حال سؤال پیش می آید آیا امکان دارد که اصحاب دست از ایمان بکشند یا کم بیارند و دنیا آنان را بفریبد؟؟
برای جواب به این سؤال باید بگویم آری ممکن است. و هیچکس حتی پیامبران از این امکان مستثنی نیستند. چرا که خداوند به رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:
لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ [الزمر/۶۵]
اگر شرک بیاری عملت احباط می شود و از جمله خاسرین خواهی شد.
یا در جایی دیگر می فرماید:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ (۴۴) لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ (۴۵) «الحاقه»
و اگر [او] پاره ای از گفته ها را به دروغ بر ما می بست، (۴۴) ما او را به شدت می گرفتیم، (۴۵)
و این امکان باعث می شود که مؤمن بین خوف و رجاء زندگی کند و هر لحظه بترسد از اینکه خدایی ناکرده مورد غضب خدا قرار بگیرد و فکر کند همه عذابهای کافران ممکن است شامل او هم بشود این نگاه در انسان مؤمن خوف ایجاد می کند، و از طرفی دیگر از این که از اهل ایمان است و عمل صالح انجام می دهد خوشحال است که خدا او را به بهشت وعده داده است. لذا ما در سیرت انبیاء و بزرگان می بینیم که ایشان همیشه اظهار پشیمانی از گناه می کردند و تقصیر کوچک خود را بزرگ می پنداشتند چنان که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: انسان مؤمن گناهش را به مانند کوهی می بیند که بر روی او فرو می ریزد و منافق گناهش را به مانند پشه ای می بیند که از دماغش دور می کند.
علی می فرمود: ای کاش پر کاهی در دهان مورچه بودم. این بخاطر تحقیر خودش نمی گفت بخاطر ترس از سختی عذاب قیامت چنین به زبان می آورد.
لذا ممکن است مومن بلغزد و ممکن است بعد از لغزش توبه کند و ممکن است توبه نکند و در همان حال بمیرد. مثالش صحابه ای بود که در جنگ تاب درد خنجر نیاورد قبل از اینکه بمیرد خود کشی کرد. و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: او به جهنم می رود.
اما امکان ارتداد با واقعیت ارتداد تفاوت بسیار دارد. برای مثال آیا امکان دارد انقلاب ایران زاییده سیاستهای انگلیس باشد؟ بله امکان دارد اما واقعیت دارد.؟ آیا امکان دارد فوت خمینی بدست خامنه ای صورت گرفته باشد؟ بله امکان دارد اما واقعیت دارد؟ آیا امکان دارد بوش و ایران همدست شده باشند برای از بین بردن اعراب؟ بله اما واقعیت دارد؟ آیا امکان دارد کسانی که الان در حکومت ایران ریاست می کنند از اهداف انقلاب غافل شدند؟ امکان دارد اما واقعیت دارد؟ و امثال آن مثال های زیادی است. من مثال از کشور مان زدم بخاطر اینکه ما ایرانی هستیم ولی مثالهای دیگری هم وجود دارد مانند؛ آیا امکان دارد القاعده نیروی امریکا باشد؟ ولی آیا واقعیت دارد؟ و …. این از یک جهت و از جهت دیگر تعیین افرادی که مرتد شدند نیز یک مسأله دیگر است.
لذا ما برای وقوع این ارتداد نیاز به دلیل داریم دلیلی که واقعا دلیل باشد مانند قرآن یا سنت صحیح.
در قرآن کریم ارتداد اصحاب را به دو صورت مطرح کرده است. یکی بصورت سؤالی و دوم بصورت گذاره خبری و شرطی.
خداوند می فرماید:
أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ [آل عمران/۱۴۴]
اگر رسول الله وفات کرد یا کشته شد، آیا شما به عقب بر می گردید؟ و کسی که به عقب در گردد ضرری به خداوند نمی رساند و خداوند جزای شاکرین را خواهد داد.
در آیه دیگر خداوند می فرماید:
وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَهِ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ [البقره/۲۱۷]
و کسی از شما اگر از دین بر گشت و سپس مرد او کافر است پس آنها تمام اعمالشان در دنیا و اخرت باطل شده و آنها اصحاب آتش خواهند بود و در آن جاویدان می مانند.
در این دو آیه این دلیل امکان است نه دلیل وقوع همانطور که خداوند به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ [الزمر/۶۵]
اگر شرک بیاری عملت احباط می شود و از جمله خاسرین خواهی شد.
یا در آن آیه ای که خداوند خطاب به رسول الله فرمود:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ (۴۴) لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ (۴۵) ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ [الحاقه/۴۴-۴۶]
و اگر [او] پاره ای از گفته ها را به دروغ بر ما می بست، (۴۴) ما او را به شدت می گرفتیم، (۴۵)
و رگ گردنش را قطع می کنیم.
این آیات نشان از این است که مساله شرک و تقول بر خداوند و همچنین بر گشت از دین مساله کوچکی نیست که مورد بخشش قرار گیرد حتی اگر کسانی مانند رسول الله (بهترین خلق) و یاران نزدیک او مرتکب چنین امری شوند خداوند با آنان برخورد خواهد کرد.
مانند این است که پدری به فرزندش بگوید: اگه با دوستای ناباب گشتی کتکت می زنم! این دلیل بر این نیست که حتما با دوستای ناباب گشته یا اینکه حتما پدر او را کتک زده است. بلکه بخاطر اهمیت انتخاب دوست است. و …
اما آیه ای که در آن بین ارتداد و حوادث بعد از آن با شرط در قرآن بیان شده است چنین است؛
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ [المائده/۵۴]
ای اهل ایمان! هر کس از شما از دینش برگردد [زیانی به خدا نمی رساند] خدا به زودی گروهی را می آورد که آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند؛ در برابر مؤمنانْ فروتن اند، و در برابر کافرانْ سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد می کنند، و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی ترسند. این فضل خداست که به هر کس بخواهد می دهد؛ و خدا بسیار عطاکننده و داناست.
در این آیه خداوند شرطی می کند و می گوید کسانی که مرتد می شوند گروهی در مقابل آنها قد علم می کنند و آنها را از بین می برند. و این اتفاق در بعد از وفات رسول الله صورت گرفت و گروهی از دین بر گشتند اما همان مهاجرین و انصار بودند که در مقابلشان برخواستند و در راه خدا جهاد کردند.
لذا در قرآن هیچ دلیلی بر وقوع چنین حادثه ای نیست بلکه همه دلایل امکان است و دلایل امکان هم گفتیم برای رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز وجود دارد. و گفتیم امکان دلیل و جود نیست.
بررسی روایات در مورد اصحاب پیامبر در کتب شیعه:
در کتب اهل سنت روایتی مبینی بر اینکه همه اصحاب مرتد می شوند نیست. بلکه روایتی است که گروهی که رسول الله صلی الله علیه وسلم آنها را می شناخت و قبلا با ایمان به رسول الله صلی الله علیه وسلم با او ملاقات کردند مرتد شدن و از دین برگشتند. اما مصداق چه کسانی هستند در حدیث معلوم نیست.
شیخ مفید در کتاب «اختصاص» دربارهی اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت زیر را نقل کرده است:
«عن محمد بن الحسن الصفار عن محمد بن الحسین عن موسی بن سعدان عن عبدالله بن القاسم الحضرمی عن عمرو بن ثابت قال سمعت أبا عبدالله یقول: أن النبی عندما قبض ارتد الناس على أعقابهم کفّارا إلاَّ ثلاثاً سلمان والمقداد وأبوذر الغفاری و … الخ»
مضمون این روایت آن است که پس از وفات رسول خدا ص مردم مرتد شدند و به حالت قبل از اسلام باز گشته و کافر شدند مگر سه نفر، سلمان و مقداد و أبوذرغفاری…!!!
پیش از آنکه به روات این حدیث بپردازیم ضروری است که توجه داشته باشیم در این روایت نام عباس بن عبدالمطلب عموی علی ؛و فرزندانش عبدالله و فضل و قثم و نیز خالد بن سعید بن عاص و براء بن عازب و حذیفه بن الیمان و ابوالهیثم التیهان و … بسیاری از کسانی که در ماجرای خلافت رسول الله ص از علی ؛ جانبداری و با ابوبکر مخالفت کردند و حتی گروهی از آنان برای اظهار عدم رضایت خویش در خانهی حضرت فاطمه اجتماع کردند، در شمار غیر مرتدین نیامده است! معلوم نیست ملاک ارتداد در حدیث چیست؟
اکنون بپردازیم به راویان این حدیث:
راوی این حدیث نفاق افروز اتحاد سوز «عبدالله بن قاسم الحضرمی» است که در کتب رجالی شیعه به این صفت زشت معروف است که عموما دربارهی او گفتهاند: عبدالله بن قاسم الحضرمی المعروف بالباطل کذّاب غال یروی عن الغلاه لا خیر فیه ولا یعتد بروایته» یعنی ایشان قهرمان دروغگویی و پهلوان غلو است که جز از غالیان روایت نمیکند و قدمی به طرف خیر و صلاح بر نمیدارد و روایاتش مورد اعتنا و قابل اصغاء نیست!
لازم است ذکر کنیم که چند نفر نخستین از رجال و روات حدیث مذکور از علمای شیعهی پس از غیبتاند که به ایشان کاری نداریم و از «موسی بن سعدان» آغاز میکنیم:
۱- «موسی بن سعدان» را کتب رجال شیعه بدین شرح معرفی کردهاند:
الف – رجال نجاشی (ص ۳۱۷): «موسى بن سعدان الحناط کوفی روی عن أبی الحسن فی مذهبه غلو» از ابو الحسن روایت کرده و اهل غلو است.
ب – مجمع الرجال قهبائی: (غض) «موسی بن سعدان الحناط کوفی روی عن أبی الحسن ضعیف، فی مذهبه غلو» از ابو الحسن روایت کرده که ضعیف و اهل غلو است.
ج – خلاصه الرجال حلی (ص ۳۷۵) او را در بخش دوم کتاب که مخصوص ضعفاء و غالیان است آورده و فرموده: «ضعیف، فی مذهبه غلو» ضعیف و اهل غلو است.
د – رجال ابن داوود حلی (ص ۵۴۵) او را در ردیف ضعفاء و مجهولین و مجروحین شمرده است.
و – شیخ محمد طه نجف در اتقان المقال (ص ۳۷۶) موسی بن سعدان را در بخش سوم کتاب که اختصاص به ضعفاء دارد آورده است.
۲- اما شرح حال نکبت مآل عبدالله بن القاسم الحضرمی:
الف – رجال نجاشی (ص ۱۶۷): «عبدالله بن القاسم الحضرمی المعروف بالبطل کذّاب غال یروی عن الغلاه لا خیر فیه ولا یعتد بروایته» معروف به سخنان باطل، دروغگو، اهل غلو است که از غلوکنندگان روایت میکند، خیری در او نیست و به روایتش اعتناء نمیشود.
ب – مجمع الرجال قهبائی (ص ۳۴ ج ۴): (غض) «عبدالله بن القاسم البطل الحارثی کذاب غال ضعیف، متروک الحدیث معدول عن ذکره. أیضا عن الغضائری: عبدالله بن القاسم الحضرمی کوفی ضعیف أیضا غال متهافت لا ارتفاع به» عبدالله بن قاسم کذابی اهل غلو و ضعیف است که حدیث او متروک است و ذکر نمیشود و متناقضگو است و حدیث او مقبول نیست.
ج – رجال طوسی (ص ۳۵۷): «عبدالله بن القاسم الحضرمی الواقفی» عبدالله واقفی مذهب است.
د – خلاصهی حلی (ص ۲۳۶): «عبدالله بن القاسم الحضرمی من أصحاب الکاظم واقفی وهو معروف بالبطل وکان کذاباً روی عن الغلاه لا خیر فیه ولا یعتد بروایته ولیس بشیء ولا یرتفع به» عبدالله بن قاسم الحضرمی از اصحاب امام کاظم ؛ و واقفی مذهب و معروف به سخنان باطل و دروغگو است که از غلوکنندگان روایت میکند، خیری در او نیست و به روایتش اعتنا نمیشود و ارزشی ندارد و حدیثش مقبول نیست.
هـ – رجال ابن داوود حلی (ص ۴۷۰): «عبدالله بن القاسم الحضرمی المعروف بالبطل واقفی کذاب غال یروی عن الغلاه ولا خیر فیه ولا یعتد بروایته لیس بشیء» معروف به سخنان باطل، دروغگو و اهل غلوی است که از غلوکنندگان روایت میکند، خیری در او نیست و به روایتش اعتناء نمیشود و ارزشی ندارد.
و – در رجال طه نجف (ص ۳۶۱) و در رجال تفرشی (ص ۲۰۴) نیز او به همین صفات نکوهیده وصف شده، در نهج المقال استرابادی نیز همین گونه معرفی شده است.
۳- اما عمرو بن ثابت که عبدالله از او روایت کرده:
الف – مجمع الرجال (ص ۲۵۷): (غض) «عمرو بن ثابت بن هرمز أبوالمقدام مولى بنی عجل کوفی ضعیف جداً» عمرو بن ثابت بسیار ضعیف است.
ب – حلی در خلاصه الرجال (ص ۲۴۱) او را در بخش دوم کتاب خویش که مخصوص ضعفاء است آورده و نوشته: «عمرو بن ثابت ضعیف جداً قاله الغضائری» غضائری میگوید که عمرو بن ثابت بسیار ضعیف است. باقی کتب رجال در شرح حال عمرو در تردیدند، البته برای ضعف و کذب این حدیث وجود همان عبدالله قاسم، پهلوان دروغگویی کافی است.
اما سند حدیث دیگر در کتاب «اختصاص» مفید (ص ۶) چنین ذکر شده:
«عن الحرث بن المغیره قال: سمعت عبدالملک بن أعین یسأل أبا عبدالله ؛ فلم یزل یسأله حتى قال: فهلک الناس إذاً؟ فقال: إی والله یا ابن أعین، هلک الناس أجمعون، قلت: أهل الشرق والغرب؟ قال: إنها فتحت على الضلال، إی والله هلکوا إلاَّ ثلاثه نفر: سلمان الفارسی وأبوذر والمقداد ولحقهم عمار وأبوساسان الأنصاری وحذیفه وأبوعمره فصاروا سبعه» !! از حرث بن مغیره روایت شده که گفت شنیدم عبدالملک بن أعین از امام صادق ؛ پیوسته سؤال میکند تا اینکه گفت: پس مردم [گمراه و] هلاک شدند، آن حضرت فرمود: آری ابن اعین، به خدا سوگند همهی مردم هلاک شدند، گفتم: اهل خاور و باختر؟ فرمود: گمراهی همه جا را فرا گرفت، آری سوگند به خدا همه هلاک شدند مگر سه تن: سلمان فارسی و ابوذر و مقداد. و پس از آن عمار و ابوساسان انصاری و حذیفه و ابو عمره به آنها پیوستند که شدند هفت نفر!! که البته در این روایت بزرگواری کرده، عدد غیر مرتدین را به هفت رساندهاند!
این روایت در رجال کشی (ص ۱۳) بدین ترتیب آمده است:
«محمد بن مسعود قال حدثنی علی بن حسن فضال قال حدثنی العباس بن عامر و جعفر بن محمد بن حکیم بن أبان بن عثمان عن الحرث بن المغیره البصری قال … الخ».
اکنون ببینیم روات آن چه کسانیاند:
۱- علی بن الحسن بن فضال
ایشان مطعون علمای بزرگ فقه و رجال است، تا حدی که صاحب کتاب السرائر (ص ۱۱۵) فرموده او واقفی( ) و کافر و ملعون است و او و پدرش رأس کلّ ضلال و گمراهیاند.
اما جعفر بن محمد بن حکیم که تنقیح المقال (ص ۲۲۳) از رجلی از اهل کوفه نقل کرده که او گفته: «وأما جعفر بن محمد بن حکیم فلیس بشیء، جعفر بن محمد ارزشی ندارد».
۲- اما أبان بن عثمان:
الف – خلاصهی حلی (ص۲۱) او را فاسد المذهب دانسته زیرا از ناووسیه( ) است.
ب – محقق حلی در «المعتبر» فرموده: «فی أبان بن عثمان ضعفاً» ابان ضعیف است.
ج – رجال کشی (ص ۳) نیز او را از ناووسیه دانسته است.
د – فخر المحققین از پدرش حلی نقل نموده که او دربارهی ابان میفرمود: «الأقرب عدم قبول روایته لقوله إن جاءکم فاسق بنبإ فتبینوا ولا فسق أعظم من عدم الایمان» بهتر عدم پذیرش روایت اوست زیرا خداوند میفرماید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، دربارهی آن تحقیق کنید، و فسقی بالاتر از بیایمانی نیست».
همچنین در جلد هشتم بحار الانوار (چاپ تبریز) به نقل از رجال کشی آمده است که:
«عن أبی بکر الحضرمی قال أبوجعفر ارتد الناس إلاَّ ثلاثه نفر سلمان وأبوذر ومقداد»
سند این حدیث هم معتبرتر از احادیث سابق نیست حال آیا می شود با چنین احادیثی مصداقی را برای مرتدین پیدا کرد. چه می شود اینهمه تلاش رسول الله صلی الله علیه وسلم آیا امکان دارد همه مؤمنین از مهاجرین و انصار از دایره دین خارج شود و خداوند اینهمه تمجید و تعریف بیخود کرده و در واقع چنین افرادی وجود خارجی نداشتند. حال اگه همه مرتد شدند دینی که به ما رسیده از طریق همینها رسانده است. علی با همینها همکاری کرده که دین ارتداد را به مردم جهان برسانند و در این زمینه یکبار هم اظهار و نظر نکرده است.
خداوند ما را در چند جای قرآن دستور به تبیعت و همگام شدن از آنها را داده آیا خداوند به کسانی که مرتد می شوند، ما را متوجه کرده است این خلاف عقل و قرآن است.
خداوند می فرماید:
«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا » (التوبه/۱۰۰)
« پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند »
«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوا » (البقره/۱۳۷)
پس اگر آنان هم به آنچه شما به آن ایمان آورده اید، ایمان آورند مسلماً هدایت یافته اند،
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ ﴿التوبه/۱۱۹﴾
ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و با صادقان باشید ( صادقین در قرآن مهاجرین معرفی شده اند.)
لذا ما معتقدیم که اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم گروه زیادی بودند که بعد از حیات نیز اوصاف خود را حفظ کرده و دلیلی برای غیر از آن در دسترس نیست خصوصا زمانیکه دین به واسطه آنها به تمام دنیا رسیده است و اگر آنها مرتد بودند جلو انتشار دین را می گرفتند نه اینکه خودشان و مالشان را در رساندن دین فدا می کردند. خانه وکاشانه خود را رها ساخته و راهی کوه و دشت و بیابان و جنگ و جهاد شدند. این با عقل سالم جود در نمی آید.
والله المستعان