بررسی امام قائم در پشت ابرها

در اینجا می پردازیم به بررسی امام غائبی که نزد روافض همیشه حاضر است و از او با نام غائب همیشه حاضر یاد می کنند!!! البته این امام تا کنون غائب همیشه غائب بوده ولی چه باید کرد که نزد روافض همیشه حاضر است و به آن دلخوشند. امامی که همچون خورشید در پشت ابرها به مردمش فایده می رساند!! و حتی می بینیم که روافض می گویند در واقع این ما هستیم که غائبیم و حاضر واقعی اوست!!(امیدواریم سرانجام این هذیان گویی ها بخیر شود!!) در اینجا از روایات این امام هالیوودی شروع می کنیم تا متوجه شوید که چرا این امام تا کنون غائب مانده و احتمالا تا چند میلیون سال آینده نیز پشت همان ابرها باقی می ماند. می بینیم که هر کدام از این روایات چقدر دارای خرافه هستند و با آیات قرآنی نیز در تضاد می باشند و با عقل سلیم نیز در تضاد هستند. در ابتدا نیز از روایت تولد امام زمان شروع می کنیم، چونکه چنانچه در تولد او خرافات و دروغ باشد، پس نتیجه می گیریم که تولدی در کار نبوده است:

داستان ولادت مهدی از زبان حکیمه یا خدیجه عمه حسن عسکری به طرق مختلفی نقل شده است که صدوق و طوسی و خصیبی و مسعودی آنرا روایت کرده اند و در آن روایت می گوید: ابومحمدالحسن بن علی دنبال من فرستاد و گفت: عمه افطار شما نزد ما باشد، چون امشب شب نیمه شعبان است[۱]، خداوند تبارک و تعالی امشب حجت را ظاهر می کند. گفتم: مادرش کیست؟ گفتند: نرجس، گفتم: قربان شما شوم، اثری از حاملگی در او نمی بینم، گفت: همانطوریکه گفتم. حکیمه یا خدیجه گفت: نزد نرجس رفتم، سلام کردم و نشستم، نرجس جلو آمد که کفشم را از پایم بیرون کند، گفت: ای آقای من و آقای خانواده ام، حال شما چطور است؟ من به او جواب دادم: خیر، بلکه شما آقای من و آقای خانواده ام هستید. از حرفم متعجب شد و گفت: این چه حرفی است عمه؟ به او گفتم: ای دخترکم، خداوند متعال امشب به تو فرزندی سید در دنیا و در آخرت خواهد داد، و نرجس خیلی شرمنده شد، حکیمه یا خدیجه ادامه می دهد و می گوید: بعد از نماز عشاء شام خوردم و خوابیدم، نیمه شب بود، برای نماز بیدار شدم، بعد از انجام نماز به نرجس نگاهی انداختم دیدم در حال خواب می باشد و علامتی در او ندیدم. تعقیبات نماز را انجام دادم و کمی دراز کشیدم، یکدفعه مضطربانه از خواب پریدم، دیدم نرجس هنوز در حال خواب بود، بعد از این نرجس بیدار شد و نماز شب را خواند و مجددا به رختخواب رفتند.
 حکیمه ادامه می دهد و می گوید: از خانه بیرون شدم تا از وقت فجر مطمئن بشوم و نرجس هنوز در حال خواب بود، اینجا شک در دلم راه یافت درباره حرفهای (حسن عسکری)، که ابومحمد حسن عسکری از جائی که بودند با صدای بلند گفتند: عمه عجله نکن امر خیلی نزدیک می باشد![۲] حکیمه می گوید: با اضطراب و ترس جلوی نرجس آمدم و گفتم: نام خدا نگهدار تو باد، آیا چیزی را احساس می کنی؟ گفت: بله، عمه. به او گفتم: خودت را جمع و جور کن بطوریکه قبلا گفته بودم. حکیمه ادامه می دهد: مدتی گذشت، یکدفعه چیزی را حس کردم، کانه مولای من بود، لباس نرجس را کنار زدم دیدم مولای من بعد از متولد شدن در حال سجده می باشند!! (ابامحمد) مرا صدا کرد و گفت: عمه، فرزند را بطرف من بیاور، او را نزد پدرش بردم، ابا محمد دست روی کمر طفل گذاشتند و پای طفل روی سینه ابامحمد بود. حضرت عسکری زبانش را در دهان طفل گذاشت و دستش را روی چشم و گوش و مفاصل نوزاد مرور کرد و با طفل حرف زد و گفت: فرزندم حرف بزن، مهدی گفت: (أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، وأشهد أن محمداً رسول الله) بعد از این مهدی بر امیر مومنان و یکایک ائمه صلوات فرستاد تا اینکه نام پدرش را گفت و ساکت شد!![۳] ابومحمد گفت: عمه مهدی را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند. او را نزد مادرش بردم، به مادرش سلام کرد!!، او را به مجلس پدرش برگرداندم، امام عسکری گفت: عمه وقتیکه روز هفتم شد نزد ما بیا.
حکیمه ادامه می دهد و می گوید: صبح شد، نزد ابی محمد برای سلام کردن آمدم، پارچه را از روی بستر مولایم مهدی برداشتم تا مطمئن شوم، اما او را ندیدم، به ابی محمد گفتم: جانم به قربانت، مولای من کجا شدند؟ گفت: ما او را به ودیعت و امانت گذاشتیم، مانند حضرت موسی وقتی فرزندش را به ودیعه گذاشت.
حکیمه گفت: وقتی روز هفتم رسید، آمدم و سلام کردم و منتظر نشستم، ابومحمد گفت: فرزندم را بیاورید، حکیمه گفت: مولای خودم را در پارچه‌ای پیچیده برای ابی محمد بردم. حسن عسکری چیزی را انجام داد برای اولین بار می دیدم، بعد از این زبانش را در دهان طفل گذاشت و به او شیر و عسل و تغذیه می کرد، و این معجزه بود و گفت: فرزندم حرف بزن مهدی گفت: أشهد أن لا إله إلا الله و بر محمد و ائمه صلوات فرستاد، و از علی شروع کرد تا اینکه نام پدرش را برد و توقف کرد و این آیه را تلاوت کرد: بسم الله الرحمن الرحیم (وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ * وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یحْذَرُونَ﴾[۴].
صدوق نقل می کند – از زبان حکیمه – می گوید: نرجس اثری از حمل بر او دیده نمی شد، و خودش چیزی درباره آن نمی دانست، وقتیکه حکیمه به او گفت: شما امشب وضع حمل خواهی کرد، شگفت زده شد و گفت: سیده، من چیزی از آن آثار در خودم نمی بینم. تا اینکه شب به آخر رسید، موقع طلوع فجر نرجس از خوابش پرید، خیلی هم مضطرب بود و گفت: چیزی بر من ظاهر شد که قبلا مولایم به من خبر داده بود[۵].
روایت دیگر از حکیمه که می گوید: در حال خواندن قرآن بودم که جنینی از شکم مادرش جواب داد و مانند خواندن حکیمه می خواند و به او سلام کرد که حکیمه ترسید!!
اما این روایت دیگر بسیار جالب‌تر است و آن پرواز تعدادی از پرندگان بر سر نوزاد است، حسن عسکری به پرندگان گفت: او را بگیرید و از او نگهداری کنید، و هر چهل روز او را نزد ما برگردانید[۶]، پرنده طفل را حمل کرد و به طرف آسمان پرواز کرد، نرجس چون این منظره را دید به گریه افتاد، حکیمه گفت: این پرنده چه بود؟ گفت: این روح القدس است موکل به ائمه می باشد، آنها را توفیق و پرورش و تربیت و تعلیم می دهد. چون چهل روز گذشت، طفل برگردانده می‌شود و دو ساله می باشد، حکیمه با تعجب از عسکری پرسید – از سبب رشد سریع طفل- حضرت عسکری گفت: فرزندان انبیاء و اوصیاء اگر امام باشند رشدی می کنند بر خلاف رشد دیگران، بچه ما اگر یک ماهه باشد کأنه یک ساله است. طفل ما در شکم مادرش تکلم می کند و قرآن را می‌خواند و خدای عزوجل را عبادت می کند، هنگام شیرخوارگی ملائکه از او اطاعت می کنند و صبح و شام بر او نازل می شوند. روایت از قول حکیمه ادامه می دهد: حکیمه مرتب بچه را می دید، هر چهل روز تا اینکه او را قبل از مرگ حسن عسکری مانند مردان بالغ دید و او را نشناخت، چون بزرگ شده بود، و به حضرت عسکری گفت: این که می باشد که به من امر میکنی در مقابلش بنشینم؟ امام عسکری گفت: این فرزند نرجس است، او بعد از من خلیفه می باشد، نزدیک است من رحلت کنم، باید از او حرف شنوی داشته باشید[۷].
طوسی نیز روایاتی آورده چون اینکه: پس از ولادت مهدی، حکیمه روی بازوی طفل این آیه که نوشته شده بود ﴿جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾ را دید، بعد از ولادت حکیمه، مهدی را ختنه کرده دید، حجابی بین حکیمه و مهدی بوجود می آید، حکیمه دیگر کسی را ندید، حکیمه سوال کرد: مولای من کجاست؟ حضرت عسکری گفت: کسی او را از من گرفت، که از من و تو به اولی تر می باشد. چهل روز بعد از این برگشتم، مهدی در وسط منزل راه می رفت، از او زیباتر و فصیحتر ندیده بودم، متعجبانه گفتم: من از وضع این طفل متعجبم، او بیش از چهل روز ندارد! ابومحمد در حالیکه متبسم بود گفت: عمه، آیا نمی دانستی رشد ما ائمه در یک روز مانند رشد دیگران در یکسال است؟ حکیمه بلند می شود و می رود، اما دگر بار نتوانست او را ببیند[۸].
مسعودی نیز روایاتی را آورده که البته در رشد مهدی با روایات طوسی و صدوق اختلاف دارد، و از عسکری نقل می کند که حضرت گفت: آیا نمی دانی ما اوصیاء رشدمان در یک روز مانند رشد دیگران در یک هفته است؟[۹] و رشد ما در یک هفته مانند رشد دیگران در یک ماه، و رشد ما در یک ماه مانند رشد دیگران در یک سال می باشد؟[۱۰]
خواننده گرامی، تعدادی از روایات مربوط به تولد امام زمان را ملاحظه کردید، و اگر ذره ای توجه داشته باشید، جای پای غُلات[۱۱] را در این روایات می بینید.
 این مهدی از قبل از تولد در داخل شکم قرآن می خوانده و قادر به تکلم بوده است!! زمانی هم که به دنیا می آید به سجده می رود و تکلم می کند و به خداوند و پیامبر و ائمه شهادت می‌دهد و صلوات می فرستد!! این مهدی با سرعت فوق العاده‌ای بزرگ می شود که حتی نزدیکانش او را نمی شناسند!!، روی بازویش هم آیه ای نوشته اند!! و روح القدس هم به شکل پرنده ای می آید و او را با خود می برد!! این روایات بیشتر شبیه به افسانه‌های هزار و یک شب است، و اشخاصی که ذره‌ای عقل و شعور داشته باشند این روایات را قبول نمی کنند.پیامبر صلی الله علیه و سلم بشر مثلکم بوده است، ولی ظاهراً امام زمان بشر غیرکم است. فراموش نکنید علمای شیعه برای توجیه این روایات می آیند و دست به قیاس می زنند، و این روایات را با آیات قرآن قیاس می کنند، مثلاً می گویند: حضرت عیسی نیز در کودکی صحبت می کرده است یا عمر حضرت نوح نیز طولانی بوده است، و علت طول عمر مهدی نیز مثل اوست. مثلا شیخ طوسی در الغیبه از ابی عبدالله نقل کرده که می گوید: چرا قبول ندارید که خداوند عمر صاحب الامر را طولانی کند مانند عمر حضرت نوح؟ و امام صادق گفته: برای خدا جایز است که عادت را بر مصلحت نقض کند(الغیبه ص۷۶ -۷۸)
 آدم نمی داند این حدیث شیعیان را قبول کند یا حدیث دیگری که امامشان ابوحنیفه را بخاطر قیاس نمودن لعن می کند. قیاس در مذهب شیعه باطل است ولی خودشان دائم دست به قیاس می زنند و خرافات خود را با معجزات قرآنی قیاس می کنند. اگر اینگونه باشد من هم می گویم که دیشب عصای پدر بزرگ من اژدها شد و چنانچه کسی منکر شد به او می گویم: کافر، مشرک، مگر در قرآن نخوانده ای که عصای حضرت موسی نیز اژدها شد؟؟!!…… بنابراین نمی توان باب خرافات را اینگونه باز کرد. در ضمن اگر بگوئید: ما در فروع دین قیاس نداریم ولی در بحث مربوط به اصول عقاید قیاس می کنیم، می گوئیم: چطور وقتی به شما می گویند: چرا نام ائمه در قرآن نیست؟ در جواب می گوئید: تعداد رکعات نماز نیز در قرآن نیست، و در واقع امامت را که از اصول دین است با تعداد رکعات نماز که فرعی از فروع دین است قیاس می کنید، چطور آنجا قیاس با فروع بدون اشکال است؟!! پس شما هر جا به نفع خودتان باشد قیاس می کنید. تازه اصول عقاید که بسیار مهم تر هستند که شما در آنها قیاس می‌کنید. در ضمن در احادیث نقل شده در کتب شما (مثل اصول کافی) آمده که دین با قیاس به دست نیاید. پس آیا اصول عقاید شما جزء دین شما نیستند؟ در کتاب کافی آمده که امام صادق، ابوحنیفه را به خاطر قیاس کردن لعن کرده و در این احادیث به طور کلی قیاس باطل شده است و مسئله‌ مهم این است که شیعیان نمی توانند از آیات و معجزات الهی ثبت شده در قرآن برای صحیح جلوه دادن خرافات خویش استفاده کنند. به طور مثال، چونکه پیراهن یوسف باعث شفا شده پس امام و امامزاده نیز شفا می دهند!! یا چونکه خداوند در عسل شفا قرار داده بنابراین خاک کربلا نیز دارای شفاست و غیره…
 اگر بخواهیم همچون شیعیان به پیش رویم، هر کس در هر زمانی می آید و ادعای تشکیل فرقه‌ای را می کند و برای آن نیز قائل به معجزاتی می شود و برای اثبات آنها مرتب به آیات قرآنی استناد می‌کند. پس ما تنها آنچه را قرآن بیان نموده می پذیریم و بقیه موارد را نمی توانیم با آیات الهی قیاس کنیم و چنانچه مثلا خداوند در مورد خوردن خاک کربلا آیه‌ای را نازل کرده بود، ما خودمان اول از همه این خاک را می خوردیم. چنانچه شیعیان ادعایی داشتند باید آنرا از قرآن یا از برهان و عقل ثابت کنند. در قرآن که اشاره‌ای به این امور نیست، و اما چنانچه روزی دانشمندان ثابت کنند که در خاک کربلا خاصیتی هست ما تنها و فقط برای مداوای بیماریهای خود آنرا خواهیم پذیرفت و نه اینکه برای آن خاک قائل به خاصیتی مافوق طبیعی شویم و یا آنرا عبادت و تعظیم کنیم و روی سر خود بگذاریم[۱۲].
علمای شیعه در مورد طولانی بودن عمر مهدی یا معجزات او می گویند: این موارد هم به نوعی عقلی هستند، و اگر هزار سال پیش کسی در مورد پرواز هواپیما در آسمان به شما مطلبی می گفت، شما آنرا قبول نمی کردید، ولی اکنون ما آنرا می بینیم، در جواب می گوئیم: اولاً: این تکامل بشری طی سالهای طولانی به وجود آمده نه اینکه آن زمانها بوده باشد، ولی معجزات مهدی متعلق به صدها سال قبل است و ربطی به عقلی بودن آنها ندارد و تنها می توانید آنها را به خداوند نسبت دهید و بگوئید که معجزه شده است!! ثانیاً: هر موقع عقل این موارد را ثابت نمود، آنگاه شما ادعا کنید، بسیاری از این معجزات توسط عقل و علم امروزی هم رد می شوند، ثالثاً: شما این وسط چه کاره اید؟ طبق این ادعا هر کس می آید و هر مزخرفی را می گوید و به دین نیز نسبت می دهد و مذهبی را درست می کند، بعد هم می گوید: فعلاً عقل شما قادر به درک این عقاید نیستند و باید سالهای طولانی بگذرد تا علم به واقعیت آنها پی ببرد!!
یا می گویند: به حکم عقل و مذهب ما حتماً باید حجتی بالای سر مردم باشد، چونکه زمین هیچگاه از امام خالی نیست و کسی که قائل به قبول یازده امام و حجت شده است، پس می بایست دوازدهمی آنها یعنی مهدی را نیز بپذیرد!!
اولا زمین در دوران فترت پیامبران (مائده/ ۱۹) از حجت خالی بوده است و در ثانی این دلیل خودش خودش را رد می کند، چونکه می گوئید: حتماً و همیشه می‌بایست امامی باشد، می پرسیم: پس الآن امام کجاست؟ اکنون که بیش از هزار سال است وجود ندارد و حاضر نیست و به قول خودتان غائب است و تکلیف امت و گله بی شبان چه می شود؟ و در مورد حجت الهی نیز، باید بدانید که عقل شما چنین حکمی کرده که حتماً می بایست حجتی باشد، وگرنه عقل سلیم می گوید: هر انسان (یا حتی حیوان) باید بالاخره روزی بر روی پاهای خود بایستد و خودش راهش را ادامه دهد، نه اینکه تا ابد پدر و مادر یا کسی دیگر بالای سر او باشند و بخواهند دائم مراقب او باشند تا منحرف نشود. پس از انبیاء، قرآن و عقل شما حجت بسیار خوبی هستند که در دسترس نیز می باشند و غائب نیستند. (البته ظاهراً عقل بعضی غائب است و زیاد در دسترس نیست.) حضرت علی(ع) در خطبه ۹۰ نهج البلاغه فرموده: حجت خدا با پیغمبر ما محمد ص تمام شد (تمت بنبینا محمد حجته). برای هدایت هر شخص، قرآن به عنوان حجت کاملاً قوی و به دور از انحراف که از جانب خالق ما نازل شده است موجود می باشد[۱۳]. و خداوند بهتر از هر کس به چگونگی هدایت بشر آگاهی دارد. بنابراین نیازی نیست که تمام عمر خود را منتظر شخصی دیگر بمانید تا بخواهد بیاید و شما را نجات دهد. اگر اینطور باشد تمام اجداد شما مرده اند و امام زمان را ندیده اند و به شما قول می دهم که شما نیز سرنوشتی همانند آنها را خواهید داشت، پس هر چه زودتر بیدار شوید.
چنانچه بخواهید سرنوشت و هدایت خود را در دست امامی غائب بدانید[۱۴] در گمراهی به سر برده اید و در واقع زندگانی خود را بر روی این عقیده تلف کرده اید[۱۵]، شما هر موقع کسی علیه ظلم قیام کرد و گفت: من مهدی هستم، آن وقت بنشینید و بررسی کنید که آیا او فرد صالحی است یا فردی حقه باز است، نه اینکه از حالا تا آخر عمر خود منتظر آمدن کسی بمانید یا در برابر ظالمین تنها به انتظار یک منجی خیالی بمانید، بلکه خودتان با اتحاد و تلاش ریشه ظلم را بکنید. در سوره رعد/۱۱ آمده که: (إِنَّ اللّهَ لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ). در حقیقت ‏خداوند حال قومى را تغییر نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خداوند براى قومى آسیبى بخواهد هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود.
 پس خودتان باید به فکر خودتان باشید. رهبران ظالم مدعی تشیع از این اعتقاد شما نهایت سوء استفاده را می کنند و در دل خود به ساده لوحی شما می خندند و تا می توانند از شما بیکاری می کشند. شما هم فقط منتظر مهدی بمانید[۱۶]. وقتی پایه و کار مذهبی از ابتدا کج نهاده شود و از ابتدا خراب باشد در آخر نیز به عقیده‌ای صحیح نمی رسد. در مذهب تشیع از همان ابتدا عقیده‌ای نادرست را پایه ریزی کرده اند (خلافت بلافصل و الهی حضرت علی)، و پس از آن چون نمی خواسته اند از آن عقیده عقب نشینی کنند عقاید باطل دیگر را نیز پذیرفته اند (چون قائل شدن به عصمت و علم غیب و …) سپس همینطور به پیش رفته اند و هر زمان قائل به بودن امام و حجت من عندالله شده اند تا وقتی که به زمان امام حسن عسکری می رسند و آن امام دارای فرزند نشده است، و در اینجا شیعیان دچار حیرت می شوند[۱۷]، و چون باز نخواسته اند از عقاید قبلی خود بگذرند و آنها را باطل اعلام کنند، آمدند[۱۸] و دوباره عقیده‌ای نادرست را به وجود آوردند و گفتند که امام حسن عسکری دارای پسری بوده که در کوچکی[۱۹] درون سردابی رفته و غائب شده، و آن همان مهدی خواهد بود که بالاخره ظهور می کند و ما باید به انتظار او بنشینیم! و در دنباله این عقیده جدید باز خرافات دیگری شکل گرفت، و هنوز نیز در حال شکل گیری است (مثل مسجد جمکران و چاه آن و یا جناب بهجت با دوستش و غیره…) پس علت بوجود آمدن مهدی به خاطر داشتن عقیده باطل از ابتدای کار بوده است. حتی نقیب السادات که دفتر مولودین علویین نزد او بوده می دانسته که حسن عسکری اولادی ندارد.
 جالب این است که عده‌ای از شیعیان در قم وقتی خبر رحلت امام حسن عسکری را شنیدند و فهمیدند جعفر می خواهد به جای او امام شود به سمت سامرا به راه افتادند و گفتند می رویم تا از جعفر سوالاتی (در مورد علم غیب) بکنیم تا بدانیم آیا او واقعاً امام است یا نه؟!! کسی نیست کمی تعقل کند و فوراً بگوید: شما که قائل به حدیث لوح جابر هستید که نام امامان تا مهدی در آن بوده است، و دائم هم بر این عقیده اید که جواز امامت به جز حسن و حسین که برادر بوده اند در بقیه فقط به فرزند امامان از نسل حسین می رسیده نه برادر، پس اهالی قم پس از خبر رحلت امام حسن عسکری باید فوراً امامت و ادعای جعفر را تکذیب می کردند و می گفتند: ما طبق لوح جابر و طبق عقیده جواز امامت در فرزندان حسین، نمی توانیم امامت جعفر را بپذیریم، نه اینکه از قم به راه بیفتند و بخواهند سوالات عجیب (علم غیب) از جعفر بپرسند تا بفهمند آیا او راست می گوید یا خیر؟[۲۰].
سعد بن عبدالله اشعری که از بزرگان شیعه و از اصحاب امام حسن عسکری بوده است، در کتاب المقالات والفرق ص ۱۰۲ می نویسد: پس از فوت حسن عسکری، اصحاب او پانزده فرقه شدند. و چهارده فرقه گفتند: حسن عسکری اولادی ندارد ولی یک فرقه گفت: فرزندی داشته ولی ما ندیده ایم.
نکته ای دیگر که لازم به یادآوری است این است که خواننده گرامی توجه داشته باشد چنانچه هر کس از انسانها از بدو تولد به طور ذاتی یا جبری دارای اعمال و صفاتی باشند، چون اینکه به هنگام تولد به سجده بروند و در طول زندگی خود نیز به هیچ وجه مرتکب گناه یا خطایی نشوند، این خطا نکردن و مخلص بودن دیگر برای آن شخص امتیاز و مزیتی نخواهد داشت، چون اینجانب نیز حاضرم که به طور خودکار و اتوماتیک خطا نکنم و در آنصورت خیلی راحت‌تر خواهم بود تا اکنون. در ضمن اینگونه روایات با قرآن نیز در تضاد است، همچون آیه: (وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیئًا وَجَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) (نحل / ۷۸) «و خدا شما را از بطن مادران بیرون آورد در حالیکه هیچ نمی دانستید، و به شما چشم و گوش قلب اعطا کرد تا مگر شکر بجای آرید».
پس روایاتی که امامان از بدو تولد قرآن می خوانند و به سجده می روند جعلی هستند و ربطی هم به سخن گفتن حضرت عیسی در گهواره ندارند، چون همانطور که قبلا نیز گفتیم نمی توان معجزات قرآنی را پایه و اساس تشکیل خرافات خود کنیم. و این خرافات پیرامون امامان باعث لطمه زدن به شخصیت آنهاست چون نمی توان چنین امامی را سرمشق و الگو قرار داد[۲۱].
کسی سرمشق شماست که مثل شما بشری معمولی باشد و فراموش نکنید برخی معجزات انبیاء برای اثبات نبوت الهی ایشان بوده است، چونکه مردم آنها را قبول نداشته اند و نه برای ما که آنها را طبق قرآن قبول داریم، و امام را نمی توان با نبی قیاس کرد. تازه خرافات با معجزه فرق دارد و همان انبیاء نیز بشری معمولی بوده اند و از همه گذشته، معجزاتی[۲۲] که برای امامان شیعه ثبت شده همگی در خفا و در نزد عده‌ای خاص صورت گرفته نه اینکه به عنوان دلیلی باشد که امامت آنها را نزد مردم ثابت کند، معجزه ای که فقط عده ای خاص آن را ببینند فایده ای ندارد (آن عده نیز بیشتر از یاران امامان بوده اند و نیازی به اثبات امامت برای آنها نبوده است)
در روایت حکیمه خاتون آمده که مهدی از بدو تولد به اصول ایمان آگاهی داشته و قرآن می‌خوانده و شهادتین می گفته و… اما در سوره شوری/۵۲ در مورد پیامبر ص چنین آمده: (وَ کَذَلِکَ أَوْحَینَا إِلَیکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ) «همین گونه ما روح خود را به فرمان خویش برای وحی به تو فرستادیم، و از آن پیش که وحی رسد تو نمی دانستی کتاب و ایمان چیست، و لیکن ما آن کتاب را نور گردانیدیم که هر کس از بندگان خود را بخواهیم به آن نور هدایت می کنیم، و اینکه تو خلق را هدایت خواهی کرد به راه راست».
در این آیه خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده که تا قبل از رسیدن وحی نمی دانستی کتاب و ایمان کدام است، آنوقت امام زمان شیعه از بدو تولد همه چیز را می دانسته است!!
در روایت حکیمه آمده که مهدی آیه ۵ سوره قصص را می خواند، یعنی: (وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ)، و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین، فرودست‏ و ضعیف شده بودند، منت نهیم و آنان را پیشوایان (مردم) گردانیم و ایشان را وارث (زمین) کنیم. و علمای مدعی تشیع نیز این آیه را در حق امام زمان می دانند که پیشوای مردم جهان و وارث زمین خواهد شد. در اینجا این سوال پیش می آید که آیا امام زمان مستضعف و ضعیف است؟ بطور حتم شما ایشان را نه از نظر مادی و نه از نظر معنوی مستضعف نمی دانید، شما قائل به ولایت تکوینی امام زمان بر جهان و به خصوص ایران هستید، کسی که انواع کرامات یا معجزات و علم غیب و غیره…. را دارد و در جاهای مختلف به فریاد پیروانش می رسد و مانند آفتابی از پشت ابر به همه کمک می کند که نمی توان گفت مستضعف است.
 در ضمن آیات قبل و بعد از این آیه پیرامون حضرت موسی علیه السلام و فرعون است. چرا شما در تفاسیر خود به این موارد اصلا توجه نمی کنید؟ شما همیشه یک آیه یا حتی قسمتی از یک آیه را به نفع خود بیرون می کشید و تازه همان قسمت را نیز به زور حدیث و روایت به نفع خود تفسیر می کنید، وگرنه در همین آیه نیز صحبتی از امام زمان شما نیست(و همینطور در آیات دیگر) در ضمن خواننده گرامی توجه کند که مراجع رافضی می آیند و معنای مستضعف را در این آیه تفسیر کرده و می گویند:با توجه به معنای لغوی، واژه مستضعفان، مستضعف، از ماده و ریشهضَعفاست، اما چون به باب استفعال برده شده به معنای کسی است که او را به ضعفکشانده و دربند و زنجیر کرده اند، به عبارت دیگر مستضعف کسی نیست که ضعیف وناتوان و فاقد نیرو و قدرت باشد، مستضعف کسی است که نیروهای بالفعل وبالقوه دارد، اما از ناحیه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته است!!
در پاسخ به مراجع رافضی باید گفت که این معنا نیز مشکلی را از شما حل نخواهد کرد و مثلا این مستضعف چه تفاوتی با آن مستضعف فاقد نیرو دارد؟ مسلما هرگاه یک ضعیف تر زیر چنگال یک قویتر برود، خود به خود مستضعف و ناتوان و فاقد قدرت خواهد شد، حال آن قدرتی که دارد می خواهد بالقوه باشد یا غیر بالقوه، به هر حال تاثیر و سودی به حالش ندارد و در هر صورت ضعیف محسوب می شود(و مثل این است که بگوییم: یک نفر ضعیف است، ولی آن دیگری ضعیف قوی است و در حقیقت قوی است، ولی فعلا زورش نمی رسد و ضعیف است!!! می بینید باطل برای اینکه زیر بار حق نرود دست به چه مسخره بازی هایی می زند!!) سوال ما نیز همین است که امام زمان با این همه قدرت و علوم امامت و کمک خداوند و فرشتگان و معجزات و…..، چگونه مستضعف و ضعیف محسوب شده است؟ از همه گذشته به فرض اینکه ادعای شما صحیح باشد، باید گفت قدرت بالقوه ای که بکار نیاید و استفاده نشود به چه دردی می خورد؟ یعنی در واقع با نبودنش فرقی نخواهد داشت. اگر هم بگویید که قدرت امام مسئله ای جداست و خود مردم می بایست شرایط ظهور را فراهم کنند تا مستضعف نشوند، باید بگوییم فعلا بحث پیرامون شخص امام است که شما ایشان را مشمول این آیه می دانید و آیات را به وجود ایشان تفسیر می کنید، بنابراین ما کاری با مردم و امت و گله بی شبان نداریم.(در ابتدای آیه نیز الذین و جمع بکار رفته، یعنی بر مستضعفان زمین، پس اگر آنرا شامل امت بدانید دیگر مشمول یک نفر و شخص امام نخواهد شد.)
اکنون تعدادی از احادیث مربوط به امام زمان را که در کتاب اصول کافی ثبت شده می آوریم، خواننده گرامی توجه کند کتاب کافی در مذهب شیعیان پس از قرآن مهمترین کتاب است، و جزء کتب اربعه و اولین آنهاست[۲۳]، پس چنانچه مشخص شد احادیث مهدی در این کتاب جعلی هستند شما دیگر حساب بقیه کتب را بکنید، کتبی چون بحارالأنوار مجلسی که مملو از خرافات گوناگون است، و در مورد مهدی نیز زحمت فراوان کشیده و احادیث جعلی بسیاری را جمع آوری نموده تا مبادا این احادیث مزخرف نابود شوند و به اسلام ضربه وارد شود!!
 کلینی در جلد ۱ اصول کافی ۱۳۵، باب فی النهی عن الاسم، چند حدیث را آورده که در حدیث چهارم آن می گوید: امام صادق(ع) فرموده: نام او را جز کافر نمی برد. در جواب باید گفت: راوی جاهل اصلاً معنای کفر را نمی دانسته، و اگر چنین است بسیاری از راویان و شیعیان دیگر نیز نام او را می برند پس در نتیجه همگی کافرند. کفر و ایمان در قرآن توسط خداوند بیان شده است، در سوره نساء آیه ۱۳۶ می فرماید: (یَا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن یکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیدًا) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید به خدا و پیامبر او و کتابى که بر پیامبرش فرو فرستاد و کتابهایى که قبلا نازل کرده بگروید و هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد در حقیقت دچار گمراهى دور و درازى شده است». البته از نظر روافض امامت از اصول بسیار مهم است و ما نمی دانیم چرا این اصل مهم در قرآن ذکر نشده است تا مردم ببینند و کافر نباشند؟ ولی بسیاری از فروع ذکر شده است. در ضمن اینکه نام او را نباید برد یعنی چه؟!! نام او محمد بوده، و بسیاری دیگر نیز این نام را داشته اند.
در اصول کافی جلد۱، ۱۳۷، باب فی الغیبه، حدیث ۴ می گوید: امام صادق علیه السلام فرموده: صاحب این امر به حضرت یوسف علیه السلام شباهت دارد، و بعد از آن امتی که این شباهت را منکر شود خوک خوانده، و امتی که غیبت حجت را انکار کند لعن کرده، و فرموده: چه اشکالی دارد که خداوند حجت خود را مانند حضرت یوسف مدتی غائب کند.
در مقابل این حدیث می گوئیم: شیعه باز دست به قیاس با آیات قرآنی زده و همانطور که قبلاً گفتیم نمی توان آیات قرآنی را با خرافات مذهبی خود قیاس کنیم و قیاس در شیعه نیز باطل هست. امام صادق در اینجا قیاس می کند ولی در جایی دیگر از همین اصول کافی در جلد۱، ۲۰ باب البدع والرأی والمقاییس، حدیث ۷ می گوید: دین با قیاس به دست نیاید[۲۴]. و در حدیث ۹ و ۱۳ آمده که امام صادق، ابوحنیفه را لعن کرده که چرا قیاس می کند. پس چرا خود امام صادق آمده و با حضرت یوسف و آیات قرآنی قیاس می کند؟ و چرا در این حدیث اهل قبله لعن شده اند؟ و حتی پیامبر صلی الله علیه وسلم۶ مشرکینی را که در جنگ احد باعث شکستن دندان او شدند لعن نمی کند. در ضمن حضرت یوسف برای زمانی از فلسطین و کنعان غائب می شود و در مصر حاضر بوده است، نه اینکه به طور کامل از جهان غیبت کند و هیچکس هم از او خبری نداشته باشد.
در حدیث ۷ از قول امیرالمومنین می گوید: غیبت امام غائب شش روز یا شش ماه یا شش سال است. می گوئیم: اکنون نزدیک به ۱۲۰۰ سال از غیبت امام غائب گذشته است و معلوم نیست چند میلیون سال دیگر نیز ادامه داشته باشد؟! پس کذب این حدیث خود به خود مشخص شده است، و در ضمن شش روز و شش ماه و شش سال یعنی چه؟ آخر کدامیک از آنهاست؟ شما که می گوئید: امام علم غیب دارد و اصولاً به شش روز یا حتی شش ماه غیبت کسی در عرف غائب شدن نمی‌گویند.
خواننده گرامی باید توجه داشته باشد که امام در اسلام می بایست پیدا و آشکار باشد، همانطور که حضرت علی در خطبه ۱۰۵ نهج البلاغه فرموده: همانا بر امام نیست جز آنچه از امر پروردگارش بر عهده او نهاده شده که عبارتند از: ابلاغ موعظه و کوشیدن در (مسیر) خیرخواهی (برای مردم) و زنده کردن سنت (نبی اکرم) و جاری نمودن حدود برای کسانی که مستحق کیفرند و رساندن و بازگرداندن حق مظلومان به ایشان.
در اصول کافی جلد ۱، ۱۳۹، باب کراهیه التوقیت، حدیث ۱ از قول امام باقر(ع) می گوید: ظهور امام غائب وقت معینی داشت، و خدای متعال هنگام ظهور او را سنه هفتاد قرار داده بود اما پس از شهادت امام حسین آن را هفتاد سال دیگر – یعنی به سال صد و چهل – به تاخیر انداخت، ما نیز این تاریخ را به شما گفتیم و شما این خبر را انتشار دادید و پرده از راز برداشتید و خداوند پس از آن وقتی را نزد ما قرار نداد!!
در پاسخ باید گفت همیشه گفته اند که دروغگو کم حافظه است، روات و عالم نمایان جاهل و مغرض در شیعه از یک طرف طبق احادیث نصیه گفته اند که خداوند یکایک ائمه را تا امام غائب برای پیامبرص مشخص کرده است، و همینطور برای هر یک صحیفه‌ای مخصوص بوده است که در آن نیز مشخص بوده که امام دوازدهم از ایشان غائب خواهد شد، ولی ناگهان در این حدیث می گوید: امام غائب قرار بوده تا سنه هفتاد هجری که هنوز چهار امام امامت نکرده بودند ظهور کند یا در سال ۱۴۰ که هنوز از امامت حضرت صادق مانده بوده است. تازه کلینی در باب ۱۱۹ ادعا کرده بود که امام حسین طبق صحیفه‌ای الهی دستور داشته که کشته شود، پس چرا در این حدیث خداوند خشمگین شده است، و آیا نعوذ بالله خداوند دائم از اعمال بندگان غافلگیر می شود و اراده اش را تغییر می دهد؟ در این حدیث دو بار وقت ظهور معین شده، ولی در احادیث دیگر ملاحظه می کنیم که اهل بیت می گویند: ما وقتی را معین نکرده ایم و آنها که چنین می کنند کذاب هستند.
 

[۱]در مورد تاریخ تولد مهدی روایات مختلف هستند. شیخ مفید در رسالت مولد الأئمه ص۶ تاریخ هشتم ذی القعده سال۲۵۷ هجری یا ۲۵۸ هجری را ذکر کرده، و در کتاب الفصول المختاره نیمه شعبان ۲۵۵ هجری را گفته، و شیخ صدوق در اکمال الدین هشتم شعبان ۲۵۶ هجری را گفته، و شیخ طوسی در الغیبه گفته: مهدی در نیمه رمضان به دنیا آمد، و سال آنرا نگفته، ولی در روایتی دیگر مثل شیخ مفید نیمه شعبان ۲۵۵ هجری را گفته، و در کتب دیگر سالهای دیگری را نیز گفته اند.  

 

 

[۲] راوی جاهل می خواسته بگوید: امام حسن عسکری علم غیب داشته و از ضمیر حکیمه با خبر شده و گفته: شک نکن، به خاطر همین روایات است که می بینی مردم می گویند: امام زمان از خودمان به خودمان نزدیکتر است!!

 

 

[۳] خوب است زیارت عاشورا نخوانده و بر یکایک خلفا لعن نفرستاده، چون اینطوری بیشتر باب میل روافض می شد.

 

 

[۴] الصدوق: اکمال الدین ص ۴۲۴

 

 

[۵] الصدوق: اکمال الدین ص ۴۲۸

 

 

[۶] تا جائیکه می دانیم روح القدس به امر پروردگار است، ولی ظاهرآ اینجا بر عکس شده است.

 

 

[۷] الصدوق: اکمال الدین ص ۴۲۶

 

 

[۸] الطوسی: الغیبه ص ۱۴۵

 

 

[۹] طبق این روایات لابد اکنون امام زمان خیلی بزرگ شده است!! و چرا دیگر اوصیاء و امامان اینگونه رشد نکرده اند؟؟

 

 

[۱۰] المسعودی: إثبات الوصیه ص
۱۹۷

 

 

[۱۱] امام صادق(ع) می گوید: غالی از مشرک بدتر است، و خواننده گرامی بداند که امامان همیشه بیزاری خود را نسبت به غُلات نشان می داده اند و آنها را به هیچ عنوان قبول نداشته اند، امیدواریم شما از غلات نباشید (غلو در حق اهل بیت یعنی صفتی که آنها نداشته اند برایشان قائل شوید، همچون: علم غیب یا تصرف در آفرینش و ولایت تکوینی یا داشتن معجزات یا نداشتن ذره ای خطا و داشتن عصمت و غیره…).

 

 

[۱۲] همانطور که در مورد قرص سرماخوردگی یا قرص های دیگر چنین کارهایی را نمی کنیم.

 

 

[۱۳] بعضی چون شیخ صدوق و طوسی به نظریه تمحیص اعتقاد دارند، یعنی طبق روایاتی علت غیبت طولانی مهدی برای غربال کردن شیعیان است تا آنها که ایمان ندارند مرتد شوند و تنها مخلصین بمانند و این یک امتحان از جانب خداوند است!! آیا خداوند در آخرین فرستاده و کتاب خود چنین کاری می کند؟ یا پس از مسئله خاتمیت حجت را بر بندگان تمام کرده تا در آخرت کسی بهانه نیاورد.

 

 

[۱۴] یکی دیگر از دلایل نبودن مهدی این است که خرافات زیادی در میان شیعه به نام او در جریان است، مثل دعای شرک آمیز ندبه که هر جمعه به صورت دست‌جمعی خوانده می شود، پس اگر او موجود بود لااقل برای مقابله با این خرافات کاری می کرد، پس فایده این امام چیست؟ تا زمان ظهور که اصلاً وجود ندارد، در غیبت هم که کاری بدین کوچکی را نمی کند، پس به طور حتم اصلاً وجود ندارد چونکه با شناختی که ما از اهل بیت داریم به هیچ عنوان در برابر خرافات و انحرافات ساکت نمی نشینند.

 

 

[۱۵] جای تاسف است که جوامع دیگر در حال پیشرفت سریع در عرصه علم و تکنولوژی هستند، آن وقت در ایران نشسته اند تا مهدی بیاید و کارها را درست کند. کشورهای دیگر در زمینه تکنولوژی جنگی نیز بسیار پیشرفت داشته اند آنوقت می بینیم که احمقی می گوید: ای آقا، وقتی امام زمان بیاید تمام این موشکها در برابر او هیچ هستند و آنها که مثل ما ابوالفضل و مهدی و اهل بیت ندارند و لازم نیست ما نگران قدرت ایشان باشیم!!!

۱۶] به هنگام وقوع قیامت چهره روافض خنده دار است، چون با خود می گویند: پس چرا امام زمان نیامد تا جبرئیل از آسمان با او بیعت کند؟!! و او هم ابوبکر و عمر را از قبر بیرون کشد!! و تمام کفار روی زمین را بکشد!!

۱۷] در آن زمان شیعیان به چندین گروه تقسیم می شوند، عده‌ای روی امامت حسن عسکری توقف می‌کنند و می‌گویند: امر برایمان نامعلوم است و تا روشن نشود بر همان امام قبلی خواهیم ماند و عده‌ای به سمت جعفر رفتند و عده‌ای گفتند: فرزندی داشته که غائب شده و در سرداب رفته است!!

۸] این امر برای شیعه بسیار دشوار است و نمی توانند از عقاید خود دست بکشند، چون می بایست بگویند ما از همان اول کار خود، راه را اشتباه رفته ایم و برای حضرت علی قائل به خلافت بلافصل الهی شده ایم، و در پی آن و مطابق با آن عقاید بعدی ما شکل گرفته، و به مهدی ختم شده که همگی غلط هستند.

[۱۹] خواننده گرامی باید بداند رهبر و امام و حاکم مردم می بایست بالغ و عاقل باشد و دارای شرایط خاص خود است که در شرع اسلام آمده است، و پسر بچه ای ۵ یا ۷ ساله چگونه مدعی این امر است؟، عقیده شما مبنی بر داشتن علم غیب و علم ذاتی او همگی منحصر به غلات و تندروها هستند که نمی توان پذیرفت.

۲۰] جعفر آنها را متهم به دروغگویی و افترا به حسن عسکری کرد و گفت: علم غیب نمی دانم و حسن عسکری هم نمی دانسته، آنها هم گفتند: پس تو امام نیستی چون غیب نمی دانی!!!(بیچاره جعفر)

[۲۱] امامی که شیعیان برای خود تراشیده اند بیشتر برای داستان نویسان فیلمهای هالیوودی خوب است نه برای استفاده در زندگی عادی و معمولی و روزمره.

[۲۲] بعضی اوقات انسان در شگفتی می ماند که این غلات چه ذهنی داشته اند که این داستانها را در آن زمان بهم بافته اند، و ای کاش این هوش و استعداد را در راه بهتری صرف می کردند.

[۲۳] سه کتاب دیگر: من لایحضره الفقیه، تهذیب و استبصار

[۲۴] فراموش نکنید گاهی روحانیون شیعه برای گمراهی شما می گویند: ما در اصول عقاید قیاس داریم ولی در فروع نداریم، می گوئیم: در کتاب شما (کافی) آمده که امام صادق می گوید: دین با قیاس به دست نیاید و آیا اصول عقاید جزء دین نیستند؟! و چطور در مورد نبودن نام ائمه در قرآن می گوئید: تعداد رکعات نماز نیز در قرآن نیست، و در آنجا اصول عقاید را با فرعی از فروع دین (یعنی رکعات نماز) قیاس می کنید، چطور در آنجا قیاس با فروع اشکالی ندارد؟!!

 

نویسنده: علی حسین امیری

مقاله پیشنهادی

هنگام اختلاف با پدر چگونه با وی صحبت کنم؟

سوال: در اسلام هنگامی که سوء تفاهمی میان پدر و پسر رخ می‌دهد چگونه می‌توان …