شیعه میگوید: پیامبر به علی فرمود: تو نسبت به من به منزله هارون برای موسی هستی، با این فرق که بعد از من پیامبر دیگری نخواهد آمد. پیامبر در این حدیث با توجه به استثنایی که کردند همه منزلتهای هارون نسبت به موسی را برای علی ثابت فرمودند که …..
خلافت و جانشینی نیز یکی از این منزلتها بود. و اگر هارون بعد از ایشان زنده میماند باز هم خلیفه میشد والا این سخن مردود میشد، و به خاطر اینکه با وجودی که موسی زنده بود و مدت کمی حضور نداشت هارون جانشین او شده بود پس باید بعد از وفات و غیبت طولانی به طریق اولی خلیفه باشد.
جواب اهل سنت: این حدیث بدون شک در کتاب صحیح مسلم و بخاری و … روایت شده است. پیامبر این سخن را در غزوه تبوک به علی فرمود. یکی از عادات و روشهای پیامبر این بود که هر گاه به غزوهای یا سفر حج و عمره میرفت یکی از اصحاب را در مدینه جانشین خود میکرد. همان طور که در غزوه ذی أمر عثمان را جانشین خود قرار داد. در غزوه بنی قینقاع نیز بشیر بن منذر را به جای خود قرار داد. هنگامی که با قریش به جهاد پرداخت. ابن أم مکتوم را به عنوان جانشین خود تعیین فرمود. این روایت را محمد بن سعد و … نقل کردهاند.
خلاصه: روشن است که پیامبرصلی الله علیه وسلم بدون تعیین جانشین از مدینه خارج نمیشد. از مسلمانان آن وقت به ما رسیده است که در این سفرها چه کسانی به جای پیامبر در مدینه مینشستند. پیامبر برای انجام دادن عمره حدیبیه وعمره قضاء به علاوه حجه الوداع از مدینه خارج شد. در بیشتر از بیست غزوه نیز از مدینه خارج شده و در همه این سفرها یکی از اصحاب را به جای خودشان در مدینه تعیین میفرمود. مردان زیادی در مدینه بودند که پیامبر هر بار یکی از آنها را جانشین خود قرار میداد. پیامبر در غزوه تبوک که آخرین غزوه ایشان بود به هیچ کس اجازه ماندن در مدینه نداد به همین خاطر تعداد آنها بیشتر از همه غزوهها بود، و به جز زنان و کودکان کسانی که از جهاد و سفر عاجز و معذور بودند یا اینکه منافق بودند، به علاوه آن سه نفری که بعداً توبه آنان پذیرفته شد، هیچ یک از مردان مؤمن در مدینه حضور نداشتند که پیامبر مثل قبل آن را به عنوان جانشین خود تعیین فرماید. به همین خاطر جانشینی این مورد از موارد قبل نه تنها قویتر نبوده بلکه ضعیفتر هم بوده است.
این جانشینی همانند جانشینی هارون علیه السلام نبود. زیرا لشکر با هارون بود و موسی علیه السلام به تنهایی رفت.
اما در جانشینی پیامبر همه لشکریان با ایشان بودند و کسی به جز زنان و کودکان یا ناتوان و نافرمان در مدینه حضور نداشت.
این سخن که: (این چیز به منزله آن چیز و یا مثل آن چیز است) مثل تشبیه چیزی است به چیز دیگری. تشبیه نیز مقتضی مساوات در همه موارد و ویژگیها نیست بلکه نوعیت، اندازه و محدوده آن از مفهوم و سیاق جمله فهمیده میشود. همان طور که در حدیثی که در صحیح بخاری و مسلم از پیامبر در مورد اسیران بدر روایت شده است. پیامبر با ابوبکر مشورت کرد و او به آزاد کردن و فدیه گرفتن رأی داد. وقتی که پیامبر با عمر مشورت کرد او گفت: باید آنان را به قتل برسانیم. پیامبر فرمود: من دو دوست شما را به شما میگویم. ای ابوبکر تو مثل حضرت ابراهیم بودی که فرمود: ﴿ مَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی ۖ وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴾. (إبراهیم: ۳۶).
«هر کس از من پیروى کند از من است; و هر کس نافرمانى من کند، تو بخشنده و مهربانى».
و مثل عیسی که فرمود: ﴿ إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴾. (المائده: ۱۱۸).
«(با این حال،) اگر آنها را مجازات کنى، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نیستند); و اگر آنان را ببخشى، توانا و حکیمى! (نه کیفر تو نشانه بىحکمتى است، و نه بخشش تو نشانه ضعف!)».
و تو ای عمر مثل نوح علیه السلام بودی که فرمود: ﴿ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا ﴾. (نوح: ۲۶).
«نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را روی زمین باقی مگذار».
و مثل موسی علیه السلام بودی که فرمود: ﴿ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَىٰ أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوا حَتَّىٰ یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ ﴾. (یونس: ۸۸).
«پروردگارا! اموالشان را نابود کن! و (بجرم گناهانشان،) دلهایشان را سخت و سنگین ساز، به گونهاى که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند»
این سخن پیامبرصلی الله علیه وسلم که به ابوبکر فرمود: مثل ابراهیم و عیسی هستی، و اینکه به عمر فرمود: مثل نوح و موسی هستی بسیار بزرگتر از این است که به علی فرمود: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی. زیرا نوح، و ابراهیم، و عیسی، و موسی علیهم السلام بزرگتر و بلند مرتبهتر از هارون هستند. پیامبر فرمود که شما دو نفر مثل آنان هستید اما منظورش این نبود که شما در همه خصوصیات و ویژگیهایشان مثل آنان هستید. بلکه در یک مورد که خود جمله حدیث بر آن دلالت میکند وآن هم تندی و نرمی به خاطر خداست.
در اینجا نیز علی در جانشین شدن در صورت عدم حضور پیامبر در مدینه که از سیاق جمله فهمیده میشود به منزله هارون است. همان طور که موسی علیه السلام هارون را به جای خود تعیین کرد. این انتخاب نیز اختصاص به علی رضی الله عنه نداشت بلکه به درجه انتخابهای قبلی نیز نمیرسید چه برسد به اینکه از آنها برتر باشد.
علتی نیز که باعث شد پیامبر به خاطر آن این سخن را به علی بگوید به اتفاق علما نمیشود در امر خلافت به آن استدلال کرد. زیرا به این خاطر بود که علی با حالتی گریان خدمت پیامبر رسیده، از اینکه او را با زنان و کودکان در مدینه گذاشته بود شکایت میکرد.
کسانی که قبلا به عنوان جانشین تعیین شده بودند به خاطر اینکه هیچ ضعف و نقصی در این کار ندیدند لازم نبود که پیامبر نظیر همین سخن را به آنها بفرماید. زمانی که اختصاص علی به این سخن به خاطر علتی بوده است. همان طور که ذکر کردیم مقتضی اختصاص به این حکم نیست. پس در این حدیث هیچ دلیلی وجود ندارد بر اینکه دیگر جانشینان نسبت به پیامبر به منزله هارون نسبت به موسی نبودهاند.***
اگر کسی بگوید که پیامبرصلی الله علیه وسلم علی را در همه چیز به جز نبوت به منزله هارون قرار داد ادعای باطلی است. زیرا این سخن پیامبر که میفرماید: «آیا راضی نمیشوی که تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی باشی؟» دلیل است بر اینکه پیامبر میخواهد رضایت او را جلب کند و او را دلداری دهد زیرا علی از این جانشینی احساس ضعف و کسر شأن کرده بود و پیامبر فقط به خاطر تسلی دادن و خشنود کردن علی این سخن را فرمود.
سخن پیامبر که میفرماید: «به منزله هارون نسبت به موسی» یعنی: منزلتی مثل منزلت هارون. زیرا نفس منزلت هارون براى اوست، و از آنِ کسی دیگر نمیشود. بلکه مشابه آن منزلت میتواند براى نفر دیگری شود. پس مثل این است که گفته شود: این چیز مثل این چیز دیگر است. و مانند این سخن پیامبر که در مورد ابوبکر فرمود که مثل ابراهیم و عیسی است و در مورد عمر فرمود که مثل نوح و موسی است.
مطلبی که این موضوع را روشن میکند این است که این ماجرا در سال غزوه تبوک بوده است. بعد پیامبر ابوبکر را به عنوان امیر حجاج به مکه فرستاد، و به دنبال آن علی را فرستاد. ابوبکر به او گفت: به عنوان امیر آمدهای یا مامور؟ علی گفت: به عنوان مأمور. بنابراین ابوبکر امیر علی شد، و علی به عنوان مأمور و زیردست با او همکاری میکرد. پشت سر او نماز میخواند. دستورات او را اطاعت کرده و پشت سر ابوبکر در روز مراسم حج با مردم ندا میداد: از این سال به بعد هیچ مشرکی حج نگذارد و کسی به صورت عریان طواف نکند.
اما اینکه میگویند: «هارون در مدت زمان کمی از نبود حضرت موسی و با وجود اینکه او زنده بود جانشین شد. پس باید در غیبت طولانی و بعد از وفات او به طریق أولی خلیفه و جانشین باشد» جواب این است که پیامبر در زمان حیات و غیبت کوتاه مدت خود کس دیگری را در موقعیتهایی مهمتر از موقعیت علی به عنوان جانشین در مدینه تعیین کرده بود، و کسانی نیز که در مدینه حضور داشتند به مراتب بیشتر و برتر از آن دفعهای بودند که علی را به عنوان جانشین تعیین کرد. بعد از غزوه تبوک نیز در حجه الوداع کسی غیر از علی را به جانشینی منصوب کرد. لذا خلیفه کردن علی پس از وفات حضرت به خاطر آن نیست که جانشین کردن وی در مدینه در زمان خروج پیامبر شایستهتر و مناسبتتر از جانشین کردن سایر اصحاب است، چون پیامبر در موقعیتهای حساستری افرادی غیر از علی را به نگهبانی از مدینه گماشته است، از جمله در زمان حجه الوداع که علی در یمن بود و در مراسم حج هم به پیامبر پیوست. ولی پیامبر کسی غیر از علی را به جانشینی خویش در مدینه گماشت.
پس اگر اصل این است که جانشینی در زمان حیات بعد از وفات نیز ادامه داشته باشد پس کسی که در حجهالوداع به جای پیامبر در مدینه بوده است به خاطر اینکه آخرین مورد میباشد برای ادامه جانشینی بعد از وفات پیامبر شایستهتر است.
خلاصه اینکه جانشینیها در مدینه به علی اختصاص نداشته است، و بر افضلیت و برتری و نیز بر امامت دلالت نخواهند کرد. زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم در طول زندگی مبارکش در مدینه غیر از علی تعداد زیادی از اصحاب را به جانشینی خود تعیین کرده است. اما این جاهلان فضایل عام و مشترک بین علی و دیگران را با وجود اینکه در بعضی موارد شخص دیگری در این فضایل از او کاملتر نیز باشد به علی رضی الله عنه اختصاص دادهاند. همان طور که در بسیاری از نصوص دینی و رویدادها نیز همین کار را کردهاند.