از کشفیات جدید شیعه ها، یکی هم این است که میگویند: «حضرت ابوبکر و حضرت عمر بایکدیگر خوب نبودند! » ما میگوییم اگر این ادعای خود را قبول دارید، پس نگویید که آنها برضد علی دست به یکی کرده و کودتا و توطئه نمودند. یا رومی روم باشید یا زنگی زنگ!
اما حالا قبل از پاسخگویی به شبهه آنها، اول متن شبهه را بخوانیم:
شبهه شیعه: عمر و ابوبکربا هم روابط حسنه اى نداشتند و یک بار در محضر پیامبر با هم درگیر شده و با صداى بلند با هم برخورد کردند و سپس آیه (لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ) (حجرات: آیه ۲) در نکوهش آنان نازل گردید؟! بخارى ج ۳: ۱۹۰
پاسخ اهل سنت:
دعوای لفظی عمر و ابوبکر رضی الله عنهما به این صورت در صحیح بخاری آمده است:
»عن ابن أبی ملیکه قال : کاد الخیران أن یهلکا أبو بکر وعمر لما قدم على النبی صلى الله علیه و سلم وفد بنی تمیم أشار أحدهما بالأقرع
بن حابس الحنظلی أخی بنی مجاشع وأشار الآخر بغیره فقال أبو بکر لعمر إنما أردت خلافی فقال عمر ما أردت خلافک فارتفعت أصواتهما عند النبی صلى الله علیه و سلم فنزلت { یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ- إلى قوله – عظیم }
قال ابن أبی ملیکه قال ابن الزبیر فکان عمر بعد – ولم یذکر ذلک عن أبیه یعنی أبا بکر – إذا حدث النبی صلى الله علیه و سلم بحدیث حدثه کأخی السرار لم یسمعه حتى یستفهمه»
معنی : ابن ابی الملکه میگوید : نزدیک بود دو آدم خوب هلاک شوند (یعنی عمر و ابوبکر رضی الله عنهما)
به این صورت که وقتی نمایندگان قبیله بنی تمیم به پیش گاه رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدند، ابوبکر رضی الله عنه از میان آنها به اقرع بن حابس اشاره کرد که سخن بگو، در همین وقت عمر به کسی دیگری از آن گروه اشاره کرد که تو سخن بگو
ابوبکر به عمر گفت: قصد مخالفت با من را داشتی عمر گفت :قصدم این نبود سرو صدایشان بلند شد و آیه نازل شد:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿٢﴾ إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿۳﴾»(حجرات: آیه ۲/۳)
{ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضی از شما در برابر بعضی بلند صدا میکنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالی که نمیدانید آنها که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه میکنند همان کسانی هستند که خداوند دلهایشان را برای تقوا خالص نموده، و برای آنان آمرزش و پاداش عظیمی است}
دنباله حدیث آمده که آز آن پس عمر هر وقت میخواست با رسول الله صلی الله علیه وسلم سخنی را بگوید آهسته میگفت! درست مثل آهسته گفتن صاحب سری که نمیخواهد همگان از آن راز باخبر شوند! آنقدر آهسته که گفته میشد :واضح تر بگو!
حالا نتیجه ای که شیعه از این حدیث گرفته، این است که ابوبکر و عمر رضی الله عنهما با هم بد بودند!
بله بین دو نفر اختلاف می افتد و بعد آشتی نموده و فراموش میکنند و این داستان عمر و ابوبکر رضی الله عنهما است.
اما اگر شیعه این حدیث را قبول دارد ( و ظاهرا قبول دارد ) پس باید بداند که از این حدیث،نتایج زیر نیز حاصل میشود:
۱ -«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا » خطاب است به ابوبکر و عمر رضی الله عنهما پس آنها مومن بودند.
۲ –معلوم میشود آندو در مجلس پیامبر صلی الله علیه وسلم دارای حق امر ونهی بودند و این نشانه نزدیکی و تقرب آندو به رسول الله است.
۳– آشکار میشود :که آنها پس علم به این موضوع که نباید در پیش رسول الله صلی الله علیه وسلم با صدای بلند سخن گویند،کاملا دستور را رعایت کردند و این نشانه ایمان است.
پس این حدیث دارد از اول تا آخر، شیخین را مدح میگوید و شیعه در پیرامون حدیث، نمیدانم به دنبال چه میگردد؟!!
بدیهی است که الله، آیات قرآن را برای تعلیم نازل کرده و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما در سایه عمل به این تعلیمات، به آن مقام رفیع رسیدند، اما شیعه میگوید آنها باید خودشان قبل از نزول وحی از همه چیز با خبر میبودند، این یک توقع بی جا و عجیب است!!
شیعه میگوید:
یک بار در دوران خلافت ابوبکر، او سند مالکیت زمینى را به دو نفر داده و آنرا امضاء کرده بود و عمر در آن نامه و روى امضاء ابوبکر آب دهان انداخته و آنرا پاره کرد. کتاب التفسیر الحجرات. الدر المنثور ۳: ۲۵۲
پاسخ اهل سنت:
در کتاب فوق چنین چیزی را ندیدم، اما اگر باشد و اگر بعد از بودن، اگر سندش هم صحیح باشد،؛
باز این دلیل بر دشمنی بین آندو شخص بزرگ نیست، سیاست و نظر ابوبکر و عمر، گاهی با هم فرق داشت،
بفرض که عمر نامه ابوبکر را پاره کرده و ابوبکر چیزی به او نگفته، پس این خود دلیل است که ابوبکر خلیفه ای آزاد اندیش بوده و به مخالفان اجازه ابراز عقیده را میداده و مثل شیعه نبوده که بخاطر پاره کردن عکسی بی جان ( عکس خمینی) یک جوان مسلمان زنده را، بعد از شکنجه بکشد !!!
این چیزی که میگویی عیب نیست که حسن و خوبی حکومت خلفای راشدین است،
و باز این خود دلیلی است که عمر و ابوبکر با هم هماهنگ نبودند برای خوردن حق علی!
و بدانید اگر من با رهبرم دریک موضوع مخالفت شدم این دلیل نمیشود که بطور کلی با او مخالفم، نه او را دوست دارم اما از یک حرکتش خوشم نماید
اما شیعه علاقه عجیبی به این دارد که از کاه،کوه بسازد!!
اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم معنی ولایت فقیه را نمیدانستند و هرکس رای خود را میگفت و بخاطر همین( داشتن رهبری دست جمعی)، در کمتر از دو دهه، آقای کره زمین شدند
اما شما!!
رهبر تان گفت با عراق میجنگیم طوطی وار گفتید میجنگیم، تا گفت صلح میکنیم طوطی وار گفتید صلح میکنیم و دست آخر یک ملت انقلابی، به خاطر ولایت فقیه، از مرد حقیری چون صدام شکست خورد .
ابوشریف که روزگاری رییس سپاه پاسداران و یک شیعه دو آتشه است، در مرحله ای از جنگ ایران و عراق( بعد از آزادی خرمشهر ) گفت باید پیشنهاد صلح صدام را بپذیریم، کاسه لیسان گفتند ای وای بر تو!! امام میگوید جنگ کنیم، تو میگویی صلح کنیم ؟!!
گفت: امام نظرش را میگوید من هم نظرم را!!
گفتند: ای وای بیشتر بر تو، روی نظر ولی فقیه نظر میدهی و او طرد شد!!
زمان شاه هم یک بار کابینه دولت، در حضور او در رامسر تشکیل شد در اثنای سخن وزیری گفت: رای من این است که……
شاه دستور برکناری او را داد که چرا گفت (رای من این است ) و نگفت (رای اعلی حضرت درباره این سخن چیست)
حالا شیعه بخاطر اینکه ابوبکر و عمر، چون شاه و خمینی به ولایت مطلقه اعتقادی نداشتند به ما طعنه میزند!!!!
شیعه میگوید:
نظر عمر این بود که حسد ده جزء است، نُه جزء آن در ابوبکر و یک جزء دیگر آن در تمامى قریش است و ابوبکر در آن جزء نیز شریک است
(شرح ابن أبی الحدید ۱:۳۰)
پاسخ اهل سنت:
اما نوشته های ابن ابی الحدید معتزلی شیعه مذهب، ربطی به اهل سنت ندارد، و دروغ های او مثل بقیه دروغ های کتب شیعه است
و شیعه بیهوده سعی میکند ابن ابی الحدید را بعنوان سنی شاهد بیاورد ! او سنی نیست که شیعه است!! و دروغگویی و افترا زدن از عادت های شیعه است و حضرت عمر رضی الله عنه هرگز درباره ابوبکر چنین سخنی نگفته بلکه به شهادت کتب ما، عمر هرچه درباره ابوبکر گفته، مدح و تعریف و ستایش است، نه ذم و بدگویی!