چند شبهه در مورد خلفای راشدین و حضرت فاطمه

Home انجمن ها خلفای راشدین چند شبهه در مورد خلفای راشدین و حضرت فاطمه

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  ابومصعب سلفی در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 9 نوشته (از کل 9)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1616
    السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

    این شبهه هایی که یکی از شیعیان مطرح کرده.میخواستم اگر امکان داره دروغ یا صحتشون رو مطمپن بشم.
    جزاکم الله خیر
    ابن قتیبه
    ابن قتیبه درکتاب خود الامه السیاسه ج1 ص18 تحت عنوان گزارش سقیفه می نویسد :
    (( … سپس ابابکر دوسال وچند ماه حکومت کرد که مریض شده ودرهمان مریض
    شده ودر همان مرضی که مرد گفت :
    همانا درد شدید برمن غلبه کرده است . . . ای کاش خانه علی را بحال خود وا
    می گذاشتم اگرچه بامن اعلان جنگ می کردند . . .))
    ———————————————————————————————————————-
    صفدی
    صلاح الدین خلیل بن صفدی(درگذشته سال764هجری) درکتاب خود الوافی بالوفیات
    چاپ بیروت 1401 هجری ج 6 ص 17 ش2444 می گوید:
    نظام معتزلی معتقد است که:
    «بدون شک عمر چنان فاطمه علیهاالسلام را زد که محسن از او سقط شد»
    ———————————————————————————————————————-
    شهرستانی
    أبی­الفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی­بکر احمد شهرستانی (در گذشته­ی
    سال548 هجری) در کتاب خود بنام «الملل و النحل» چاپ بیروت 1402 هجری جلد
    اول صفحه­ی 57 می­گوید:
    «همانا عمر چنان ضربه­ای به شکم فاطمه علیها السلام در روز بیعت زد که
    فاطمه علیها السلام جنین خود را از شکم انداخت».
    ———————————————————————————————————————-
    یعقوبی
    یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه­ی 137 چاپ بیروت تحت عنوان”ایّام ابی
    بکر” (دوران حکومتی ابوبکر) نقل می­کند:
    زمانی که ابوبکر مریض شد، یعنی در همان مرضی که مرد، عبدالرحمن بن عوف به
    عیادت او رفته و از او پرسید: ای خلیفه­ ی پیامبرحالت چگونه است؟
    ابوبکر گفت: همانا من بر هیچ چیز تأسف نمی­خورم مگر بر سه چیز که انجام
    دادم و ای کاش انجام نداده بودم…اما آن سه چیز که انجام دادم و ای کاش
    انجام نداده بودم:
    ای کاش قلاده­ ی خلافت را به گردن نینداخته بودم…
    ای کاش خانه­ ی فاطمه را تفتیش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده
    بودم، اگر چه با من اعلان جنگ می­کردند.
    ———————————————————————————————————————-

    عبدالفتاح عبدالمقصود
    عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای و دانشمندان معاصر اهل سنت درکتاب
    :السقیفه و الخلافه چاپ قاهره ص14 می گوید:
    عمربن الخطاب به منزل علی آمده درحالی که درمنزل طلحه و زبیر و عده ای از
    بزرگان مهاجرین جمع بودند و گفت : بخدا قسم یا برای بیعت (با ابوبکر) از
    خانه خاج می شوید و یا آنکه خانه را بر شما آتش می کشم؟
    همچنین نقل شده که : ابو بکر ،عمر را با عده ای بسوی خانه علی فرستاد ،
    عمر با اصحابش با آتش بطرف خانه آنها حرکت کرده تا آنجا را به آتش بکشیند
    چرا که آنان از بیعت با ابابکر خود داری کرده بودند
    دراین میان شخصی به عمر گفتآیا می­دانی در این خانه فاطمه است؟
    لکن عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد .
    ———————————————————————————————————————-

    عمررضاکحاله
    عمر رضا کحاله از علمای معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء»
    چاپ پنجم بیروت سال 1404- قسمت حرف«فاء» فاطمة بنت محمد صلی الله علیه
    وآله با ذکر سند می­گوید:
    تا آنکه ابو بکر از عده­ای که از بیعت با او سر باز زده و تخلف کرده
    بودند و نزد علی بن ابی طالب علیه السلام جمع شده بودند- مانند عباس و
    زبیر و سعد بن عبادة- سراغ گرفت، و آنها در خانه­ی­­ فاطمه علیهاالسلام
    از بیعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را بسوی
    آنان فرستاد.
    عمر روانه­ی منزل فاطمه علیهاالسلام شده و فریاد کشید و آنان را به خارج
    از خانه جهت بیعت فراخواند. آنان از بیرون آمدن خودداری کردند، در این
    هنگام عمر هیزم طلبیده و گفت:
    قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج می­شوید و یا آنکه
    خانه را با اهلش به آتش میکشم.
    شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض (کنیه­ی عمر)، در این خانه فاطمه علیها السلام است!
    عمر گفت: اگر چه فاطمه در این خانه باشد، آن را به آتش می­کشم!

    ———————————————————————————————————————-


    ابوبکر می گوید که ایکاش 3 کار را ترک می کردم و انجام نمیدادم 1- ایکاش
    به خانه فاطمه ( سلام الله علیها ) کاری نداشتم و آن را نمی گشودم ، اگر
    چه با اعلان جنگ آن را بر من بسته بودند .
    2- ایکاش ( فجائه سلمی ) را می کشتم و یا آزادش می کردم ولی او را به آتش
    نمیسوزاندم
    3- و ایکاش در روز سقیفه ، کار را بر عهده یکی از آن دو مرد ، عمر بن
    خطاب و ابوعبیده جراح ، می گذاشتم تا او امیر میشد و من وزیر می شدم.

    منابع زیادی از اهل سنت ، گواه بر صادر شدن این جملات از ابی بکر می باشند.

    منابع زیر ( با اختلاف کمی در الفاظ ) بیانگر این ندامت از قول ابوبکر می باشند:
    السقیفة وفدک – الجوهری – ص 43 و ص75
    شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج 2 – ص 46 – 47
    شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج 6 – ص 51
    شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج 20 – ص24
    تاریخ مدینة دمشق – ابن عساکر – ج 30 – ص 418 – 419 – 420 – 421 – 422 – 423
    میزان الاعتدال – الذهبی – ج 3 – ص 108 – 109
    لسان المیزان – ابن حجر – ج 4 – ص 188 – 189
    العقد الفرید – ابن عبد ربه – ج 4 – ص250 یا ج4 – ص 90 ( چاپهای دیگر
    )الامامة والسیاسة – ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی – ج 1 – ص 24
    الامامة والسیاسة – ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری – ج 1 – ص 36
    تاریخ الیعقوبی – الیعقوبی – ج 2 – ص 137
    تاریخ الإسلام – الذهبی – ج 3 – ص 117 – 118
    المعجم الکبیر – الطبرانی – ج 1 – ص 62
    الأحادیث المختارة – ابی عبد الله الحنبلی – ج 1 – ص 87
    ( وی راجع به این روایت می گوید : و هذا حدیث حسن عن ابی بکر … یعنی
    حدیث فوق از قول ابی بکر درست است . )
    کنز العمال – المتقی الهندی – ج 5 – ص 631 – 633
    الاموال – ابو عبید – ج1 – ص 304
    مروج الذهب – المسعودی – ج2 – ص 301 – 302

    ———————————————————————————————————————-

    بر اساس اسناد تاریخ پس از انباشتن هیزم بر درب منزل حضرت زهرا(سلام الله
    علیها) مهاجمان اقدام به آتش زدن هیزم ها نموده اند. این شحنه در روضة
    المناظر از کتب اهل سنت می نویسد: خلیفه اول به سوی خانه علی(علیه
    السلام) آمد تا این که خانه را با هر که در آن است بسوزاند، إن عمر جا
    الی بیت علی لیحرقه عی من فیه … » (1)

    البلاذری در انساب الاشراف تصریح دارد که «عمر مشعل بدست بود که فاطمه
    (سلام الله علیها) او را بر درب خانه اش مشاهده کرد: … فحاء عمر و معه
    فتیله قتلقته فاطمه علی الباب. » (2)

    فرمان سوزاندن!

    شهرستانی از علمای اهل سنت در الملل والنحل می نویسد: «و کان یصیح احرقوا
    دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمه و الحسن و الحسین…؛
    کسی فریاد کشید: خانه را با اهلش به آتش بکشید و در خانه کسی جز علی و
    فاطمه و حسن و حسین نبود.» (3)

    براساس گفته عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای اهل تسنن او می دانست که
    فاطمه(سلام الله علیها) در خانه است و با این حال اقدام به آتش زدن درب
    منزل نمود. عبدالفتاح می نویسد: «قالت له طائفة خافت الله و رعت الرسول
    فی عقبه: یا ابا حفص انّ فیها فاطمه فصاح لا یبالی و ان …؛ طایفه ای که
    می ترسیدند و می خواستند رعایت حال پیامبر اکرم را در مورد دخترش بنمایند
    گفتند: ای ابا حفص در این خانه فاطمه است! او گفت: اگر چه فاطمه
    باشد(خانه را به آتش می کشم.) (4)

    براساس تصریح این عالم سنّی کمترین حد رعایت حال پیامبر در مورد دخترش
    شاید همان احترام به منزل و حریم خانه او بود که البته شکسته شد! به خصوص
    آن که براساس تصریح عبدالفتاح طایفه خداترس چنین هتک حرمتی را هرگز روا
    نمی دادند!!

    اتمام حجت فاطمه(سلام الله علیها)!

    در سند البلاذری آمده است که فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: ای پسر خطاب
    آیا می خواهی درب خانه ام را آتش بزنی؟ او گفت: آری، این محکم ترین امر
    است در آنچه پدرت آورده…؛ و قالت فاطمه یابن الخطاب اتراک محرقاً علی
    بابی؟ قال: نعم و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک …» (5) براساس این نقل از
    عالم اهل سنت عمر پس از اتمام حجت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و کاملاً
    آگاهانه به جایگاه حضرت به عنوان دختر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)
    اقدام به سوزاندن درب منزل نمود!

    آتش بر درب خانه!

    مسعودی در اثبات الوصیة از کتب معتبر اهل سنت نقل می کند که «پس راه خانه
    علی(علیه السلام) را در پیش گرفتند و به او یورش بردند و درب خانه اش را
    آتش زدند و او را به زور بیرون کشیدند؛ فوجهوا الی منزله فهجموا علیه و
    احرقوا بابه واستخرجوه منه کرهاً.» (6) بر این مبنا سوخته شدن درب منزل
    فاطمه(سلام الله علیها) واقعه ای تاریخی است که مسلمانان این ننگ را بر
    پیشانی دارند که درب منزل دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به آتش
    کشیدند! هم چنین مقاتل بن عطیه در مؤتمر علمای بغداد به آتش گرفتن درب
    منزل حضرت زهرا (سلام الله علیها) اشاره نموده است. (7)

    فشار بین در و دیوار!

    قلم دیگر نمی تواند جسارت به دختر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را
    به رشته تحریر در آورد و زبان شرمسار است که بگوید هنگامی که درب منزل
    آتش گرفت فاطمه (سلام الله علیها) در پشت در بود! تنها به ارائه سند
    البلاذری از علمای اهل سنت در این باره اکتفا می کنیم که می نویسد: انّه
    حصر فاطمه (سلام الله علیها) فی الباب حتی اسقطت محسناً ؛ … فاطمه را
    چنان در میان در فشرد که محسن را سقط کرد(8) این موضوع در اثبات الوصیة
    مسعودی و نیز موتمر علماء بغداد از مقاتل بن عطیه نیز آمده است. (9)

    علامه مجلسی از علمای شیعه در بحارالانوار به نامه ای از عمر بن خطاب به
    معاویه اشاره می نماید که در آن می گوید: «فرکلت الباب و قد الصقت احشاء
    ها بالباب تترسه و سمعتها و قد صرخت صرخة حسبتها قد جعلت اعلی المدینه
    اسفلها…؛ در حالی که او (فاطمه (سلام الله علیها) سینه خود را به درب
    چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و
    شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است… (10)

    حکایت میخ در!

    مقاتل بن عطیه در مؤتمر می گوید: وقتی فاطمه (سلام الله علیها) پشت درب
    آمد تا عمر و دیگران را برگرداند، او فاطمه را بین در و دیوار به شدت
    فشار داد تا فرزندش سقط شد و میخ در به سینه زهرا(سلام الله علیها) فرو
    رفت: و لما جاء ت فاطمه خلف الباب الترد عمر و حزبه، عصر عمر فاطمه بین
    الحائط و الباب عصرة شدیدة قاسیة حتی السقطت جنینها و نبت مسمار الباب فی
    صدرها…» (11)

    بدون اذن وارد نشوید!

    شرح سوختن در و شکستن باب و فشار بین دیوارها و حکایت میخ در، همگی وقایع
    تاریخی بی جوابی هستند. مگر در مصحف شریف قرآن نیامده است: یا ایها الذین
    امنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم؛ ای کسانی که ایمان آورده
    اید بدون اذن به خانه های پیامبر وارد نشوید. (احزاب/53)

    و چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(سلام الله علیها) خانه رسول
    خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر(صلی الله علیه و آله). این سوال
    بی پاسخ در همه تاریخ مانده است! چه کسی پاسخش را می دهد؟! جز دل های
    سوخته و آه های حسرت! ننگ بر پیشانی مسلمانان که با دختر رسول خدا(صلی
    الله علیه و آله) پس از او، چنین کردند!

    پی نوشت ها:

    1- روضة المناظر، ابن شحنه (م -882)، چاپ افندی، ج7، ص 164.

    2- انساب الاشراف، البلاذری (م- 279)، فی مکتبة الشاملة، ج 1، ص 252 .

    3- الملل و النحل، شهرستانی، فی المکتبة الشاملة، ج1، ص 7 .

    4- السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص 14 .

    5- انساب الاشراف، البلاذری، ج 1، ص 252 .

    6- اثبات الوصیة، مسعودی، ص 155 .

    7- موتمر علماء بغداد، مقاتل بن عطیه، ص 181 .

    8- انساب الاشراف، البلاذری، ج 2، ص 370 .

    9- به نقل از دفاعیات، سیدعلی رضا غروی، مهدی امامی، مرتضی کارگر به قلم
    مجید هوشنگی، نشر طوبای محبت، صص 66- 38 .

    10- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 30، ص 294 .

    11- مؤتمر علماء بغداد، مقاتل بن عطیه، ص 181.

    #4143

    abd
    کاربر
    ببین اقای سلفی از چند حالت خارج نیست.یا همه این احادیث ضعیف هستن یا اصلا نویسندگان ان سنی نیستند یا این کتاب هایی که گفتی برای این نویسندگان نیست. اگر هم اینقدر قضیه واضح بود که نشه ضد زیرش خوب قضیه را ماست مالی میکنیم میره دیگه؛ مثلا میگیم ابوبکر مجتهد بود اشتباه مجتهد هم یک ثواب داره. یا خوب اینکه ابوبکر حالا تهدید کرده خانه علی و فاطمه را که به منزله جان پیامبر هستن اتیش بزنه اهمیت نداره؛نه واقعا به نطر شما اهمیت داره؟؟؟ حالا ابوبکر خواسته بیعت بگیره دیگه خوب این هم یجور بیعت گرفتن!!!اصلا شما چرا قضیه 1400 سال پیش را الان داری یاد اوری میکنی یا چرا کتاب رافضی ها را میخونی؟؟؟ببین ما این همه عالم سنی را تو این سایت شیعه کردیم کسی صداش در نیومد میگیم شما هم رافضی هستی تقیه کردی شدی سنی!!!پس دیگه از این سوال ها نکن.افرین
    #5628
    یعنی توی سایت اهل سنت یکی نیست جواب سلفی جون بده ههههههههه

    براین همه حماقت باید گریست

    #5902
    با سلام

    سوالی ازتون داشتم با توجه به اینکه علمای اهل سنت خلیفه ی دوم را عالم به علوم می دانند می خواستم جوابتون رو پیرامون این مطلب بدونم:

    (( روزی عمر بر روی منبر در میان اصحاب خطبه ای خواند و اخطار کرد که هرکس زنی بگیرد و مهرش را از چهارصد درهم بیشتر تعیین کند بر او حد(مجازات با شلاق) را جاری می کنم و مهر اورا می گیرم و در بیت المال میریزم زنی از میان جمعیت صدا زد گفت ای عمر آیا حرف تو قابل قبول است یا خدا ؟ عمر گفت البته خدا آن زن گفت مگر نه آن است که خداوند در آیه ۲۴ سوره نسا فرموده ((اگر خواستید زنی را رها کرده و زنی دیگر بجای او اختیار کنید و مال بسیاری بر او مهر کرده اید نباید از مهر او چیزی بازگیرید عمر در ادامه گفت تمام شما از عمر برترید حتی زنان))

    در المنثور از جلال الدین سیوطی ص۱۳۳ ج۲

    سنن بیهقی ص ۲۳۳ ج۷

    مستدرک الصحیحین از حاکم نیشابوری ص۱۷۷ ج۲

    #5914

    سامان 1695
    کاربر
    سلام همه ی این شبهات توی سایت موجوده بگردی هست.
    #5915

    سامان 1695
    کاربر
    هر وقت امامت رو در قرآن پیدا کردی و ثابت کردی که امامت از اصول دینه اونوقت بیا دم از حماقت بزن..چون اصول دین در قرآن به صورت صریح و چندین بار نوشته شده و حتی فروع دین هم در قرآن اومده ولی امامت نیست.
    #5929

    raameen
    کاربر
    چرندیات چرندیات اول صحتشان اثبات شود
    #5931

    عبدالحسین
    مشارکت کننده
    سلام علیکم.

    جان مادرتان شما را به همه مقدساتتان شما را به هر چه که قبول دارید یک آیه بیاورید که گفته باشد اصول دین را در قرآن بیان میکنیم یا گفته باشد اینها اصول دین هستند.

    #5950

    habib
    مشارکت کننده
    بنام خدا

    السلام علی عبادالله الصالحین

    بسیار گفته شده و شنیده ایم که در تنش و تشنج و تفرقه و فرقه گرایی نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد و در مقابل هم در مداهنه و تملق و تعارف هم بر همین منوال است.

    تحقیق و تحلیل در سایه تعادل و آرامش ممکن است و این یک اصل است.

    در مورد هر شبهه و یا فرضیه ای مادامی که تعصب و لجاجت سایه انداخته باشد راه به جای درستی ختم نخواهد شد.

    اما در مورد بحث کنونی چند مانع اساسی در عدم توفیق به نظر حقیر می رسد که به نوع برداشت خودم در درجه اول باز می گردد.و در عین حال موافق و مخالف این نظر را تا رعایت حدود مذکور محترم می دانم و طبیعی و معقول است هر دفاع و ردی در صورت آلایش به مصادیق نادرستی ها باطل و غیر متقن است.

    اما انسان به ما هو انسان دارای کرامت است و ابتدای به تعامل فرض بر برائت است مگر خلاف آن به اثبات برسد.و این شعار نیست بلکه یک امر لازم است تا حاصل تعامل به درجه ایقان هرچه بیشتر قرین باشد.

    در مورد حدیث مروی از حضرت عمر رضی الله عنه هم اگر خارج از گرایشات فرقه ای و مذهبی به بوته نقد و تحلیل گذاشته شود مشخصا” درجه تسلیم این بزرگوار را می رساند و نقیصه ای را متوجه ایشان نمی کند.و پر واضح است که استنباط مخالفین اهل سنت و جماعت بر محمل مفروضات و تعصبات مذهبی بنا دارد.و انتساب و افترای اعلمیت عمر رضی الله عنه به باور اهل سنت و جماعت از نوع برداشت و مفروضات قائلین ناشی می شود که تفاوت شایستگی و اعلمیت را درک نمی کنند و در تعریف انسان از نگاه قرآن و عقل غافل و حتی منحرف شده اند.

    همین عوامل در عدم درک اشتراک و حتی شرط لازم و کافی در نوع تبیین جهان بر محور مبدا و معاد به عنوان اصل مسلم هر دین و آیین اعتقادی دخیل و موثرند.

    به عبارت ساده تر هر دین و آیین اعتقادی لزوما” باید پاسخ و نگرش خود را به مبدا و معاد جهان به عنوان اصل و شالوده دین و تشریع خود اعلام کند تا بر این شالوده سایر اوامر و مناهی را بنا کند.

    والسلام علی من اتبع الهدی

در حال نمایش 9 نوشته (از کل 9)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.