یکی از مشکلات عمده ای که جامعه ما امروزه با آن دست بگریبان است بی سوادی وفهم ناقص از دین است. که این نقطه از سوی برخی سودجویان مورد سوء استفاده قرار گرفته، وباعث شده تصورات منفی ونادرستی در دین رایج گردد. آیت الله العظمی علامه ابو الفضل برقعی (رحمه الله) که یکی از بارزترین شخصیتهای علمی معاصر ایران و جهان اسلام است در تفسیرشان که بنام «تفسیر تابش» مشهور است به برخی از اینموارد اشاره فرموده اند. مناسب دانستیم که برخی از این موضوعاتی که در حال حاضر با کبکبه ودبدبه ی زیادی در بین عوام الناس مطرح می شود را در «تفسیر تابش» پیگیری کرده در اختیار دانش جویان و طالبان حق قرار دهیم تا با مطالعه آن حقائق را دریافته در دامها و چاله های مشبوهی که دوستان نادان و یا دشمنان دانا در سر راه کنده اند نیفتند. درس ششم این سلسله از درسهای «تابشی از نور» را با عنوان «اولو الأمر چه کسانیند؟» ادامه می دهیم:
اولو الامر چه کسانیند؟.. علامه آیت الله العظمی برقعی (رحمه الله) در تفسیر آیات/۵۸ و۵۹ سوره مبارکه نساء می فرمایند: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا ﴿۵٨﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ ۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا ﴿۵٩﴾
ترجمه: به تحقیق خدا شما را امر میکند که امانات را به أهل آن برسانید، و چون بین مردم حکم کردید به عدالت حکم نمائید، محققا خدا شما را خوب پند میدهد، بدرستی که خدا شنوا و بیناست(۵۸) ای مؤمنین خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنید، پس اگر در چیزی نزاع کردید آن را برگردانید به خدا و رسول اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و نیکوتر است از جهت عاقبت.(۵۹)
نکات: کلمه : «الْأَمَانَاتِ» جمع است و شامل امانت خالق ومخلوق هر دو میشود : اما امانات خالق همان أوامر و نواهی و احکام کتاب آسمانی اوست که باید به آنها عمل شود، و همچنین امانت إلهی أعضا و جوارحی است که خدا داده که باید هر یک را برخلاف آنچه او مقرر کرده صرف نکند، با زبان غیبت و دروغ و نمامی و فحش و تهمت و افتراء نیاورد، وبا چشم نظر به محرمات ننماید و همچنین با سایر قوا و جوارح، که قوا و حواس خود را بیهوده مصرف نکند و درک و شعور و عقل خود را که هر یک امانتی از امانات إلهی است صرف دنیاپرستی ننماید. و امانات مخلوق، آن است که ودائع و اسرار و امانات مردم را حفظ کند، و هر امانتی را به صاحبش برساند، و عیب مردم را فاش نکند، و اگر انسانی از أمراء است با رعیت خود به عدل رفتار کند، و اگر دانشمند است مردم را به تعصبات باطله وعقاید فاسده و خرافی ترغیب نکند، وحقایق را بیان وکتمان نماید، و زن حفظ غیاب همسر خود کند، و مرد حقوق پدری را در حق اولاد و سرپرستی و تربیت را در حق عیال مراعات نماید. و اما امانات هر کسی نسبت به خودش آن است که برای خودش آنچه در دنیا و آخرت نافع تر است انتخاب کند و به جان خود خیانت نکند. و اما حکام حکومت را پس از خودشان به اهلش واگذارکنند، و سایر مردم در انتخاب حاکم رعایت اهلیت را نمایند وحکام نیز دیات و حدود إلهی را که اجرای آنها بر عهده زمامدار و امام است اجرا کنند. و جمله: « وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» اشاره به وظائف قضات است و ممکن است به وظائف دیگر حکام و امراء و عدالتشان نسبت به رعیت نیز اشاره باشد، و مراد از کلمه ناس عموم مردمند چه مسلمان و چه کافر. و این أمور انحصار به رسول و یا امام معینی نیست. بنابراین هر امیری که اجرای عدالت نماید و حدود و دیات را طبق حکم خدا جاری سازد و بیتالمال را به اهلش برساند، حاکم شرعی است، و اطاعت او بر همه لازم است، پس وظایف حاکم عمل به کتاب خدا وسنت رسول است چنانکه حضرت علی علیه والسلام نیز راجع به وظایف حاکم در خطبه ۱۰۳ همین مطلب را ذکر فرموده قال علیه والسلام :"إنه لیس علی الامام إلا ما حمل من أمر ربه: الابلاغ فی الموعظه، و الاجتهاد فی النصیحه، والاحیاء للسنه، و إقامه الحدود علی مستحقیها، و اصدار السهمان علی أهلها". یعنی به تحقیق نیست بر امام مگر به آنچه پروردگارش به او أمر کرده (و آن پنج چیز است:) رسانیدن موعظه، و کوششنمودن در پند و اندرزدادن، و زندهکردن سنت رسول صلی الله علیه وسلم، و اجرای حدود بر مستحقین آن، و سهام بیتالمال را به اهل آن برساند.
در آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّسُولِ ﴿النساء: ۵٩﴾ امر شده به اطاعت خدا و اطاعت رسول… اما اطاعت خدا اطاعت از اوامر کتاب او قرآن است، و اما اطاعت رسول، اطاعت از سنت و روش اوست، نکته دیگر اینکه اطاعت خدا و رسول واجب است بدلیل أمر در این آیه و آیات دیگر، و امر برای وجوب است، واطاعت رسول در قول و رفتار وتقریر او بدلیل آیه ۳۱ سوره آل عمران که فرموده: قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّـهُ ﴿آل عمران: ٣١﴾
و در سوره اعراف آیه ۱۵۸ فرموده : آمِنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿١۵٨﴾ و جمله : و ابتعوه اطلاق دارد که باید پیروی رسول صلی الله علیه وسلم کرد در گفتار و کردار و رفتار، و این امر، حقیقت در وجوب است.
نکته دیگر اختلاف کردهاند در «أولوالأمر»، که «اولوالأمر» کیانند. عدهای گفتهاند هر سلطانی است که طبق قرآن فرمان دهد و اطاعت او واجب است. عده دیگر گفته اولوالأمر که جمع است عبارتست از علمائی که استنباط احکام خدا میکنند از کتاب خدا و سنت رسول صلی الله علیه وسلم. عدهای دیگر گفتهاند اولوالأمر فرمانداران کشوری و لشکری است که از طرف رسول خدا صلی الله علیه وسلم اعزام میشدند، برای مجاهدین و سایر طبقات مردم اطاعت ایشان لازم و واجب بود. عده دیگر گفتهاند مقصود دوازده امام امامیه میباشد. وهر قولی برای خود دلیلهایی از کتاب خدا ویا احادیث رسول و یا قرائن دیگر آوردهاند. ولی چون در این موضوعات تقلید رواه نیست، ما باید به دقت آیات قرآن را ملاحظه کنیم اگر از خود قرآن مسئله حل شد که چه بهتر، واگر حل نشد بپردازیم به دلیلهای دیگران.
پس میگوییم حقتعالی در آیه قبل از این آیه فرموده : امانت را، یعنی حکومت را نیز به اهلش رد کنید، و به حکام نیز فرموده حکم به عدالت کنید، در این آیه به همین مناسبت میفرماید از اولوالأمر اطاعت کنید و اولوالأمر جمع است یعنی صاحبان فرمان، باید دید آن وقت که این آیه نازل شده مؤمنین مخاطبین مأمور به اطاعت أولوالأمر بودند یا خیر؟ و اگر بودند اولوالأمر ایشان که بود. قرائنی که در این آیه و آیات دیگر موجود است میرساند که اولوالأمر در زمان رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوده و فرمانداران لشکری و کشوری اولوالأمر بودند که از طرف رسول خدا صلی الله علیه وسلم اعزام شده بودند، به دلائل بسیاری :
اولا: خطاب آیه که باید مؤمنین زمان رسول خدا صلی الله علیه وسلم را شامل گردد و در شمول ایشان حق تقدم دارند، و اگر مشمول چنین خطابی نباشند خطاب به ایشان، لغو است.
ثانیا: خطاب « مِنکُمْ »، مؤمنین و اولوالأمر زمان رسول بودند یا غیر ایشان؟ باید گفت قطعا در درجه اول همانها بودند، بنابراین آنان مأمور بودند که از اولوالأمری که از خودشان بوده، اطاعت کنند، و چنین اولوالامری نمیتوان سلاطین پس از رسول و یا علماء و یا أئمه آینده غیرموجود در حال خطاب باشند به دلیل خطاب « مِنکُمْ» که اولوالأمر از خود حاضرین بوده است. به هر حال باید در زمان نزول آیه وخطاب، اولوالامری باشد آن هم از خود مؤمنین موجودین، و چنین اولوالامری همان سران لشکر و یا حکام مأمورین از طرف رسول خدا صلی الله علیه وسلم میباشند.
ثالثا : مخاطب به جمله: « فَإِن تَنَازَعْتُمْ » باید در درجه اول مؤمنین و اولو الأمر زمان رسول خدا صلی الله علیه وسلم باشند، یعنی اولوالأمر نیز داخل افراد « فَإِن تَنَازَعْتُمْ » میباشند، بدلیل: «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ» ، و اگر داخل « فَإِن تَنَازَعْتُمْ » نبودند باید گفته شود: فردوه إلی الله و الرسول و اولی الأمر، که اولوالامر را مرجع تنازع قرار دهد، و چون مرجع قرار نداده معلوم میشود امام معصوم نیست، بلکه از افراد متنازعین است، و اگر امام معصوم باشد، نباید کسی با او نزاع کند، همانطوریکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم مرجع در تنازع است و هیچکس نمیتواند با او نزاع کند.
رابعا : القرآن یفسربعضه بعضا، خود قرآن در آیات دیگر اولوالامر را تفسیر کرده، و در آیه ۸۳ همین سوره نساء فرموده :
وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ ۖ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ ۗ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿٨٣﴾
یعنی: و چون آمد ایشان را امری از أمن و خوف نشر دادند آن را، و اگر به رسول و اولوالأمر از خود ارجاع میکردند هر آینه دانسته بودند آن را آنانکه استخراج میکردند آن امر را از ایشان، و اگر فضل خدا و رحمت او نبود هر آینه پیروی شیطان کرده بودید مگر عده قلیلی. در این آیه «جاء و أذاعوا و ردوا و علم» تماما به صغیه ماضی آمده که خدا مذمت کرده آنانکه اخبار ترسآور و یا طمأنینه و آرامشآور را نشر داده بودند بدون آنکه مراجعه به اولوالامر کرده باشند. پس معلوم میشود در زمان رسول خدا صلی الله علیه وسلم اولوالأمری بوده و أولوالأمر زمان رسول خدا صلی الله علیه وسلم همان فرمانداران لشکری و کشوری حضرت بودند، و این آیه ۸۳ راجع به غزوه موته است که زید بن حارثه والی بود.
خامساً: ما از مسلمانی که بخواهد بفهمد میپرسیم در نهجالبلاغه در کتاب ۵۳ که امیرالمؤمنین مالک اشتر را والی مصر کرده میفرماید: «حین ولاه مصر» و خطاب میکند به او مکرر بعنوان والی یکجا میفرماید : «تنظر فیه من أمور الولاه قبلک»، و در جملهای میفرماید: «واشعر قلبک الرحمه للرعیه، والمحبه لهم، و اللطف بهم، ولاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم أکلهم … فإنک فوقهم»، و در جملهای میفرماید : «و إذا أحدث لک ما أنت فیه من سلطانک .. ». و مردم مصر را رعیت او شمرده مکررا و او را یکی از افراد اولوالامر شمرده، و با این حال به او مینویسد : «واردد إلی الله و رسوله ما یضلعک من الخطوب و یشتبه علیک من الأمور فقد قال تعالی لقوم أحب ارشاهم :* یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ….& » تا آخر که در اینجا آن حضرت مالک را که از افراد اولوالأمر است مصداق «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ… » شمرده و او را موظف کرده که در أمور مراجعه به خدا و رسول کند در حالیکه مالک اشتر نه امام معصوم است و نه سلطان و خلیفه است و او فرماندار است، پس أولوا الأمر فرمانداران رسول خدا صلی الله علیه وسلم وفرمانداران زمامداران مسلمین میباشند. و اهمیت نوشته آن حضرت از خطب او زیادتر است زیرا خطبه را ممکن است سامع کم و زیاد کند در حالیکه این احتمال در نوشته نمیرود. باضافه آن حضرت درخطبه ۱۲۳ نهجالبلاغه در باب تحکیم حکمین در صفین خود را مرجع تنازع قرار نداده بلکه طرف تنازع قرار داده و میفرماید: «ولما دعانا القوم إلی أن نحکم بیننا القرآن لم نکن الفریق المتولی عن کتاب الله تعالی و قد قال الله سبحانه : «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ… » فرده إلی الله أن نحکم بکتابه و رده إلی الرسول أن نأخذ بسنته».
و چون نظر ما اختصار است به همین مقدار از کلمات آن حضرت اکتفاء میکنیم. پس بنابراین تنازعتم شامل اولوالأمر نیز میشود، یعنی: اگر مردم یا اولوالأمر در چیزی نزاع کردند، طرفین نزاع بایدبه کتاب خدا و سنت رسول صلی الله علیه وسلم مراجعه کنند، و اگر مقصود امام معصوم بود میباید قول او را قبول کنند و با او نزاع نکنند.
سادسا: در این آیه فرموده : «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ… » و نفرموده : فردوه إلی الله و الرسول واولی الأمر! واگر مقصود از اولوالأمر امام معصوم بود باید او را مرجع نزاع قرار دهد نه طرفین نزاع. به هر حال بسیار روشن است از کتاب الله و سنت رسول الله که اولوالأمر همان فرمانداران اعزامی از طرف رسول خدا صلی الله علیه وسلم بودهاند.
سابعا: ما از شما سؤال میکنیم آیا فرمانداران لشکری وکشوری زمان رسول خدا صلی الله علیه وسلم واجب الاطاعه بودند یا خیر، و آیا اگر لشکر و یا مردم کشور در زمان رسول خدا صلی الله علیه وسلم از فرمانداران خود اطاعت نمیکردندو اطاعت ایشان واجب نبود هرج ومرج لازم میآمد یا خیر؟ اگر بگوئی «واجب الاطاعه» بودند می گوئیم به چه عنوان، جز بعنوان والی امر و اولی الأمری. پس روشن و مسلم است که اولی الأمر در مورد نزول آیه همان فرمانداران بودند.
حال چگونه علماء و مقدسین ما امر به این روشنی را نفهمیده و برای تعصب حزبی و یا تعصب شیعه و سنیگری فهم خود را به کار نینداخته و رجوع به روایات جعلی طرفین کردهاند که اگر ما به نظر دقت به آن روایات نظر کنیم کذب آنها روشن میشود. مثلاً روایتی از جابر بن عبدالله نقل شده رونوشت لوح سبزی از حضرت زهرا علیه السلام که در آن نام اوصیای رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوده و آن رونوشت را درهنگام احتضار حضرت باقر علیه السلام در حضور امام صادق علیه السلام آورد خدمت امام باقر علیه السلام، و با نوشتهای که نزد امام باقر علیه السلام بود تطبیق کرد و مطابق دید، در صورتیکه چندین سال قبل از وفات حضرت باقر علیه السلام ، همین جابر رفته به زیارت اربعین امام حسین طبق روایات شیعه و چشم او نمیدیده واز دیدن محروم بوده، حال شما ملاحظه کنید. آیا با این روایات غیر صحیحه میتوان ظاهر بلکه صریح قرآن را نادیده گرفت، در حالی که زمان وفات حضرت باقر علیه السلام و وصیت حضرت صادق علیه السلام جابر بن عبدالله نبوده و به چهل سال قبل فوت شده. و لایخفی، پس از تحقیق معلوم گردید نصی برای خلافت و امامت و اولوالأمری پس از رسول خدا علیه السلام برای شخص و یا اشخاص معین از خدا و رسول صادر نشده، و اگر نصوصی در کتب سابقین نوشته شده تماما از جهت سند و متن مخدوش و آثار جعل از آنها نمایان است. رجوع شود به کتاب «بررسی از نصوص امامت».
بهرحال اگر اولوالأمر عبارت باشد از ۱۲ نفر امام معصوم معینی با اصل اسلام و ابدیبودن آن منافی است، زیرا اولا دین اسلام که حلال محمد حلال إلی یوم القیامه، وحرامه حرام إلی یوم القیامه میباشد مجری و زمامدار لازم دارد در هر دوره و زمانی، و عمر آن دوازده نفر و یا حکومت آنان محدود به سیصد سال است و این منافات با لزوم زمامدار در تمام ادوار است. و ثانیا: اگر اولوالأمر از طرف خدا و رسول مخصوص به ۱۲ نفر باشد، کسی دیگری حق زمامداری و سلطنت بر مردم ندارد، و باید مسلمین دست روی دست بگذارند و دخالت در این کار نکنند تا اجانب و بیگانگان زمامداری اسلامی و مسلمین را بدست گیرند و قوانین اسلامی را از اجراء بیندازند چنانکه انداختهاند. پس تمام ذلت و نکبت و بیسروسامانی و عدم اجرای قوانین إلهی از این فکر سرچشمه گرفته که تعیین اولوالأمر فقط با خداست، و اگر هزاران سال اولوالأمر الهی نبود ملت اسلام بیاولوالأمر است و کسی حق اولوالأمری ندارد، باید مسلمین دخالت نکنند. و در نتیجه مملکت و ملت به دست هر کس افتاد بیفتد، وهمین فکر باعث بر انحطاط مسلمین و تسلط اجانب گردیده. نعوذ بالله من غفله المسلمین و افکارهم الباطله.