قبل از اینکه در مورد اصحاب کلامم را آغاز کنم، چند نکته را خدمت برادران شیعه و سنی عرض می کنم و بعد سخنم را آغاز می کنم:
الف: قرآن زمانی هداتگر است که انسان متقی باشد. بدین معنی که خواهان هدایت و حقیقت باشد و از این که به خطا بیافتد ترس داشته باشد.
ب: همچنین کسانی می توانند از هدایت قرآن بهره بگیرند که قرآن را بر قول هر کس ترجیح داده و حتی نفس و خواهشهای نفسانی خود را در مقابل دستور قرآن زیر پا می گذارد.
ج: خالی شدن از هر پیش فرضی در فهم قرآن تأثیر زیاد دارد. بلکه ما باید تابع قرآن باشیم نه اینکه قرآن را تابع تفسیر و پیش فهم خود کنیم.
قبل از اینکه وارد تعریف شویم تمثیلی از دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم می زنیم.
شروع دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم:
رسول الله وقتی دعوتش را با ندای “قُمْ فَأَنذِرْ” (المدثر/۲) خداوند شروع کرد، در مکه تنها بود و دعوتش را بر مردم عرضه می کرد، در این دوره تنها کسانی ایمان می آورند که واقعا دعوت را درست فهمیده باشند، و هیچ داعیه ای جز اطلاع بر موضوع دعوت نمی توانست آنها را به اسلام وادار کند. چرا که با پذیرش اسلام همه عزیزان خود را از دست داده و متحمل شکنجه های زیادی می شدند، و حتی اموالشان مصادره می شد. لذا نمی شود تصور کرد که کسانی که در اوایل دعوت محمد ایمان آوردند از روی نفاق بود. لذا خداوند آیات منافقین را در مدینه نازل کرد.
در مکه همه مؤمنین سعی در انتشار اسلام و استقامت بر آن داشتند گروهی در زیر شکنجه می مردند، و گروهی دست از ایمان می شستند، و گروهی نیز تحمل می کردند یا به ظاهر کفر می ورزیدند اما در دل اسلام را داشتند.( بر خلاف نفاق که به ظاهر ایمان می آوردند اما بر دل کفر نقش بسته بود.)
از گروهی که ایمان می آوردند هم مردان بودند و هم زنان، هم فقیر بودند و هم تاجر، هم کوچک بودند و هم بزرگ، هم مسؤل بودند هم رعیت، هم آقا بودند هم برده و….. و هم با استعداد و کم استعداد، هم زیبا و هم زشت، گروهی بستگان رسول الله، گروهی دوست و گروهی نیز افراد عادی، پیرو دستور و در مقابل کافران نیز متشکل از همین تفاوتها بودند. و هر کسی با توجه به توان و ظرفیتش برای دین خدمت می کرد چنان که تاریخ شاهد است. و مطمئنا اگر یاری اطرافیان و تلاش آنان نبود دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم پر و بال به خود نمی گرفت. لذا خداوند با پذیرش آنان دین را گسترش داد.
لذا الله می فرماید:
“أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ ” (الفتح/۲۹)
(جوانه های خود را رویانده پس تقویتش کرده تا ستبر و ضخیم شده، و در نتیجه بر ساقه هایش [محکم و استوار] ایستاده است)
خداوند در این آیه: دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم و نقش افراد اطراف او را به دانه ای تشبیه می کند که جوانه می زند، سپس اطراف آن پوستهای زیادی جمع می شود و باعث قوت ساقه شده تا جاییکه درخت به پا ایستاده و ثمره اش منتشر می گردد. و کفار از انتشار آن بیمناک و غضبناک شده و سعی در آزار و اذیت مؤمنین( ساقه های این درخت تنومند) می کنند.
آغاز هجرت:
وقتی رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه با مشکل آزار و اذیت کفار مواجه شد، و گروهی از اهل مدینه به رسول الله صلی الله علیه وسلم پیشنهاد کردند که دعوتش را از مدینه آغاز کند، دعوت را به مدینه انتقال داد. اما کسانی که چنین پیشنهادی را مطرح کردند، نیز هیچ داعیه ای جز شناخت پروردگار آنها را به اینکار وادار نکرد. چرا؟ چون که اینها می دانستند که با این پیشنهاد اولا: یک غریبی را بر خود می گمارند، و ثانیا: باید هزینه های مادی و معنوی زیادی را متحمل شوند. جا دادن و اسکان جمعیت زیادی در یک شهر کار خیلی سختی است. خصوصا زمانی که آنها متوجه شدند که با این کار عرب را علیه خود می شورانند، بهمین خاطر عباس از آنها تعهد گرفت که باید مانند فرزند و خانواده خود از رسول الله صلی الله علیه وسلم دفاع کنید.
در مدینه:
دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم در مدینه شکل دیگری به خود پیدا می کند و عملا او رئیس مردم مدینه معرفی شد. و از جهتی کسانی نیز که از پیشنهاد دهندگان نبودند و دین را خوب نمی شناختند مهاجرین را غریب دانسته و حضور رسول الله صلی الله علیه وسلم و مهاجرین برای آنها سنگینی می کرد. برای اینکه اکثریت را راضی کنند در ضمیر کافر ولی برای اینکه در یک جامعه ای که اکثرا از دین سخن می گویند، زشت نشوند ایمان می آوردند این ایمان از روی قلب و دل نبود اما از همین گروه نیز کسانی بودند که می خواستند دعوت رسول الله در مدینه شکل نگیرد چون خودشان را شایسته تر به ریاست می دانستند. لذا برنامه های زیادی برای از بین بردن دولت رسول الله صلی الله علیه وسلم شکل دادند که در قرآن از آنان ذکر شده است.
از منافقین گروهی بودند که برای خاص و عام مشهور بودند و همه آنها را می شناختند مانند عبدالله بن ابی سلول و گروهی بودند که فقط رسول الله صلی الله علیه وسلم و گروه کمی از یارانی که اطراف رسول الله بودند، آنها را می شناختند و گروهی را فقط خود رسول الله صلی الله علیه وسلم آنان را می شناخت و گروهی نیز فقط خداوند از آنان آگاه بود. همه آنها از اهل مدینه بودند. آنچنان که قرآن اشاره دارد.
اطراف مدینه: در اطراف مدینه نیز اعراب و بادیه نشینانی بودند که در برابر عرضه ایمان به آنها رفتار مختلفی از خود نشان می دادند. گروهی مؤمن۱ و گروهی کافر می شدند۲، و گروهی به قصد گرفتن غنائم نیز ادعای اسلام می کردند.۳ تا اینکه مانند سایر مسلمانان از آن بهره ای ببرند. این گروه نیز منافق نامیده می شوند.
همچنین گروهی اهل کتاب نیز در اطراف مدینه زندگی می کردند که رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز برای آنان دین عرضه می کرد. و با آنان ارتباط لازم را داشت.
با این وجود اطرافیان رسول الله صلی الله علیه وسلم متشکل از یاران او در دعوت و همراهان در ایمان، و منافقین، کفار قریش و اهل کتاب بودند.
اهل کتاب: اهل کتاب فقط در مدینه با رسول الله برخورد داشتند و در مکه هیچ حضوری نداشتند. ذکر اوصاف آنها در قرآن زیاد است چون بحث ما اهل کتاب نیست از آنها می گذریم.
کفار قریش: کفار قریش کسانی اند که در مکه دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم را نپذیرفتند، گفتیم در مکه منافقین نبودند چون علت برای نفاق وجود نداشت. مانند اینکه کسی بگوید آنهایی که جبهه رفتند منافق بودند کسی جانش را برای بدست آوردن کالا دنیوی از دست نمی دهد حال اینکه ممکن است وجهی برای آن باشد که دولت برخی را وادار به جبهه رفتن کرده باشد. که در اینصورت رضایت پرودگار در آن نیست. اما در مکه بر عکس، اجبار به عدم پذیرش اسلام بود. لذا تصور اینکه قریشیانی که ایمان آوردند از روی ترس، یا طمع دنیوی، و یا غیره باشد، غیر ممکن است.
منافقین و اوصاف آنها:
موضع اتفاق بین امت اسلامی این است که منافقین از اهل مدینه بودند، به چند دلیل:
اول: سببی برای نفاق در بین اهل مکه وجود نداشت.
دوم: آیات منافقین همه مدنی هستند و در مدینه نازل شده اند.
سوم: در قرآن در چند جا که اسم از منافقین برده شده تصریح به اسم مدینه و اعراب اطراف آن شده است.
تنها موضوعی که ممکن است مشتبه شود فرق بین اصحاب و منافقین است. چرا که یاران همدل و منافقین با هم دیگر در اکثر مناسبتهای اجتماع شریک بودند. لذا برای شناخت منافقین باید اوصاف آنان را بررسی کنیم. گفتیم منافقین چند دسته بودند؛
الف: گروهی که همه مردم آنها را می شناختند مانند عبدالله بن ابی بن سلول که سردسته منافقین بود حتی پسرش به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: ای رسول الله اگر حکم قتل پدرم از طرف خدا برای شما آمد بگو تا خودم با دست خودم او را بکشم چون نمی خواهم بعد از مرگ پدرم کینه مسلمانی را بدل بگیرم.(یعنی اگر کسی دیگر از مؤمنان پدرم را بقتل برساند ممکن است حب پدری- پسری باعث شود کینه مؤمنی را بدل بگیرم.)
این گروه تعداد زیادی را تشکیل می دادند چون مخالفتهایشان با رسول الله صلی الله علیه وسلم علنی شده بود و برای شرکت در جنگها عذر تراشی می کردند، و سعی می کردند در دعوت رسول الله خلل ایجاد کنند، بر علیه او سخنانی را پخش می کردند، یا در بین جنگ از گروه زیادی از لشکر قبل از شروع جنگ خارج شده تا روحیه مسلمانان را تضعیف کنند. لذا از آنجایی که اعمال آنها شکل اجتماعی به خود گرفته بود، اکثر مؤمنین آنها را می شناختند.
ب: گروهی که پیامبر و افراد خاصی مانند حذیفه بن الیمان۴ از آن خبر داشتند. عادت خلیفه دوم این بود که هر گاه حذیفه بر کسی نماز جنازه نمی خواند از صف بیرون می رفت چرا که حذیفه به احوال منافقین آشنا بود. و معروف به صاحب سر رسول الله صلی الله علیه وسلم شده بود.
ج: گروهی نیز هستند که فقط رسول الله صلی الله علیه وسلم از آنها خبر داشتند و کسی آنها را نمی شناخت.
د: گروهی که هیچ کس از آنها خبر نداشت جز الله.۵
اوصاف منافقین
الف: تخلف از جهاد:
یکی از مهمترین اوصاف منافقین تخلف ورزید از جهاد و عذرتراشی ها در هنگام جهاد بودند بر خلاف مومنینی حقیقی که اگر مالی نمی یافتند که به جهاد بروند اشک از چشمانشان جاری می شد.
وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ …. [التوبه/۹۰]و عذر تراشان از بادیه نشینان آمدند تا تو به آنها اجازه عدم شرکت در جهاد را به آنها دهی و کسانی که خدا و رسول الله تکذیب کردند از رفتن بجهاد خودداری کردند.
ب: تبلیغ علیه رسول الله و تحریک دیگران به عدم همکاری با رسول الله صلی الله علیه وسلم
هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَفْقَهُونَ [المنافقون/۷]آنان کسانی هستند که می گویند: بر کسی اطراف رسول الله هستند انفاق نکنید تا از اطراف رسول الله دور شوند،… در حالی که خزائن آسمانها و زمین از آن خداست ولی منافقین آن را درک نمی کنند.
الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ ……. [التوبه/۶۷]منافقین بعضی از بعضی دیگرند، امر به منکر می کنند و از معروف نهی می کنند..
ج: عدم استقامت در مقابل سختی های جهاد.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آَمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَهَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَوَلَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ [العنکبوت/۱۰]از مردم هستند که می گویند خداوند پروردگار ماست اما هر گاه در را خدا اذیتی به او رسید، فتنه انسانها را مانند عذاب خدا می پندارد، ولی اگر نصر پروردگار فرا رسد می گویند، ما با شما هستیم آیا خداوند از درونها آگاه نیست.؟!
د: عدم پذیرش حکم خداوند و رسول الله صلی الله علیه وسلم
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودًا [النساء/۶۱]و هنگامى که به آنها گفته مى شود: (به سوى آنچه خدا نازل کرده ، و به سوى پیامبر بیایید، منافقان را مى بینى که از قبول دعوت تو اعراض مى کنند.
وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا [الأحزاب/۱۲]و آن هنگام که منافقین و کسانی که در قلبهایشان مرض گفتند، خدا و رسولش وعده دروغ به ما دادند.
موضع گیری رسول الله صلی الله علیه وسلم در مقابل منافقین:
مطمئنا چنین گروهی اگر در یک جامعه ای باشند رسول الله صلی الله علیه وسلم باید موضع گیری مناسبی در مقابلشان بگیرد تا بتواند حرکت جامعه را به آنجا که خود می خواهد سوق دهد. اگر به ایات قرآن نگاه کنیم موضع گیری مختلفی را در مقابل منافقین مطرح کرده است و این اختلاف نیز بخاطر اختلاف گروه منافقین است. برای مثال:
الف: جهاد و سختگیری در مقابل اهل نفاق:
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ [التوبه/۷۳]ای پیامبر با کفار و منافقین جهاد کن و بر آنها سخت بگیر و جایگاهشان جهنم است و چه بد بازگشتی است.
ب: عدم اطاعت و پیروی از آنها
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا [الأحزاب/۱]ای پیامبر تقوای خدا را پیشه کن و از کافرین و منافقین پیروی نکن و خداوند علیم و حکیم است.
وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا [الأحزاب/۴۸]و از کفار و منافقین پیروی نکن و آزارشان را رها کن و بر خداوند توکل کن و کافیست که وکیل خداوند باشد.
ج: عدم نماز خواندن بر آنها و ممنوعیت استغفار بر آنان.
وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ [التوبه/۸۴]بر هیچ یک از آنها اگر مردند هر گز نماز نگذار و بر قبر آنها نایست.
اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ [التوبه/۸۰]برای آنان استغفار بکنی یا نکنی و اگر هم ۷۰ بار استغفار کنی خداوند آنها را نمی آمرزد.
این بود اوصاف منافقین و موضع گیری رسول الله صلی الله علیه وسلم در مقابل منافقین اما سؤالی که پیش می آید چرا خداوند اسم منافقین را برای ما ذکر نکرده و به بیان اوصافشان اکتفا کرده است؟
جواب این است که الله تبارک و تعالی از بندگان می خواهند که اوصاف منافقین را بشناسند و از آن دوری کنند و الله نخواسته ما را به زندگینامه یک گروهی از افرادی که سالها پیش مرده اند و به سزای اعمالشان رسیده اند، مشغول سازد.
اما همراهان و همدلان رسول الله صلی الله علیه وسلم و اوصاف آنان در قرآن:
الف: در راه خدا جهاد می کنند.
۱- وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآَخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَهٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۹۹) وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (التوبه: ۹۹ – ۱۰۰).
“گروهى (دیگر) از عربهاى بادیهنشین، به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند؛ و آنچه را انفاق مىکنند، مایه تقرب به خدا، و دعاى پیامبر مىدانند؛ آگاه باشید اینها مایه تقرب آنهاست! خداوند بزودى آنان را در رحمت خود وارد خواهد ساخت؛ به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است. پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند؛ و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزى بزرگ”.۶
۲- الَّذِینَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ (۲۰) یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ (۲۱) (التوبه: ۲۰ – ۲۲). “آنانکه ایمان آورده و مهاجرت کرده و در راه خدا با مالها و جانهایشان جهاد کردند درجهی ایشان نزد خدا از همه بزرگتر است و اینانند که رستگارانند، پروردگارشان ایشان را به رحمت خود و خشنودی کامل و بهشتیهائی که برای ایشان در آن نعمتهای با دوام است بشارت میدهد که در آن بهشت برای همیشه جاودانند و در نزد خدا برایشان پاداش بزرگ است”.
آیات دیگری با همین عبارات و کلمات از قرآن میآوریم:
۳- إِنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آَوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ……. [الأنفال/۷۲]“همانا کسانی که ایمان آورده و مهاجرت کرده و با اموال و جانیهایشان در راه خدا جهاد نمودند و همچنین آنانکه جای دادند و نصرت کردند اینان گروهی دوستان گروه دیگرند”.
۴- وَالَّذِینَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آَوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (۷۴) [الأنفال/۷۴]“و آنانکه ایمان آورده و مهاجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و کسانی که جای دادند و نصرت کردند اینان حقیقتا مؤمنیاند که برای ایشان آمرزش و روزی بزرگوارانه است”.
۵- لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَهِ الْعُسْرَهِ مِنْ بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِیمٌ [التوبه/۱۱۷]“خداوند پذیرفت توبهی پیغمبر و مهاجرین و انصاری را که پیامبر را متابعت کردند و در ساعت دشواری (در جنگ تبوک، مجاهدین از حیث قلّت آب و نداشتن مرکب سواری چنان در سختی و شدت بودند که شتران را کشته و به آب معدهی آنها اکتفا میکردند و یک خرما را چند نفر میمکیدند و بر یک شتر چند نفر به نوبت سوار میشدند) پس از آنکه نزدیک بود دلهای فریقی (بعضی) از آنان منحرف و منقلب شود آنگاه خدا ایشان را آمرزید زیرا خدا به ایشان بسیار رؤوف و مهربان است”.
در این آیه، خداوند مهاجر و انصار را در ردیف پیغمبر خود آورده و مشمول رحمت خویش میشمارد تا معلوم شود که مقام مهاجر و انصار تا چه اندازهای است.
۶- کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ [آل عمران/۱۱۰]“شما بهترین امتی هستید که در میان مردم ظاهر شدهاید امر به خوبیها کرده و از بدیها نهی میکنید و به خداوند ایمان دارید”.
طوسی گفته است که این آیه را مفسرین به اختلاف تفسیر کردهاند، گروهی گفتهاند اینان کسانی هستند که با رسول خدا هجرت کردند (مهاجرین به مدینه) و ابن عباس و سایر اصحاب و پارهای از مفسرین گفتهاند: عموم اصحاب رسول خدایند(۷).
به هر حال اینان به قول خدای جهان بهترین امت هستند.
۷- هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا [الفتح/۴] لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا [الفتح/۱۸] إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجَاهِلِیَّهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا [الفتح/۲۶] مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآَزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَأَجْرًا عَظِیمًا [الفتح/۲۹]“اوست که آرامش بر دلهای مؤمنان نازل فرمود تا ایمانی بر ایمانشان افزوده شود … هر آینه پروردگار از مؤمنین هنگامی که زیر درخت با تو بیعت میکردند خشنود گردید و دانست آنچه در دلشان بود و بر آنان آرامش نازل فرمود و به پاداش آن، پیروزی نزدیکی برایشان مقرر داشت … آنگاه که کافران در دل تعصب جاهلیت را جای دادند، خداوند [از جانب] خویش بر پیامبرش و بر مؤمنین آرامش نازل فرمود و آنان را بر کلمهی تقوی ملزم ساخت که به آن سزاوارتر و شایستهی آن بودند و خداوند به هر چیز داناست… پیامبر خدا، محمد و کسانی که با اویند، بر کافران شدید و بین خود [با هم] مهربانند، اینان را در حال رکوع و سجود میبینی که جویای فضل و خشنودی پروردگارند، نشانهی ایشان در رخسارشان اثر سجده است این توصیف آنان در تورات است، و اما توصیف ایشان در انجیل چنین است که همانند کشتزاری هستند که جوانههای (خوشههای) خود را بیرون زده، وآنها را نیرو داده و سخت نموده و برساقههای خویش راست ایستاده باشد، بگونهای که برزرگان را به شگفت میآورد. (مومنان نیز همین گونهاند. آنی از حرکت باز نمیایستند، و همواره جوانه میزنند…) تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند. خداوند به کسانی از ایشان که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند آمرزش و پاداش بزرگی را وعده میدهد…”.
در این آیات که خداوند اصحاب رسول را بدین گونه مدح میفرماید که خدا در قلوب این مؤمنین سکینه و آرامش را نازل میکند تا ایمانشان زیاد شود و از آنان اظهار رضایت و خوشنودی مینماید که در زیر درختی با رسول خدا بیعت کردند زیرا خداوند دانسته است که چه نیتی در دل ایشان است و آنان را میستاید که با رسول خدا بوده و بر کفار سختگیر و شدیدند اما بین خودشان مهربانند، راکع و ساجدند جویای فضل إلهی و رضوان او هستند …
ب: در مقابل سختی جهاد ایمانشان ازدیاد می شود.
۸- این آیهی شریفه که دربارهی مؤمنین و مجاهدین حمراء الأسد آمده است و میفرماید:
یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۷۱) الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۷۲) الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ (۱۷۳) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ [آل عمران/۱۷۱-۱۷۴]“مؤمنان نیکوکار و با تقوایی که خداوند و رسولش را حتی پس از اینکه زخم برداشتد، اجابت کردند، پاداشی بزرگ دارند و خداوند پاداش آنان را تباه نمیسازد، همانان که چون به ایشان گفته شد بترسید از مردمی که برای جنگ با شما گرد آمدهاند، ایمانشان افزون گشت و به نعمت و فضل إلهی بازگشتند و بدی ایشان را نرسید و خشنودی خدا را پیروی کردند و خداوند دارای فضل عظیم است”.
ج: شوق عبادت دارند:
۹- إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآَیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ [آل عمران/۱۹۰]الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (۱۹۱/ ال عمران) فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ [آل عمران/۱۹۵]“به راستی که در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز هر آینه برای خردمندان نشانههاست، آنان که ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، خدا را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین اندیشه میکنند …. پس آنان که هجرت کرده و یا از دیارشان رانده شده و در راه من آزار شدند و جنگیدند و کشته شدند هر آینه بدیهایشان را بپوشانم و آنان را به بوستانهایی در آورم که از زیرشان رودها روان است که این پاداشی از خداست و در نزد خدا ثوابهای نیکوست”.
طوسی در تفسیر این آیات در کتاب “التبیان” میگوید: “طبری گفته است که این آیه مختص به کسانی از اصحاب پیغمبر است که از وطن و خانوادهی خود مهاجرت کرده و از اهل شرک مفارقت کردند و سایر پیروان رسول خدا که در یاری مؤمنان بر دشمنانشان تعجیل کرده و به خداوند راغب بودند.
د: اهل صدقند و به مقتضای آنچه آوردند عمل می کنند.
لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَیَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (۸) وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۹) [الحشر/۸، ۹]“مهاجران تهیدستی که از دیارشان و اموالشان رانده شدند در حالی که جویای فضل و خشنودی خدا، و پیامبرش را یاری میکردند آنان در ادعای ایمان راستگویند و آنان که پیش از مهاجرین در سرای هجرت و ایمان جای گرفتند و کسی را که به سویشان هجرت کند دوست میدارند و در دل خود نیازی به آنچه که به آنان داده میشود، نمییابند و آنان گرچه خود نیازمند باشند، بر خویش مقدم میدارند و هر که از بخل خود محفوظ ماند پس همانان رستگارند”.
آیات بسیاری در مدح همیاران و همدلان رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد شده است که در این مقاله نمی گنجد کافی است دوستان به آیات قرآن مراجعه کند.
این آیات نشان می دهد که:
اولا: صفات این گروه دقیقا بر عکس صفات منافقین است، چرا که منافقین از جهاد دوری کرده، امر به منکر کرده و از معروف نهی می کردند، بر علیه رسول الله تبلیغ می کردند و جان و مالشان را برای خداوند هزینه نمی کردند و در عبادت سستی داشتند اما بر عکس آنان مومنی جهاد را دوست داشته و امر به معروف کرده و از منکر نهی می کردند و جان و مالشان در راه خدا هزینه می کردند و عبادت برای آنان گوارا بود.
ثانیا: گروهی از مردم مکه و مدینه به دعوت رسول الله لبیک گفتند و با صداقت تام آن را پذیرفته و در زندگی خود پیاده نمودند لذا الله رضایت خود را از آنها اعلان نمود.
موضع رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد همدلان و همراهانش: مطمئنا رسول الله برای اداره جامعه و پیشبرد اهدافش در دعوت اسلامی از هر یک از توانایی های اطرافش درست استفاده می کرد. و این تفاوتها را نیز خوب می شناخت. و خداوند نیز رسول الله را در این مسیر کمک می کرد و گاها برای رسول الله آیاتی در مورد آنان نازل می شد. اگر بخواهیم موضع گیری رسول الله را در مورد اطرافیانش ذکر کنیم چنین می شود.
الف: دوستی و موددت با اهل ایمان و همکاری با آنان:
خداوند به رسول الله دستور می داد که مؤمنین و مسلمانان واقعی را از خود دور نکند و از آنها فاصله نگیرد. بر خلاف منافقین و کفار الله می فرماید:
وَلَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ..[الأنعام/۵۲]و کسانی که پروردگارشان را صبحگاهان و شامگان با اخلاص می خوانند، از خود دور مکن.
این وظیفه هر پیامبری بود. خداوند در مورد نوح می فرماید: …وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آَمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ .. (۲۹) وَیَا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ [هود/۲۹، ۳۰]و من نمی توانم کسانی که ایمان آوردند را طرد کنم چرا که آنها الله را ملاقات می کنند. و ای قوم چه کسی در مقابل خداوند مرا نصرت می دهد اگر آنها را از خود دور کردم. ایا متذکر نمی شوید؟
همچنین می فرماید:
فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ …[آل عمران/۱۵۹]بخاطر رحمت و لطف پرودگار تو با آنان به نرمی برخورد می کنی و اگر تروشرو و سنگدل بودی (مؤمنین) از اطرافت پراکنده می شدند.
ب: مشورت با آنان و گذشت از خطاهای آنان:
رسول الله مأمور بود با اصحاب در اموری که به همه مشترک است مشورت کند اگر چه رای خودش چیزی دیگر بود، این زمانی بود که دستور خداوند بر امری قطعی نشده بود.
خداوند می فرماید:
… فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ [آل عمران/۱۵۹]از اشتباهات آنان بگذر، و از خداوند برای آنان طلب آمرزش کن و آنان را در امور مشورت ده سپس اگر قصد کردی بر الله توکل کن چرا که الله متوکلین را دوست دارد.
ج: دعا بر آنان و گرفتن زکات از آنها:
خداوند در مورد مسلمانانی که هنوز قوت ایمانشان آن قدر بازدارنده نیست خطاب به رسول الله می فرماید:
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [التوبه/۱۰۳]از اموالشان مقداری مال به عنوان صدقه بگیر تا آنها بدان وسیله از گناه پاک شوند و بر آنان دعا بخوان چرا که دعای تو آرامشی است برای آنان و خداوند سمیع و علیم است.
این گروه با این اوصاف کسانی هستند که نزد اهل سنت به اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم مشهورند لذا کسانی که منافقین بودند و زیر آیات منافقین وارد می شدند اسم اصحاب به او تعلق نمی گیرد.
در بین این افراد نیز سلایق، استعداد، هوش و توانهای مختلفی بود. و هر کس در زمینه ای استعداد خاصی داشت، یکی در تاکتیک جنگی، یکی، قراءت قرآن، یکی در تیراندازی، یکی در اسب سواری، یکی در فهم و دانش میراث، یکی در قضاوت، یکی در جامعه شناسی قبائل. و….. مردان و زنان، کوچک و بزرگ و… و گروهی نیز در چند چیز، یکی کمتر و یکی بیشتر، هر یک به اوصافی مشهور بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم به یکی می گفت: تو مانند هارونی، به یکی می گفت: تو مانند ابراهیم، به یکی می گفت تو مانند نوح، به یکی میگفت: در تو حلم می بینم و صبر، به یکی می گفت. امین است. به یکی می گفت صادق است. رسول الله صلی الله علیه وسلم هر کس را برای استعدادی که در آن می دید به کار می گماشت. و این بود رمز موفقیت رسول الله صلی الله علیه وسلم به همه این استعدادها رنگ خدایی داد و از آنها در راه خدا استفاده می کرد. وقتی خالد مسلمان شد. رسول الله صلی الله علیه وسلم او را فرمانده جنگ کرد، اگر خطایی از آنان سر میزد به آنان تذکر می داد و اگر اشتباهی رخ می داد توضیح می خواست. و …. ، وقتی در جنگ بدر در مقابل کفار قریش افراد لایق انتخاب کرد و فرمود؛ حمزه، علی، شما بروید. وقتی در جنگ احد نزدیک به شکست بود به سعد گفت تیر بیانداز و …..
در این مدت نیز گروه های تازه مسلمان برایشان احکام مطرح می شد حتی برای گذشتگان از مؤمنین احکام جدیدی می آمد آنها در حد استطاعت خود از آن دوری می کردند یا به آن چنگ می زند. بعضی اوقات کم می آوردند، و گاهی در عین انجام گناه توبه می کردند، ( بخاطر اینکه طولانی نشود از ذکر مثال خود داری می کنم) و گاهی برخی افراد چنان از خود شجاعت نشان می دادند که مورد تمجید رسول الله قرار می گرفته و حتی خداوند نیز آنان را تمجید می کرد. این جمع کسانی بودند که توانستند دولت اسلام را بر ساقش بپا دارند.
مشکلاتی پیش می آمد، بین زن و شوهر، بین خانواده ها ، و حتی در خانواده خود رسول الله. یا بین رسول الله و اصحاب( در صلح حدیبیه) اما هم اینها در یک جامعه ایمانی اتفاق می افتد، چرا که آنها در آزمون و خطا می افتند و آنها بشرند، ( از پیامبران در قرآن خطای زیادی نقل شده حتی از خود رسول الله) لذا آیاتی می آمد و آنها را تصحیح می کرد، گوشزد می کرد، تذکر می داد. راهنمایی می کرد، و …. و وظیفه مؤمن برگشت به خدا و تقوی است. این ویژگی خاص مؤمنین بود که می خواستند مورد مرضی خدا قرار بگیرند لذا هر وقت دستور خدا بود سکوت کرده و کرنش نشان می دادند. مؤمن کسی نیست که اصلا خطا نکند بلکه مؤمن کسی است که در خطا نمی ماند. لذا خداوند در وصف متقین می فرماید:
“وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ ” ( آل عمران/۱۳۵)
منافقین و اهل کتاب نیز در کنار آنها کار خود را می کردند. و هر جا لازم بود اقدامات تخریبی علیه دولت رسول الله انجام می دادند. و رسول الله با دستور خداوند یا اجتهاد شخصی با آنها مقابله می نمود.
آیات قرآن در این مدت نازل شد و برای این جامعه از اول دعوت تا آخر آن در حوادث مختلف نازل می شد. و هدایتهای مورد نظر را بیان می کرد.
حال سؤال پیش می آید آیا امکان دارد که اصحاب دست از ایمان بکشند یا کم بیارند و دنیا آنان را بفریبد؟؟
——————————————————————————————- ادامه دارد…..
(۱) وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآَخِرِ … [التوبه/۹۹]از (بادیه نشینان کسانی هستند که به خدا و روز قیامت ایمان می آورند….
(۲) الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرًا وَنِفَاقًا … [التوبه/۹۷]بادیه نشینان کفر و نفاقشان بیشتر است.
(۳) قَالَتِ الْأَعْرَابُ آَمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ….. [الحجرات/۱۴]اعراب گفتند ما ایمان آوردیم بگو شما ایمان نیاوردید، ولی بگویید ما تسلیم شدیم و ایمان در قلب شما داخل نشده است.
(۴) قال: یا أمیر المؤمنین فأخبرنی عن حذیفه بن الیمان. قال: ذاک امرؤ علم أسماء المنافقین بحار الأنوار – (ج ۱ / ص ۳۲۱) گفت ای امیر المؤمنین در مورد حذیفه به من خبر به گفت: او شخصی است که به اسم منافقین آگاه است.
از کتب شیعه ذکر کردم چون بین اهل سنت معروف است و نیاز به ذکر دلیل نیست.
(۵) وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِیمٍ [التوبه/۱۰۱]و از کسانی که اطراف شما( در مدینه) از بادیه نشینیان منافق هستند و از اهل مدینه نیز هستند که بر نفاق تمرین کردند بگونه ای که تو آنها را نمی شناسی (ولی) ما آنها را می شناسیم.
(۶) طوسی در تفسیر این آیات مینویسد که اینان مهاجرینی هستند که سبقت به ایمان گرفته و از مکه به مدینه یا به حبشه مهاجرت کردند. (التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ سنگی، ۱/۸۵۴٫)
(۷) تفسیر التبیان، چاپ سنگی،۱/۳۴۶٫