این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط blackblock در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1441
متاسفانه جو حكومت ایران و چیزی كه به نام اسلام در این كشور شناسانده می شود باعث شده كه عدۀ زیادی از اسلام زده شده و ایرادات كج و معوج بر اسلام بگیرند كه خود اسلام از این ایرادات بی خبر است! یكی از آن ایرادات نیز مربوط به كربلا است كه با تبلیغات كذب شیعیان، ملاحده نیز فرصت را غنیمت شمرده تور خود را پهن كرده اند؛ ابتدا سخن شیعه را ببینیم و سپس سخن ملحد را!
بله، در ایران متاسفانه حقیقت کربلا به درستی به مردم نشان داده نشده است. و باعث شده که مردم و از جمله سنی ها حادثه ی کربلا را کج و معوج درک کنند.
اصلا شما سنی ها از حادثه ی کربلا این طور که معلوم است هیچ درکی ندارید. اگر درک داشتید این حرف ها را نمی زدید. به طالبان حقیقت کتاب حماسه ی حسینی که مجموعه ی سخنرانی های آقای مطهری است را توصیه می کنم.
اما حسین اولا که مامور بود که به طریق عادی عمل کند. یعنی با این که فدرت های خاصی را از جانب خدا داشت، اما مامور بود که در سر تا سر زندگی (مگر در موارد خاص) مثل سایر مردم زندگی کند. زیرا پیشوای مردم باید به مثل خود مردم باشد و نباید قدرت های ماورایی را به رخ مردم بکشد.
اگر نکته ی بالا را قبول کنید :
اما حسین چاره ای از رفتن به کربلا نداشت. چون اگر به کربلا نمی رفت مجبور بود با یزید بیعت کند. امام یا باید بیعت می کرد یا کشته می شد. که مسلما شخصیتی مثل امام حسین هرگز تن با بیعت با یک کافر منافق کثیف نمی دهد و حاضر است جان خودش و مال و خانواده اش را در راه اسلام فدا کند.
اما حالا چرا امام حسین خانواده اش را نیز با خود برد؟
زیرا ابتدا که امام حسین وارد کربلا شد سپاه بزرگی که از سپاه یزید بیشتر بود با خود داشت. یعنی طوری بود که یزیدیان ترسیدند.
اما از آن جایی که امام حسین می دانست که این عده ی زیاد منافق هستند و در جنگ پیمان شکنی می کنند، شب چراغ ها را خاموش کرد که هرکس دوست دارد برود. زیرا امام می دانست که تقدیر الهی بر کشته شدن امام است. لذل از این مسئله نگران نبود که اگر یاران امام بروند ممکن است کشته شود. امام مطمئن بود که کشته می شود (چون نمی خواست با یزید بیعت کند بدیهی بود که کشته می شود) اما می خواست که در جنگ رسوایی و پیمان شکنی رخ ندهد. لذا با آزاد کردن یاران خود و اجازه ی رفتن دادن به ایشان، در واقع کاری کرد که فقط یاران مخلص بمانند. فقط کسانی بمانند که تا پای جان مقاومت کنند.
در این میان خانواده ی امام نیز بودند. خانواده ی امام هرگز امام را تنها نمی گذاشتند. علاوه بر این حضور ایشان در جنگ لازم بود. بدون شک اگر لازم نبود، امام به ایشان دستور می داد که برگردند. اما حضور حضرت زینب لازم بود. اگر حضرت زینب (س) در کربلا نبود، پس چه کسی باید جلوی یزید خطبه می خواند و او را رسوا می کرد؟
باز هم می گویم که کشته شدن امام در کربلا بدیهی بود و نیاز به علم غیب هم نداشت. امام یا باید بیعت کند یا کشته شود. لطفا درک کنید.حالا وقتی یک نفر دارد کشته می شود، بهتر نیست که کاری کند که نام وی جاویدان شود؟ اگر تنهایی می رفت که زود او را می کشتند یا اسیر می کردند و صدایش هم در نمی آمد. تا الان هم هیچ اثری از قیام عاشورا باقی نمی ماند. امام حسین حضرت زینب را با خود برد. چرا؟
چون که حضرت زینب زن بود و معلوم بود که کشته نمی شود و اسیر می شود و آن گاه می تواند خطبه بخواند و آبروی یزید را ببرد. وگرنه راه دیگری وجود نداشت.
خواست خدا بود که همه ی خانواده ی امام آن جا بروند تا حادثه ی عاشورا زنده بماند.چرا امام که قدرت ماورایی داشت به کودکان خود آب نرساند؟
- اولا که امام مامور بود از قدرت عادی خود استفاده کند
- اگر امام به آن ها آب می رساند، آن گاه حادثه ی عاشورا این قدر سوزناک و جاودان نمی شد. بعلاوه اصلا زیاد اهمیتی نداشت که کودکی که تا چند ساعت دیگر می میرد آب بخورد یا نه. جاودان شدن عاشورا و زنده ماندن اسلام به واسطه ی آن مهم تر از این است که یک کودک چند ساعت تشنه نشود. جان کودکان امام فدای اسلام است
- اگر کودکان امام تشنه نمی شدند و زنده می ماندند. بعدا دشمنان می گفتند که چه جور جنگی بوده که کودکان زنده ماندند. و می گفتند که پس معلوم است در عاشورا زیاد هم سخت نگذشته.
- اگر امام در برخی موارد مثل آب دادن به کودکان از قدرت ماورایی خود استفاده می کرد، آن وقت الان دشمنان اسلام می گفتند که پس چرا امام از این قدرت ماورایی خود در سایر موارد استفاده نکرد؟ چرا امام به کودکان آب داد ولی کاری نکرد که زنده بماند و همه را بکشد؟ و هزار جور حرف دیگر. ولی الان که امام از قدرت ماورایی خود استفاده نکرده، همه چیز روشن است و راه حق جویان باز است: امام مامور بوده عادی عمل کند. والسلام
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3101 -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
چرا امام حسین به اندازه ی 10 روز با خود آب نبرد که تشنه نشود؟
جواب این است که ای معاند کوردل؛ مثلا خیال می کنی امام حسین چقدر باید با خودش آب می برد؟
امام حسین هر چقدر هم که آب می برد یزیدیان صبر می کردند که آب تمام شود. اگر امام حسین به اندازه ی 10 روز آب می برد، یزیدیان روز یازدهم او را می کشتند. اگر به اندازه ی یازده روز آب می برد، او را روز دوازدهم می کشتند. مگر این که تمام آب های دنیا را با خود ببرد.
وانگهی چه در خیال شما می گذرد؟ کمی عاقلانه فکر کنید.
امام حسین می دانست کشته می شود. از کجا می دانست؟ معلوم است. نیازی هم به علم غیب ندارد. یزید گفته بود که یا امام حسین باید بیعت کند یا کشته شود.
امام حسین نمی خواست بیعت کند. پس بدیهی بود که کشته می شود. ساده است. نیاز به علم غیب ندارد. گرچه امام از جانب خدا از برخی مسایل غیبی هم آگاهی داشت.
چرا امام حسین فرار نکرد یا از راه دیگری جان خود را حفظ نکرد در حالی که می توانست؟
زیرا فرار کردن در شان امام نیست و موجب ذلت است. امام مردانه به میدان رفت زیرا می خواست یزیدیان را هدایت کند.
امام هدایت گر است. وقتی هم که به میدان رفت رفت که هدایت کند. امام موظف است اسلام را حفظ کند نه جان خود را. اسلام از جان امام مهم تر بود. وگرنه امام جان خود را فدای اسلام و دین خدا نمی کرد.
امام در جنگ مرتبا موعظه می کرد. که بعضی هم هدایت شدند. مثل حر ریاحی که تحت تاثیر مواعظ امام قرار گرفت و هدایت شد. بقیه هم که هدایت نشدند به خاطر این بود که کور دل بودند. مثل برخی از سنی ها. بعلاوه تا امام شروع به صحبت می کرد، یزیدیان شلوغ می کردند و صوت و کف می زدند که صدای امام نرسد.
چرا امام در لحظه ی مرگ گفت “هل من ناصر ینصرنی” ؟ (آیا کسی هست که مرا یاری کند؟)
در حای که می دانست که همه ی افرادی که در مقابل وی هستند دشمن اویند.
جواب این است که امام نرفته بود به میدان جنگ تا از جان خودش محافظت کند. رفته بود آن جا تا به وظیفه ی امامت خودش عمل کند و مردم را هدایت کند. گفت هل من ناصر ینصرنی تا بلکه یکی از دشمنان آگاه شود و هدایت شود. بلکه کسی غیرتش به جوش بیاید که دارند فرزند رسول خدا را می کشند.
ولی کسی غیرت نداشت. امام فقط با این جمله حجت را تمام کرد.
وگرنه که می توانست با قدرتی که داشت از خود دفاع کند. اما هدایت کردن، تمام کردن حجت بر کفار مهم تر از جان امام بود.
همه ی پیامبران و امامان آمدند تا مردم را هدایت کنند. نیامدند تا جان خود را حفظ کنند.
به خاطر همین هم بود که مامور بودند به طریق عادی عمل کنند و از قدرت ماورایی خود استفاده نکنند.
شما قبول ندارید که امام می تواند معجزه کند. اما قبول دارید که پیامبران می توانستند معجزه کنند.
پس بگئیید ببینم که چگونه شد که برخی پیامبران توسط قوم خود به شهادت رسیدند؟ چرا معجزه نکردند که زنده بمانند.
صد البته چون موظف به سکوت بودند و هدایت مردم
امام هم که جانشین پیغمبر است همچنین است
خدا حق جویان را هدایت کند.