد ما هذا الکتاب الذی معک، فقالت : کتاب کتب لی أبو بکر برد فدک ، فقال : هلمیه إلی ، فأبت أن تدفعه إلیه ،فرفسها برجله وکانت حاملهبإبنإسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها ثم لطمها فکأنیأنظر إلى قرط فی أذنها حین نقفت ثم أخذ الکتاب فخرقه فمضت ومکثت خمسه وسبعین یوماًمریضه مما ضربها عمر ، ثم قبضت…. ألخ.
ابا عبد الله میگوید: ابوبکر کاغذی خواست و برایش برگرداندن فدک را نوشت، و از خانه خارج شد و نوشته همراهش بود در راه با عمر روبه رو شد عمر گفت ای دختر محمد این کتاب چیست که همراهت است، گفت کتابی است که ابوبکر برایم نوشته برای برگرداندن فدک گفت آن را به من بده، پس خود داری کرد از دادن نوشته، پس با پایش به او زد و فاطمه به محسن حامله بود پس محسن از شکمش سقط شد سپس سیلیی به او زد طوری که انگار میبینم گوشواره اش از گوشش افتاد سپس نوشته را گرفت و سوزاند سپس مریض شد و هفتاد و پنج روز مریض باقی ماند از ضربه عمر سپس مرد…
پاسخ:
این روایت یکی از دروغ های با مزه دیگر روافض میباشد که نشان دهنده استعداد شگفت انگیز در خیال پردازی و افسانه تراشی و کذابی آنان میباشد
روایت بر این دلالت دارد که ضربه خوردن فاطمه بعد از مساله فدک بوده است و در تضاد است با دیگر روایاتی که ضربه خوردن فاطمه را در موقع بیعت و در پشت در ذکر کرده اند پس متن روایت کافی است برای بطلان این کذب قبیح.
اما به نسبت سند آن:
اولا: مُحمّد بن مُحمّد بن نَعمان ملقب به شیخ مُفید در تاریخ ۴۱۳ هجری فوت کردند.
دوما: سند این روایت تنها سه راوی دارد (۱- ابومحمد ۲- عبد الله بن سنان ۳- ابی عبد الله)
سوما: روایت معنعن و غیر متنصل است یعنی عبد الله ابن سنان مستقیم از ابی عبد الله امام جعفر متوفای ۱۴۸ روایت کرده است و بین این دو شخص فاصله بسیار زیاد است و نمیدانیم از چه کسی روایت کرده است و به همین خاطر روایت ضعیف است.
چهارما: این دروغ قبیح را به امام جعفر صادق نسبت داده اند وامام جعفر از این بهتان ها بریء است.
پنجما: اصلا خود کتاب الاختصاص و انتساب آن به شیخ مفید ثابت نشده است و خوئی در معجم رجال به این حقیقت اعتراف میکند و میگوید :
«لکن لا اعتماد على هذه الروایه، لعدم ثبوت الکتاب إلى الشیخ المفید»
یعنی: اما بر این روایت اعتماد نیست به علت عدم ثبوت کتاب (الاختصاص) به شیخ مفید.
نام کتاب : معجم رجال الحدیث نویسنده : السید أبوالقاسم الخوئی جلد : ۱۴ صفحه : ۱۲۱
پس واضح ترین دلیل بر باطل بودن سند این روایت نداشتن سند متصل و ارسال آن به صورت قرن به قرن! میباشد
کتاب چهارم: احتجاج طبرسی
الطبرسی– الإحتجاج – الجزء : ( ۱ ) – رقم الصفحه : ( ۴۱۴ )
احتجاج الحسن بن علی بن أبی طالب علیهما السلام على جماعه من المنکرین لفضله وفضل ابیه من قبل بحضره معاویه.
روی عن الشعبى وأبی مخنف ویزید بن أبى حبیب المصری انهم قالوا: (بعد از ۱۶ صفحه داستان سرایی و تراوشات ذهن بیمار طبرسی… وهر أنچه که شیطان به او القا کرده و نوشته … تا میرسد به این توهم…) فقال عمر – لزیاد -: ما تقول ؟ فقال: قد رأیت منظرا قبیحا، ونفسا – من العذاب الألیم، والخزی فی الحیاه الدنیا، ولعذاب الآخره اخزى، وانت الذی ضربت فاطمه بنت رسول الله صلى الله علیه واله حتى ادمیتها والقت ما فی بطنها، استدلالا منک لرسول الله صلى الله علیه واله ومخالفه منک لأمره، وانتهاکا لحرمته وقد قال لها رسول الله صلى الله علیه واله: " یا فاطمه انت سیده نساء أهل الجنه "
نام کتاب : الاحتجاج نویسنده : أبی منصور احمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی جلد : ۱ صفحه : ۴۰۱ تا ۴۱۶
طبرسی متوفای ۶۲۰ هجری است و از افرادی به طور مستقم روایت میکند که در قرن اول و دوم زندگی میکرده اند.
یعنی طبرسی میگوید که شعبی و ابی مخنف و یزید بن ابی حبیب به طور همزمان این ۱۶ صفحه داستان را برای من نقل کرده اند . و این ارسال چند قرنی بسیار عجیب است.
طبرسی موقع نوشتن این خرافات معلوم نیست که چه چیزی مصرف کرده و روایت مذکور را در ۱۶ صفحه نوشته است. باید از طبرسی پرسید که ۱۶ صفحه روایت را چطور بعد از ۶ قرن مستقیم و تنها با ذکر یک سلسله از سند ، آن هم از افرادی مانند ابو مخنف که ضعیف است در کتابت نوشته ای؟ این روایت بیشتر شبیه داستان های هالیودی و قصه های مادر بزرگها می ماند. کاملا روشن و واضح است که شانزده صفحه روایت را با تنها یک سلسله رجال آوردن نشان از چه چیز دارد. و این کذب و افتراها حاصل تراوشات ذهن بیمار طبرسی بوده و از جیب خود درآورده و هرچه را خواسته نوشته و آنچه را نوشته تکرار نکرده است. پس این روایت تنها عشاق خرافات و بیماران ذهنی را تسکین میدهد و از هر لحاظ باطل و کذب و افترا میباشد و ارزش استناد کردند ندارد.
یک سوال باید پرسید که حقیقتا چرا روافض به این روایات مضحک استناد میکنند؟ یعنی شعور خوانندگان در نزد آنان اینقدر بی ارزش است؟
کتاب پنجم کامل الزیارات قمی:روایت اول
نام کتاب : کامل الزّیارات نویسنده : ابن قولویه القمی باب نوادر الزیارات جلد : ۱ صفحه : ۳۴۷
۱۲- حدثنی محمد بن عبد الله بن جعفر الحمیری ، عن أبیه ، عن علی بن محمد بن سالم ، عن محمد بن خالد ، عن عبد الله بن حماد البصری ، عن عبد الله بن عبد الرحمان الأصم ، عن حماد بن عثمان ، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) ،قال : لما أسری بالنبی ( صلى الله علیه وآله ) إلى السماء قیل له : ان الله تبارک وتعالى یختبرک فی ثلاث لینظر کیف صبرک ، قال : أسلم لأمرک یا رب ولا قوه لی على الصبر الا بک ، فما هن ، قیل له : أولهن الجوع والاثره على نفسک وعلى أهلک لأهل الحاجه ، قال : قبلت یا رب ورضیت وسلمت ومنک التوفیق والصبر . واما الثانیه فالتکذیب والخوف الشدید وبذلک مهجتک فی محاربه أهل الکفر بمالک ونفسک ، والصبر على ما یصیبک منهم من الأذى ومن أهل النفاق والألم فی الحرب والجراح ، قال : قبلت یا رب ورضیت وسلمت ومنک التوفیق والصبر . وأما الثالثه فما یلقی أهل بیتک من بعدک من القتل ، اما أخوک علی فیلقى من أمتک الشتم والتعنیف والتوبیخ والحرمان والجحد والظلم وآخر ذلک القتل ، فقال : یا رب قبلت ورضیت ومنک التوفیق والصبر ، وأما ابنتک فتظلم وتحرم ویؤخذ حقها غصبا الذی تجعله لها ، وتضرب وهی حامل ، ویدخل علیها وعلى حریمها ومنزلها بغیر اذن ، ثم یمسها هوان وذل ثم لا تجد مانعا ، وتطرح ما فی بطنها من الضرب وتموت من ذلک الضرب ."
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و سلم به معراج رفتند ندایی به ایشان رسید که ( ای محمد) خداوند تبارک و تعالی تو را سه بار امتحان می کند تا صبر تو را بیازماید ، پیامبر عظیم الشأن اسلام عرضه داشتند : پروردگارا من تسلیم امر تو هستم و هیچ قوه وقدرتی بر صبر ندارم جز از ناحیه تو ، سپس عرضه داشتند : آن امور کدامند ؟ ندا به ایشان رسید … و اما امر سوم : و آن کشتن اهل بیت تو ست که بعد از تو از طرف امتت اتفاق می افتد ، و اما برادرت « علی » ، او از ناحیه همین امت مورد شتم و جسارت و توهین و ( اتهام ) و توبیخ قرار می گیرد و او را ( از حقش ) محروم می کنند و ( حق مسلم ) او را انکار می کنند و ظلمهای زیادی در حق او روا می دارند و در نهایت او را به شهادت می رسانند ، حضرت رسول صلى الله علیه وآله عرضه داشت : خداوندا تمامی اینها را قبول کردم و ( به رضای ) راضی هستم و توفیق و صبر در برابر این مصائب از تو می طلبم ، اما دختر تو: پس به وی ظلم خواهد شد و او را از حقش محروم می کنند و حقی را که تو برای وی قرار می دهی غصب خواهند کرد ؛ و او را در زمان بارداری مورد ضرب و شتم قرار می دهند ؛ و بدون اجازه وی در خانه و حریمش وارد خواهند شد ؛ سپس هتک حرمت و خواری و ذلت را خواهد چشید و راهی برای جلو گیری از آن پیدا نخواهد کرد ؛ و آنچه در شکم دارد در اثر ضربه سقط خواهد شد و وی در اثر همین ضربه خواهد مرد .
نخست باید توجه کرد که این روایت در باب «نوادر» آمده است پس ابتدا قول شیوخ شیعه و ائمه آنان را درباره روایاتی که در باب النودار نوشته میشود را مرور میکنیم
شیخ مفید در کتاب جوابات اهل موصل صفحه ۵ میگوید «النوادر: التی لا عمل علیها، فدل على أن الأحادیث التی تورد فی (النوادر) لا حجیه لها.»
یعنی النوار : روایاتی که به آنها عمل نمیشود، و بر این دلالت میکند که احادیثی که در النوادر آورده میشود حجت نیستند.
نام کتاب : جوابات اهل الموصل فی العدد والرؤیه نویسنده :
الشیخ المفید جلد : 1 صفحه : 5
و در صفحه ۱۹ نیز باز میگیود «والنوادر هی التی لا عمل علیها.» یعنی نوادر روایاتی هستند که به آنها عمل نمیشود
و سید شریف مرتضی میگوید: «وإنما هی من وضع الرواه ورواد النوادر وقد تلقفها الناس وتناقلوها من غیر تمحیص.»
یعنی : و بیشک چیزهایی هستند که راویان وضع کرده اند و در نوادر آورده شده اند و مردم با شتاب این روایات را میگیرند و بین خود نقل میکنند بدون پالایش و تمیز کردن و شناساندن راست از دروغ.
پس روایاتی که در باب النوادر آورده میشوند جزو روایاتی هستند که خود نویسنده کتاب به صحیح بودن آنها اعتقادی نداشته است و به همین خاطر اقوال شاذ و روایات نادره را در بابی جدا گانه تحت عنوان باب النوادر می آوردند.
اما بررسی سند این روایت: علی بن محمد بن سلیمان. این راوی مجهول الحال است و هیچ ترجمه ای برای او وجود ندارد
عبد الله بن حماد البصری
این راوی نیز مجهول الحال است و من در بین کتب روایی شیعه جستجو کردم وهیچ کسی از او روایتی نکرده است. تنها در باب نوادر کامل الزیارات از او روایت نقل شده است و هیچگونه جرح و تعدیلی برای عبد الله بن حماد البصری موجود نمیباشد
ومیرزا غلام رضا عرفانیان نیز میگوید که ذکری از او در جرح و تعدیل نشده است
عبد الله بن حماد البصری ۲۲ / ۲، لم یذکر.ص ۱۳۶
کتاب: علم الرجال – طبع ونشر: مؤسسه النشر الاسلامی الطبعه: الاولى الکمیه: ۱۰۰۰ نسخه التاریخ: ۱۴۱۷ ه. ق
راوی دیگر:
عبد الله بن عبد الرحمان الأصم
در معجم رجال جناب آقای خوئی در ترجمه این شخص چنین آمده است
۶۹۶۲ – عبد الله بن عبد الرحمان الاصم: قال النجاشی: " عبد الله بن عبد الرحمان الاصم المسمعی بصری، ضعیف غال لیس بشئ، روى عن مسمع کردین وغیره، له کتاب المزار، سمعت ممن رآه، فقال لی: هو تخلیط. وله کتاب الناسخ والمنسوخ. أخبرنا غیر واحد، عن أحمد بن محمد بن یحیى، عن سعد، عن محمد بن عیسى بن عبید، عنه ". وقال ابن الغضائری: " عبد الله بن عبد الرحمان الاصم المسمعی. أبو محمد، ضعیف مرتفع القول، وله کتاب فی الزیارات ما یدل على خبث عظیم ومذهب متهافت، وکان من کذابه أهل البصره ". روى عن مسمع بن عبد الملک، وروى عنه عبد الله بن حماد البصری. کامل الزیارات: فی قول رسول الله (صلى الله علیه وآله): إن الحسین تقتله أمته من بعده، الحدیث ۲٫ أقول: ظاهر کلام النجاشی أنه لیس بشئ أنه ضعیف فی الحدیث، فلا اعتماد على روایاته. طبقته فی الحدیث وقع بهذا العنوان فی إسناد عده من الروایات تبلغ أربعه وخمسین موردا.
یعنی: عبد الله بن عبد الرحمان الاصم: نجاشی میگوید: " عبد الله بن عبد الرحمن الاصم بصری، ضعیف و غالی است روایاتش بی ارزش است، از مسمع کردین و غیر او روایت کرده، شنیدم از کسی که او را دیده که به من گفت: عقل او پریشان و مختل است. و کتابی در ناسخ و منسوخ دارد. …. ابن الغضائری میگوید عبد الله بن عبد الرحمن الاصم ضعیف است و مرتفع القول میباشد، و کتابی در زیارات دارد که دلیل بر خبث عظیم او و مذهب پلید او دارد، و از کذاب های بصره است" …. میگویم: ظاهر کلام نجاشی بر این است که او بی ارزش است و حدیثش ضعیف میباشد و بر روایاتش اعتماد نمیشود..
همانطور که مشاهده میکنید در سند این روایت نیز کذاب و مجاهیل وجود دارد و در باب نوادر نیز نقل شده است به همین جهت این روایت کذب و دروغ میباشد و از اعتبار ساقط است.
روایت دوم:
نام کتاب : کامل الزّیارات نویسنده : ابن قولویه القمی باب نوادر الزیارات جلد : ۱ صفحه : ۳۴۲
۲- وبهذا الإسناد ، عن عبد الله الأصم، عن عبد الله بن بکیر الأرجانی ، قال : صحبت أبا عبد الله(ع) فی طریقمکه من المدینه ، فنزلنا منزلاًیقال له : عسفان ، ثم مررنا بجبلأسود عن یسارالطریق موحش ، …. إلى أن قال ….. وقاتل فاطمه ومحسن ، وقاتل الحسن والحسین (ع) ،فإما معاویه وعمرو فما یطمعان فی الخلاص ، ومعهم کل من نصب لناالعداوه ، وأعان علینا بلسانه ویده وماله … ألخ.
پاسخ:
این روایت نیز روایت دوم از باب نوادر الزیارات میباشد که در سند آن دو راوی وجود دارد که هردو ضعیف هستند
عبد الله بن عبد الرحمن الاصم را در روایت ۱۲ از همین باب و قبل از این روایت بررسی کردیم که کذاب و غالی بود
راوی دیگر:
عبد الله بن بکر (بکیر) الأرجانی : علامه حلی درباره او میگوید که ضعیف و مرتفع القول میباشد
۳۲ – عبد الله بن بکر الارجانی – بالراء والجیم – روى عن ابی عبد الله (علیه السلام)، مرتفع القول، ضعیف.
ابی عبد الله علیه السلام میگوید مرتفع القول و ضعیف است.
نام کتاب : خلاصه الاقوال نویسنده : العلامه الحلی جلد : ۱ صفحه : ۳۷۴
و
نام کتاب : کتاب الرجال نویسنده : ابن داود الحلی جلد : ۱ صفحه : ۲۵۳
و این روایت نیز به خاطر راویان ضعیف رد میشود
کتاب ششم بحار الانوار مجلسی بحار الأنوار لمحمد باقر المجلسی ج ۹۸ – ص ۴۴ الروایه رقم ( ۸۴ ) .
۸۴ ( أقول : وجدت بخط الشیخ محمد بن علی الجبعی نقلا من خط الشهید رفع الله درجته نقلا من مصباح الشیخ أبی منصور طاب ثراه قال : روی أنه دخل النبی صلى الله علیه وآله یوما " إلى فاطمه علیها السلام فهیأت له طعاما من تمر وقرص وسمن فاجتمعوا على الأکل هو وعلی وفاطمه والحسن والحسین علیهم السلام فلما أکلوا سجد رسول الله صلى الله علیه وآله وأطال سجوده ثم بکى ثم ضحک ثم جلس وکان أجرأهم فی الکلام علی علیه السلام فقال : یا رسول الله رأینا منک الیوم ما لم نره قبل ذلک فقال صلى الله علیه وآله : إنی لما أکلت معکم فرحت وسررت بسلامتکم واجتماعکم فسجدت لله تعالى شکرا " . فهبط جبرئیل علیه السلام یقول : سجدت شکرا " لفرحک بأهلک ؟ فقلت : نعم فقال : ألا أخبرک بما یجری علیهم بعدک ؟ فقلت : بلى یا أخی یا جبرئیل فقال : أما ابنتک فهی أول أهلک لحاقا بک بعد أن تظلم ویؤخذ حقها وتمنع إرثها ویظلم بعلها ویکسر ضلعها وأما ابن عمک فیظلم ویمنع حقه ویقتل ، وأما الحسن فإنه یظلم ویمنع حقه ویقتل بالسم ، وأما الحسین فإنه یظلم ویمنع حقه وتقتل عترته وتطؤه الخیول وینهب رحله وتسبى نساؤه وذراریه ویدفن مرملا بدمه ویدفنه الغرباء . فبکیت وقلت وهل یزوره أحد ؟ قال یزوره الغرباء قلت : فما لمن زاره من الثواب ؟ قال : یکتب له ثواب ألف حجه وألف عمره کلها معک ، فضحک )( ۱ ) ما بین القوسین ساقط من مطبوعه الکمبانی وموجود فی طبعه تبریز وعنها أثبتناه .
… جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود آیا خبرت نکنم به آنچه بر سر خانواده ات بعد تو می آید؟ گفتم بله ای برادرم ای جبرئیل گفت: اما دخترت که او اول شخص از اهل تو است که به تو ملحق میشود بعد اینکهبه او ظلم میشود و حقش گرفته میشود و از ارثش منع میشود به همسرش ظلم میشود و پهلویش شکسته میشود….
این روایت همانطور که در پاورقی نیز به آن اشاره شده است در چاپ شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی موجود نمیباشد اما در نسخه تبریز وجود دارد. و معلوم نیست که آیا این روایت را در طبع تبریز به بحار الانوار اضافه شده است یا نه.
اولین چاپ بحار الانوار توسط محمد حسین کمپانی صورت گرفت که به چاپ سنگی کمپانی مشهور است و در ۲۵ جلد میباشد. چاپهای دیگر توسط «دارالکتب الاسلامیه» و «آل البیت(ع)» است که در ۱۱۰ جلد به چاپ رسیده است.
پس همینکه این روایت در چاپ اول موجود نمیباشد و به چاپ های بعدی درز کرده است دنبال کنندگان حقیقت را دچار شک میکند که آیا حقیقتا این روایت در بحار الانوار وجود داشته یا به آن اضافه شده است؟؟؟
اگر فرض کنیم که چنین روایتی نیز در اصل بحار الانوار موجود میباشد ما وظیفه داریم که این سند آن را بررسی کنیم
خواننده باید توجه داشته باشد که مجلسی کتاب بحار الانوار را در سال ۱۱۰۶ هجری قمری به اتمام رسانده است و سندی که برای شکستن پهلوی فاطمه ذکر کرده است به این شکل میباشد :
وجدت بخط الشیخ محمد بن علی الجبعی نقلا من خط الشهید رفع الله درجته نقلا من مصباح الشیخ أبی منصور طاب ثراه قال…
همانطور که میدانید روایت کسر ضلع را مجلسی بعد از ۱۰۰۰ سال قمری! آنهم به واسطه سه راوی، به پیامبر صلی الله علیه وسلم رسانید. آیا هیچ عاقلی (جز عشاق خرافات) حاضر است چنین روایتی را قبول کند؟ چنین روایتی حد اقل به ۱۵ سلسله رجال احتیاج دارد. پس به طور قطع این روایت از اعتبار ساقط است
مجلسی نیز در ابتدای کتاب میگوید به اصل کتاب دسترسی پیدا نکردم پس این روایت معتبر نمی باشد.
(إنی لم أظفر بأصل الکتاب ووجدت أخبارا مأخوذه منه بخط الشیخ شمس الدین الجبعی نقلا عن خط شیخنا الشهید) (۷۳: الاستدراک لما أغفله الخلیل) للشیخ أبی الفتح محمد بن جعفر بن محمد المراغی المتوفى بعد سنه ۳۷۱ الذریعه للطهرانی ۲/۲۳٫
کتاب هفتم هدایه الکبری خصیبی
الخصیبی متوفای ۳۵۸ هجری (رجال ابن داوود : ص ۲۴۰) در کتاب الهدایه الکبرى در چهار قسمت از کتابش خرافه و افسانه شکستن پهلوی فاطمه را کاملا بدون سند ذکر میکند و ادعای بدون سند نیز ارزشی نخواهد داشت. او این داستان ها و اکاذیب را بدون هیچ گونه سندی بعد از بیش از سه قرن نقل میکند و خود الخصیبی نیز در نزد شیعه مورد طعن قرار گرفته و شخصی فاسد المذهب میباشد
الحسین بن حمدان الخصیبی الجنبلائی نصیری مذهب بود و اولین کسی بود که مذهب نصیری را در شام نشر کرد (العلویون والتشیّع : ص ۸۵ .)
نجاشی در مورد او میگوید: [ ۱۵۹ ] الحسین بن حمدان الخصیبی الجنبلانی أبو عبد الله کان فاسد المذهب. مذهبش فاسد است. نام کتاب : رجال النجاشی نویسنده : النجاشی جلد : ۱ صفحه : ۶۷
ابن غضائری درباره او میگوید
[ ۴۰ ] ـ ۱۳ ـ الحُسَیْنُ بنُ حَمْدان ، الحصینی، الجُنْبُلائیّ ، أبُو عَبْدِاللّه .کَذّابٌ ، فاسِدُ المذْهَب ، صاحبُ مقالهٍ مَلْعُونهٍ ، لا یُلْتَفَتُ إلیه .
حسین بن حمدان الحصیبی الجنبلانی ، ابو عبد الله. بسیار دروغ گو است، مذهب فاسدی دارد، مقاله ملعونی دارد و التفاتی به او نمیشود.
اسم الکتاب : الرجال لابن الغضائری المؤلف : ابن الغضائری، محمّد کاظم رحمان ستایش مجلد : ۱ صفحه: ۵۴
ابن المطهر الحی نیز با الغضائری موافت کرده و همین را درباره الحصیبی در خلاصه اقوال جلد ۱ ص ۳۳۹ گفته است
محمد الجواهری میگوید :
الحسین بن حمدان: الخصیبی " الحصینی " – مجهول – فاسد المذهب، المفید من معجم رجال الحدیث – محمد الجواهری – الصفحه ١۶٧
عبد الله بن عیسی بیگ افندی در ریاض العلماء و حیاض الفضلاء میگوید « مذکور فی کتب رجال الأصحاب مع قدح شدید وذم أکید» در کتب رجال اصحاب ذکر شده همراه با قدح شدید و ذم اکید
سپس از مجلسی نقل قول میکند که میگوید «لکن غمز علیه بعض أصحاب الرجال» یعنی بعضی از اصحاب رجال از او به زشتی یاد کرده اند
و سپس در تایید حرف مجلسی میگوید:« و أقول : بل قد طعن علیه جل أصحاب الرجال بل کلهم على أشد ما یتصور حیث طعنوا بکذبه و فساد مذهبه و نحو ذلک »
یعنی و میگویم : بلکه بیشتر اصحاب رجال بر او طعن زده اند بلکه کل آنها شدید ترین طعنی که میتوان تصور کرد را نسبت به کذب او و فساد مذهب او و امثال این طعنا گفته اند
ریاض العلماء و حیاض الفضلاء نویسنده:افندی، عبد الله بن عیسی بیگ محقق:حسینی اشکوری، احمداهتمام:مرعشی، محمود بن شهاب الدین ناشر:مطبعه الخیام محل نشر:قم . جلد: ٢ ص۵۰-۵
و أدرجه إبراهیم الشبوط فی کتابه ضعفاء الرواه ص ۱۴۲ .
کتاب هشتم دلائل الإمامه ابن جریر طبری
با اسم ابن جریر طبری سه شخص وجود دارد.
۱- محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری،
[ ۲۲۴ – ۳۱۰ هـ ] صاحب تاریخ الأمم والملوک و تفسیر مشهور طبری و از علمای بزرگ اهل سنت میباشد
۲- أبو جعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری شیعه صاحب کتاب المسترشد فی الإمامه (متوفای ۳۱۰ هـ) معروف به طبری کبیر
این طبری شیعه با طبری اهل سنت با اسم خود و اسم پدر و سال وفات اشتراک دارد و تنها در اسم جدشان مختلف هستند
۳- محمد بن جریر بن رستم الطبری شیعه مشهور به طبری صغیر صاحب کتاب دلائل الامامه که شخصی جدا از طبری کبیر میباشد.
بعضی از شیعیان طبری صغیر را همان طبری کبیر میدانند و معتقد هستند نویسنده کتاب دلائل الامامه همان طبری متوفای ۳۱۰ هجری میباشد اما این اشتباه است به چندین دلیل
شیخ محمد تقی التستری در قاموس الرجال برای طبری کبیر و صغیر ترجمه جداگانه ای آورده و کسانی که این دو شخص را یکی میدانند همانند سید علی بن طاوس و مجلسی را توهم زده میداند
قاموس الرجال – الشیخ محمد تقی التستری – ج ۹ – الصفحه ۱۵۶- ۱۵۷
…………………. ادامه دارد