اساس مذهب امامیه و آنچه شیعه امامیه مدعی آن است (۱)

از خداوند متعال مسآلت می کنم که بفضل عظیم خود ما را از هر گونه تعصب جاهلانه باز دارد و از بصیرت و انصاف بهره مند فرماید، و میکوشم تا گفتارم موجز باشد. والله المستعان و علیه التکلان.

بطور اجمال می نویسم.
۱- بنیان مذهب إمامیه در برابر دیگر مذاهب إسلامی بر این اصل استوار است که علی و یازده فرزندش از سوی خداوند بوسیله رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خلافت و وصایت آنحضرت انتخاب شده، پس شورای مهاجرین و انصار برای انتخاب خلیفه و امام مسلمین نامشروع و باطل بوده است! امّا این ادّعا با نامه صریحی که خود فرقه امامیه از علی رضی الله عنه نقل کرده اند مخالفت دارد، چنانچه در نهج البلاغه نامه ای از علی رضی الله عنه بدین صورت گزارش شده است:
(انه بایعنی القوم الذین بایعوا أبا بکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه فلم یکن للشاهد أن یختار ولا للغائب أن یرد، و إنما الشورى للمهاجرین والأنصار فان اجتمعوا على رجلٍ و سموه إماما کان ذالک لله رضی فان خرج عن أمرهم خارجٌ بطعنٍ أو بدعه ردّوه إلى ما خرج منه فان أبى قاتلوهُ علی إتباعه غَیرَ سبیل المؤمنین…)( نامه ششم نهج البلاغه)

یعنی:«گروهی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند بهمان طریق با من بیعت کردند، پس کسی که شاهد بوده نباید دیگری را اختیار کند و کسی که غایب بوده نباید منتخب آنها را رد کند، و جز این نیست که شوری از مهاجرین و انصار است، بنابر این اگر آنها بر مردی اتفاق کردند و او را امام نامیدند این کار موجب رضای خداست، پس کسی که بسبب طعن و بدعت از امر ایشان بیرون رفت او را بر میگردانند، اگر از برگشت خودداری نمود با او می جنگند که غیر راه مؤمنان را پیروی کرده است». این نامه علاوه بر نهج البلاغه در یکی از کتب معتبر و قدیم شیعه نیر دیده میشود که آن‹وقعه صفین› تألیف نصر بن مزاحم السفری متوفی ۴۱۲ هجری قمری است که اخیراً در ایران تجدید چاپ شده است که در صفحه ۲۹ آن همین نامه آمده، مفاد نامه مزبور با قرآن کریم نیز می سازد، که در سوره شریفه توبه میفرماید: (وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم )التوبه:۱۰۰
یعنی:«و پیشی گیرندگان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانیکه بوسیله نیکوکاری از ایشان پیروی کردند خدا از همه آنان راضی شده و آنها نیز از خدا خشنودند و برای ایشان باغستانهایی مهیّا فرموده که نهرها از زیر درختان آنها روان است و همیشه در آنجا خواهند ماند و این رستگاری بزرگی است». چنانکه ملاحظه میشود در این آیه کریمه صریحاً به پیشی گیرندگان مهاجر و انصار وعده بهشت داده است، و نیز در باره امور آنها فرموده است:(وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ) الشورى:۳۸ یعنی:«وکارشان را بمشورت یکدیگرانجام دهند». اینک اگر عدّه أی بهشتی بشوری بنشینند و کسی را بعنوان پیشوا تعیین کنند، آیا این کار مخالفت رضای خداست؟ یا بقول علی(کانَ ذلکَ للهِ رضی)

شگفتا که فرقه امامیه نه به آنچه خودشان از علی رضی الله عنه روایت میکنند توجّه کافی دارند و نه به آیات صریح قرآن!!
در نهج البلاغه مینویسد، علی رضی الله عنه فرمود:

(والله ما کانت لی فی الخلافه رغبه ولا فی الولایه إربه و لکنکم دعوتمونی إلیها و حملتمونی علیها)(خطبه۲۷۶ )
یعنی:«سوگند بخدا من رغبتی به خلافت نداشتم و نیازی بولایت در من نبود شما مرا بسوی خلافت خواندید و مرا بدان وادار کردید». اگر علی رضی الله عنه از سوی خدا برای خلافت و ولایت تعیین شده بود.

چرا میل و رغبت نداشت و از آن روی گردان بود؟ آیا رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم هم به نبوت و رسالت خود بی میل و بی رغبت بود؟!
اگر علی رضی الله عنه از سوی خدا انتخاب شده بود چرا با ابوبکر و عمر رضی الله عنها بیعت کرد؟ چنانچه در کتب شیعه امامیه بدان تصریح شده است؟
(در کتاب غارات ثقفی و مستدرک نهج البلاغه و دیگر کتب امامیه آمده).
بعنوان نمونه در ‹الغارات› اثر ابو إسحاق ثقفی ‹متوفی ۲۸۳ هجری› میخوانیم: که علی رضی الله عنه پس از قتل محمد بن ابی بکر نامه ای به یاران خود در مصر نوشت، ضمن آن نامه از خلافت ابوبکر رضی الله عنه یاد کرده مینویسد: (فمشیت عند ذالک إلی أبی بکر فبایعته) ‹الغارات جزء اول ص ۲۰۴›یعنی:« در آن هنگام بسوی ابوبکر رفتم و با او بیعت کردم».و در باره عمر رضی الله عنه مینویسد:(تولى عمر الأمور و کان مرضی السیره میمون النقیبه)‹صفحه۲۰۷›
یعنی:«عمر کارهای خلافت را بعهده گرفت و پسندیده سیرت و فرخنده نفس بود». (قال الجوهری فی الصحاح: فلان میمون النقیبه، اذا کان مبارک النفس)
اینها مضمون نامه های علی رضی الله عنه است که علاوه بر اهل سنّت خود شیعه آنها را نقل کرده و قدمای امامیه بدانها تصریح نموده اند.
آیا علی رضی الله عنه با غاصب بیعت میکند؟ آیا بیعت بخلافت ابوبکر از سوی کسی که خداوند متعال او را خلیفه کرده است صحیح است؟ آیا علی رضی الله عنه از ظالم و غاصب تعریف و تمجید مینماید و او را پسندیده سیرت و فرخنده نفس میشمارد؟! پس چرا از خدا نمی ترسند و انصاف پیشه نمی کنند؟

در کتاب ‹الصفین› آمده که علی درباره ابوبکر و عمر رضی الله عنها گفت:(أحسنا السیره و عدلا فی الأمه)‹ص۲۰۱› یعنی:«آن دو رفتار نیکو داشتند و در میان امّت بعدالت رفتار کردند». امّا شیعه امامیه میگویند: آن دو غاصب و ظالم بودند، پهلوی فاطمه زهرا را شکستند!! اما اگر ادّعای شیعه امامیه را به قرآن عرضه کنیم می بینیم قرآن درباره مهاجرین میفرماید: «اگر به آنها در زمین قدرت دهیم نماز بر پای میسازند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر مینمایند».
ولی شیعه میگوید چون خدا به ایشان قدرت داد، خلافت علی رضی الله عنه را غصب کردند و ظلم نمودند و فاطمه را آزردند! خدای متعال در سوره حج میفرماید:
(الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ………الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَه الْأُمُور) (الحج۴۰/۴۱) آیا ما دست از نامه های موثق علی رضی الله عنه و آیه های قرآن برداریم و ادّعا های این و آن را باور کنیم و در میان امّت اسلام اختلاف اندازی و فرقه بازی راه بیندازیم؟ مگر خداوند نمی فرماید:(وَلاَ تَفَرّقوا)«پراکنده نشوید». مگر علی رضی الله عنه در نهج البلاغه نگفته است: (والزموا السواد الأعظم فان ید الله مع الجماعه و إیاکم و التفرقه)‹خطبه۱۴۷› یعنی:«از سواد اعظم و اکثریت مسلمانان جدا نشوید که دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهیزید».
شگفتا آنروز که مسلمین به در خانه علی رضی الله عنه ریختند و خواستند که با آنحضرت بیعت به خلافت کنند ، فرمود:(دعُونی و التمسوا غیری)‹خطبه ۹۱› یعنی:«مرا رها کنید و غیر منی را برای اینکار بخواهید». سر انجام با إصرار زیاد راضی شد. آیا اگر خدا او را بخلافت انتخاب کرده بود این استنکاف برای چه بود و چرا وظیفه خدایی خود را بعهده نمی گرفت؟ چرا بتصریح کتب شیعه پشت سر خلفا نماز میخواند؟ چنانچه در ‹وسائل الشیعه› مینویسد: (قد أنکح رسول اَلله صَلى الله عَلیه و آله وَ سَلّم، و صلَّى علی وراءهم)
یعنی:«رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم با ایشان ‹خلفا› منا کحت نمود (دختر ابوبکر و عمر رضی الله عنها را گرفت و دو دختر خود را به عثمان رضی الله عنه داد) و علی پشت سر آنها نماز خواند». ‹وسائل الشیعه چاپ سنگی کتاب الصلاه ص ۵۲۶› چرا علی رضی الله عنه بقول امامیه ستمگران و ظالمان و بدعت گذاران را تأیید میکرد، آیا همه اینها برای تقویت اسلام بود؟!!
وانگهی چرا از‹ 12› امام در قرآن نام و وصفی نیست ولی از أصحاب کهف و ذو القرنین و لقمان و هارون و غیره ……… بتفصیل سخن آمده است؟ آیا کتاب هدایت باید آنچه را که قرنها مایه اختلاف امّت میشود فروگزارد و درباره گذشتگان سخن بگوید؟ آخر انصاف شما کجا رفت؟
بارها دیده ایم که علمای امامیه (هداهم الله تعالى الى الحق) به حدیث غدیر استشهاد می کنند که علی رضی الله عنه از سوی رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم به خلافت انتخاب شده در حالیکه رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم بمناسبت اختلافی که عدّه ای با علی رضی الله عنه پیدا کرده بودند
‹1› در میان راه نه در مکه و مدینه، از ولایت یعنی از محبّت او سخن گفت نه از خلافت او! بدلیل اینکه فرمود:(من کنت مولاه فهذا علی مولاه) سپس قرینه آورده :(اللهم وال من والاه و عاد من عاداه) یعنی:«بار خدایا دوست بدار کسی را که علی را دوست میدارد ودشمن بدار کسی را که علی را دشمن میدارد». دوستی و یاری چه ربطی به خلافت دارد؟ مولی بمعنای کسی است که باید او را دوست بداریم نه خلیفه و وصی. اساساً از کجا ثابت شده که مَفعَل بمعنای اَفعَل آمده تا معلوم شود ءمولی) به معنای ءاولی) است؟ مگر در قرآن نداریم: (فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیکُم..) (الأحزاب:۵) یعنی:«اگر پدران ایشان را نشناختید آنها را برادران دینی و موالی خویش بدانید»مگر در سوره تحریم نیامده: (.. فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ) (التحریم:۴) یعنی:«خدا مولای پیامبر است و نیز جبرئیل و مؤمنان شایسته».

آیا مولی به معنی سر پرست آمده و مؤمنان سر پرست پیامبراند؟ شگفتا چرا صحابه رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم که مخاطب این کلمات بودند چنین مفهومی را که امامیه ادّعا دارند از خطبه غدیر نفهمیدند، ابن عساکر از نواده علی رضی الله عنه یعنی حسن مثنی نقل کرده که:
(قیل: ألم یقل رسول الله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم من کنت مولاه فهذا علی مولاه؟ فقال بلى! ولکن والله لم یعن رسول اَلله صَلى الله عَلیه و آله وَ سَلّم) (بذالک الأماره و السلطان و لو أراد ذالک لأفصح لهم به فإن رسول اَلله صَلى الله عَلیه و آله وَ سَلّم کان أفصح المسلمین و لو کان الأمر کما قیل ،لقال رسول اَلله صَلى الله عَلیه و آله وَ سَلّم: یا أیها الناس هذا ولی أمرکم و القائم علیکم من بعدی فاسمعوا له و أطیعوا، والله لئن کان الله و رسوله اختارا علیّا لهذا الأمر و جعله القائم للمسلمین من بعده، ثم ترک علیّ أمر الله و رسوله لکان علیّ أول من ترک أمر الله و رسوله).
(روایت/الحافظ ابن عساکر فی تاریخه عن نفیل بن مرزوق عن الحسن بن الحسن)

یعنی:«از حسن مثنی فرزند حسن بن علی رضی الله عنه پرسیدند: آیا رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم نگفت: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه؟ پاسخ داد، آری امّا سوگند بخدا قصد پیامبر از این سخن امارت و سلطنت نبود و اگر مقصودش این بود با کمال وضوح آنرا ادا می کرد، زیرا که رسول اَلله صلی الله علیه وسلم فصیح ترین افراد نسبت به مسلمانان بود و اگر مرادش خلافت بود، میفرمود: ای مردم این علی فرماندار شما و قائم بر امور شما بعد از من است. پس سخن او را بشنوید و از وی اطاعت کنید. بخدا قسم اگر خدا و رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم علی را برای حکومت انتخاب کرده بودند و او را زمامدار مسلمین مینمودند، و سپس علی فرمان خدا و رسول را ترک کرده با خلفا بیعت مینمود در آن صورت نخستین گناهکار و نافرمان از امر خدای متعال و رسول اَلله صلی الله علیه وسلم او بود.»
ملاحظه کنید نواده خود علی چگونه قضاوت میکند، و آنوقت گروهی از علی و فرزندانش جلو می افتند، و نامه های او را که خودشان نقل کرده اند به تأویل می برند و سخنا نش را تحریف می کنند و به آثار فرزندانش توجّه نمی کنند؟ تا آراى خود را به کرسی بنشانند و نسبت ضلالت به اکثریت مسلمین از صدر اسلام تا کنون بدهند. آیا از پاسخگویی در قیامت نمی ترسند؟!!

گاهی استدلال می کنند که در صحیح بخاری آمده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:
(ایتونی بدواه و قرطاس أکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعدی أبدا)یعنی:«دوات و کاغذ برای من بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که هرگز پس از من گمراه نشوید». آنگاه گویند چون عمر بن الخطاب رضی الله عنه گفت: (حسبنا کتاب الله)یعنی:«کتاب خدا برای ما کافی است». و پیامبرصلی الله علیه وسلم از نوشتن صرف نظر کرد. در حالیکه بنظر امامیه رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم قصد داشت درباره خلافت علی رضی الله عنه چیزی بنویسد:
پاسخ اینکه: اولاً رسول خدا امّی بود و خط نمی نوشت ولی در این روایت آمده: (اکتب لکم) یعنی تا برای شما بنویسم، و اگر مقصود آن بود که بگویم دیگران برای شما بنویسند، میفرمود:)املی علیکم( یعنی برای شما املا کنم.) ثانیاً بر طبق این روایت پیامبر -معاذ الله-پایه گمراهی را تا ابد در میان امتش نهاد زیرا فرمود: بنویسم و هرگز ننوشت! یا اینکه قرآن مجید فرمود: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسلام دِیناً) (المائده:۳) یعنی:«امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم»،
ثانیاً اگر این امر به دستور خدا بود، چگونه میشود گفت که پیامبرصلی الله علیه وسلم دستور خدا را به خاطر مخالفت عمر رضی الله عنه ترک کرد؟!
چهارم بنابر آنکه حدیث کاملاً صحیح و بدون اشکال باشد بهر صورت رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم چیزی ننوشت و جانشین تعیین نکرد، پس فرقه امامیه چرا بر سر کاری که انجام نشده با امّت اسلامیه به مخالفت بر خاسته و به سایرین نسبت گمراهی و ضلالت میدهند؟!
پنجم از کجا میدانند که پیامبر اکرم در صورتی که نامه أی مینوشت، ۱۲- امام از خاندانش را برای امامت تعیین میفرمود مگر ایشان علم غیب دارند و از ما فی الضمیر رسول الله آگاهند؟!
ششم اگر آقایان به صحیح بخاری اعتماد دارند پس چرا این حدیث را که پیامبر با ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم به بالای کوه احد رفتند و رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم اشاره به کوه فرمودند:(فلیس علیک الا نبی و صدیق و شهیدان) یعنی:« بر بالای تو جز پیامبر و صدیق راست کردار و راست گفتار و دو شهید کسانی که در راه خدا بقتل می رسند.) کسی دیگر نیست». ‹صحیح بخاری، جزء الخامس، کتاب الفضائل صفحه ۱۹› نمی پذیرند؟!!

 

میگویند درباره علی رضی الله عنه روایات بسیاری داریم که باید از آنها تبعیت کنیم. گوئیم: درباره ابوبکر و عمررضی الله عنها نیز روایات بسیار آمده مبنی بر اینکه باید آن دو را تبعیت کرد، و این روایات قابل جمع اند و منافات با هم ندارند مثل آنچه از رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم مروی است که فرمودند: (اقتدوا باللذین من بعدی أبی بکر و عمر) یعنی:«پس از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید ». یا فرمودند: (إنی لا ادری ما بقائی فیکم فاقتدوا باللذین من بعدی، و أشار إلی أبی بکر و عمر) یعنی:«من نمی دانم که چند روز میان شما میمانم پس از من به این دو تن اقتدا کنید ءو به ابوبکر و عمررضی اله عنهما اشاره فرمودند». این حدیث را ترمذی در صحیح خود آورده و دیگران نیز به اسناد گوناگون نقل کرده اند.
البته ما فضائل علی رضی الله عنه و اهل البیت را انکار نمی کنیم اما موضوع انتخاب آن حضرت از سوی خدا برای خلافت امری دیگر است که با آثار موثق خود علی رضی الله عنه از طریق شیعیه امامیه نمی سازد،تا چه رسد به آثاری که اهل سنت روایت کرده اند. بعنوان نمونه علاوه بر آنچه گفته شد مسعودی که علمای امامیه او را از خود میدانند در جزء دوم از کتاب مروج الذهب در صفحه ۴۱۲ مینویسد:
(دخل على- علی علیه السلام الناس یسألونه، فقالوا یا أمیر المؤمنین ارایت إن فقدناک و لا نفقدک أنبایع الحسن؟ قال: لا آمرکم ولا أنهاکم و انتم أبصر.) یعنی:«مردم در زمان خلافت علی علیه السلام و پس از ضربت خوردن آنحضرت، بر علی علیه السلام وارد شدند و پرسیدند: ای امیر مؤمنان به ما خبر ده که اگر ترا از دست دادیم، و خدا کند که از دستت ندهیم، آیا با حسن فرزندت بیعت کنیم؟ علی علیه السلام فرمود: من نه به شما امر میکنم که بیعت کنید و نه شما را از اینکار نهی می نمائم. شما به کار خود بیناترید».
باز در صفحه ۴۱۴ مینویسد، مردم به علی علیه السلام گفتند: (إلا تعهد یا أمیر المؤمنین؟ قال: ولکنی اترکهم کما ترکهم رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم).
یعنی:«ای امیر مؤمنان آیا عهد خلافت را به کسی واگزار نمیکنی؟ فرمود: نه . لیکن ایشانرا ترک میکنم همچنانکه رسول اَلله صلی الله علیه وسلم آنها را ترک کرد و کسی را بخلافت نگماشت».

این آثاری است که شیعه امامیه در کتب تاریخ و حدیث خود شان از علی علیه السلام آورده اند. و نظایر همین آثار را اهل سنت و شیعه زیدیه نیز از آن حضرت نقل کرده اند. مانند آنچه احمد بن حنبل در مسند جلد ۱ صفحه ۱۳۰ رقم ۱۰۷۸ آورده است که مضمون ما را بازگو میکند، و همین آثار که خود امامیه ناقل آنند حجّت ما بر ایشان نزد پروردگار است.
مانند آنچه در مستدرک وسائل الشیعه و بحار الانوار مجلسی آورده اند که علی علیه السلام فرمود:
(ولواجب فی حکم الله و حکم الإسلام علی المسلمین بعد ما یموت إمامهم أو یقتل ضالاً کان أو مهتدیاً، مظلوماً کان أو ظالماً، حلال الدم أو حرام الدم إن لا یعملوا عملاً و لا یحدثوا حدثاً و لا یقدموا یداً أو رجلاً ولا یبدوا بشی قبل إن یختاروا لأنفسهم(در بحار الأنوار-لجمیع أمرهم) إماما عفیفاً عالماً عارفاً بالقضاء و السنه) ‹ کتاب مسلم بن قیس ص۱۷۱ چاپ نجف و جلد ۱۱ بحار الانوار چاپ کمپانی ص ۵۱۳›
یعنی:«در حکم خدا و اسلام بر مسلمین واجب است پس از اینکه امامشان مُرد یا کشته شد، خواه گمراه باشد یا راه یافته، مظلوم باشد یا ظالم، خونش حلال باشد یا حرام، در هر صورت واجب است که مسلمین هیچ عملی انجام ندهند و کاری نکنند و دست بجلو نبرند و پای فرا پیش ننهند و عملی را شروع نکنند مگر آنکه پیش از هر کاری برای خودشان امامی انتخاب نمایند که عفیف و دانشمند و آگاه از قضا و سنت باشد».در اینجا هم چنانچه ملاحظه میشود علی علیه السلام امامت را امری اختیاری و انتخابی می شمارد نه انتصابی و تعین شده از جانب خدا.

از اینها گذشته چطور بقول امامیه ۷۷۰۰۰ تن در غدیر خم فهمیدند که علی علیه السلام از سوی خداوند بخلافت پیامبر صلی الله علیه وسلم انتخاب شده ولی همه سکوت کردند و خلافت ابوبکر را پذیرفتند؟! آن هم پس از گذشت کمتر از دو ماه؟!

 

آیا مهاجرین اولیه که خدا در سوره توبه آیه۱۰۰ وعده بهشت به ‌آنها داده همه کافر شدند؟! گیرم که مهاجرین- معاذ الله- مرتد گشتند، و امر خدا و نصب رسول خدا را نادیده گرفتند، آیا انصار که سودی از آن میان نبردند و خلیفه از آنان انتخاب نشد، چرا سکوت کردند و چرا به حکم خدا و رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم نرفتند و با علی بیعت ننمودند؟ مگر ایشان نبودند که پیامبر صلی الله علیه وسلم را پس از اینکه قومش قصد جان او را نمودند، یاریش دادند؟ مگر اینها آنهمه جانفشانی در راه اسلام نکردند؟ مگر خدا درباره ایشان در قرآن نفرمود: (وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ )الأنفال:۷۴ یعنی:«کسانی که به مهاجرین مأوی و مسکن دادند و ایشان را یاری کردند حقَاً مؤمن هستند و برای ایشان آمرزش و روزی پسندیده ای در آخرت مقررشده است».
۱-آیا این مؤمنان حقیقی همگی بدون دلیل و بدون نفع دنیا و آخرت فرمان خدای و رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم را مبنی بر خلافت علی علیه السلام را کنار گذاشتند؟! آیا می توان همه این دلایل واضح را نادیده انگاشت؟!!(لقد وضح المقال إن استفادوا و لکن أین من ترک العناد)؟!!یعنی: براستی گفتار روشن است اگر گوش دهند و استفاده کنند لیکن کجاست آنکه لجاجت و دشمنی و تعصب بیجا را ترک کند.
                                                                                                                               ادامه دارد…………….

حیدر علی قلمدران/ امامت و خلافت

مقاله پیشنهادی

هنگام اختلاف با پدر چگونه با وی صحبت کنم؟

سوال: در اسلام هنگامی که سوء تفاهمی میان پدر و پسر رخ می‌دهد چگونه می‌توان …