آیا ابن ابی الحدید، شیعه بوده است یا سنی معتزلى؟

  پاسخ شیعه ها به این سوال: در جواب این سؤال سه نکته شایان ذکر است .
۱- معنای شیعه:
شیعه به کسی می گویند که اولاً قائل به امامت ۱۲ امام که اولین آنها حضرت امیرالمؤمنین یعسوب الدین حبل المتین علی علیه الصلاه و السلام و آخرین آنها حضرت حجت امام زمان ارواحنا فداه است باشد و عقیده داشته باشد که اینان خلفای‌ بر حق و بلافصل رسول خدایند و از تمامی مخلوقات خدا برترند .
۲- مذهب او:
آنچه از عبارات بعضی علمای اهل سنت برمی آید این است که «عبدالحمید بن هبه الله بن محمد بن الحسین بن أبی الحدید أبو حامد عزالدین معتزلی » شافعی مذهب بوده است .
۱ – ابن خلکان می گوید:
۲۸۳ – عز الدین ابن أبی الحدید:وقال ( ابن الشعار ):عبد الحمید بن أبی الحدید کاتب فاضل أدیب ذو فضل غزیر وأدب وافر وذکاء باهر، خدم فی عده أعمال سواداً وحضره، آخرها کتابه دیوان الزمام. تأدب على الشیخ أبی البقاءالعکبری ثم على أبی الخیرمصدق ابن شبیب الواسطی، واشتغل بفقه الإمام الشافعی وقرأعلم الأصول، وکان أبوه یتقلد قضاء المدائن، وله کتاب العبقری الحسان فی علم الکلام والمنطق والطبیعی والأصول والتاریخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقه من الحوادث الجامعه.
وفیات الأعیان ج ۷، ص ۳۴۲، رقم ۲۸۳ .
علمای دیگر اهل سنت بیشتر عقیده اعتزال او را مطرح می کنند و این به این معنا است که هر گاه فردی عقیده اعتزال داشت، دیگر امامی مذهب نیست و عقایدش با امامیه فرق می کند .
نویسنده فوات الوفیات اینگونه می گوید :
عز الدین ابن أبی الحدید :عبد الحمید بن هبه الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید، عز الدین المدائنی المعتزلی الفقیه الشاعر….ومن تصانیفه ….. وشرح نهج البلاغه فی عشرین مجلد . در حاشیه رقم ۱ می گوید:وقال فیه ابن الشعار: ((خدم فی عده أعمال سوادا وحضره آخرها کتابه دیوان الزمام، تأدب على الشیخ أبی البقاء العکبری ثم على أبی الخیر مصدق ابن شبیب الواسطی، واشتغل بفقه الإمام الشافعی وقرأ الأصول، وکان أبوه یتقلد قضاء المدائن))
فوات الوفیات ج۲، ص ۲۵۹، ذیل ترجمه عز الدین ابن أبی الحدید .
استاد محمد ابولفضل ابراهیم محقق شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید در مقدمه اش بر این شرح یکی از قصائد ابن ابی الحدید را – که در مدح آقا امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه است – از کتاب العلویات السبع ۱۶، ۱۷ نقل می کند که ابن ابی الحدید در این قصیده شیعه بودنش را نفی می کند . و آن قصیده این است:

  ورأیت دین الاعتزال وأننی أهوى لأجلک کل من یتشیع
خطاب به حضرت امیر علیه السلام می گوید: مذهب اعتزال را به عنوان دین برای خود انتخاب کردم و به خاطر تو شیعیان را دوست می دارم.
شرح نهج البلاغه – ابن أبی الحدید – مقدمه المحقق، ج ۱، ص ۱۴٫
زرکلی هم در« الأعلام » همین مطلب را می گوید :
عبد الحمید بن هبه الله بن محمد بن الحسین بن أبی الحدید، أبو حامد، عز الدین: عالم بالادب، من أعیان المعتزله… له (شرح نهج البلاغه – ط) … .
الأعلام ج۳، ص ۲۸۹، ذیل ترجمه عبد الحمید بن هبه الله بن محمد بن الحسین بن أبی الحدید .
۳- اعتقادات ابن أبی الحدید:
نکته سوم که شایسته است مورد توجه قرار گیرد نظریات ابن ابی الحدید است که با دقت در آن ها به راحتی به دست می آید که او فردی سنی است و نمی‌ تواند شیعه باشد ؛ بلکه نهایت چیزی که درمورد او می توان گفت ( آن هم به خاطر نقل یک سری از حقایق تاریخی‌ ) این است که او یک سنی معتزلی منصف است . به این عبارات توجه کنید:
۱- نظریه تقدیم مفضول بر افضل:
الحمد لله الواحد العدل الحمد لله الذی تفرد بالکمال فکل کامل سواه منقوص …… وقدم المفضول على الأفضل .
سپاس خدایی را که یگانه و عادل است، سپاس خدایی را که تمامی کمالات در وجود اوست، پس هر کاملی غیر از او ( ودرمقابل او) ناقص است . و سپاس خدایی را که مفضول را بر افضل مقدم کرد .
شرح نهج البلاغه – ابن أبی الحدید – ج ۱ – ص ۳ .
ابن ابی الحدید با اینکه در مسائل اعتقادی و کلامی معتزلی مذهب است ولیکن در این نظریه یک مطلب خلاف عقل را به خداوند تبارک و تعالی نسبت می دهد، حال خدا می داند به چه انگیزه و به دفاع از چه کسی این کار را انجام داده است !!! .
در مورد این مطلب شایسته است به دو نکته توجه شود:
۱ . از این حرف ابن ابی الحدید براحتی می توان فهمید که او شیعه نیست. زیرا هیچ شیعه اثنا عشری این مطلب را قبول ندارد .
شیخ طوسی رحمه الله علیه می فرمایند :
وأما الذی یدل على أنه یجب أن یکون أفضل فی الظاهر ما نعلمه ضروره من قبح تقدیم المفضول على الفاضل …… والعلم بقبح ذلک ضروری لا یختلف العقلاء فیه، ولا عله لذلک إلا أنه تقدیم المفضول على الفاضل فیما کان أفضل منه فیه . وإذا کان الله تعالى هو الناصب للإمام یجب أن لا ینصب إلا من هو أفضل فی ظننا وعلمنا .
اما آنچه دلالت می‌ کند بر اینکه امام در ظاهر باید از همه بالاتر و افضل باشد این است که ما می دانیم و بدیهی و روشن است که مقدم کردن فرد مفضول و پائین تر بر فرد افضل ( عقلا ) کار قبیحی است …. ( تا آنجا که می فرمایند ) و در علم به قبح چنین امر بدیهیی هیچ یک از عقلا اختلاف ندارند و علت این عدم اختلاف هم این است که مفضولی بر فاضلی – در چیزی که آن فاضل براو برتری دارد – مقدم شده است . و زمانی که خداوند امر نصب امام را عهده دار است ( عقلا ) واجب است کسی را انتخاب کند که در پیش ما ظنا و علما از همه بالاتر باشد یعنی فردی که مسلمین اطمینان و علم دارند به اینکه از همه افراد بالاتر است .
الاقتصاد – الشیخ الطوسی – ص ۱۹۱٫
۲ . بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که هر گاه امر مهمی در بین باشد که نیازمند به رهبر یا مسؤولی برای آن باشیم همیشه عقلا بهترین فرد و کاملترین فرد ( از جهت شرائط ) را برای آن مسؤولیت انتخاب می کنند حال هر مصلحتی هم که در بین باشد هیچ وقت عقلا به خود اجازه نمی دهند بخاطر آن مصلحت فرد واجد شرایط را کنار بگذارند و فرد پائین تر از او را انتخاب کنند و اگر هم کسی چنین کاری را انجام دهد از طرف عقلا مورد سرزنش و نکوهش واقع می شود . حال وقتی عقلای عالم چنین کاری انجام نمی دهند و این کار را خلاف عقل می دانند چگونه ممکن است چنین کار خلاف عقلی از خداوندی که خالق عقل است سر بزند ؟!!
شیخ طوسی در ادامه می فرمایند :
ولا یجوز تقدیم المفضول على الفاضل لعله وعارض، لأن تقدیمه علیه وجه قبح، ومع حصول وجه القبح لا یحسن ذلک کما لا یحسن الظلم، وإن عرض فیه وجه من وجوه الحسن – ککونه نفعا للغیر – لأن مع کونه ظلما – وهو وجه القبح – لا یحسن على حال . ولو جاز أن یحسن ذلک لعله لجاز أن یحسن تقدیم الفاسق المتهتک على أهل الستر والصلاح، وتقدیم الکافر على المؤمن …. وذلک باطل .
الاقتصاد – الشیخ الطوسی – ص ۱۹۱ – 192.
به خاطر هیچ علت وعارضی مقدم کردن مفضول بر فاضل ( عقلا ) جایز نیست زیرا مقدم کردن مفضول بر فاضل قبیح است، و با وجود وجه قبح هیچ گاه چنین تقدیمی‌ نمی تواند نیکو باشد همانطوری که هیچ وقت ظلم نیکو نمی شود، حتی اگروجهی از وجوه حُسن مثل نفع رساندن به دیگری و….. بر آن عارض شود و در کنار آن باشد زیرا تا زمانی که بر آن ظلم صدق می کند این کار قبیح است و نمی تواند نیکو باشد . حال اگر قرار باشد ظلم به خاطر علت و مصلحتی نیکو شود هر آینه جایز است انسان فاسقی را که هتک حرمت می کند بر انسانهایی که اهل راز داری و صلاح و تقوا هستند مقدم شود و یا اینکه کافر بر مؤمن مقدم شود … واین کار باطلی است .
۲- عدم قبول امامت و خلافت بلا فصل آقا امیرالمؤمنین علیه السلام
او معتقد است هیچ روایت و نص صریحی مبنی بر خلافت بلا فصل حضرت امیر صلوات الله وسلامه علیه از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نداریم . به این عبارات توجه کنید :
ومن تأملها وأنصف، علم أنه لم یکن هناک نص صریح ومقطوع به لا تختلجه الشکوک ولا تتطرق إلیه الاحتمالات، کما تزعم الامامیه فإنهم یقولون إن الرسول صلی الله علیه وسلم نص على أمیر المؤمنین علیه السلام نصا صریحا جلیا….. ولا ریب أن المنصف إذا سمع ما جرى لهم بعد وفاه رسول الله صلی الله علیه وسلم، یعلم قطعا أنه لم یکن هذا النص، ولکن قد سبق إلى النفوس والعقول أنه قد کان هناک تعریض وتلویح، وکنایه وقول غیر صریح، وحکم غیر مبتوت، ولعله صلی الله علیه وسلم کان یصده عن التصریح بذلک أمر یعلمه، ومصلحه یراعیها، أو وقوف، مع إذن الله تعالى فی ذلک .
هر کس بیندیشد و انصاف به خرج دهد درمی یابد که در این باره ( خلافت بلا فصل حضرت امیر صلوات الله وسلامه علیه ) هیچ روایت صریح و روشنی به گونه ای که هیچ شک و احتمالی در آن راه نداشته باشد، نداریم، بر خلاف نظر امامیه که گمان می کنند رسول خدا در روایت صریح و روشن و آشکار و بدون ابهامی علی را به عنوان خلیفه بلا فصل خود معرفی کرده است …… وی‌ در ادامه می گوید:وشکی نیست انسان منصف زمانی که جریانات بعد از وفات رسول خدا را بشنود، قطعا درمی یابد که هیچ روایت صریحی در کار نبوده است، ولکن آنچه به ذهن و عقل می آید این است که روایات رسول خدا در این مورد، درحد یک تعریض و اشاره و کنایه و گفتارغیرصریحی بیش نبوده، و حکمی قطعی در کارنبوده است .
و شاید عدم تصریح ایشان به این مطلب به خاطرامری بوده که خود می دانسته اند ( و به ما نرسیده است )، ویا مصلحتی در کار بوده، و یا اینکه سرّ توقف ایشان و بیان نکردن ایشان به خاطر این بوده که منتظر دستور واذن خداوند دراین مسأله بوده اند . ( و دستوری هم در این زمینه نیامد )
شرح نهج البلاغه – ابن أبی الحدید – ج ۲ – ص ۵۹


۳- شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها :
ابن ابی الحدید به اینجا که می رسد به شدت ازمهاجمین وجسارت کنندگان دفاع می کند و بحث هجوم ها و جسارتها و در نتیجه شهادت أم ابیها فاطمه زهرا سلام الله علیها در اثر آن آزارها و اذیتها را از اموری می‌پندارد که هیچ اصل و اساسی ندارد و ساخته و پرداخته شیعه است . به این عبارات توجه کنید:
فأما الأمور الشنیعه المستهجنه التی تذکرها الشیعه من إرسال قنفذ إلى بیت فاطمه، وإنه ضربها بالسوط فصار فی عضدها کالدملج وبقی أثره إلى أن ماتت، وأن عمر أضغطها بین الباب والجدار، فصاحت:یا أبتاه یا رسول الله ! وألقت جنینا میتا، وجعل فی عنق على علیه السلام حبل یقاد به وهو یعتل، وفاطمه خلفه تصرخ ونادى بالویل والثبور، وابناه حسن وحسین معهما یبکیان . وأن علیا لما أحضر سلموه البیعه فامتنع، فتهدد بالقتل، فقال:إذن تقتلون عبد الله وأخا رسول الله ! فقالوا: أما عبد الله فنعم ! وأما أخو رسول الله فلا . وأنه طعن فیهم فی أوجههم بالنفاق، وسطر صحیفه الغدر التی اجتمعوا علیها، وبأنهم أرادوا أن ینفروا ناقه رسول الله صلی الله علیه وسلم لیله العقبه، فکله لا أصل له عند أصحابنا، ولا یثبته أحد منهم، ولا رواه أهل الحدیث، ولا یعرفونه، وإنما هو شئ تنفرد الشیعه بنقله .
و اما امور زشت ومستهجنی‌ که شیعیان در مورد اینکه قنفذ را به درب خانه فاطمه فرستادند و او هم با تازیانه فاطمه را مورد ضرب و شتم قرار داد و بازوی او چنان ورم کرده و بالا آمده بود که شبیه دستبد شده بود و اثر آن تا زمان وفات ایشان باقی بود، و اینکه عمر او را بین در و دیوار تحت فشار قرار داد و او فریاد می زد یا أبتاه یا رسول الله و در این هنگام جنین او سقط شد، و به گردن علی ریسمان انداختند و او را می کشیدند و او مقاومت می نمود و فاطمه پشت سر او آه و ناله می کرد و حسن و حسین با هم گریه می کردند و وقتی علی را آوردند به او گفتند بیعت کن او ممانعت کرد، پس او را تهدید به قتل کردند، پس ایشان گفت: اگر مرا بکشید در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه وسلم را کشته اید! پس آنها گفتند:اینکه گفتی بنده خدا درست است ولی اینکه گفتی برادر رسول خدا صحیح نیست ( یعنی تو برادر رسول خدا نیستی ). و علی ( علیه السلام ) در مقابل، نفاق آنها را به آنها گوشزد نمود، ونوشتن صحیفه ملعونه (مبنی بر ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم ) و اتفاق و هم پیمانی آنها برآن، و اینکه آنها در شب عقبه با رَم دادن شتر پیامبراکرم قصد ترور آن حضرت را داشتند را رو در روی آنها به آنها گوشزد نمود .ابن ابی الحدید بعد از نقل این جریانات می گوید:
هیچ کدام از این مطالب نزد اصحاب ما اصل و اساسی ندارد، و هیچ یک از آنها این مطالب را تثبیت نکرده است، و اهل حدیث هم اینها را نقل نکرده اند، و چنین مطالبی نزد آنها شناخته شده نیست ( یعنی اینها مطالب عجیب و غریبی است که ساخته و پرداخته شیعیان است )، و قطعا اینها از اموری است که فقط شیعیان نقل کرده اند و لاغیر.
شرح نهج البلاغه – ابن أبی الحدید – ج ۲ – ص ۶۰ .
وما در جواب او می گوییم:ابن الحدید ! اگر ذره ای در اینجا انصاف به خرج می‌ دادی و لااقل کتب علمای خودتان را مطالعه می نمودی هیچ گاه به خودت اجازه نمی دادی که چنین حرفهایی را بر زبانت جاری کنی . « أعوذ بالله مِن علم لا ینفع »


۴- ایمان حضرت ابوطالب صلوات الله علیه :
ابن ابی الحدید معتقد است نقل ها مختلف است بعضی حاکی از کفر ابوطالب است و روایات زیادی که حکایت از اسلام او دارند، در نهایت می گوید:
من در این زمینه توقف می کنم و حکمی نمی دهم .
واختلف الناس فی إیمان أبى طالب فقالت الامامیه وأکثر الزیدیه:ما مات إلا مسلما .
وقال بعض شیوخنا المعتزله بذلک، منهم الشیخ أبو القاسم البلخی وأبو جعفر الإسکافی وغیرهما .
مسلمین درایمان ابوطالب اختلاف دارند:همه امامیه و اکثر زیدیه قائلند او مسلمان از دنیا رفته است . و بعضی از اساتید ما معتزله مثل شیخ أبو القاسم البلخی وأبو جعفر الإسکافی وغیر این دونفر هم همین قول را پذیرفته اند .
شرح نهج البلاغه – ابن أبی الحدید – ج ۱۴ – ص ۶۵ – ۶۶ .
قلت:فأما أنا فإن الحال ملتبسه عندی، والاخبار متعارضه، والله أعلم بحقیقه حاله کیف کانت …. فأنا فی أمره من المتوقفین .
و اما نظر من این است که اخبار در مورد او متعارض است و حال او ( از نظر ایمان و کفر) نزد من پوشیده است . حقیقت حال او هر چه که باشد خداوند می داند . در ادامه هم می گوید:من در امر ایمان ابوطالب از توقف کنندگان هستم . ( یعنی عقیده به ایمان او ندارم و نظری نمی دهم )
شرح نهج البلاغه – ابن أبی الحدید – ج ۱۴ – ص ۸۲ .
این در حالی است که تمامی امامیه ( شیعه اثنا عشری ) همانطوری که خود ابن ابی الحدید تصریح کرد قائل به ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام هستند .
و در اینکه ایشان با ایمان کامل از دنیا رفت احدی از امامیه تردید ندارد .

۵- ایمان پدران انبیای عظام الهی علیهم السلام
او معتقد است پدران انبیای عظام الهی وهمچنین پدر بزرگوار پیامبر اسلام مشرک بوده اند . در حالی که هیچ شیعه ای ( شیعه اثنا عشری ) چنین نظری‌ ندارد و همه شیعیان ( شیعه اثنا عشری ) قائلند که تمامی پدران انبیای عظام الهی اهل ایمان بوده اند و لحظه ای شرک نورزیده اند. برای آشنایی بیشترو بهتربا نظراو به شرح نهج البلاغه ج ۱۴، ص ۶۷و۶۸ مراجعه کنید .

                                                                                                                 گروه پاسخ به شبهات                                                                                                          

پاسخ اهل سنت:


اولا: آدم میتواند شیعه باشد و امام زمان را قبول نداشته باشد مثل شیعه اسماعیلی و شیعه زیدی وووو
دوما: آدم نمیتواند سنی باشد و در همان حال علی را افضل تر از ابوبکر بداند این محال است پس ابن ابی الحدید سنی نیست


سوما: شیعه های دوازده امامی تا این اواخر میگفتند وفات فاطمه….. و نمیگفتند شهادت فاطمه !
پس عدم اعتقاد ابن ابی الحدید به کشته شدن فاطمه،شیعه بودن او را نفی نمیکند.


جهارما: باید بدانیم که اهل سنت تمام احادیث موجود در بخاری و مسلم را صحیح میدانند و آن دو کتاب را موثق ترین کتاب خود بحساب میاورند
اما احادیثی هست که درجه صحت آنها حتی از احادیث بخاری نیز بیشتر است
اما احادیث هست که درجه درستی آنها از حدیث های روایت شده در مسلم نیز بیشتر است
آن حدیث ها کدامند؟!!
حدیث های که بخاری و مسلم هر دوی آن ها متفقآ در کتاب های خود نقل کرده اند صحیح تر هستند ازصحیح بخاری و صحیح مسلم
حالا شما میگویید ابن ابی الحدید که حتی این حدیث های متفقآ علیه را قبول نداشت پس چطور میتوانست سنی باشد؟!!
برای مثال، این درنزد سنی ها یک اصل ثابت است که ابوطالب کافر از دنیا رفته
تمام مفسرین ما آیه:
[إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ] {القصص:۵۶}
را درباره او میدانند حدیث های کفر او در بخاری و مسلم است در ماجراهای مختلف در باب های مختلف سخنانی از رسول الله است که کفر او را ثابت میکند پس ابن ابی الحدید که اینها را قبول ندارد نمیتواند بگویید که او سنی است
اگر بعنوان شیعه قبولش ندارید پس سنی هم نیست اما یادتان باشد که شیعه ها یک فرقه نیستند، او بی شک شیعه است حالا اکر ۱۲ امامی نباشد یک چیز دیگر, اما سنی نیست.


یکی دو تا از این احادیث در باره کفر ابوطالب را در بخاری و مسلم ببینید:

۱۴۱ – وَحَدَّثَنِى حَرْمَلَهُ بْنُ یَحْیَى التُّجِیبِىُّ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ قَالَ أَخْبَرَنِى یُونُسُ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ قَالَ أَخْبَرَنِى سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاهُ جَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَوَجَدَ عِنْدَهُ أَبَا جَهْلٍ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِى أُمَیَّهَ بْنِ الْمُغِیرَهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « یَا عَمِّ قُلْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. کَلِمَهً أَشْهَدُ لَکَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ ». فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِى أُمَیَّهَ یَا أَبَا طَالِبٍ أَتَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ. فَلَمْ یَزَلْ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَعْرِضُهَا عَلَیْهِ وَیُعِیدُ لَهُ تِلْکَ الْمَقَالَهَ حَتَّى قَالَ أَبُو طَالِبٍ آخِرَ مَا کَلَّمَهُمْ هُوَ عَلَى مِلَّهِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ. وَأَبَى أَنْ یَقُولَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « أَمَا وَاللَّهِ لأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ مَا لَمْ أُنْهَ عَنْکَ ». فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ (مَا کَانَ لِلنَّبِىِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُولِى قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ ). وَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِى أَبِى طَالِبٍ فَقَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- (إِنَّکَ لاَ تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ). صحیح مسلم

۵۳۵ – وَحَدَّثَنَا قُتَیْبَهُ بْنُ سَعِیدٍ حَدَّثَنَا لَیْثٌ عَنِ ابْنِ الْهَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَبَّابٍ عَنْ أَبِى سَعِیدٍ الْخُدْرِىِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- ذُکِرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ أَبُو طَالِبٍ فَقَالَ « لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِى یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَیُجْعَلُ فِى ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ یَبْلُغُ کَعْبَیْهِ یَغْلِى مِنْهُ دِمَاغُهُ ». صحیح مسلم
در این حدیث رسول الله میگوید شاید که شفاعت من در روز قیامت به ابوطالب کمک کند و او را بر سطح آتش بیاورد و فقظ تا غوزک پا در آتش باشد اما مغزش از این آتش بجوش میاید

۴۷۷۲ – حَدَّثَنَا أَبُو الْیَمَانِ أَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ أَخْبَرَنِى سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاهُ جَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله علیه وسلم – فَوَجَدَ عِنْدَهِ أَبَا جَهْلٍ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِى أُمَیَّهَ بْنِ الْمُغِیرَهِ، فَقَالَ « أَىْ عَمِّ قُلْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، کَلِمَهً أُحَاجُّ لَکَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ » . فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِى أُمَیَّهَ أَتَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمْ یَزَلْ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله علیه وسلم – یَعْرِضُهَا عَلَیْهِ، وَیُعِیدَانِهِ بِتِلْکَ الْمَقَالَهِ حَتَّى قَالَ أَبُو طَالِبٍ آخِرَ مَا کَلَّمَهُمْ عَلَى مِلَّهِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَأَبَى أَنْ یَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ . قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله علیه وسلم – « وَاللَّهِ لأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ مَا لَمْ أُنْهَ عَنْکَ » . فَأَنْزَلَ اللَّهُ ( مَا کَانَ لِلنَّبِىِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ ) وَأَنْزَلَ اللَّهُ فِى أَبِى طَالِبٍ، فَقَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ – صلى الله علیه وسلم – ( إِنَّکَ لاَ تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ ) . صحیح بخاری
تمام مفسیرین ما در تفسیر این آیه:
[إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالمُهْتَدِینَ] {القصص:۵۶}
تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی؛ ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت می‌کند؛ و او به هدایت یافتگان آگاهتر است!
خلاصه حرف ما این است که که اگر شما او را شیعه قبول ندارید نداشته باشید اما برای نکوهش اهل سنت به حرفهای او استناد نکنید چون او سنی نیست.
ما هرگز برای کوبیدن شییعه بگفته های او استناد نمیکنم زیرا حاجتی نیست.
ما مکر نمیکنیم وقتی کتابهای اصلی شیعه موجود است چرا به ابن ابی الحدید استناد کنیم ؟

شیعه، سخنـان ابن ابی الحدید را به عنـوان یک سنـی شاهد می آورد.
این مرد کتابی به نام «شرح بر نهج البلاغه» نوشته است و هنر دیگری ندارد. همین شرح، دلیلی است بر شیعه بودن او زیرا در نهج البلاغه اش نوشته است: عمر، حق علی را خورده است. اگر ابن ابی الحدید، نقدی بر نهج البلاغه می نوشت مسأله ای نبود، اما او شرح نوشته است.
او اهل مداین بود و لقبش معتـزلی است و نمی دانـم چرا شیـعه او را از بـزرگان اهل سنت می دانــد؛زیـرا معتـزلی، سنی نیست. او در مداین از شیعیان غالی و تند رو بود؛ به بغداد که رفت، معتـزلی شد. علاوه بر این، شرح نهج البلاغه دلیلی دیگر بر شیعه بودنش است. علمای شیعه، شرحش را «شرح شریف» می نامند. او این کتاب را به وزیر ـ ابن علقمی ـ شیـعه هدیه کرد. ابن علقمی، همان کسی است که با هلاکـوخان مغول کنار آمد و خلافت عباسیان را به دست بت پرستان از بین برد و با این خیانت دو میلیون ازمردم بغداد قتل عام شدند و به نوامیس مسلمانان تجاوز شد. اما این وزیر مردود و دشمن اسلام و متعصب، صد هزار درهم و لباسی فاخر و اسبی تیز پا به ابن ابی الحدید معتزلی به خاطر نوشتن کتابش پاداش داد.


بعضی از علمای معاصر شیعه نیز، او را هم مذهب خود می دانند. اما نویسندۀ سایت ولی العصر، مصلحت را در این دیده است که ابن ابی الحدید را سنی معرفی کند تا شاید بساط حقه بازیش رونقی تازه بیابد.
آیت الله قمی از جمله کسانی است که او را شیعه می داند.
علمای شیعه، منحرفان سنی یا شیعه را ابتدا سنی قلمداد می کنند و بعد به گفتۀ او استناد می نمایند.
البته اگر چنین نکنند، پس چه کار کنند !! آنها که نمی توانند برای اثبات امامت یا سینه زنی از قرآن دلیل بیاورند.
کارشان درست مثل این است که با استناد به فرامین آتاترک، به یک کالیفرنیانشین ثابت کنند که در اسلام حجاب نیست.
یک مثل است که می گویند: مورچه چیست که کله پاچه اش باشد. اهل سنت کتاب نهج البلاغه را ـ که شیعه ها فکر می کنند گفته های سید ما علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) است ـ
قبول ندارند که حالا شرحش را به رخ ما بکشند!!!
این همه مدارس اهل سنت وجود دارد، آیا در یک مدرسه هم کتاب نهج البلاغه تدریس می شود؟ اگر این کتاب گفتار حضرت علی رضی الله عنه باشد، اهل سنت آن را بر سر خود می گذارند.
این جناب ابن ابی الحدید چطور سنی است که بر خلاف اهل سنت دیگر عمل می کنـد.
او در قرن هفتم زندگی می کرد! چرا شما از او حدیث نقل می کنید؟! آیا بر او وحی نازل می شد؟ اگر او حدیثی در کتابش آورده، حتماً از یک کتاب اصلی نقل قول کرده است. چرا شما از کتاب اصلی ما نقل قول نمی کنید؟ البته اگر ریگی به کفش ندارید.
ابن ابی الحدید چرا نزد شما عزیز است و نزد اهل سنت بی اهمیت.
من کتاب ابن ابی الحدید را در کتاب فروشی های اهل سنت هم ندیده ام؛ اما نهج البلاغه را در زمان شیعه بودنم خوانده ام.و بعد ها بارها از مفسران اهل سنت پرسیدم که نهج البلاغه را خوانده اید؟ می گویند: نامش را شنیده ایم، اما نخوانده ایم. پس وقتی کتاب اصلی را نمی خوانند، شرحش چه اهمیتی دارد که مرتب می گویید: ابن ابی الحدید،
ابن ابی الحدید، حضرت ابو هریره را رشوه خوار معرفی کرده است و کتب اهل سنت پر است از احادیث ابوهریره (رضی الله عنه).
پس قاعدتاً ابن ابی الحدید احادیث یک راشی را قبول ندارد و در نتیجه کتابهای اهل سنت را قبول ندارد. و همچنان شما می گویید: ابن ابی الحدید،سنی…
من نمی فهمم اگر او سنی است، چرا شما این قدر از او نقل قول می کنید و سنگ او را به سینه می زنید در حالی که سنی ها به او بی اعتنا هستند؟!


حالا این هم دلایل شیعه بودن ابن ابی الحدید از زبان دو دانشمند معاصر شیعی:
هو عز الدین بن ابی الحسن بن ابی الحدید المدائنی صاحب شرح نهج البلاغه المشهور وهو من أکابر الفضلاء …. موالیا لأهل العصمه و الطهاره …… وحسب الدلاله على علو منزلته فی الدین وغلوه فی امیر المؤمنین علی علیه السلام شرحه الشریف الجامع لکل نفیسه وغریب.
می بینید که آیت الله خونساری او را شیعه می داند.
وقال القمی فی کتابه الکنى والألقاب:
ابن ابی الحدید ولد فی المدائن وکان الغالب على أهل المدائن التشیع و التطرف والمغالاه فسار فی دربهم وتقیل مذهبهم و نظم العقائد المعروفه بالعلویات السبع على طریقتهم وفیها غالی و تشیع وذهب الإسراف فی کثیر من الأبیات کل مذهب ، ثم ذکر القمی بعض الأبیات التى قالهاً غالیا
ثم خف الى بغداد وجنح الى الاعتزال واصبح کما یقول صاحب نسخه السحر معتزلیاً جاهزیا فی اکثر شرحه بعد ان کان شیعیاً غالیا.
وتوفی فی بغداد سنه ۶۵۵، یروى آیه الله الحلی عن أبیه عنه .
همۀ این مسائل به کنار، به یکی گفتند: نامت چیست؟ گفت: مسیو قراپیط. گفتند: دیگر از دینش نپرسید. خودتان می گویید: ابن ابی الحدید معتزلی است … و معتزلی را اهل سنت به سنی بودن قبول ندارنـد.
او بر نهج البلاغه شرح نوشته است؛ در نهج البلاغه نوشته شده است که عمر ظالم بود؟ بله او شرح نوشته است که بود بد جوری هم بود . بعد کتابش را هدیه کرده است به ابن علقمی.
البته شیعیان، مثل ابن ابی الحدید شاهدان بسیار دارند.

دلایلی بر شیعه بودن ابن ابی الحدید از کتاب خودش:
در کتاب «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید معتزلی آمده است: امام علی (علیه السلام) در پاسخ شخصی که پرسید: چرا باغ فدک را پس نگرفت. فرمود:
من از خداوند شرم دارم که چیزی را بازستانم که ابوبکر آن را منع کرد و عمر نیز، همان را تأیید کرده است
.به زبان بی زبانی می خواهد، بگوید: ابوبکر و عمر، حق علی را خوردند.
همچنین ابن ابی الحدید نوشته است:
محمد بن إسحاق می گوید:از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم:
<<آیا می دانی علی (علیه السلام) هنگامی که بر عراق چیره شد، دربارۀ سهم ذوی القربى (خمس و فدک) چگونه رفتار کرد ؟
حضرت فرمود: روش ابوبکر و عمر را ادامه داد.
گفتم: چگونه و چرا ؟ در حالی که شما چیزهایی می گویید [ که حق ما اهل بیت است ] .
حضرت فرمود: به خدا قسم که اهل او جز از رأی او نتیجه نمی گیرند . ( یعنی، حرف او را می زنند. )
پرسیدم: پس چه چیزی مانع (امیرالمومنین) شد [که آن را باز پس گیرد] ؟
حضرت فرمود: او کراهت داشت از این که مخالفت با ابوبکر و عمر را به او نسبت بدهند.>>
در این جا ابن ابی الحدید خجالت را کنار گذاشته است و واضح وصریح گفته که ابوبکر وعمر غاصبند.
بخاری ده ها حدیث هم در مدح ابوبکر و عمر دارد، اما ابن ابی الحدید در مدح عمر و ابوبکر چیزی ننوشته است، بلکه آنها را مذمت هم میکند
حالا تیر خلاص را در عقیده شیعه میزنم
بر طریق مماشات قبول کمیکنم که ابن ابی الحدید سنی است!! ابن ابی الحدید که در قرن هفتم میزیسته حالا گیریم که سنی باشد !از این چه ثابت میشود؟!!!
حالا اگر یک سنی قرن هفتمی ؛در نا کجا آبادی؛ بر خلاف همه سنی های دیگر عقایدی داشته باشد از این چه ثابت میشود؟!!
از این حقانیت مذهب شما ثابت میشود؟ آیا این است بهره شما از علم و دانش و منطق ؟؟؟!!!!!

 

نویسنده: سجودی

مقاله پیشنهادی

هنگام اختلاف با پدر چگونه با وی صحبت کنم؟

سوال: در اسلام هنگامی که سوء تفاهمی میان پدر و پسر رخ می‌دهد چگونه می‌توان …