اگر اصحاب در روز غدیر با علی بیعت کردند چرا بیعت شکنی کردند؟ انگیزه چه بود؟

بارها بار که از شیعیان پرسیده شد: انگیزه صحابه برای بیعت شکنی چه بود؟ چرا همه با هم بیعت را شکستند؟ جواب کلیشه ای میدهند که چنین است.شیعه: جواب اول: تاریخ ۲۳ سال نبوت پیامبر اکرم(ص) و عملکرد صحابه نشان می دهد که آنان نه تنها بیعت غدیر را شکستند بلکه بارها بار از اوامر پیامبر اکرم (ص) سرکشی میکردند؛ مانند ماجرای صلح حدیبیه و داستان ثعلبه و همچنین ذات انواط و دهها موارد دیگر، پس باید دانست که صحابه در سرکشی سابقه دار بوده اند و بیعت شکنی در روز سقیفه بار اول آنان نبود!

جواب دوم: آنان طاقت عدل علوی را نداشتند و طبری روایت دارد زمانی که صحابه خواستند با امام بیعت کنند امیر مومنان چنین فرمودند: کارى در پیش داریم که صورتها و رنگها دارد، دلها براى آن قرار نگیرد و عقول از آن اطمینان نیابد.  تاریخ طبری ج۲ ص۷۰۰
و همچنین در خطبه ۹۱ چنین می فرمایند: روى به کارى داریم که چهره ها و رنگهاى گونه گون دارد. نه دلها را در برابر آن طاقت شکیبایى است و نه عقلها را تاب تحمل. سراسر آفاق را ابرى سیاه فرو پوشیده و راههاى روشن ناشناخته مانده. بدانید، که اگر دعوتتان را اجابت کنم با شما چنان رفتار خواهم کرد که خود مى دانم. نه به سخن کسى که در گوشم زمزمه مى کند گوش فرا خواهم داد و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت.
به همین خاطر صحابه ابوبکر را به امیر مومنان ترجیح دادند ولی با این وجود زمانی که امیر مومنان به حق خود رسیدند کسانی علم عنان برداشتند و به مخالفت پرداختند.

جواب ما:
جواب آنان اوهن من بیت العنکبوت است ؛ جواب اول را با مثالی مشابه به دادگاه می بریم و شما را قاضی قرار می دهیم تا خود قضاوت کنید.
«شخصی شکایت خود را به دادگاه می برد و علیه شخصی دیگر شکایت می کند و می گوید: دیروز برادر کوچکم کشته شده و من مطمئنم که برادر بزرگترم او را کشته است!
قاضی می گوید: دلیل تو برای این ادعا چیست ؟

مدعی می گوید: او در کودکی گریۀ برادرم را در می آورد ، او را گاز می گرفت ، حتی چهرۀ برادر کوچکم را با ناخن خراش میداد! وقتی بزرگتر شد همیشه با هم دعوا داشتند! یک بار هم فوش بدی به برادرم داد!! و همۀ اینها شاهدی است بر اینکه قاتل برادر کوچکم، اوست؛ زیرا سابقۀ دشمنی با برادرم را داشته است!
در اینجا قاضی به وی می گوید: «حالت خوب است فرزندم؟ آیا قرصهایت را خورده ای ؟؟» بله ، شخصی که چنین دلایلی ارائه دهد حتماً بیمار است و نیاز به مداوا دارد! این علمای شیعه نیز همینگونه هستند.

شکستن بیعت غدیر (بزعمهم) مساوی است با مرتد شدن و مساوی است با جاودانه در آتش ماندن! این یعنی نهایت جنایت که می توان آن را به قتل تشبیه کرد!! اما مثالهایی که شیعه از سیرت بعضی اصحاب(چه راست و چه دروغ) نشان می دهد بسیار خنده دار است!! بخدا قسم از مثال گاز گرفتن هم عجیب تر است!
مثلاً می گویند: اصحاب در صلح حدیبیه ، سر خود را نتراشیدن!! پس یعنی آنان انگیزۀ این را داشتند که خود را جهنمی کنند! بله در روز صلح حدیبیه اشتباه اصحاب این بود که سر خود را نتراشیدند!! ولی این اشتباه را جبران کردند و زمانی که دیدند خود نبی اکرم صلی الله علیه وسلم سر خودشان را تراشیدند؛ آنان نیز نادم شده و همه دست به کار شدند و حتی همینها در همان روز برای به دست آوردن آب وضوی پیامبر با هم مسابقه می دادند و برای به دست آوردن موی پیامبر با هم کش مکش داشتند!! ولی باز شیعه می گوید: "نتراشیدن سر" یکی از موارد نافرمانی از امر رسول خدا صلی الله علیه وسلم است پس چه اشکال دارد که آنان بیعت غدیر را بشکنند و امر حضرت نبی را زیر پا بگذارند؟؟ آنان که سر خود را نتراشیدند خیلی عادی است که جفت پا در آتش جهنم بپرند!!!!!!!!!
اما ماجرای ثعلبه ؛ هر چه در مورد ثعلبه گفته شده غالباً دروغ است و اینکه می گویند او زکات خود را نداد و در دوران خلافت ابوبکر پشیمان شد و خواست بپردازد ولی ابوبکر نپزیرفت و در دوران عمر خواست بدهد و باز هم نپذیرفت تا اینکه در دوران حضرت عثمان از دنیا رفت … همۀ اینها دروغ است ؛ چرا که ثعلبه در روز خیبر یا در روز احد شهید شد و اصلاً در آن تواریخ وجود نداشته که بخواهد زکات بدهد یا ندهد!!!
بالفرض هم که چنین باشد ؛ ثعلبه یک نفر است و اگر زکات نداد (طبق همین روایت کذب) بعد ها پشیمان شد! حال شما چگونه می خواهید عمل یک نفر را تعمیم دهید بر ۱۲۰هزار نفر !! چرا می خواهید به خاطر یک دستمال قیصریه ای را به آتش بکشید؟؟
و شبهۀ ذات انواط را در لینک زیر پاسخ گفته ایم..
http://www.islamtxt.net/content/article/832

اکنون می دانم که شیعیان خواهند گفت: فقط همینها که نیست فلان و فلان مورد هم هستند! می گوییم تمام این گفته های شما درست! ولی آن نافرمانی هایی که شما از آن یاد می کنید ، در قرآن هم به امثال آن اشاره شده و قرآن هم گفته که بعضی از اصحاب اشتباه کرده اند! ولی باز در همان قران آمده که ما آنها را بخشیدیم!!(توبه:۱۱۸)
اما جواب دوم! در جواب دوم خود مدعی شده اند که اصحاب از عدل سیدنا علی می ترسیدند به همین دلیل به خلافت سیدنا ابوبکر راضی شدند!!!
جواب به چند وجه است:
۱٫ اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلّم ، علی الخصوص سیدنا ابوبکر صدیق و سیدنا عمر فاروق و کلاً کسانی که قبل از هجرت ایمان آوردند همه بعد از ایمانشان شکنجه های زیادی را متحمل شدند!! آیا معقول است که اینها از چوب خوردن آن هم به ناحق ترس نداشته باشند ولی از چوب خوردن آن هم به حق ترس داشته باشند؟؟! مگر می شود کودکی را بی دلیل کتک بزنی ولی اعتراض و شکایتی نکند ولی همان کودک را باری دیگر به خاطر عمل زشتش تنبیه کنی و او شکایت کند و طاغی شود؟! آیا معقول است؟

۲٫ اصحاب پیامبر ۲۳ سال "عدل نبوی" را تجربه کردند ، عدلی که در میان بشر نمونه ای برایش نیست ، اصحاب این عدل را با جان و دل قبول کردند و برای بهره مند گشتن از این "عدل" آن همه شکنجه ، تحریم ، هجرت ، فراغ و…. را تحمل کردند ؛ حال شیعه که عقلش چون امامش غائب شده می گوید: اینان از ترس عدل علوی با ابوبکر بیعت کردند!!! جماعت عاقل! کمی بیاندیشید ؛ آیا نبی اکرم صلی الله علیه وسلم عادلتر بودند یا حضرت علی؟؟ بی شک نبی اکرم صلی الله علیه وسلم ؛ پس این چه سخن گزافه ایست که می گویید: آنان عدل محمدی را تحمل کردند ، حال از عدل علوی گریزان می شوند؟!!! آنها در بدترین شرایط عدل نبوی را پذیرفتند بلکه تشنۀ این عدالت بودند حال چه شد که یک مرتبه از عدل علوی هراس داشتند؟؟!
مگر می شود کسی در مدرسۀ آموزش "تکاوران"(=کماندو) تعلیم دیده باشد ، بعد از سختی های دورۀ "آموزشی دوران سربازی" هراس داشته باشد؟ مگر می شود کسی سرمای قطب شمال را تحمل کند و دم نزند ولی از سرمای تهران هراسان باشد؟
۳٫ گیریم شیعه درست می گوید باز مشکل دیگری پیش می آید! زیرا همین اصحاب که به قول شیعه از عدل علوی می ترسیدند بعد از ۲۵ سال با میل و با رغبت تن به عدل علوی دادند!!! چرا؟؟ آیا بعد از ۲۵ سال عدل علوی تضعیف شده بود یا شاید هم تحمل مردم بیشتر شده بود؟!
از همۀ اینها که بگذریم ؛ آیا ترس از عدالت دلیلی می شود که اصحاب بیعت غدیر را بشکنند و در آتش شیرجه بزنند؟ آیا هیچ آدم عاقلی از ترس شعلۀ شمع(=عدل علوی) به دَم آتشین اژدهای هفت سر (=جهنم) پناه می برد؟؟

در پایان:
ای شیعه ای که این نوشته را خواندی ، اگر احساس کردی در برابر این جواب ، جوابی نداری؛ به هیچ وجه به این فکر نکن که شاید تو عقلت نمی رسد! بخدا این مساله چیز کمی نیست که تو بار بار خود را به نادانی یا کم فهمی متهم کنی ؛ چند بار شده که تو در برابر چنین جوابهایی قرار گرفته ای که نتوانستی جوابی برایش پیدا کنی و در نهایت خود را به کم فهمی متهم کرده ای؟ انصافاً چند بار؟  مساله واضح است، اگر کمی بیاندیشی و کمی هم به خودت رحم کنی حتماً متوجه می شوی.
التماس دعا

نویسنده: محمد باقر سجودی

مقاله پیشنهادی

هنگام اختلاف با پدر چگونه با وی صحبت کنم؟

سوال: در اسلام هنگامی که سوء تفاهمی میان پدر و پسر رخ می‌دهد چگونه می‌توان …