پاسخ به مقاله” شبهه استناد شیعه به حدیث قرطاس “

Home انجمن ها جانشینی پاسخ به مقاله” شبهه استناد شیعه به حدیث قرطاس “

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  rrw در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 7 نوشته (از کل 37)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #4061

    rrw
    کاربر
    نوشته ايد:” این یک نوع استفهامی است که حضرت عمر رضی الله عنه از دیگران پرسید که از آنحضرت صلی الله علیه وسلم بپرسید آیا دنیا را وداع می گوید و به دار باقی می پیوندد؟ 2- جمله اهجر رسول الله استفهام انکاری است …”
    پاسخ:
    1- اگر قرار باشد که این چنین تاویلات و تقدیراتی را برای کلام امثال عمر باز کنیم ، تمامی کفریات و خرافات ملاحده را نیز می توان به قرینه استفهام گرفت و تاویل علیل کرد
    قبول ورود اینگونه تاویلات و رد نکردن امثال توهین هایی این چنین به بهانه تقدیر و تاویل ، سبب اذن و جواز گفتن کفر می شود که غلط بودن این چنین روشی اظهر من الشمس است .
    2- بر اساس مجموع روایات ، قطعا ثابت است که عمر از مانعین احضار دوات و قلم بوده است و برای همین بود که پیروان نظر وی در آن مجلس به اعتراف بخاری و مسلم می گفتند : ” وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ ” یعنی سخن عمر اصلا بر سبیل استفهام انکاری نبوده بلکه بر سبیل جزم بوده و بر اساس آن سخن می خواسته است که از آوردن دوات و قلم جلوگیری نماید و گروهی نیز با این تصمیم وی موافق بودند !
    3- نکته دیگری که نشان می دهد سخن عمر اصلا استفهامی نبوده است ، عبارت ” استفهموه ” می باشد که به صورت امری وارد شده است .
    قسطلانی می گوید :
    (استفهموه) بكسر الهاء بصيغة الأمر أي عن هذا الأمر الذي أراده هل هو الأولى أم لا
    ( استفهموه ) به صیغه امر آمده یعنی از او بپرسید کاری را که می خواهد انجام دهد اولی می باشد یا خیر .
    (إرْشَادُ السَّارِي لِشرح صَحِيح البخَاري، ج 6 ص 462 )
    این سخنان نشان می دهد که گوینده ” استفهموه ” یعنی عمر و پیروان او در آن مجلس ، اعتقاد به عدم هذیان گفتن پیامبر نداشتند و لذا با تشکیک در سخن ایشان و همچنین دوباره پرسیدن از پیامبر می خواستند مطمئن شوند که آیا پیامبر هذیان می گوید یا خیر !
    4- گروه از حاضرین که به صراحت با کلام عمر مخالفت کردند مي گفتند ” فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ ” لذا مشخص است ايشان اصلا برداشت استفهامي از سخن عمر نداشتند.
    به عبارتي ديگر برای اثبات استفهام انکاری بودن این واژه نیاز به قرینه دارد و در اینجا قرینه مفقود است. لذا لطفا دست به دامن توجیهات بی دلیل نشويد .
    #4062

    rrw
    کاربر
    نوشته ايد:” در بسیاری از روایت های حدیث قرطاس، لفظ قال بعضهم اهجر رسول الله آمده است (صحیح مسلم: 2/42، صحیح بخاری: 2/638)”
    پاسخ:
    1- بخاری در چند جای کتابش چنین دارد :
    قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِىَّ – صلى الله عليه وسلم – غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا
    فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِىَّ – صلى الله عليه وسلم – قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ
    قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِىَّ – صلى الله عليه وسلم – غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ ، فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ

    مسلم نیز در کتابش چنین صراحت دارد :
    فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ

    این روایات نشان می دهد که اولین کسی که بعد از اراده پیامبر بر کتابت وصیت اقدام به مخالفت کرد به تصریح بخاری و مسلم ، عمر می باشد و در بقیه روایات ، کسانی که نامشان نیامده است یا منظور همان عمر بوده اند و یا دنباله روهاي عمر . زیرا در برخی روایات آمده است :

    و منهم من یقول ما قال عمر
    گروهی از ایشان کسانی بودند که همان حرف عمر را می گفتند .
    ملا محمد یعقوب لاهوری – از علمای هند – در کتاب ” الخیر الجاری فی شرح صحیح البخاری ” نیز چنین می گوید :
    لا شک فی ان رسول الله صلی الله علیه وسلم رای المصلحه فی کتابه الکتاب بدلیل قوله علیه السلام : لن تضلوا بعدی .
    و لا شک ایضا ان عمر نهی الاصحاب عن احضار الدواه و القلم .
    و لا شک ایضا ان اهل البیت الحوا علی احضارهما ، و طال النزاع بین الفریقین حتی اخرجهم النبی جمیعا .
    و هذا القدر مما یتبادر الی الذهن من نص الحدیث و لا یرتاب فیه احد

    شکی نیست که رسول الله مصلحت را در نوشتن کتاب دیدند ، به دلیل این کلامشان که فرمودند : بعد از من هرگز گمراه نشوید .
    و شکی نیست که عمر ، اصحاب را از آوردن دوات و قلم نهی کرد .
    و همچنین شکی نیست که اهل خانه بر آوردن دوات و قلم اصرار داشتند ، و این نزاع بین دو گروه بالا گرفت تا جایی که پیامبر ، همه آنها را بیرون کردند .
    این مقدار ، همانی است که از نص حدیث به ذهن می رسد و در این امر نیز کسی شک ندارد.
    (الخیر الجاری فی شرح صحیح البخاری –محمد یعقوب لاهوری )

    #4063

    rrw
    کاربر
    اما سخن آخر:
    نوشته ايد”(خطاب به بنده) چقدر حقوق میگیری برای این کارهایت؟
    پاسخ:
    بنده مدتها با خود کلنجار مي رفتم که چگونه فردي مثل جنابعالي که بي سواد وبي اطلاع هم نيست مي تواند آشکارا در مقابل منطق قرار بگيرد و سخن حق را انکار کند. چگونه فردي مي تواند با آنکه به حرمت دروغ و بهتان آشناست، مثل آب خوردن بهتان بزند. تا اينکه بالاخره جواب خود را گرفتم. آنجايي که مرا به مباهله دعوت کرديد(در پستي که هنوز در صفحه اول قرار دارد)، خطاب به کاربر http://www.ppp999.blog نوشتيد، ((((شما را چه به مباهله؟ مطالب شما هم حذف میشه. غیر از لینک کل روضه خوانی شما.))))
    خواننده گرامي متوجه شديد چه کسي بابت مطالبي که مي نويسد حقوق در يافت مي کند ، جناب مجاهد دين اصلا يک کاربر ساده نيست و از صاحبان يا لااقل کامندان سايت است که مي تواند مطلب کسي را حذف نمايد.
    به هر صورت حال خودت پاسخ بده که براي شبهه افکني و جهل پراکني چقدر حقوق مي گيري؟
    #4065

    mojahed.din
    کاربر
    بعد از اینکه شما و دیگر همکیشانتان نتوانستند ولایت افسانه ای سیدنا علی را ثابت کنند و در دیگر پست ها نیز جوابی کافی و مستند از کتب خودتان علیه این عقاید ضاله داده شد که ریشه در یهودیت ابن سباء دارد و برای بار اول او مدعی این افسانه شد، در این پست نیز شاهد هنر نمایی های شما شدیم که چگونه هتک حرمت اسلام نمودید و تماما اسلام را تخطئه کردید در واقع فکر میکنید و گمان میبرید که دارید به اسلام خدمت میکنید و از اسلام در حال دفاع هستید اما متاسفانه خبر ندارید که اسلام هرچه که کشیده است از درست شیعه کشیده است. اگر شیعه نبود اسلام ما احترام بیشتری داشت. بعد از اینکه نتوانستید دلیلی واضح از قران برای این ولایت افسانه ای بیاورید ناچارا رو به روایات کردید که در دیگر پست ها تمام ادعاهای از این دست نیز باطل شدند. و در اخر مثل کسی که در حال غرق شدن است اخرین دست و پاهای خودتان را زدید که شاید بتوانید کاری از پیش ببرید و بنده ی خدای ساده ای را فریب بدهید و برای همین خاطر متوسل به فحاشی هم شده اید. بنده میتوانم تهمت هایی که به شخص من را میدهی تحمل کنم ولی تهمت هایی که شما به پیامبر و اصحابش میزنید غیر قابل تحمل است.کمتریت توهین شما در اینجا تهمت جعل حدیث به ام المومنین عایشه میباشد.و طبق حدیث صحیح هرکس عمدا بر پیامبر دروغ ببندد نشیمنگاهش را باید در دوزخ بیابد. شما خیلی راحت عایشه ی طاهره را اینطور بیشرمانه متهم میکنید.ایا تا به حال دیده ای که بنده یا دیگر اهل سنت به امامان شما تهمت یا دشنام بدهیم؟ این را بدانید که مقدسات شما تماما مقدسات ما نیز هستند ولی مقدسات ما هیچ احترامی نزد شماها ندارند و برای همین خیلی راحت با افترا بستن تهمت زدن و حتی دروغ بستن به انها 1400 سال است که علیه انان شبهه میسازید. و هیچ حدی نیز نگه نمیدارید. اما ایا شده یک اهل سنت بیاید و تهمت به امامان شیعه بزند؟ قطعا خیر. برای اینکه اهل سنت امامان شیعه را اصلا شیعه نمیداند و معتقد است هیچ کدام به خرافات شما اعتقاد نداشته اند و هر انچه هست مربوط به شیعه ی صفوی میباشد.

    بنده در این پست ثابت کردم که اگر وصیتی هم نوشته میشد قطعا و بدون شک درباره ی ابوبکر وصیت مینمود و دلایل ان برای کسی که تعصب و کور دلیی نداشته باشدکامل بیاد کردم.

    اما در مورد سخن عمر بن خطاب که شیعه ان را دست اویزی قرار داده برای حمله به اسلام قطعا استدلال شیعه اشتباه و باطل بوده ونشان از جمود فکری شیعه میباشد. هر کس در سیره ی سیدنا عمر نگاهی بیاندازد برایش معلوم میشود که ایشان خادم اسلام بودند نه هادم ان.

    #4070

    rrw
    کاربر
    جناب مجاهد دين !ايکاش سکوت مي کردي لااقل مي گفتيم با کلمه شرم و حياء آشنايي.
    قضاوت را بر عهده خوانندگان مي گذاريم.
    #4071

    mojahed.din
    کاربر

    اما مختصرا در مورد مطالبی که کپی پست نمودید و ان را با چاشنی قیچی مزین نمودید و سپس با تحریف معنی پیشکش کردید عرض کنم که برای مثال فرمودید:

    «أهْجَر في مَنْطقه يُهْجِرُ إهْجاراً إذا أفْحَش . وكذلك إذا أكثر الكلام فيما لا ينبغي … فيكون إمَّا من الفُحْش أو الهَذَيان . والقائل كانَ عُمَر ولا يُظَنُّ به ذلك» مي‌گويد «هجر» به معناي فحش دادن است و اين سخن عمر بود كه از او چنين انتظاري را نداشتيم. (النهاية في غريب و الأثر، باب الهاء مع الجيم ج 5 ص 557)

    اما متن کامل این جملات:

    (س) ومنه حديث مَرضِ النبي صلى اللَّه عليه وسلم < قالوا: ما شأنُه؟ أهَجَرَ؟> أي اخْتَلَف كلامُه بسبب المرضِ، على سبيل الاستفهام. أي هل تَغَيَّر كلامُه واخْتَلَط لأجل ما به من المرض؟ وهذا أحْسَنُ ما يقال فيه، ولا يُجْعل إخباراً، فيكون إمَّا من الفُحْش أو الهَذَيان. والقائل كانَ عُمَر، ولا يُظَنُّ به ذلك.

    نویسنده میگوید سخن انها از باب استفهام انکاری بوده است(که قیچی شد). در واقع یعنی او هذیان نمیگوید است.این یکی رو که بررسی کردم دیدم که بقیه ی استناداد شما نیز قطعا این حال رو داره. به هر حال صنعت کپی پست همینه. تحقیق نمیکنی همینه.

    چند نکته ی روشن گرانه درباره ی روایات:

    این روایات به دو دسته تقسیم میشوند. یک دسته که قالوا و اهجر در ان امده و دسته ی دیگر قال و وجع امده.

    1- دقت کنید اگر منظور عمر این است که او هذیان میگوید،چه نیازی به این دارد که به حالت پرسشی ان را بگوید؟ راحت میگفت که این مرد هذیان میگوید، و نمیگفت ایا هذیان میگوید؟(اهجر؟)

    2-دقت کنید که در روایات دیگری که در ان (قال) آمده از کلمه وجع به صورت خبری استفاده شده و به حالت پرسشی نیامده است که باز تایید حرفای ما است.یعنی جدیث صحیحی که قال و هجر را با هم بیاورد وجود ندارد بلکه همه قاول هستند. تعبیر خود ابن عباس به وجع امدن پیامبر است. در حدیث امده قال ابنُ عباسٍ يومُ الخميسِ، وما يومُ الخميسِ ؟ ! اشتدَّ برسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّمَ وجعُه. و همانطور که شما نیز اشاره فرمودید بخاری در چند جای کتابش در مورد حرفی که از شخص عمر نقل شده تنها وجع است نه اهجر:
    قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِىَّ – صلى الله عليه وسلم – غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا
    فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِىَّ – صلى الله عليه وسلم – قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ
    قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِىَّ – صلى الله عليه وسلم – غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ ، فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ

    سیدنا عمر وجع را به کار برده اند که ارتباطی به هذیان ندارد. و وجع را نیز به صورت سوالی نپرسیده یعنی نگفته ان الرجل غلب علیه الوجع؟

    #4072

    mojahed.din
    کاربر

    3-دقت کنید آنجا که حالت پرسشی داره گفته شده”وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه .” دقت کنید که در هیچ یک از روایات، قال را(که مخاطبش عمر قرار دهند) نیامده. بلکه در همه ی روایاتی که اهجر امده بدون استثناء قالوا نیز امده.

    4- از جمع این روایات متوجه میشویم که سیدنا عمر به هیچ وجه نگفته است که پیامبر هذیان میگوید بلکه تنها گفته است درد و ناراحتی بر پیامبر تشدید یافته(غلب علیه الوجع) و در دیگر روایات نیز امده که وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه. این جمله نیز بعد از تنازع نزد پیامبر است.

    5-شیعه ان دو گروه تنازع کننده را مستقیم و غیر مستقیم سنی و شیعه معرفی کرده است. با این فرض شیعه و با توجه به جمله ی وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه برداشت میشود که گوینده ی اهجر از طرف شیعه یا از طرف موافقان کتابت یعنی علی و دیگران میباشد. علتش این است که عمر میگوید پیامبر درد بر او غلبه یافته بعد تنازع میشود و طرفداران نوشتن کتابت میگویند که ایا پیامبر هذیان میگوید؟ ازش سوال کنید. نمیشود که گوینده ی هر دو جمله را عمر قرار داد. چطور امکان دارد که هم عمر بگوید پیامبر درد بر او غلبه یافته و باز هم عمر در مقام موافقان کتابت بگوید از پیامبر سوال بپرسیدی ببینید که هذیان میگوید یا نمیگوید؟

    من اینجا ثابت کردم که به هیچ وجه کسی نگفته که پیامبر هذیان میگوید، بلکه با حالت پرسشی و استفهامی گفته شده که ایا پیامبر ما را ترک می نماید؟

    اگر شیعه هر دو پایش را در یک کفش قرار دهد و بگوید غیر ممکن است حتما گفته شده که پیامبر هذیان میگوید جواب این است که چرا پس به حالت سوالی است؟ چرا واضح نگفته اند که پیامبر هذیان میگوید؟ چرا سوالی و استفهامی گفته شده؟چرا قالوا امده؟ چرا شیعه این جمله رو فقط به عمر نسبت داده.

    تازه از قراین برداشت میشود که گوینده ی ما شأنُه ؟ أهَجَر از طرف کسانی است که مایل به کتابت بوده اند. و برای اینکه مطمئن بشنوند، گفتند چه شده است؟ ایا هذیان میگوید؟ ازش سوال کنید تا مطمئن شوید. اگر شیعه بگوید گوینده اش عمر است اینکه دفاع عمر از پیامبر را میرساند ولی شیعه خود قبول دارد و در همین پست اعتراف کرده که گوینده اش از طرف موافقان کتابت است پس تهمت هذیان را در واقع موافقان کتابت گقته اند

    دیگ به دیگ میگوید… .

    بله قضاوت با خواننده. 🙂

در حال نمایش 7 نوشته (از کل 37)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.