یکی از ویژگیهای فرقه شیعه خصوصا شیعه اثنی عشری نسبت به سایر فرق مساله امامت بعد از نبوت است. فرقه اثنی عشری ادعا دارد امام دارای چند ویژگیهای خاص است که آنها را در نبوت با پیامبران جمع می کند.
شیعیان دوازده امامی معتقدند که لازم است:
* امامی وجود داشته باشد که از گناهان و از خطا و اشتباه و فراموشی معصوم باشد.
* در ابلاغ و حفظ دین نائب رسول خدا صلی الله علیه وسلم باشد.
* آنان- یعنی شیعیان دوازده امامی- دین خود را از این افراد معصوم گرفتهاند.
* لازم است این معصوم در هر عصری وجود داشته باشد.
محمد رضا مظفر از علمای معاصر شیعه می گوید: امامت به مانند نبوت لطفی از جانب خداوند متعال است. بنابراین لازم است که در هر عصر، امامی هدایتگر وجود داشته باشد که در وظایف پیامبر چون هدایت بشر و ارشاد آنان به سوی آنچه صلاح و سعادت دو دنیا را در پی دارد، جانشین ایشان شود…. بنابراین امامت استمرار نبوت است.
این سخن متضمن سه مسأله است:
۱- امامت به مانند نبوت است.
۲- لازم است که در هر عصر امامی وجود داشته باشد.
۳- مأموریت و وظیفه اصلی امام این است که در وظایف پیامبر صلى الله علیه وسلم جانشین ایشان شود.
جعفر سبحانی از علمای معاصر شیعه وظایف رسولخدا صلى الله علیه وسلم را ذکر کرده و می گوید: مسئولیتها و کارهای رسولخدا صلى الله علیه وسلم محدود به دریافت وحی الهی و تبلیغ آن برای مردم نیست، بلکه ایشان به انجام کارهای زیر نیز اقدام می کردند:
۱- تفسیر قرآن و شرح مقاصد آن و کشف و پرده برداری از اسرار آن. خدای سبحان می فرماید:
بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ [النحل/۴۴]
(قرآن را بر تو نازل کردهایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است).
۲- بیان احکام موضوعاتی که در زمان ایشان روی می داد.
۳- دفع شبهات و پاسخ گوئی به سوالات پیچیده و مبهم و شک برانگیزی که دشمنان اسلام از یهودیان و مسیحیان مطرح می کردند.
۴- محافظت دین از تحریف و دسیسه و مراقبت و نظارت بر اصول و فروعی که مسلمانان از ایشان اخذ می کنند تا گام آنان در این کار متزلزل نشود.
اینها کارهایی است که رسولخدا صلى الله علیه وسلم در زندگی خویش انجام دادند. وی در ادامه می گوید: این اخبار و روایات نقل شده از ائمه اهل بیت بیانگر این نکته هستند که انگیزهای که موجب بعثت پیامبر صلى الله علیه وسلم می باشد، وجود امامی را که در همه مشخصات پیامبر- البته غیر از آنچه که قرآن دلالت دارد که مختص ایشان است، از قبیل نبی بودن و رسول بودن و صاحب شریعت بودن- جانشین پیامبر باشد، ایجاب می کند.۲
بنابراین سبحانی چهار وظیفه را برای پیامبر صلى الله علیه وسلم بیان کرده که وظیفه امام نیز می باشند:
۱- تفسیر قرآن ۲- بیان احکام حوادث جدید ۳- دفع شبهات ۴- صیانت دین از تحریف و دسیسه و مراقبت بر مسلمانان در اصول و فروعی که از ایشان اخذ می کنند.
حسب کلام علمای مذهب شیعه دوازده امامی، این موارد وظائف پیامبر و سپس وظائف امامی است که جانشین پیامبر می شود.
حال ببینیم که این ادعاها تا چه اندازه از صحت و سقم بر خوردار است و ایا امامان شیعه توانستند چنین ادعایی را جامعه عمل بپوشانند.
ادعای اول و رد آن : ادعای مثلیت در امامت و نبوت
۱- ادعای اینکه امامت مانند نبوت است. این ادعا به راستی که بسیار بزرگ است، زیرا نبوت با ادلهای قطعی از قرآن ثابت شده است و خداوند متعال با نازل کردن قرآن بر نبوت اقامه دلیل کرده است تا دلیلی بر صدق نبوت پیامبر ما، محمد صلى الله علیه وسلم باشد.
خداوند متعال پیامبر را در ده آیه با خطاب گوناگون ذکر کرده است، در برخی از این آیات نام رسول الله را را صراحتا اورده و در برخی دیگر ایشان را با صفت نبوت و رسالت ذکر کرده است. حال سوال اینجاست که اسم امام در کجای قرآن آمده است؟ حتی اسم یکی از آنان نیز ذکر نشده و حداقل باید اسم امام اولی که قرار بر امامت بلافصل رسول بود را در قران ذکر می کرد. زیرا ادعای اینکه امامت به مانند نبوت است مقتضی این است که ادله امامت نیز به مانند ادله نبوت- قوی- باشند، زیرا بر این امر در دنیا و آخرت احکامی مترتب می شود. بنابراین در قرآن دلیلی بر این ادعا وجود ندارد.
۲- خداوند متعال تعهد نموده که پیامبر را محافظت می کند تا او رسالت خود را ابلاغ نماید و پیامبر آن را به صورت کامل تبلیغ و بیان کرد و خداوند سبحان نیز او را محافظت کرد تا اینکه پیامبر صلى الله علیه وسلم مأموریت خود را به انجام رساند.
ما می بینیم که ائمه شیعه نتوانستند احکام دین را تبلیغ نمایند با این ادعا که بر جان خود خوف دارند و تقیه را سر لوح کار خود قرار داده و اگر امام به مانند پیامبر صلى الله علیه وسلم می بود بر او واجب بود که تبلیغ نماید و خداوند هم او را تا زمانی که تبلیغ خود را انجام می داد حفظ می کرد.
خداوند متعال می فرماید:
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ [المائده/۶۷]
( ای فرستاده ( خدا ، محمّد مصطفى ! ) هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است ( به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی ، به مردم ) برسان ( و آنان را بدان دعوت کن ) ، و اگر چنین نکنی ، رسالت خدا را ( به مردم ) نرساندهای ( و ایشان را بدان فرا نخواندهای. چرا که تبلیغ جمیع اوامر و احکام بر عهده تو است ، و کتمان جزء از جانب تو ، کتمان کلّ بشمار است ) . و خداوند تو را از ( خطرات احتمالی کافران و اذیّت و آزار ) مردمان محفوظ میدارد ( زیرا سنّت خدا بر این جارى است که باطل بر حق پیروز نمیشود. و ) خداوند گروه کافران ( و مشرکانی را که درصدد اذیّت و آزار تو برمیآیند و میخواهند برابر خواست آنان دین خدا را تبلیغ کنی، موفّق نمیگرداند و به راه راست ایشان ) را هدایت نمینماید).
۳- خداوند متعال پیامبر خود را نصرت رساند و او را لشکریانی از بشر و فرشتگان مؤید ساخت. خداوند متعال می فرماید:
إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَهَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَى وَکَلِمَهُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ [التوبه/۴۰]
( اگر پیغمبر را یاری نکنید ( خدا او را یاری میکند ، همان گونه که قبلاً ) خدا او را یاری کرد ، بدان گاه که کافران او را ( از مکّه ) بیرون کردند ، در حالی که ( دو نفر بیشتر نبودند و ) او دومین نفر بود ( و تنها یک نفر به همراه داشت که رفیق دلسوزش ابوبکر بود ) . هنگامی که آن دو در غار ( ثور جای گزیدند و در آن سه روز ماندگار ) شدند ( ابوبکر نگران شد که از سوی قریشیان به جان پیغمبر گزندی رسد ، ) در این هنگام پیغمبر خطاب به رفیقش گفت : غم مخور که خدا با ما است (و ما را حفظ مینماید و کمک میکند و از دست قریشیان میرهاند و به عزّت و شوکت میرساند . در این وقت بود که ) خداوند آرامش خود را بهره او ساخت ( و ابوبکر از این پرتو الطاف ، آرام گرفت) و پیغمبر را با سپاهیانی ( از فرشتگان در همان زمان و همچنین بعدها در جنگ بدر و حُنَین ) یاری داد که شما آنان را نمیدیدید و سرانجام سخن کافران را فروکشید (و شوکت و آئین آنان را از هم گسیخت) و سخن الهی پیوسته بالا بوده است (و نور توحید بر ظلمت کفر چیره شده است و مکتب آسمانی، مکتبهای زمینی را از میان برده است ) و خدا باعزّت است).
نیز می فرماید:
وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ (۶۲) وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۶۳) یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۶۴) [الأنفال/۶۲-۶۴]
(اگر بخواهند تو را فریب دهند ( و منظورشان از گرایش به صلح ، مکر و کید باشد، باکی نداشته باش، چرا که ) خدا برای تو کافی است. او همان کسی است که تو را با یاری خود و توسّط مؤمنان (مهاجر و انصار ) تقویت و پشتیبانی کرد و( خدا بود که عربها را با وجود دشمنانگی شدیدشان در پرتو اسلام دگرگون کرد و ) در میان آنان الفت ایجاد نمود ( و دلهای پر از حقد و کینه آنان را به هم نزدیک و مهربان کرد، به گونهای که ) اگر همه آنچه در زمین است صرف میکردی نمیتوانستی میان دلهایشان انس و الفت برقرار سازی. ولی خداوند ( با هدایت آنان به ایمان و دوستی و برادری ) میانشان انس و الفت انداخت ، چرا که او عزیز و حکیم است ( و بر هر کاری توانا و کارش از روی فلسفه و حکمت انجام میپذیرد). ای پیغمبر! خدا برای تو و برای مؤمنانی که از تو پیروی کردهاند کافی و بسنده است).
خدای سبحان بیان فرموده که پیامبرش را نصرت رساند تا اینکه او دین را به صورت کامل ابلاغ نمود.
اما ائمه با سپاهیانی از بشر و ملائکه یاری نشدند و دین را برای مردم ابلاغ نکردند، بلکه- حسب روایات شیعه- آنان برای مردم به امور مخالف دین فتوا دادند. بنابراین وجودشان برای مردمی که حسب این روایاتی که ائمه برای آنان فتوا دادهاند ضرر بوده است. ولی ما ائمه را از این اتهام مبرا می دانیم.
۴- خداوند متعال به نبوت پایان داده و کتاب خود قرآن را جایگزین آن کرده است، یعنی کتابی که خداوند نازل کرده که تا زمان برپائی قیامت خطابی برای بشریت باشد و سپس سنت او را حفظ کرده است. مقصود از رسالت انبیاء نیز همین است. پس وقتی که مقصود محفوظ است و تا به قیامت بر آن دلیل و حجت وجود دارد و مردم چه سنی و چه شیعه امروز بدون امام هستند و خدا را عبادت می کنند، دیگر چه نیازی به امام است؟! پس آیا این دینی که مکلف به آن هستند صحیح است یا صحیح نیست؟! پس اگر صحیح است دیگر نیازی به امام نیست و اگر غیر صحیح است این بدان معنی است که خداوند بشریت را بدون اتمام حجت بر آنان رها کرده است و آنان از هزار و چهارصد سال پیش خداوند را به باطل عبادت می کنند!!
چنین چیزی هرگز با حکمت خداوند جور در نمیآید که عالم بشریت را هزاران سال به خاطر آمدن یک نفر رها سازد و آنها را در گمراهی و سرگردانی قرار دهد!!!
ادعای دوم و رد آن : ادعای اینکه مأموریت و وظیفه اصلی امام، تفسیر قرآن است.
جواب:
اولا: قرآن کریم دارای دو نوع آیات است. آیات اول را محکم تشکیل می دهد که فهم آن بر بسیاری از مردمی که به لغت عرب آشنا هستند مشخص است. و نیازی به این ندارد که کسی از طرف خدا بیاید و آن را تفسیر کند به چند دلیل:
الف: خداوند در بسیاری از آِیات قرآن همه مردم را دعوت به تفکر و تدبر در قرآن کرده و حتی کافران نیز مامور به تدبر در قرآن هستند.
۱٫أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا [النساء/۸۲]
آیا در ایات قران تدبر نمی کنند و اگر از جانب غیر خدا بود حتما در آن اختلاف زیادی میافتند.
۲٫أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا [محمد/۲۴]
آیا در قرآن تدبر نمی کنند یا اینکه بر قبلهایشان قفل زده شده است.
مسلما برای کسی که امکان فهم برای او میسر نیست چنین خطابی درست نیست و خداوند از کار بیهوده منع فرموده است.
ب: در بسیاری از آیات خداوند قرآن را آسان برای فهم و یاد آوری معرفی کرده و هیچ جایی از قرآن نیست که برای فهم قرآن ما را به پیامبر یا کسانی دیگر دعوت کند.
۱٫(وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ [القمر/۱۷]
و یقینا قران را برای یادآوری آسان قرار دادیم آیا کسی هست که تذکره یابد؟
همانطور که در جمله آخر می بینید خداوند نکره را در سیاق استفهام آورده که خود دلیل بر عمومیت دارد. بدین معنا که همه انسانها قرآن برایشان قابل فهم است. البته شناخت لغت عرب و مبانی علوم قرآن لازم هست اما بدین معنا نیست که فقط انسانهایی می توانند آن را تفسیر کنند که با علم غیب ارتباط داردند.
ج: تفسیر رسول الله از قرآن بسیار کم و نادر است. و آنهم مورد بعضی از آیات بیان توضیح بیشتر می باشد. نه بگونه ای که اصلا امکان فهم آن وجود نداشته. لذا اگر قرار بود قرآن برای همه مردم تفسیر شود باید رسول الله برای همه تفسیر می کرد. اما چیزی که از رسول الله نقل شده است بیشتر تلاوت آیات بر اصحاب و یارانش بوده تا تفسیر آن و این بدان معناست که اصحاب و اطرافیان همه میتوانستند علی قدر عقولهم آیات را بفهمند و آن را در زندگی خود بکار گیرند.
ثانیا: سوال ما این است: کدام یک از ائمه، قرآن را تفسیر کردهاند؟ فقط از برخی ائمه شیعه مطالبی در تفسیر برخی از آیات ذکر شده است و از همه آنها تفسیر نقل نشده است.
در میان ائمه شیعه کسی که بیشترین تفسیر از او نقل شده است، جعفر صادق است. برغم این امر، مقدار تفسیری که حسب روش شیعیان به صورت صحیح از وی نقل شده است بیشتر از یازده مورد نمی باشد، زیرا در رسالهای علمی که یکی از طلاب شیعه عراق از ناصریه در سال۲۰۰۲م به دانشکده علوم اسلامی عراق ارائه داده است، تحت عنوان «الإمام جعفر الصادق و جهوده فی التفسیر» فقط ۳۶۰ روایت را از خلال کتب شیعیان دوازده امامی نقل کرده است و حسب منهج و روش آنان در تصحیح و تضعیف روایات فقط یازده مورد از آن صحیح می باشد.۳
پس اگر جعفری که اکثریت مذهب شیعه منسوب به وی می باشد چنین وضعیتی دارد، دیگران چه وضعیتی دارند؟ این شاهد که بیان شد ادعای این امر را که ائمه مفسر قرآن میباشند را رد می کند.
ادعای سوم و رد آن: ادعای اینکه وظیفه امام بیان احکام مسائل جدید است.
جواب ما چند گونه است:
اول: این ادعا با واقعیت جامعه اسلامی و حقیقت اجتماع قابل جمع نیست چرا که امور جدیدی که در فاصله بین یک پدر و یک فرزند بوجود می آید خیلی کمتر از آن است که نیاز به یک پیامبر و راهبر از جانب خدا باشد. خصوصا زمانی که دین اسلام کامل گشته و امور جدید باید از منبع قرآن و سنت برداشت شود که مسلمانان در طول تاریخ اینکار را کردند.
دوم: کجاست آن احکام فراوانی که ائمه در مسائل جدید صادر کردهاند به نحوی که با منصوب شدن آنان به عنوان امام تناسب داشته باشد؟! به درستی منصب امامت که شما آن را تا مقام نبوت بالا بردهاید و اظهار می دارید که امت جهت بیان دین بی نیاز از امام نیست، منصب بزرگی است. پس کجاست آن احکامی که ائمه ابلاغ کرده اند و اگر آن را ابلاغ نمی کردند امت گمراه می شد؟! کجاست آن روایاتی که ائمه آن را ابلاغ کردهاند و اگر آنان آن را ابلاغ نمیکردند عقیده امت باطل می شد؟!
ادعای چهارم: ادعای اینکه وظیفه امام دفع شبهات است.
آیا ممکن است که چند مورد را که ائمه شما در آنها به دفع شبهات پرداختهاند یا در آنها به سوالات مبهمی پاسخ گفتهاند که اگر پاسخ آنان نمی بود کمر اسلام خرد می شد، بیان کنید؟!
روایاتی از جعفر صادق: نقل شده که در آنها وی با غیر مسلمانان گفتگو کرده است، لکن چیزی از آنها صحیح نمی باشد. اما از دیگر ائمه شیعه تقریباً چنین موضع گیریهائی وجود ندارد. اما با این وجود فرض کنید که آنها یک یا دو موضع گیری داشتهاند. پس آیا این تعداد اندک با قرار دادن آن به عنوان امام برابری دارد؟!
والله المستعان
ابو مالک