سؤال: «سلام علیکم»درود خداوند بر شما و سایر همکارانتان که با جهاد فرهنگی در حال روشنگری هستید خداوند خود پاداش شما را بدهد و هر روز آنرا افزون تر نماید.
از این که وقت شریفتان را می گیرم عذر می خواهم، ولی چند وقت پیش اس ام اسی از طرف یکی از دوستانم برایم رسیده :« اعراب به ما آموختند بجای خوراک بگوییم غذا، که خود به ادرار شتر می گویند ؛ اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمۀ “نفر” را استفاده کنیم و حال آنکه در زبان عربی حیوان را با این کلمه میشمارند و انسان را با … کلمۀ “تن” میشمارند؟ شما ۵ تن آل عبا و ۷۲ تن صحرای کربلا را بخوبی میشناسید. اعراب به ما آموختند به جای واق واق سگ بگوییم پارس که نام اولیه سرزمینمان است؛ اعراب به ما گفتند بگوییم شاهنامه آخرش خوش است چون آخر شاهنامه ایرانیان از اعراب شکست می خورند ..»
می خواهم جنابعالی اگر در این مورد توضیحی دارید به بنده بدهید. متشکرم»
وعلیکم السلام و رحمه الله وبرکاته
بعد از تشکر از دوست گرامی، باید عرض شود که این متن هم از طریق اس ام اس هم ایمیل هم فیس بوک و خلاصه به طرق مختلفی در جامعۀ مجازی به سرعت منتشر شده است، بنده این متن را بارها بار در سایتهای مختلف دیده ام و شاید شما هم دیده باشید، به وضوح مشخص است که نشر این متن مختصر سیاست خاصی را دنبال می کند و انگیزۀ منتشران چیزی جز ایجاد بغض و کینه در قلب مسلمانان ایران نسبت به اعراب نیست، لهذا برای خنثی کردن اقدام آنها و در رد ادعاهایشان، این مختصر عرضه می شود.
۱٫در مورد «غذا»: عربها، غالباً از کلمۀ «طعام» برای غذا و خوراک استفاده می کنند و کلمۀ غذا و مشتقاتش کاربرد کمی در زبان عربی دارد، و اگر “غذا” معنای بدی داشته باشد، دامن عربها را نیز خواهد گرفت و معقول نیست که عربها به ما بگویند، خوراک را غذا بنامیم و سپس خودشان نیز از این کلمه استفاده کنند.
اما نکتۀ اصلی و مهم در این باره این است که ما فارسی زبانان «به آتشی می سوزیم که از اجاق خودمان است» ما در زبان فارسی خیلی از کلمات عربی را به گونه ای دیگر تلفظ می کنیم، مثلاً اصل و درست کلمۀ «کافر»، کافِر با کسرۀ “ف“است، اما ما «کافَر» می خوانیم که غلط است؛ ما در زبان فارسی زیاد می گوییم که فلانی «اِبا ورزید» و اَبا را با کسر “الف” تلفظ می کنیم که صحیح آن با فتح “الف” است.
از این قبیل کلمات بسیار است و شاید این لطیفه را شنیده باشید که به شخصی گفتند: «گُمان درست است یا گَمان؟» جواب گفت: «به گُمانم، گَمان درست باشد!»
در مورد کلمۀ «غذا» نیز همین اتفاق افتاده است، عربها این کلمه را به معنای خوراک و نوشیدنی و شیر و امثال این و آنچه باعث قوت جسم است استفاده می کنند منتهی آن را با کسرۀ “غ” می خوانند نه با فتحۀ آن، یعنی می گویند: «غِذا» اگر توجه کرده باشید در گویش جنوبی خصوصاً خوزستانی و آبادانی غذا را با کسره تلفظ می کنند و مثلاً می گویند: «غِذا خوردی؟» اما در زبان فارسی اشتباه تلفظ شده و غذا را با فتحه می خوانند و معنایش عوض شده و غِذا که به معنای خوراک است تبدیل به غَذا شده که به معنای ادرار شتر است!
رجوعی ساده به کتب لغه زبان عرب این مساله را مشخص می کند.
لسان العرب: «غذا: الغِذاءُ: ما یُتَغَذّى به، و قیل: ما یکونُ به نَماءُ الجِسْمِ و قِوامُه من الطَّعامِ و الشَّرابِ و اللَّبن، و قیل: اللَّبَنُ غِذاء الصغیر و تُحْفَهُ الکَبیرِ …. والغَذَى، مقصورٌ: بَوْلُ الجَمَلِ. وغَذَابِبَوْلهِ وغَذاهُغَذْواً: قَطَعَه، و فی التهذیب: غَذَّى البعیرُ ببَوْلِه یُغَذِّیتَغْذِیَهً…»
(لسان العرب، ج ۱۵، ص:۱۱۹ – ۱۲۰،این منظور ؛ دار صادر _بیروت،ط۳)
المحکم و المحیط : «الْغِذَاء: مَا یکون بِهِ نَمَاء الْجِسْم وقوامه
والغَذا ” مَقْصُور “: بَوْل الْجمل.»
(المحکم والمحیط الأعظم، ج۶ ص:۴۷، ابن سیده، دار الکتب العلمیه _بیروت)
القاموس المحیط: «غِذاءٌ. والغِذاءُ، ککِساءٍ: ما به نَماءُ الجِسْمِ وقِوامُهُ. غَذاهُ غَذْواً وغَذَّاهُ واغْتَذَى وتَغَذَّى.
والغَذَا، مَقْصورَهً: بَوْلُ الجَمَلِ.»
(القاموس المحیط، ج۱، ص:۱۳۱۷، فیروز آبادی، موسسه الرساله _بیروت)
۲٫در مورد کلمۀ “نفر” و “تن” : مدعی که در این محل ناشی و دروغگو ظاهر شده می گوید، اعراب از کلمۀ «تن» برای شمارش جمعیتشان استفاده می کنند و به ایرانی ها گفته اند که از کلمۀ «نفر» که برای شمارش حیوان استفاده می کنند، استفاده کنند!
اولاً: اعراب برای شمار خود از کلمۀ «تن» استفاده نمی کنند بلکه این کلمه، کاملاً فارسی است و در زبان عرب هیچ جایی ندارد .
ثانیاً: اعراب نیز برای شمارش جمعیت خود از کلمۀ «نفر» استفاده می کنند، مثلاً می گویند: «ثَلَاثَهُ نَفَر»
ثالثاً: اعراب از کلمۀ نفر برای شمارش هر حیوانی استفاده نمی کنند، فقط برای شمارش شتر از “نفر” استفاده می شود و همچنین برای شمارش دندان و برای شمارش درخت نخل از کلمۀ “نفر” استفاده کرده و یا می کنند.
از آنجا که معلوم شد، اصل ادعای مخالفین بر این قرار گرفته که اعراب خودشان از کلمۀ نفر برای شمارش جمعیت استفاده نمی کنند و پوچ بودن این ادعا ثابت شد، کل ادعا ملغی می گردد .
۳٫در مورد کلمۀ پارس : کسی که این شبهه را ساخته و نشر داده بسیار ناشی بوده است، چرا که اعراب اصولاً حرف «پ» ندارند به همین خاطر زمانی که ایران به دست مسلمانان فتح شد رفته رفته کلماتی که در آنها حروفی چون «پ» و «گ» و «چ» بود تغییر کرد و به اصطلاح فرسایش یافت.
مثلاً: نام اصلی شهر نیشابور ؛ «نیو شاپور» به معنای “شاپور نیک” بوده است که منظور از شاپور، شاپور دوم از شاهان ساسانی و بنیانگزار این شهر است، اما رفته رفته این نام تغییر کرد و حرف “پ” به حرف “ب” تبدیل شد و «نیوشاپور» تبدیل به «نیشابور» گشت!
مهمتر اینکه عربها بر خلاف دیگر ملل، ایرانیان را “قوم پارس”صدا نمی زدند بلکه به خاطر نداشتن حرف “پ” آنها را “فارس” یا “فرس” صدا می زدند و این نیز خود دلیلی واضح بر عدم صحت ادعای مخالفین است.
۴٫اما در مورد: «شاهنامه آخرش خوش است»: این مَثَل ربطی به اعراب ندارد و سازندگان این “مثل” اعراب نبودند بلکه این مثل و دیگر مثلهای فارسی را خودمان ساخته ایم و مضحک است که مَثلهای فارسی را به اعراب نسبت دهیم آن هم چنین مثلی را!
از سویی دیگر این مثل ربطی به پیروزی اعراب مسلمان ندارد. با این توضیح که: “فردوسی” شاهنامه را در عصر”سلطان محمود غزنوی” نوشت ولی زمانی که آن را نزد سلطان آورد، سلطان محمود به گرمی از “فردوسی” استقبال نکرد و چنانکه انتظار داشت با او برخورد نشد، پس فردوسی «هجو نامه ای» در هجو و قدح سلطان محمود نوشت و به طریقی آن را به آخر شاهنامه اضافه کرد که هر کس شاهنامه را بخواند گمان نکند که این اثر به خاطر لطف سلطان صورت پذیرفته و آخر آن را بخواند و ببیند که نظر فردوسی در مورد سلطان محمود چیست! این هجونامه با این بیت به پایان می رسد:
«که شاعر که رنجید، گوید هجا … بماند هجا تا قیامت به جا»
پس زمانی که می گویند «شاهنامه آخرش خوش است» اشاره به همان «هجو نامه» آخر شاهنامه است نه پیروزی اعراب و….! برای اطلاع بیشتر :
(ر.ک: داستان نامۀ بهمنیاری، ص ۴۱۳، احمد بهمنیار، دانشگاه تهران _ط۳» و «ریشه های تاریخی امثال و حاکم، ج۲ ص ۶۶۸ – ۶۶۹، مهدی پرتوی آملی، نشر سنایی،ط۵» )
وانگهی، اتفاقاً از این لحاظ شاهنامه اولش خوشتر است چرا که شاهنامه اولین ابیاتش را با مدح خدا و بعد از فاصله ای با ستایش رسول و خلفای راشدین شروع کرده است پس می بایست از این لحاظ اولش را از آخرش خوشتر بدانیم!
«به گفتار پیغمبرت راهجوی … دل از تیرگی ها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی … خداوند امر و خداوند نهی
که خورشید بعد از رسولان مِه … نتابید بر کس ز بوبکر بِه
عمر کرد اسلام را آشکار … بیاراست گیتی چو باغ بهار…..»
التماس دعا