شیعه مدعی است، حضرت ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند حضرت علی را بخاطر افشاگری بکشند،و برای این منظور، ابوبکر به خالد بن ولید گفت، همینکه نماز صبح تمام شد، سر صف، علی را بکش، باقی ماجرا را از زبان شیعه بشنوید:
شیعه میگوید:
ابوبکر، توطئه ترور حضرت على را طراحى کرد و این مأموریت را به خالدبن ولید واگذار نمود. ولى از اجراى آن و لو رفتن نقشه و عواقب آن ترسید و آن را در نماز لغو کرد. چنانچه سمعانى از زبان رواجنی میگوید که او در کوفه، از عمر بن ابراهیم الحسینی درباره این سخن ابوبکر پرسید که در نماز گفته بود:«یا خالد کاری را که به تو گفته بودم نکن »
حسینی جواب داد:
ابوبکر تصمیم به قتل علی داشت و خالد را مامور این کار کرده بود اما در نماز منصرف شد. بنابراین، آیا باز هم مى توان ادعا کرد که روابط آن دو حسنه بوده و به یکدیگر احترام مى گذاشتند؟الأَنساب ۳: ۹۵٫
پاسخ اهل سنت:
اگر میخواهی از کتاب های ما سخن بگویی پس بدان که روابط آنها بی اندازه حسنه بوده و آنچه را هم که از کتاب انساب نقل کردی تقلبی آشکار است زیرا خود کتاب انساب رواجنی را بما معرفی میکند و نظر خودش و علما را درباره او مینویسد:
قال أبو حاتم بن حبان: عباد بن یعقوب الرواجنی من أهل الکوفه، یروی عن شریک، حدثنا عنه شیوخنا، مات سنه خمسین ومائتین فی شوال، وکان رافضیا داعیه إلى الرفض، ومع ذلک یروی المناکیر عن أقوام مشاهیر فاستحق الترک، وهو الذی روى عن شریک عن عاصم عن زر عن عبد الله رضی الله عنه، قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : "إذا رأیتم معاویه على منبر فاقتلوه" .
قلت : روى عنه جماعه من مشاهیر الأئمه، مثل أبی عبد الله محمد بن إسماعیل البخاری، لأنه لم یکن داعیه إلى هواه .الأنساب – السمعانی ج ۳ ص ۱۰۴ .
معنی این است که ابن حبان میگوید عباد بن یعقوب از اهل کوفه بوده و در ماه شوال،سال ۲۵۰ مرده است او نه فقط رافضی، که از مبلغان آن مذهب نیز بوده است!
از او دروغ های زیادی بنقل از افراد مشهور بما رسیده و سزاوار این است که به سخنانش اعتنایی نکنیم،
او از زبان شریک و عاصم و زر احادیثی را از عبدالله رضی الله عنه نقل کرده است، از جمله این روایت ( دروغ ) که رسول الله فرمود :
معاویه را اگر بر سرمنبر دیدید بکشید
من که سمعانی ( صاحب کتاب انساب ) باشم میگویم که او مبلغ مذهب خود نبود، برای همین امام بخاری از او حدیث نقل کرده است
پایان نقل قول از کتاب انساب
پس ای عالم شیعی!
باز تقلب کرده و متون را تحریف نمودی و مرا مجبور کردی متن عربی همان نوشته ای که شاهد آورده ای را تماما بنویسم تا همگان بدانند داری دروغ میگویی و سمعانی درباره واقعه توطئه قتل علی چیزی نگفته، فقط نظر رواجنی شیعه مذهب را نوشته و تنها اختلاف او با ابن حبان این است که این دومی رواجنی را مبلغ مذهبش میداند و سمعانی نمیدانند
اما هردوی آنها معتقدند که رواجنی شیعه بوده است.
و ما میدانیم که امام بخاری از خوارج و شیعیانی که مبلغ مذهب خود نبوده اند نیز روایت نقل کرده است و روایت نقل شده از عباد بن یعقوب، یکی دوتا بیش نیست و بوی تمایل به عقیده اش را نیز ندارد بلکه از احادیث عام است
با این تفاصیلی که گفتم، پس نظر رواجنی در مسایل اختلافی اصلا معتبر نیست
خصوصا که او از نظر بقیه رجال شناسان اهل سنت نیز فردی مردود است و ابن عدی و ذهبی و دیگران هم درباره او میگویند که شیعه بوده است!
پس از کتب اهل سنت، هرگز نمیتوانی دشمنی علی و ابوبکر را ثابت کنی مگر آنکه یک شیعه را شاهد بیاوری !!
این داستان نیت و قصد ابوبکر برای کشتن علی، در کتب شیعه به تفصیل نوشته شده است، نه در کتب اهل سنت.
و اگر عقل را میزان قرار دهیم شواهد دیگری بر بطلان این داستان میابیم:
اگر میخواستند علی را بخاطر افشاگری بکشند، باید مخفیانه اینکار را انجام میدادند، نه در جلوی چشم مردم و در سر صف نماز !!
بعد مگر شیعه نمیگوید که پیامبر به علی گفت حقت را خوردند سکوت کن تا اسلام حفظ شود، پس چرا در این داستان بر خلاف وصیت پیامبر، علی افشاگری میکند تا حدی که قصد جانش را میکنند!
پس داستان شیعه دروغ است
اما برای تفریح هم که شده، دوباره داستان را از زبان شیعه بخوانید:
سخنان عجیب شیعه:
ابوبکر به فکر قتل و از میان برداشتن امام على علیهالسلام افتادند و به خالد بن ولید که فرماندار نظامى ابابکر در کودتاى سقیفه بود و بسیارى از مخالفان ابابکر را قتلعام کرد که به او لقب «سَیفُ اللّه» داده بود، فرمان داد تا امام را در نماز جماعت صبح، پس از گفته شدن (السلام علیکم و رحمهاللّه و برکاته)، از پشت سر با شمشیر ترور کند.
اما به هنگام سلام نماز ابابکر در شجاعت و کاردانى خالد بن ولید شک کرد، و دچار اضطراب شد، و چند بار دو سلام قبل از سلام آخر را تکرار کرد و چارهاى ندید که در حالت نماز بگوید:
خالد آنچه را که دستور دادم انجام نده
و نمازش را با سخن غیر عبادى باطل کرد.
امام على علیهالسلام به عقب سر برگشت و به خالد فرمود، چه دستورى داشتى؟
خالد با کمال بىشرمى گفت، ترور تو!
امام با دو انگشت حلقوم او را بگونهاى فشرد، که رنگش سیاه شد، و ابابکر و عمر و دیگران گریختند و به عباس عموى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله متوسل شدند تا با سوگند دادن به رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله، على علیهالسلام خالد را رها کرد
– احتجاج طبرسى ص ۸۳
و اما پاسخ اهل سنت :
تصور کنید خلیفه و دیگران را در حال گریختن !!
پس ای نادانان چرا میگویید که عمر به فاطمه لگد زد و پهلویش را شکست و علی تکان نخورد؟ آیا حضرت علی برای پهلوی خونین زنش، خونش به جوش نمیاید، اما بخاطر کار نکرده خالد، خونش به جوش میاید؟!! و میخواهد او را خفه کند؟!
براین عقل و دانش،ببایست گریست!