اغراق در اثبات صفات خدا (تجسیم)

گمراهی "تجسیم" و (تصوّر کردن خدا بصورت جسم) در میان یهودیان شهرت یافت، امّا اولین کسانی که آن را در میان مسلمانان ابداع کردند، شیعه بودند، به همین خاطر است که رازی می گوید: از میان آنها، یهود بیشتر از همه به تشبیه خدا می‌پردازند. آغاز ظهور تشبیه کردن در اسلام توسط روافض همچون هشام بن حکم،..

هشام بن سالم جوالیقی، یونس عبدالرحمن قمی ‏و ابوجعفر احول صورت گرفت.[۱ همه  این افراد از جمله کسانی هستند که در نظر امامیه استاد و شیوخ رهبر بوده و کسانی هستند که به لحاظ نقل مذهب شیعه مورد ثقه و اعتماد می‌باشند.[۲] در حقیقت ابن تیمیه عامل اصلی این افتراء و دروغ پردازی را معین کرده، آنجا که می گوید: اولین کسی که در اسلام معروف شد به اینکه بگوید: خداوند متعال جسم است، همان هشام بن حکم است[۳]. فرقه‌شناسان سخنان اغراق‌آمیز در مورد تشبیه و تجسیم خدا از هشام بن حکم و یارانش نقل کرده‏اند، مؤمن از شنیدن آن حرفها موی بدنش سیخ می‏شود! . عبدالقاهر بغدادی می‌گوید: ابن هشام بن حکم ادعا کرده که معبود او دارای جسم محدود و متناهی است و نیز دارای سه بُعد طول، عرض و عمق است، طول و عرضش همانند می‌باشد[۴]. در کتاب‌های فرقه‏ها و غیره، از هشام بن حکم و پیروانش مسأله ی غلو و افراط در تجسیم، به وفور بیان شده است.[۵]


در حقیقت تشبیه خداوند متعال به خلقش (ابتدا) در میان یهود صورت گرفت و به تشیع نفوذ کرد. عامل اصلی آن (در میان مسلمانان) هشام بن حکم بود، سپس اثر آن به دیگران هم سرایت کرد. آنها در کتاب‌های فرقه‌شناسی، به مذاهب گمراه و افراطی شناخته و تعریف شده‏اند[۶]. امّا شیوخ و بزرگان امامیه از این گمراهان که خبر فتنه ی آنها مشهور و شرارت آنها فراگیر شد، هر روایتی را (که مخالف دیدگاه آنها بود) تأویل یا تکذیب می‌کردند.[۷] همانگونه که بعضی از روایت‌های شیعه ذکر می‌کنند، هشام بن حکم و هشام بن سالم جوالیقی شخصاً نقشی آشکار در گرایش “تجسیم” در نزد شیعه داشته‏ اند.[۸]

این در حالی است که ائمه از آن دو و از سخنانشان تبری می‌جستند و وقتی یکی از شیعیان نزد امامشان آمد و به او گفت: من سخنان هشام را می‌گویم، امام آنها ابو حسن علی بن محمد گفت: شما به قول و گفته ی هشام چکار داری؟! در حالیکه از ما نیست. کسی که گمان ببرد که الله تعالی جسم است، ما در دنیا و آخرت از او بری هستیم[۹]. بعضی از روایت‌های آنان از آنچه که درباره ی پروردگار عظیم الشأن و دارای نامهای مقدس گفته‏اند: پرده بر می‏دارند. برای مثال یکی از رجال[۱۰] آنان برای ابوعبدالله نظریه طایفه‌ای از شیعه مبنی بر تجسیم را نقل می‌کند – همانگونه که در روایت آمده است – می‌گوید: “بعضی از یاران ما گمان می کنند که خداوند دارای صورتی مانند انسان است. و دیگری گفته است: الله تعالی در سیمای جوانی (بی‌ریش) و کوتاه و دارای موی فرفری است، پس ابوعبدالله سجده‌کنان بر زمین افتاد، سپس سرش را بلند کرد و گفت: پاک و منزّه است ذاتی که هیچ چیزی شبیه او نیست چشمها او را درک نمی کنند و علم او را احاطه نمی‌کند.[۱۱]


شما ملاحظه می‌کنید که بزرگان متکلمین آنها در رابطه با صفات خدا تا جایی اغراق کرده‏اند که خداوند متعال را به خلقش تشبیه کرده‏اند، که این کفر ورزیدن به خداوند متعال است، چون این آیه را تکذیب می‌کند که می?فرماید:
(لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ)  (شوری / ۱۱): (هیچ چیزی همانند خدا نیست).
صفات لایق خداوند را از کارانداخته، و او را به چیزی غیر از آنچه خود خویشتن را بدان وصف کرده، وصف کرده‏اند. روایت‌های آنها در این زمینه بسیار است.[۱۲] این گرایش به سوی اغراق در اثبات تجسیم خدا، به اثبات حقی که علمای اهل بیت بر آن هستند، سر کشیده است. مذهب شیعه به گونه‌ای درآمده که دو گرایش بر سر آن منازعه می‌کنند، گرایش تجسیم که هشام آن را ادعا کرد و گرایش تنزیه و پاک و منزّه دانستن خدا از آنچه شایسته?ی او نیست، که اهل بیت بر آن است همانگونه که خود روایت‌های شیعه بدان اشاره می‌‌کند. این موارد اثبات و بصورت مشهور در کتابهای اهل علم است.[۱۳]


-شیعه صفات خداوند را تعطیل می کنند.
بعد از این زیاده‌روی در اثبات تجسیم، در اواخر سده ی سوّم کم کم تغییر و تحوّل این مذهب شروع شد، زیرا از مذهب معتزله در تعطیل کردن صفات ثابت شده?ی خدا در کتاب و سنّت، متأثر شدند و در سده?ی چهارم گرایش به تعطیل کردن آن صفات نزد آنها بیشتر شد، زیرا شیخ مفید و پیروانش مانند موسوی ملقب به شریف رضی و ابوجعفر طوسی کتاب‌هایی را تألیف کردند و در این زمینه به کتاب‌های معتزله اعتماد نمودند[۱۴]. بسیاری از چیزهایی که در این باره نوشته‏اند، سطر به سطر از معتزله نقل شده است.
بدین‌سان مطالبی که درباره ی قضا و قدر، و صفات الهی ذکر می‌کنند، همگی برآمده‌ از تفاسیر معتزله می‌باشند[۱۵]. بنابراین خواننده، تقریباً در زمینه ی صفات و اسماء الهی در میان کتاب‌های متأخرین شیعه و کتاب‌های معتزله تفاوتی ملاحظه نمی‌کند و در همه این مسائل – همانگونه که گمان می‌بردند – عقل ملاک و تعیین‌کننده اصلی است. مسائلی که معتزله تقریر و نهادینه کرده اند، شیعیان کنونی به اقتباس و اخذ آنها پرداخته‏اند، مانند مسأله ی خلق قرآن و منتفی دانستن رؤیت و دیدن خداوند در جهان آخرت توسط مؤمنان و انکار صفات خداوند، بلکه شبه‌افکنی‌هایی که معتزله در این زمینه انجام می‌دهند، همان شبه‌افکنی‌هایی است که شیعیان کنونی انجام می‌دهند. تنها فرقی که در این مسأله برای خواننده ملموس به نظر می‌رسد، این است که شیعیان روایت‌هایی را به ائمه نسبت می‌دهند، که قایل به نفی صفات و تعطیل و از کارانداختن آنها می‌باشند. آنها روایت‌های زیادی را از ائمه نقل می‌کنند و تعطیل صفات خدا را با آنها توجیه می‌نمایند. به دروغ می‌گویند: علی رضی الله عنه و بعضی از علمای اهل بیت همچون محمد باقر و جعفر صادق به تعطیل صفات خداوند نظر داده‏اند. یکی از شیوخ معاصر آنها بر این باور است که این مقوله، دلیل و مدرک نهایی برای نفی صفات خداوند می‌باشد، زیرا او تحت عنوان راه شناخت صفات خداوند می‌گوید: “آیا میدانی دیگر برای شناختن صفات وراهکاری باقی نمی‌ماند جز اینکه به گفته علی رضی الله عنه گردن نهیم که می‌گوید: اوج اخلاص، نفی صفات از خداوند است! [۱۶]


این در حالی است که از علی رضی الله عنه و ائمه ی اهل بیت به اثبات رسیده که آنها قایل به صفات خدا بوده‏اند. در کتابهای اهل علم، این اعتراف، به اثبات رسیده و فراوان ذکر شده است۱۷٫این چیزی است که بعضی از روایت‌های آنها که در میان انباری بزرگ از روایت‌هایی که قائل به تعطیل صفات خدواند می‌باشند، موجود می‌باشند، بدان اقرار می‌کند. مجموعه‌ای از روایت‌های آنها، پروردگار جهانیان را با صفات منفی توصیف کرده و آنان آمده‏اند "نفی صفات ثابت خداوند" را هم در میام آنها انداخته‏اند. البته این کار جدیدی نیست، بلکه این همان راه و شیوه فیلسوف‌ نماها، فرقه ی جهمیه و غیره است که از راه و شیوه?ی رسولان منحرف شده‏اند.

خداوند متعال جهت بیان صفات خود، پیامبران را فرستاد تا اثبات مفصل[۱۸]، مجمل و بدون تفصیل انجام دهند. به همین خاطر است که کتاب خداوند متعال به اثبات تفصیلی صفات کمال خداوند متعال و نفی کلّی و مجمل می‌پردازد و می‌فرماید: (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ) (شوری / ۱۱): (هیچ چیزی مانند او نیست). در اینجا نفی بصورت کلی مجمل آمده است و معمولاً این روش قرآن در بیان نفی است، خداوند متعال فرموده است: (هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا) (مریم / ۶۵).از ابن‏ عباس رضی الله عنه نقل شده است که گفت: یعنی آیا مثل و شبیه‌ و همتایی برای او سراغ داری [۱۹]

خداوند متعال فرموده است: (وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ) (اخلاص / ۴): (برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است و (نخواهد بود)).
امّا اثبات صفات، بطور مفصل می‌آید، همانگونه که می فرماید: (وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ) (شوری/۱۱): (و او شنوا و بینا است).
و مانند آیات آخر سوره ی حشر که می فرماید:
(هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ  هُوَ الرَّحْمَـنُ الرَّحِیمُ * هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّـهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ  لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى  یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ  وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ *) (حشر / ۲۲-۲۴).
"خدا کسی است که جز او پروردگار و معبودی نیست. آگاه از جهان نهان و آشکار است (و ناپیدا و پیدا در برابر دانشش یکسان است). او دارای مرحمت عامه (در این جهان، در حق همگان) و دارای مرحمت خاصه (در آن جهان، نسبت به مؤمنان) است. خدا کسی است که جز او پروردگار و معبودی نیست. او فرمانروا، منزه، بی‌عیب و نقص، امان‌دهنده و امنیت بخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمند چیره، بزرگوار و شکوهمند و والامقام و فرازمند است. خداوند دور و فرا از چیزهائی است که انباز او می‌کنند. او خداوندی است که طراح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است. دارای نامهای نیک و زیبا است. چیزهائی که در آسمانها و زمین هستند، تسبیح و تقدیس او می‌گویند و او چیره کار بجا است.
  شواهد و دلایل این قبیلی، فراوان هستند".[20]


شیعه از ائمه ی خود روایت می‌کند که خالق جز آنچه که خود، خویشتن را به آن وصف کرده است، توصیف نمی‌شود، [۲۱] امّا از این هم روی‌گردان می‌شوند همانگونه که از قرآن و مقتضای عقل و فطرت روی می‌گردانند. شکی نیست که تقلید کتب بسته و اقتباس از “حذفیات” فلسفه‌های پوسیده و کهنه، در این مسئله دخیل بوده است، و گرنه چگونه شخصی خردمند می‌تواند در ارتباط با یک مسئله غیبی که مفصلاً راه شناختی جز خبر آسمان و و حی الهی برای آنها وجود ندارد، به عقل و خرد ناتوان واندیشه ی درمانده تکیه کند و خیال‌اندیشی‌های ضد و نقیض انسانها و گمان و پندارهای متعارض آنها را مورد ملاک قرار دهد؟! [۲۲]

*************************************************
۱- اعتقاد فرق المسلمین و المشرکین، ص ۹۷٫
۲- اعیان الشیعه (۱/۱۰۶) اصول شیعه الامامیه(۲/۶۴۱).
۳- منهاج‌السنه (۱/۱۰۶) اصول شیعه الامامیه(۲/۶۴۱).
۴- الفرق بین الفرق ص ۶۵٫
۵- اصول شیعه الامامیه(۲/۶۴۲).
۶- اصول شیعه الامامیه(۲/۶۴۳).
۷- بحارالانوار (۳/۲۹۰-۲۹۲) دفاع مجلسی از اینان.
۸- اصول شیعه الامامیه(۲/۶۴۶).
۹- التوحید، ص ۱۰۴، ابن باویه، اصول شیعه الامامیه(۲/۶۴۶).
۱۰- سمت و نقش راوی است: یعقوب سراج، و او یکی از ثقه‌های آنان است، فهرست طوسی، ص ۲۱۴٫
۱۱- التوحید ص ۱۰۴، ۱۰۳ ابن بابویه، اصول شیعه (۲/۶۴۷).
۱۲- اصول کافی (۱/۱۰۴-۱۰۶) اصول شیعه (۲/۶۴۸).
۱۳-اصول شیعه (۲/۶۴۸).
۱۴-منهاج‌السنه (۱/۲۲۹).
۱۵- منبع سابق (۱/۳۵۶).
۱۶-عقاید امامیه اثنی‌عشری زنجانی، ص۲۸٫
۱۷- منهاج‌السنیه (۲/۱۴۴).
۱۸-شرح الطحاویه، ص ۴۹، الله مبریه، ابن تیمیه، ص۸٫
۱۹- تفسیر طبری (۱۶/۱۰۶).
۲۰- ن.ک تدمیریه، ابن تیمیه، ص ۸٫ و ما بعد آن.
۲۱- اصول شیعه الامامیه(۲/۶۵۶).
۲۲- همان منبع (۲/۶۰۶).

 

نویسنده: محمد صلابی

مقاله پیشنهادی

هنگام اختلاف با پدر چگونه با وی صحبت کنم؟

سوال: در اسلام هنگامی که سوء تفاهمی میان پدر و پسر رخ می‌دهد چگونه می‌توان …